شعری از رهبر انقلاب در وصف آقا امام زمان(عج)
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است
شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است
بگرفته آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است
دعای داعیان را امام زمان(عج) آمین می گوید
طبق روایات وارده هنگامی که موالیان و دوستان خاندان عصمت و طهارت دعا می کنند، اولیای خدا آمین می گویند، و چه ارزشمند است دعایی که حضرت اباصالح المهدی علیه السلام آمینش را بگوید. برای اثبات گفتارمان به بیان یک روایت بسنده می کنیم:
محمد بن الحسن الصفار در بصائر الدرجات به سند خود از ابوالربیع شامی آورده است که گفت: به حضرت ابوعبدالله صادق علیه السلام عرضه داشتم: از عمرو بن اسحاق حدیثی به من رسیده. فرمود: آن را عرضه کن. گفتم: وی بر امیرالمومنین علی علیه السلام داخل شد، پس
آن حضرت آثار زردی بر صورتش دید، فرمود: این زردی چیست؟. پس بیماریی که در او بود، توضیح داد.
آن حضرت به او فرمود: ما خوشحال می شویم به خوشحالی شما، و اندوهگین می گردیم به حزن شما، و بیمار می شویم به بیماری شما، و دعا می کنیم برای شما، و شما که دعا می کنید ما آمین می گوییم.
عمرو به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد: آنچه فرمودید دانستم، ولی چگونه ما دعا می کنیم شما آمین می گویید؟.
آن حضرت فرمود: بر ما یکسان است حاضر و دور. امام صادق علیه السلام فرمود: عمرو راست گفته است. [1] .
*******
پاورقی
[1] بصائر الدرجات، ص 260.
انتظار دیدار
تا کی برای دیدن رویت دعا کنم
تا کی ز سوز سینه تو را من صدا کنم
ای جنت و نعیم ز روی تو با صفا
باز آی تا ز وصل تو جان با صفا کنم
گر منتی نهی و قدم بر سرم نهی
بر دیده خاک پای تو را توتیا کنم
هستی غریب عصر و زمان صاحب الزمان
اذنم بده که دیده به تو آشنا کنم
بهر ظهور نور جمال تو ای عزیز
تا کی دو دست خویش به سوی خدا کنم
گر چه بلا قرین ولا گشته از ازل
کو صبر تا تحمل درد و بلا کنم
در هر سحرگهان به امید وصال تو
از خواب ناز چشم رمد دیده وا کنم
یک نظره گر نصیب شود دیدند مرا
جانا به رونمای تو جان را فدا کنم
چون هاشمی سحر به تمنای وصل تو
گیرم ز خواب دیده و بهرت دعا کنم
فقط دعا گویان مهدی اهل نجاتند
یکی از وظایف مهم شیعیان دعا کردن برای فرج مولای انس و جان حضرت صاحب الزمان است که خود فرمودند: و اکثر الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم. [1] .
و برای تعجیل فرج زیاد دعا کنید که آن فرج شماست. برکات دعا برای فرج به خود ما بر می گردد. مرحوم آیه الله موسوی اصفهانی دو جلد کتاب به امر مطاع امام زمان علیه السلام نوشت به نام مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم. تمام مطالب این کتاب ارزنده درباره این موضوع است که دعا کردن برای فرج آن بزرگوار چه فوایدی را نصیب دعا کننده می گرداند. در روایتی، حضرت امام حسن عسکری علیه السلام یکی از فواید مهم دعا را نجات از هلاکت در زمان غیبت بیان می فرماید. روایت مهم ذیل را با دقت تمام بخوانید: احمد بن اسحاق گوید: به حضور حضرت عسکری علیه السلام رسیدم و بنا داشتم از آن حضرت درباره امام بعد از او سوال کنم. حضرت به قدرت امامت از باطنم آگاه شدند و فرمودند:
یا احمد بن اسحق ان الله تبارک و تعالی لم یخل الارض منذ خلق آدم علیه السلام و لا یخلیها الی ان تقوم الساعه من حجه لله علی خلقه به یدفع البلاء عن اهل الارض و به ینزل الغیث و به یخرج برکات الارض. قال فقلت له یابن رسول الله فمن الامام و الخیفه بعدک. فنهض علیه السلام مسرعا فدخل البیت ثم خرج و علی عاتقه غلام کان وجهه القمر لیله البدر من ابناء ثلاث سنین فقال یا احمد بن اسحق لو لا کرامتک علی الله عز و جل و علی حججه ما عرضت علیک ابنی هذا انه سمی رسول الله صلی الله علیه و آله و کنیه و الذی یملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما یا احمد بن اسحق مثله فی هذه الامه مثل الخضر علیه السلام و مثله مثل ذا القرنین. و الله لیغیبن غیبه لا ینجوا من الهلکه فیها الا من ثبت الله عز و جل علی القول بامامته و وفقه فیها للدعاء بتعجیل فرجه. فقال احمد بن اسحق یا مولای فهل من علامه یطمئن الیها قلبی. فنطق الغلام بلسان عربی فصیح فقال انا بقیه الله فی ارضه و المنتقم من اعدائه و لا تطلب اثرا بعد عین یا احمد بن اسحق. [2] .
حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: ای احمد ابن اسحاق بدرستی که خداوند خالی نگذاشت زمین را از حجت از زمان حضرت آدم، و نخواهد گذاشت تا اینکه قیامت به پا شود. به سبب آن حجت بلا را از زمین دفع می کند، و به خاطر او باران را نازل می کند، و به وجود او زمین برکاتش را بیرون می دهد. احمد بن اسحاق می گوید: گفتم ای پسر رسول خدا، امام و خلیفه بعد از تو کیست؟ پس امام بسرعت برخاست و داخل [اندرون] خانه شد، سپس بیرون آمد در حالی که روی دوشش پسری سه ساله بود که صورتش مانند ماه شب چهارده می درخشید. حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: ای احمد ابن اسحاق، اگر تو نزد خدا و حجتهای خدا عزیز و گرامی نبودی، هیچ گاه این فرزندم را به تو نشان نمی دادم. بدرستی که او هم اسم رسول خدا صلی الله علیه و آله و هم کنیه اوست، و اوست کسی که زمین را پر از عدل و داد می کند پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد. ای احمد بن اسحاق، مثل او در این امت مثل خضر علیه السلام و مثل او مثل ذو القرنین است. به خداوند سوگند او دارای غیبتی است طولانی که نجات پیدا نمی کنند مردم در آن زمان از هلاکت مگر کسی که خدای عز و جل او را بر قول به امامتش ثابت بدارد و او را موفق کند در آن زمان غیبت که برای تعجیل فرجش دعا کند. احمد بن اسحاق گفت: ای مولای من، آیا علامتی هست که دلم اطمینان پیدا کند به آن علامت؟ پس آن پسر خوش سیما [که جان همه عالم به فدایش باد] به زبان عربی گویا آغاز به سخن کرد و فرمود: بقیه الله در زمین منم، انتقام گیرنده از دشمنان منم، و پس از مشاهده عینی من دنبال اثری نگرد ای احمد بن اسحاق. پس هر کس که می خواهد در دنیای پر آشوب کنونی از نجات یافتگان و رستگاران باشد، باید خود را به وسیله دعا و توسل و تضرع به آستان حضرتش نزدیک کند تا مشمول دعای آن بزرگوار گردد.
