داستانهائى از علماء
کرامت شهید اوّل
محمّد بن مکى شمس الدین مشهور به شهید اوّل صاحب کتاب لمعه از علمائ بزرگ قرن هشتم هجرى قمرى است که در سن 52 سالگى در شهر دمشق به فرمان قاضیان دربارى در سال هشتصد و هفتاد و شش به شهادت رسید.
قدر مؤ لف کتاب حدائق الابرار مى گوید: من خطّ شیخ ناصربویهى را که از فقهاء پرهیزکار و متبحّر بود دیدم که نوشته بود: من در سال نهصد و پنجاه و پنج قمرى در خواب دیدم در قریه جزین (زادگاه شهید اول ) هستم . به در خانه شهید اوّل رفتم ، در زدم . شهید بیرون آمد. از او درخواست کردم کتابى که شیخ جمال الدین المطهّر درباره اجتهاد تاءلیف نموده برایم بیاورد. او به داخل خانه رفت و آن کتاب را با کتاب دیگرى که به گمانم در زمینه روایات بود آورد و به من داد.
چون از خواب برخاستم دیدم آن دو کتاب در کنار من است !
آرى این کرامت از ناحیه روح مطهّر آن شهید عظیم الشاءن پس از سپرى شدن یکصد و شصت و نه سال از سال شهادتش اتفاق افتاد.
بهره از ولایت على علیه السلام
مرحوم آقاى حاج شیخ عبّاس قمى در کتاب تحفة الرضویّه آورده است :
وقتى که ملاّ احمد مقدس اردبیلى (رض ) از دنیا رفت ، یکى از مجتهدین او را در خواب دید که با وضع خوبى از روضه حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام بیرون آمده ، از آن مرحوم پرسید: شما از کجا به این مقام و مرتبه رسیدید؟
مقدّس اردبیلى (ره ) پاسخ داد:
بازار عمل را کساد دیدم .
یعنى عملى که به درجه قبول برسد خیلى کم است ولى ولایت صاحب این قبر (آقا على علیه السلام ) به ما بهره وافرى داد.(1)
******
پاورقی:1- به نقل از نشریّه نصیحت : شماره 69، ص 1، 2/12/1372.
داستانهائى از علماء : علیرضا خاتمى
غم حسین(ع)
اصلا حسین جنس غمش فرق میکند
این راه عشق، پیچ و خمش فرق میکند!
اینجا گدا همیشه طلبکار میشود
اینجا که آمدی کرمش فرق میکند!
شاعر شدم برای سرودن برایشان
این خانواده محتشمش فرق میکند!
صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین
عیسای خانواده دمش فرق میکند!
از نوع ویژگی دعا زیر قبهاش
معلوم میشود حرمش فرق میکند!
تنها نه اینکه جنس غمش، جنس ماتمش
حتی سیاهی علمش فرق میکند!
با پای نیزه روی زمین راه میرود
خورشید کاروان قدمش فرق میکند!
من از "حسینُ منّی" پیغمبر خدا
فهمیدهام حسین همهاش فرق می کند
نظرات دانشمندان و بزرگان غیر مسلمان درباره امام حسین علیه السلام
: گاندی:
من نهضتم را مدیون حسین بن علی (ع) هستم و من چیز تازه ای برای مردم هندوستان به ارمغان نیاورده ام.
چارلز دیکنز (نویسنده انگلیسی):
اگر منظور امام حسین(ع) جنگ در راه خواستههای دنیایی خود بود، من نمیفهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند. پس عقل چنین حکم می کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد.
جرجی زیدان، نویسنده لبنانی:
پس از رحلت پیامبر(ص)، حب جاه و مال بر فضایل اخلاقی فائق آمد و افکار و آرای آل علی(ع) در میان چنان مردمی بی اثر ماند. چنانکه مردم کوفه به خاطر جاه و مال بیعتی را که با امام حسین(ع) بسته بودند، در هم شکستند و به این نیز اکتفا نکرده و او را کشتند.
توماس مان، متفکر آلمانی:
اگر بین فداکاری مسیح و حسین(ع) مقایسه شود حتماً فداکاری حسین پرمغزتر و باارزش تر جلوه خواهد نمود. زیرا مسیح روزی که آماده برای فدا شدن گردید زن و فرزند نداشت و در فکر آنان نبوده که بعد از او به چه سرنوشتی دچار خواهند آمد. امام حسین(ع) زن و فرزند داشت و بعضی از آنها کودک خردسال بودند و احتیاج به پدر داشتند.
