.
پایان نامه نویسی به جای دانشجویان به "انشاء" نویسی به جای دانش آموزان هم رسید
حدیث روز
نزول حضرت عیسی (ع) در سن میان سالگی
متن آیه
وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِین(آیه46آل عمران)
ترجمه آیه
و با مردم در گهواره [ به صورت کارى خارق العاده ] و در میان سالى
[ با زبان وحى ] سخن می گوید و از شایستگان است
متن حدیث
( ابن زید ) " قد کلمهم عیسى فی المهد وسیکلمهم إذا قتل الدجال
وهو یومئذ کهل "
ترجمه حدیث
ابن وهب گفت : از ابن زید شنیدم که مى گفت : عیسى ( ع ) در
گهواره با آنان سخن گفت وآنگاه که دجال را بقتل رساند نیز ، با آنان
سخن خواهد گفت ، در حالیکه او مردى میان سال است .
مصادر حدیث
* : تفسیر الطبری : ج 3 ص 188 - حدثنی یونس قال : أخبرنا ابن وهب قال سمعته
یعنی ابن زید یقول فی قوله : -
* : الدر المنثور : ج 2 ص 25 - عن الطبری .
* : تصریح الکشمیری : ص 291 - عن الطبری
نجف اشرف مشرف بودم , مشغول به جهاد اکبر و ریاضتهاى
شرعى ازقبیل روزه و نـماز و ادعیه و غیره بودم .
یک بار چند روزى براى زیارت مخصوصه امام حسین (ع )
در عید فطر, به کربلاى معلى مشرف شدم و در مدرسه صدر
درحجره بعضى از رفقا منزل نمودم .
غـالـبا در کربلا در حرم مطهر مشرف بودم و بعضى از اوقات
براى استراحت به حجره مى آمدم .
در آن حـجـره بعضى از رفقا و زوار هم بودند.
آنها از حال من و زمان برگشتنم به نجف اشرف سؤال نمودند.
گفتم : من قصد مراجعت ندارم و امسال مى خواهم پیاده به حج
مشرف شوم و این مطلب را در زیر گـنـبد مقدس سالار شهیدان
حضرت اباعبداللّه الحسین (ع ) از خداخواسته ام و امید اجابت
آن را دارم .
همه رفقا و زوار حاضر در حجره از روى تمسخر و استهزاء
گفتند: از بس ریاضت کشیده اى مغزت عـیـب کـرده اسـت .
چطور پیاده به حج رفتن براى تو بى زاد و توشه ومرکب و وجود
ضعف مزاج , مـمکن است ؟ و خلاصه مرا بسیار استهزاء نمودند
بحدى که سینه ام تنگ شد و از حجره محزون و انـدوهـناک خارج
شدم به طورى که شعورى برایم باقى نمانده بود.
با همان حال وارد حرم مطهر شـده , زیـارت مـخـتـصرى کردم و
متوجه سمت بالاى سر مقدس شدم و در آن جایى که همیشه
مـى نـشـسـتـم ,نـشـسـتـم و با حزن تمام متوسل به سیدالشهداء (ع ) شدم .
ناگاه دستى بر کتف من گذاشته شد, وقتى رو برگرداندم , دیدم
مردى است و به نظر مى رسید که از اعراب باشد, اما با مـن
بـه فـارسـى تـکلم نمود و مرا به اسم نام برد و گفت :
مى خواهى پیاده به حج مشرف شوى ؟ گفتم : بلى .
گفت : من هم اراده حج دارم آیا با من مى آیى ؟ گفتم : بلى .
گـفـت : پـس مـقـدارى نـان خـشک که یک هفته ات را کفایت کند,
مهیا کن و آفتابه آبى بیاور و احرامت را بردار و فلان روز در
فلان ساعت به همین جا بیا و زیارت وداع کن تا حج براه بیفتیم .
گـفـتم : سمعا و طاعة .
از حرم مطهر خارج شدم و مقدار کمى گندم گرفتم و به یکى از
زنهاى فامیل دادم که نان بپزد.
رفقا هم همان روز به نجف اشرف مراجعت کردند.
چون روز موعود شد, وسائلم را برداشته به حرم مطهر مشرف
شدم و زیارت وداع نمودم .