******
پاورقی:[1] کمال الدین، ج 2، ص 485.
[2] همان، ج 2، ص 56.
سوگند
به خداوندی خدا سوگند
به نبی ختم انبیا سوگند
به کمالات اولیا سوگند
به گل روی مرتضی سوگند
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
به بهشت جمال نیکویت
به سیاهی تار گیسویت
به نگاه دو چشم مینویت
به کمانخانه دو ابرویت
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
به مقام ولای تو سوگند
به صفیر صدای تو سوگند
به صفای دعای تو سوگند
به گل اشکهای تو سوگند
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
به قد و قامت دل آرایت
به دو دست چو شاخ طوبایت
به فراخی صدر زیبایت
به غبار کف قدمهایت
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
به خم گیسوی نکو شامت
به شکوه و نشاط ایامت
به همه عاشقان بی نامت
به همه بستگان در دامت
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
به شکسته دلان منتظرت
به دل افسردگان خون جگرت
به همه راهیان در بدرت
به گدایان بینوای درت
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
به مقامات حضرت زهرا
به شکوه و جلالت زهرا
به حیا و به عصمت زهرا
به کبودی صورت زهرا
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
به حسین و علی اکبر او
به حسین و علی اصغر او
به حسین و دو دیده تر او
به حسین به و خشک حنجر او
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
به تن و جان خسته زینب
به دل خون نشسته زینب
به دو بازوی بسته زینب
به جبین شکسته زینب
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
به دل داغدیده عباس
به سرشک چکیده عباس
به دو دست بریده عباس
به تن خون تپیده عباس
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
به رقیه و چشم خونبارش
به رقیه و ناله زارش
به رقیه و جسم بیمارش
به رقیه و شام دیدارش
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
به شئونات آدمی سوگند
به عنایات فاطمی سوگند
به تو جانان عالمی سوگند
به همه هست هاشمی سوگند
دوست دارم تو را، بیا مهدی
ز کرم گیر دست ما، مهدی
شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)
درجسم جهان ، باردگرروح دمیدند
دلها همه از جلوه دلدار طپیدند
بر چهره شب ، پرده ای ازنور کشیدند
هنگام سحر ، نیمه شعبان معظم
شور و طرب و، نور وسروراست به هرجا
چون مهدی موعود ، نهد پای به دنیا
پور حسن عسکری و ، نرگس والا
دردانه زهرا که به خوبان شده خاتم
احمد رخ و، حیدرصفت و، فاطمه رفتار
حُسن حسنین است درآن قامت ورخسار
پیوسته شکوفان و بهار آن گل بی خار
مقصود خدا ،زآب وگل وخلقت آدم
غایب زنظرهاست ، ولی حاضردائم
با علم خداداد ، بود شاهد و عالم
همنام پیمبر ، لقبش حجت و قائم
ازقامت او ، پایه خلقت شده محکم
آلودگی ما سبب غیبت دلدار
جز پرده عصیان نَبُوَد مانع دیدار
غایب نبود هیچگه از مردم بیدار
بسیار کسان را شده ، دیدار فراهم
با دیده جان ، دلبردلخواه توان یافت
چون ابرگناهان رَوَد، آن ماه توان یافت
با پاکدلی در حرمش راه توان یافت
لطفش همه جا ، بر همه کس ، بوده دمادم
روزی که بشر می شود آزرده وخسته
روزی که شود راه امید همه بسته
دلها ز ستمهای جهانگیر شکسته
آن روز دگر ، روز ظهور است مسلّم
تا جلوه کند یار، دل آماده او کن
پاکیزه دل آئینه آن روی نکو کن
بااشک (حسان) چهره بیارای ووضوکن
شاید که بخدمت کند احضارتوراهم
میلاد خورشید
مورّخین و محدّثین بسیارى در کتاب هاى خود آورده اند:
حکیمه دخترامام محمّد جواد و عمّه امام حسن عسکرى علیهماالسلام حکایت کند:
روزى منزل حضرتابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام بودم ، چون خورشید غروب کرد، از جاى برخاستمتا به منزل خودمان بروم .
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: اى عمّه ! امشب رادر منزل ما باش ، در این شب نوزادى کریم و عزیز به دنیا مى آید، نوزادى که خداوندزمین را به وسیله او حیات مى بخشد، او حجّت خداوند متعال خواهد بود.
چون نگاهىبه مادرش نرجس کردم ، آثار حمل در او ندیدم ؛ وقتى موضوع را براى امام حسن عسکرىعلیه السلام اظهار داشتم ، حضرت فرمود: نزدیک طلوع فجر وعده الهى ، عملى خواهد شد وسپس افزود: داستان حمل و زایمان او همانند حضرت موسى علیه السلام مخفى و ناگهانىاست .آن روز را روزه بودم ، بعد از نماز مغرب و عشاء در منزل حضرت افطار کردم ودر رختخواب دراز کشیدم ، نیمه شب براى نماز شب برخاستم ، نرجس نیز بلند شد و نمازشب خواند، حضرت مرا صدا کرد و فرمود: اى عمّه ! مشیّت الهى نزدیک است .
بعد ازآن مشغول قرائت قرآن گشتم ، ناگهان نرجس ناله اى کرد، سریع نزد او رفتم ، و ملاّفهاى روانداز روى آن مخدّره انداختم و پس از ساعتى کوتاه صدائى شنیدم ، همین کهملاّفه را کنار زدم ، چشمم افتاد به نوزادى که در حال سجده بود.
او را در بغلگرفتم ، بسیار تمیز و خوشبو بود، در همین بین امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: اىعمّه ! فرزندم را بیاور.