کورت فریشلر، مورخ بزرگ آلمانی:
امام حسین(ع) در فداکاری قدم را از حدود فدا کردن خود برتر نهاد و فرزندانش را هم فدا کرد... تصمیم ثابت حسین(ع) برای فداکاری مطلق نه ناشی از لجاجت بود نه معلول هوا و هوس و او با پیروی از عقل مصمم شده بود که به طور کامل فداکاری کند تا اینکه مجبور نشود بر خلاف عقیده و آرمان والای خود به وسیله سازشکاری با یزید بن معاویه و زندگی ادامه دهد. می دانیم که حسین(ع) خود را برای کشته شدن آماده کرده بود. و او عزم داشت خویش را فدا نماید چرا توقف نکرد تا به قتلش برسانند و چرا دائم اسب می تاخت و شمشیر می انداخت... حسین(ع) دست روی دست گذاشتن و توقف برای کشته شدن را دور از مردانگی و جهاد در راه عقیده و آرمان خود می دانست. در نظر حسین(ع) در همانجا توقف کردن و گردن بر قضا دادن تا این که دیگران نزدیک شوند تا او را به قتل برسانند خودکشی محسوب می شود. یک مرد دلیر و با ایمان خودکشی نمیکند.
توماس کارلایل، دانشمند بزرگ انگلیسی:
بهترین درسی که از تراژدی کربلا می گیریم این است که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند. آنان با عمل خود روشن کردند که تفوق عددی در جایی که حق و باطل روبرو می شوند اهمیت ندارد. پیروزی حسین(ع) با وجود اقلیتی که داشت موجب شگفتی من است.
تندن اندیشمند هندی:
قیام کربلا معدل بشریت را بالا برد و سطح آن را ارتقا بخشید.
آنتوان بارا (دانشمند مسیحی سوری):
اگر بگویم حسین (ع) چراغ اسلام است کم گفته ام، اگر بگویم که او زره اسلام است کم گفته ام، بهترین جمله ای که می توانم بگویم این است که او وجدان تمام ادیان در تمام تاریخ است.
واشنگتن ایروینگ(مورخ آمریکایی):
برای امام حســـین ممکن بود که زندگی خود را با تسلیم شدن به اراده یزید نجات بخشد،لیکن مسوولیت پیشوایی مسلمین اجازه نمی داد که او یزید را به عنوان خلیفه بشناسد. او به زودی خود را برای قبول هر ناراحتی و فشاری به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت، در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روی ریگهای تفتیده…روح حســـین فنا ناپذیر است؛ای پهلوان من و ای نمونه شجاعت و ای شهسوار من، حســـــین!
پرفسور ادوارد براون (شرق شناس انگلیسی)
آیا قلبی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخن می شنود آغشته به حزن و اندوه نگردد؟
حتی غیر مسلمانان نیز نمی توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند… هر کس اندکی حس در نهاد خود داشته باشد نمی تواند از این غصه غم انگیز متاثر نشود.
موریس دوکبری (اندیشمند فرانسوی)
حســـین برای شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام مرتبه اسلام از جان و مال و فرزندان گذشت و زیر بار استعمار و ماجرا جویی یزید نرفت، پس بیایید ما هم شیوه او را سر مشق قرار داده از زیر دستی یزیدیان نوعی رهایی یابیم و مرگ با عزت را بر زندگی با ذلت ترجیح دهیم، زیرا مرگ با عزت و شرافت بهتر از زندگی با ذلت است.
پرفسور ماربین (فیلسوف و خاورشناس آلمانی):
من معتقدم که رمز بقا و پیشرفت اسلام و تکامل مسلمانان به خاطر شهید شدن حســــین و آن رویدادهای غم انگیز می باشد و یقین دارم که سیاست عاقلانه مسلمانان و اجرای برنامه های زندگی ساز آن به واسطه عزاداری حیسنی بوده است. مادامی که این روش و خصلت در میان مسلمانان وجود دارد هرگز آنها تن به خواری نمی دهند و تحت اسارت کسی نمی روند.
نذر آیت اللّه العظمى بروجردى
مرحوم حضرت آیة اللّه العظمى آقاى بروجردى مرجع وقت جهان تشیع (رض ) در آن زمانى که در شهرستان بروجرد بودند نذر کردند که اگر خشم و عصبانیت خود را کنترل نکنند و به افراد تندى نمایند یکسال روزه بگیرند.
