حدیث روز
قالَ علی علیه السلام :
السُّکْرُ اءرْبَعُ السُّکْراتِ:
سُکْرُ الشَّرابِ، وَسُکْرُ الْمالِ، وَسُکْرُ النَّوْمِ، وَسُکْرُ الْمُلْکِ.
فرمود: مستى در چهار چیز است :
- مستى از شرا ب وخمر.
- مستى مال و ثروت .
- مستى خواب .
- مستى ریاست و مقام .
اربعین حسینی
عدهای از بزرگان، نظر به بازگشت اهلبیت علیهمالسلام علیهمالسلام در اربعین اول دادهاند، و یا دست کم از ظاهر کلام ایشان این معنا استفاده میشود.
یک: ابوریحان بیرونی (م 440)؛ ایشان در کتاب الآثار الباقیة مینویسد.
شهر صفر؛ فی الیوم الأول: أدخل رأس الحسین علیهالسلام مدینة دمشق.....،
در روز اول ماه صفر، سر حسین علیهالسلام را وارد دمشق نمودند، و یزید - که لعنت خدا بر وی باد - آن را در مقابل خود نهاد... و در روز بیستم آن، سر حسین علیهالسلام را به بدنش ملحق کردند و در همان جا دفن نمودند و زیارت اربعین دربارهی این روز است. و بدین سبب این زیارت را «اربعین» گویند که چهل تن از اهلبیت او پس از مراجعت از شام قبرش را زیارت کردند!.1
دو. قرطبی (م 671) در تذکرة مینویسد
و الامامیة تقول ان الرأس أعید الی الجثة بکربلاء بعد أربعین یوما من القتل، و هو یوم معروف عندهم یسمون الزیارة فیه زیارة الأربعین؛
امامیه میگویند: سر مقدس ایشان پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است
و از آن به زیارت یاد میکنند و مقصود زیارت «اربعین» است.2
سه. زکریا بن محمد بن محمود قزوینی (م 682)؛ ایشان در کتاب عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات مینویسد:
الیوم الأول منه: عید بنی أمیة، أدخلت فیه رأس الحسین علیهالسلام بدمشق، و العشرون منه ردت رأس الحسین الی جثته؛
اول ماه صفر عید بنیامیه است؛ چون در آن روز سر حسین علیهالسلام را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان را به بدن بازگردانده شد.
چهار. شیخ بهایی (م 1030)؛ ایشان در کتاب توضیح المقاصد چنین آورده است :روز نوزدهم ماه صفر، زیارت اربعین حضرت امام حسین علیهالسلام است... و در این روز که روز اربعین است، روز ورود جابر بن عبدالله انصاری است، که به زیارت قبر آن حضرت شتافت و آن روز با روز ورود اهلبیت امام حسین علیهالسلام از شام به کربلا یکی گردید؛ در حالی که ایشان قصد عزیمت به مدینه را داشتند.3
پنج. مناوی (م 1031) در ضمن ذکر اقوال گوناگون دربارهی محل دفن سر مطهر امام حسین علیهالسلام میگوید:
و الامامیة یقولون الرأس أعید الی الجثة و دفن بکربلاء بعد أربعین یوما من القتل؛
امامیه میگویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و درکربلا دفن گردید.4
شش. علامهی مجلسی (م 1110) در رابطهی با علت استحباب زیارت سیدالشهداء علیهالسلام در روز اربعین میفرماید: مشهور بین اصحاب این است که علت آن، بازگشت اهلبیت حسین علیهالسلام در چنین روزی به کربلا است، هنگامی که از شام باز میگشتند. و علی بن حسین علیهالسلام سرهای مقدس را به اجساد ایشان ملحق ساخت. 5
برخی از ظاهر این عبارت چنین برداشت کردهاند که ایشان شهرت بین اصحاب را دربارهی بازگشت اهلبیت در روز اربعین بازگو نمودهاند.
ممکن است گفته شود که متعلق شهرت، استحباب زیارت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام در روز اربعین است، نه بازگشت اهلبیت در روز اربعین به کربلا.
