الاکه راز خدایی الاکه راز خدایی خدا کند که بیایی ***تو نور غیب نمایی خدا کند که بیایی شب فراق تو جانا خداکند که سر آید*** سرآیدو تو بیایی خدا کند که بیایی دمی که بی تو بر آید خدا کند که نباشد***الا که هستی مایی خدا کند که بیایی به گفتگوی تو دنیا به جستجوی تو دلها*** تو روح صلح و صفایی خدا کند که بیایی به هر دعا که توانم تو را همیشه بخوانم ***الا که روح دعایی خدا کند که بیایی نظام نظم جهانی امام عصرو زمانی*** یگانه راهنمایی خدا کند که بیایی دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته ***تو مروه ای تو صفایی خدا کند که بیایی تو مشعری عرفاتی تو زمزمی تو فراتی*** تو رمز آب بقایی خدا کند که بیایی بیا و پرده برافکن به ظلم شعله درافکن ***که نور عدل خدایی خدا کند که بیایی الا که جان جهانی جهان جان و نهانی*** نهان ز دیده ی مایی خدا کند که بیایی به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری ***به دردها تو دوایی خدا کند که بیایی اسیر بند جفا را دچار رنج وبلا را*** به دست توست رهایی خدا کند که بیایی تو بگذر از سفر خود ببین به پشت سر خود***چه محشری!چه بلایی!خدا کند که بیایی قسم به عصمت زهرا بیا ز غیبت کبری دگر بس است جدایی خدا کند که بیایی اثر آقای سید رضا موید
حدیث روز
توجّه امام مهدى(علیه السلام) به شیعیان خویش
قالَ الاِْمامُ الْمَهْدِىُّ(علیه السلام):
«إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْ لا ذلِکَ
لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ
وَ ظاهِرُونا.»
ما در رعایت حال شما کوتاهى نمى کنیم و یاد شما را از خاطر
نبرده ایم ، که اگر جز این بود گرفتارى ها به شما روى مى آورد
و دشمنان، شما را ریشه کن مى کردند. از خدا بترسید و ما را
پشتیبانى کنید.
میلاد نور
مورّخین و محدّثین بسیارى در کتاب هاى خود آورده اند:
حکیمه دختر امام محمّد جواد و عمّه امام حسن عسکرى علیهماالسلام حکایت کند:
روزى منزل حضرت ابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام بودم ، چون خورشید غروب کرد، از جاى برخاستم تا به منزل خودمان بروم .
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: اى عمّه ! امشب را در منزل ما باش ، در این شب نوزادى کریم و عزیز به دنیا مى آید، نوزادى که خداوند زمین را به وسیله او حیات مى بخشد، او حجّت خداوند متعال خواهد بود.
چون نگاهى به مادرش نرجس کردم ، آثار حمل در او ندیدم ؛ وقتى موضوع را براى امام حسن عسکرى علیه السلام اظهار داشتم ، حضرت فرمود: نزدیک طلوع فجر وعده الهى ، عملى خواهد شد و سپس افزود: داستان حمل و زایمان او همانند حضرت موسى علیه السلام مخفى و ناگهانى است .
آن روز را روزه بودم ، بعد از نماز مغرب و عشاء در منزل حضرت افطار کردم و در رختخواب دراز کشیدم ، نیمه شب براى نماز شب برخاستم ، نرجس نیز بلند شد و نماز شب خواند، حضرت مرا صدا کرد و فرمود: اى عمّه ! مشیّت الهى نزدیک است .
بعد از آن مشغول قرائت قرآن گشتم ، ناگهان نرجس ناله اى کرد، سریع نزد او رفتم ، و ملاّفه اى روانداز روى آن مخدّره انداختم و پس از ساعتى کوتاه صدائى شنیدم ، همین که ملاّفه را کنار زدم ، چشمم افتاد به نوزادى که در حال سجده بود.
او را در بغل گرفتم ، بسیار تمیز و خوشبو بود، در همین بین امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: اى عمّه ! فرزندم را بیاور.
هنگامى که نوزاد خود را در برگرفت ، اظهار داشت : اى عزیزم ! سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و با زبان فصیح گفت : ((أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له ، و أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه ))، سپس نام یازده امام را یکى پس از دیگرى بر زبان آورد و بر آن ها صلوات و تحیّت فرستاد.
