??قال المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف:
♦? وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ
?? حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف میفرمایند:
♦? اگر شیعیان ما -که خداوند توفیق طاعتشان دهد- در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند همدل میشدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تاخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیبشان میگشت.
?? دیداری بر مبنای شناختی راستین و بر اساس صداقتی از آنان نسبت به ما.
♦? پس ما را از ایشان دور نمیدارد، مگر آن دسته از کردارهای آنان که برای ما ناپسند و ناخوشایند است.
♦? این اعمال را شایسته آنان نمیدانیم و خداوند یاریکننده است.
?? احتجاج طبرسی، ج 2، ص 499.
?? بحار الأنوار (ط -بیروت)، ج 177/53، باب 31 ما خرج من توقیعاته ع .
??????????????????????
فضایل حضرت زهرا(سلام الله علیها)
مثل شجره طیبه
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: من شجره ام و فاطمه شاخه آن ، علی عامل باروری آن ، حسن و حسین میوه ، و دوستداران آنان از امتم برگهای آن درخت باشند.
سپس فرمود: سوگند به آن کسی که مرا به راستی برگزید، آنان در بهشت جاودان می باشند.
و نیز آن حضرت فرمود: من شجره و علی شاخه و فاطمه عامل باروری و حسن و حسین میوه و شیعیان ما برگ می باشند، و هرگاه که درخت می روید، برگهایش فرو می ریزند.
سپس فرمود: سوگند به کسی که مرا به حق مبعوث کرد، اینان در بهشت جاودان خواهند بود(1).
*****
پاورقی:1-360 داستان از فضایل مصائب و کرامات فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
نویسنده : عباس عزیزی
فضایل حضرت زهرا(سلام الله علیها) در تفسیر مرج البحرین یلتقیان در احادیث معتبر از طرق خاصه و عامه از حضرت صادق (علیه السلام) و غیر آن حضرت روایت کرده اند در تفسیر آیه شریفه : مرج البحرین یلتقیان (سوره الرحمن)؛ مخلوط کرد دو دریا را که بر می خوردند با یک دیگر))، حضرت فرمود: مراد دو دریای علم است ، یعنی علی و فاطمه ، که حق تعالی ایشان را به یکدیگر رسانید. بینهما برزخ لایبغیان ؛ میان ایشان فاصله ای است که بر یکدیگر زیادتی نکنند))، حضرت فرمود: مراد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم ) است که سبب الفت علی و فاطمه گردید. یخرج منهما اللؤ لؤ والمرجان ؛ بیرون می آید از آن دو دریا مروارید و مرجان ))، حضرت فرمود: مراد حسن و حسین (علیه السلام) هستند که از آن دو دریای علم به وجود آمده اند(1). ******* پاورقی:1-360 داستان از فضایل مصائب و کرامات فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نویسنده : عباس عزیزی
فضایل حضرت زهرا(سلام الله علیها)
حسادت عایشه به فاطمه (سلام الله علیها)
شیخ بزرگوار، مجلسی (ره ) در جلد ششم بحارالانوار، از کتاب خصال ، از امام صادق (علیه السلام) نقل می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) به منزل آمدند، در حالی که عایشه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را مخاطب قرار داده و فریاد می زد:
والله ، ای دختر خدیجه ! تو خود را به خاطر مادرت از ما برتر می دانی و بر ما می بالی و حال آن که او هیچ برتری بر ما نداشت و مانند ما بود.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) این سخن را شنیدند و هنگامی که بانو فاطمه (سلام الله علیها) پدر را دیدند، گریستند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) سؤ ال فرمودند: چه چیز تو را به گریه افکنده دختر جان ؟
فاطمه (سلام الله علیها) عرض کرد: عایشه از مادرم نام برده و او را خفیف نموده و من هم گریه کردم .
