عیدنوروزدرشعرامام خمینی(ره)
باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا
جامه عیدبپوشند، چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بودقبله نما
صوفى و عارف از این بادیه دور افتادند
جام مى گیر زمطرب، که روى سوى صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند
من سرمست زمیخانهکنم رو به خدا
عید نوروز مبارک به غنى و درویش
یار دلدار! زبتخانه درىرابگشا
گرمرا ره به در پیر خرابات دهى
به سروجان به سویش راه نوردم نه بهپا
سالها در صف ارباب عمائم بودم
تا به دلدار رسیدم، نکنم باز خطا [1]
حضرت امام(ره) ضمن مبارک شمردن عید نوروز بر فقیر و غنى و پوشیدن جامهنو در این ایام، و رفتن به کوه وصحرا و باغ و بستان را ستوده و در وصف بهار قصیدهذیل را سروده است:
بهارشد درمیخانه بازباید کرد
به سوى قبله عاشق نمازباید کرد
نسیم قدس به عشاق باغ مژده دهد
که دل ز هردو جهان بى نیاز بایدکرد
کنون که دست به دامان سرو مى نرسد
به بید عاشق مجنون، نیاز بایدکرد
غمى که در دلم از عشق گلعذاران است
دوا به جام مى چاره ساز بایدکرد
کنون که دست به دامان بوستان نرسد
نظر به سرو قدى سرفراز باید کرد [2]
باز حضرت امام(ره) درباره این عید سعید گفته است:
این عیدسعید عیدحزب الله است
دشمن زشکست خویشتن آگاه است
چون پرچم جمهورى اسلامى ما
جاویدبه اسم اعظم الله است. [[3
و در رباعى ذیل «عید» را چنین توصیف کردهاست:
این عیدسعید عیداسعدباشد
ملت به پناه لطف احمد باشد
برپرچمجمهورى اسلامى ما
تمثال مبارک محمد(ص) باشد. [4]
*********
پى نوشتها:[*]. ماهنامه فرهنگ کوثر.
[1]. دیوان شعر امام خمینى(ره)، ص 39، چاپ ششم، دفتر نشر آثار حضرت امام(ره)، سال 1374 شمسى.
[2]. همان، ص 80.
[3]. همان، ص 196.
[4]. همان، ص 206
حدیث روز
(نهج البلاغه، حکمت 428)
امام علی علیه ا لسلام فرمود: روزی که در آن معصیت خدا نشود، آن روز، عید است.
در حقیقت روز ترک گناه، روز پیروزی، پاکی و بازگشت به فطرت نخستین است، بنابراین انسان می تواند طوری عمل کند که هر روز برایش عید باشد.
مَثَل زمین نرم و زمین شوره زار
(وَا لْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِى وَالَّذِى خَبُثَ لاَیَخْرُجُ إِلا نَکِدًا کَذَا لِکَ نُصَرِّفُ الاَْیَتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ ).(1)
((و سرزمین پاکیزه (و شیرین ) گیاهش به فرمان پروردگار مى روید؛ اما سرزمین بد طینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بى ارزش از آن نمى روید؛ این گونه ، آیات (خود) را براى آنها که شکر گزارند بیان مى کنیم )).