چون صبح شد خدمت امام حسن عسگرى علیه السلام آمدم تا نوزاد را بار دیگر بنگرم ولى او را نیافتم ، گفتم : اى مولاى من ! نوزاد عزیز کجاست ؟
فرمود: همان طور که حضرت موسى علیه السلام به ودیعه رفت ، نوزاد ما هم به ودیعه رفته است .
و چون روز هفتم شد و بر آن حضرت وارد شدم ، فرمود: اى عمّه ! نوزادم را بیاور، وقتى به اتاق درونى رفتم ، نوزاد را مشاهده کردم و او را در بغل گرفته و بوسیدم .
همین که او را نزد پدر بزرگوارش آوردم ، همانند روز اوّلى که به دنیا آمده بود، شهادتین را گفت ، پس از آن امام عسکرى علیه السلام زبان مبارک خود را در دهان نوزاد عزیز قرار داد و نوزاد، زبان پدر را همانند شیر و عسل مى مکید.
پس از آن ، امام علیه السلام فرمود: عزیزم ! سخن بگو.
نوزاد مجدّدا، همانند قبل پس از شهادتین ، یکایک ائمّه علیهم السلام را نام بُرد و صلوات و سلام بر آن ها فرستاد.
سپس این آیه شریفه قرآن را تلاوت نمود:
وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاْ رْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ وَ نُمَکِّنَ لَهْمُ فِى الاْ رْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ.
و بعد از آن ، نام کتاب هائى را که بر حضرت شیث ، ابراهیم ، ادریس ، نوح ، هود، صالح ، موسى و عیسى علیهم السلام نازل شده بود، بر زبان شیرین و مبارک خویش جارى نمود.1
*******
پاورقی:چهل داستان وحدیث ازامام زمان(عج)
شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)
درجسم جهان ، باردگرروح دمیدند
دلها همه از جلوه دلدار طپیدند
بر چهره شب ، پرده ای ازنور کشیدند
هنگام سحر ، نیمه شعبان معظم
شور و طرب و، نور وسروراست به هرجا
چون مهدی موعود ، نهد پای به دنیا
پور حسن عسکری و ، نرگس والا
دردانه زهرا که به خوبان شده خاتم
احمد رخ و، حیدرصفت و، فاطمه رفتار
حُسن حسنین است درآن قامت ورخسار
پیوسته شکوفان و بهار آن گل بی خار
مقصود خدا ،زآب وگل وخلقت آدم
غایب زنظرهاست ، ولی حاضردائم
با علم خداداد ، بود شاهد و عالم
همنام پیمبر ، لقبش حجت و قائم
ازقامت او ، پایه خلقت شده محکم
آلودگی ما سبب غیبت دلدار
جز پرده عصیان نَبُوَد مانع دیدار
غایب نبود هیچگه از مردم بیدار
بسیار کسان را شده ، دیدار فراهم
با دیده جان ، دلبردلخواه توان یافت
چون ابرگناهان رَوَد، آن ماه توان یافت
با پاکدلی در حرمش راه توان یافت
لطفش همه جا ، بر همه کس ، بوده دمادم
روزی که بشر می شود آزرده وخسته
روزی که شود راه امید همه بسته
دلها ز ستمهای جهانگیر شکسته
آن روز دگر ، روز ظهور است مسلّم
تا جلوه کند یار، دل آماده او کن
پاکیزه دل آئینه آن روی نکو کن
بااشک (حسان) چهره بیارای ووضوکن
شاید که بخدمت کند احضارتوراهم
smsمیلادامام زمان(عج)
روشن شد از این عید ، جهان تاریک
یارب بنما ظهور مهدی نزدیک
در گلشن زهرا(س)، گل نرگس بشکفت
شد نیمه شعبان ، به محمد(ص) تبریک
++++++++
امشب که زدل غصّه وغم ریشه کن است
دریای عنایت و کرم موج زن است
این شور وشعف که در دل خلق خداست
از یُمن قدومِ حجت ابن الحسن(عج) است
××××××××××
جلوه گر شد زعنایات خدا مظهرذات
شکرلله که شده وقت نزول برکات
حجت ابن الحسن(عج)آمد، صلواتی بفرست
که خدا نیز فرستد به جمالش صلوات
××××××××××
برخیز که میرکاروان می آید
آن قافله سالار جهان می آید
درخانه عسکری زنرجس خاتون
هان مهدی صاحب الزمان(عج)می آید