هفت.شبراوی مینویسد:
و قیل أعید الی الجثة بکربلاء بعد أربعین یوما من مقتله؛
گفته شده است که سر به بدن آن حضرت بعد از چهل روز پس از شهادت، به بدن بازگردانده شد. 6
هشت. شبلنجی (م 1322 ) نیز میگوید:
و ذهبت الامامیة الی أنه أعید الی الجثة و دفن بکربلاء بعد أربعین یوما من المقتل؛
نظر امامیه این است که سر آن حضرت به بدن ایشان ملحق گردید، و چهل روز پس از شهادت آن حضرت در کربلا به خاک سپرده شد.7
نه. آیت الله میرزا محمد اشراقی (ارباب) (م 1341 ق) پس از ذکر روایت بشارة المصطفی دربارهی زیارت جابر مینویسد:
در این خبر معتبر، مذکور نیست که زیارت جابر در روز اربعین بوده یا روز دیگر و نیز ذکر نشده که زیارت جابر در سال اول شهادت بود یا بعد؛ لیکن مذکور در سایر کتب شیعه، تحقق هر دو امر است. در هر حال ورود اهلبیت را به کربلا در روز اربعین بسیاری ذکر کردهاند، از عامه و خاصه؛ مانند ابننما و ابنطاووس و ابومخنف و صاحب کتاب نورالعین، و از عبارت امالی صدوق نیز ظاهر شود که گوید: خرج علی بن الحسین علیهالسلام بالنسوة و رد الرأس الی کربلاء... و در سیره و تاریخ محفوظ است. که بعد از سال شهادت، اهلبیت مسافرتی به عراق ننمودهاند
ایشان پس از ذکر خلاصهی نظر محدث نوری میفرماید:
و حاصل او زیاده بر استبعاد چیزی نیست و امور منقوله را نتوان به استغراب تکذیب کرد، اگر چه سید بن طاووس با آنکه خود او در کتاب لهوف ورود اهلبیت را در اربعین ذکر کرده، در کتاب اقبال استبعاد نموده و هرگاه کسی تأمل و تتبع در وضع مسافرت اعراب و خصوصا در ازمنهی سابقه نموده باشد، میداند که این گونه طی مسافت ایشان خلاف عادت نیست، خصوصا هر گاه قافلهای شتاب داشته باشد و از این قبیل سرعت سیر (در) مسافرت بسی معهود است... در هر حال وجهی برای تکذیب ورود اهلبیت به کربلا نیست.8
گفتنی است که گر چه برخی از نقلهای فوق، تنها بازگرداندن سر مقدس به بدن طاهر آن حضرت در روز اربعین را ذکر کرده است، ولی از آن جا که مسئلهی الحاق سر به بدن، از مسئلهی بازگشت اهلبیت به کربلا جدا نیست، و بنابر قول مشهور این کار توسط امام زینالعابدین علیهالسلام صورت پذیرفت، از این رو سخن قرطبی و پس از آن قزوینی، مناوی؛ شبراوی و شبلنجی را آوردیم.
*******
پاورقی:
1 -التذکره،ج2،ص668---2-عجائب المخلوقات وغرائب الموجودات،ص45
3-توضیح المقاصد،ص6--4-فیض الغدیر،ج1،ص205
5-بحارالانوار،ج101،ص-70--6-الاتحاف بحب الاشراف،ص 334
7-نورالابصار،ص121--8-الاربعین الحسینیه،ص205-207
فال حافظ
فال زدن به دیوان حافظ (شاعر معروف شیرازى که حافظ قرآن بود) در ایران شهرت دارد، در این که آیا فال زدن به دیوان حافظ اساسى دارد یا خرافه مى باشد، بین صاحب نظران گفتگو است . بعضى معتقدند که چون حافظ، همه قرآن را در حفظ داشت و لقب )لسان الغیب ( بر او صدق مى کرد، فال زدن به دیوانش ممکن است ، صحیح باشد، و بعضى بر آن ، اصل و اساسى نمى یابند، به هر حال در اینجا مناسب است ، به سه مورد از فال حافظ که نقل شده توجه کنید:
-1 مى گویند: مرحوم علامه طباطبائى (صاحب تفسیر المیزان متوفى 25 آبان 1360 شمسى ) هنگامى که از تبریز وارد حوظه علمیه قم شد و خواست کتاب اسفار ملاصدرا )که در علم فلسفه است ) تدریس کند، در زمان مرجعیت حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى بود، و این مرجع بزرگ براى علامه پیام فرستاد که کتاب فلسفه را در قم تدریس نکند...