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) غضبناک شده ، فرمودند: ای حمیراء بس کن و دست بردار! خدای تعالی به زنی که فرزند زیاد بزاید برکت عنایت فرموده و خدیجه ، که درود خدا بر وی باد، برای من فرزندان پاکی مانند عبدالله و قاسم و رقیه و ام کلثوم و زینب را به دنیا آورده ، ولی تو کسی هستی که خدایت عقیم کرده و برای من فرزندی نزاده ای (1)
پاورقی:1-360 داستان از فضایل مصائب و کرامات فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
نویسنده : عباس عزیزی
داستانهایى از زیارت عاشورا
توصیه شیخ کبیر به خواندن زیارت عاشورا
شیخ محمد حسن انصارى اخوى زاده و داماد سرآمد فقها، شیخ مرتضى انصارى داراى چند فرزند بود، سومین فرزند ایشان (شیخ مرتضى ) معروف به شیخ کبیر از اهل علم و فضل بود و در نجف به سر مى برد، وى در سال 1289 ه به دنیا آمد، و در سال 1322 ه در دزفول در سن 33 سالگى فوت نمود، این شیخ جلیل القدر حرص و ولع ویژه اى نسبت به خواندن زیارت عاشورا در صبح و شب داشت ، پس از مرگش بعضى از یارانش او را در عالم خواب دیدند، از او پرسیدند: بهترین و نافع ترین اعمال آنجا کدام است ؟ در پاسخ سه بار فرمود: زیارت عاشورا.(1)
*****
پاورقی:1- داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا و تربت سید الشهدا (ع )-حیدر قنبرى
مقامات مردان خدا
(آن عمل را ترک کن )
(حاج شیخ عبدالنبى نورى ) که از بزرگان علماء ومراجع تقلید بودند نقل کردند:
در ایام جوانى در تهران به تحصیل علم مشغول بودم ودر هر فنى از جمله کیمیا رغبتى داشتم اما این سرّ پنهانى بود وکسى از آن اطلاع نداشت . تا اینکه زمانى با جمعى از اهالى نور به زیارت ثامن الائمة حضرت رضا علیه السلام مشرف شدیم .
در سبزوار موفق شده تیّمُناً بزیارت حکیم عظیم الشاءن (حاج ملا هادى سبزوارى ) مشرف شدیم پس از زیارت ودست بوسى خواستیم از خدمت آن عالم بزرگ مرخص شویم ، مرا نگه داشت تا رفیقان بیرون رفتند. آنگاه مرا نصیحت فرمود که آن عمل خفى را که کسى از آن اطلاع ندارد ترک کنم . حاج شیخ عبدالنبى این را از مقامات آن بزرگوار مى شمرد.(1)
******
پاورقی:1- مقامات مردان خدا: على میر خلف زاده
تجسّم مهربانى
حضرت آیة اللّه حاج میرزا جواد آقا تهرانى (رض ) با همه مهربان بود و خوش رفتار. هیچ کس را نیازرد، حتّى آزار مورى را تاب نمى آورد.
این جریان که از خانواده ایشان نقل شده معروف است :
آخر شبى از مسافرت برمى گردند. دیروقت است و موقع خواب و استراحت .
به ملاحظه اینکه خانواده ناراحت و بدخواب نشوند از کوبیدن در خوددارى مى کند. پشت در تکیه مى زند و منتظر مى ماند.
پس از لحظاتى همسر ایشان که مشغول خواب و استراحت بوده اند در عالم رؤ یا مى بینند که کسى به او مى گوید:
برخیز! برخیز و در منزل را بگشاى !
همسر محترمه میرزا جواد آقا از خواب بلند مى شود و در را باز مى کند و مى بیند میرزا پشت در است .
سؤ ال مى کند: آقا! حال که از سفر آمده اید پس چرا در نزدید؟
آقا مى فرماید: دیدم نیمه شب است و دیروقت ، نخواستم اسباب زحمت شما را فراهم کنم !
******
پاورقی:1- داستانهائى از علماء : علیرضا خاتمى
فاطمه(س) بعد از رحلت پیامبر(ص)
ما زالت بعد ابیها معصبه الرأس باکیه العین، محترقه القلب.
«بعد از رحلت پیامبر پیوسته شال عزا به سر بسته بود، چشمانی گریان و قلبی سوزان داشت».
* * *
دوران شیرین زندگانی بانوی اسلام فاطمه زهرا سلام اللّه علیها با رحلت پیامبر(ص) به سرعت سپری شد (هر چند به یک معنی در سراسر زندگی او، دوران شیرینی وجود نداشت، چرا که پیوسته فشارها و جنگها و توطئههای دشمنان بر ضد اسلام و پیامبر آرامش روح فاطمه(س) را بر هم میزد).
با رحلت پیامبر(ص) طوفانهای تازهای از حوادث پیچیده و بحرانی وزیدن گرفت.
احقاد و کینههای بدر، خیبر و حنین که در عصر پیامبر(ص) در زیر خاکستر پنهان بود آشکار گشت.