×××××××××××
مرآت جمال سرمدی می آید
احیاگردین احمدی می آید
برخیز وبپا جشن وچراغانی کن
چون دسته گل محمدی می آید
×××××××××××
امشب که به وجدوشورچرخ کهن است
گل نغمه مانوای یابن الحسن (عج) است
آمد ولی عصر(عج)همان کس که از او
بر کنده ز جا ریشة نخل فتن است
یوسف زهرا
ای آنکه بود منزل و ما وای تو چشمم
باز آ که نباشد بجز از جای تو چشمم
در راه تو با دیده حسرت نگرانم
دارد همه دم شوق تماشای تو چشمم
ای یوسف زهرا که سپیدست چو یعقوب
از حسرت دیدار دلارای تو چشمم
گر قابل دیدار جمال تو نباشد
ای کاش که افتد به کف پای تو چشمم
نا چند دهی وعده دیدار به فردا؟
شد تار در اندیشه فردای تو چشمم
تا کور شود دیده بدخواه تو بگذار
یک لحظه فتد بر قدرعنای تو چشمم
تا عکس تو در آینه دیده ام افتد
بازست هما ره به تمنّای تو چشمم
هر سو نگران مردمک دیده از آنست
شاید که فتد بر قد و بالای تو چشمم
باز آ و قدم نه سر دیده که شاید
روشن شود از پرتو سیمای تو چشمم
آنقدر کنم گریه به یادت که رود خواب
هر شب ز پی دیدن رویای تو چشمم
چون دیده نرگس که شد از روی تو روشن
دارد هوس نرگس شهلای تو چشمم
بگشوده سر راه تو دکّان محبّت
وا می شود و بسته به سودای تو چشمم
من "خسرو" مدّاحم و با کثرت عصیان
باشد به جزاء بر تو و آبای تو چشمم
××××××××××
محمد خسرو نژاد (خسرو)
حدیث روز
حضرت مهدی (ع) بهترین امام از نسل امام حسین (ع)
متن حدیث
" إن الله عز وجل اختار من کل شئ شیئا ( اختار من الأرض مکة ، واختار مکة المسجد ، واختار من المسجد الموضع الذی فیه الکعبة ، واختار من الانعام إناثها ومن الغنم الضأن ) واختار من الأیام یوم الجمعة ، واختار من الشهور شهر رمضان ، ومن اللیالی لیلة القدر ، واختار من الناس بنی هاشم ، واختارنی وعلیا من بنی هاشم ، واختار منی ومن علی الحسن والحسین ویکمله ( وتکملة ) اثنی عشر إماما من ولد الحسین تاسعهم باطنهم وهو ظاهرهم وهو أفضلهم وهو قائمهم ینفون عنه تحریف الغالین وانتحال المبطلین وتأویل الجاهلین "
* * *
* ابو بصیر از ابى عبد الله و آن حضرت از پدرانش و آنها از رسول خدا صلى الله علیه وآله روایت کرده اند که آن حضرت فرمود :
خداوند از هر چیزى ، چیزى را برگزید ، از زمین ، مکه را برگزید ، و از مکه ، مسجد الحرام را ، و از مسجد جایگاه کعبه را ، و از چهار پایان ماده ها و از گوسفند ، میش را ، برگزید از روزها روز جمعه ، واز ماهها ماه رمضان ، و از شبها شب قدر ، و از مردم ، بنى هاشم را برگزید ، من و على را از بنى هاشم ، و از من و على ، حسن و حسین را انتخاب نمود و از فرزندان حسین دوازده امام را کامل گردانید نهمین از آنها از دیدگان پنهان است واو آشکار وپیروز و افضل وقائم آنها ( ائمه ) است ، تحریف غلو کنندگان و کسانى که به دروغ خودشان را نسبت به اسلام مى دهند وتأویل وتفسیر جاهلین را ، از او نفى مىکنند .
منبع حدیث
المصادر :
* : تفسیر فرات الکوفی : على ما فی هامش مقتضب الأثر .
* : النعمانی : ص 67 ب 4 ح 7 - أخبرنا محمد بن همام قال : حدثنا أبی وعبد الله بن جعفر الحمیری قالا : حدثنا أحمد بن هلال قال : حدثنی محمد بن أبی عمیر سنة أربع ومائتین قال : حدثنی سعید بن غزوان ، عن أبی بصیر ، عن أبی عبد الله ، عن آبائه علیهم السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : - وقال " قال عبد الله بن جعفر فی حدیثه ینفون . . إلى آخره " .