هنگامى که نوزاد خود را در برگرفت ، اظهار داشت : اىعزیزم ! سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و با زبان فصیح گفت : ((أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له ، و أشهد أنّمحمّداً رسول اللّه ))، سپس نام یازده امام را یکى پس از دیگرى بر زبان آورد و بر آن ها صلوات و تحیّت فرستاد.
چون صبح شد خدمت امامحسن عسگرى علیه السلام آمدم تا نوزاد را بار دیگر بنگرم ولى او را نیافتم ، گفتم : اى مولاى من ! نوزاد عزیز کجاست ؟
فرمود: همان طور که حضرت موسى علیه السلام بهودیعه رفت ، نوزاد ما هم به ودیعه رفته است .
و چون روز هفتم شد و بر آن حضرتوارد شدم ، فرمود: اى عمّه ! نوزادم را بیاور، وقتى به اتاق درونى رفتم ، نوزاد رامشاهده کردم و او را در بغل گرفته و بوسیدم .
همین که او را نزد پدر بزرگوارشآوردم ، همانند روز اوّلى که به دنیا آمده بود، شهادتین را گفت ، پس از آن امامعسکرى علیه السلام زبان مبارک خود را در دهان نوزاد عزیز قرار داد و نوزاد، زبانپدر را همانند شیر و عسل مى مکید.
پس از آن ، امام علیه السلام فرمود: عزیزم ! سخن بگو.
نوزاد مجدّدا، همانند قبل پس از شهادتین ، یکایک ائمّه علیهم السلام رانام بُرد و صلوات و سلام بر آن ها فرستاد.
سپس این آیه شریفه قرآن را تلاوتنمود:
وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاْ رْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ وَ نُمَکِّنَ لَهْمُ فِى الاْرْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوایَحْذَرُونَ.
وبعد از آن ، نام کتاب هائى را که بر حضرت شیث ، ابراهیم ، ادریس ، نوح ، هود، صالح، موسى و عیسى علیهم السلام نازل شده بود، بر زبان شیرین و مبارک خویش جارى نمود.1
*******
پاورقی:چهل داستان وحدیث ازامام زمان(عج)
آزادهای از تبار وارستگان
«بشر بن سلیمان نخاسی» که از فرزندان ابوایوب انصاری و یکی از دوستان دو امام گرانقدر حضرت هادی و عسکری علیهالسلام و همسایه آن دو بزرگوار در سامرا است، آورده است که:
من احکام و آگاهیهای لازم در مورد بردگان و اسیران را از سالارم حضرت هادی علیهالسلام آموختم. و آن گرانمایه، این حقوق و احکام را به گونهای به من تعلیم فرمود که من بدون اجازه او نه بردهای میخریدم و نه میفروختم وهمواره از موارد نامعلوم و نامشخص، تا روشن شدن حکم آن، دوری میجستم وحلال و حرام را در این مورد به شایستگی درک میکردم.
یکی از شبها که در منزل بودم و پاسی از شب گذشته بود در خانه به صدا درآمد و یکی از خدمتگزاران حضرت هادی علیهالسلام که «کافور» نام داشت مرا مخاطب ساخت و گفت حضرت هادی علیهالسلام مرا فرا خوانده است. لباس خویش را به سرعت پوشیدم و به هنگامی که وارد خانه آن جناب شدم، دیدم امام هادی با فرزندش حضرت عسکری علیهالسلام و خواهرش حکیمه آن بانوی آگاه و پرواپیشه، در حال گفتگو هستند.
پس از سلام نشستم که آن حضرت فرمود: «بشر! تو از فرزندان انصار هستی و دوستی و مهر انصار همچنان نسل به نسل نسبت به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و خاندانش به ارث
میرسد و شما بر آن صفا و محبت باقی هستید و مورد اعتماد خاندان پیامبر.
اینک! میخواهم تو را به فضیلت و امتیازی مفتخر سازم که هیچ کس از پیروان ما در این فضیلت به تو پیشی نگرفته است و تو را به رازی آگاه سازم که کسی را آگاه نساختهام و آن این است که تو را مأموریت میدهم تا بانویی بزرگ و آگاه را که بظاهر در صف کنیزان است، خریداری نمایی و او را به سرمنزل مقصود و محبوبش راه نمایی.»
آنگاه نامهای به خط و لغت رومی مرقوم داشت و با مهر مخصوص خویش آن را مهر زد و بسته ویژهای که زرد رنگ بود و در آن 220 دینار بود و به من داد و فرمود: «بشر! این نامه و کیسه زر را بگیر وبسوی بغداد حرکت کن وپس از ورود بدان شهر، فلان روز، در کنار پل بغداد، منتظر کشتیهای اسیران «روم» باش. هنگامی که قایق حامل اسیران رسید و خریداران که بیشتر آنها فرستادگان مقامات رژیم بنیعباس هستند اطراف آنها حلقه زدند تو از دور مراقب باش تا مردی بنام «عمر بن یزید نخاس» را که در میان صاحبان برده است بیابی.
او کنیزی را با ویژگیهای خاص خود در حالی که لباس حریر ضخیم بر تن دارد برای فروش آورده است، اما آن کنیز خود را پوشانده و از دست زدن و نگاه کردن خریداران سخت جلوگیری میکند، چرا که بظاهر در میان بردگان است و خود در حقیقت از بانوان باشخصیت و پاک و آزاده میباشد.
فروشنده او را تحت قرار میدهد تا او را بفروشد اما او با فریاد آزادی و نجابت سر میدهد و به خریداری که حاضر میشود سیصد دینار به صاحب او بپردازد میگوید: «بنده خدا! پول خودت را از دست مده! اگر تو در لباس سلیمان وبر قدرت و شوکت او هم درآیی، من ذرهای به تو علاقه نشان نخواهم داد» و بدینگونه خریداری را که شیفته شکوه و عظمنت و عفت و پاکی اوست، نمیپذیرد و او را میراند.
سرانجام «عمربن یزید «به او میگوید: «من ناگزیرم تو را بفروشم پس خودت بگو راه حل چیست؟»
او خواهند گفت: «در این کار شتاب مکن! من تنها فرد امین و درستکار و شایسته کرداری که برایم دلپسند باشد میپذیرم.»