به هر حال ، تا روزى علامه طباطبائى کنار کرسى نشسته بود و در این فکر بود که آیا کتاب اسفار را تدریس کند یا نه ؟ سرانجام دیوان حافظ را که روى کرسى بود برداشت و به آن فال زد و آن را به طور ناگهانى باز کرد و دید در طرف راست صفحه این اشعار است.
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهدبا پیمانه بستم شرط با ساغر کنم
من که دارم در گدائى گنج سلطانى بدست
کى طمع بر گردش گردون دون پرور کنم
دوستان را گرد در آتش مى پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر طمع بر چشمه کوثر کنم
از این اشعار، الهام گرفت و به تدریس اسفار پرداخت و کم کم موفقیت شایانى در این جهت پیدا کرد.
-2 گویند: یکى از شخصیتهاى نیکوکار در شیراز از دنیا رفت و جنازه او را برداشتند تا طبق وصیتش در حافظیه (کنار قبر حافظ) دفن کنند، به دیوان حافظ فال زدند ببینند آیا حافظ، راضى است یا نه ؟
این شعر آمد:
رواق منظر چشم من آشیانه تو است
کرم نما و فرود آى که خانه خانه تو است
-3 باز نقل مى کنند: بعد از سقوط شاه سلطان حسین صفوى ، و غلبه افغانها بر ایران ، محمود افغان یکى از اقوام خود را که )مگس خان(نام داشت ، فرماندار شیراز کرد.
وى پس از چند روزى که در شیراز بود، روزى کنار قبر حافظ رفت ، بر اثر تعصبات غلطى که داشت تصمیم گرفت قبر حافظ را خراب کند، هر چه اطرافیانش او را نصیحت کردند که از این تصمیم بگذرد، او گوش نکرد، سرانجام قرار بر این شد که از دیوان حافظ، در این مورد، فالى بگیرند، وقتى که دیوان را باز کردند، این شعر در آغاز صفحه راست آن آمد:
اى مگس ! عرصه سیمرغ نه جولانگه تو است
عِرض خود مى برى و زحمت ما مى دارى
مگس خان ، با خواندن این شعر، سخت تحت تاءثیر قرار گرفت ، و از روح حافظ طلب عفو و بخشش کرد.1
******
پاورقی:1-داستان دوستان ج1...پیشگوئیهای حضرت علی(ع)
شماقصدشورش داریدنه عمره
دو روز بعد ازاینکه خبر نارضایتى عایشه از حضرت امیر علیه السلام و بهانه کردن خون عثمان را براى شورش بر حضرت على علیه السلام ، به گوش طلحة و زبیر رسید و اینکه عایشه مردم را براى خونخواهى عثمان تحریک مى کند و عده اى از عمال عثمان نیز اموال مسلمانان را برداشتند و براى موفقیت این شورش با خود به مکه آورده اند، آنان دو موقعیت را مغتنم شمردند و تصمیم گرفتند به ناراضیان ملحق شوند و براى توجیه سفر ناگهانى خود به نزد حضرت امیر علیه السلام در خلوت آمدند .
گفتند: یا امیرالمؤمنین مدتى است که توفیق انجام عمره را پیدا نکرده ایم ، اجازه بده براى انجام عمره به مکه رویم .
حضرت فرمود: بخدا سوگند تصمیم عمره ندارید، بلکه تصمیم حیله و مکر دارید و مى خواهید به بصره (پایگاه اصلى ایشان که بعدا در آن مستقر شدند) بروید.