وفیها : وأخبرنا محمد بن همام ، ومحمد بن الحسن بن محمد بن جمهور ، عن الحسن بن محمد ابن جمهور قال : حدثنی أحمد بن هلال قال : حدثنی محمد بن أبی عمیر ، عن سعید بن غزوان ، عن أبی عبد الله علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : - ان الله عز وجل اختارنی . . الحدیث " .
* : إثبات الوصیة : ص 225 - وعن هارون بن مسلم بن مسعدة ، بإسناده عن العالم علیه السلام أنه قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله " إن الله عز وجل اختار من الأیام یوم الجمعة ومن اللیالی لیلة القدر ومن الشهور شهر رمضان واختارنی من الرسل ، واختار منی علیا ، واختار من علی الحسن والحسین ، واختار منهما تسعة ، تاسعهم قائمهم وهو ظاهرهم وهو باطنهم " .
وفی : ص 227 - عن الحمیری ، عن أحمد بن هلال ، عن محمد بن أبی عمیر ، عن سعد بن غزوان ، عن أبی بصیر ، عن أبی عبد الله علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : - کما فی روایته الأولى بتفاوت یسیر وتقدیم وتأخیر ، وفیه " واختار من الحسین الأوصیاء ینفون عن التنزیل تحریف الغالین وانتحال المبطلین وتأویل الجاهلین ، تاسعهم قائمهم وهو ظاهرهم وهو باطنهم " .
* : کمال الدین : ج 1 ص 281 ب 24 ح 32 - کما فی روایة إثبات الوصیة الثانیة بتفاوت یسیر ، بسنده عن أبی نصیر ، عن أبی عبد الله علیه السلام ، عن آبائه علیهم السلام ، عن رسول الله صلى الله علیه وآله : - وفیه " . . وفضله على جمیع الأوصیاء . . الأوصیاء من ولده . . وتأویل المضلین " .
* : دلائل الإمامة : ص 240 - کما فی روایة إثبات الوصیة الثانیة ، بسنده إلى الصدوق ، وفیه " أئمة ینفون . . تاسعهم باطنهم وهو ظاهرهم وهو قائمهم " .
* : مقتضب الأثر : ص 9 - بسند آخر ، عن جابر بن عبد الله الأنصاری ، وفیه " . . واختار من الحسین حجة العالمین ، تاسعهم قائمهم أعلمهم أحکمهم " .
وفیها : کما فی روایة إثبات الوصیة الأولى بتفاوت یسیر ، بسند آخر عن أبی بصیر : - وفی : ص 9 - 10 - کما فی روایة إثبات الوصیة الثانیة ، بسند آخر ، وفیه " . . تحریف الضالین . . تاسعهم باطنهم ظاهرهم قائمهم وهو أفضلهم " .
* : تقریب المعارف : ص 176 . کما فی إثبات الوصیة الثانیة ، بتفاوت یسیر ، مرسلا ، عن أبی بصیر : -
* : غیبة الطوسی : ص 93 - بسنده عن أبی بصیر ، عن أبی عبد الله علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله " إن الله اختار من ( الناس ) الأنبیاء والرسل ، واختارنی من الرسل ، واختار منی علیا ، واختار من علی الحسن والحسین ، واختار من الحسین الأوصیاء تاسعهم قائمهم وهو ظاهرهم وباطنهم " .
* : الاستنصار : ص 8 - کما فی روایة إثبات الوصیة الثانیة ، بتفاوت یسیر ، مرسلا عن محمد بن أبی عمیر : -
* : المختضر : ص 159 - مرسلا ، عنه صلى الله علیه وآله : - کما فی روایة مقتضب الأثر الثانیة بتفاوت یسیر ، وفیه " . . ینفون عن التنزیل " .
* : الطرائف : على ما فی هامش مقتضب الأثر .
* : المناقب المأة لابن شاذان : على ما فی هامش مقتضب الأثر .
* : وسائل الشیعة : ج 5 ص 67 ب 40 ح 19 - عن کمال الدین ، إلى قوله " وفضله على جمیع الأوصیاء " .
* : إثبات الهداة : ج 1 ص 548 ب 9 ف 17 ح 373 - عن غیبة الطوسی .