احزاب منافقین به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگیرند، و هم از خاندان پیامبر.(ص) و فاطمه زهرا(س) در مرکز این دایره بود که تیرهای زهرآگین دشمنان از هر سوی به سوی آن پرتاب میشد.
فراق و جدائی دردناک از پدر از یکسو.
مظلومیت غمانگیز و جانکاه همسرش امیرمؤمنان علی(ع) از سوی دیگر.
توطئههای دشمنان بر ضد اسلام از دیگر سو.
و نگرانی فاطمه از آینده مسلمین و حفظ میراث قرآن، دست به دست هم دادند و قلب و روح پاکش را سخت میفشردند.
فاطمه سلام اللّه علیها نمی خواهد با بیان غمهای خود روح پاک امیرمؤمنان علی(ع) را که سخت از آن اوضاع ناگوار و خلافکاریهای امت ضربه دیده، آزردهتر سازد.
به هین دلیل به کنار قبر پیامبر(ص) میرفت و با او درد دل میکرد، و سخنان جانسوزی همچون اخگر آتش که اعماق وجود انسان را میسوزاند، بر زبان میآورد.
«یا ابتاه بقیت و الهه و حیرانه فریده، قد انخمد صوتی و انقطع ظهری و تنغص عیشی»:
«پدرجان بعد از تو، یکه و تنها شدم، حیران و محروم ماندهام صدایم به خاموشی گرائید، و پشتم شکست و آب گوارای زندگی در کامم تلخ شد».
و گاه میگفت:
ماذا علی من شر تربه احمدا
الایشم مدی الزمان غوالیا
صبت علی مصائب لوانها
صبت علی الایام صرن لیالیا
«کسی که خاک پاک پیامبر(ص) را ببوید سزاوار است تا پایان عمر هیچ عطری را نبوید.
بعد از تو ای پدر آنقدر مصائب بر من فرو ریخت که اگر بر روزهای روشن میریخت به صورت شبهای تیره و تار در میآمد».
چرا فاطمه سلام اللّه علیها اینگونه اشک میریزد؟
چرا اینهمه بی تابی میکند؟
چرا همچون اسپند بر آتش، قرار ندارد؟
آخر چرا؟!...
جواب این چراها را باید از زبان خود او بشنویم.
ام سلمه میگوید:
هنگامی که بعد از وفات پیامبر(ص) به دیدن بانوی اسلام فاطمه سلام اللّه علیها رفتم و جویای حال او شدم در پاسخ جملههای پرمعنی را بیان کرد:
اصبحت بین کمد و کرب.
فقد النبی(ص) و ظلم الوصی.
هتک و اللّه حجابه...
و لکنها احقاد بدریه.
و تراث احدیه.
کانت علیها قلوب النفاق مکتمنه.
«از حالم چه میپرسی ای ام سلمه که:
من در میان اندوه و رنج بسیار به سر میبرم:
از یکسو پدرم پیامبر(ص) را از دست دادهام، و از سوی دیگر [با چشم خو میبینم که] به جانشینش [علی بن ابیطالب] ستم شده است.
به خدا سوگند که پرده حرمتش را دریدند... .
ولی من میدانم اینها کینههای بدر.
و انتقامهای «احد» است.
که در قلوب منافقان پنهان و پوشیده بود.
ولی با اینهمه دفاع از او حریم قدس علوی و حمایتش از امیر مؤمنان(ع) در این دوران پر درد و رنج بر کسی پوشیده نیست.
گرچه حیاتش بعد از پدر همانگونه که خود از خدایش تقاضا کرد طولانی نشد و دو سه ماه بیشتر نگذشت که به جوار قرب خدا، و دیدار پدر شتافت، ولی در همین مدت از بذل هرگونه فداکاری و ایثار در حق امیر مؤمنان(ع) و دفاع از اسلام فرو گذاری نکرد.
صلی اللّه علیک یا بنت رسول اللّه و رحمه اللّه و برکاته.
________________________________________
1. مناقب ج 3، ص .62
2. مناقب. ابن شهر آشوب، ج 2، ص .225
مقامات مردان خدا
مردى که بر قبر شیخ مى گریست
یکى از فرزندان مرحوم (شیخ مرتضى انصارى ) به واسطه نقل مى کند که :
مردى روى قبر شیخ افتاده بود وبا شدت گریه مى کرد. وقتى علت گریه اش را پرسیدند، گفت جماعتى مرا وادار کردند به اینکه شیخ را به قتل برسانم من شمشیرم را برداشته نیمه شب به منزل شیخ رفتم .