آن دو گفتند: خدایا آمرزش تو را خواستاریم ، ما هدفى جز عمره نداریم ، حضرت فرمود: به خداوند عظیم سوگند یاد کنید که در کار مسلمانان فساد نکنید و بیعتى را که با من کرده اید نشکنید و دنبال فتنه و آشوب نباشید، آن دو در زبان پذیرفتند و سوگندهاى شدید و غلیظ یاد کردند، و چون بیرون رفتند به ابن عباس برخورد کردند، از آنها پرسید: آیا حضرت به شما اجازه داد؟ گفتند: آرى ، و چون به نزد حضرت آمد.
حضرت به او فرمود: اى پسر عباس ، خبر دارى ؟ گفت : طلحة و زبیر را دیدم ، حضرت فرمود: از من اجازه خواستند به عمره روند، من بعد از گرفتن سوگندهاى محکم بر اینکه مکر و حیله نکنند و پیمان شکنى ننمایند و فسادى بر پا نکنند، به آنها اجازه دادم ، بخدا سوگند اى پسر عباس من مى دانم که اینها جز آشوب گرى تصمیمى ندارند، گویا (مى بینم ) آن دو را که به مکه رفته اند تا براى جنگ با من تلاش کنند همانا آن خائن فاجر یعلى بن منبه (استاندار عثمان در یمن ) اموال عراق و فارس را برده است تا در آن جهت خرج کند، و بزودى این دو مرد در کار (حکومت من ) فساد مى کنند و خون پیروان و یاوران مرا مى ریزند.
ابن عباس گفت : اى امیرالمؤمنین اگر شما این را مى دانى ، چرا به آنها اجازه مى دهى ؟ چرا آنها را حبس نکردى و به زنجیر نکشیدى تا شرّ آنها از مسلمانان کوتاه شود؟
حضرت فرمود: اى پسر عباس ، مى گوئى من به ستم پیشدستى کنم ، و بدى را قبل از نیکى مرتکب شوم ، و با گمان و تهمت کسى را مجازات نمایم و یا مردم را به کارى قبل از آنکه مرتکب شوند مؤ اخذه کنم ، نه بخدا سوگند، اگر چنین کنم نسبت به پیمانى که خداوند در مورد عدالت از من گرفته است ، عدالت نکرده ام .
اى پسر عباس ! من در حالى به آنها اجازه دادم که مى دانم چه انجام خواهند داد ولى من به خداوند تکیه مى کنم بر علیه آن دو، بخدا سوگند که آن دو را خواهم کشت و گمانشان را ناکام مى کنم و هرگز به آرزوى خویش نخواهند رسید، و خداوند آنها را بخاطر ظلمى که بر من مى دارند و پیمان شکنى کرده و بر من شورش مى کنند مجازات خواهد کرد. 1
******
منبع: کتاب پیشگوئیهای حضرت علی(ع)
علی(ع)وابلیس ملعون
على (علیه السلام ) مى فرماید روزى در کنار خانه کعبه نشسته بودم پیرمردى قد خمیده را دیدم با موهاى سفید و بلند که ابروان او بر چشمانش افتاده بود با عصایى بر دست و کلاهى قرمز و جامه اى پشمین ، پیرمرد نزدیک شد و در حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که بر دیوار کعبه تکیه زده بود نشست .
سپس گفت : اى فرستاده خدا آیا مى شود در حق من دعا کنى و از درگاه خدا برایم طلب مغفرت کنى ؟
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: پیرمرد کوشش تو فایده ندارد، اعمال تو تباه گشته و درخواست مغفرت در حق تو پذیرفته نخواهد شد. پیرمرد با سرافکندگى از محضر آن حضرت خارج شد و از راهى که آمده بود بازگشت .
در این هنگام رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرمود: یا على (علیه السلام ) آیا او را شناختى ؟ گفتم : نه . حضرت فرمود: او همان ابلیس ملعون است .