یک روز هنگام مباحثه علمى با یکى از شاگردان خود بخاطر اینکه آن شاگرد مطالب غیرمنطقى و بى ارتباط با موضوع بحث مى گفت طاقت نیاوردند و نسبت به او تندى نمودند.
و در اینجا بود که نذر آقاى بروجردى شکسته شد. بعد یکسال روزه گرفتند تا نذر خود را اداء کنند. در اینجا به یاد این سخن حضرت امام زین العابدین علیه السلام افتادم ، که در مقام دعا خطاب به پروردگار متعال مى فرماید:
پروردگار! مقام مرا در میان مردم بالا مبر مگر آنکه به همان اندازه ، مقامم را نزد خودم پایین آورى .
(صحیفه سجادیه دعاى مکارم الاخلاق )
******
پاورقی:1- داستانهائى از علماء : علیرضا خاتمى
تأ ثّر از اینکه هر روز زیارت عاشورا را نخواندم
عالم جلیل آقاى شیخ عبدالهادى حائرى مازندرانى از والد خود مرحوم حاجى ملاّ ابوالحسن نقل کرده که من حاجى میرزا على نقى طباطبایى را بعد از رحلتش به خواب دیدم و به او گفتم : آرزویى دارى ؟ گفت : یکى و آن این است که چرا در دنیا هر روز زیارت عاشورا نخواندم . و رسم سید این بود که در دهه محرم زیارت عاشورا مى خواند نه در تمام سال و لذا افسوس مى خورد که چرا تمام سال نمى خواندم .(1)
*****
پاورقی:1- زبدة الحکایات ، عبدالمحمد لواسانى : ص 235.
داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا و تربت سید الشهدا (ع )
کرامات الرضویه (ع ) -13
شفاى چشم
مرحوم شیخ عبدالخالق بخارائى پیشنماز نقل فرمود که پسرى نابینا از اهل بخارا در اول شب 29 رجب سنه 1358 شفا یافت که از حالات او مطلع بود فرمود:
پدر این پسر در بخارا وفات نمود مادرش او را برداشت از بخارا به مشهد آورد و بحضرت على ابن موسى الرضا (ع ) پناهنده گردید. چند وقتى نگذشت که مادرش هم از دنیا رفت و آن پسر بیکس و تنها ماند. و در حجره اى از سراى بخارائیها بتنهائى بسر مى برد.
شبى در حجره تنها بود ترسى به او روى داد و در اثر آن ترس چشمهایش آب آورد و نابینا شد.
چون کسى را نداشت من ترحما او را بردم نزد دکتر فاصل که در مشهد مقدس معروف بود به تخصص در معالجه چشم . چون دکتر چشم او را دید به بهانه اى گفت دو روز دیگر او را بیاورید. پس از دو روز دیگر خود پسر رفته بود. دکتر بهانه دیگر آورده بود که شیشه معاینه شکسته .
لذا پسر ماءیوسانه بجاى خود برمى گردد و در آن سراى بخارائیها یکنفر یهودى بوده از کسانیکه در مشهد معروفند به جدیدالا سلام . چون از بیکسى و نابینائى آن پسر خبر داشته گفته بود: که من حاضرم تا صد تومان براى معالجه چشم این پسر بدهم .
پسر این سخن را که شنید گفت من پول جدید را نمى خواهم بلکه شفاى خود را از حضرت رضا (ع ) مى خواهم . سپس بقصد شفا گرفتن به دارالسیاده مبارکه رضویه مى رود و پشت پنجره نقره متوسل بامام هشتم ارواحناه فداه مى شود.
خودش گفت در آن وقت مرا خواب ربود، ناگاه دیدم سید بزرگوارى از ضریح مطهر بیرون آمد لباس سفید در بر و شال سبزى بر کمر داشت و سر مقدسش برهنه بود بمن فرمود:
چه مى خواهى ؟ عرض کردم چشمهاى خود را مى خواهم !
