داستان دوستان
آیة اللّه سیّد ابوالحسن اصفهانی
فردى بنام سیّد بحرالعلوم یمنى که زیدى مذهب بود، وجود مقدس حضرت مهدى (علیه السلام) را انکار مى نمود و مکاتبات زیادى با علماء و مراجع شیعه داشت و بر اثبات وجود و حیات امام زمان (علیه السلام) دلیل مى خواست.
لیکن وقتى آن بزرگان از کتابهاى تاریخى و روایى شیعه و سنّى براى او دلیل مى آوردند قانع نمى شد، سرانجام به مرحوم سیّد ابوالحسن نامه نوشت.
ایشان در جواب نوشتند که بایستى به نجف بیایید تا جواب را شفاهاً بدهم. وى همراه فرزندش سیّد ابراهیم به نجف مشرف گردید.
حضرت آیة اللّه اصفهانى ایشان و پسرش را به قبرستان وادى السلام برد و در میان آن قبرستان در مقام حضرت مهدى (علیه السلام) 4 رکعت نماز خواند و سپس اذکارى را بر زبان جارى کرد. تا اینکه امام زمان (علیه السلام) تشریف آوردند و سیّد بحرالعلوم گریه کرد و صیحه اى زد و بیهوش بر زمین افتاد و هنگامیکه بهوش آمد، خودش اقرار کرد که حضرت را زیارت نموده است، و بعد هم که به یمن برگشت، 4 هزار نفر از مریدان خود را شیعه نمود.(1)
×××××××
پاورقی:1-احمدقاضی زاهدی،شیفتگان حضرت مهدی(عج)،ج1،ص122
استغاثه به حضرت مهدی(عج)
عمرم تمام گشت ز هجران روی تو
ترسم شها به خاک برم آرزوی تو
با آن که روی ماه تو از دیده شد نهان
عشاق را همیشه بود دیده سوی تو
خورشید چهره ات چو نهان شد زچشم خلق
شد روزشان سیاه از این غم چو موی تو
دامن پر از ستاره کنم شب ز اشک چشم
چون بنگرم به ماه و کنم یاد روی تو
گردش به باغ بهرتماشای گل بود
گلهای باغ را نبود رنگ و بوی تو
همچون مسیح جان به تن مردگان دهد
گر بگذرد نسیم سحرگه ز کوی تو
تا کی زهجر روی تو سوزیم همچو شمع
شبها به یاد روی تو و گفتگوی تو
رحمی به حال" شاهد" از پا فتاده کن
تا کی به هر دیار کند جستجوی تو
********
شهید حسین شاهد
داستان دوستان
اباصالح! بیا درمانده ام من
علامه مجلسی (ع) می فرماید:
مرد شریف و صالحی را می شناسم به نام امیر اسحاق استرآبادی او چهل بار با پای پیاده به حجّ مشرف شده است، و در میان مردم مشهور است که طی الارض دارد. او یک سال به اصفهان آمد، من حضوراً با او ملاقات کردم تا حقیقت موضوع را از او جویا شوم.
او گفت: یک سال با کاروانی به طرف مکه به راه افتادم. حدود هفت یا نه منزل بیش تر به مکه نمانده بود که برای انجام کاری تعلل کرده ، از قافله عقب افتادم. وقتی به خود آمدم، دیدم کاروان حرکت کرده و هیچ اثری از آن دیده نمی شد، راه را گم کردم، حیران و سرگردان وامانده بودم، از طرفی تشنگی آن چنان بر من غالب شد که از زندگی ناامید شده آماده مرگ بودم.
[ ناگهان به یاد منجی بشریت امام زمان (ع) افتادم و] فریاد زدم: یا ابا صالح! یا ابا صالح! راه را به من نشان بده! خدا تو را رحمت کند!
درهمین حال، از دور شبحی به نظرم رسید، به او خیره شدم و با کمال ناباوری دیدم که آن مسیر طولانی را در یک چشم به هم زدن پیمود و در کنارم ایستاد، جوانی بود گندم گون و زیبا با لباسی پاکیزه بر شتری سوار بود و مشک آبی با خود داشت.
سلام کردم. او نیز پاسخ مرا به نیکی ادا نمود.
فرمود: تشنه ای؟
گفتم: آری. اگر امکان دارد، کمی آب از آن مشک مرحمت بفرمایید!
او مشک آب را به من داد و من آب نوشیدم.
