پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
تصویرى از گور
بس نامور به زیر زمین دفن کردهاند ××کز هستیش به روى زمین بر نشان نماند
و آن پیر لاشه را که سپردند زیر گل×× خاکش چنان بخورد کز و استخوان نماند
((سعدى))
بسیارى از انسانها آنچنان فراموش گر گروگانهاى خاک شدهاند گویا خود به جمع آنان نخواهند پیوست، و اگر لحظهاى به طور جدى اندیشه خود را به کار بگیرند و گور و گور نشینان را به تصویر بکشند، و یا در گورستانى حاضر آیند و از نزدیک گورها را ببینند شاید به خود آیند و راه درست رإ؛ پیدا نموده و با درک درست سرانجام این دنیا، به جهان آینده بیندیشند، و اسباب نجات و رهایى خود از آتش دوزخ را فراهم آورند، امام على علیهالسلام براى پند دادن به ما انسانها در سخنان خود، گور و گور نشینان را به گونهاى زیبا و عبرتانگیز به تصویر کشیده است، که در اینجا به ذکر نمونههایى از آن سخنان بسنده مىشود:
1 -...فکان کل امرىء منکم قد بلغ من الأرض منزل وحدته، و مخط حفرته، فیاله من بیت وحدة و منزل وحشة، و مفرد غربة و کان الصیحة قد اتتکم، و الساعة قد غشیتکم و برزتم لفصل القضاء قد راحت عنکم الأباطیل و اضمحلت عنکم العلل و استحقت بکم الحقایق و صدرت بکم الأمور مصادرها، فاتعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغیر، و انتفعوا بالنذر .(1)
ترجمه:
((... پس گویا هر یک از شما به سراى تنهایى خود در روى زمین و گودال گور خویش رسیده است، پس شگفتا براى او خانه تنهایى و منزل ترسناک، و جایگاه بىکسى! و گویا صحیه دوم آسمانى به گوشهاى شما رسیده و ساعت قیامت شما را فرا گرفته و براى داورى در دادگاه بزرگ قیامتپدیدار گشتهاید از گورهاى خود بیرون آمدهاید و باطلهاى شما آشکار گردیده، و دوران بهانهگیرىها در برابر خداوند پایان پذیرفته و حقایق براى شما ثابت گردیده، و هر کارى از نیک و بد شما در جاى خود قرار گرفته است، بنابراین، از درسهاى عبرتآموز پند، و از دگرگونىهاى روزگار عبرت بگیرید و از بیم دادنها بهرهمند گردید.))
2- و ما أصنع بفدک و غیر فدک و النفس مظانها فى غد جدث، تتقطع فى ظلمته اثارها، و تغیب أخبارها، و حفرة لو زیدت فى فسحتها، و أوسعت یدا حافرها لأضغطها الحجر و المدر سد فرجها التراب المتزاکم... (2)
ترجمه:
((...و مرا با فدک و جز فدک چه کار؟! در حالى که جایگاه بدن ما براىفردا گور خواهد بود، که در تاریکى آن نشانههاى زندگى انسان از میان مىرود، و خبرهاى آن پنهان مىگردد و گودالى است که هر چند بر گشادگى آن افزوده شود و دست گورکن آن را گشاده گرداند، سنگ و کلوخ، آن را مىفشارد و خاک روى هم انباشته سوراخهاى آن را مىپوشاند...)) - ((فدک)) روستایى بود که رسول خدا (ص) پس از جنگ خیبر با ساکنان آن به اینگونه صلح کرده بود که نصف خرماهاى آن از آن پیامبر (ص) باشد، و اجماع شیعه بر این است که پیامبر (ص) پیش از وفاتش آن را به فاطمه (س) بخشید، ولى ابوبکر در زمان خلافت خود آن را از دست فاطمه (س) گرفت و به بیت المال سپرد. (شرح نهج البلاغه صبحى الصالح)