آن مرد در همان وقت مقرر آمد و با هم از حرم مطهر و صحن
مقدس و از شهر کربلابیرون رفتیم و تـقـریـبـا یـک سـاعت راه پیمودیم .
در بین راه نه او با من صحبت مى کرد, ونه من به او چیزى
مى گفتم تا به برکه آبى رسیدیم .
ایشان خطى کشید و گفت : این خط,قبله است و این هم که آب است
این جا بمان , غذا بخور و نماز بخوان همین که عصرشد, مى آیم .
بعد از من جدا شد و دیگر او را ندیدم .
غذا خوردم و وضو گرفتم و نماز خواندم و آن جا بودم .
عصر, ایشان عصرآمد وگفت : برخیز برویم .
برخاستم و ساعتى با او رفتم باز به آب دیگرى رسیدیم دوباره
خطى کشید و گفت :این خط قبله اسـت و ایـن آب اسـت شـب را
این جا مى مانى و من صبح نزد تو مى آیم .
اوبه من بعضى از اوراد را تعلیم داد و خود برگشت .
شب را به آرامش در آن جا ماندم .
صبح که شد و آفتاب طلوع کرد, آمد و گـفـت : برخیز برویم .
به مقدار روز اول رفتیم بازبه آب دیگرى رسیدیم و باز خط
قبله را کشید و گـفـت : من عصر مى آیم .
عصر که شد,مثل روز اول آمد و به همان شکل رفتیم و به همین
ترتیب هـر صـبح و عصر مى آمد ومسیر را طى مى نمودیم اما
طورى بود که احساس خستگى از راه رفتن نمى کردیم چون
خیلى راه نمى رفتیم تا خسته شویم .
هفت روز به این منوال گذشت .
صـبـح روز هفتم گفت : این جا براى احرام , مثل من غسل کن و
احرامت را بپوش و مثل من تلبیه (جمله لبیک اللهم لبیک ) بگو.
من هم حسب الامر ایشان اعمال را بجا آوردم .
آنگاه کمى که رفتیم , ناگاه صدایى شنیدیم مثل صدایى که در
بین کوهها ایجاد مى شود.
سؤال کردم : این صدا چیست ؟ گـفـت : از ایـن کـوه که بالا رفتى ,
شهرى را مى بینى داخل آن شهر شو.
این را گفت و ازنزد من رفت .
من هم تنها بالاى کوه رفتم و شهر عظیمى را دیدم .
از کوه فرود آمده وداخل آن شهر شدم و از اهل آن پرسیدم :
این جا کجا است ؟ گـفـتـند: این جا مکه معظمه است .
آن وقت متوجه حال خود شده و از خواب غفلت بیدار شدم و
دانـستم که به خاطر نشناختن آن مرد, فیض عظیمى از من
فوت شده است , لذا پشیمان شدم , اما پشیمانى سودى نداشت .
دهـه دوم و سوم شوال و تمام ماه ذى القعده و ایامى از ذى الحجه
را در مکه بودم , تا این که حجاج رسیدند.
همراه آنها عموزاده من , حاج سید خلیل پسر حاج سید اسداللّه
تهرانى بود, که با عده اى از حـجـاج تـهـران از راه شـام آمـده
بودند و ایشان تشرفم را به حج خبر نداشت همین که یکدیگر را
دیـدیـم , مرا با خود نگه داشت و مخارجم را هم داد و در راه
مراجعت کجاوه اى براى من گرفت و بـعـد از حـج مـرا از راه
جـبل (مسیرى در آن حوالى ) تا نجف اشرف و از نجف تا
تهران همراه خود برد.
امیدوارکننده ترین آیات قرآن
ابو حمزه ثمالى از یکى از امامین همامین ، امام محمّد باقر یا امامجعفرصادق عیهما السّلام ، روایت کرده است که : امیرالمؤ منین
علیه السّلام روزى خطاب به اصحاب خود فرمود: کدامیک از آیات
کلام اللّه مجید نزدشما امیدوار کننده ترین آیات است ؟
بعضى گفتند آیه:«ان اللّه لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء..»
همانا خداوند مشرک را نمى آمرزد و مى آمرزد پایین تر از شرک
را براى کسى که بخواهد...حضرت فرمود: نیکو آیه اى است ،
اما امیدوار کننده ترین آیات براى غفران و آمرزش معاصى نیست
.عده اى دیگر گفتند آیه:
«ومن یعمل سوءاو یظلمنفسه ثم یستغفراللّه یجداللّه غفورارحیما.»
