رأفت بیکران حضرت مهدی(عج)
شاید این سخن را بسیاری شنیده و از ترس بر جان خود لرزیدهاند که دوازدهمین امام معصوم علیه السلام - آن زمان که ظهور میکند - بیشتر مردم دنیا را میکشد و جویِ خون به راه میاندازد ؛ از کشتهها پشته میسازد، نَفَسها را در سینهها قطع میکند و قیام او برای عذاب و عقوبت مردم است و...!
این تصویر حجابی بر حجابهای او میافزاید و سدّی افزون بر آنچه هست در برابر دید مردمان میکشد تا هرگز نور جمالش را نبینند و به فیض ظهورش نرسند و او بیش از پیش در غربت خود بماند و از فِراق دوستان بنالد!
آنچه بیش از همه قلب محبّانش را میآزارد آن است که این سخنان از کسانی به گوش میرسد که دعوی محبّت و ارادت به او دارند ؛ در حالی که غافلاند از این که آن وجود مقدّس امام عصر علیه السلام رحمت پهناور است. [1] .
امام باقر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در وصف مهدی آل محمّد علیه السلام چنین نقل فرموده است :
«أوسَعُکُمْ کَهْفَاً، وأکثَرُکُم عِلْماً، وأوْسَعُکُمْ رحماً». [2] .
(حضرت مهدی علیه السلام) از همه شما بیشتر، مردمان را پناه میدهد و از همه شما علمش افزونتر است، و رحمت و لطفش از همه فراگیرتر.
این کلام - که به نقل شیخ حرّ عامِلی رحمه الله چهار معصوم آن را نقل فرمودهاند - گوهری از خزائن معرفت آن ولیّ اللَّه الاعظم است که در نهایت ظرافت، عمق رأفت او را بیان میکند و وسعت رحمت او را بر عموم یادآور میشود. از آنجا که مولی الموحّدین حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رأفت او را به «کهف» تشبیه میفرماید، میتوان این نکته را دریافت که چگونه لطف عامّش نه تنها شیعیان و محبّان، که عموم مردمان را فرا گرفته است ؛ همچون کهفی که ملجأ هر پناهجویی است و آغوش امن و امان بر بیپناهان گشوده است و هرکه به او روی آورد ایمن خواهد بود.
حدیث مفصّل و جالبی از حضرت رضا علیه السلام نقل شده است. [3] در این کلام نورانی امام رضا علیه السلام، باید به نیکی تدبّر نمود و آن جام لبریز از زلالِ وحی را با آرامی نوشید که کلام امام را فهمی از امام باید.
اکنون باید در محضر انوار رضوی زانوی ادب زد و نظاره کرد که چه زیبا، آن حضرت از رأفت امام پرده برمیگیرد و آن برتر از معنا را به پیمانه الفاظ میریزد و جانها را به تماشا مینشاند. نخست او را به صاحب اُنسی رفیق مانند، تشبیه میکند که در اُنسش آرامش جان است و در رفاقتش محبّت بیکران. دیگرباره این مقام را با تعبیری عمیقتر به تصویر میکشد و رأفتش را به پدری دلسوز تشبیه میکند که از هیچ هدایت و ارشادی دریغ نمیورزد ؛ چه عطوفت و لطف پدر از محبّت و انس رفاقت برتر است. لطف امام، امّا، فوق اینهاست. مهر امام مهر برادری است که همراه انسان و همزاد با او به دنیا آمده است یا این که یکی بودهاند ؛ مثل دانه خرما و سپس دو نیم گشتهاند ؛ گویی انسان را جزئی از خود میداند و اینسان به او مهر میورزد ؛ محبّانش را جدا از خود نمیبیند و رعیّتش را از اجزای خود میانگارد.(4)
*******
[1] وَالرَّحْمَةُ الواسِعَة.... مفاتیح الجنان، زیارت آل یس.
[2] إثبات الهداة، ج7، ص75
[3] الکافی، کتاب الحجّة، بابٌ نادرٌ جامعٌ فی فضل الإمام وصفاته.
4-آفتاب درنگاه خورشید-مرتضی طاهری
هجران غیبت
روزگار غیبت، دوران ظلمت و محرومیّت است برای تمام آنهایی که امامعلیه السلام از آنان غائب است یا به سخن دیگر، اینان از او مهجورند.