3- الستم فى مساکن من کان قبلکم أطول أعمارا، و أبقى اثارا و أبعد امالا و أعد عدیدا، و أکتف جنودا؟! تعبدوا للدنیا اى تعبد و اثروها أى ایثار، ثم ظعنوا عنها بغیر زاد مبلغ، و لا ظهر قاطع...فاعلموا و أنتم تعلمون بأنکم تارکوها و ظاعنون عنها و اتعظوا فیها بالذین قالوا: ((من اشد منا قوة)) حملوا الى قبور هم فلا یدعون رکبانا، و أنزلوا الأجداث فلا یدعون ضیفانا، و جعل لهم من الصفیح أجنان، و من التراب أکفان و من الرفات جیران، فهم جیرة لا یجیبون داعیا، و لا یمنعون ضیما و لا یبالون مندبة، ان جیدوا لم یفرحوا، و ان قحطوا لم یقنطوا. جمیع و هم احاد، و جیرة و هم أبعاد. متدانون لا یتزاورون، و قریبون لا یتقاربون، حلماء قد ذهبت أضغانهم، و جهلاء قد ماتت أحقادهم، لا یخشى فجعهم، و لا یرجى دفعهم، استبدلوا بظهر الأرض بطنا، و بالسعة ضیقا، و بالأهل غربة و بالنور ظلمة، فجاؤ و هإ؛- کما فارقوها عراة .(3)
ترجمه:
((...آیا شما در جایگاه سکونت کسانى زندگى نمىکنید که پیش از شما بودهاند و عمرهاى آنان طولانىتر از شما و آثار و نشانههاى زندگى آنان ماندنىتر از آثار و نشانههاى شما بوده است، و آنان خود داراى آرزوهایى بیش از آرزوهاى شما، و آمادگى آنان براى زندگى در دنیا بیش از آمادگى شما بوده است و داراى لشکریانى بیش از لشکریان شما بودهاند، آنان دنیا را به گونهاى شگفت آور بندگى نمودند و آن را برگزیدند، و سرانجام بدون گرفتن توشهاى مناسب و مرکبى راهور از این دنیا کوچیدند...))
((...آگاه باشید! و شما آگاه هستید که روزى فرا خواهد رسید که دنیا را رها نموده و از آن کوچ خواهید کرد و در این دنیا از کسانى پند بگیرید که گفتند: ((نیرومندتر از ما کیست؟)) آنان به گورهایشان برده شدند در حالى که نام آنان را ((سوار بر مرکب)) نخواندند زیرا با میل و اراده خود سوار بر تابوت نشدند و بر گورها وارد شدند در حالى که ((مهمان)) خوانده نشدند، و از زمین پهناور براى آنان پنهانگاه و از خاک آن کفن و از استخوانهاى آرد شده خرد شده، همسایگانى پدید آمد، سپس آنان همسایگانى هستند که هیچ فراخوانى را پاسخ نمىدهند، و هیچگونه ستمى را جلوگیرى نمىکنند و به هیچ نوحه گرى التفات نمىنمایند، اگر بر آنان باران رحمت ببارد، شاد نمىشوند، و اگر به خشکسالى دچار گردند ناامید نمىگردند، آنان در کنار هم گرد آمدهاند در حالى که تنها هستند، همسایگان هستند در حالى که دور از یکدیگرند، نزدیک یکدیگرند در حالى که یکدیگر را دیدار نمىنمایند، نزدیکان یکدیگرند در حالى که از هم دورند، بردبارانى هستند که کینه آنان از میان رفته، و نادانانى هستند که کینه هایشان مرده است، از زیان رسانیدن ناگهانى آنان هیچگونه ترسى و وحشتى نیست، و امیدى به آنان نیست که تا از چیزى دفاع نمایند، درون زمینى را به جاى بیرون آن، و مکان تنگ را به جاى مکان پهناور، و دورى از خویشان را به جاى زندگى در کنار آنان و تاریکى گور را به جاى روشنایى روى زمین برگزیدند، سپس به همانگونه که از دل زمین برهنه بیرون آمده بودند، برهنه به سوى آن بازگشتند...))
این سخنان پندآمیز از پیشواى پارسایان على علیهالسلام آنچنان صریح و روشن است که نیاز به هیچگونه شرح و توضیح ندارد. ولى بى مناسبت نیست که به چند بیت از خیام نیشابورى توجه شود:
اى چرخ فلک خرابى از کینه توست - - بىدادگرى شیوه دیرینه توست
اى خاک اگر سینه تو بشکافند - - بس گوهر قیمتى که در سینه توست
اى دیده اگر گورنهاى گور به بین - - وین عالم پر فتنه و پر شور به بین
شاهان و سران و سروران زیر گلند-- روهاى چو مه در دهن مور به بین
و نیز بابا طاهر سروده است:
اگر زرین کلاهى عاقبت هیچ - - به تخت ار پادشاهى عاقبت هیچ
گرت ملک سلیمان در نگین است - - در آخر خاک راهى عاقبت هیچ(4)
×××××××
پاورقی:1- - نهج، فیض، خ 156، صبحى، خ 157.
