صلوات بهترین دعا
عبدالسلام (بن عبدالرحمن ) بن نعیم گوید: به امام صادق - علیه السلام - عرض کردم : من داخل کعبه شدم و دعایى به خاطرم نیامد جز صلوات بر محمد - صلى الله علیه و آله - فرمود: آگاه باش مانند تو در فضیلت و ثواب کسى از خانه خدا بیرون نیامده است .
یکبار صلوات فرستادن
امام صادق - علیه السلام - فرمود:
هنگامى که نام پیغمبر - صلى الله علیه و آله - برده مى شود بر آن حضرت بسیار صلوات بفرستید؛ زیرا هر کس یک بار بر او صلوات فرستد خداوند هزار بار در هزار صف فرشتگان بر وى صلوات فرستد، و هیچ مخلوقى باقى نمى ماند مگر این که بر آن بنده صلوات فرستد از جهت صلوات خداوند و فرشتگانش بر او، و دست نکشد از این ثواب ها و بى رغبتى ننماید؛ مگر نادان خودبین که خدا و رسول از وى بیزارند.
شرح : مرد از صلوات خداوند و فرشتگان فرو ریختن رحمت و برکت و لطف و کرامت و نعمت خدا است بر بنده خویش .
******
آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت -عباس عزیزى
تلخى گوش و شورى آب چشم
ابن ابى لیلى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید:
روزى به همراه نعمان کوفى به محضر مبارک آن حضرت وارد شدیم ، حضرت به من فرمود: این شخص کیست ؟
عرض کردم : مردى از اهالى کوفه به نام نعمان مى باشد، که صاحب راءى و داراى نفوذ کلام است .
حضرت فرمود: آیا همان کسى است که با راءى و نظریّه خود، چیزها را با یکدیگر قیاس مى کند؟
عرض کردم : بلى .
پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان ! آیا مى توانى سرت را با سایر اعضاء بدن خود قیاس نمائى ؟
نعمان پاسخ داد: خیر.
حضرت فرمود: کار خوبى نمى کنى ، و سپس افزود: آیا مى شناسى کلمه اى را که اوّلش کفر و آخرش ایمان باشد؟
جواب گفت : خیر.
امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى ؟
اظهار داشت : خیر.
ابن ابى لیلى مى گوید: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم : فدایت شوم ، شما خود، پاسخ آن ها را براى ما بیان فرما تا بهره مند گردیم .
بنابراین حضرت صادق علیه السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه ، در آن نمى بود پیه ها زود فاسد مى شد.
و همچنین خاصیّت دیگر آن ، این است که اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛ و خداوند در گوش ، تلخى قرار داد تا آن که مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.
و بى مزّه بودن آب دهان ، موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛ و نیز به وسیله رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سینه خارج مى گردد.
و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله (لا إ له إ لاّ اللّه ) است ، که اوّل آن (لا اله ) یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش (الاّ اللّه ) است ، یعنى ؛ مگر خداى یکتا و بى همتا.(1)
******
پاورقی:1- بحارالا نوار: ج 2، ص 295، ح 14، به نقل از علل الشّرایع .
معجزه حیات چهار پرنده
یکى از اصحاب حضرت ابا عبداللّه ، امام جعفر صادق علیه السلام حکایت کند:
روزى به همراه بعضى از دوستان به مجلس شریف و مبارک آن حضرت شرفیاب شدم ؛ و من از محضر مقدّسش پیرامون این آیه شریفه قرآن :
خُذْ أ رْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إ لَیْکَ سؤ ال کردم بر این که آیا آن پرندگان از یک جنس و یک نوع ؛ و یا آن که از انواع پرندگان متفاوت بودند؟
امام صادق علیه السلام فرمود: آیا دوست دارید تا همانند آن را به شما ارائه و نشان دهم ؟
همگى در پاسخ گفتیم : بلى .