و کسى که به کارى زشت بپردازد یاستم بر خویشتن کندوسپس ازخدا آمرزش خواهد، بیابد خداوند را آمرزنده مهربان .
حضرت فرمود: نیکو آیه اى است ، امّا آیه مورد نظر نیست .
بعضى دیگر گفتند آیه:
« قل یا عبادى الّذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة
اللّه انّ اللّه یغفر الذنوب جمیعا..»
بگو اى بندگانم که با گناه به نفس خود اسراف مى ورزید. از رحمتخدا ماءیوس نباشید، چون خداوند جمیع گناهان را مى آمرزد....
حضرت فرمود: نیکو آیه اى است ، امّا آیه مورد نظر نیست. بعضى دیگر گفتند آیه :
والّذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکرو اللّه
فاستغفروالذنو ...ب
تقواپیشگان آنهایندکه هرگاه کار ناشایستى ازایشان سرزندیاظلمى
به خویش کنند، خدا را به یاد آورند و از گناه خود استغفار نمایند...
حضرت فرمود: نیکو آیه اى است ، اما آیه مورد نظر نیست .آیا آیه
دیگرى نمى دانیدکه به نظرشما امیدوارکننده ترین آیات قرآن باشد؟
اصحاب عرض کردند: نه امیرالمؤ منین ، به خدا سوگند چیزى در نزد
ما نیست که بخوانیم .
امام فرمود: ازحبیبم رسول خداصلّى اللّه علیه و آله شنیدم که فرمود:
امیدوار کننده ترین آیه در قرآن این آیه شریفه است :
و اقم الصّلواة طرفى النّهار و زلفا من اللّیل ...
و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پاره هایى از شب ...
سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: یا على،به خدایى که
مرا بشیر و نذیر قرار داد و مبعوث به رسالت گردانید، اگر یکى از شما
به وضو قیام کند، گناهان و معاصى او از اعضاى بدنش فرو مى ریزد تا
وقتى که با صورت وقلب خودمتوجّه قبله شود،ازقبله و نمازش برنگردد
مگر آنکه جمیع گناهان او بریزد و هیچ گناهى بر صحیفه عملش باقى
نماندهمچون روزى که از مادر متولد شده باشد و هرگاه ما بین دو
نماز گناهى از او صادر شده باشد با خواندن نماز آمرزیده شود و از
گناهان پاک گردد.»
آنگاه پیامبر نمازهاى پنجگانه را که موجب آمرزش هستند شماره کرد و
فرمود«: یا على،بدان که منزلت نمازهاى پنجگانه براى امّت من مانند
نهرى است که بر در خانه یکى از شما باشد. اگر شخصى بدنش
چرکین باشد و هر روز پنج بار در آن نهر شستشو کند آیا چیزى از آن
چرکها باقى خواهد ماند؟
سوگند به خدا، نمازهاى پنجگانه براى امّتم چنین است که تمام
گناهانشان راپاک مى کند و تیرگى قلبشان را مى برد.»
حدیث روز
قالَ امام هادی علیه السلام :
الدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.
ترجمه :
فرمود: دنیا همانند بازارى است که عدّه اى در آن براى آخرت
سودمى برند و عدّه اى دیگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند.
شخصى به خدمت رسول اکرم (ص ) آمد و عرض کرد یا رسول الله ،
مرا موعظه و نصیحت بفرمایید.
حضرت به او فرمود: اگر من بگویم تو به کار مى بندى ؟
شخص گفت : بلى ، یا رسول الله . حضرت باز تکرار کرد:
براستى اگر من بگویم تو آن را به کار مى بندى ؟
شخص گفت : بلى یا رسول الله .
باز تکرار کرد: براستى اگر من بگویم تو آن را به کار مى بندى ؟
شخص گفت : بلى یا رسول الله .
(این سه بار تکرار براى این بود که مى خواست کاملا آماده شود
براى حرفى که مى خواهد به او بگوید.)