حضرت یکدست پشت سر من گذاشت و دست دیگر را بچشمهاى من کشید و من از خواب بیدار شدم در حالتیکه چشمهاى خود را روشن و همه جا و همه چیز را مى دیدم و مى بینم .(6)
در پناهت آمدم من یا على موسى الرضا (ع )
بر عطایت آمدم من یا على موسى الرضا (ع )
کوى تو صد طور موسى نور تو نور خدا
گیتى از نور تو روشن یا على موسى الرضا (ع )
شد تجلّى نور تو در طور از بهر کلیم
موسى در طور تو ماءمن یا على موسى الرضا (ع )
کسب انوار از شعاع قبه ات گردون کند
جان تو و گردون بود تن یا على موسى الرضا (ع )
آستانت به ز رضوانست و جنات لقاست
دربر عشاقت احسن یا على موسى الرضا (ع )
کى برابر آستانت را بود خلد برین
لغو باشد این چنین ظن یا على موسى الرضا (ع )
مستمندان درت شاهند و شاهانند حقیر
بر درت هستم سگى من ، یا على موسى الرضا (ع )
*******
پاورقی:1- الروضات الزاهرات فى معجزات بعدالوفات سید اجل شهید سعید ادیب اریب آقا نصرالله موسوى
کرامات الرضویه (ع ) - على میرخلف زاده
دعاى مؤ منان راستین
خداوند متعال گه گاه در قرآن کریم از وضعیت روحى و روانى مسلمانان در آغاز اسلام یاد مى فرماید و در حقیقت به مسلمانان در تمام زمانها و مکان ها آموزش مى دهد که اینگونه باشید. یکى از آن موارد دو آیه سوره بقره است .
مى فرماید: پیامبر به آنچه بر او نازل شده از جانب خداوند ایمان آورد و نیز مؤ منان همه ایمان آوردند به خدا و فرشتگان او و کتب آسمانى و پیامبران الهى و گویند:
ما بین هیچ یک از پیامبران الهى فرق نمى گذاریم ، و گفتند:
سمعنا و اطعنا غفرانک ربنا و الیک المصیر # لایکلف الله نفسا الا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت ربنا لاتؤ اخذنا ان نسینا او اخطاءنا ربنا ولاتحمل علینا اصراکما حملته على الذین من قبلنا ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به واعف عنا و اغفرلنا و ارحمنا انت مولانا فانصرنا على القوم الکافرین.
بارالها شنیدیم ، و اطاعت کردیم و آمرزش تو را، و بازگشت به سوى تو است . خداوند به هر کس به اندازه توانش تکلیف مى کند، آنچه از نیکى کسب کند براى اوست ، و هر آن چه از بدى به دست آورد بر ضد اوست . بارالها، اگر فراموش یا خطا کردیم ما را مواخذه مفرما، و بر دوش ما بار گران مگذار آن چنانکه بر امتهاى پیشین نهادى . بارالها، ما را بر کارى که طاقت آن را نداریم وادار مفرما، و از ما درگذر و ما را بیامرز و به ما رحم کن ، تو مولاى مایى ، پس ما را بر قوم کافر پیروز فرما.
چند روایت
1. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله : پس از این دعا، خداوند، فرموده است : انجام میدهم ، و اجابت مى کنم ، به همین جهت مستحب است که این دو آیه زیاده خوانده شود ..
2. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله : آیات آخر سوره بقره هم قرآن است و هم دعاست (بخوانید که ) موجب رضایت خداوند مى شود..
3. ابن عباس گوید: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ناگهانى صدایى شنید، سربلند کرد دید درى از آسمان گشوده شده ، سپس فرشته اى بر آن حضرت نازل شد و گفت : خداوند بشارت به دو نور به تو مى دهد که به هیچ پیامبرى پیش از تو داده نشده است آن دو، سوره حمد و آیات آخر سوره بقره ، است هیچ کس نخواند مگر آن که حاجتش را روا کنم ..
در روایاتى آمده است که این دو آیه گفت و گوى خدا و رسول در معراج بوده است .
4. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: این دو آیه از گنجهاى بهشتى است که خداوند رحمان آن را به قدرت خود دو هزار سال پیش از آفرینش مخلوقات نگاشت . هر کس آنرا شب (به وقت خواب ) بخواند از عبادت شب او را کفایت کند.
******
دعاهاى قرآن - حسین واثقى
بانگ رحیل
آغاز از خویشتن
خداوند به هادیان آلوده مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
کَیْفَ تَتَکَلَّمُ بِالْهُدى، وَأَنْتَلا تَفیقُ مِنَ الرَّدى؟! .
اى فرزندآدم!
