غمبارترین روز تاریخ
دریاى بى کرانه عواطف و احساسات پاک علی به موج آمد و باران اشک از
دیدگان فرو بارید؛ همان گونه که دست فاطمه در دستش بود، سر او را به
سینه چسبانید تا شاید قلب طوفان زده اش آرامش یابد و اقیانوس متلاطم و
جودش به سکون و آرامش گراید؛ و هر ساعتى گریستند.
لحظات عجیبى بود. فرشتگان به گریه افتادند و زمین و زمان رنگ غم گرفت .
آن گاه امیرمؤمنان فرمود: گرامى همسرم ! فاطمه جان ! مام پرفضیلت فرزندانم ، دخت پرشکوه پیامبر، با تو هستم !
با تو، جلوه نور، فروغ ابدیت ، دخت بهشت !
با تو، امانت گرانبهاى خدا و پیامبر، آرى با تو!
به خداى سوگند، تو بالاتر و داناتر از آن هستى که جز آن گونه که خود گفتى عمل کرده باشى .
معاذ الله ، انت اعلم بالله و ابر و اتقى و اکرم و اشد خوفها من الله ان اوبخک بمخالفتى
فاطمه جان ! دورى تو براى من سخت است و فراقت گران .دوریت سوگ پیامبر را برایم تجدید مى کند،
محبوب دل پیامبر!
در مورد وصیت هایت مطمئن باش که على مرد وفاست ؛ همه را به جان مى خرم ، گرچه دشوار باشد و على تنها. واختار امرک على امرى ...
و آن گاه واپسین لحظات
و سرانجام ، آن لحظات آخرین از راه رسید، پرده هاى جهان مادى به کنار رفت ، و دروازه سراى جاودانه گشوده شد.فرشتگان بال در بال در فرودگاه وحى و رسالت فرود آمدند و درهاى آسمان ها تا عرش خدا گشوده شد. بوى عطرآگین بهشت در فضا پیچید و به مشام جان رسید و باغ ها، بوستان ها و چشمه سارهاى آن در برابر بانوى سرفراز دو گیتى جلوه گر شد.
حوریان بهشت صف به صف براى استقبال و خوش آمدگویى ایستادند.
فرشته وحى فرود آمد،
روح تابناک محمد (صلى الله علیه و آله ) تجلى کرد، و آنگاه فرشته مرگ با ادب و تواضع بر درگاه خانه على (علیه السلام) و رویاروى فاطمه (علیها السلام ) ایستاد تا روح بلند و ملکوتى او را دریافت و به همراه دیگر فرشتگان به بهشت پرطراوت و پرشکوه خدا برد؛ از همان جایى که آمده بود.او که دیدگان حق بین و نافذ خویش را که بر روى این جهان بسته و بر جهان حقیقت گشوده بود، باز کرد و نگاهى پرمعناتر از همیشه به اطراف بسترش افکند و گفت : على جان ! آنچه را من دیدم شما نیز مى بینید؟ اینها ساکنان عالم بالا هستند و این فرشته وحى و او هم پدرم پیامبر است که به من اشاره مى کند و مى فرماید: یا بینة اقدمى فما امامک خیر لک
" دخت فرزانه ام بیا! بیا آنچه براى تو مهیا و آماده است برایت بهتر است ."
و آن گاه فرمود: السلام على جبرئیل ، السلام على رسول الله ، اللهم مع رسولک ، اللهم فى رضوانک وجوارک ...
((سلام بر فرشته امین وحى !
سلام بر پیامبر خدا!
سلام بر همه فرشتگان و حوریان !
بار خدایا! مرا قرین و همراه پیامبرت قرار ده !
خداوندا! مرا در رضوان و همسایگى لطف و مهرت جاى ده !
خدایا! به سوى تو روانم نه چیز دیگر.
شیداى توام نه در هواى دیگر.
پدر جان ! درود بر تو! سلام بر مژده ات و بر وعده هاى راستین ات !
سلام بر تبسم دلنشینت !
سلام بر سیماى پرفروغ و جمال جهان افروزت !
سلام بر چشمان درخشنده ات !
پدر جان ! به دیده منت ؛ آمدم ، آمدم ))
و آن گاه این نداى مهر و این سرود عشق در کران تا کران هستى طنین افکن شد:
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی .
"هان اى روح آرامش یافته !
اینک خشنود و پسندیده به بارگاه پروردگارت بازگرد؛
و در زمره برترین بندگان من درآى و به بهشت پرطراوت و زیباى من وارد شو!))
فریاد! که دیگر فاطمه پرکشید و به پدر پیوست .
و آن گاه خون در رگ ها خشکید!