اگر نیکو بنگریم و بیندیشیم و در برکات و آثار وجودی امام علیه السلام تأمّل نمائیم، خواهیم دریافت که دوران غیبت چه دوران رنجبار و طاقتفرسایی است! خود امام عصر علیه السلام در دعای شریف افتتاح زبان شِکوِه به محضر خداوند میگشاید و از نکبتها وسیهروزیها و تیرهبختیهای مردمان آن عصر، شکایت میکند.
با مراجعه به روایات بس فراوان در باب غیبت امام زمان علیه السلام و تدبّر در آنها، این نکته حاصل میگردد که ائمّه ما علیهم السلام، نگران مصائب عصر غیبت و ابتلائات دوستان و شیعیانشان بودهاند. به عنوان نمونه، حضرت رضا علیه السلام در بیان شیوایی، از حیرت و سرگردانی مؤمنان در آن عصر چنین یاد میفرمایند :
«وکَمْ مِنْ مُؤْمِنٍ مُتَأسّفٍ حَیْرانَ حَزینٍ عِنْدَ فِقْدانِ الْماءِ المَعین!» [1] .
چه بسیار مؤمن دل سوختهای که در فقدان آب گوارا در حیرت و حزن به سر میبرد!
آن حضرت محرومیت زمان مستوری را چنین به تصویر میکشد که - مؤمنان چون تشنگانی که از جرعهای آب گوارا منع میشوند - در وادی حرمان به سر خواهند برد ؛ آن آبی که برای همگان است و ضروریترین مادّه حیات... و به راستی، امام زمان علیه السلام چنین است و دوران غیبت چنان.
کوتاه سخن آن که غیبت امام عصر علیه السلام دوری از تجلّی تمام خوبیهاست و در پرده بودن تمام روشناییها.
آری، شب سرد غیبت، هنگامه به چاه افتادنهاست ؛
گاه لرزیدنها و ترسیدنهاست ؛
بحبوحه گریستنها و نالیدنهاست.
عصر غیبت، عصر محرومیّت از چشمه گوارای ولایت است و دوران پردهنشینی یار و محجوبیِ جمال و کمال او. روزگار غیبت امام علیه السلام، هنگامه دوری از چشمهسار معرفت و زُلال هدایت حضرت اوست.
همانگونه که خود در پس پرده غیبت نشسته است و مردمان، از دیدار او محروماند، صفات حُسنش نیز محجوب است ؛ آن چه از تشعشع خُلق و خُوی او دیده میشود از پس ابر سیاهی است که بر چهره آفتاب افتاده و تابشی است از میان روزنههای پرده هجران و چه زیباست آن لحظه که این پرده برافتد و « أشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا » [2] معنی شود!(3)
******
پاورقی1-عیون اخبارالرضا،ج2،ص6
2-زمر69
3-آفتاب درنگاه خورشید-مرتضی طاهری
آزاده ای از تبار وارستگان (قسمت دوم)
پر افتخارترین پیوند
شب فرا رسید و آن روز دهشتناک سپری شد. من همان شب در خواب دیدم که حضرت مسیح علیهالسلام به همراه وصی خود «شمعون» و گروهی از حواریون وارد کاخ جدم قیصر روم شدند و منبری پرفراز و شکوهمند در همان نقطهای که جدم تخت خود را قرار داده بود برپا ساختند. درست همین لحظات بود که حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم با گروهی از جوانان و فرزندان خویش وارد شدند. مسیح علیهالسلام به استقبال آن حضرت شتافت. و او را در آغوش کشید.
پیامبر اسلام به او فرمود: «من آمدهام تا ملیکه، دختر شمعون را برای پسرم خواستگاری کنم.» و در همانحال دیدم که آن حضرت با دست خویش به امام حسن عسکری، اشاره فرمود.
مسیح نگاهی به شمعون کرد و گفت: «افتخار بزرگی به سویت آمده است، با خاندان پیامبر پیوند کن و دخترت را به فرزند او بده.»
و شمعون هم گفت: «پذیرفتم.»
پیامبر اسلام بر فراز منبر رفت و مرا به ازدواج پسر خود در آورد و بر این ازدواج مسیح علیهالسلام و حواریون و فرزندان محمد صلی الله علیه و اله و سلم گواه بودند.
چه کنم؟
از خواب خوش آن شب جاودانه بیدار شدم اما ترسیدم خواب خمود را بر پدر و جدم بازگویم.
از آن پس قلبم از محبت عسکری علیهالسلام مالامال شد به گونهای که از آب وغذا دست شستم و به همین جهت بسیار ضعیف و ناتوان شدم و به بیماری سختی دچار گشتم.
جدم، بهترین پزشکان کشور را یکی پس از دیگری برای نجات من فراخواند، اما بیهوده بود و آنان کاری از پیش نبردند و هنگامی که جدم از نجات من نومید شد به من گفت: «نور دیدهام! دخترم! برای نجات و شفای بیماریت چه کنم؟ آیا چیزی به نظرت نمیرسد؟»
من گفتم: «نه! من درهای نجات را به سوی خود مسدود مینگرم، شما اگر ممکن است دستور دهید اسیران مسلمان را از زندانها و شکنجهگاهها آزاد و کند و زنجیر از دست و پای آنان بردارند و بر آنان مهر ورزند و آزادشان سازند، امید که در برابر این مهر به اسیران و غریبان، حضرت مسیح علیهالسلام و مادرش «مریم» مرا شفا بخشند.»
جدم به خواسته من جامه عمل پوشاند و برای شفای من، همه اسیران مسلمان را آزاد ساخت ومن نیز خویشتن را اندکی سالم و بانشاط نشان دادم و کمی غذا خوردم و جدم شادمان گردید و بر محبت اسیران و احترام به آنان تأکید کرد.
آن رؤیای پرشکوه:
چهار شب از آن رؤیای شکوهبار گذشته بود که خواب دیگری دیدم.
گویی دخت گرانمایه پیامبر، سالار بانوان گیتی به همراه مریم و هزار نفر از دوشیزگان بهشتی، به دیدار من آمدند.
مریم پاک، رو به من کرد و گفت: «این، سالار بانوان جهان، فاطمه علیهالسلام دخت گرانمایه پیامبر و مادر همسر آینده تو است.»
من دامان آن بانوی بزرگ را سخت گرفتم و گریهکنان از اینکه حضرت عسکری از دیدار من سرباز میزند و به خوابم نمیآید به مادرش شکایت بردم.
فاطمه علیهالسلام فرمود: «ملیکه! پسرم به دیدار تو نخواهد آمد چرا که تو مشرک هستی این خواهرم «مریم» است که از دین شما بیزاری میجوید، اگر براستی دوست داری
خشنودی خدا و مسیح علیهالسلام ومریم را بدست آوری و به دیدار حسن من، مفتخر گردی بگو: «اشهد ان لا اله الا الله و أن أبیمحمد رسول الله.»
اینک در انتظار دیدار پسرم باش
من به دعوت، دخت گرانقدر پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم اسلام آوردم و به یکتایی خدا و رسالت محمد صلی الله علیه و اله و سلم گواهی دادم. بانوی بانوان مرا در آغوش کشید و خوش آمد گفت و فرمود: «اینک در انتظار دیدار پسرم باش!...»
از خواب برخاستم، اما شور و شوق دیدار ابومحمد، حضرت عسکری، کران تا کران وجودم را فرا گرفته بود. در انتظار دیدارش قرار و آرام نداشتم که شب فرا رسید و او به خواب من آمد. هنگامی که او را دیدم به او گفتم: «سرورم! محبوب قلبم! پس از اینکه، قلب مرا لبریز از مهر وعشق پاک خود کردی، به من بیمهری نمودی؟»
فرمود: «تنها دلیل تأخیر دیدارت، شرک تو بود و اینک که به راه توحید و توحید گرایی گام سپردهای، همواره به دیدارت خواهم آمد. تا خداوند ما را یک جا گرد آورد.» و آن گرانمایه از آن روز تاکنون مرا ترک نکرده و هر شب به خواب من آمده است.»
تدبیر برای وصال
«بشر» فرستادهی امام هادی علیهالسلام میگوید: من که از سرگذشت عجیب او غرق در حیرت شده بودم، از او پرسیدم: «با این شرایط شما چگونه به اسارت رفتی و در صف اسیران قرار گرفتی؟»
گفت: «حضرت عسکری، شبی در عالم رؤیا به من خبر داد که بزودی جدت، سپاهی گران برای نبرد با مسلمانان گسیل خواهد داشت، شما نیز با گروهی از دوشیزگان در لباس خدمتگزار و بطور ناشناس همراه آنان بیا...»
من طبق رهنمود «ابومحمد» چنین کردم و طلایه داران سپاه مسلمین ما را به اسارت گرفتند و تا الان که خود سرگذشت خویش را به تو بازگفتم، هیچ کس نمیداند که من دختر پادشاه «روم» هستم.»