وفی : ص 619 ب 9 ف 37 ح 661 - عن روایة النعمانی الأولى ، بتفاوت ، من قوله " إن الله اختارنی " .
وفی : ص 620 ب 9 ح 662 - کما فی روایة النعمانی الأولى بتفاوت یسیر ، وبسند الثانیة .
وفی : ص 653 ب 9 ف 65 ح 821 - عن روایة مقتضب الأثر الثانیة .
وفی : ص 709 ب 9 ف 18 ح 147 - عن روایة مقتضب الأثر الأولى .
* : غایة المرام : ص 188 ب 22 ح 101 - عن غیبة الطوسی ، والنعمانی .
* : مناقب أمیر المؤمنین للبحرانی : على ما فی هامش مقتضب الأثر .
* : البحار : ج 25 ص 363 ب 12 ح 22 - عن المحتضر بتفاوت یسیر ، وفیه " . . تحریف الغالین " .
وفی : ج 36 ص 256 ب 41 ح 74 - عن کمال الدین ، وأشار إلى مثله عن النعمانی ، وقال " قوله وهو ظاهرهم ، أی یظهر ویغلب على الأعادی ، وهو باطنهم ، أی یبطن ویغیب عنهم زمانا " .
وفی : ص 260 ب 41 ح 80 - عن غیبة الطوسی .
وفی : ص 372 ب 41 - عن روایة مقتضب الأثر الأولى .
وفی : ج 89 ص 273 ب 2 ح 18 - أوله ، عن مقتضب الأثر الثانیة ، وقال " وروی بإسناد آخر عن جابر بن عبد الله الأنصاری عن النبی صلى الله علیه وآله مثله " .
وفی : ص 285 ب 2 ح 32 - أوله ، عن کمال الدین .
* : العوالم : ج 15 ص 191 ب 1 ح 174 - عن روایة مقتضب الأثر الأولى .
وفی : ص 239 ح 232 - عن کمال الدین ، وروایة النعمانی الأولى .
وفی : ص 240 ح 233 - عن روایة مقتضب الأثر الثانیة .
وفی : ص 242 - 243 ح 238 - عن غیبة الطوسی .
* : ینابیع المودة : على ما فی هامش مقتضب الأثر .
* : منتخب الأثر : ص 93 ف 1 ب 7 ح 28 - عن کمال الدین
داستان دوستان
تشرف سید عبداللّه قزوینی در مسجد سهله
آقا میرزا هادى سلمه اللّه تعالى از سید جلیل نبیل سید عبداللّه قزوینى نقل فرمود: در سـال 1327, بـا اهـل و عـیـال به عتبات مشرف گشتیم . رفـقا گفتند: ما شب در این بیابان حرکت نمى کنیم , ولى بالاخره اجرت همه مالها راداده و با سه نفر زن که همراه داشتیم سوار و به سمت مسجد سهله حرکت کردیم , درحالى که الاغهاى یدکى هم همراه ما بود. با نهایت اضطراب , قلبا متوسل به ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه الشریف گردیده , روى نیاز ودل پـر سوز به سوى آن مهر عالم افروز نمودیم , ناگهان چون چشم به مقام حضرت مهدى (ع ) که در وسـط مسجد است , انداختیم , آن مقام را روشن تر از طور کلیم اللّه یافتیم . در این هنگام من هم مشغول دعا و زیـارت شدم ووقتى به نام حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالى فرجه الشریف مى رسیدم و سلام مى کردم ,ایشان جواب مى فرمودند: و علیکم السلام . از طرفى آن مقام شریف از روشنایى که داشت , گویا صد چراغ و قندیل درآن آویزان کرده بودند. اول وسـعـت رزق و رفـع تنگدستى . گفت : حضرت حجت (ع ) بود.
روز سه شنبه به مسجد کوفه مشرف شدیم .
رفقا خواستند به نجف اشرف بروند, ولى من گفتم : خوب است شب چهارشنبه براى اعمال به مسجدسهله برویم و روز چهارشنبه به نجف اشرف مشرف شویم .
قبول کردند.
به خادم گفتیم او هم رفت و شانزده الاغ براى همه رفقا کرایه کرد.
در مـسـجـدسهله نماز مغرب و عشاء را به جماعت خواندیم و مشغول دعا و گریه شدیم , یک باره مـتوجه شدیم که ساعت از هشت هم گذشته است .