2- نهج، فیض و صبحى، قسمتى از نامه، 45.
3- - نهج، فیض، خ 110، صبحى، خ 111.
4- معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
فاصل میان زندگى دنیا و بهشت و دوزخ
فان الله سبحانه لم یخلقکم عبثا، و لم یترککم سدى، و ما بین احدکم و بین الجنة أو النار الا الموت... (1)
ترجمه:
((خداوند سبحان شما را بیهوده نیافریده، و پوچ رها نکرده است، و میان هر یک از شما و بهشت و دوزخ جز مرگ فاصلهاى نیست.))
××××××
پاورقی:1- - نهج، فیض، خ 63، صبحى، خ 64.
2- معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
در آستانه مرگ
در آن نفس که بمیرم در آرزوى تو باشم - - بدان امید دهم جان که خاک کوى تو باشم
خبر دارى اى استخوانى قفس - - که جان تو مرغى است نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید - - دگر ره نگردد به سعى تو صید
نگه دار فرصت که عالم دمیست - - دمى پیش دانا به از عالمى است
چرا دل بر این کار وانگه نهیم - - که یاران برفتند و ما بر رهیم
((سعدى))
در آستانه مرگ بر انسان چه مىگذرد؟ روح او چگونه از زندان کالبدش رهایى مىیابد؟ انسان محتضر در این لحظههاى بسیار حساس و هراسانگیز چه حالتى دارد؟ و به چه چیزهایى مىاندیشد؟ و دهها پرسش دیگر که انسان در این دنیا مىخواهد درباره لحظه مرگ خود پیش از فرا رسیدن موعد آن بداند. على علیهالسلام در ضمن سخنان خود به برخى از این پرسشها پاسخ لازم را مىدهد:
1- در آنجا که از انسانهاى دل بسته به دنیا، و غرق در خواستههاى نفسانى سخن مىگوید، اینگونه داد سخن مىدهد:
اجتمعت علیهم سکرة الموت و حسرة الفوت، فقترت لها أطرافهم و تغیرت لها الوانهم، ثم ازداد الموت فیهم و لوجا، فحیل بین أحدهم و بین منطقه، و انه لبین أهله ینظر ببصره، و یسمع بأذنه على صحة من عقله و بقاء من لبه یفکر فیم أفنى عمره، و فیم أذهب دهره، و یتذکر أموالا جمعها، و أغمض فى مطالبها، و أخذها من مصرحاتها و مشتبهاتها، قد لرمته تبعات جمعها، و أشرف على فراقها، تبقى لمن و راءه ینعمون فیها و یتمتعون بها فیکون المهنا لغیره، و العبء على ظهره و المرء قد غفلت رهونه بها، فهو یعض یده ندامة على ما أصحر له عند الموت من أمره، و یزهد فیما کان یرغب فیه أیام عمره و یتمنى أن الذى کان یغبطه بها و یحسده علیها قد حازها دونه، فلم یزل الموت یبالغ فى جسده حتى خالط لسانه سمعه، فصار بین أهله لا ینطق بلسانه، و لا یسمع بسمعه، یردد طرفه بالنظر فى وجوههم، یرى حرکات ألسنتهم، و لا یسمع رجع کلامهم، ثم ازداد الموت التیاطا، فقبض بصره کما قبض سمعه و خرجت الروح من جسده فصار جیفة بین أهله، قد أوحشوا من جانبه، و تباعدوا من قربه، لا یسعد باکیا، و لا یجیب داعیا، ثم حملوه الى مخط فى الأرض، فأسلموه فیه الى عمله، و انقطعوا عن زورته .(1)
ترجمه:
((...مستى سختى و بىهوشى مرگ و حسرت از دست رفتن دنیا آنان را فرا مىگیرد، اندام هایشان سست، و رنگ هایشان دگرگون مىشود سپس مرگ بیش از پیش آنان را در کام خود قرار داده تا آنجا که میان هر یک از آنان که مىمیرند و سخن او فاصله مىاندازد توان سخن گفتن را از وى ستانده و در حالتى قرار مىگیرد که اهل منزل او را در میان خود گرفته و او با چشمش به آنان نگاه افکنده و در حالى که هنوز عقل او در جاى خود قرار دارد، و به هزیان نیفتاده است با گوش خود سخنان آنان را مىشنود، و در این اندیشه قرار مىگیرد که عمر خود را در چه راهى تباه نموده، و روزگار خود را در چه مسیرى سپرى کرده است! و اموالى را به یاد مىآورد که آنها را گرد آورده و براى به دست آوردن آنها از حلال و حرام چشم پوشیده و آنها را از راه درست و