پرسیدم: «شگفتا! شما که دختر پادشاه روم هستی چگونه به زبان عربی سخن میگویی؟»
پاسخ داد: «این بخاطر شدت محبت جدم به من بود که مرا با همه وجود و امکانات به آموزش، دانش و بینش تشویق کرد و بانوی مترجم و زبانشناسی را همواره در خدمت من قرار داد تا با کوشش و تلاش بسیار، زبان عربی را بطور شایسته و بایسته به من آموخت.
«بشر» فرستاده امام هادی علیهالسلام میافزاید: «هنگامی که او را به سامرا و به محضر حضرت هادی علیهالسلام آوردم امام علیهالسلام ضمن خوش آمد و احترام به او پرسید: «پیروزی اسلام و مسلمانان و شکست رومیان را چگونه دیده است؟ و در مورد شکوه و عظمت خاندان وحی و رسالت چه فکر میکند؟»
نرجس گفت: «شما که از من، بر این واقعیتها داناترید، من چه گویم؟»
حضرت به او فرمود: «من در این اندیشهام که مقدم شما را گرامی دارم. اینک، کدامین یک از این دو راه را برای گرامیداشت خود میپسندی: دریافت سرمایه کلانی از طلا و نقره همچون ده هزار درهم یا بشارت و نوید به افتخار ابدی و همیشگی، کدامیک؟»
پاسخ داد: «سرورم! دومی را، مژده به شرافت و نیکبختی جاودانه را.»
امام هادی علیهالسلام فرمود:«پس تو را مژده باد به فرزند گرانمایهای که حکومت عدل و داد را در جهان، پی خواهد افکند و بر شرق و غرب گیتی حکومت خواهد نمود و زمین را لبریز از عدالت و دادگری خواهد ساخت همانگونه که از ظلم وبیداد لبریز باشد.»
پاسخ داد: «سرورم چه کسی و چگونه؟»
فرمود: «از همان شخصیت والایی که پیامبر در آن شب جاودانه تو را از مسیح وشمعون برای او خواستگاری کرد و در حضور مسیح و جانشین او، تو را به عقد او در آورد. اینک آیا او را میشناسی؟»
پاسخ داد: «آری! از همان شب جاودانهای که به دست مادر گرانقدرش فاطمه علیهالسلام اسلام آوردم، تاکنون شبی بدون عشق و ارادت معنوی به وجود مقدس او سحر نکردم وهر شب نیز خواب او را دیدهام.»
امام هادی علیهالسلام به یکی از خدمتگزاران فرمود: «کافور! خواهر گرانقدرم «حکیمه» را فراخوان.»
هنگامی که آن بانوی بزرگ وارد شد امام هادی علیهالسلام خطاب به او فرمود: «حکیمه! این همان دوشیزه است....»
و حکیمه او را در آغوش کشید و مورد تکریم مهر قرار داد و شادمانی خویش را از دیدار او اعلان کرد.
حضرت هادی علیهالسلام به خواهر گرانقدرش فرمود: «دختر پیامر! اینک او را نزد خویش ببر و مقررات و قوانین دین را آنگونه که میباید به او بیاموز که او همسر گرانقدر پسرم حسن و مادر پرافتخار «قائم» خواهد بود.» [1] .
*******
پاورقی 1-اامام مهدی ازولادت تاظهور-سیدمهدی قزوینی(ا ین بود آنچه مرحوم صدوق در «اکمالالدین ص423» و شیخ طوسی در «کتاب الغیبة ص214»با اندک تفاوت در برخی واژه ها آودرهاند که ما در حد توان، بهترینها را برگزیدیم.)
حضرت ولی عصر(عج) از فوت دانشمندان ناراحت میشود
قاضی نورالله شوشتری در مجالس المومنین جملاتی نوشته بدین مضمون که این شعرها را به خط حضرت ولی عصر بر روی قبر شیخ مفید دیدند.
لا صوت الناعی بفقدک انه
یوم علی آل الرسول عظیم
ان کنت قد غیبت فی جدث الثری
فالعدل و التوحید فیک مقیم
و القائم المهدی یفرح کلما
تلیت علیک من الدروس علوم [1] .
جریان دیگری
میرزا محمد تنکابنی در قصص العلماء از فاضل لاهیجی و او از سید محمد صاحب ریاض نقل میکند که به خط علامه در حاشیه یکی از کتابهایش دیدم که نوشته شبی برای زیارت قبر مولانا ابا عبدالله الحسین خارج شدم سوار بر الاغ بودم و به دستم شلاقی برای راندن الاغ بود در بین راه مردی به شکل اعراب همراه با من شد، شروع به صحبت و سوال کردم فهمیدم این شخص دانشمند کم نظیری است مسائل مشکلی برایم پیش آمده بود از او سوال کردم او را حلال مشکل و جواب دهنده از هر مسئله غامضی یافتم تمام مسائل که اشکال داشتم جواب داد.
تا رسیدیم به مسئله اینکه بر خلاف من، نظر داد من قبول نکردم و ادعا کردم این برخلاف اصل و قاعده است در صورتی میتوانیم مخالفت اصل و قاعده را بنمائیم که دلیلی حکومت بر آن دو نماید. فرمود دلیل بر این مطلب حدیثی است که شیخ طوسی در تهذیب نقل نموده. من گفتم چنین حدیثی را در تهذیب ندیدهام و شیخ و دیگران ذکر نکردهاند.
فرمود به نسخه تهذیبی که داری مراجعه کن در صفحه فلان و خط فلان نوشته است علامه میگوید این سخنان را که شنیدم فهمیدم او از غیب خبر میدهد بسیار در شگفت شدم و حیران گشتم با خود گفتم شاید این شخص قطب دائره امکان و امام زمان است من سواره هستم و او پیاده از تشویش و اندیشهای که داشتم شلاق از دستم افتاد.
به ایشان عرض کردم آیا در غیبت کبری ممکن است به حضور ولی عصر علیه السلام مشرف شویم در این هنگام شلاق را از روی زمین برداشت و در دست من گذاشت فرمود چرا ممکن نباشد با اینکه دست او در میان دست تو است علامه گفت خود را از الاغ به زیر انداختم و قدمهایش را بوسیدم تا از هوش رفتم همین که به هوش آمدم کسی را ندیدم بسیار ناراحت شده به خانه برگشتم.
*******
پاورثی1- جنه الماوی - ص263
شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)
درجسم جهان ، باردگرروح دمیدند
دلها همه از جلوه دلدار طپیدند
بر چهره شب ، پرده ای ازنور کشیدند
هنگام سحر ، نیمه شعبان معظم
شور و طرب و، نور وسروراست به هرجا
چون مهدی موعود ، نهد پای به دنیا
پور حسن عسکری و ، نرگس والا
دردانه زهرا که به خوبان شده خاتم
احمد رخ و، حیدرصفت و، فاطمه رفتار
حُسن حسنین است درآن قامت ورخسار
پیوسته شکوفان و بهار آن گل بی خار
مقصود خدا ،زآب وگل وخلقت آدم
غایب زنظرهاست ، ولی حاضردائم
با علم خداداد ، بود شاهد و عالم
همنام پیمبر ، لقبش حجت و قائم
ازقامت او ، پایه خلقت شده محکم
آلودگی ما سبب غیبت دلدار
جز پرده عصیان نَبُوَد مانع دیدار
غایب نبود هیچگه از مردم بیدار
بسیار کسان را شده ، دیدار فراهم
با دیده جان ، دلبردلخواه توان یافت
چون ابرگناهان رَوَد، آن ماه توان یافت
با پاکدلی در حرمش راه توان یافت
لطفش همه جا ، بر همه کس ، بوده دمادم
روزی که بشر می شود آزرده وخسته
روزی که شود راه امید همه بسته
دلها ز ستمهای جهانگیر شکسته
آن روز دگر ، روز ظهور است مسلّم
تا جلوه کند یار، دل آماده او کن
پاکیزه دل آئینه آن روی نکو کن
بااشک (حسان) چهره بیارای ووضوکن
شاید که بخدمت کند احضارتوراهم
تو جان جهانی فدایت شوم
تو بهتر ز جانی فدایت شوم
نه ماهی نه مهری به رویت قسم
به از این و آنی فدایت شوم
دلم را که چون سایه دنبال توست
کجا میکشانی فدایت شوم
چه کردم گناهم چه بوده چرا
ز چشمم نهانی فدایت شوم
قلم را شکستم دهان دوختم
تو فوق بیانی فدایت شوم
قد سرو و سرو قد تو کجا
تو سرو روانی فدایت شوم
چه کم گردد از تو مرا هم اگر