حضرت در همان حالتى که نشسته بود صدا زد: طاووس !
ناگهان طاووسى پروازکنان جلوى حضرت آمد، بعد از آن صدا زد: کلاغ ! و کلاغى هم نزد حضرت آمد؛ و سپس یک کبوتر و یک باز شکارى را صدا نمود و آن دو نیز نزد حضرت حاضر شدند.
بعد از آن امام علیه السلام دستور داد تا سر آن چهار پرنده را بریدند؛ و پر و بال آن ها را کَنْدند و بدن هاى آن ها را قطعه قطعه کردند و سپس تمام گوشت و پوست آن ها را درهم آمیختند.
پس از آن امام علیه السلام سر طاووس را به دست خود گرفت و آن را صدا زد.
ناگهان دیدم مقدارى از استخوان ها، گوشت ها و پرها حرکتى کردند و از مابقى جدا گشته و به هم پیوستند.
بعد از آن ، حضرت سر طاووس را رها نمود و آن سر به بدن متّصل شد؛ و طاووس حرکت کرد و صحیح و سالم جلوى امام صادق علیه السلام ایستاد.
سپس حضرت کلاغ و باز شکارى و کبوتر را یکى پس از دیگرى صدا زد و جریان را به همان شکل انجام داد؛ و آن ها هم زنده شدند و در مقابل حضرت سر پا ایستادند.(1 (
*****
پاورقی:1- اثبات الهداة : ج 3، ص 114، ح 135.
رفع حاجت بوسیله جنّ
محمّد بن مسلم به نقل از دربان امام صادق علیه السلام به نام مفضّل بن عمر حکایت کند:
روزى دو نفر از دوستان و اصحاب آن حضرت مقدارى پول نقد و دیگر اجناس از خراسان به سوى مدینه مى آوردند؛ در بین راه ، عبورشان به شهر رى افتاد.
در آنجا یکى دیگر از دوستانشان نیز کیسه اى پول تحویل آن ها داد تا خدمت امام صادق علیه السلام تحویل دهند؛ و مرتّب از آن کیسه محافظت و نگه دارى مى کردند، که مبادا مفقود شود.
همین که وارد مدینه منوّره شدند، قبل از آن که به حضور امام صادق علیه السلام شرفیاب شوند، به جستجوى اموال و اشیاء پرداختند، ناگاه با حالت تعجّب دیدند، که تمام آن ها موجود است ؛ مگر کیسه اءمانى آن مردى که در بین راه براى حضرت فرستاده بود، هر چه تلاش کردند، آن کیسه را نیافتند.
یکى از آن دو نفر به دیگرى گفت : خدا به فریاد ما برسد، چه جوابى به حضرت بدهیم ؟
دیگرى پاسخ داد: آن حضرت کریم و بزرگوار است ، عذر ما را مى پذیرد، او مى داند که ما مقصّر نیستیم .
به هر حال اموال و پول ها را برداشتند و به محضر مبارک امام صادق علیه السلام شرفیاب شدند؛ و سپس آن اموال را به خدمت حضرتش تقدیم کردند.
حضرت پیش از آن که آن اموال را بررسى و محاسبه نماید که چیست و چقدر است ، فرمود: کیسه آن مرد رافضى ، که از شهر رى براى ما فرستاده بود کجا است ؟
آن ها جریان خود را تعریف کردند.
امام علیه السلام فرمود: اگر آن را ببینید، مى شناسید؟
گفتند: بلى ، آن را مى شناسیم .
حضرت پیش خدمت خود را صدا زد و فرمود: آن کیسه را بیاور، همین که کیسه را آورد، گفتند: این همان کیسه است .
و در این لحظه امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: شبان گاه به مقدارى پول محتاج شدم ، یکى از جنّیان را که از دوستان و شیعیان ما بود فرستادم تا کیسه را از بین اموال بردارد و بیاورد.(1)
******
پاورقی:1- بحارالا نوار: ج 47، ص 65، ح 5، به نقل از بصائرالدّرجات : ج 2، ب 18، ص 27.