در این هنگام برخیز و به «عمر» بگو: «من نامهای به زبان رومی دارم که یکی از شایستگان نوشته و ویژگیهای مورد نظر این بانو، در شخصیت نگارندهی آن جلوهگر است. شما نامه را به او بده تا بخواند اگر تمایل داشت من وکیل نگارنده نامه هستم و این کنیز را برای او خریدارم.»
«بشر» فرستاده امام هادی علیهالسلام اضافه میکند که: «من، برنامه را همانگونه که امام دستور داده بود به دقت پیاده کردم تا نامه را به او رساندم هنگامی که نامه را دریافت داشت و بدان نگریست، سیلاب اشک امانش نداد و بشدت گریست وبه «عمر بن یزید» گفت: «اینک! میتوانی مرا به صاحب این نامه بفروشی.» و سوگندهای سختی یاد کرد که اگر به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد کشت و هرگز کسی را نخواهد پذیرفت.
من با فروشنده برای خرید وارد گفتگو شدم و پس از تلاش بسیار کار به آنجا رسید که «عمر بن یزید» به همان پولی که سالارم امام هادی علیهالسلام داده بود راضی شد و پس از دریافت همه آن 220 دینار، کنیز مورد نظر را به من تحویل داد و در حالیکه او از شادمانی در پوست خود نمیگنجید به منزل بازگشتیم. تا او را به خانه حضرت هادی علیهالسلام ببرم. همراه او به خانه رسیدیم، اما او آرام و قرار نداشت نامه سالارم را گشود و پس از بوسهباران ساختن آن، نامه را به سر و صورت خویش مالید و به روی دیدگانش نهاد.
من که از رفتار او شگفتزده شده بودم، گفتم: «آیا شما نامهای را که هنوز نگارنده آن را نمیشناسی بوسه باران میسازی؟»
او گفت: «بنده خدا! تو با اینکه فردی درستاندیش و امانتدار و فرستاده بنده برگزیده و محبوب خدا هستی، در شناخت فرزندان پیامبران ناتوانی. پس گوش به سخنان من بسپار و با دل توجه کن تا خود را معرفی کنم. و جریان شگفت خویش را برایت بازگویم.»
آنگاه گفت: «من ملیکه هستم دختر «یشوعا» و نوهی قیصر روم.»
مادرم از فرزندان حواریون است و دختر «شمعون» جانشین حضرت مسیح علیهالسلام. داستان من شگفتانگیزترین داستانهاست. من سیزده ساله بودم که جدم قیصر «روم»، تصمیم گرفت مرا به عقد برادرزاده خویش درآورد، به همین جهت بیش از سیصد نفر کشیش و راهب از نسل حواریون و هفتصد نفر از اشراف و شخصیتهای سرشناس کشور و چهار هزار نفراز فرماندهان ارتش و افسران و درجهداران لشکر روم و رؤسای عشائر را، در کاخ خود گرد آورد و تخت بسیار بلند و پرشکوهی را که از انواع زر و سیم ساخته شده بود، در سالن بزرگ کاخ قرار داد و برادرزادهاش را بر فراز آن دعوت کرد تا طی مراسم ویژهای، مرا به ازدواج او درآورد.
اما هنگامی که فرزند برادرش بر فراز تخت قرار گرفت و صلیبها گرداگرد او، آویخته شد و اسقفها در برابر او تعظیم کردند و انجیل مقدس گشوده شد، بناگاه صلیبها از جایگاههای بلند خود، فرو غلطیدند و ستونهای تخت درهم شکستند و آن جوان نگونبخت از فراز تخت به زمین افتاد و بیهوش گردید.
بر اثر حادثه ناگوار، رنگ اسقفها پرید و بندهای وجودشان به لزره درآمد و بزرگ آنان به نیای من، قیصر روم گفت: «شاها!ما را از کاری که شومی آن از زوال آیین مسیح خبر میدهد، معذور دار!»
جدم آن حادثه تکاندهنده را به فال بد گرفت و به اسقفها دستور داد تا ستونها را برافراشته دارند و صلیبها را بالا برند و بجای آن جوان نگونبخت، برادرش را بیاورند تا مرا به ازدواج او درآورد و بدینوسیله شومی پدید آمده را، با نیکبختی و سعادت فرد دوم، برطرف سازد.
اما هنگامی که اسقفها به دستور قیصر روم عمل کردند، همان تلخی که برای یرادر زاده اول او پیش آمده بود برای دومی نیز رخ داد. مردم وحشتزده پراکنده شدند. نیای بزرگم، قیصر روم اندوهگین و ماتمزده برخاست و وارد قصر خویش شد و پردههای کاخ افکنده شد و ماجرا تمام شد و در هالهای از ابهام و نگرانی قرار گرفت.
پر افتخارترین پیوند
شب فرا رسید و آن روز دهشتناک سپری شد. من همان شب در خواب دیدم که حضرت مسیح علیهالسلام به همراه وصی خود «شمعون» و گروهی از حواریون وارد کاخ جدم قیصر روم شدند و منبری پرفراز و شکوهمند در همان نقطهای که جدم تخت خود را قرار داده بود برپا ساختند. درست همین لحظات بود که حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم با گروهی از جوانان و فرزندان خویش وارد شدند. مسیح علیهالسلام به استقبال آن حضرت شتافت. و او را در آغوش کشید.
پیامبر اسلام به او فرمود: «من آمدهام تا ملیکه، دختر شمعون را برای پسرم خواستگاری کنم.» و در همانحال دیدم که آن حضرت با دست خویش به امام حسن عسکری، اشاره فرمود.
مسیح نگاهی به شمعون کرد و گفت: «افتخار بزرگی به سویت آمده است، با خاندان پیامبر پیوند کن و دخترت را به فرزند او بده.»
و شمعون هم گفت: «پذیرفتم.»
پیامبر اسلام بر فراز منبر رفت و مرا به ازدواج پسر خود در آورد و بر این ازدواج مسیح علیهالسلام و حواریون و فرزندان محمد صلی الله علیه و اله و سلم گواه بودند.
چه کنم؟
از خواب خوش آن شب جاودانه بیدار شدم اما ترسیدم خواب خمود را بر پدر و جدم بازگویم.
از آن پس قلبم از محبت عسکری علیهالسلام مالامال شد به گونهای که از آب وغذا دست شستم و به همین جهت بسیار ضعیف و ناتوان شدم و به بیماری سختی دچار گشتم.