آنگاه فرمود: می خواهی به قافله برسی؟
گفتم: آری.
او نیز مرا بر ترک شتر خویش سوار نمود و به طرف مکه به راه افتاد. من عادت داشتم که هر روز دعای" حرز یمانی" را قرائت کنم. مشغول قرائت دعا شدم. در حین دعا گاهی به طرف من بر می گشت و می فرمود: این طور بخوان!
چیزی نگذشت که به من فرمود: این جا را می شناسی؟
نگاه کردم، دیدم در حومه شهر مکه هستم، گفتم: آری می شناسم.
فرمود : پس پیاده شو!
من پیاده شدم برگشتم او را ببینم ناگاه از نظرم ناپدید شد، متوجه شدم که او قائم آلمحمد(ص) است. از گذشته خود پشیمان شدم، و از اینکه او را نشناختم و ازاو جدا شده بودم، بسیار متاسف و ناراحت بودم
پس از هفت روز، کاروان ما به مکه رسید، وقتی مرا دیدند، تعجب نمودند. زیرا یقین کرده بودند که من جان سالم به در نخواهم برد. به همین خاطر بین مردم مشهور شد که من طی الارض دارم.
×××××××××
منبع: بحار الانوار، ج 52، صص 175 و 176
&داستان دوستان&
?«امام زمان(عج)مراقب امورهست»
درداستانی نقل می کنندکه گروهی عزاداروگریان به منزل شیخ مفید«ره»(که به یقین ازنواب عام حضرت بوده ودرزمانه غیبت کبری امام زمان (عج)اورابرادرخودخطاب کرده اند واورابه این حددوست می داشتند)آمدندوگفتند:آقا!زنی ازقوم مافوت کرده،اوحامله بودونزدیک بودکه وضع حمل کند.الان اوفوت کرده بچه رادربیاوریم وجدادفن کنیم، یامادررابایچه باهم دفن کنیم؟
ایشان طبق مبانی فقهی که داشتندمطالعه می فرمایندومی گویندکه مادررابابچه دفن کنید.جماغت می روندوزن راغسل می دهندوکفن می کنندومی برندبه قبرستان که دفن کنند،ناگهان می بینندجوانی اسب سواربه سرعت امدوگفت:شیخ فرمودندمامطالعه کردیم ونظرفقهیمان عوض شد،بچه راازشکم زن خارج سازیدکه اوزنده است وبعد مادررادفن کنید.اتفاقاًبچه راازشکم زن سالم به دنیامی آورندومادررادفن می کنند.
مدت هابعددرمسجدشیخ ازاقوام این زن پرس وجومی کنندومی بینندبچه ای باایشان است می گویند:این فرزندکیست؟نشانه می دهند که آقا!این آقازاده همان است که آن روزشماپیک فرستادیدوازمرگ نجاتش دادید.این همان بچه ای است کهشمانظرفقهیتان برگشت ومابچه رادرآوردیم وبعدمادررادفن کردیم والان این بچه کمی بزرگ شده وشایدشمانشناسید.
شیخ مفید(ره)می گوید:کدام پیک؟کی؟چه جوری؟ومتوجه می شودکه جریان چیست.می آیدمنزل ودررابه روی خودمیبنددومی گوید:پیغام دهیدکه شیخ دیگرفتوایی نمی دهدوشروع می کندبه گریه وزاری که چرااین جورشدومن به چه جرأتی بین مردم فتوی می دهم وقضاوت می کنم ویک هفته ازخانه بیرون نمی آیدتااینکه خودامام زمان(عج)می روندودرب خانه شیخ رامی زنندوواردمی شوندومی فرمایند:یا شیخ!شمادراین عصرراه وچاره ای غیرازاین ندارید،وقتی دسترسی به امام معصوم(ع)نیست شمافتوای خودرابامطالعه ودقت درمبانی فقهی واصولی دین بدهیدماخودمان مواظب امورومراقب این جورجریانات هستیم ودرب خانه ات رابه روی مردمنبند ومردم رادراموردینی خودمعطل نکن ماخودمان دراشکالات مراقبت داریم.