ترس از مرگ به جهت تخریب خانه
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم حکایت فرماید:
امام حسن مجتبى علیه السلام دوستى شوخ طبع داشت که مرتّب به ملاقات و دیدار آن حضرت مى آمد و نیز در جلسات شرکت مى کرد، تا آن که مدّتى گذشت ؛ و هیچ خبرى از این شخص نشد.
حضرت از این جریان متعّجب شد و از اطرافیان جویاى احوال او گردید، تا آن که پس از گذشت چند روزى ، مجدّدا آن شخص به ملاقات امام علیه السلام آمد.
حضرت جویاى احوال او شد و به او فرمود: چند روزى است که به این جا نیامده اى ، در چه حالت و وضعیّتى هستى ؟ آیا مشکل و ناراحتى خاصّى برایت پیش آمده بود؟
آن شخص در پاسخ اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! در حالتى قرار گرفته ام که آنچه را دوست دارم ، به آن دست نمى یابم ؛ و آنچه را خداوند دوست دارد انجام نمى دهم ؛ و آنچه را هم که شیطان مى خواهد برآورده نمى کنم .
امام حسن مجتبى علیه السلام تبسّمى نمود و فرمود: یعنى چه ؟ منظورت چیست ؟ توضیح بده .
آن شخص گفت : چون خداوند متعال دوست دارد که من بنده و مطیع و فرمان بر او باشم و معصیت او را نکنم ؛ و من چنین نیستم .
و شیطان دوست دارد که من در همه کارهایم معصیت خدا را نمایم و نسبت به دستورات خداوند مخالفت و سرپیچى کنم و من چنین نیستم .
و همچنین من مرگ را دوست ندارم ؛ بلکه علاقه دارم همیشه سالم و زنده باشم ، که هرگز چنین نخواهد بود.
در این هنگام یکى از اشخاصى که در آن مجلس حضور داشت ، گفت : یاابن رسول اللّه ! چرا ما از مرگ ترسناک هستیم و آن را دوست نداریم ؛ و گریزان هستیم ؟
امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود: چون شما دنیاى خود را تعمیر و آباد کرده اید و آخرت را تخریب و ویران ساخته اید.
و سپس افزود: این امر طبیعى است که چون هیچ انسانى دوست ندارد از منزل و محلّى که آن را آباد کرده و به ظاهر آراسته و مجهّز است ، از آن دست برداشته و چشم پوشى کند و به محلّى خراب و نامساعد برود، چون خود را در زمره مؤ منین و مقرّبین الهى نمى بیند.(1)
*****
پاورقی:1- معانى الا خبار: ص 289، ح 29.
زن شدن مردى در قبال توهین
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه حکایت نموده است :
روزى امام حسن مجتبى علیه السلام در جمعى از اقشار مختلف مردم حضور داشت ، که یکى از افراد آن مجلس گفت :
یابن رسول اللّه ! شما که این قدر قدرت دارید و مى توانید با دعا معاویه را نابود کنید و زمین عراق و شام را جابه جا نمائید؛ و حتّى کارى کنید که زن تبدیل به مرد شود؛ و یا مرد، زن گردد، چرا این همه ظلم هاى معاویه را تحمّل کرده و سکوت مى نمایید؟!
ناگاه یکى از دوستان معاویه که در آن جمع حاضر بود؛ با حالت تمسخر و توهین گفت : این شخص - یعنى ؛ امام حسن مجتبى علیه السلام - کارى نمى تواند انجام دهد، چون او توان چنین کارهائى را ندارد.
در همین حال حضرت به آن دوست معاویه که از اهالى شام بود خطاب کرد و فرمود: تو خجالت نمى کشى که در بین مردها نشسته اى ، بلند شو و جاى دیگر بنشین .