هر زمین پاک و شایسته که آن
قابل زرع است و صالح رایگان
رستنیها روید از وى صدهزار
چون که فرمان باشد از پروردگار
و آن که باشد شوره و ناپاک و بد
زآن برون ناید گیاه الاّ نکد
همچو قلب مؤ من و کافر به فرض
زد مثل آن هر دو را حق بر دو ارض
آن یک از آیات حقّ یابد رشاد
وین یکى زاید در او بخل و عناد
ما بگردانیم آیتهاى خود
این چنین شرح از مثال نیک و بد
برگروهى کز یقین دارند سهم
شکر نعمتها کنند از عقل و فهم (2)
وجه تشبیه
از ابن عبّاس و مجاهد و حسن که از مفسّران صدر اسلام هستند، روایت شده است که :
((خداوند متعال این مثل را براى ((مؤ من )) و ((کافر)) زده است . دل مؤ من را به زمین پاکیزه و آماده و دل کافر را به زمین شوره زار تشبیه کرده است . پس هرگاه باران مواعظ از ابر رحمت پروردگار بر دل مؤ من ببارد، انواع طاعات و عبادات بر اعضا و جوارح او ظاهر مى گردد و چون کافر آن را استماع کند، زمین دلش تخم نصیحت را قبول نمى کند و از او صفتى که به کار آید ظاهر نشود)).(3)
از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده است که فرمود:
((مَثَل هدایت و علمى که خداوند مرا بدان مبعوث کرد، مَثَل باران شدیدى است که در سرزمینى ببارد و قسمتى از آن زمین (که پاکیزه و آماده است ) آب را در خود فرو بردو گیاهان بسیار برویاند و بخشى دیگر از آن که خشک و بایر است آب را در خود نگه مى دارد و مردم از آن مى آشامند و درختستان و زراعت خویش را نیز از آن آبیارى مى کنند و پاره اى دیگر از آن زمین که بیابان صاف و شوره زار است نه آب را در خود نگه مى دارد که مردم از آن استفاده کنند و نه در خود فرو مى برد که از آن گیاهى بروید.
و مثل کسانى که تحصیل علم مى کنند چنین است : برخى علم و دانش را فرا مى گیرندو به دیگران هم مى آموزند و برخى دیگر نه خود از علم بهره اى مى برند و نه به دیگران بهره اى مى رسانند (یعنى طعم و شیرینى علم را درک نمى کنند و مزه علم در اعماق جانشان نمى نشیند که آن را به دیگران منتقل کنند) )).(4)
مرحوم فیض کاشانى در کتاب ((محجّة البیضاء)) در باره قلب تزکیه نشده و غیر مهذّب تمثیلى به نقل از ((وهب )) آورده که مى گوید:
((علم همچون بارانى است که از آسمان فرود مى آید. شیرین و صاف : ریشه درختان از آب باران مى نوشند و بر اساس طعم درختان ، آب هم دگرگون مى شود، میوه تلخ ، تلخ تر مى شود و میوه شیرین ، شیرین تر. علمى را که افراد فرا مى گیرند همین گونه است و به اندازه و به حسب همّتها و خواسته هایشان دگرگون مى شود. در متکبّر، کبر مى افزاید و در متواضع ، تواضع و فروتنى ...)).(5)
بنا بر این وجه شباهت در این تشبیه ((قابلیت درک فیض الهى )) در مؤ من و ((عدم قابلیت آن )) در کافر است . زیرا تنها ((فاعلیت فاعل )) براى به ثمر رسیدن یک موضوع کافى نیست ، بلکه استعداد و ((قابلیت قابل )) نیز شرط است . سعدى در این باره مى گوید:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ ، لاله روید و در شوره زار، خَس (6)
دانه هاى باران حیات بخش است و لطیف تر از آن چیزى تصوّر نمى شود، امّا همین بارانى که در لطافت طبعش کلامى نیست ، در یک جا سبزه و گل مى رویاند و درجایى دیگر خسّ و خاشاک .
×××××
پاورقی:1-اعراف / 58.
2-تفسیر صفى ، ج 1، ص 356.
3-اقتباس از تفسیر منهج الصادقین ، ج 4، ص 42.
4-اقتباس از تفسیر المیزان ، ج 8، ص 177 178.
5-محجّة البیضاء، ج 6، ص 237.
6-کلّیات گلستان سعدى ، باب اوّل ، ص 124.