على (علیه السلام ) مى فرماید با شنیدن این جمله برخاستم و خود را به آن پیرمرد رساندم و با او درگیر شدم و بر زمینش کوفتم و بعد بر سینه اش نشستم ، با دستانم گلویش را به سختى مى فشردم تا او را هلاک کنم در همین حال او مرا به نام صدا زد و از من خواست که دست از او بردارم و وى را به حال خود رها کم .
آنگاه گفت : فانى من المنظرین الى یوم الوقت الملعوم یعنى ؛ مرا تا روز قیامت (معلوم ) مهلت زندگى داده اند و من تا آن روز زنده خواهم ماند .
سپس گفت : یا على به خدا سوگند من تو را بسیار دوست دارم (پس این جمله را از من بگیر و نگه دار) آن کس که در مورد تو به دشمنى و خصومت برخیزد و از تو در دل خود کینه داشته باشد باید در مشروعیت ولادت خود تردید کند و مرا در کار پدر خود شریک به شمارد...
على (علیه السلام ) مى فرماید: من از حرف او خنده ام گرفت و رهایش ساختم.1
******
1-منبع:کتاب1001داستان اززندگی امام علی(ع)
اسرار تسبیحات حضرت زهرا(علیهاالسلام)
نجات از شقاوت
تسبیحات حضرت زهرا(علیهاالسلام) از آثار و برکات بسیارى برخوردار است که از جملهى آنها نجات یافتن از شقاوت و بدبختى است. هر انسانى به تناسب بینش و نگرشى که به جهان هستى و وجود پرآشوب خود دارد به دنبال خوشبختى است، و به عبارتى دیگر یکى از مهمترین مسائلى که همهى انسانها را آگاه یا ناآگاه به خود مشغول داشته است به طورى که کارهاى زندگى و برنامههایشان را در جهت وصول به آن پىریزى مىکنند، مسئلهى رسیدن به سعادت و گریز از شقاوت است.
منتهى از آنجایى که انسان اختیار دارد؛ راه خودش را باید آزادانه انتخاب کند. لذا انسان بعد از این که راه برایش نمایان شد، گاهى حسن انتخاب به خرج مىدهد و راه هدایت مىپیماید، و گاهى سوء انتخاب به خرج داده و راه ضلالت و گمراهى پیش مىگیرد. و این مسئله شقاوت و سوء عاقبت مسئلهاى است که همهى آنان که به خود آمدهاند، از آن مىترسند و آنها که بصیرت ندارند و در خواب غفلت عمر مىگذرانند از آن نیز به غفلت به سر مىبرند.
لذا آن دسته که داراى بصیرت هستند، به لحاظ خوف از شقاوت همیشه دست به دعا و ذکر بلند مىکنند و با تضرع و اصرار از خداى خویش طلب دورى از شقاوت و رسیدن به سعادت مىنمایند. مداومت بر تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام)، موجب محفوظ ماندن از شقاوت و بدبختى است.
از این رو شایسته نیست که از برکات و آثار آن غفلت نموده و در انجام آن کوتاهى و سستى نماییم. امام صادق(علیهالسلام) در این رابطه مىفرماید: «یا ابا هارون، انا نامر صبیاننا بتسبیح فاطمه علیهاالسلام کما نامرهم بالصلاه، فالزمه، فانه لم یلزمه عبد فشقى»(1)؛ اى ابا هارون! ما بچههاى خود را همانطور که به نماز امر مىکنیم به تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) نیز امر مىکنیم. تو نیز بر آن مداومت کن، زیرا هرگز به شقاوت نیفتاده است بندهای که بر آن مداومت نموده است.
امام صادق(علیهالسلام) در این رابطه مىفرماید: اى ابا هارون! ما بچههاى خود را همانطور که به نماز امر مىکنیم به تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) نیز امر مىکنیم. تو نیز بر آن مداومت کن، زیرا هرگز به شقاوت نیفتاده است بندهای که بر آن مداومت نموده است.