امام صادق علیه السلام در ادامه فرمایش خود افزود: ناگهان مرد شامى متوجّه شد که به هیئت زنان در آمده است ؛ و دیگر علامت مردى در او نیست .
سپس امام حسن مجتبى علیه السلام به آن مرد شامى که تبدیل به زن شد، فرمود: اینک همسرت به جاى تو مرد گردید؛ و او با تو همبستر مى شود و تو یک فرزند خنثى آبستن خواهى شد.
چند روزى پس از گذشت از این ماجرا، هر دوى آن مرد و زن شامى نزد امام حسن مجتبى علیه السلام آمدند و از کردار و رفتار خود پشیمان شده و توبه کردند.
و حضرت در حقّ آن ها دعا کرد و از خداوند متعال ، براى آنان در خواست مغفرت نمود؛ و هر دوى آن ها به دعاى حضرت ، به حالت اوّلشان باز گشتند.( 1)
*****
پاورقی:1- - بحالا نوار: ج 43، ص 327، إ ثبات الهداة : ج 2، ص 56، ج 51، مدینة المعاجز: ج 3، ص 260، ح 880، با مختصر تفاوت .
شاد کردن رسول خدا (ص )باصلوات
از حضرت امام صادق - علیه السلام - روایت شده که :
هر که خواهد که شاد گرداند محمد و آل آن حضرت را - صلوات الله علیهم - به این نحو، به ایشان صلوات فرستد:
اللهم یا اجود من اعطى و یا خیر من سئل و یا ارحم من استرحم . اللهم صل على و محمد و آله فى الاءولین و صل على محمد و آله فى الآخرین و صل على محمد و آله فى الملاء الاءعلى و صل على محمد و آله فى المرسلین . اللهم اعط محمدا و آله الوسیلة و الفضیلة و الشرف و الرفعة و الدرجة الکبیره . اللهم انى آمنت بمحمد - صلى الله علیه و آله - و لم اءره فلا تحرمنى یوم القیامة رؤ یته و ارزقنى صحبته و توفنى على ملته و اسقینى من حوضه مشربا رویا سائغا هنیئا لا اظماء بعده ابدا انک على کل شى ء قدیر. اللهم انى آمنت بمحمد صلى الله علیه و آله و لم اءره فعرفنى فى الجنان وجهه . اللهم بلغ محمدا صلى الله علیه و آله منى تحیة و سلاما.
*******
آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت -عباس عزیزى
دعای امام صادق علیه السلام در روز آخر شعبان
قال الامام الصادق علیهالسلام ـ مِمّا کانَ یَقولُهُ فی آخِرِ لَیلَةٍ مِن شَعبانَ و أوَّلِ لَیلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ
از جمله دعاهایى که امام صادق علیهالسلام در آخرین شب شعبان و اوّلین شب ماه رمضان مىخوانْد:
اللّهُمَّ إنَّ هذَا الشَّهرَ المُبارَکَ الَّذی اُنزِلَ فیهِ القُرآنُ هُدىً لِلنّاسِ و بَیِّناتٍ مِنَ الهُدى وَالفُرقانِ قَد حَضَرَ، فَسَلِّمنا فیهِ وَ سَلِّمهُ لَنا و تَسَلَّمهُ مِنّا فی یُسرٍ مِنکَ و عافِیَةٍ ، یامَن أخَذَ القَلیلَ و شَکَرَ الکَثیرَ اقبَل مِنِّی الیَسیرَ .
خداوندا! این ماه مبارک، که قرآن را در آن فرو فرستادهاى و آن را مایه هدایت مردم و نشانههایى روشن از هدایت و فرقان قرار دادهاى، فرا رسید. پس، ما را در این ماه، سالم بدار و نیز آن را براى ما سالم بدار و آن را با آسانى و تندرستى از سوى خودت، از ما دریافت کن. اى که اندک را مىگیرى و پاداش بسیار مىدهى! اندک را از من بپذیر!