و آن گاه بود که دیگر اشک ها خون شد،
خون در رگ ها خشکید،
قلب هاى گرم و پر طپش یخ زد،
اندوه بر سینه ها کوه شد،
دست ها و پاها از تلاش و تحرک واماند،
خورشید از آسمان فرو غلتید،
دریا از موج و خروش به ساحل آرامش رو نهاد،
پرفرازترین قله استوار و سر به آسمان ساییده از هم پاشید،
قلب تپنده بشریت به یکباره از حرکت باز ایستاد،
باران خیر و مهر و رحمت از ریزش باز ماند،
چشمه ساران امید و نوید خشکید،
مهتاب اندوه زده و رنگ باخته ، رخ در نقاب کشید،
افق مه گرفته و غبارآلود، قیرگون گشت ،
و زمین تیره و تار گردید و لرزه بر ارکان آن افتاد،
سوگى سهمگین به گستره عصرها و نسل ها سایه افکند،
غمبارترین روز تاریخ رقم خورد،
اندوه بارترین رویداد روزگاران روى داد؛ چرا که ریحانه سرفراز و بشردوست پیامبر و گل زیبا و عطرآگین بوستان او، از جور و ستم استبداد سرانجام با پیکرى آزرده و پهلویى خسته و دلى پردرد، غریبانه سر بر بستر شهادت نهاد و براى همیشه دوستداران عدالت و آزادى و شرافت و کرامت را به سوگ خویش نشاند.
*******
برگرفته از: سیما و سیره ریحانه پیامبر (ص)، على کرمى فریدنى
شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان
حدیث روز
باز گشت ایمان در آخر الزمان به مکه ومدینه
متن حدیث
إن الایمان بدأ غریبا ،وسیعود کما بدأ ،فطوبى للغرباء إذا فسد الناس .
والذی نفس أبی القاسم بیده ، لیأرزن الایمان بین هذین المسجدین
کما تأرز الحیة فی جحرها "
* * *
ترجمه
* از یکى از پسران سعد بن ابى وقاص نقل شده که گفت: از پدرم شنیدم ،
گفت : از رسول خدا ( ص ) شنیدم مى فرمود :
اسلام غریبانه شروع شد و به همان حالت اولى بر خواهد گشت ، پس
خوشا بحال غریبها ، زمانیکه مردم فاسد شوند سوگند به آن که جان
ابو القاسم ( حضرت محمد صلى الله علیه وآله ) در دست اوست ایمان
میان این دو مسجد ( مکه ومدینه ) گرد خواهد آمد همانگونه که مار در
آشیانهء خود جمع مى شود .
منبع حدیث
- المصادر :
* : ابن أبی شیبة : على ما فی سند أحمد ، وأمالی الشجری .
* : ابن حماد : على ما فی جمع الجوامع .
* : أحمد : ج 1 ص 184 - حدثنا عبد الله ، حدثنی أبی ، ثنا هارون بن معروف ، أنبأنا عبد الله بن وهب ، أخبرنی أبو صخر قال : أبو عبد الرحمن عبد الله بن أحمد ، وسمعته أنا من هارون أن أبا حازم حدثه ، عن ابن لسعد بن أبی وقاص قال : سمعت أبی یقول : سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو یقول : -
وفی : ص 398 - حدثنا عبد الله ، حدثنی أبی ، ثنا عبد الله بن محمد بن أبی شیبة ، وسمعته أنا من ابن أبی شیبة ، ثنا حفص بن غیاث ، عن الأعمش ، عن أبی إسحاق ، عن أبی الأحوص ، عن عبد الله بن مسعود رضی الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : - وفیه " إن الاسلام . . وسیعود غریبا . . قیل : ومن الغرباء ؟ قال : النزاع من القبائل
وفی : ج 2 ص 177 - بسند آخر عن عبد الله بن عمرو العاص قال : قال رسول الله صلى الله علیه وسلم ذات یوم ونحن عنده " طوبى للغرباء ، فقیل : من الغرباء یا رسول الله ؟ قال : أناس صالحون فی أناس سوء کثیر ، من یعصیهم أکثر ممن یطیعهم " .
و.......
-cdشمیم گل نرگس
عکس:گاوی با شاخ های عجیب
عکس:طاووس سفید
حقوق بشردراسلام(2)
با اسیران جنگ جمل
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امیرمؤمنان علیهالسلام در هیچ نبردی آغازگر جنگ نبودهاند و همهی نبردهایی که بین لشکر اسلام و کفّار رخ داده است همان گونه که در تاریخ ثبت شده است آن دشمنان بودهاند که جنگ را آغاز نمودهاند و لشکر اسلام نیز فقط برای دفاع دفاع اقدام کرده است.
نمونهی بارز این جنگها جنگ جمل است که در زمان فرمانروایی مولای متقیان حضرت امیرمؤمنان علی علیهالسلام بر لشکر اسلام تحمیل شد.
لشکر اسلام نیز در برابر این حمله صفآرایی کرده و شکست سختی بر دشمن وارد ساخت.