چگونه در باب «هدایت» سخن مى گویى، در حالى که، خود، بر بدیها پیروز نگشته اى [و خویشتن را از پستیها و زشتیها نرهانده اى]؟!
شستشویى کن و آنگه به خرابات خرام **تا نگردد ز تو این دِیْر خراب، آلوده!
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا
سیّد احمد رشتى مى گوید:
تاریخ 1280 هجرى قمرى به عزم زیارت بیت اللّه از رشت به تبریز رفتم و از آنجا مرکبى کرایه کرده و روانه شدم ، در منزل اوّل سه نفر دیگر با من رفیق شدند.
در یکى از منازل بین راه خبر دادند که قدرى زودتر روانه شویم که منزل آینده خطرناک و مخوف است کوشش کنید که از کاروان عقب نمانید.
از این جهت دو سه ساعت به صبح مانده راه افتادیم هنوز یک فرسخ نرفته بودیم که هوا منقلب شد و برف باریدن گرفت به طورى که رفقا هر کدام سرهاى خود را به پارچه پیچیدند و تند رفتند من هم هر چه کردم که بتوانم با آنها بروم ممکن نبود سرانجام از آنها عقب ماندم و ناچار از اسب پیاده شده و در کنار راه نشسته و متحیر بودم مخصوصاً به خاطر ششصد تومان پولى که براى هزینه سفر همراه داشتم نگرانى بیشترى داشتم .
با خود گفتم : همین جا تا صبح مى مانم و به منزل قبلى بر مى گردم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه داشته خود را به قافله مى رسانم .
در این اندیشه بودم که در برابر خود باغى دیدم که باغبانى با بیلش برف درختان را مى ریخت تا مرا دید جلو آمد و گفت : کیستى ؟
گفتم : رفقایم رفتند و من مانده ام و راه را نمى دانم .
به زبان فارسى فرمود: نافله (1) بخوان تا راه را پیدا کنى . من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد و فرمود: نرفتى ؟
گفتم : واللّه راه را نمى دانم .
فرمود: جامعه بخوان .(2)
من زیارت جامعه را از حفظ نداشتم و اکنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و زیارت جامعه را تماماً از حفظ خواندم .
باز آمد و فرمود: نرفتى و هنوز اینجایى ؟
بى اختیار گریه ام گرفت ، گفتم : آرى راه را نمى دانم .
فرمود: عاشورا(3) بخوان .
زیارت عاشورا را نیز از حفظ نداشتم و اکنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و مشغول زیارت عاشورا شدم و همه اش را حتى لعن و سلام و دعاى علقمه را از حفظ خواندم .
بار سوم آمد و فرمود: نرفتى و هستى ؟
گفتم : آرى نرفتم هستم تا صبح .
فرمود: من هم اکنون تو را به قافله مى رسانم . سپس رفت و بر الاغى سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد.
فرمود: ردیف من بر الاغ سوار شو. من هم پشت سر او سوار شدم و افسار اسبم را کشیدم ، اسب اطاعت نکرد.
فرمود: جلو اسب را به من بده . عنان اسب را به دست راست گرفت و راه افتاد. اسب در نهایت تمکین پیروى کرد.
سپس دست مبارکش را بر زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمى خوانید؟
نافله ، نافله ، نافله ، سه بار تکرار کرد.
آنگاه فرمود: شما چرا عاشورا نمى خوانید؟
عاشورا، عاشورا، عاشورا.
سپس فرمود: شما چرا جامعه نمى خوانید؟
جامعه ، جامعه ، جامعه .
دقت کردم دیدم در وقت پیمودن راه به نحو دایره راه طى مى کرد یک مرتبه برگشت و فرمود: اینها رفقاى شمایند که کنار نهر آبى فرود آمده و براى نماز صبح وضو مى گیرند.