اللّهُمَّ إنّی أسأَلُکَ أن تَجعَلَ لی إلى کُلِّ خَیرٍ سَبیلاً، و مِن کُلِّ ما لا تُحِبُّ مانِعا، یا أرحَمَ الرّاحِمینَ، یا مَن عَفا عَنّی و عَمّا خَلَوتُ بِهِ مِنَ السَّیِّئاتِ،یا مَن لَم یُؤاخِذنی بِارتِکابِ المَعاصی، عَفوَکَ عَفوَکَ عَفوَکَ یا کَریمُ، إلهی وَ عَظتَنی فَلَم أتَّعِظ ، و زَجَرتَنی عَن مَحارِمِکَ فَلَم أنزَجِر، فَما عُذری؟ فَاعفُ عَنّی یا کَریمُ ، عَفوَکَ عَفوَکَ
خداوندا! از تو مىخواهم که به سوى هر نیکى، راهى و در برابر هر آنچه دوست ندارى، باز دارندهاى برایم قرار دهى! اى مهربانترینِ مهربانان؛ اى که از من و از گناهانى که در نهان انجام دادهام، چشم پوشیدى؛ اى آن که مرا به خاطر نافرمانىها مؤاخذه ننمودى! ببخشاى، ببخشاى، ببخشاى، اى بزرگوار!
خدایا! پندم دادى، پند نگرفتم! از گناهانت بازم داشتى، دست برنداشتم! چه عذرى دارم؟! پس بر من ببخشاى، اى بزرگوار! ببخشاى، ببخشاى!
اللّهُمّ، إنّی أسأَلُکَ الرّاحَةَ عِندَ المَوتِ، وَالعَفوَ عِندَ الحِسابِ، عَظُمَ الذَّنبُ مِن عَبدِکَ فَلیَحسُنِ التَّجاوُزُ مِن عِندِکَ، یا أهلَ التَّقوى و یا أهلَ المَغفِرَةِ، عَفوَکَ عَفوَکَ
. خداوندا! از تو آسودگى را به هنگام مرگ و بخشایش را به هنگام حساب، مىخواهم. بندهات گناه بزرگ آورْد. اینک، گذشت از سوى تو، نیکوست، اى شایسته تقوا و اى شایسته آمرزش! ببخشاى، ببخشاى!
اللّهُمَّ إنّی عَبدُکَ وَابنُ عَبدِکَ وَابنُ أمَتِکَ، ضَعیفٌ فَقیرٌ إلى رَحمَتِکَ، و أنتَ مُنزِلُ الغِنى وَالبَرَکَةِ عَلَى العِبادِ، قاهِرٌ مُقتَدِرٌ، أحصَیتَ أعمالَهُم و قَسَمتَ أرزاقَهُم، و جَعَلتَهُم مُختَلِفَةً ألسِنَتُهُم و ألوانُهُم، خَلقا مِن بَعدِ خَلقٍ، لا یَعلَمُ العِبادُ عِلمَکَ، ولا یَقدِرُ العِبادُ قَدرَکَ، و کُلُّنا فَقیرٌ إلى رَحمَتِکَ، فَلا تَصرِف عَنّی وَجهَکَ، وَاجعَلنی مِن صالِحی خَلقِکَ فِی العَمَلِ وَالأَمَلِ وَالقَضاءِ وَالقَدَرِ
خداوندا! من بنده تو و فرزند بنده و کنیز توام، ناتوانى که نیازمند رحمت توست؛ و تویى که بر بندگانت، توانگرى و برکت را فرو مىفرستى و چیره با اقتدارى و کارهاى بندگان را شمرده و روزىهایشان را تقسیم کردهاى و آنان را با زبانها و رنگهاى گوناگون، قرار دادهاى، آفرینشى پس از آفرینشى .
بندگان، نه دانش تو را دارند و نه قدرت تو را . همه ما نیازمند رحمت توییم. پس، روى رحمت را از من برنگردان و مرا در کار و امید و تقدیر خویش، از بندگان شایستهات قرار بده!.