و نیز از این حدیث شریف استفاده مىشود که شایسته است والدین محترم، تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) را مانند نماز به فرزندانشان تعلیم کنند، باشد که مشمول این حدیث گردند.
دورى شیطان و خشنودى خدا
شیطان همواره دشمن دیرینهى انسان بوده و هست و هیچگاه انسان از حیلهها و خواطر شیطانى او در امان نیست. شیطان بنا بر آیات الهى، دشمن قسم خوردهى انسان است تا او را به هر طریق ممکن به گمراهى بکشاند. از این رو آدمى همیشه در معرض تهاجم شیطان و وساوس شیطانى است. بعضى انسانها در مقابل این تهاجم شیطانى و خواطر نفسانى همیشه در حال فرارند که در این صورت همواره مورد تعقیب شیطان و خواطرند، و هیچگاه خلاصى ندارند و اى بسا در آخر خسته شده و نفسزنان تسلیم شوند، و عدهاى اندک در تلاشاند که با مداومت بر ذکر و فکر و عمل، چنان رفتار کنند که شیطان و خواطر را از خود فرارى دهند و شیطان را از خود دور کنند که البته راهى است مشکل. کسانى که به این مقام برسند داراى نفس مطمئنه خواهند شد که دیگر دگرگونى در آن راه ندارد.
وقتى انسان توانست شیطان را از خود دور و طرد کند، و به طاعات عمل نماید و در کارها و اذکار و عبادتهاى خود اخلاص ورزد، رضایت خدا نیز حاصل گردد، چون شیطان و وساوس او یکى از بزرگترین موانع کسب رضایت و خشنودى حقتعالى است. آرى رضا و رضوان خداوند سبحان مطلوب سالکان و منتهاى آرزوى عارفان است.
یکی ازراه هایی که مىتواند شیطان را از انسان دور کرده و موجبات رضاى الهى را فراهم آورد مداومت بر تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) است. امام باقر(علیهالسلام) مىفرماید: «من سبح تسبیح فاطمه علیهاالسلام ثم استغفر، غفر له، و هى مائه باللسان، و الف فى المیزان، و یطرد الشیطان، و یرضى الرحمان»(2)؛ هر کس تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) را بجا آورد و پس از آن استغفار کند، مورد مغفرت قرار مىگیرد، و آن تسبیح به زبان صد تا است، و در میزان (اعمال) هزار (ثواب) دارد، و شیطان را دور کرده، و خداى رحمان را خشنود و راضى مىنماید.
امام باقر(علیهالسلام) مىفرماید: هر کس تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) را بجا آورد و پس از آن استغفار کند، مورد مغفرت قرار مىگیرد، و آن تسبیح به زبان صد تا است، و در میزان (اعمال) هزار (ثواب) دارد، و شیطان را دور کرده، و خداى رحمان را خشنود و راضى مىنماید.
از امام صادق(علیهالسلام) روایت است که وقتی انسان در جاى خواب خود مىخوابد، فرشتهی بزرگوارى و شیطان سرکشی به سوى او مىآیند، پس فرشته به او مىگوید:
روز خود را به خیر ختم کن و شب را با خیر افتتاح کن، و شیطان مىگوید: روز خود را با گناه ختم کن و شب را با گناه افتتاح کن. اگر اطاعت فرشته کرد و تسبیحات حضرت زهرا(علیهاالسلام) را در وقت خواب خواند، فرشته آن شیطان را مىراند و از او دور مىکند، و او را تا هنگام بیدارى محافظت مىکند، پس باز شیطان مىآید و او را امر به گناه مىکند و ملک او را به خیر امر مىکند. اگر از فرشته اطاعت کرد و تسبیح آن حضرت را گفت آن فرشته، شیطان را از او دور مىکند و حقتعالى عبادت تمام آن شب را در نامهى عملش مىنویسد.(3)
برائت از دوزخ و نفاق
بنا بر روایت امام صادق(علیهالسلام)، تسبیحات حضرت زهرا(علیهاالسلام) از جملهى ذکر کثیرى است که خداوند در قرآن کریم یاد فرموده است:
«تسبیح فاطمة الزهراء علیهاالسلام من الذکر الکثیر الذى قال الله عز و جل: «واذکروا الله ذکرا کثیرا.» و از طرفى رسول گرامى اسلام فرموده است: «من اکثر ذکر الله عز و جل احبه الله و من ذکر الله کثیرا کتبت له برائتان؛ برائة من النار و برائة من النفاق»(4)؛ هر کس ذکر خداى عزوجل را بسیار کند خداوند او را دوست دارد، و هر کس ذکر خدا را بسیار کند براى او دو برائت(منشور آزادى) نوشته شود: یکى برائت از آتش جهنم، و دیگرى برائت از نفاق و دورویى. لذا تسبیحات صدیقهى طاهره اگر با شرائطش انجام پذیرد، موجب برائت از دوزخ و نفاق مىگردد.