پس من از الاغ پیاده شدم و خواستم سوار اسبم شوم نتوانستم آن آقا پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و به من کمک کرد تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقایم بر گردانید من در این هنگام با خود گفتم این شخص کى بود که به زبان فارسى حرف مى زد و حال آنکه زبانى جز ترکى و مذهبى جز عیسوى در آن نواحى نبود و چگونه با این سرعت مرا به قافله رساند؟
برگشتم پشت سر خود را نگاه کردم دیدم کسى نیست .(4)
تأ ثّر از اینکه هر روز زیارت عاشورا را نخواندم
عالم جلیل آقاى شیخ عبدالهادى حائرى مازندرانى از والد خود مرحوم حاجى ملاّ ابوالحسن نقل کرده که من حاجى میرزا على نقى طباطبایى را بعد از رحلتش به خواب دیدم و به او گفتم : آرزویى دارى ؟ گفت : یکى و آن این است که چرا در دنیا هر روز زیارت عاشورا نخواندم . و رسم سید این بود که در دهه محرم زیارت عاشورا مى خواند نه در تمام سال و لذا افسوس مى خورد که چرا تمام سال نمى خواندم .(5)
مزد دادن امام زمان علیه السلام براى خواندن زیارت عاشورا
حاج سید احمد (رحمة اللّه علیه ) براى من نوشت که روز جمعه در مسجد سهله در حجره نشسته بودم . ناگاه سید موقّر معمّمى بر من داخل شد که قباى فاخرى و عباى قرمزى پوشیده بود، نظرى کرد به آنچه در زاویه حجره بود کمى از کتب و ظروف و فرشى بود فرمود:
براى حاجت دنیا کفایت مى کند تو را و تو هر روز صبح به نیابت صاحب الزمان علیه السلام زیارت عاشورا مى خوانى و خرجى هر ماهت را از من بگیر که محتاج احدى نباشى و قدرى پول به من داد و گفت :
این کفایت یک ماه تو را مى نماید.
و رفت رو به در مسجد و من به زمین چسبیده بودم و زبان من بند آمده بود و هر چه خواستم تکلّم بنمایم نتوانستم و حتى نتوانستم برخیزم تا سید خارج شد و همین که بیرون رفت گویا قیودى از آن بر من بود و باز شد و شرح صدرى پیدا کردم پس برخاستم و از مسجد خارج شدم آنچه تفحص کردم اثرى از آن آقا ندیدم .(6)
*******
پاورقی:1- به نمازهاى مستحبى نافله مى گویند و در اینجا شاید مقصود نماز شب بوده است .
2- مقصود زیارت جامعه کبیره است که در مفاتیح الجنان است .
3- مقصود زیارت عاشورا است .
4- یکصد داستان درباره نماز اول وقت ، رجائى خراسانى . داستانهاى مفاتیح الجنان ، اسماعیل محمدى : ص 78.
5- زبدة الحکایات ، عبدالمحمد لواسانى : ص 235.
6- عبقرى الحسان مرحوم شیخ على اکبر نهاوندى : ج 1، ص 113.
داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا و تربت سید الشهدا (ع ): حیدر قنبرى
شیطان در کمین است
یکى از شاگردان مرحوم شیخ انصارى چنین مى گوید: در زمانى که در نجف در محضر شیخ به تحصیل علوم اسلامى اشتغال داشتم یک شب شیطان را در خواب دیدم که بندها و طنابهاى متعدّدى در دست داشت . از شیطان پرسیدم : این بندها براى چیست ؟ پاسخ داد: اینها را به گردن مردم مى افکنم و آنها را به سوى خویش مى کشانم و به دام مى اندازم . روز گذشته یکى از این طنابهاى محکم را به گردن شیخ مرتضى انصارى انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه اى که منزل شیخ در آنجا قرار دارد کشیدم ولى افسوس که علیرغم تلاشهاى زیادم شیخ از قید رها شد و رفت .
وقتى از خواب بیدار شدم در تعبیر آن به فکر فرو رفتم . پیش خود گفتم : خوب است تعبیر این رؤ یا را از خود شیخ بپرسم . از این رو به حضور معظم له مشرّف شده و ماجراى خواب خود را تعریف کردم .
شیخ فرمود: آن ملعون (شیطان ) دیروز مى خواست مرا فریب دهد ولى به لطف پروردگار از دامش گریختم .
ازاین قرار بود که دیروز من پولى نداشتم و اتّفاقاً چیزى در منزل لازم شد که باید آنرا تهیّه مى کردم . با خود گفتم : یک ریال از مال امام زمان (عج ) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است . آنرا به عنوان قرض برمى دارم و انشاءاللّه بعداً ادا مى کنم . یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم . همین که خواستم جنس مورد احتیاج را خریدارى کنم با خود گفتم : از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم ؟
در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعى گرفته و از خرید آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن یک ریال را سرجاى خود گذاشتم .(1)
******
پاورقی:1- نصیحت : شماره 106، ص 1، 16/8/1373
داستانهائى از علماء : علیرضا خاتمى