پس از پایان جنگ امیرمؤمنان علیهالسلام همراه فرماندهان سپاه اسلام به خانهها و مراکز سران جنگ جمل رفتند. آنجا زنان بسیاری بودند که امام میتوانست همهی آنها را به اسارت خود درآورد ولی ایشان چنین کاری نکردند لذا بعضی از آن زنان از این رفتار حضرت سوء استفاده کردند، صدای خود را مقابل حضرت بالا برده و عدّهای نیز به امام دشنام میدادند، سران لشکر و فرماندهان سپاه اسلام که با حضرت بودند خواستند معترّض آنها شده و ادبشان کنند ولی امام در کمال مهربانی و عطوفت فرمودند: از آنها دست بردارید، اگر چه به امرای شما دشنام هم دهند. لذا یاران حضرت امتثال امر کرده و به احترام ایشان دست به انتقامجویی نزدند.
حضرت امام علی علیهالسلام میتوانستند با یک اشاره خانههای آنان را بر سرشان ویران کرده یا مانند سایر قدرتمندان، آنان را سرکوب و نابود سازند ولی اگر چنین میشد امیرمؤمنان علی علیهالسلام برای همیشه درخشش نداشتند و مانند سایر قدرتمندان نام و یادشان محو میشد.
امّا این صفات برجسته و خصوصیات منحصر به فرد و روش حاکمیت آن حضرت است که نام مقدّسش را زنده نگه داشته و ایشان را بسان خورشیدی همیشه نورانی در افق تاریخ انسانیت معرّفی میکند و در اختیار نسلهای آینده میگذارد.1
********
پاورقی:1-امیرمؤمنان خورشیدی درافق بشریت،ص74
داستان دوستان
عنایت حضرت ولی عصر(عج) و توبه بهائیان
آقای سید هرندی که از طلاب و بزرگ زادگان اصفهانی هستند و ابوی ایشان جناب حاج سید رضا هرندی ، از علمای بزرگ و خطبای جلیل اصفهان بودند.
ایشان از قول پدر بزرگوارش نقل نمود که فرمودند:
« من در ایام جوانی که هنوز در حجره مدرسه بسر می بردم، به دعوت جمعی، قرار شد که در یک محله ای منبر بروم.
البته به من گفتند: در همسایگی منزلی که قرار است منبر بروم، چند خانواده بهائی ـ خذلهم الله ـ سکونت دارند و باید فکر آنها را هم بکنی...
با همه آن سفارشات و خیرخواهیهای مردم، چون ما جوان بودیم با یک شور و خلوص، این امر را تقبل کردیم. بعد از ده شب که پایان جلسات بود، یک مجلس مهمانی تشکیل شد و پس از صرف شام ما عازم مدرسه شدیم.
ناگفته نماند: در این ده شب درباره پوچ بودن بساطهای بهایی گری داد سخن داده و بطلان اساس این فرقه را آشکار و برملا ساخته بودم.
در راه مدرسه داشتم به مدرسه می آمدم که ناگهان چند نفر را مشاهده کردم که پیدا بود قصد مرا دارند، تا نزدیک شدند و خیلی از من نوازش، تشکر و قدردانی و تجلیل کردند، یکی دست مرا می بوسید، دیگری به عبای من تبرک ... که:
آقا، حقاً شما چشم ما را روشن کردید...
بعد پرسیدند که قصد کجا را دارید؟
من گفتم که می خواهم بروم به مدرسه، آنها گفتند که، خواهش می کنیم امشب را به مدرسه نروید و به منزل ما بیایید.
مقداری راه آمدیم به درب بزرگ و محکمی رسیدیم، در را باز کردند، وارد شدیم. در را از پشت، از پایین، از وسط و بالا، بستند. وارد اطاق که شدیم ناگهان چندین نفر دیگر را دیدم که همه ناراحت و خشمگین نشسته اند و آنها هیچ توجهی به آمدن من نشان ندادند و جواب سلام هم نگفتند.
و من پیش خود حمل کردم به اینکه شاید بین خودشان ناراحتی دارند. بعد که ما نشستیم، یکی از اینها به تندی خطاب به من کرد که:
سید ... این ها چه حرفهایی است که بالای منبر می گویی؟ ( این عتاب همراه با تهدید بود )
من رو کردم به یکی که چرا این آقا اینگونه حرف می زند. همگی گفتند: بلی درست می گوید چاقو و دشنه آماده شد و گفتند: که امشب، شب آخر تو است و ترا خواهیم کشت.
من گفتم: که خوب چه عجله ای دارید؟ شب خیلی بلند است و من یک نفر در دست شما آدمهای مسلح، کشتن که کاری ندارد، ولی توجه کنید که سخنی بگویم.