********
پینوشتها:
1ـ فروع کافى، کتاب الصلاه، ص 343، ح 13.
2ـ وسائل الشیعه، ج 4، ص 1023، ح 3.
3ـ شیطان دشمن دیرینهى انسان، محمد نصیرى، ص 136.
4ـ اصول کافى، ج 2، ص 499، ح 3.
5-منبع:پایگاه استادحسین انصاریان
حدیث روز
قالَ علیه السلام : جُلُوسُ ساعَةٍ عِنْدَ الْعُلَماءِ اءحَبُّ إ لَى اللّهِ مِنْ عِبادَةِ اءلْفِ سَنَةٍ، وَ النَّظَرُ إ لَى الْعالِمِ أ حَبُّ إ لَى اللّهِ مِنْ إ عْتِکافِ سَنَةٍ فى بَیْتِ اللّهِ، وَ زیارَةُ الْعُلَماءِ أ حَبُّ إ لَى اللّهِ تَعالى مِنْ سَبْعینَ طَوافاً حَوْلَ الْبَیْتِ، وَ اءفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ حَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ مَقْبُولَةٍ، وَ رَفَعَ اللّهُ تَعالى لَهُ سَبْعینَ دَرَجَةً، وَ أ نْزَلَ اللّهُ عَلَیْهِ الرَّحْمَةَ، وَ شَهِدَتْ لَهُ الْمَلائِکَةُ: اءنَّ الْجَنَّةَ وَ جَبَتْ لَهُ.
ترجمه :
فرمود: یک ساعت در محضر علماء نشستن - که انسان را به مبداء و معاد آشنا سازند - از هزار سال عبادت نزد خداوند محبوب تر خواهد بود.
توجّه و نگاه به عالِم از إ عتکاف و یک سال عبادت - مستحبّى - در خانه خدا بهتر است .
زیارت و دیدار علماء، نزد خداوند از هفتاد مرتبه طواف اطراف کعبه محبوب تر خواهد بود، و نیز افضل از هفتاد حجّ و عمره قبول شده مى باشد.
همچنین خداوند او را هفتاد مرحله ترفیعِ درجه مى دهد و رحمت و برکت خود را بر او نازل مى گرداند، و ملائکه شهادت مى دهند به این که او اهل بهشت است .
مار و عقرب قبرها از کجا می آیند؟
کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ (آری) هر کس در گرو اعمال خویش است
علّامه طباطبایی(رحمة الله) می فرمایند:
اوایل جوانی در نجف اشرف بودیم، شخصی بود که به او می گفتند: «شیخ عبود». مردی با بصیرت بود. اغلب به قبرستان وادی السّلام سر می زد.
یک روز طلبه های جوان دور او را گرفتند و گفتند: چه خبر؟
گویا منتظر خبرهای عجیب و غریب بودند. آن مرد گفت: از این خبرهایی که شما می خواهید، نه، امّا خود یک خبر دارم. چند عدد از قبرها را دیدم که خالی هستند.