جدم، بهترین پزشکان کشور را یکی پس از دیگری برای نجات من فراخواند، اما بیهوده بود و آنان کاری از پیش نبردند و هنگامی که جدم از نجات من نومید شد به من گفت: «نور دیدهام! دخترم! برای نجات و شفای بیماریت چه کنم؟ آیا چیزی به نظرت نمیرسد؟»
من گفتم: «نه! من درهای نجات را به سوی خود مسدود مینگرم، شما اگر ممکن است دستور دهید اسیران مسلمان را از زندانها و شکنجهگاهها آزاد و کند و زنجیر از دست و پای آنان بردارند و بر آنان مهر ورزند و آزادشان سازند، امید که در برابر این مهر به اسیران و غریبان، حضرت مسیح علیهالسلام و مادرش «مریم» مرا شفا بخشند.»
جدم به خواسته من جامه عمل پوشاند و برای شفای من، همه اسیران مسلمان را آزاد ساخت ومن نیز خویشتن را اندکی سالم و بانشاط نشان دادم و کمی غذا خوردم و جدم شادمان گردید و بر محبت اسیران و احترام به آنان تأکید کرد.
آن رؤیای پرشکوه:
چهار شب از آن رؤیای شکوهبار گذشته بود که خواب دیگری دیدم.
گویی دخت گرانمایه پیامبر، سالار بانوان گیتی به همراه مریم و هزار نفر از دوشیزگان بهشتی، به دیدار من آمدند.
مریم پاک، رو به من کرد و گفت: «این، سالار بانوان جهان، فاطمه علیهالسلام دخت گرانمایه پیامبر و مادر همسر آینده تو است.»
من دامان آن بانوی بزرگ را سخت گرفتم و گریهکنان از اینکه حضرت عسکری از دیدار من سرباز میزند و به خوابم نمیآید به مادرش شکایت بردم.
فاطمه علیهالسلام فرمود: «ملیکه! پسرم به دیدار تو نخواهد آمد چرا که تو مشرک هستی این خواهرم «مریم» است که از دین شما بیزاری میجوید، اگر براستی دوست داری
خشنودی خدا و مسیح علیهالسلام ومریم را بدست آوری و به دیدار حسن من، مفتخر گردی بگو: «اشهد ان لا اله الا الله و أن أبیمحمد رسول الله.»
اینک در انتظار دیدار پسرم باش
من به دعوت، دخت گرانقدر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم اسلام آوردم و به یکتایی خدا و رسالت محمد صلی الله علیه و اله و سلم گواهی دادم. بانوی بانوان مرا در آغوش کشید و خوش آمد گفت و فرمود: «اینک در انتظار دیدار پسرم باش!...»
از خواب برخاستم، اما شور و شوق دیدار ابومحمد، حضرت عسکری، کران تا کران وجودم را فرا گرفته بود. در انتظار دیدارش قرار و آرام نداشتم که شب فرا رسید و او به خواب من آمد. هنگامی که او را دیدم به او گفتم: «سرورم! محبوب قلبم! پس از اینکه، قلب مرا لبریز از مهر وعشق پاک خود کردی، به من بیمهری نمودی؟»
فرمود: «تنها دلیل تأخیر دیدارت، شرک تو بود و اینک که به راه توحید و توحید گرایی گام سپردهای، همواره به دیدارت خواهم آمد. تا خداوند ما را یک جا گرد آورد.» و آن گرانمایه از آن روز تاکنون مرا ترک نکرده و هر شب به خواب من آمده است.»
تدبیر برای وصال
«بشر» فرستادهی امام هادی علیهالسلام میگوید: من که از سرگذشت عجیب او غرق در حیرت شده بودم، از او پرسیدم: «با این شرایط شما چگونه به اسارت رفتی و در صف اسیران قرار گرفتی؟»
گفت: «حضرت عسکری، شبی در عالم رؤیا به من خبر داد که بزودی جدت، سپاهی گران برای نبرد با مسلمانان گسیل خواهد داشت، شما نیز با گروهی از دوشیزگان در لباس خدمتگزار و بطور ناشناس همراه آنان بیا...»
من طبق رهنمود «ابومحمد» چنین کردم و طلایه داران سپاه مسلمین ما را به اسارت گرفتند و تا الان که خود سرگذشت خویش را به تو بازگفتم، هیچ کس نمیداند که من دختر پادشاه «روم» هستم.»
پرسیدم: «شگفتا! شما که دختر پادشاه روم هستی چگونه به زبان عربی سخن میگویی؟»
پاسخ داد: «این بخاطر شدت محبت جدم به من بود که مرا با همه وجود و امکانات به آموزش، دانش و بینش تشویق کرد و بانوی مترجم و زبانشناسی را همواره در خدمت من قرار داد تا با کوشش و تلاش بسیار، زبان عربی را بطور شایسته و بایسته به من آموخت.
«بشر» فرستاده امام هادی علیهالسلام میافزاید: «هنگامی که او را به سامرا و به محضر حضرت هادی علیهالسلام آوردم امام علیهالسلام ضمن خوش آمد و احترام به او پرسید: «پیروزی اسلام و مسلمانان و شکست رومیان را چگونه دیده است؟ و در مورد شکوه و عظمت خاندان وحی و رسالت چه فکر میکند؟»
نرجس گفت: «شما که از من، بر این واقعیتها داناترید، من چه گویم؟»
حضرت به او فرمود: «من در این اندیشهام که مقدم شما را گرامی دارم. اینک، کدامین یک از این دو راه را برای گرامیداشت خود میپسندی: دریافت سرمایه کلانی از طلا و نقره همچون ده هزار درهم یا بشارت و نوید به افتخار ابدی و همیشگی، کدامیک؟»
پاسخ داد: «سرورم! دومی را، مژده به شرافت و نیکبختی جاودانه را.»
امام هادی علیهالسلام فرمود:«پس تو را مژده باد به فرزند گرانمایهای که حکومت عدل و داد را در جهان، پی خواهد افکند و بر شرق و غرب گیتی حکومت خواهد نمود و زمین را لبریز از عدالت و دادگری خواهد ساخت همانگونه که از ظلم وبیداد لبریز باشد.»
پاسخ داد: «سرورم چه کسی و چگونه؟»
فرمود: «از همان شخصیت والایی که پیامبر در آن شب جاودانه تو را از مسیح وشمعون برای او خواستگاری کرد و در حضور مسیح و جانشین او، تو را به عقد او در آورد. اینک آیا او را میشناسی؟»
پاسخ داد: «آری! از همان شب جاودانهای که به دست مادر گرانقدرش فاطمه علیهالسلام اسلام آوردم، تاکنون شبی بدون عشق و ارادت معنوی به وجود مقدس او سحر نکردم وهر شب نیز خواب او را دیدهام.»
امام هادی علیهالسلام به یکی از خدمتگزاران فرمود: «کافور! خواهر گرانقدرم «حکیمه» را فراخوان.»
هنگامی که آن بانوی بزرگ وارد شد امام هادی علیهالسلام خطاب به او فرمود: «حکیمه! این همان دوشیزه است....»
و حکیمه او را در آغوش کشید و مورد تکریم مهر قرار داد و شادمانی خویش را از دیدار او اعلان کرد.
حضرت هادی علیهالسلام به خواهر گرانقدرش فرمود: «دختر پیامر! اینک او را نزد خویش ببر و مقررات و قوانین دین را آنگونه که میباید به او بیاموز که او همسر گرانقدر پسرم حسن و مادر پرافتخار «قائم» خواهد بود.» [1] .
*******
پاورقی 1-اامام مهدی ازولادت تاظهور-سیدمهدی قزوینی(ا ین بود آنچه مرحوم صدوق در «اکمالالدین ص423» و شیخ طوسی در «کتاب الغیبة ص214»با اندک تفاوت در برخی واژه ها آودرهاند که ما در حد توان، بهترینها را برگزیدیم.)
مهدی در قرآن
در قرآن کریم آیات متعددی در شان مهدی، علیهالسلام، وارد شده است، البته باید توجه داشت که باطن این آیات و یا به عبارتی تاویل آنها به آن حضرت اشاره دارد، نه تنزیل آنها.
رسول خدا، صلی الله علیه و آله، میفرماید:
«ما فیالقرآن آیة الا و لها ظهر و بطن»[1] هیچ آیهای از قرآن نیست مگر اینکه برای آن ظاهر و باطنی است.
امام باقر، علیهالسلام، نیز در پاسخ کسی که در همین زمینه از ایشان پرسش کرده بود، فرمود:
«ظهرها تنزیلها و بطنها تاویلها»[2] .
ظاهر هر آیه تنزیل آن و باطن هر آیه تاویل آن است.
«بطن»و«تاویل»عبارت از مفهوم عامی است که بعد از جدا کردن آیه از خصوصیاتی که آن را در برگرفته، به دست میآید، به گونهای که آیه در گذر ایام قابلیت انطباق بر موارد مشابه با مورد نزول را پیدا کند. و این همان چیزی است که ماندگاری و فراگیری قرآن را در عین جاودانگی آن تضمین میکند.
تردیدی نیست که برای قرآن دو نوع دلالت وجود دارد: یکی دلالتی که بر حسب ظاهر آن و بر اساس شان نزول آیه به دست میآید، و دیگری دلالتی که عام و فراگیر است و قابلیت انطباق بر موارد مشابه را، بر حسب آنچه در طول زمان پیش میآید، داراست. به واسطه همین نوع دلالت است که قرآن تا ابد زنده است و در همه زمانها شفابخش مردم و دوای بیماریهای آنهاست.
اما برخی از آیاتی که در شان امام مهدی، علیهالسلام، تاویل شدهاند، به قرار زیر است:
1.«و نرید ان نمن علیالذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین، و نمکن لهم فیالارض»[3] .
و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.
این آیه اگر چه به مناسبت داستان فرعون و موسی و بنیاسرائیل نازل شده است، اما مدلول آن عام بوده و بیانگر سنتی است که خداوند در میان مردمان جاری ساخته است. به عبارت دیگر این آیه بیان میکند که خداوند بزودی دستان مستضعفان را میگیرد تا آنها را بر مستکبران غالب سازد و آنها را وارث شهر و سرزمین مستکبران نماید.
در حدیثی که«مفضلبن عمر»روایت کرده چنین آمده است:
«سمعت اباعبدالله، علیهالسلام، یقول: ان رسولالله، صلی الله علیه و آله، نظر الی علی و الحسن و الحسین، علیهمالسلام، فبکی و قال: انتم المستضعفون بعدی.
قال المفضل: قلت: مامعنی ذلک؟ قال: معناه انکم الائمة بعدی، انالله عزوجل یقول:«و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین»قال، علیهالسلام: فهذه الآیة جاریة فینا الی یوم القیامة.»[4] .
از اباعبدالله امام صادق، علیهالسلام، شنیدم که فرمود: پیامبر اسلام، صلی الله علیه و آله، نگاهی به علی، حسن و حسین، علیهمالسلام، انداخت و در حالی که گریه میکرد فرمود: شما مستضعفان پس از من هستید.
مفضل میگوید: پرسیدم معنای این سخن چیست؟ و امام در جواب فرمود: معنای این سخن این است که شما امامان بعد از من خواهید بود. خداوند، عزوجل، میفرماید:«و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.»
در نهجالبلاغه نیز چنین آمده است:
عطف الضروس [5] علی ولدها. و تلا عقیب ذلک: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین.»[6] .
دنیا بر ماآل محمدبازگردد و مهربانی نماید مانند بازگشتشتر بدخو و گازگیر به بچه خویش و در پی آن خواند: میخواهیم بر آنانکه در زمین ناتوان شمرده شدهاند منت نهاده توانا و بزرگوارشان گردانیم آنها را پیشوایان و ارث برندگان زمامداران دین و دنیاقرار دهیم.
«ابن ابیالحدید»در شرح این کلام امیرمؤمنان، علیهالسلام، میگوید:
«امامیه گمان میکنند این کلام خداوند وعدهای است از سوی او نسبتبه امام غایبی که در آخرالزمان مالک زمین میشود. اما اصحاب مااهل سنت میگویند: این کلام وعدهای است نسبتبه امامی که مالک زمین میشود و بر همه سرزمینها چیره میشود. اما لازم نیست که این امام در حال حاضر موجود باشد، بلکه برای درستی این کلام تنها همین که او در آخرالزمان به دنیا بیاید کفایت میکند.»[7] .
اما باید گفت: در اینکه آیه مزبور وعده به ظهور امامی است که پیش از برپایی قیامت مالک زمین شده و بر همه سرزمینها چیره میشود، اتفاق نظر وجود دارد و تنها اختلاف در این است که آیا این امام در حال حاضر وجود دارد یا اینکه خیر، او به موقع خود متولد میشود؟ اما به هر حال در این موضوع تردیدینیست که این امام از فرزندان علی، علیهالسلام، خواهد بود.
2.«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر انالارض یرثها عبادی الصالحون»[8] .
و ما در زبور، پس از ذکرتوراتنوشتهایم که این زمین را بندگان صالح من به میراث خواهند برد.
مراد از«زبور»در این آیه زبور داود، علیهالسلام، است. چنانکه در سوره نساءآیه163و سوره اسراءآیه 55آمده است:
«و اتینا داود زبورا»
و به داود زبور را ارزانی داشتیم.
و زبور همان کتاب«مزامیر»است که در ضمن کتاب عهد قدیم آمده است: اما در این کتاب چنین میخوانیم:
«از خشم دوری کن و از دشمنی بپرهیز، فریب کارهای ناشایست را نخور زیرا کسانی که کار ناشایست انجام میدهند برکنده خواهد شد...»[9] .
«و کسانی که انتظار پروردگار را میکشند وارث زمین میشوند.»[10] .
«و اما کسانی که به سکون و آرامش دست یافتهاند وارث زمین میشوند و در نهایت سلامت به کامجویی میپردازند.»[11] .
«زیرا خجستگان و برکتیافتگان از آنها وارث زمین میشوند و نفرین شدگان از آنها ریشهکن میشوند.»[12] .
«درستکاران وارث زمین شده و تا ابد در آن ساکن میشوند.»[13] .
3.«وعدالله الذین امنوا منکم و عملواالصالحات لیستخلفنهم فیالارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبودننی لایشرکون بیشیئا»[14] .
خدا به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند، وعده داد که در روی زمین جانشین دیگرانشان کند، همچنان که مردمی را که پیش از آنها بودند جانشین دیگران کرد. و دینشان را، که خود بر ایشان پسندیده است، استوار سازد. و وحشتشان را به ایمنی بدل کند. مرا میپرستند و هیچ چیزی را با من شریک نمیکنند.
جانشینی و قدرت یافتن در زمین به صورت فراگیر و همیشگی، که در این آیه بدان وعده داده شده، در هیچ برهه از زمان برای امت اسلام تحقق نیافته است، بنابراین ما چارهای نداریم جز اینکه بگوییم این وعدهای است تخلفناپذیر که با ظهور مهدی منتظر، علیهالسلام، محقق میشود.
در مورد عیسی بن مریم، علیهم االسلام، و بازگشت او به دنیا در آخرالزمان و همچنین پیروی او از امام مهدی، علیهالسلام، در قرآن کریم آمده است:
«و لما ضرب ابن مریم مثلا، اذا قومک منه یصدون. و قالوا الهتنا خیر ام هو ما ضربوه لک الا جدلا بل هم قوم خصمون، ان هو الا عبد انعمنا علیه و جعلناه مثلا لبنیاسرائیل... و انه لعلم للساعة، فلا تمترن بها و اتبعون هذا صراط مستقیم.»[15] .
و چون داستان پسر مریم آورده شد، قوم تو به شادمانی فریاد زدند، و گفتند: آیا خدایان مابهترند یا او؟ و این سخن را برای جدال با تو نگفتند، که مردمی ستیزهجویند. او جز بندهای نبود که مانعمتش ارزانی داشتیم و مایه عبرت بنیاسرائیلش گردانیدیم... و هر آینه او نشانه فرارسیدن قیامت است. در آن شک مکنید، و از من متابعت کنید، این است راه راست.
«ابن حجر هیثمی»میگوید:«مقاتل بن سلیمان»و کسانی دیگر از مفسران که از او پیروی میکنند، گفتهاند: این آیه در شان مهدی نازل شده است. و در ادامه نیز چنین میگوید:
«بزودی احادیثی که در آنهاء تصریح شده که او از اهل بیت پیامبر است، خواهد آمد.. پس آیه دلالتبر این دارد که در نسل فاطمه و علی، علیهماالسلام، برکت قرار داده شده و خداوند از نسل آن دو پاکسیرتان بسیاری خارج میسازد و نوادگان آنها را کلیدهای حکمت و معادن رحمت قرار میدهد و سر این موضوع این است که پیامبر، صلی الله علیه و آله، از خداوند خواست که فاطمه و نسل او را از شر شیطان رانده شده در امان بدارد و همین را نسبت به علی نیز درخواست کرد.»[16] .
رسول خدا، صلی الله علیه و آله، نیز میفرماید:
«کیف انتم اذا نزل ابن مریم و امامکم منکم». [17] .
حال شما چگونه خواهد بود زمانی که پسر مریم نازل شود و امامتان از شماست.
اما، این سخن خدای تعالی در آیه مزبور که میگوید:«و انه لعلم لساعة»یعنی اینکه او از نشانههای فرا رسیدن قیامت است. زیرا نزول او در آخرالزمان رخ میدهد.
********
[1] در نهایه ابن اثیرج1، ص136 چنین آمده است:«لکل آیة منها ظهر و بطن».
[2] ر. ک: السلمی السمرقندی، محمدبن مسعودبن عیاش، تفسیرالعیاشی، ج1، ص11.
[3] سوره قصص28، آیه 5.
[4] الصدوق، ابو جعفر محمدبنعلی، معانیالاخبار، ص78-79.
[5] کمله«الضروس»به معنای شتر بدخویی که به خاطر عطوفتی که نسبتبه فرزند خود دارد کسی را که برای شیر دوشیدن از او رفته گاز میگیرد.
[6] فیض الاسلام، علینقی، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، حکمت 200، ص1181-1180.
[7] ابن ابیالحدید، عزالدین ابوحامد، شرح نهجالبلاغه، ج19، ص29.
[8] سوره انبیاء21، آیه 105.
[9] زبور داود، مزمور 8-9.
[10] همان، مزمور 10.
[11] همان، مزمور11.
[12] همان، مزمور22.
[13] همان، مزمور29.
[14] سوره نور24، آیه 55.
[15] سوره زخرف43، آیه 61.
[16] الهیثمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقة، ص96.
[17] البخاری، اسماعیلبن ابراهیم، صحیح البخاری، ج4، ص205؛ مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج1، ص94؛ ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج2، ص272 و336، الطبرسی، الفضل بن الحسن، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج2، ص449.
ابعاد قلبی انتظار
اگر چه بعد قلبی انتظار خود در سه مرحله به کمال خود میرسد
اول: ظهور و فرج حضرت بقیةالله اروحنا فداه را باور کردن بدین معنا که آن قطعی بوده و به یقین تحقق خواهد یافت که البته چنینباوری بنا بر گفتههای خداوند و اولیای معصوم او لازم الاعتقاد بوده و منکر آن کافر است.