با تأمل و مشورت و بگو مگو به ما مهلت دادند که من حرفی را بگویم گفتم:
من پدر و مادر پیری در هرند (قریه ایشان) دارم که مرا با زحمت به شهر فرستاده اند که درس بخوانم و به مقامی برسم و کاری بکنم. اکنون خبر مرگ من برای آنها خیلی گران است. شما به خاطر آنها دست از کشتن من بردارید.
جواب ایشان تندی و تلخی بود که چه حرف هایی می گوید، یا الله راحتش کنید. دوباره من گفتم که: شب بلند است و عجله ای ندارید ولی حرف دیگری هم دارم.
گفتند: که حرف آخرینت باشد، بگو. گفتم: شما با این کار یک امامزاده واجب التعظیمی را پدید می آورید که مردم بر مرقد من ضریحی درست خواهند کرد و سالهای سال به زیارت من خواهند آمد و برای من طلب رحمت و ادای احترام و برای قاتلین من که شما ها باشید، نفرین و لعن خواهند کرد. پس بیایید برای خاطر خودتان از این بدنامی، از این کار منصرف شوید. باز همچنان سر و صدای بکشید، و خلاصش کنید و اینها چه حرفهایی است، بلند شد.
من دوباره گفتم: پس اکنون که شما عزم جزم برای کشتن من دارید. رسم این است که دم مرگ یک وضویی بسازیم و توبه ای و نمازی بجا آوریم. به اصرار، این پیشنهاد ما را قبول کردند و برای اینکه احتمال می دادند شاید من مسئله وضو را بهانه کرده ام، برای اینکه در حیاط فریاد کنم و به همسایه ها خبر دهم. مرا در حلقه ای از دشنه و خنجر بدستان، برای انجام وضو به حیاط آوردند.
من بعد از وضو، نماز را شروع کردم و قصد کردم که در سجده آخر هفت مرتبه بگویم:
« المستغاث بک یا صاحب الزمان ».
با حضور قلب مشغول نماز شدم. در اثنای نماز بود که درب خانه را زدند، اینها مردد بودند که درب را باز کنند یا نه؟ ناگهان درب باز شد و سواری وارد شد و آمد پهلوی من و منتظر ماند که من نماز را تمام کنم پس از اتمام نماز، دست مرا گرفت به قصد بیرون بردن از خانه، راه افتادیم.
این بیست نفری که لحظه ای پیش، همه دست به دشنه بودند که مرا بکشند، گویی همه مجسمه بودند که بر دیوار نصبند؛ دم هم برنیاوردند و ما از خانه بیرون رفتیم شب گذشته بود و درب مدرسه بسته بود، به دم درب که رسیدیم، درب مدرسه هم باز شد و ما داخل مدرسه شدیم. من به آن اقای بزرگوار عرض کردم که :
بفرمایید حجره کوچک ما خدمتی کنیم.
جواب فرمودند که:
من باید بروم. و شاید هم فرمودند که: مثل شما نیز هست که من باید به دادشان برسم ( تردید از راوی است ) و من از ایشان جدا و وارد حجره شدم.
دنبال کبریت بودم که چراغ را روشن کنم، ناگهان بخود آمدم که: این چه داستانی است؟ من کجا بودم؟ چه شد؟ چگونه آمدم، و اکنون کجایم؟ بدنبال آن بزرگوار روان شدم ولی اثری از او نیافتم.
صبح، خادم با طلبه ها دعوا داشت که: چرا درب مدرسه را باز گذاشته اند و اصلاً چرا بعد از گذشتن وقت آمده اند.
و همه طلاب اظهار بی اطلاعی می کردند. تا آمدند سراغ ما که چه کسی برای شما درب را باز کرد؟ من گفتم: ما که آمدیم درب باز بود و جریان را کتمان کردم.
صبح همان شب، همان بیست نفر آمدند سراغ ما را گرفتند و به حجره ما وارد شدند و همگی اظهار داشتند که:
شما را قسم می دهیم به جان آنکه دیشب شما را از مرگ و ما را از گمراهی و ضلالت نجات داد راز ما را فاش نکن و همگی شهادتین گفته و اسلام آوردند.
ما همچنان این راز را در دل داشتیم و به احدی نمی گفتیم تا مدتی بسیار بعد از آن، اشخاصی از تهران آمده بودند و به منزل ما و گفتند: جریان آن شب را بازگو کنید. معلوم شد که آن بیست نفر به رفیقهایشان جریان را گفته بودند و آنها هم مسلمان شده بودند.
سپس بعد از آن وعاظ اصفهان، مرتب جریان را روی منابر می گفتند و مردم را متوجه وجود با برکت و نورانی حضرت ولی عصر علیه السلام می کردند ».