وقتى وارد اتاق شیخ شدم دیدم روى سجاده در حال نماز است ، چون نشست من دستم را با شمشیر بلند کردم که بزنم در همان حال دستم بى حرکت ماند وخودم هم قادر به حرکت نبودم به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آنکه بطرف من برگردد گفت : خداوند چه کرده ام که فلان کس را فرستاده اند که مرا بکشد (اسم مرا برد). خدایا من آنها را بخشیدم تو هم آنها را ببخش .
آن وقت من التماس کردم ، عرض کردم : آقا مرا ببخشید، فرمود: آهسته حرف بزن کسى نفهمد برو خانه ات صبح نزد من بیا. من رفتم تا صبح شد همه اش در فکر بودم که بروم یا نروم واگر نروم چه خواهد شد بالاخره بخودم جراءت داده رفتم . دیدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند، رفتم جلو وسلام کردم ، مخفیانه کیسه پولى به من داد و فرمود:
برو با این پول کاسبى کن .
من آن پول را آورده سرمایه خود قرار دادم وکاسبى کردم که از برکت آن پول امروز یکى از تجار بازار شدم وهر چه دارم از برکت صاحب این قبر دارم .(1)
******
پاورقی:1- زندگانى شیخ مرتضى انصارى .
مقامات مردان خدا: على میر خلف زاده
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
زلفت اگر نبود نسیم سحر نبود
گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمنای ما رسید
ورنه پل صراط چنین بی خطر نبود
تعداد بی نظیری تان روی این زمین
از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود
پیراهن،اشتیاق نسیمانه ای نداشت
تا چشم های حضرت یعقوب ، تر نبود
بی تو چه گویمت؟ که در این خاک ،سرزمین
صدها درخت بود ولیکن ثمر نبود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای ؟
این جشن ها برای تو تشکیل می شود
این اشک ها برای تو تنزیل می شود
وقتی برای آمدنت گریه می کنیم
چشمان ما به آینه تبدیل می شود
بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد
سالی که بی نگاه تو تحویل می شود
ایمان ما که اکثرا از ریشه ناقص است
با مقدم ظهور تو تکمیل می شود
تقویم را ورق بزن و انتخاب کن
این جمعه ها برای تو تعطیل می شود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟!
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای ؟!
ای آخرین توسل خورشید بام ها
ای نام تو ادامه ی نام امام ها
می خواستم بخوانمت، اما نمی شود
لکنت گرفته اند زبان کلام ها
ما آن سلام اول ادعیه ی توایم
چشم انتظار صبح جواب سلام ها
حالا چگونه دست توسل نیاوریم
وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها
از جانماز رو به خدای بهشتی ات
عطری بیاورید برای مشام ها
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟!
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای ؟!
ای التماس و خواهش بالا، دوازده !
ظهر اذان عقربه ی ما، دوازده!
من حقم است هشت گرفتم چرا که من
یک جمله هم نساخته ام با دوازده
با چند نمره باشد اگر رد نمی شوم ؟
یک ،دو ،سه،هفت،هشت،نه آقا دوازده
بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند
ای نمره ی قبولی دنیا، دوازده !
ثانیه های کند،توسل می آورند
یا صاحب الزمان خدا!یا دوازده
حالا که ساعت تو و چشم خدا یکی است
آقا چقدر مانده زمان تا دوازده !
امروز اگر نشد ولی یک روز می شود
ساعت به وقت شرعی زهرا، دوازده
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟!
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟
هر شب کنار پنجره های وصال تو
حرف تو بود و آمدنی که قرار بود
آن روزها که بوی تو در سال می وزید
پاییز هم برای درختان بهار بود !
حتی نگاه کردن خورشید جمعه هم
نذر ظهور دولت چشم نگار بود
جمعیتی به ناله ی ما گریه می شدند
از بس که آه ندبه ی ما گریه دار بود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟!
ای مرد باوقار چرا دیر کرده ای؟!
دارد دوباره میوه ی ما کال می شود
پرواز ما بدون پر و بال می شود
در آسمان و در شب شعر خدا هنوز
قافیه های چشم تو دنبال می شود
یعنی تو آمدی و همه گرم دیدنت
وقتی کنار پنجره جنجال می شود
روز ظهور تو که دقایق،ستاره ای است
روشن ترین ِ خاطره ی سال می شود
بیش از تمام بال و پر یا کریم ها
دست کبود فاطمه خوشحال می شود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای ؟!
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟
** علی اکبر لطیفیان **