یا مشکوک و مشتبه فراهم ساخته و در نتیجه، دچار پیامدهاى نادرست و زیانبار گردآورى آنها گردیده و اکنون آماده جدایى از آنها شده است، و همه آنها براى وارثان او باقى خواهد ماند، و آن وارثان به وسیله آن اموال در ناز و نعمت قرار گرفته و از آنها بهرهمند مىگردند، پس بهرهمند شدن از اموال بدون رنج و زحمت از آن جز او بوده و سنگینى بار گناه آنها بر روى دوش او قرار مىگیرد و او گروگان آن اموال مىشود، و با یاد آورى اعمالش هنگام مرگ آنچنان پشیمانى به او دست مىدهد که در اثر آن دست خود را به دندان مىگیرد، و به آنچه که در روزهاى زندگى خود به آن دلبستگى داشت بىمیل مىشود، و آرزو مىکند که اى کاش کسى آن اموال را گرد مىآورد که در زمان زندگى او به سبب داشتن آن اموال به او رشک و حسادت مىورزید، پس مرگ همچنان کالبد او را در بر مىگیرد تا آنجا که گوش او نیز در نارسایى از انجام وظیفه شریک زبان او مىشود، که در پى آن به گونهاى در میان اهل منزل قرار مىگیرد که نه زبانش توانایى سخن گفتن را دارد و نه با گوشش یاراى شنیدن را، در چنین حالتى چشم خود را به صورتهاى آنان مىفکند، حرکت زبانهاى آنان را مىبیند، ولى سخن آنان را نمىشنود، سپس مرگ او را بیشتر در کام خود فرو مىگیرد و به همانگونه که گوش او از کار افتاده، چشم او نیز بسته مىشود و روح از کالبد او جدا گردیده، و در میان اهل منزل خود بسان مردارى مىشود، و با ترس و وحشت از اطراف او پراکنده و از نزد او دور مىشوند، نه توانایى بر یارى گریه کنندهاى را دارد و نه مىتواند پاسخ خوانندهاى را بدهد که او را به خود مىخواند، پس از آن، پیکر بىجان او را برداشته و به سوى منزلى در زمینبه نام گور مىبرند و در آنجا او را به عملش وامى گذارند، و از آن پس رخسارش را نمىبینند.))
2 - فان الموت هادم لذاتکم و مکدر شهواتکم، و مباعد طیاتکم زائر غیر محبوب و قرن غیر مغلوب و واتر غیر مطلوب، قد اعلقتکم حبائله و تکنفتکم غوائله، و اقصدتکم معابله، و عظمت فیکم سطوته، و تتابعت علیکم، عدوته، و قلت عنکم نبوته، فیوشک أن تغاشکم دواجى ظلله، و احتدام علله، و حنادس غمراته، و غواشى سکراته، وألیم ازهاقه، و دجو أطباقه و جشوبة مذاقه، فکان قد أتاکم بغته فأسکت نجیکم و فرق ندیکم و عفى اثارکم و عطل دیارکم و بعث و رائکم یقتسمون تراثکم، بین حمیم خاص لم ینفع، و قریب مخزون لم یمنع و آخر شامت لم یجزع . (2)
ترجمه:
((...پس راستى چنین است که مرگ تباه کننده لذتهاى شما، و تیره کننده خواستههاى شما و دور کننده اندیشههاى شما و دیدار کنندهاى نادوست داشتنى و رقیبى چیره ناپذیر و جنایتکارى نامطلوب است، که دامهاى خود را بر شما افکنده و رنج و مصیبتهاى او گرداگرد شما را فرا گرفته و پیکان تیر آن شما را هدف قرار داده و توانایى و چیرگى او در میان شما بسیار بزرگ و دست درازى او به سوى شما پى در پى و خطاى شمشیر او نسبت به شما اندک است، سپس نزدیک است که تاریکى ابر تیرهاش و دشوارى دردهایش و تاریکى شدید لحظهاى سخت جان ستاندنش و بىهوشى مستى هایش و درد جان گرفتن با عجلهاش و تاریک نمودن هاى پى در پىاش و دشوارى و خشکى چشیدنش شما را فرا بگیرد، به گونهاى که گویا ناگهانى بر شما فرود آید و زمزمه شما را فرو خواباند و جمع شما را پراکنده و نشانههاى شما را پایمال نموده و شهرهاى شما را به تعطیلى کشانیده و وارثان شما را براى تقسیم آنچه را که به ارث گذاردهاید برانگیخته است تا آن را در میان دوست ویژهاى که براى شما سودى نداشته و خویشاوند اندوهگینى که مرگ را از تو باز نداشته و خویشاوند دیگرى که از مرگ تو اندوهگین نگردیده است، تقسیم نمایند.))