********
پاورقی:1-منبع:سایت صالحین
خبرگزاری فارس: حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به رواج تقلید لهجه اقوام ایرانی از سوی برخی، تاکید کردند چنانچه این کار از باب تمسخر باشد، «حرام» است.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای؛ ایشان در جلسه درس خارج فقه که در روز 31 فروردین ماه برگزار شد، در ذیل بحث «غیبت» با اشاره به رواج تقلید لهجهی اقوام ایرانی از سوی برخی، این کار را مصداق «غیبت» ندانستند، لیکن تاکید کردند که چنانچه این کار از باب تمسخر باشد، «حرام» است.
ایشان همچنین یادآور شدند: «غالب شهرهایی که لهجههای آنها تقلید میشود شهرهایی هستند که مردم غیرتمند آنها در حوادث مهم 100 سال گذشته در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستادهاند و این عمل تصادفی نیست».
متن این سخنان به این شرح است:
«متأسفانه یک کار زشتی در بین مردم رایج است که از لهجههای بعضی از ولایات تقلید میکنند؛ این آیا غیبت محسوب میشود یا نه؟
حالا این را هم من به شما عرض بکنم؛ غالب این شهرهایی که لهجههای آنها تقلید میشود، شهرهایی هستند که دارای مردم غیرتمندی هستند که در حوادث مهم 100 سال پیش، در مقابل دشمنان و مهاجمین ایستادهاند. این تصادفی نیست. این تقلید هم سابقه ندارد؛ یعنی توی هیچ یک از این کتابهای ادبی و طنز و غیره، ما ندیدیم که یک حرفی باشد که نشان دهنده تقلید لهجه باشد. این مالِ همین اواخر است؛ یعنی مثلاً از 100 سال پیش به این طرف؛ یعنی از وقتی که کشور ما در مواجهه با این دشمنیها قرار گرفته. یکی از مناطقی که ایستادگی سرسخت کرده، مناطق شمال است، منطقه گیلان؛ یکی از مناطق، منطقه خراسان است؛ یکی از مناطق، مناطق آذربایجان است. اینها آن جاهایی هستند که مردمش سرسختی و سلحشوری نشان دادند؛ اتفاقاً سعی شده است که همینها از لحاظ لهجه در بین مردم سبک بشوند. یعنی تقلید میشود.
پس ضمناً در پرانتز، به این نکته هم توجه داشته باشید. این مسلماً حرام است. در حرمت این عمل هیچ شکی نیست. لکن غیبت نیست. چون قیودی که در غیبت ذکر شد ـ که مقوّم معنای غیبت محرم شرعی است ـ در این جا وجود ندارد. یکی از قیود، مستور بودن بود. خب، این مستور نیست. علاوه بر اینکه عیب نیست اصلاً. کسی این را به عنوان عیب ذکر میکند، ولی اصلاً عیب نیست! بنابراین وقتی عیب نبود، پس غیبت نیست. مثل این است که مثلاً بگویند: آقا عمامه سرش است؛ این «عمامه به سر بودن» عیب نیست. ذکرش بنابراین غیبت نیست. علاوه بر اینکه امر ظاهری است، امر واضحی است. پس تعریف غیبت بر این صدق نمیکند، اما مسلماً حرام است.
این از باب تمسخر و از باب استهزاء و اینهاست. اینجا دیگر فرقی نمیکند که علی نحو عام استغراقی مورد نظرش باشد؛ یا نه، مثلا فرض کنید فرد خاصی را مورد نظر قرار بدهد و لهجه یک شخصی را ـ به عنوان اینکه لهجه او، لهجه عموم است ـ تقلید بکند. این صور مختلفی دارد. همه اینها محرّم است. منتها تفاوتش این است که اگر غرض او لهجه عموم باشد، این میشود اهانت به همه آن جمعیت؛ که خب طبعا آثار خاص خودش را دارد. مثلا فرض بفرمایید اگر بخواهد استحلال بکند، بایستی از یکایک اینها استحلال بکند. آنجایی که یک نفر باشد، نه، از یک نفر استحلال میکند. این بحث عیبجویی است.
اگر چنانچه نه، تمسخر وجود نداشت، این از محل کلام خارج است. گاهی از این تقلیدها انجام میگیرد، اما هیچ قصد تمسخری هم نیست. یک وقتی چند سال قبل از این، در رادیو یک گویندهای تقریبا تمام لهجات ایران را در یک برنامه رادیویی بیان میکرد! بعد هم ما آن شخص را دیدیم. گفتیم بالاخره تو کجایی هستی؟! چون هم ترکی را مثل خود ترکها حرف میزد که ما میفهمیدیم، هم مشهدی را مثل خود مشهدیها حرف میزد! نفهمیدیم بالاخره کجایی است، نگفت آخرش هم که کجایی است؛ گفت من ایرانی هستم.