اللّهُمَّ أبقِنی خَیرَ البَقاءِ، و أفنِنی خَیرَ الفَناءِ؛ عَلى مُوالاةِ أولِیائِکَ و مُعاداةِ أعدائِکَ وَالرَّغبَةِ إلَیکَ وَالرَّهبَةِ مِنکَ، وَالخُشوعِ وَالوَفاءِ وَالتَّسلیمِ لَکَ، وَالتَّصدیقِ بِکِتابِکَ، وَاتِّباعِ سُنَّةِ رَسولِکَ .
خداوندا! مرا به نیکوترین ماندن، باقى بدار و به بهترین فنا، فانى ساز: بر دوستى با دوستانت و دشمنى با دشمنانت و شوق به درگاهت و هراس از عظمتت و خشوع و وفا و تسلیم نسبت به خودت و باور به کتابت و پیروى از سنّت فرستادهات .
اللّهُمَّ ما کانَ فی قَلبی مِن شَکٍّ أو ریبَةٍ، أو جُحودٍ أو قُنوطٍ ، أو فَرَحٍ أو بَذَخٍ، أو بَطَرٍ أو خُیَلاءَ، أو رِیاءٍ أو سُمعَةٍ، أو شِقاقٍ أو نِفاقٍ، أو کُفرٍ أو فُسوقٍ أو عِصیانٍ، أو عَظَمَةٍ أو شَیءٍ لا تُحِبُّ، فَأَسأَلُکَ یا رَبِّ أن تُبدِلَنی مَکانَهُ إیمانا بِوَعدِکَ، و وَفاءً بِعَهدِکَ، و رِضا بِقَضائِکَ، و زُهدا فِی الدُّنیا، و رَغبَةً فیما عِندَکَ، و اُثرَةً و طُمَأنینَةً و تَوبَةً نَصوحا، أسأَلُکَ ذلِکَ یا رَبَّ العالَمینَ .
خداوندا! آنچه در دلم هست، از: شک و تردید، یا انکار و یأس، یا شادى بىجا و غرور، یا سرمستى و غرور، یا ریا و آوازهخواهى، یا دشمنى و نفاق، یا کفر و تبهکارى و نافرمانى، یا خودبزرگبینى و یا هر چه که دوست نمىدارى ـ پروردگارا ـ از تو مىخواهم که آنها را به ایمان به وعدهات، وفا به پیمانت، رضا به تقدیرت، پارسایى در دنیا، شوق به آنچه پیش توست، بزرگوارى، آرامش و توبه راستیناست. توبه نصوح، یعنى توبه درست و بىغل و تبدیل کنى! اى پروردگار جهانیان! اینها را از تو مىطلبم.
إلهی أنتَ مِن حِلمِکَ تُعصى، و مِن کَرَمِکَ وَ جودِکَ تُطاعُ؛ فَکَأَنَّکَ لَم تُعصَ، و أنَا و مَن لَم یَعصِکَ سُکّانُ أرضِکَ، فَکُن عَلَینا بِالفَضلِ جَوادا، و بِالخَیرِ عَوّادا، یا أرحَمَ الرّاحِمینَ
خدایا! چون بردبارى، نافرمانىات مىکنند و چون بزرگوار و بخشندهاى، فرمانت مىبرند، آن چنان که گویا نافرمانىات نکردهاند. من و آن که نافرمانى تو نکرده است، ساکنان زمین توییم. پس با عطاى خویش بر ما، بخشنده و خیررسان باش، اى مهربانترینِ مهربانان!
درود خدا بر محمّد و خاندان او، درودى پیوسته و بىشمار، درودى که ارزش آن را کسى جز تو نداند، اى مهربانترینِ مهربانان!