جهان اى برادر نماند به کس - - دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت - - که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاک - - چه بر تخت مردن چه بر روى خاک
((سعدى))
آنچه نقل شده است تصویر لحظه جان دادن کسانى است که دنیا را براى خود لذت و سعادت و خوشبختى دانسته و تلاش خود را براى بهرهگیرى از آن به کار گرفته و آخرت و زندگى بسیار خوب و جاوید بهشت و بهشتیان را به وادى فراموشى بسپارند. ولى در نگاه انسانهاى پارسا و بریده از دنیا، نه تنها مرگ، چیزى ناخواسته نیست، بلکه لحظه انتظار دیدار معشوق و پیوستن به معبود است. دنیا براى او بسان قفسى تنگ و تاریک براى پرنده بلند پرواز است که همواره در آرزوى شکستن این قفس، و پرواز بر فراز جهان بىانتها و جاوید لحظه شمارى مىکند. از این رو هر چند سکرات مرگ براى او سخت و دشوار باشد، انتظار زندگى جاوید و آسایش ابدى در لحظه جان دادن او را آرامش بىاندازه مىبخشد، اینگونه انسانها دنیا را سراى لذت خود نپنداشتهاند تا مرگ تباه کننده لذتهاى آنان باشد.(3)
×××××××
پاورقی:1- - نهج، فیض، خ 108، صبحى، خ 109.
2- - نهج، فیض، خ 221، صبحى، خ 23.
3- معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
درباره عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر
تحمله حفذة الولدان، وحشدة الاخوان الى دار غربته، و منقطع زورته، حتى اذا انصرف المشیع و رجع المضجع أقعد فى حفرته نجیا لبهتة السؤال، و عثرة الامتحان .(1)
ترجمه:
((او انسان را پس از جان دادن در داخل تابوتى نهاده و فرزندان و فرزند زادگان و گروه برادران بر روى دستها و دوشهاى خود گرفته، و به خانه تنهایى و غربت، جایگاهى که راه ملاقات دیگران با او بسته مىشود مىرسانند، تا آن هنگام که تشییع کننده به سوى خانه خود رهسپار، و شخص مصیبت دیده از مرگ او نیز از او جدا گردیده و راه بازگشت را در پیش مىگیرد، در آن هنگام او را در گودال گور او مىنشانند در حالى که از ترس سؤال و لغزش در امتحان، آهسته سخن مىگوید.))
آنچه از این سخن به دست مىآید این است که پس از به گور سپردن انسان، فرشتگان سؤال نکیر و منکر مىآیند و از او درباره برخى از باورها و امور زیر بنایى مربوط به دین و مذهب پرسش مىنمایند و به هنگام پرسش او را مىنشانند. ولى بىتردید، این نشاندن در داخل گور، نشاندن پیکر مادى نیست زیرا چنین چیزى با توجه به کوتاهى سقف لحد گور امکانپذیر نیست، بلکه مراد از آن، نشاندن یک نوع پیکر برزخى مثالى، پیکرى مجرد از ماده، و همانند پیکر مادى است و پس از پایان پرسش، انسان نادرست بىپاسخ مىماند و سرانجام او آتش سوزان دوزخ خواهد بود. (2)
×××××
پاورقی:1- - نهج البلاغه، فیض، خ 82، صبحى، خ 83.
2- معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
پرهیز از جایگاه تهمت
من وضع نفسه مواضع التهمه فلایلومن من أساء به الظن.-ح /159
ترجمه:
کسى که خود را در معرض بد نامى و جایگاه تهمت قرار مىدهد،نباید کسى را که به او گمان بد مىبرد، ملامت کند.
شرح:
یکى از دستورهاى اسلامى این است که: مسلمان مؤمن نباید فقط به این که کار بد نمىکند و حرف بد نمىزند، راضى و خشنود باشد. بلکه باید از شنیدن حرف بد و دیدن کار بد نیز خوددارى کند. یعنى اگر در مکانى، عدهیى، سخنان را بشنود. یا اگر در جایى کارهاى گناه آلود انجام شود، نباید در آنجا درنگ کند.