××××××
منبع :کتاب بسترخودسازی استادالهی
معجزه امام زمان(عج)
موضوع کرامت: شفاى بیمارى یکى از آزادگان سرافراز بنام «على اکبر» در زمان اسارت
منبع کرامت: دفتر ثبت کرامات و خاطرات مسجد مقدّس جمکران، شماره 234
مشخصات: خاطرهاى از حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا ابوترابى (رحمةاللَّه علیه) از دوران اسارت در کشور عراق اهل قزوین، ساکن تهران
زمان کرامت: اواخر سال 1360
مکان کرامت: پادگان اسراء ایرانى در عراق
تاریخ ثبت کرامت: 11/3/78
خلاصه کرامت:در سال 1360 موقع خواندن نماز مغرب و عشاء در پادگان العنبر عراق تعدادى از اسیران ایرانى را وارد کردند و در بین آنان جوانى به نام على اکبر بود که بسیار سرحال و قوى و نیرومند بود، بر اثر شکنجهها و عدم امکانات بهداشتى، و مواد غذائى ایشان بیمار شدند بطورى که گاهى از درد سر خود را به دیوار مىزدند و آنقدر این کار تکرار مىشد تا غش مىکردند. در اواخر ماه صفر قرار شد دهه آخر آن ماه را دوستان روزه بگیرند، در همان شب اول یکى از عزیزان با توسل به حضرت امام زمان علیهالسلام درخواست شفاى «على اکبر» را مىکنند که در عالم رؤیا بشارت شفاى ایشان را مىدهند و روز بعد آن جوان ایرانى با عنات و توجه خاصه حضرت ولى عصر علیهالسلام شفاى کامل پیدا کرد.
شرح واقعه از زبان مرحوم حاج آقا ابوترابى :
حدود اواخر سال 1360در پادگان العنبر عراق، مشغول خواندن نماز مغرب و عشاء بودیم. متوجه شدیم 27 - 28نفر اسیر را وارد اردوگاه کردند. معمولا افرادى را که تازه وارد اردوگاه مىکردند، بیشتر مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار مىدادند، تا به قول خودشان زهره چشمى از آنها بگیرند.
بعد از نماز به رفقا گفتم: براى اینکه به اینها روحیه بدهیم با صداى بلند سرود(اى ایران، اى مرز پر گهر...) را بخوانیم، تا این عزیزان تازه وارد، فکر نکنند اینجا قتلگاه است و متوجه بشوند یک عده از هموطنانشان هم مثل آنها در اینجا هستند. ما مىدانستیم اگر امشب این سرود را بخوانیم، فردا کتکش را خواهیم خورد. بعد از مشورت با برادرانمان سرود را با صداى بلند به صورت دست جمعى خواندیم.
فردا هم افسر بعثى که فرد بسیار پلیدى بود، به نام سرگرد محمودى، آمد و با ما برخورد کرد، و به هرحال این قضیه تمام شد. بین این 27 - 28نفر اسیرى که وارد شده بودند، یک جوان به نام على اکبر بود که 19سال سن داشت و حدود 70 - 80کیلو وزنش مىشد و از نظر جسمى بسیار سرحال و قوى بود.
این على اکبر با آن سلامت جسمیش، طولى نکشید که در اردوگاه مریض شد، فکر مىکنم بعد از یک سال، وزنش به زیر 28کیلو رسیده بود و بسیار ضعیف و لاغر و مبتلا به دل درد شدیدى شده بود. وقتى دل دردش شروع مىشد، از شدّت درد، دست و پا و حتى سرش را به زمین و در و دیوار مىکوبید. برادرانمان دست و پایش را مىگرفتند تا خودش را به زمین نزند.
در ایام اربعین امام حسین علیه السلام سال 60یا 61بود که در اردوگاه شهر موصل عراق بودیم. تقریب 5روزى به اربعین امام حسین علیه السلام مانده بود، ما پیشنهاد دادیم که دهه آخر صفر را که ایام مصیبت و پر محنتى براى عزیزان آقا امام حسین علیه السلام است، چنانکه برادرانمان تمایل داشته باشند، تمام ده روز آخر ماه صفر را روزه بگیریم. البته مشروط بر اینکه آنهایى که عوارض جسمانى دارند و روزه برایشان ضرر دارد، روزه نگیرند.
در هر آسایشگاهى با دو نفر صحبت کردیم، بنا شد وقتى شب داخل آسایشگاه مىشوند، هرکدام با جمعى از برادران در آن آسایشگاه -آسایشگاههاى موصل 150نفرى بود- مشورت کنند تا ببینیم دهه آخر صفر را روزه بگیریم یا نه؟
فرداى آن روز، همه آمدند و به اتفاق گفتند: تمام برادران استقبال کردند و حاضرند روزه بگیرند. باز بنده تأکید کردم: خواهش مىکنم از آنهایى که مریضند یا چشمشان ضعیف است روزه نگیرند.