ترس زیادى بر من عارض شد که چگونه با سه زن , بـه تـنـهـایى , با مکارى عرب و غریب , در این شب تاریک به کوفه برگردیم .
آن سال , همان سالى بود که شخصى بنام عطیه بر حکومت عراق یاغى شده بود و راهزنى مى کرد.
به آن جا رفتیم و دیدیم سـیـد بزرگوارى با کمال مهابت و وقار و نهایت جلال وبزرگى در محراب عبادت نشسته است .
پـیـش رفـتیم و دست مبارک آن سرور راگرفتیم و بوسیدیم .
من خواستم دستشان را بر پیشانى خـویش بگذارم که حضرت دست خود را کشیدند و نگذاشتند.
از ایـن مـطـلـب بـرآشفته شدم که من به امام سلام مى کنم و این آقا جواب مى دهد,یعنى چه ؟
در ایـن جـا آن سید بزرگوار روى مبارک به مانمودند و فرمودند: با اطمینان دعابخوانید.
به اکبر کبابیان سفارش کرده ام شما را به مسجد کوفه برساند و برگردد.
شماآنها را هم شام بدهید.
چون این سخن را شنیدم با ایشان مانوس شدم و از ایشان التماس دعا کردم و سه حاجت خواستم :
دوم این که , محل دفن من , خاک کربلا باشد.
این دو را قبول فرمودند.
سوم فرزند صالحى خواستم .
ایشان قسم یادکردند که این امر به دست ما نیست .
ساکت شدم و نگفتم که شما از خدا بخواهید, چون در اول جوانى زن پدرى داشتم ودختر خوبى از او در خانه بود.
من از آن دختر خواستگارى کردم , ولى آنها او را به من نمى دادند, بلکه مى خواستند بـه شخص ثروتمندى بدهند.
من در بالاى سر امام ثامن (ع ) دعا کردم که فقط این دختر را به من بـدهـنـد و دیـگر از خدا اولاد نمى خواهم .
این قضیه در خاطرم بود, لذا مانع از تکرار درخواست و اصرار گردیدم .
عیالم پیش آمد و سه حاجت خواست : یکى وسعت رزق .
دیگرى آن که به دست من به خاک سپرده شود و قبل از من از دنیا برود.
سوم آن که در مشهد مقدس یا کربلاى معلى مدفون شود.
هـمـه را اجـابـت فرمودند و همان طور هم شد.
ایشان در مشهد مقدس فوت کرد وخودم او را به خاک سپردم .
زن دیگرى که همراه ما بود, پیش آمد و عرض حاجت کرد و سه مطلب خواست : یکى شفاى مریضى که داشت .
ایشان فرمودند: جدم موسى بن جعفر (ع ) شفا عطا خواهدفرمود.
دوم : ثروت و اعتبار براى فرزند.
سوم : طول عمر براى خودش .
هـمه را اجابت و قبول فرمودند و همان طور هم شد, یعنى مریض در کاظمین شفایافت و خودش هم نود و پنج سال عمر کرد.
من (میرزا هادى ) از سید عبداللّه قزوینى پرسیدم : چند سال است که آن زن فوت کرده ؟ گفت : تقریبا پنج سال .
معلوم شد بیشتر از بیست سال بعد از قضیه باقى مانده و عمرکرده است و فـعـلا پـسرش از تجار ثروتمند است و اسم آن تاجر را هم برد, ولى حقیرنام او را در خاطرم ضب ط نکرده ام .
سید گفت : بعد از دعا و زیارت وقتى از مقام حضرت مهدى (ع ) به بیرون پا نهادیم ,همسرم به من گفت : دانستى این سید بزرگوار که بود و او را شناختى ؟ گفتم : نه .
از شـدت تعجب رو برگرداندم , دیدم جز یک فانوس که آویزان است از آن انوارى که به انداره صد چـراغ بود, اثرى نیست .
تاریکى و ظلمت عالم را فرا گرفته بود و از آن سید بزرگوار خبرى نبود.
دانستم آن روشناییها از اثر چهره نورانى آن سرور بوده است .
وقـتـى بـه کنار مسجد آمدم , جوانى نزد من آمد و گفت : هر وقت آماده شدید ما شما را به مسجد کوفه مى رسانیم .
گفتم : تو که هستى ؟ گفت : من اکبر بهارى .
خیلى وحشت کردم و دلم تنگ شد, چون خیال کردم مى گوید اکبر بهایى .