امام علیهالسلام نیز، بر اساس همین دستور اسلامى، شیعیان خود را راهنمایى فرموده است. طبق فرمایش امام (ع): مسلمان مؤمن، نباید به جاهایى برود، که در آنها، کارهاى زشت و گناه آلود انجام مىگیرد. مثلا هرگز نباید به قمارخانه یا مشروب فروشى برود. زیرا با رفتن به چنین مکانهایى، به جایگاه تهمت قدم مىنهد و خود را در معرض بد نامى قرار مىدهد. یعنى هر چند هم که خود او، اهل قمار و مشروب نباشد، وقتى در چنان مکانهایى دیده شود، مورد بد گمانى قرار خواهد گرفت. و دیگران که از باطن او خبر ندارند، ممکن است تصور کنند که او نیز اهل قمار و مشروب است و به این ترتیب، به او تهمت قمار بازى و میگسارى بزنند.
روشن است که اگر چنین وضعى پیش بیاید، کسى که مورد تهمت قرار گرفته، نباید کسانى را که به او بد گمان شده و تهمت زدهاند، ملامت کند. زیرا، تقصیر از خود اوست، که با قدم گذاشتن به چنان مکانهایى، در دل دیگران، نسبت به خود بد گمانى ایجاد کرده است.
××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
ناتوانتر از ناتوانترین
اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان، و اعجزمنه من ضیع من ظفربه منهم. -ح /12
ترجمه:
ناتوانترین مردم کسى است که در بدست آوردن دوست، ناتوان باشد، و ناتوانتر از او، کسى است که دوست بدست آمده را، از دست بدهد.
شرح:
توانایى انسان، تنها در قدرت جسم و زور بازو نیست. بلکه توانایى روحى و اخلاقى، بالاتر و با ارزشتر از توانائى جسم و تن است. قدرت جسمى، با گذشت زمان و افزایش سن و سال از بین مىرود، اما توانایى روحى و اخلاقى، بر اثر گذشت زمان بیشتر میشود، و انسان را قوىتر و ورزیدهتر مىکند.
پس ما، ضمن آنکه براى سلامت تن و قدرت جسم خود، باید ارزش و اهمیت قائل باشیم و در حفظ آن بکوشیم، باید سعى کنیم که توانایى روحى و اخلاقى هم بدست آوریم و هر روز به مقدار آن بیفزائم.
على علیهالسلام مىفرماید: یکى از نشانههاى قدرت روح و توانایى اخلاق، این است که انسان بتواند با اخلاق خوب و رفتار انسانى و مناسب، براى خود دوستان زیادى پیدا کند. پس کسى که نمىتواند براى خود دوست صمیمى و خوبى پیدا کند. از لحاظ روحى و اخلاقى، عاجز و ناتوان است.
اما، ناتوانتر از او، کسى است که دوستى را پیدا کرده، نتواند براى همیشه نگه دارد. یعنى با رفتار بد و اخلاق نامناسب خود، دوستان بدست آمده را، از دست بدهد و در زندگى اجتماعى، تنها بماند. زیرا نگهدارى دوست، دشوارتر از بدست آوردن دوست است. یعنى براى حفظ دوستان بدست آمده، بیش از یافتن دوستان جدید، قدرت روحى و اخلاق لازم است.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
چه بسا که یکبار خوردن
کم من أکله منعت أکلات. -ح /171
ترجمه:
بسا که یک خوردن چیزى، تو را از خوردن بسیارى از خوردنیهاى دیگر، محروم مىکند.
شرح:
گاهى کسى را مىبینیم که سر سفره، به غذائى میرسد که با وضع مزاجى آن روز او سازگار نیست و نباید از آن بخورد. اما او نمیتواند از هوس خوردن جلوگیرى کند، و از آن غذائى ناسازگار میخورد، و چند ساعت بعد، به بستر بیمارى مىافتد. یا گاهى، کسى دیگرى را مىبینیم، که ناراحتى مزاجى ندارد، ولى در خوردن غذا، چنان افراط و زیاده روى میکند که بیمار مىشود.
در هر حال، اینگونه افراد، بخاطر آن که نتوانستهاند شکم خود را نگاه دارند چنان بیمار و نزار میشود، که تا مدتها از خوردن بسیارى از غذاها و میوهها و خوراکىها محروم میشوند. و ته دستور پزشک با چند روز، جز غذائى ساده، نمیتوانند به چیز دیگرى لب بزنند.