شب اربعین آقا امام حسین علیه السلام رسید و همه عزیزان که حدود 1400نفر بودند، بدون سحرى روزه گرفتند، اصلا اردوگاه یک حالت معنوى خاصى به خودش گرفته بود، آن هم روز اربعین امام حسین علیه السلام
فکر مىکنم حدود ساعت 10 - 11صبح بود که برادران به همدیگر خبر دادند: على اکبر دل درد شدیدى گرفته و دارد به خودش مىپیچد. بنده وارد سلولى که اختصاص به برادران بیمار داشت، شدم. دیدم على اکبر با آن ضعف جسمانى و چهره رنگ پریدهاش به قدرى وضعیتش درهم کشیده شده و درد اذیّتش مىکند که مىخواهد از درد سرش را به در و دیوار بکوبد، دو نفر از برادران او را گرفتند تا خودش را به این طرف و آن طرف نزند.
اتفاقا آن روز دل درد على اکبر نسبت به روزهاى دیگر بیشتر شده بود، به طورى که مأمورین بعثى وقتى دیدند او خیلى زجر مىکشد -بیش از دو ساعت بود که على اکبر فریاد مىزد، یک مقدار از حال مىرفت و دوباره فریاد مىکشید و داد مىزد- آمدند على اکبر را به بیمارستان بردند. همه از اینکه مأموران آمدند و او را به بیمارستان بردند خوشحال شدیم.
ساعت 5/3 - 4بعد از ظهر بود که دیدیم درِ اردوگاه را باز کردند، و صداى زمین خوردن چیزى، همه را متوجه خود کرد. با کمال بىرحمى و پستى و رذالت مثل یک مرده و چوب خشک جسدى را روى زمین سیمانى پرت کردند و رفتند، به طورى که از دور فکر نمىکردیم که علىاکبر باشد و واقعا تصور نمىکردیم که این یک انسان باشد که با او این طور رفتار کردند.
به همراه عدهاى از بچهها نزدیک در رفتیم، دیدیم علىاکبر است که مثل چوب خشک افتاده و تکان نمىخورد، از دیدن این صحنه برادرها دور او جمع شدند و بىاختیار همه باهم شروع به گریه کردند. دو نفر على اکبر را برداشتند، یکى سرش را روى شانهاش گذاشت و دیگرى هم پاهایش را برداشت، من هم زیر کمرش را گرفتم، چون علىاکبر آنقدر نحیف شده بود که وقتى سر و پاهایش را بر مىداشتند، واقعا کمرش خم مىشد. از انتهاى اردوگاه به همین حالت او را وارد سلول کردیم.
دیدن این صحنه اشک و ناله همه بچهها را در آورده بود و اصلا اردوگاه را یک پارچه ماتم فرا گرفته بود. وقتى على اکبر را داخل همان سلولى که باید بسترى مىشد بردیم، ساعت نزدیک 5بعد از ظهر بود و هرکس باید داخل سلول خودش مىشد، چون معمولا ساعت 5بعد از ظهر آمار مىگرفتند و باید همه داخل سلولهایشان مىرفتند و درِ سلول را قفل مىکردند.
طبق معمول آمار را گرفتند و همه داخل سلولهایشان رفتند، ولى چه رفتنى؟! همه اشکها جارى بود و همه با حالت معنوى که اردوگاه را فرا گرفته بود، براى علىاکبر دعا مىکردند.
ما در آسایشگاه شماره سه اردوگاه بودیم. آسایشگاهها در دو طرف شرق و غرب اردوگاه واقع شده بودند و فکر مىکنم فاصله بین دو طرف، بیش از صد متر بود. در آسایشگاه شماره پنج که دو آسایشگاه بعد از ما بود، قبل از اذان صبح اتفاق مهمّى افتاد:
یکى از برادران به نام محمد، قبل از اذان صبح از خواب بیدار مىشود و پیر مردى که هم سلولیش بود را بیدار مىکند، این پیر مرد، پدر شهید هم بودند و همه برادران به او احترام مىگذاشتند. محمد او را از خواب بیدار مىکند و مىگوید: آقا امام زمان علیه السلام على اکبر را شفا دادند!