پس بنابراین گاهی تقلید لهجه به عنوان تمسخر نیست. کما اینکه تقلید لهجه یک فرد هم به عنوان تمسخر نیست. یک عمل شیرینی است. خود آن فرد هم گاهی مینشیند و تماشا میکند که تقلیدش را دارند میکنند. خودش هم میخندد، خوشش میآید. پیداست که پس تمسخر نیست. این از محل کلام خارج است. آنجایی که قصد، استهزاء باشد، تمسخر باشد، آن جا میشود محرّم.
پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتالله خامنهای بخشی از متن و صوت بیانات رهبر انقلاب در این جلسه را به دلیل جنبه عمومی و اجتماعی آن منتشر میکند.
جلساتِ درس «خارج فقه» حضرت آیتالله خامنهای، به صورت منظم و سه روز در هفته، از ساعت 7.5 صبح تشکیل میشود و جزو برنامههای ثابت ایشان از سال 69 تاکنون بوده است. در این جلسات که با حضور تقریباً 500 نفر از طلاب برگزار میشود، تاکنون مباحث جهاد و قصاص به طور کامل تدریس شده و در حال حاضر، «مکاسب محرّمه» تدریس میشود.
حقوق بشردراسلام(1)
برخورد بااسیران یهود
جان و مال و ناموس هر انسانی (خواه مسلمان باشد، خواه جزو اقلیّتهای مذهبی یا...) زیر پرچم اسلام محترم و محفوظ است.
لذا حضرت علی علیهالسلام و همچنین سایر ائمّهی اطهار علیهمالسلام با مردم، به ویژه زنان و ضعیفان جامعه در کمال مهربانی و عطوفت رفتار مینمودند.
برای نمونه به برخوردی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با اسرای یهودی داشتند اشاره میکنیم:
پس از پایان جنگ خیبر و پیروزی مسلمانان، زنان اسیر را خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آوردند، پیامبر که در اوج اقتدار و رئیس اعلای دینی و سیاسی مسلمانان بودند، زنهای اسیر را مورد تفقّد قرار دادند و آنها را نگران و پریشان خاطر دیدند احوال ملاحظه فرمودند، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از آنها پرسیدند: چرا متأثّر و نگران هستید؟!
زنان اسیر که غم و اندوه در چهرهی آنان مشخص بود پاسخ دادند:
ای محمّد، این بردهی سیاه، «بلال» ما را از کنار جسدهای کشتههایمان گذراند و قلب داغدار ما را آتش زد!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که مظهر رحمت، عطوفت و مهربانی هستند از این خبر بسیار ناراحت شدند و به بلال فرمودند:
آیا خداوند متعال عطوفت را از قلب تو گرفته است که زنهای داغدیده را بر اجساد کشتههایشان میگذرانی؟!
در میان این زنان اسیر، دختری به نام «صفیّه» بود که پدرش از بزرگان یهود بود پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میتوانستند صفیّه را به عنوان کنیز خود برگزینند ولی به عنوان احترام به نوامیس (به ویژه به دختری که چندی پیش عزیز بوده و اکنون به اسارت درآمده است) صفیّه را از بند اسارت آزاد کردند و برای اینکه او دختری تنها و بیسرپرست بود رسماً از او خواستگاری فرمودند.
صفیّه در کمال ناباوری که پیامبر و فرماندهی کلّ نیروهای اسلام از او خواستگاری نموده است به این ازدواج مقدّس پاسخ مثبت داد، پیامبر اسلام نیز دختری را که لحظاتی قبل جزو نیروهای دشمن و اسیری نزد مسلمانان بود، به عنوان «امّ المؤمنین» به خانهی وحی آوردند.
امّا اثر این ازدواج خجسته در تاریخ اسلام این بود که: یهودیان وقتی متوجّه شدند پیامبر عظیمالشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم داماد آنان شده است و با یک دختر یهودی که نزد او اسیر بوده است و میتوانسته او را به عنوان کنیزی به خانهی خود ببرد امّا چنین رفتار انساندوستانهای با او انجام داده است، دستهجمعی به دین مقدّس اسلام مشرّف شدند و آن دسته از یهودیانی که مسلمان نشدند از آن پس دیگر اذیت و آزار پیامبر اسلام را کنار گذاشتند و هیچ توطئهای بر علیه اسلام مرتکب نشدند.
********
پاورقی:1-امیرمؤمنان خورشیدی درافق بشریت،ص72
ذکرهای شگفت عارفان
تجردبرزخی
درطریق استاد،سیدهاشم حداد،سجده یکی ازارکان
بندگی وتوحیداست.