از قبری پرسیدم: می گویند در قبر مار و مور و عقرب و جود دارد، ولی الآن که چیزی نیست؟
ناگاه شنیدم که قبر گفت: ای رفیق! ما که مار و مور نداریم. شما آدم ها خودتان مار و مور می آورید. این ها اعمال خود شماست و هرگز نمی توانید از اعمالتان فرار کنید.
کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ
(آری) هر کس در گرو اعمال خویش است
---------------------------
پی نوشت:
1. سوره مدّثر، آیه 21
2-سایت رهوا
حدیث روز
عیبجویی
امام علی (علیه السلام):
طُوبَی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ.
خوشا به حال کسی که [توجه به] عیوب خودش او را از [پرداختن به] عیوب مردم باز داشته است.
******
نهج البلاغه، خطبه 176
یادی ازشهیدثالث
اومحمدتقى مجتهد قزوینى بود که در سال 1264 ه.ق در نیمه شب ، در محراب مسجد به دست بابى ها مجروح شده و سپس به شهادت رسید.
این عالم بزرگوار برادرى داشت به نام ملا صالح که او نیز از علماى قزوین بود، ملا صالح دخترى به نام زرین تاج داشت که در زیبایى چهره و اندام کم نظیر بود، این دختر همسر پسر عمویش ملا محمد (پسر محمد تقى شهید) گردید.
زرین تاج نزد پدر و عمویش مشغول تحصیل علوم حوزوى گردید، ولى متاءسفانه در پایان تحصیل پیرو مذهب شیخیه و از مریدان سید کاظم رشتى شد، سپس با اینکه داراى دو یا سه فرزند شده بود، در سال 1259 ه.ق شوهر و فرزندان را رها کرد، و براى دیدار سید کاظم رشتى عازم کربلا شد، در آنجا با خبر شده که سید کاظم از دنیا رفته ، با شاگردان سید کاظم محشور بود و سرانجام از مریدان سید على محمد باب گردید و رسما بابى شد، به قدرى در نزد سید على محمد باب (موسس فرقه بابیه ) مقرب گردید که سید على محمد، کتابى به نام احسن القصص در تفسیر سوره یوسف نوشت . در چندین مورد نام او را به عنوان (قرهالعین )ذکر کرد و علاقه مفرط خود را به او ابراز نمود، و لقب قرة العین را سید على محمد باب به او داد و گفت او نور چشم من است .
قرة العین سه سال بعد از سفر به عراق ، به ایران بازگشت و به قزوین و به خانه پدرش ملا صالح وارد شد، ولى به شدت مورد اعتراض پدر و عمویش قرار گرفت ، و آنها او را از روش شیخیگرى و بابیگرى برحذر داشتند. شهید ثالث سابقه مبارزه با شیخیگرى و بابیگرى داشت و در این راستا کوشش بسیار نموده بود، و همین موجب شد که بابى ها نقشه قتل ملا محمد تقى قزوینى عموى قرة العین را طرح کردند (و به عقیده بعضى ، طراح اصلى قتل او خود قرة العین بود که حاضر شد عمویش را بکشند).
مرحوم آیة اللّه ملا محمد تقى قزوینى نیمه هاى شب براى خواندن نماز شب به مسجد رفت ، مسجد خلوت بود، در حال سجده به خواندن مناجات خمسة عشر اشتغال داشت ، ناگهان چند نفر بابى به مسجد ریختند، نخستین بار نیزه اى بر پشت گردن او فرو بردند، سپس نیزه اى به دهان او فرو کردند، سپس هشت زخم وخیم بر بدنش زدند و گریختند، او براى رعایت نجس نشدن مسجد، خود را با زحمت بسیار تا در مسجد رساند و همانجا بى هوش شد، او را به خانه اش بردند و پس از دو روز به شهادت رسید، مرقد مطهرش در قزوین در نزدیک بارگاه ملکوتى امامزاده حسین علیه السلام به عنوان قبر شهید ثالث ، معروف و زیارتگاه شیفتگان حق و حقیقت است .
سرانجام قرة العین در عصر ناصرالدین شاه ، با عده اى دستگیر و اعدام شدند.1
******
پاورقی:سرگذشتهای عبرت انگیز