ایشان یک نگاهى به محمد مىکند و مىگوید: محمد خواب مىبینى؟! شما این طرف در شرق اردوگاه هستى و على اکبر در غرب اردوگاه است، با چشم هم که همدیگر را نمىبینید! تا چه رسد که صداى هم را بشنوید، شما از کجا مىگویید: آقا امام زمان علیه السلام على اکبر را شفا داد؟!
محمد مىگوید: به هر حال من خدمتتان عرض کردم، صبح هم خودتان خواهید دید.
صبحها معمولا درهاى آسایشگاه که باز مىشد، همه باید به خط مىنشستند و مأمورین بعثى آمار مىگرفتند. آمار که تمام مىشد، بچهها متفرق مىشدند. آن روز صبح دیدم به محض اینکه آمار تمام شد، جمعیت به صورت سیلآسا به سمت همان سلولى که على اکبر بسترى بود مىروند و همه فریاد مىزنند:
(آقا امام زمان علیه السلام على اکبر را شفا داده است).
ما هم با شنیدن این خبر، مثل بقیه به سرعت به سمت همان سلول رفتیم، دیدیم:
بله! چهره على اکبر عوض شده! زردى صورتش از بین رفته و خیلى شاداب و بشاش و سرحال، ایستاده است و دارد مىخندد. برادرها وقتى وارد سلول مىشدند، در و دیوار سلول را مىبوسیدند و همینکه به على اکبر مىرسیدند، سر تا پاى علىاکبر را بوسه مىزدند و بعد بیرون مىآمدند.
ما گرفتار سر زلف تو هستیم اى دوست
رشته مهر ز اغیار گسستیم اى دوست
بر گرفتیم دل از غیر تو جانا امّا
دل بر آن عشق گرانبار تو بستیم اى دوست
تا اسیر غم جانسوز تو گشتیم همه
زغم عالم هستى همه رستیم اى دوست
جلوه کن جلوه ایا دلبر یکتا که دگر
شیشه صبر و تحمّل بشکستیم اى دوست
منبع :سایت شمیم یار
مولاجان
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح ، ظهر نه غروب شد نیامدی
یا ایها العزیز
یَا اَیها العَزیز مَسنا وَ اَهلَنا الضُّر... فَاَوف لَنا الکَیل
(سوره یوسف، آیه 88 )
پر کن دوباره کِیْل مرا ایها العزیز
آخر کجا روم به کجا ایها العزیز
رو از من شکسته مگردان که سالهاست
رو کردهام به سوی شما ایها العزیز
جان را گرفتهام به سردست و آمدم
از کوره راههای بلا ایها العزیز
وادی به وادی آمدهام از درت مران
وا کن دری به روی گدا ایها العزیز
چیزی که از بزرگی تو کم نمیشود
این کاسه را ... فاوف لنا... ایها العزیز
خالیتر از دو چشم من این جان نیمه جان
محتاج یک نگاه تو یا ایها العزیز
- ما- جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما ایها العزیز
دستم تهی است... راه بیابان گرفتهام
دست من و نگاه شما ایها العزیز
****
مریم سقلاطونی
انتظار
- حضرت امام صادق (علیه السلام) یکی از شرایط پذیرفته شدن عبادت بندگان را انتظار حکومت حضرت قائم اروحناه فداه برشمرده اند ، و پس از بیان این موضوع فرموده اند : - پس شخصی که خود را صالح می پندارد ، باید منتظر ظهور مصلح باشد ، همان گونه که "خلقی که در انتظار ظهور مصلح به سر می برد ، باید خود صالح باشد." ترک عادت های اجتماعی و رها شدن از قید و بند غفلت از آثار ارزشمندی که ظهور حضرت بقیة الله اروحناه فداه به همراه دارد ، انسان را به برترین و با فضیلت ترین مقامات می رساند و در پرتو انتظار ظهور امام عصر (عج) نه تنها از قید و بند غفلت از آن حضرت رها می شود بلکه غیبت برای او به منزله مشاهده می شود. اکنون به این روایت بسیار جالب توجه کنید : امام سجاد (ع) در این روایت کسانی را که در زمان غیبت امام زمان اروحناه فداه زندگی می کنند ولی مسئله غیبت نتوانسته آنان را در قید و بند غفلت اسیر کند و در انتظار ظهور آن بزرگوار به سر می برند ، برترین مردمان هر زمان معرفی فرموده اند. ما اگر خواهان