گفتم : چه مى گویى ؟ بهایى یعنى چه ؟ گـفـت : من در همدان در محله کبابیان سکونت دارم و از روستاى بهار که یکى ازنواحى همدان است , مى باشم و حضرت مستطاب , عالم سالک آقا میرزا محمدبهارى از اهل آن جا است .
ایشان را شناختم و با او مانوس شدم .
گفتم : آن سید بزرگوار را شناختى ؟ گـفت : نشناختم , ولى دیدم خیلى جلیل القدر است و به من امر فرمود که شما را به مسجد کوفه برسانم .
از مهابت ایشان نتوانستم حرفى بزنم و فورا قبول کردم .
گفتم : آن سرور حضرت صاحب الامر (ع ) بود و علایم آن را گفتم .
آن جوان به وجد آمد و وقتى خواستیم مراجعت کنیم , خود و رفقایش که چهار نفربودند, پیاده در رکـاب ما براه افتادند و با آن که حدود دوازده الاغ خالى داشتیم و کرایه همه را هم داده بودیم در عین حال هیچ کدام سوار نشدند و پروانه وار در رکاب ما ازشوق امر امام (ع ) راه مى رفتند.
وقتى به مسجد کوفه رسیدیم , به دستور امام (ع ) غذا را حاضر و به همه آنها شام دادیم.1
××××××××
پاورقی:1-cd شمیم گل نرگس
ملاقات احمد بن اسحاق با امام زمان (ع)
احمد بن اسحاق (وکیل امام حسن عسکرى (ع ) در قم ، که قبرش کنار مسجد امام
قم است ) مى گویند: به حضور امام حسن عسکرى (ع ) رسیدم ... عرض کردم:
«جانشین شما کیست ؟».
آن حضرت با سرعت وارد اطاق شد و پسرى را بر دوش گرفت و آورد دیدم
چهره آن پسر، مانند مه شب 14 مى درخشد، فرمود:«جانشین من این است ، که
همنام و هم کنیه پیامبر خدا (ص ) مى باشد، که سراسر زمین را پر از عدل و داد
کند، همانگونه که پر از ظلم و جور شود، اى احمد. مثل او در امت مانند مثل خضر
نبى ، و ذوالقرنین است که غیبت طولانى کند، سوگند به خدا در آن عصر، نجات
نمى یابد مگرکسى که درعقیده به امامت او،استوار باشدوتوفیق دعا براى سرعت
در فرا رسیدن ظهور آن حضرت یابد»
احمد عرض کرد: آیا براى اطمینان قلبم ، علامتى هست ؟
ناگاه آن آقازاده (که در آن وقت سه ساله بود) با زبان عربى فصیح فرمود:
انا بقیه الله فى ارضه و المنتقم من اعدا الله فلا تطلب اثرا بعد عین یا احمد بن اسحاق
«من بقیه الهى در زمین خدا هستم ، و انتقام گیرنده از دشمنان خدا مى باشم ،
بنابراین اى احمد بعد از آنکه بالعیان مرا دیدى ، به دنبال دلیل دیگر نباش»
احمد مى گوید: بسیار خوشحال شدم و از محضر امام حسن - علیه السلام - با کمال
شادى بیرون آمدم ، فرداى آن روز، بار دیگر به حضور آن حضرت رفتم و عرض
کردم : »از این منتهى که بر من نهادى و جانشین خود را به من نشان دادى ، بسیار
مسرور گشتم ، اکنون یک سوال دارم فرمودى : مثال او مانند خضر و ذوالقرنین
است در چه جهت به آنها شباهت دارد؟»
امام حسن - علیه السلام - فرمود: در طول غیبت شباهت به آنها دارد.
عرض کردم «:اى فرزند رسول خدا غیبت او طولانى مى گردد؟»فرمود«آرى ،
آنچنان غیبت او طولانى مى شودکه بسیارى از معتقدان به او ازاین عقیده بر
مى گردندو تنها کسانى که پیوندشان با ولایت ما، قوى است و قلبشان پر از ایمان
است ، و ازطرف روح القدس ، تایید مى گردند باقى مى مانند سپس فرمود»:
اى احمد. این راز و سرى از رازها و اسرار خداست ، آن را باور کن و از
سپاسگزاران باش ، تا در قیامت در درجه اعلاء با ما باشى.1
********
پاورقی:1- کشف الغمه ، ج 3، ص 448.