معمولاًسفارش ایشان به ذکرسجده بودومی فرمود:
ائمه اطهارسجده هاداشتند؛یکی سجده حضرت موسی بن جعفر(ع)
«عظُمَ الذَّنبُ مِن عَبدِکَ فَلیَحسُنِ العَفوَمِن عِندِکَ»
بسیارعالی است؛ودیگرذکریونسیّه،«لااِلهَ اِلِّاانتَ سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ
مِنَ الظالِمینَ»آن هم بعدازنمازعشاتابه آخرشب که باشرایطش
همراه باشد،تجرد برزخی نصیب می شود.1
********
1-ذکرهای شگفت عارفان،ص14
خداشناسی؛ دلیل ذکر میوهها درقرآن اشاره قرآن به موز، پیاز، خیار و سدر و گیاهان با اهدافی چون خداشناسی، معادشناسی و تعقل و تفکر در قرآن آمده است موز، خیار، پیاز، سدر، ریحان انار و زیتون را از موارد اشاره شده عنوان کرد و گفت: خرما بیش از همه در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است. |
حجت الاسلام حسن رضا رضایی پژوهشگر قرآنی و استاد حوزه و دانشگاه در گفتگو با خبرنگار مهر در رابطه با میوه ها و سبزیجاتی که در قرآن مورد اشاره قرار گرفتهاند و علل اشاره قرآن به نام آنها گفت: خداوند در آیه 89 سوره نحل یادآور شده است که قرآنی که نازل شده روشنگر هر چیزی است و در آن همه چیز بیان شده است.
وی افزود: براساس این آیه برخی علما چون غزالی اعتقاد دارند که قرآن همه علوم را مطرح کرده است، به همین دلیل وی استدلال کرده است که بیش از 72 هزار علم را می توان از قرآن استخراج کرد و برهمین اساس، وی وقوع زلزله را در قرن هشتم پیش بینی کرده بود و اعتقاد داشت از آنجا که عقل ما اجازه نمی دهد نمی توان این علوم را از قرآن استخراج کنیم و عدم اطلاع ما از این علوم از ناتوانی ما نشأت می گیرد نه نقص قرآن.
در قرآن هر موضوعی در راستای هدایت عنوان شده است
نویسنده کتابهای "قرآن و فرهنگ زمانه" و "درآمدی بر تفسیر علمی قرآن" گفت: برخی مفسرین و دانشمندان اسلامی اعتقاد دارند مفهوم آیه 89 سوره نحل این نیست که تمام علوم در قرآن نهفته باشد، بلکه این است که قرآن هر چیزی که در راستای هدایت است بیان کرده است. به ویژه اگر این موارد درباره هدایت معنوی و بحث اخلاق انسان باشد، مطرح شدن برخی مسائل علمی به صورت گذرا بوده و در راستای تربیت معنوی افراد مطرح شده است. برای مثال سوره مؤمنون از آیات 12 تا 14 مراحل خلقت بشر را مطرح می کند و در پایان آن می گوید" فتبارک الله احسن الخالقین" این موضوع به بحث خداشناسی اشاره دارد و بحث علمی آن مطرح نیست.
حجت الاسلام حسن رضا رضایی یادآور شد : درنهچ البلاغه هم مطالب علمی بسیاری نهفته است که در آن میان می توان به میوه شناسی و جانور شناسی اشاره کرد که در راستای خدا شناسی آمده است. در صحیفه سجادیه هم مطالب علمی در راستای خداشناسی آمده است.
وی با اشاره به اینکه مطرح شدن نام میوه ها و سبزیجات در قرآن با هدف بیان کردن روش تغذیه و مراحل تغذیه نبوده است گفت: نخستین هدف از توجه قرآن به میوه ها توجه دادن مؤمنان به قدرت خداوند است که این امر در آیه 160 سوره اعراف مطرح شده است. به طوری که خداوند با اشاره به این که از چیزهاى پاکیزهاى که روزیتان کردهایم بخورید روزی انسانها را به قدرت خود نسبت داده است.
تعقل و تفکر از اهداف اشاره به میوه ها در قرآن
این استاد حوزه و دانشگاه در مورد هدف دیگر قرآن از نام بردن میوه ها و سبزیجات گفت: قرآن با هدف تعقل و تفکر مردم برخی از این میوه ها را نام می برد تا مردم در این میوه ها تعقل و تفکر کنند. به عنوان مثال می توان به سوره رعد آیه 4 اشاره کرد که خداوند می فرماید: و در زمین قطعاتى است کنار هم و باغهایى از انگور و کشتزارها و درختان خرما چه از یک ریشه و چه از غیر یک ریشه که با یک آب سیراب مىگردند و [با این همه] برخى از آنها را در میوه [از حیث مزه و نوع و کیفیت] بر برخى دیگر برترى مىدهیم بى گمان در این [امر نیز] براى مردمى که تعقل مىکنند دلایل [روشنى] است.
حجت الاسلام حسن رضا رضایی به عنوان سومین هدف به بحث پیامبر شناسی و نبوت اشاره کرد و گفت: در سوره بقره آیه 61 آمده است: و چون گفتید اى موسى هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مىرویاند از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز براى ما برویاند [موسى] گفت آیا به جاى چیز بهتر خواهان چیز پستترید پس به شهر فرود آیید که آنچه را خواستهاید براى شما [در آنجا مهیا]ست و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانههاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را بناحق مىکشتند این از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند.