همین که حضرت رسول (ص ) سه بار از او اقرار گرفت و
آماده اش کرد. فرمودند :((اذا هممت بامر فتدبر عاقبته ))
یعنى هرگاه تصمیم گرفتى که کارى و عملى را انجام بدهى ،
قبل از انجام دادن آن به آخرش و نتایج آن اندیشه کن . یعنى
عاقبت اندیشى و حساب و کتاب دست به هر کارى نزنید که
بعدا پشیمانى و ضرر در آن وجود داشته باشد.
پیشگوئیهای حضرت علی(ع)
خبردادن امیرالمؤمنین (ع)به ملاقات جویریه باشیر
از حضرت باقر علیه السلام روایت است که فرمود: مردى
بنام جویریه عازم سفر از کوفه بود، حضرت على علیه السلام
به او فرمود: بدان که در میان راه به شیرى برخورد خواهى
کرد، جویریه گفت : چاره چیست ؟
فرمود: به او بگو امیرالمؤمنین (ع)به من از تو امان داده است !
جویریه از کوفه بیرون آمد، در میان راه همچنانچه حضرت گفته بود،
متوجه شد شیرى بطرف او مى آید، جویریه صدا زد: اى شیر
هماناامیرالمؤمنین على بن ابى طالب به من ازتوامان داده است .
جویریه گوید:همینکه کلام حضرت را رساندم ، آن حیوان برگشت
درحالیکه سر را به زیرانداخته و همهمه مى کرد،و با همین حال
از نیزار پنهان شد (در روایتى آمده است که پنج بار همهمه کرد).
جویریه بعد از انجام کار خود و بازگشت به کوفه ، نزد حضرت على
علیه السلام رفت و جریان را بازگو کرد، حضرت فرمود:
با آن شیر چه گفتى و او با تو چه گفت ؟
جویریه گفت : هر چه فرموده بودید گفتم ، و به برکت فرمایش
شما از من منصرف شد، اما اینکه آن حیوان چه گفت -
من نمیدانم خدا و رسول و وصى او بهتر مى دانند.
حضرت فرمود: او در حالیکه همهمه مى کرد پشت نمود(و رفت )
عرض کردم : آرى . فرمود: آن حیوان به تو گفت :
وصى محمد صلى الله علیه و آله را از من سلام برسان،سپس
حضرت دست خودرابه صورت عددپنج نشان داد(یعنى پنج بار)
مؤ لف گوید: آنچه از آیات قرآن و احادیث بسیار زیاد استفاده
مى شود این است که حیوانات داراى مقدارى از فهم و شعور
ولو ضعیف و مناسب با خودشان مى باشند، و در همین راستا،
به ذکر الهى مى پردازند و اولیا خدا مخصوصا ائمه اطهار علیه
السلام را مى شناسند و احترام مى کنند و همچنانکه مشخص
مى گردد که حیوانات داراى زبان گویائى میان خویش هستند که
با آن تکلم مى کنند هر چند در حوصله فهم ما نباشد. بحث بیشتر
و ارائه قرآنى و احادیث مربوط نیاز به مجالى دیگر دارد.
******
1-پیشگوئیهای حضرت علی(ع)
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمهی مرغ سحر؟
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بستان
کادمی را بتر از علت نادانی نیست
روی اگر چند پری چهره و زیبا باشد
نتوان دید در آیینه که نورانی نیست
شب مردان خدا روز جهان افروزست
روشنان را به حقیقت شب ظلمانی نیست
پنجهی دیو به بازوی ریاضت بشکن
کاین به سرپنجگی ظاهر جسمانی نیست
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
حذر از پیروی نفس که در راه خدای
مردم افکنتر ازین غول بیابانی نیست
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست بجز عارف ربانی نیست
با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی
کالتماس تو بجز راحت نفسانی نیست
خانه پرگندم و یک جو نفرستاده به گور
برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند
بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
آخری نیست تمنای سر و سامان را
سر و سامان به از بیسر و سامانی نیست
آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد
عارفان جمع نکردند و پریشانی نیست
وانکه را خیمه به صحرای فراغت زدهاند
گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست
یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد
مشنو ار در سخنم فایده دو جهانی نیست
حاصل عمر تلف کرده و ایام به لغو
گذرانیده، بجز حیف و پشیمانی نیست
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست
تا به خرمن برسد کشت امیدی که تراست
چارهی کار بجز دیدهی بارانی نیست
گر گدایی کنی از درگه او کن باری
که گدایان درش را سر سلطانی نیست