کنارت نشانی فدایت شوم
الا ای تمام جهان از تو پر
کجای جهانی فدایت شوم
خیال تو دل را صفا می دهد
ز بس مهربانی فدایت شوم
عجب نیست از شهد وصلت اگر
مرا هم چشانی فدایت شوم
از آن رو نهانی که می بینمت
به هر جا عیانی فدایت شوم
چه پیدا چه پنهان به هر جا روی
امام زمانی فدایت شوم
نه تها به «میثم» به خلق جهانی
تو کهف امانی فدایت شوم
بهارو باغ و گل و بستان و بلبل مست
به دون فیض توهیچ است هیچ ،هرچه که هست
خوش آن گروه که دیوانه واردرهمه عمر
شکسته اند به پای محبتت سر و دست
چو آفتاب زآغوش کبریا تابید
جبین هر که به سنگ بلای دوست شکست
درآن زمان که خدا خلق کرد عالم را
زمان هستی خودرابه تار زلف توبست
چه جای حیرت اگرمن زپادرافتادم
که زیرکوه غمت آسمان زپای نشست
هنوز جام بلایت به دست ساقی بود
که ما شدیم به یک جرعه خیالی مست
می محبت تودربهشت تاجوشید
فرشتگان الهی شدندباده پرست
هنوز صحبت پروانه حرف شمع نبود
که من به گردتومی سوختم به بزم الست
فتاد«میثم»بی دست وپابه دامن تو
چوقطره ای که به دریای بی کران پیوست
تو جان جهانی فدایت شوم
تو بهتر ز جانی فدایت شوم
نه ماهی نه مهری به رویت قسم
به از این و آنی فدایت شوم
دلم را که چون سایه دنبال توست
کجا میکشانی فدایت شوم
چه کردم گناهم چه بوده چرا
ز چشمم نهانی فدایت شوم
قلم را شکستم دهان دوختم
تو فوق بیانی فدایت شوم
قد سرو و سرو قد تو کجا
تو سرو روانی فدایت شوم
چه کم گردد از تو مرا هم اگر
کنارت نشانی فدایت شوم
الا ای تمام جهان از تو پر
کجای جهانی فدایت شوم
خیال تو دل را صفا می دهد
ز بس مهربانی فدایت شوم
عجب نیست از شهد وصلت اگر
مرا هم چشانی فدایت شوم
از آن رو نهانی که می بینمت
به هر جا عیانی فدایت شوم
چه پیدا چه پنهان به هر جا روی
امام زمانی فدایت شوم
نه تها به «میثم» به خلق جهانی
تو کهف امانی فدایت شوم
امام مهدی امتحان الهی(9)
الکلینی عن علی بن ابراهیم، عن محمد بن عیسی، عن یونس عن سلیمان بن صالح رفعه الی أبی جعفر الباقر علیه السلام قال: قال لی:
ان حدیثکم هذا لتشمئز منه القلوب قلوب الرجال، فانبذوا الیهم نبذا فمن أقر به فزیدوه، و من أنکره فذروه، انه لابد من أن تکون فتنة یسقط فیها کل بطانة و ولیجة حتی یسقط فیها من یشق الشعرة بشعرتین حتی لا یبقی الا نحن و شیعتنا.
راوی گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود:
گفتار شما (شیعیان) دلهای مردم (نااهل) را ناخوش آید، احادیثی را بر آنها عرضه کنید اگر پذیرا بودند زیادترش کنید و هر کس منکر بود رهایش کنید زیرا که یقینا فتنه ای به سراغ شما خواهد آمد که هر دوست و همراهی را از بین ببرد تا آنکه حتی اگر بر یک مو وارد شود آن را به دو مو تبدیل کند، در این فتنه جز ما و شیعیان (خالص) ما باقی نخواهند ماند. (1) .
*******
پاورقی:1- بحارالانوار 1105:52 ح 36. -امام مهدی علیه السلام جلوه جمال الهی
امام مهدی امتحان الهی (8)
علی بن أحمد، عن عبید الله بن موسی، عن محمد بن الحسین، عن صفوان بن یحیی قال: أبوالحسن الرضا علیه السلام:
و الله ما یکون ما تمدون أعینکم الیه حتی تمحصوا و تمیزوا، و حتی لا یبقی منکم الا الأندر فالأندر.
امام رضا علیه السلام:
به خدا قسم، آنچه چشمهایتان را به آن دوخته اید واقع نمی شود مگر بعد از آزمایش و جدائی شما از یکدیگر، و تا آنجا که جز تعداد بسیار کمی از شما شیعیان باقی نماند. (1) .
*******
پاورقی:1- بحارالانوار 114:52 ح 30. -امام مهدی علیه السلام جلوه جمال الهی