مَثَل سگ هار
(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاءَ الَّذِىَّ ءَاتَیْنَهُ ءَایَتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَاءَتْبَعَهُ الشَّیْطَنُ فَکَانَ مِنَ ا لْغَاوِینَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ اءَخْلَدَ إِلَى الاَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَلهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ ا لْکَلْب إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اءَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّا لِکَ مَثَلُا لْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا فَاقْصُصِا لْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ سَآءَ مَثَلاًا لْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا وَاءَنفُسَهُمْ کَانُواْ یَظْلِمُونَ).(1)
((و بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ؛ ولى (سر انجام ) خود را ازآن تهى ساخت و شیطان بر او دست یافت و از گمراهان شد. و اگر مى خواستیم (مقام ) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا مى بردیم ، ولى او به پستى گرایید و از هواى نفس خویش پیروى کرد! مَثَل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنى ، دهانش را باز و زبانش را برون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذارى ، باز همین کار را مى کند. این مَثَل گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (براى آنها) بازگو کن ، شاید بیندیشند (و بیدار شوند) چه بد مثلى دارند گروهى که آیات ما را تکذیب کردند و تنها آنها به خودشان ستم مى کردند)).
اى محمّد خوان بر اسرائیلیان
یا به قومت زان کس اخبار نهان
که بر او دادیم آگاهى یکى
ما ز آیتهاى خود در مدرکى ...
از ره رغبت بر آیات و کتاب
که به اسم اعظمش بود انتساب
کرد لیکن میل او سوى زمین
پیرو نفس و هوا شد از یقین
از دنائت میل بر پستى نمود
مى نخورده هیچ ، بر مستى فزود
او مثالش در صفت پس چون سگ است
خستش هم دور باخون در رگ است
گر به حمله رانى او را، از دهان
افکند بیرون به محرومى زبان
ور که بگذارى نرانى هم ورا
افکند بیرون زبان در ماجرا...
وان که باشد غافل از علم و عمل
همچو آن کلب است کامد در مثل
این مثل دارد بر آن قومى فروغ
کاشمارند آیات ما را بر دروغ
پس بخوان این قصّه ها را از قصص
بهر ایشان کامد از آیت به نصّ
همچو آن بلعم که حالش گشت ذکر
شاید اندر خود کنند این قوم فکر
بد بسى باشد مثل آن قوم را
که به تکذیب اند بر آیات ما
بعد از آن کا گاه گشتند از حُجَج
پس کنند انکار آیات و نهج
بر نفوس خویش آوردند ظلم
نى که بر نفس دگر کردند ظلم (2)
وجه تشبیه
این مثل در باره دانشمندى است که نخست در صف مؤ منان بوده و حامل آیات و علوم الهى گشته آنچنان که هیچ کس فکر نمى کرد، روزى منحرف شود، اما سرانجام دنیا پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش کشانید که در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت . و خداوند این شخص را به سگ هار تشبیه کرده است که بر اثر بیمارى هارى حالت عطش کاذب به او دست مى دهد و در هیچ حال سیراب نمى شود و پیوسته دهانش باز و زبانش بیرون است و لَهْ لَهْ مى کند.
واژه ((لَهْث )) به معناى بیرون آوردن زبان از دهان است .
((لاهِثْ)) به سگى گفته مى شود که بدون دلیل و بى جهت زبانش را بیرون مى آورد. سگ معمولى به هنگام تشنگى و یا وقتى که صدمه اى به او برسد، زبانش را از دهانش در مى آورد و لَهْ لَهْ مى کند، یعنى این حرکت زشت حیوان ظاهراً دلیلى دارد، اما سگ لاهث بدون علّت پیوسته زبان خود را از دهانش خارج مى کند.
((وجه شباهت )) در این تشبیه ((عطش کاذب )) و ((بى دلیل بودن کار زشت )) است ؛ یعنى این گونه افراد بر اثر شدّت هوا پرستى و چسبیدن به لذّات جهان مادى ، یک حالت عطش نامحدود و پایان ناپذیرى به آنها دست مى دهد که همواره دنبال دنیا پرستى مى روند و به شکل بیمار گونه اى همچون ((سگهاى هار)) دهانشان براى بلعیدن جیفه و مردار دنیا، یعنى مال و مقام باز است و هر قدر مال به دست آورند و به مقام دست یابند، باز هم احساس سیرى نمى کنند؛ چنان که امام على علیه السّلام مى فرماید:
((اِنَّما الدُّنْیا جِیْفَةٌ وَالمُتَواخُونَ عَلَیْها اءَشْباهُ الکِلابِ ...؛(3) به راستى که جهان مردارى است گندیده و آنها که بر سر این جیفه گندیده باهم برادرى و دوستى مى کنند مانند سگانند)).
ملاّى رومى میلهاى درونى و غرائز نفسانى انسان را به سگ درنده اى تشبیه کرده ، مى گوید:
میلها همچو سگان خفته اند
اندر ایشان خیر و شرّ بنهفته اند
چون که قدرت نیست خفتند این رده
همچو هیزم پاره ها و تن زده
تاکه مردارى در آید در میان
نفخ صور حرص (4) کوبد بر سگان
چون در آن کوچه خرى مردار شد
صد سگ خفته بدان بیدار شد
حرصهاى رفته اندر کتم (5) غَیْب
تاختن آورد و سر بر زد زجیْب (6)
مو به موى هر سگى دندان شده
وزبراى حیله دُم جنبان شده
صد چنین سگ اندر این تن خفته ان
چون شکارى نیستشان بنهفته اند(7)
یعنى سگان ، هنگامى که طعمه اى درکار نیست ، چنان کنار هم مى خوابند که انسان خیال مى کند هیزم ریز شده است که کنار هم چیده شده و یا مانند گوسفندانى که کنار هم خوابیده اند. گویى هیچ گونه غریزه درّندگى در آنها وجود ندارد، امّا وقتى که بوى لاشه مردار را حسّ مى کنند، چنان به سوى آن هجوم مى برند که هر لاخ از موهاى بدنشان همچون دندان براى بلعیدن مردار تیز مى شود.
آرى ، حرص وولع وفزون طلبى نسبت به مال ومقام براى آدمى بسیارخطرناک مى باشد که اگر آن را در کنترل عقل و شرع در نیاورد درّنده خویى در او بوجود خواهد آورد.
از امام صادق علیه السّلام روایت است که فرمود:
((مَثَل الدُّنْیا کَمَثَلِ ماءِ الْبَحْرِ کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حَتّى یَقْتُلَهُ؛(8) مثل دنیا (پرستى و جاه طلبى ) همانند آب دریاست که آدم تشنه هرچه از آن بیاشامد، تشنگى اش زیادتر مى شود (و آن قدر از آن مى نوشد تا) سرانجام او را مى کشد)).
از امام باقرعلیه السّلام روایت شده که فرمود:
((مَثَلُ الْحَریصِ عَلَى الدُّنْیا کَمَثَلِ دُودَةِ الْقَزِّ، کُلَّمَا ازْدادَتْ عَلى نَفْسِها لفّاً کانَ اءَبْعَدَلَها مِنَ الْخُرُوجِ حَتّى تَموُتَ غَمّاً؛(9) مثل شخص حریص دنیا طلب ، همچون مثل کرم ابریشم است که هرچه بیشتر بر خود مى تند راه بیرون آمدن و نجاتش دور تر مى شود، تا آن که از غصّه مى میرد)).
خطر بلعم باعوراهاى هر عصر
همانگونه که ملاحظه کردید آیات مورد بحث نامى از کسى نبرده ، بلکه سخن از عالم و دانشمندى مى گوید که نخست در مسیر حقّ بود، آن چنان که هیچ کس فکر نمى کرد روزى منحرف شود، امّا سرانجام دنیا پرستى و پیروى از هواى نفس چنان به سقوطش کشانید که در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت .
از روایات بسیار و کلمات مفسّران استفاده مى شود که منظور از این شخص ، مردى به نام ((بلعم باعورا)) است که در عصر حضرت موسى علیه السّلام زندگى مى کرد و از دانشمندان و علماى مشهور بنى اسرائیل محسوب مى شد و حتّى موسى علیه السّلام از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده مى کرد و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت مى رسید، ولى بر اثر تمایل به ((فرعون )) و وعد و وعیدهاى او، از راه حقّ منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد تا آنجا که در صف مخالفان موسى علیه السّلام قرار گرفت .
از امام باقرعلیه السّلام روایت شده است که فرمود: ((اصل آیه در باره بلعم است ، سپس خداوند آن را به عنوان یک مثال در باره هر کسى که هوا پرستى را بر خدا پرستى ترجیح دهد، بیان داشته است )).(10)
اصولاً کمتر خطرى در جوامع انسانى به اندازه خطر دانشمندانى است که علم و دانش خود را در اختیار فراعنه و جبّاران عصر خود قرار مى دهند و در اثر هوا پرستى و تمایل به زرق و برق جهان مادّه (وإ خلاد إ لى الا رض ) همه سرمایه هاى فکرى خود را در اختیار طاغوتها مى گذارند و آنها نیز براى تحمیق مردم عوام از وجود این گونه افراد حدّ اکثر استفاده رامى کنند.
این موضوع اختصاص به زمان موسى علیه السّلام یا سایر پیامبران نداشته ، بعد از عصر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و تا به امروز نیز ادامه دارد که ((بلعم باعوراها)) علم و دانش و نفوذ اجتماعى خود را در برابر درهم و دینار یا مقام و یا به خاطر انگیزه حسد در اختیار گروه هاى منافق و دشمنان حقّ و فراعنه و بنى امیّه ها و بنى عبّاسها و طاغوتها قرار داده و مى دهند.(11)
صدهزار ابلیس و بلعم در جهان
همچنین بوده است پیدا و نهان
این دو را مشهور گردانید اله
تا که باشند این دو بر باقى گواه
این دو دزد آویخت بر دار بلند
ورنه اندر شهر بس دزدان بدند
این دو را پرچم به سوى شهر برد
کشتگان قهر را نتوان شمرد(12)
امام خمینى قدّس سرّه در بخشى از پیامشان در سال 1367 به مناسبت سالگرد کشتار خونین حجاج ایرانى در مکّه ، مفتى هاى دربار سعودى را ((نوادگان بلعم باعورا)) خواند و فرمود:
((آرى در منطق استکبار جهانى هر که بخواهد برائت از کفر و شرک را پیاده کند متّهم به شرک خواهد شد و مفتى ها(13) و مفتى زادگان این نوادگان ((بلعم باعورا))ها به قتل و کفر او حکم خواهند داد ...)).(14)
××××
پاورقی:1- اعراف / 175 177.
2-تفسیر صفى ، ج 1، ص 389 390.
3-غرر الحکم ، ج 1، ص 299، ح 23.
4- نفخ صور حرص : دمیدن باد حرص .
5-کتم : کتمان و پنهان کردن ، کتم غیب به معناى پنهانى است .
6-جیب : گریبان .
7-مثنوى معنوى ، انتشارات کلاله خاور، ص 289.
8-اصول کافى ، ج 1، ص 136، ح 24.
9-اصول کافى ، ج 2، ص 143، ح 20.
10- تفسیر مجمع البیان ، ج 4، ص 500، ذیل آیه مورد بحث .
11-اقتباس از تفسیر نمونه ، ج 7، ص 14 16.
12-مثنوى معنوى ، دفتر اوّل ، چاپ انتشارات کلاله خاور، ص 65.
13-البتّه این مفتى ها حرف مفت مى زنند، ولى مفت حرف نمى زنند، زیرا اجیر زر و زورند و در برابر حرفهاى مفتشان اجرت مى گیرند.
14-صحیفه نور، ج 20، ص 228.
حدیث روز
خروج سفیانی
ابو زید، احمد بن سهل بلخی، متولّد 235 ه" . و متوفّای 322 ه" . در کتاب ارزشمند « البدء و التّاریخ » بخشی را به ظهور حضرت مهدی علیه السّلام، نزول حضرت عیسی علیه السّلام و خروج سفیانی اختصاص داده، و در ضمن احادیث مربوطه، از امیرمؤمنان علیّ بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرده است که فرمود:
« فَاِذا کانَ ذلِکَ خَرَجَ اِبْنُ اکِلَةِ اْلأَکْبادِ عَلی اِثْرِهِ لِیَسْتَوِلیَ عَلی مِنْبَرِ دِمَشْقٍ، فَاِذا کانَ ذلِکَ فَانْتَظِروُاخُرُوجَ الْمَهْدِیِّ »:
« آنگاه پسر هند جگر خواره - سفیانی - به دنبال او خروج می کند تا بر منبر دمشق سیطره پیدا کند، چون این نشانه ها به وقوع پیوست در انتظار ظهور حضرت مهدی - علیه السّلام - باشید ».
×××××××
- البدء و التاریخ، ج 1 ص 178.
طبق احادیث شیعه خروج سفیانی از نشانه های حتمیّه است، و دقیقاً هشت ماه بعد از خروج سفیانی حضرت بقیّة اللَّه ظهور خواهند فرمود.
××××××
- کمال ا لدین، ص 652.
گریه پیامبر صلى الله علیه و آله !
رسول خدا صلى الله علیه و آله شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نیمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاریکى مشغول دعا و گریه زارى شد.
امّ سلمه که جاى رسول خدا صلى الله علیه و آله را در رختخوابش خالى دید، حرکت کرد تا ایشان را بیابد. متوجه شد رسول اکرم صلى الله علیه و آله در گوشه خانه ، جاى تاریکى ایستاده و دست به سوى آسمان بلند کرده اند. در حال گریه مى فرمود:
خدایا! آن نعمت هایى که به من مرحمت نموده اى از من نگیر!
مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان !
خدایا! مرا به سوى آن بدیها و مکروههایى که از آنها نجاتم داده اى برنگردان !
خدایا! مرا هیچ وقت و هیچ آنى به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چیز و از هر گونه آفتى نگهدار!
در این هنگام ، امّ سلمه در حالى که به شدت مى گریست به جاى خود برگشت . پیامبر صلى الله علیه و آله که صداى گریه ایشان را شنیدند به طرف وى رفتند و علت گریه را جویا شدند.
امّ سلمه گفت :
- یا رسول الله ! گریه شما مرا گریان نموده است ، چرا مى گریید؟ وقتى شما با آن مقام و منزلت که نزد خدا دارید، این گونه از خدا مى ترسید و از خدا مى خواهید لحظه اى حتى به اندازه یک چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واى بر احوال ما!
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
- چگونه نترسم و چطور گریه نکنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم ، در حالى که حضرت یونس علیه السلام را(1) خداوند لحظه اى به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمى بایست !(2)
××××××
پاورقی:1- حضرت یونس به رسالت مبعوث شد و در شهر نینوا به تبلیغ قوم خویش پرداخت مردم حقیقت را از او نپذیرفتند. یونس گمان کرد وظیفه اش به پایان رسیده ، پیش از آنکه فرمان الهى برسد، خشمگین شهرش را ترک نمود و از میان قومش بیرون رفت همچنان راه مى پیمود تا به کنار دریا رسید و در دریا گرفتار شکم ماهى شد یکدفعه به خود آمد که باید صبر و تحمل مى کرد و بدون فرمان خداوند از میان قومش بیرون نمى آمد شاید گوش شنوا و دلى حقیقت پذیرى در میان ایشان پدید مى آمد از این جهت در میان ظلمت ها به مناجات پرداخت و نجاتش را از خداوند منان خواست ، خداوند نیز دعاى یونس را پذیرفت و او را نجات داد.
2- بحار، ج 16، ص 217.
سفارش هایى از پیامبراکرم صلى الله علیه و آله
شخصى محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شد و از ایشان درخواست نمود تا به او توصیه اى بنمایند.
حضرت این گونه توصیه فرمودند:
- من به تو سفارش مى کنم براى خدا شریک قرار ندهى ، اگر چه در آتش بسوزى و شکنجه ببینى !
پدر و مادرت را نیز اذیت مکن و به آنان نیکى کن ، زنده باشند یا مرده . اگر دستور دهند که از خانواده و زندگیت دست بردارى چنین کن ! و این نشانه ایمان است . آنچه که اضافه دارى در اختیار برادر دینى ات بگذار!
در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش !
به مردم اهانت مکن و باران رحمتت را بر آنان ببار!
هر کدام از مسلمانان را دیدار کردى سلام برسان !
مردم را به سوى اسلام دعوت کن !
بدان که هر کارگشایى تو ثواب بنده آزاد کردن را دارد، بنده اى که از فرزندان یعقوب است .
بدان که شراب و تمام مست کننده ها حرامند.(1)
××××××
پاورقی:1- بحار، ج 77، ص 136.
تابناک-20/12/91
ابزارهاى تهاجم فرهنگى (مبحث ششم)
کالاهاى صادراتى
سودجویان غرب همه اهرمهاى ممکن را در راه برقرارى سلطه همه جانبه و چیرگى سیاسى و اقتصادى خود به کار مى گیرند. و کشورهاى تحت سلطه را حتى در گزینش کالاهاى صادراتى ، آزاد نمى گذارند. اینان از فقر مادى و نیازمندیهاى علمى ، صنعتى و تکنولوژیکى کشورهاى جهان سوم استفاده کرده و با ترفندهاى گوناگون ، زمینه ورود فرهنگ خویش را فراهم ساخته و با دستهاى پنهان و آشکار خویش ، به چپاول منابع ارزنده آنان مى پردازند.
در این شیوه ضد انسانى ، باور کردن کالاهاى لوکس - که استفاده از آنها فرهنگ خاصى مى طلبد - مانند لوازم آرایش ، لباسهاى بدن نما با مدلهاى تحریک کننده و مانند آن ، خودروهاى سوارى پر زرق و برق و... به کشورهاى غارت شده ، و با تبلیغات وسیع خویش ، تجمل گرایى و مصرف زدایى و روحیه اشرافیگرى را در بین سران کشورها و طبقه مرفه بى درد، ایجاد نموده و از غفلت و ناآگاهى طبقات مختلف مردم - که موجب جدایى از بنیادهاى فکرى و فرهنگى بومى - مى شود، استفاده مى نمایند. آنان با تشدید و ترویج این گسستگى فکرى ، ملتها را به استحاله فرهنگى و غرق شدن در دامهاى گسترده خود - که فرا روى شیفتگان تجدد و تمدن و پیشرفت (!) پهن نموده اند - گرفتار مى سازند. ورود این کالا علاوه بر اینکه بار فرهنگى ویژه اى را همراه دارد، از به جریان افتادن اندیشه و سرمایه هاى این کشورها در راههاى سازندگى پیشگیرى مى کند. مردمى که در معرض وزش تندباد صادرات مصرفى غرب قرار مى گیرند، از یک سو با وجود انبوه کالاهاى مصرفى ارزان ، انگیزه تولید در داخل کشور را از دست مى دهند؛ و از سوى دیگر با فرو رفتن در منجلاب - فساد انگیزه رفاه کاذب - که هدیه مسموم اهریمنان دیو سیرت غرب است - از تفکر در آرمانهاى ملى - مذهبى و خطر کردن در راه آن باز مى مانند.
پیشواى خردمند جمهورى اسلامى ایران ، در بخشى از گفتار حکیمانه خود با آگاهى از پیامدهاى ناگوار مصرف زدگى و تجمل گرایى ، مردم را از آلوده شدن به این عادتهاى ناپسند برحذر داشته و هشدار مى دهد که :
مبادا چنانکه در افراد سطحى و غافل دیده شده است ، نسل انقلابى و زنان مؤ من دوباره روى به مصرف و تجملهاى پوچ و گرایشهاى غیر انقلابى بیاورند. (1)
××××××
پاورقی:1-روزنامه جمهورى اسلامى ، 5/8/68.
تهاجم فرهنگى : معاونت انتشارات سپاه پاسداران