دوم: آنکه ظهور را موقت به وقتی نکند که در نتیجه قبل از فرا رسیدن آن هنگام مایوس باشد و این نیز به مقتضای ادله واجب است ولیکن به گونهای که اگر نباشد موجب فسق است نه کفر. زیرا وی گرفتار یأسی است که حرام بوده و میتوان آن را از احادیث بسیاری ازجمله روایاتی که وقتگذاران را دروغگو شمرده است استفاده نمود.
سوم: آنکه حالت انتظار لحظه به لحظه در قلب او موج میزند که میتوان آن را از روایاتی چون «انتظر الفرج صباحا و مساء» صبح و شاممنتظر ظهور امام زمان باشید؛ و هم چنین در حسن زیبایی که فرمود «یاتی بغتة کالشهاب الثاقب» او ناگهانی چون شهاب ظاهر خواهد شد؛و این مقتضای کمال ایمان و عدم آن، نقض ایمان است که به مقتضای این درجه، مومن باید مانند کسی باشد که خبر آمدن مسافر را به او دادهاند و مسافر در راه است و هر لحظه ممکن است برسد. اینک برخی ابعاد این باور را برمیشمریم.
توحید
یکی از ابعاد مهم انتظار که پیوسته باید مورد توجه باشد بعد توحیدی آن است. انتظار در ماهیت خود انسان منتظر را متوجه مبدا عالم وخدای جهان و سرچشمهی همهی هستها و هستیها میکند. انسان منتظر همواره چشم به راه فرجی است که به قدرت مطلقهی الهیتحقق خواهد یافت. منتظران،دیده به راه حضرت مهدی اروحنافداه میباشند
او کیست؟ او بندهی خدا، خلیفهی خدا در زمین است که به قدرت خدا زنده است و مشغول عبادت خدا و واسطهی فیض الهی است و روزی به امر خدا برای استقرار بخشیدن دین خدا ظاهر خواهد شد.
این بعد توحیدی ِانتظار و توجه به خدا و طلب فرج از درگاه خدا از مهمترین اصول این اعتقاد و باور است. پیغمبر اکرمص میفرماید«افضل اعمال امتی انتظار الفرج من الله عزوجل» ارزشمندترین کردار امت من انتظار گشایشی از جانب خداوند عزوجل است.
نبوت
یک بعد انتظار، توجه به پیامبران و مکتب پیامبران و تجدید عهد با آنان است. منتظران چشم براه کسی هستند که در او صفات و آثارپیامبران گرد آمده و هنگامی که ظاهر گردد آن آثار در او دیده خواهد شد او از اهلبیت پیامبر و دوازدهمین وصی و جانشین او است وچون ظاهر گردد پرچم پیامبر را در دست گیرد و به سنت او عمل نماید. نخستین اصحاب او 313 نفر خواهند بود؛ به تعداد اصحاب پیامبردر جنگ بدر. در کتاب بحارالانوار حدیثی آمده که «هرکس از شما در حال انتظار ظهور حاکمیت دین خدا درگذشت مانند کسی است کهدر خدمت قائم باشد و در خیمه ی او... نه بلکه مانند کسی است که در رکاب قائم بجنگد نه به خدا سوگند بلکه مانند کسی است که دررکاب پیامبرص شهید شده باشد
این تعالیم همه توجه دادن به اصل مهم نبوت است.
امامت
اعتقاد به امامت نیز در انتظار به خوبی روشن است. امام مهدی اروحنا فداه وصی رسول خدا و خاتم ائمهی طاهرین است. امامان همه اورا یاد کردهاند آن حضرت مظهر قائم جاری امامت است و دین خدا به او قیام میکند و زنده میشود. او مشعل راه حیات و تکلیف است.انتظار مشهور او بزرگترین تاکید است بر اصل اعتقادی امامت و رهبری. در احادیث تاکید بسیار شده بر شناخت امام و خط امامت
امام صادقع میفرماید: امام خود را بشناس اگر امام را شناختی، چه ظهور زودتر اتفاق افتد یا دیرتر به تو زیانی نمیرساند. در احادیثائمهع تاکید شده بر اینکه در عصر غیبت راه امامان را بپیمائید و از تعالیم و احکام آنان پیروی کنید به تولای آنان چنگ زنید و ازدشمنان و مخالفان آنان تبری بجوئید و کناره گیرید.
قرآن
امر مهم دیگری که هر منتظری باید متوجه آن باشد کتاب خدا و قرآن کریم است مهدی اروحنا فداه زنده کنندهی همهی احکام قرآناست انسان منتظر همواره این آمران را در دل زنده میدارد که روزی با ظهور جهانگیر مهدی آل محمدع و آخرین خلیفهی آورندهیقرآن، احکام قرآن جاری میشود و قرآن در سراسر جهان حاکمیت مییابد و کتاب آسمانی برنامهی زندگی انسان زمینی میگردد.
عدل
این بعد و توجه به آن در مسالهی انتظار بسیار روشن است. انتظار مهدی اروحنافداه، انتظار ظهور عدل است و آن هم عدل جهانی. آنحضرت مظهر اسمای الهی است از جمله این دو اسم مبارک یا عدل یا حکیم. حضرت مهدی اروحنا فداه تجسم اعلای حق و تحققوالای عدل است.
معاد
در امر انتظار، اصل اعتقادی بسیار مهم معاد، همواره حضور دارد. این حضور در سه جهت نمودار است
جهت اول: اینکه آن حضرت به هنگام ظهور ستمگران را کیفر میدهد و مومنان را عزیز میدارد و رحمت الهی را به مومنین میچشاند واین خود نمونهای است از چگونگی رستاخیز
جهت دوم: اینکه به هنگام ظهور آن حضرت،گروهی از پاکان و پلیدان به جهان باز میگردند. به تعبیر قرآن یوم لحشر من کل لامة فوجاًروزی که از هر گروهی برخی را محشور میسازیم و این خود قیامت صغرایی است و نشانهای برای قیامت کبرا
جهت سوم: اینکه ظهور آنحضرت از اشراط ساعت است؛ یعنی علائم قیامت؛ یکی از نشانههای حتمی قیام قیامت، ظهور آن حضرتاست تا او نیاید و حکومت عدل را در جهان برپای ندارد عمر جهان به سر نمیرسد و قیامت برپا نمیگردد.(1)
*******
پاورقی1:اعتقاد به مهدی فاطمه