**************
مصباح المتهجّد:850/911، الإقبال: 1/43، البلد الأمین: 192
توجیه بدیها
امام صادق علیه السلام شنید که مردى شهرت به تقوى پیدا کرده است . روزى آن مرد را مشاهده کرد که جمع زیادى از عوام اطراف او را گرفته بودند.
پس آن مرد از مردم کناره گرفت و تنها به راهى حرکت کرد؛ امام علیه السلام ناظر کارهاى او بود.
پس از زمانى کوتاه امام دیدند او جلو یک دکان نانوائى ایستاد، و دو نان مخفیانه برداشت و به راه افتاد. پس از چند قدمى از دکان میوه فروشى دو عدد انار برداشت و به راهش ادامه داد.
پس از پیمودن مسافتى نزد مرد مریضى رفت و نانها و انارها را به وى داد و به مقصد خود خواست برود، امام علیه السلام خود را به آن مرد رساند و فرمود: امروز از تو عمل شگفت انگیزى دیدم ، و آنچه را دیده بود برایش نقل کرد!
آن مرد گفت : گمان مى کنم تو امام صادق علیه السلام هستى ؟ فرمود: آرى ، گفت : با آنکه فرزند پیامبرى ، افسوس که چیزى نمى دانى ؟
فرمود: چه جهلى از من دیده اى ؟ گفت : مگر نمى دانى خداوند در قرآن فرموده (هر کار نیکى انجام دهد ده حسنه دارد و هر که گناهى کند جز یک گناه برایش ننویسند)(1) از این جهت به حساب من دو نان و دو انار دزدیده ام ، مجموعا چهار گناه محسوب مى شود، و آنها را در راه خدا داده ام مى شود چهل حسنه .
چهار گناه را از چهل حسنه کم کنند سى و شش حسنه برایم باقى مى ماند، و تو از این حسابها نمى دانى !
امام فرمود: خدا مرگ دهد مگر این آیه از قرآن را نشنیدى که مى فرماید (خدا از پرهیزگاران قبول اعمال کند)؟!(2) تو چهار گناه کردى و مال مردم را دزدیدى و چهار گناه دیگر کردى که بدون اجازه به دیگران دادى ، پس هشت گناه نمودى و هیچ حسنه اى هم ندارى .
بعد حضرت به اصحابش فرمود: اینگونه تفسیرها و توجیه هاست که اینان هم خودشان و هم دیگران را گمراه مى سازند.(3 (
*******
پاورقی 1:- من جاء بالحسنة فله عشرا مثالها (انعام : 160).
2- انما یتقبل الله من المتقین (مائدة : 27).
3- نمونه معارف 4 / 275 - وسائل الشیعه 2 / 57.
ده اندرز از امام صادق
1 - اگر خداوند عهده دار روزى تو است ،پس چرا غم روزى خود مى خورى ؟
2 - اگر روزى هر کس معین است ،پس چرا اینقدر حرص مى زنى ؟
3 - اگر حساب حق است ،براى چه این همه مال مى اندوزى ؟
4 - اگر پاداش خدا حق است ، چرا تااین اندازه بخل مى ورزى ؟
5 - اگر کیفر از آتش دوزخ است ، چرا این همه مرتکب گناه مى شوى ؟
6 - اگر مرگ حق است ، چرا اینقدر شاد مان هستى ؟
7 - اگر همه چیز در محضر خدا است ، براى چه مکر و حیله مى کنى ؟
8 - اگر گذشتن بر پل صراط حق است ، پس به چه چیز مى بالى و چرا به خود مغرورگشته اى ؟
9 - اگر همه چیز به قضا و قدر الهى است ، پس چرا اینقدر اندوهگین مى باشى ؟
10 - اگر دنیا فانى است ، پس دلبستگى به آن براى چیست ؟(1)
ما نصیحت به جاى خود کردیم
روزگارى در این بسر بردیم
گر نیاید به گوش رغبت کس
بر رسولان پیام باشد و بس (2)
****
پاورقی:1- خصال / ص 526.
2- کشکول جبهه