در حالیکه اگر آن یکى ناپرهیزى نمیکرد، و این یکى به افراط و زیادهروى نمىپرداخت هر دو، در روزهاى بعد نیز میتوانستند از هر نوع خوراکى استفاده کنند، و ناچار از تحمل چند روز پرهیز و محرومیت نمىشدند.
این سخن امام علیهالسلام، به ما مىآورد که: در هر کارى، باید به عاقبت آن هم بیندیشیم و صلاح خود را تشخیص دهیم. یعنى اگر دیدیم، در کارى، با یکبار استفاده کردن، چندین استفاده بعدى را از دست میدهیم، باید از انجام آن کار خوددارى کنیم.
×××××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
تفاوت اعمال
شتان ما بین عملین عمل تذهب لذته و تبقى تبعته، و عمل تذهب موونته و یبقى أجره -ح /121
ترجمه:
چه تفاوت بسیارى، که بین دو گونه عمل و کردار انسانها وجود دارد: عملى که لذت و خوشى آن به سرعت مىگذرد، ولى نتایج زیانبار و عواقب آن باقى مىماند، و عملى که رنج و زحمت آن، زود تمام مىشود ولى پاداش آن برجا مىماند.
شرح:
خداوند انسان را آزاد و مختار آفرید و به او عقل و شعور داد، تا آزادانه راه زندگىاش را انتخاب کند، و با اراده و اختیار خود، هر عملى که دلش خواست، انجام دهد.
اما در روز قیامت، کسى که عمل خوب انجام داده باشد پاداش مىگیرد و کسى که مرتکب اعمال بد شده، به کیفر و مجازات مىرسد.
امام علیهالسلام، به مسلمانان هشدار مىدهد، تا بدانند که بین این دو گونه عمل، تفاوت بسیارى هست، و فریب ظاهر را نخورند. یعنى انسان باید بداند، که کار خوب و بد، هر دو، به زودى مىگذرد و تمام مىشود، در حالیکه نتایج و پىآمدهاى آن، از بین نمىرود، و در کارنامه اعمال انسان، باقى مىماند.
فرزند عزیز، تو خود، در میان دوستان، همکلاسىها، و اطرافیانت، نمونههایى این دو گونه عمل را، بسیار دیدهاى.
به عنوان مثال: دانش آموزى که به جاى درس خواندن و زحمت کشیدن، وقت خود را به بازى و تفریح و خوشگذرانى تلف مىکند، تمام آن بازیها و تفریحاتش، زودگذر است، و تمام خوشگذرانیهایش، به زودى تمام مىشود. اما نتیجه این خوشیهاى زودگذر، مردود شدن است که یک سال عمر او را بیهوده تلف مىکند و دیگر تا پایان عمر نمىتواند آن یک سال را دوباره به - دست آورد.
دانش آموزى هم که زحمت درس خواندن را تحمل مىکند، رنج و زحمتش به زودى تمام مىشود، در حالیکه پاداش این زحمت، یعنى آموختن به زودى تمام مىشود، در حالیکه پاداش این زحمت، یعنى آموختن علم و دانش، و رفتن به کلاس بالاتر و پیشرفتى که نصیب او مىشود، نتایج خوب و لذت بخشى است که براى همیشه در زندگى او باقى مىماند.
از این مثال ساده، نتیجه مىگیریم که اعمال گناه آلوده نیز اگر هم لذتى داشته باشند، لذت شان زودگذر است، در حالیکه نتیجه آنها، یعنى مجازاتى که در پى دارند، نزد خدا باقى مىماند و در روز قیامت، گریبان شخص گناهکار را مىگیرد. مثلا کسى که بر خلاف فرمان خداوند، روزه نمىگیرد. مثلا کسى که بر خلاف فرمان خداوند، روزه نمىگیرد و در ایام ماه مبارک رمضان، شکمچرانى مىکند، لذتى که از خوردن و آشامیدن مىبرد، یک لذت زودگذر است. یعنى لذتى است که با جمع کردن سفره غذا، تمام مىشود و چیزى از آن باقى نمىماند. ولى نتیجه این نافرمانى، تا روز قیامت باقى مىماند و خداوند شخصى روزه خور را به مجازات نافرمانىاش مىرساند.
اما کسى روزه مىگیرد، فقط چند ساعت، زحمت گرسنگى و تشنگى را تحمل مىکند، ولى در عوض این رنج زودگذر، که با فرارسیدن غروب همان روز تمام خواهد شد.