رسیدن به مقامات شیعیان راستین و واقعی هستیم ، باید مسیری را بپیماییم که آنان پیموده اند و در راهی گام برداریم که آنان گام برداشته اند ، و همچون آنان اعتیاد به غفلت را از خود زدوده و خود را با توجه و انتظار ظهور زینت بخشیم ، زیرا انتظار پدیدآورنده فکر و اندیشه ، نیرو بخش و عمل آفرین است و بر این اساس پیغمبر اکرم (ص) فرموده اند : انتظار زمینه ای مهم برای برقراری و تسلط حکومت جهانی امام عصر (عج) می باشد و علت سفارشات فراوان خاندان وحی پیرامون این موضوع ؛ اهمیّت آن است. و حضرت امام صادق (علیه السلام) یکی از شرایط پذیرفته شدن عبادت بندگان را انتظار حکومت حضرت قائم اروحناه فداه برشمرده اند ، و پس از بیان این موضوع فرموده اند : امام صادق (ع) در روایت دیگری در پیرامون وظیفه مردم در زمان غیبت امام عصر اروحناه فداه می فرمایند : و حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) دارا بودن حالت انتظار را از صفات دوستداران و شیفتگان اهل بیت (علیه السلام) می دانند و محبیّن خاندان وحی را به دارا بودن صفت انتظار در هر صبح و شام توصیف می نمایند. آن حضرت می فرمایند : یکی از یاران امام هادی (علیه السلام) از آن بزرگوار درباره برنامه عملی و وظیفه عموم شیعیان در زمان غیبت امام عصر ارواحنا فداء سئوال کرد : در زمان غیبت ، شیعیان شما چه کاری انجام دهند ؟ بنابراین ، همان گونه که در روایت وارد شده است ، انتظار ظهور مصلح جهان ، از شرایط پذیرفته شدن اعمال مردم و از وظائف پیروان و شیفتگان خاندان رسالت است. پس شخصی که خود را صالح می پندارد ، باید منتظر ظهور مصلح باشد ، همان گونه که "خلقی که در انتظار ظهور مصلح به سر می برد ، باید خود صالح باشد." اینک با نقل کلامی گهربار از حضرت جوادالائمه (علیه السلام) در پیرامون وجوب انتظار حکومت جهانی امام عصر (عج) بر ارزش کلام می افزاییم : حضرت عبدالعظیم حسنی می فرماید : به امید آن روز که ندای دلربایش در فضا طنین افکن شود و دل های دردناک و آزرده را شفا بخشد و بزرگ مردان الهی که خدا در توصیف شان فرموده است : " هر کجا باشید ، خداوند همه شما را می آورد. " (قرآن کریم) به سوی آن بزرگوار بشتابند. و ... ×××××× پاورقی :صحیفه مهدیه
برای ما دولتی است که هرگاه خداوند بخواهد آن را می آورد. سپس فرمودند : کسی که دوست دارد از اصحاب قائم (عج) باشد ، باید منتظر ظهور باشد و به ورع و اخلاق نیکو رفتار کند ، در حالی که در صراط انتظار گام بر می دارد ، پس در این حالت اگر مرگ او فرا رسد و قائم بعد از او قیام کند ، پاداش او همانند کسی است که آن بزرگوار را درک می نماید. پس کوشش کنید و منتظر باشید. گوارا باد بر شما ای گروهی که مورد رحمت خدا هستید.
حضرت امام سجاد (ع) به ابی خالد کابلی فرمودند :
غیبت نسبت به دوازدهمین نفر از اوصیاء رسول خدا (ص) و امامان بعد از او امتداد پیدا می کند و طولانی می شود.
ای اباخالد ! به راستی که اهل زمان غیبت او که به امامت ایشان معتقدند و منتظر ظهور او می باشند برترین اهل هر زمان هستند ، زیرا که خداوند - که یادش بزرگ باد - آن چنان به آنان عقل و فهم و معرفت عنایت نموده است ، که مسأاله غیبت برای آنان به منزله مشاهده گردیده است و خداوند آنان را در آن زمان به منزله کسانی قرار داده است که پیشاپیش رسول خدا (ص) با شمشیر جنگیده اند ، آنان حقیقتا ً صاحبان اخلاص و شیعیان راستین ما و دعوت کنندگان دین خدا در نهان و آشکار می باشند.
و حضرت سجاد فرمودند : انتظار فرج از بزرگ ترین نوع فرج است. (بحار ، 122/52)
زیرا آنان توانسته اند با عقل و فهم و معرفتی که خداوند به انان داده است نه تنها گرفتار عادات اجتماعی غفلت از امام زمان (عج) نباشند ، بلکه توانسته اند آن چنان در حالات روحی خود تحول ایجاد کنند که مسأله غیبت برای آنان همچون مشاهده ، شود. بنا بر فرمایش امام سجاد (ع) این گونه افراد شیعیان راستین اهل بیت و پیروان واقعی خاندان وحی می باشند.
" با فضیلت ترین جهاد امت من ، انتظار فرج است. " (بحار ، 143/77)
برای ما دولتی است که هرگاه خداوند بخواهد آن را می آورد. سپس فرمودند : کسی که دوست دارد از اصحاب قائم (عج) باشد ، باید منتظر ظهور باشد و به ورع و اخلاق نیکو رفتار کند ، در حالی که در صراط انتظار گام بر می دارد ، پس در این حالت اگر مرگ او فرا رسد و قائم بعد از او قیام کند ، پاداش او همانند کسی است که آن بزرگوار را درک می نماید. پس کوشش کنید و منتظر باشید. گوارا باد بر شما ای گروهی که مورد رحمت خدا هستید. (بحار ، 150/52)
صبح و شام در انتظار فرج و ظهور باش. (بحار ، 133/52)
" به راستی که دوستان ما در هر روز و شب در انتظار فرا رسیدن روز آسایش و راحتی و فرج می باشند. (بحار ، 121/27) "
امام هادی علیه السلام فرمودند : بر شما باد ، دعا و نیایش و انتظار فرج (بحار ، 336/95)
من به محضر مولایم حضرت جواد (ع) وارد شدم و تصمیم داشتم از آن بزرگوار درباره قائم آل محمد (عج) سوال کنم که آیا او همان مهدی است یا دیگری ؟ قبل از آنکه چیزی بگویم ، آن حضرت فرمود : ای اباالقاسم ، قائم ما آل محمد ، همان مهدی است که واجب است در دوران غیبت انتظار او کشید و در زمان ظهورش اطاعتش نمود. او سومین نفر از نسل من است.
سوگند به آن کسی که محمد (ص) را به نبوت منصوب نمود وامامت رابه ما اختصاص داد ، اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز ، خداوند آن روز طولانی می کند تا آن حضرت خروج کند و زمین را پر از عدل و داد نماید ، همان گونه که از جور وستم پر شده باشد. خداوند امر او را در یک شب اصلاح میکند ، همان گونه که کار کلیم خود حضرت موسی (ع) را اصلاح نمود ، او برای به دست آوردن آتش برای خانواده اش رفت ، و در حالی برگشت که دارای مقام نبوت و رسالت بود. آنگاه حضرت جواد (ع) فرمودند : با فضیلت ترین اعمال شیعیان ما ، انتظار فرج است. (بحار 156/51)
& یا صاحب الزمان(عج)&
برخیز که میرکاروان می آید * آن قافله سالار جهان می آید
درخانه عسکری زنرجس خاتون* هان مهدی صاحب الزمان(عج)می آید
×××××××××××
مرآت جمال سرمدی می آید * احیاگردین احمدی می آید
برخیز وبپا جشن وچراغانی کن * چون دسته گل محمدی می آید
×××××××××××
یاصاحب الزمان(عج)
سرمی نهم به پای تویاصاحب الزمان
جان می کنم فدای تویا صاحب الزمان
تقدیم می کنم سروجان رازفرط شوق
گربشنوم صدای تو یا صاحب الزمان
صدمرحبابرآنکه گرفته است توشه ای
از روی دلربای تو یا صاحب الزمان
آری صفای مجمع سوته دلان همه
می باشد ازصفای تویاصاحب الزمان
والله بر تمام سلاطین روزگار
داردشرف گدای تویاصاحب الزمان
شکر خدا که با همه بی لیاقتی
دلهای ماست جای تو یاصاحب الزمان
کی از کنار بیت خدا می شود بلند
آن صوت جان فزای تو یاصاحب الزمان
براین مریض جان به لب ازدردافتراق
کی می رسد دوای تو یاصاحب الزمان