میوه های قرآنی نشانی از لطف و رحمت الهی
این پژوهشگر قرآنی اظهار داشت: بیان نام میوه ها در قرآن همچنین با نشان دادن لطف و رحمت الهی نسبت به مردم هم بوده است و در این رابطه میوه ها را نام برده و در آخر از رحمت صحبت به میان می آورد. نشان دادن علم و آگاهی خداوند به بندگان از جمله اهداف الهی در اشاره به این موضوع بوده که در آیه 59 سوره انعام این موضوع مورد اشاره قرار گرفته است.
وی تأکید کرد: استفاده صحیح از میوه ها و خوردنی ها و توجه به حقوق دیگران در امر تغذیه نیز باید در این رابطه مورد توجه قرار گیرد همانطور که قرآن در سوره بقره آیه 57 این مطلب را ذکر کرده است:" از خوراکیهاى پاکیزهاى که به شما روزى دادهایم بخورید، و آنان بر ما ستم نکردند بلکه بر خود ستم روا داشته اند.
عدم اسراف در تغذیه
رضایی گفت: عدم اسراف در تغذیه ، یکی از اهداف نام بردن میوه ها در قرآن بوده که در سوره طه آیه 81 و همچنین سوره انعام آیه 141 به این مسئله اشاره کرده است. خداوند در آیه 81 سوره طه فرموده است: از خوراکیهاى پاکیزهاى که روزى شما کردیم بخورید و[لى] در آن زیادهروى مکنید که خشم من بر شما فرود آید و هر کس خشم من بر او فرود آید قطعا در [ورطه] هلاکت افتاده است.
عبرتی برای اهل ایمان
وی با اشاره به اینکه خداوند در قرآن در رابطه با زیاده روی در این نعمتها به زیبایی اسراف را با خشم خداوند یکسان می داند اظهار داشت: نام بردن از این میوه ها برای عبرت گیری و پند گیری دیگران هم صورت گرفته است به طوری که در سوره انعام آیه 99 طریقه رشد گیاهان را مورد اشاره قرار داده و یادآور شده است که گل به انار تبدیل می شود و چینش زیبای دانه های انار را مورد اشاره قرار داده و آن را عبرتی برای اهل ایمان دانسته است.
معادشناسی
وی گفت: بحث معاد شناسی از دیگر اهدافی است که خداوند مدنظر داشته است و با نام بردن برخی ازاین میوه ها ، معاد را برای انسان یادآوری می کند و برای مثال میوه های دنیوی را به میوه های بهشتی تشبیه می کند که از آن با اصطلاح تشبیه معقول به محسوس یاد می کنند.
اهمیت شکر نعمت
این استاد حوزه در ادامه با اشاره به قسم خداوند به برخی میوه ها چون آیه ای که با قسم خوردن خدا به تین و زیتون آغاز شده اظهار داشت: قسم خوردن خداوند به برخی میوه ها نشانه اهمیت این میوه ها است. قرآن همچنین فروانی میوه ها، گلها و گیاهان را مایه امتحان برای مردم دانسته و فرموده است که این میوه ها با هدف امتحان شما در اختیار شما قرار داده ایم تا امتحان کنیم که شما شکر نعمت به جا می آورید یا خیر.
وی همچنین تصریح کرد: بیان اعجاز یا شگفتی های علمی قرآن از دیگر اهداف اشاره خداوند به میوه ها و سبزیجات است. نباید تصور نکنیم که قرآن تنها درفصاحت و بلاغت دارای اعجاز است، بلکه قرآن در همه چیز دارای اعجاز است. این اعجاز می تواند موجب تقویت ایمان میان جوانان و حتی تشرف غیر مسلمانان به اسلام شود.
حجت الاسلام رضایی با بیان این که اکثر میوه هایی که در قرآن آمده برای سلامتی بدن بسیار مفید است گفت: برای مثال واژه عنب و جمع آن اعناب، به معنای انگور 11 بار در قرآن آمده است و در قرآن میوه بهشتی معرفی شده و دانشمندان آن را نزدیک به شیر مادر توصیف کرده اند، انگور دو برابر گوشت در بدن حرارت ایجاد می کند.
سیر، عدس، خیار، پیاز و زیتون در قرآن ذکر شده اند/ ترنجبین هم در قرآن آمده است
وی افزود: در قرآن از موز، سیر، عدس و پیاز و خیار نام برده شده است. هفت مرتبه در قرآن به زیتون اشاره شده است. سه بار انار مورد اشاره قرار گرفته است. خرما بیش از همه میوه ها در قرآن تکرار شده است. سدر، ریحان و گیاهی به نام "من" که فارسی آن ترنجبین است است نیز در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است.