اگر خود شما خوب فکر کنید خواهید دید که تمام کارها همین طور است. یعنى هم تمام لذتها زودگذر هستند، هم تمام زحمتها. ولى آنچه براى همیشه باقى مىماند، نتیجه و عمل و کردار انسان است، که اگر بخاطر لذتهاى زودگذر گناه کرده، مجازات مىشود، و اگر در راه اطاعت از خدا، رنج و زحمت زودگذر را تحمل کرده، مزد و پاداش میگیرد.
×××××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
آخرت نتیجه دنیا
أعمال العباد فى عجلهم، نصیب أعینهم فى آجلهم. -ح / 7
ترحمه: کارهایى که بندگان در این دنیا انجام میدهند، روز قیامت، در برابر چشمهایشان خواهد بود.
شرح:
دستگاههاى رادیو و تلویزیونى که به دست بشر ساخته شده، صدا و گفتار، و حرکات و اعمال آدمى را که چند سال پیش ضبط شده، پس از گذشت سالها دوباره پخش مىکنند، و دوباره عین همان حرفها و حرکات را جلوى چشم ما مجسم مىسازند. فیلمى که از اعمال و حرکات کسى ضبط شد، تا سالهاى سال، حتى تا وقتى که دنیا وجود دارد، مىتواند باقى بماند. چون به فرض اینکه یک فیلم رو به کهنگى و خرابى برود، مىتواند تصویر و صداى آن را روى فیلم دیگرى ضبط کرد و به این ترتیب، براى، همیشه آن تصویر و صدا را نگهدارى کرد.
وقتى بشر که مخلوق خداوند است، توانسته چنین دستگاهى بسازد، به سادگى مىتوان فهمید که خداوند متعال، در دستگاه عظیم آفرینش خود، چه دستگاههاى عجیب و دقیقى براى ضبط و نگهدارى اعمال انسان، خلق کرده است.
آرى، دستگاههاى گیرنده و فرستنده و نگهدارنده جهان آفرینش، چنان عظیم و دقیق و حساس است که کوچکترین اعمال و کردار انسانها را ضبط مىکند و حساب یکایک کارها و کلمه به کلمه حرفها را نگاه میدارد.
امام علیهالسلام، درباره این دستگاه عظیم، چنین خبر مىدهد که: هر کارى که بندگان، در دنیا انجام مىدهند، خداوند با تمام جزئیاتش ضبط و حفظ مىکند. و در روز قیامت، تمام آن کارها را، که در نامه عمل هرکس محفوظ مانده است، جلوى چشم بندگان مجسم مىسازد، و بدانند که خداوند، هر کس را، به - نسبت اعمال نیک و یا بدش، پاداش یا کیفر مىدهد.
و در آن روز، سختترین عذابها، براى کسانى است که کارهاى بدى که در این دنیا انجام دادهاند، در آن دنیا مقابل چشمشان مجسم مىشود.
××××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
زبان عاقل و زبان احمق
لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه. -ح /40
ترجمه:
زبان عاقل، پشت قلب او قرار دارد، و قلب احمق، پشت زبان او جاى گرفته است ( عاقل،با اندیشه سخن مىگوید ونادان بىفکر )
شرح:
انسان عاقل، وقتى بخواهد سخن بر زبان آورد، نخست به دل و اندیشه خود مراجعه مىکند، معنى آن سخن و نیکى یا بدى آن را با عقل و شعور خود مىسنجد، نتیجهیى را که ممکن است از آن حاصل شود حساب مىکند، و هنگامى که به درستى و خوبى سخن خود اطمینان یافت، آن را بر زبان مىآورد.
پس عاقل، قلب و اندیشهاش بیش از زبانش به کار مىاندازد، و زبانش را پشت سر عقل و شعور خود نگاه میدارد.
اما احمق، بر عکس رفتار مىکند. یعنى هر سخنى که به زبانش آمد، نسنجیده و بدون فکر و اندیشه بیان مىکند، و پس از آن که سخن او، در دیگران، تأثیر بد گذاشت، تازه بفکر مىافتد که آیا سخنش درست بوده یا نادرست. یعنى احمق، نخست زبان خود را به کار مىاندازد و نسنجیده حرف مىزند، و بعد از آن، به قلب و عقل خود مراجعه مىکند و در باره نیک و بد سخن خود و نتیجه و حاصل آن مىاندیشد.
به همین دلیل است که خردمندان، از قدیم گفتهاند: سخنى که درباره آن کاملا فکر نکردهاى، بر زبان میاور.
×××××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه