پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
تنگدستى و پاکدامنى یا ثروت و زشتکارى
و الحرفته مع العفته خیر من الغنى مع الفجور. -نامه /31
ترجمه:
کارگرى، همواره با پاکدامنى، بهتر از داشتن ثروتى است که با گناهکارى به دست آمده باشد.
شرح:
بسیارى از ثروتمندان هستند، که به خاطر داشتن مال و دارایى فراوان، ظاهرا همه گونه وسایل راحت و آسایش را در اختیار دارند. اما در حقیقت، آنها، نه تنها آسوده و راحت نیستند، نه تنها در خوشى و خوشبختى به سر نمىبرد، بلکه روز و شب خود را، با رنج و اضطراب مىگذرانند، و عمرشان در دلهره و نگرانى طى میشود. زیرا بیشتر ثروتمندان، مال و دارایى خود را، از راههاى حرام و آلوده به گناه، به دست آوردهاند. امام علیهالسلام، در جایى دیگر فرموده است:((هر جا ثروتى هنگفت انباشته شده باشد، حتما در کنار آن، حق پایمال شده گروهى از محرومان جامعه، دفن شده است)) معنى این سخن آن است که: کمتر ممکن است ثروتى پیدا شود که تمام آن، از راه حلال بدست آمده باشد. بیشتر کسانى که به ثروتهاى هنگفت مىرسند، حق مردم محروم و مستضعف را پایمال کرده و مال دیگران را خوردهاند یعنى از راههایى مانند دزدى، کم فروش، گران فروش، احتکار(یعنى: انبارکردن و مخفى کردن نگاه داشتن اجناس مورد نیاز مردم، و به وجود آوردن قحطى، و سپس فروختن آن اجناس به چند برابر قیمت)، یا خوردن مال افراد ضعیف، بیوه زنان، یتیمان و امثال آنها، و خیانت کردن به افراد ملت به مال و دارایى رسیدهاند.
چنین ثروتى، که از راههاى ناپاک و نادرست بدست آمده، آلوده به گناه است و کسى که چنین ثروتى دارد، اگر هم در ظاهر، راحت و آسوده زندگى مىکند، در باطن، آرامش و آسایش ندارد و تمام ساعات روز و شبش، در وحشت و اضطراب مىگذرد. از یک طرف، ترس از خدا، و حساب و کتاب روز قیامت او را مىترساند و آرامشش را بهم میزند، و از طرف دیگر، دائما وحشت آن را دارد، که مبادا مردم محروم و ستمدیده، راز دزدى و مال مردم خورى و خیانت او را بفهمند، و براى گرفتن حق خود، بر سرش بتازند و حکم عدالت اسلامى را، دربارهاش اجرأ کنند.
اما کسى که کار کم در آمدى دارد، ولى با تقوى و پاکدامنى آنرا انجام میدهد، و به خیانت و ظلم آلوده نمىشود، دل راحت و فکر آسوده دارد، چنین کسى، چون درآمدش حلال و پاک است، حقى را پایمال نکرده و مال کسى را نخورده است، کمترین نگرانى و دلهره و وحشتى هم ندارد. اگر سفرهاش رنگین نیست ولى در عوض با وجدان پاک کابوسهاى وحشتآور و سبکبار بیدار مىشود، و خوشبختى واقعى را با تمام و جودش حس میکند.
بخاطر همین است که امام علیهالسلام نیز، کار کم در آمد، ولى همواره با پاکدامنى را از ثروتى که همواره با گناه باشد، بهتر شمردهاند.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
پرهیز از دوستى با...
اباک و مصادقه الاحمق، فانه یرید ان ینفعک فیضرک و مصادقه البخیل، فانه یبعد عنک احوج ماتکون الیه، و ایاک و مصادقه الفاجر، فانه یبیعک بالتافه، و ایاک و مصادقه الکذاب، فانه کالسراب: یقرب علیک البعید و یبعد علیک القرب.-ح /38
ترجمه:
از دوستى با نادان بپرهیز، چون او میخواهد به تو سود برساند، ولى از روى نادانى زیاد میرساند، از دوستى با شخص تنگ نظر بپرهیز، چون او تو را، هنگامى که به شدت نیازمند او باشى رها میکند، از دوستى با شخص بد کاره بپرهیز، چون او به ناچیزترین قیمتها تو را مىفروشد، و از دوستى با دروغگو بپرهیز، چون او، مانند سهراب، فریبت میدهد. دور را در نظرت نزدیک نشان میدهد، و نزدیک را دور جلوهگر میسازد.
شرح:
یکى از مهم اسلامى، که هم پیامبران اکرم (ص) و هم امام علیهالسلام، درباره آن بسیار سفارش کردهاند، مسئله انتخاب دوست و همنشین است. کسانى که خصوصیات زشت و ناپسند، و صفات بد و نامطلوب دارند، بر روى دوستان و معاشران خود نیز تأثیر منفى میگذارند، و به آنان، زیانهاى جبرانناپذیر مىزنند. از اینرو، در انتخاب دوست، باید کمال مراقبت را به عمل آوریم و دستکم، کسانى را که داراى چهار خصوصیت زشت((نادانى))،((بخل))،((بدکارى)) و((دروغگویى)) هستند، به عنوان دوست انتخاب نکنیم.
شخص نادان، هر چند هم که مهربان و صمیمى باشد، از آنجا که عقل کافى ندارد، موارد سود و زیان را نیز تشخیص نمیدهد. به همین جهت، حتى وقتى میخواهد به دوست خود، سودى برساند، از روى نادانى، کارى میکند که به زیان دوستش تمام شود.
شخص بخیل، یا تنگ نظر، نیز چون به مال دنیا بیش از هر چیز دیگرى دلبستگى دارد، و حاضر نیست ذرهاى از مال خود را از دست بدهد، تا زمانى به دوستى خود با دیگران ادامه میدهد، که به او نیازمند نباشد. اما همینکه یکى از دوستانش به او نیازمند شود، حتى اگر در اوج نیازمندى باشد و تمام زندگىاش به اندکى گذشت و بخشش از سوى او بستگى پیدا کند، باز حاضر به گذشت و چشم پوشى از مال دنیا نمىشود، و دوست خود را، در آن اوج احتیاج، رها میکند و به حال خود مىگذرد.
بد کاره، یا کسى که در روى زمین به فسق و فجور و فساد دست میزند، نیز از کسانى است که باید از دوستى با او پرهیز کرد. شخص بد کاره، عزت و شرافت انسانى خود، و سعادت و رستگارى آخرت خود را، در برابر کم ارزشىترین چیزها از دست مىدهد. بنابراین، مسلم است که چنین کسى، براى دوستان نیز، ارزشى قائل نخواهد شد، و آنها را در برابر اندک چیزى خواهد فروخت.
دروغگو نیز، شایسته دوستى نیست. چون او نیز، مانند سراب که از دور به شکل آب دیده میشود و از نزدیک چیزى جز خاک و ریگ بیابان نیست، همیشه به فکر فریب دادن است. شخص دروغگو، همیشه با دروغهاى خود، کارهاى خوب را به صورت کارهاى((بد)) وانمود میکند. و کارهاى بد را بصورت((خوب)) نشان میدهد. در نتیجه، کسیکه با شخص دروغگو دوستى کند، فریب حرفهاى او را میخورد، و دو عیب بزرگ در زندگى پیدا میکند: نخست آن که از کارهاى خوب رویگردان میشود، چون خیال میکند که آن کارها((بد)) است. و دیگر آنکه به انجام کارهاى بد مىپردازد، چون بخاطر حرفهاى دوست دروغگوى خود، گمان میکند که آن کارها((خوب)) است.
فرزند عزیز، وقتى میخواهى با کسى دوست شوى مراقب باش که او، جزو هیچکدام از این چهار گروه نباشد. چون امام علیهالسلام، به خاطر خیر و صلاح مسلمانان، سفارش کرده است که از دوستى با این گونه افراد، دورى کنند.
×××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
دوستى على(ع) و روشنایى چشم
یونس بن عبد الملک گفت : سالى به حج مى شدم . در بعض منازل کنیزکى دیدم - حبشى (و) نابینا - دست برداشته و مى گفت : یا راد الشمس على على بن ابى طالب علیه السلام رد على بصرى . اى خدایى که آفتاب را از براى على بن ابى طالب علیه السلام بازگردانیدى ، روشنایى چشم من با من ده .
گفتم : على را دوست دارى ؟
گفت : اى والله .
دو دینار زر از کیسه برون کردم و گفتم : بستان این را و در بعضى از حوایج خویش صرف کن . گفت : مرا بدان حاجت نیست . از من قبول نکرد، و برفتیم ، چون باز آمدیم و بدان منزل رسیدیم ، وى را دیدم (چشمش ) روشن شده ، حاجیان را آب مى داد. گفتم : دوستى على علیه السلام با تو چه کرد؟ گفت : هفت شب این دعا مى کردم . شب هفتم شخصى پیش آمد و گفت : على را دوست دارى ؟ گفتم : اى والله . گفت : خداوندا! اگر راست مى گوید که على را دوست مى دارد، از اعتقادى نیکو و نیتى صادق ، چشمانش باز ده . در حال چشمم روشن شد. گفتم : به خداى بر تو سوگند که تو کیستى ؟ گفت : من خضرم از جمله موالیان على بن ابى طالب علیه السلام و از جمله موکلان بر شیعه وى .
شعر:
احب علیا لا ابالى و ان فشا××× و ذلک فضل الله یؤ تیه من یشا
پر شد از عشق على جان و دل ، از لطف خدا
عشق او گوهر نابى است به هر کس ندهند
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
اندرز پذیرى
و لا تکونن ممن لا تنفعه العظة الا اذا بالغت فى ایلامه، فان العاقل یتعظ بالاداب و البهائم لا تتعظ الا بالضرب -نامه / 31
ترجمه:
از کسانى مباش که اندرز نمىپذیرند مگر هنگامى که آزار و عذابى به آنها برسد. شخص عاقل، باادب و ملایمت اندرز مىپذیرد، و چهار پایان هستند که جز با کتک، فرمان نمیبرند و به راه نمىآیند.
شرح:
انسان که برترین مخلوق خداوند است، و بهمین جهت((اشرف مخلوقات)) نام گرفته، با سایر جانداران، تفاوتهاى بسیار دارد. یکى از مهمترین تفاوتهاى انسان با حیوانات، این است که انسان اندرزپذیر نیستند، و صاحب با نگهبان حیوانات و چهارپایان، ناچار مىشوند که به ضرب چوب و شلاق، آنها را به راه بیاورند و از خطر و ناراحتىها دور سازند.
انسان عاقل، میداند که پدر و مادر، یا معلم، یا سایر بزرگترها، که بیش از او دانش و تجربه دارند، جز خیر و صلاح او را نمیخواهند و به همین دلیل، هر گاه ببینند که کودک خردسال یا شاگرد کوچکشان به راه خطا مىرود، او را اندرز میدهند و سعى مىکنند با ارشاد و راهنمایى، از خطا و خطرها، دورش کنند.
در چنین مواقعى،انسان اگر عاقل باشد، با زبان خوش و ملایم، اندرز بزرگترها را مىپذیرد و مؤدبانه به راهنمایى آنها گردن مىگذارد. اما، گاهى، کسانى هم پیدا مىشوند که بر خلاف انتظار، اندرز افراد خیرخواه را خطاى خود، ادامه مىدهند.
حتما شما هم دیدهاید که گاهى، پدر و مادر، مجبور مىشوند فرزند خود را، به خاطر آن که با زبان خوش اندرز نپذیرفته است، با تنبیه بدنى و کتک و خشونت تربیت کنند. در حالیکه انسان عاقل، هرگز کارى نمىکند که با او مانند حیوانات و چهارپایان رفتار کنند و با کتک به راهش بیاورند. بلکه باادب و ملایمت، اندرز بزرگترها را مىپذیرد، و با خوبى و خوشى، به راهى میرود، که سعادت و خوشبختى او، در آن است.
××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
نظر در رخسار على علیه السلام
آورده اند که رسول صلى الله علیه و آله و سلم را گفتند: یا رسول الله ! فلان کس را دیدى که به سفر دریا شد به اندک سرمایه اى و زود باز آمد و چندان سود آورد که همسایگان و خویشان وى بر وى حسد مى بردند؟ خواجه صلى الله علیه و آله و سلم گفت : من شما را خبر دهم از کسى که باز آمدنش زودتر بود و غنیمتش عظیم تر؟
گفتند: بلى یا رسول الله !
گفت : بنگرید بدین مرد که روى به شما دارد، نگاه کردیم مردى را دیدیم که مى آمد از انصار جامه اى کهنه پوشیده پیش وى باز شدیم و وى را بشارت دادیم . چون به حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم آمد، خواجه صلى الله علیه و آله و سلم گفت : یاران را خبر ده که امروز چه کار کرده اى .
گفت : هر روز دینارى کسب مى کردم . امروز آن کسب از من فوت شد. گفتم : بروم و عوض آن در روى على علیه السلام نگاه کنم که رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است که : انظر الى وجه على عباده (93) یعنى : نظر در روى على علیه السلام عبادت است . برفتم و ساعتى در روى على نگریستم . خواجه صلى الله علیه و آله و سلم گفت : تو هر روز دینارى زر کسب مى کردى ، امروز آن از تو فوت شد و تو به عوض ، در روى على علیه السلام نگاه کردى . تو را چندان ثواب حاصل شده است که اگر بر اهل زمین قسمت کنند، کمترین نصیبى که یکى را رسد آن بود که گناهش را بیامرزند و بر وى رحمت کنند.
×××××
پاورقی:1- امالى طوسى ؛ 1/360.
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
لزوم شناخت رفیق راه و همسایه
سل من الرفیق قبل الطریق و عن الجار قبل الدار. - نامه /31
ترجمه:
پیش از آنکه درباره راه بپرسى، درباره((رفیق راه)) بپرس، و پیش از آنکه((خانه)) انتخاب کنى درباره((همسایه)) پرس و جو کن.
شرح:
بر اساس این فرمایش امام علیهالسلام، در زبان فارسى هم ضربالمثلى رواج یافته است که مىگویند:((بگو رفیقت کیست، تا بگویم چگونه آدمى هستى)). و شاعرى، همین معنى را به شعر در آورده است:
تو، اول بگو: با کیان زیستى؟ پس آنگه، بگویم که: تو، کیستى!
سخن امام، این هشدار را مىدهد که: انسان باید دقت کند و هنگام سفر، از رفیق راه و همسفر بد و فاسد، پرهیز و دورى جوید، و همچنین هنگام انتخاب خانه، مراقبت کند، تا با اشخاصى نادرست و گمراه، همسایه نشود. زیرا، همسفر فاسد و همسایه گمراه، علاوه بر زیانها و ناراحتیهایى که تولید مىکنند، بر اثر همراهى و همنشینى و معاشرت پى در پى، در روحیه انسان، تأثیر بد مىگذارند. و چه فاسد، خود نیز، اندک اندک و ندانسته، به فساد و گمراهى کشیده میشود. به همین دلیل، ما باید مراقب باشیم و در هر کارى که انجام میدهیم، با کسانى همراهى و همفکرى کنیم که مطمئن باشیم درستکار و با ایمان و پاک و نیک کردارند.
این سخن، میتواند ما را، در این جهت نیز راهنمائى کند که: هر گاه در انتخاب راهى و انجام کارى دچار شک و تردید شدیم، یا اگر دیدیم که خودمان، قادر به انتخاب راه درست نیستیم، بهتر است پیش از آنکه با چشم بسته به راهى برویم یا شروع به کارى کنیم، افراد دیگر را درنظر بگیریم. یعنى ببینیم کسانى که عقل و درایت و ایمان و پارسایى آنها ثابت شده است، چه کار میکنند و از کدام راه مىروند، تا ما نیز همان راه را در پیش گیرم. به این ترتیب، علاوه بر آنکه به گمراهى و فساد دچار نمىشویم، از وجود همراه و همنشین خوب هم بهرهمند مىگردیم.
×××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
پرهیز از دوستى بانادان
اباک و مصادقه الاحمق، فانه یرید ان ینفعک فیضرک و مصادقه البخیل، فانه یبعد عنک احوج ماتکون الیه، و ایاک و مصادقه الفاجر، فانه یبیعک بالتافه، و ایاک و مصادقه الکذاب، فانه کالسراب: یقرب علیک البعید و یبعد علیک القرب.-ح /38
ترجمه:
از دوستى با نادان بپرهیز، چون او میخواهد به تو سود برساند، ولى از روى نادانى زیاد میرساند، از دوستى با شخص تنگ نظر بپرهیز، چون او تو را، هنگامى که به شدت نیازمند او باشى رها میکند، از دوستى با شخص بد کاره بپرهیز، چون او به ناچیزترین قیمتها تو را مىفروشد، و از دوستى با دروغگو بپرهیز، چون او، مانند سراب، فریبت میدهد. دور را در نظرت نزدیک نشان میدهد، و نزدیک را دور جلوهگر میسازد.
شرح:
یکى از مهم اسلامى، که هم پیامبران اکرم (ص) و هم امام علیهالسلام، درباره آن بسیار سفارش کردهاند، مسئله انتخاب دوست و همنشین است. کسانى که خصوصیات زشت و ناپسند، و صفات بد و نامطلوب دارند، بر روى دوستان و معاشران خود نیز تأثیر منفى میگذارند، و به آنان، زیانهاى جبرانناپذیر مىزنند. از اینرو، در انتخاب دوست، باید کمال مراقبت را به عمل آوریم و دستکم، کسانى را که داراى چهار خصوصیت زشت((نادانى))،((بخل))،((بدکارى)) و((دروغگویى)) هستند، به عنوان دوست انتخاب نکنیم.
شخص نادان، هر چند هم که مهربان و صمیمى باشد، از آنجا که عقل کافى ندارد، موارد سود و زیان را نیز تشخیص نمیدهد. به همین جهت، حتى وقتى میخواهد به دوست خود، سودى برساند، از روى نادانى، کارى میکند که به زیان دوستش تمام شود.
شخص بخیل، یا تنگ نظر، نیز چون به مال دنیا بیش از هر چیز دیگرى دلبستگى دارد، و حاضر نیست ذرهاى از مال خود را از دست بدهد، تا زمانى به دوستى خود با دیگران ادامه میدهد، که به او نیازمند نباشد. اما همینکه یکى از دوستانش به او نیازمند شود، حتى اگر در اوج نیازمندى باشد و تمام زندگىاش به اندکى گذشت و بخشش از سوى او بستگى پیدا کند، باز حاضر به گذشت و چشم پوشى از مال دنیا نمىشود، و دوست خود را، در آن اوج احتیاج، رها میکند و به حال خود مىگذرد.
بد کاره، یا کسى که در روى زمین به فسق و فجور و فساد دست میزند، نیز از کسانى است که باید از دوستى با او پرهیز کرد. شخص بد کاره، عزت و شرافت انسانى خود، و سعادت و رستگارى آخرت خود را، در برابر کم ارزشىترین چیزها از دست مىدهد. بنابراین، مسلم است که چنین کسى، براى دوستان نیز، ارزشى قائل نخواهد شد، و آنها را در برابر اندک چیزى خواهد فروخت.
دروغگو نیز، شایسته دوستى نیست. چون او نیز، مانند سراب که از دور به شکل آب دیده میشود و از نزدیک چیزى جز خاک و ریگ بیابان نیست، همیشه به فکر فریب دادن است. شخص دروغگو، همیشه با دروغهاى خود، کارهاى خوب را به صورت کارهاى((بد)) وانمود میکند. و کارهاى بد را بصورت((خوب)) نشان میدهد. در نتیجه، کسیکه با شخص دروغگو دوستى کند، فریب حرفهاى او را میخورد، و دو عیب بزرگ در زندگى پیدا میکند: نخست آن که از کارهاى خوب رویگردان میشود، چون خیال میکند که آن کارها((بد)) است. و دیگر آنکه به انجام کارهاى بد مىپردازد، چون بخاطر حرفهاى دوست دروغگوى خود، گمان میکند که آن کارها((خوب)) است.
فرزند عزیز، وقتى میخواهى با کسى دوست شوى مراقب باش که او، جزو هیچکدام از این چهار گروه نباشد. چون امام علیهالسلام، به خاطر خیر و صلاح مسلمانان، سفارش کرده است که از دوستى با این گونه افراد، دورى کنند.
××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
سه فضیلت حضرت على(علیه السلام)
روزى معاویه به سعدوقاص اعتراض نمود که چرا به على (ع ) ناسزا نمى گویى ؟
او در پاسخ وى چنین گفت : من هر موقع به یاد سه فضیلت از فضایل على (ع ) مى افتم آرزو مى کنم اى کاش من یکى از این سه فضیلت را داشتم :
1 - روزى که پیامبر (ص ) او را در مدینه جانشین خود قرار داد و خود به جنگ تبوک رفت و به على چنین گفت : تو نسبت به من همان منصب را دارى که هارون نسبت به موسى داشت جز این که پس از من پیامبرى نخواهد آمد.
2 - روز خیبر، پیامبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسى مى دهم که خدا و پیامبر، او را دوست دارند افسران و فرماندهان عالى قدر اسلام با گردنهاى کشیده در آرزوى نیل به چنین مقامى بودند، در فرداى آن روز پیامبر (ص )، على (ع ) را خواست و پرچم را به او داد و خدا در پرتو جانبازى على (ع ) پیروزى بزرگى نصیب ما نمود.
3 - روزى که قرار شد پیامبر (ص ) با سران نجران به مباهله بپردازد، پیامبر دست على ، فاطمه ، حسن و حسین (ع ) را گرفت و گفت :(اللهم هؤ لاء اهلى ) یعنى خدایا اینها اهل بیت من هستند.
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
بزرگترین فضیلت امام علی علیه السلام
سلیم بن قیس گوید: مردى از على بن ابیطالب علیه السلام پرسید: بزرگترین فضیلت خود را برایم بگو؟
حضرت فرمود: آنچه خداوند در قرآن نازل نموده است ، پرسید: خداوند در مورد شما چه نازل نموده است ؟ فرمود: سخن خدا کهفرمود:
«و یقول الذین کفرو الستمرسلا قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب «منظور خداوند از کسى که داراى علم و کتاب است من هستم .( 1)
از اهل سنت صاحب کتاب ینابیع المودة ، شیخحافظ قندوزى حنفى در باب 30 از کتاب خود احادیث متعددى در همین مورد روایت کرده است .
×××××××
پاورقی:1- تفسیر نور الثقلین ، ج 2، ص 521.
یمنی هاو تشخیص جانشین پیامبر(ص)
از جابر بن عبد اللَّه انصارىّ نقل شده که گفت:
«مردم یمن به مدینه آمدند که خدمت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله برسند، آن حضرت (به حاضران) فرمود: یمنىها با شتاب بسیار (یا با روى خوش) بر شما وارد مىشوند، و هنگامى که آنان بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله وارد شدند فرمود:
گروهى هستند که دلهایشان نرم و ایمانشان استوار است، منصور از میان آنان است که با هفتاد هزار تن قیام مىکند، جانشین من و جانشین وصیّ مرا یارى خواهد کرد، بند شمشیرهایشان از چرم است.
آنان پرسیدند اى رسول خدا وصى شما کیست؟
فرمود: آن کسى که خداوند ملازمت راه او را به شما امر کرده و فرموده: «همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرّق نشوید»
پس عرض کردند اى رسول خدا براى ما روشن فرما که این ریسمان چیست؟ فرمود: آن عبارت از گفته خداوند است در این آیه:
إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ:(مگر به ریسمانى از خدا و ریسمانى از مردم) امّا ریسمان خدا کتاب او (قرآن) است، و ریسمانى از مردم منظور وصیّ من است،
پرسیدند اى رسول خدا وصىّ تو کیست؟ پاسخ داد: کسى است که خداى تعالى در باره او این آیه را فرو فرستاده: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ (که کسى بگوید اى دریغ و افسوس بر آنچه در (راه) قرب خدا (دستور خدا) کوتاهى کردم)
آنان عرض کردند: اى رسول خدا مراد از این قرب خدا چیست؟
فرمود: همان است که خداوند در بارهاش مىفرماید: یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا (روزى که ستمکار دستهاى خود به دندان گزیده گوید اى کاش با پیامبر راهى را در پیش گرفته بودم» او همان وصیّ من است و پس از من راه رسیدن به من است.
پس گفتند: اى رسول خدا بحقّ آنکه تو را براستى به پیامبرى برگزیده او را بما نشان بده که ما به دیدار او مشتاق شدیم،
پس آن حضرت فرمود: او همان کسى است که خدا او را براى مؤمنین چهرهشناس و با فراست نشانهاى قرار داده، اگر شما مانند صاحبدل یا ناظر آگاهى که گوش فرا مىدارد به او بنگرید خود خواهید دانست همان گونه که من پیامبر شما هستم او نیز وصىّ من است، حال به میان صفها بروید و چهرهها را از نظر بگذرانید پس هر کس که دلهاى شما به جانب او گرایش پیدا کند حتما خود اوست، زیرا خداى عزّ و جلّ در کتاب خود مىفرماید: فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ (دلهاى پارهاى از مردم را به جانب آنان بگرایان) یعنى به جانب او (اسماعیل) و تبارش علیهم السّلام.
سپس راوى گوید: پس ابو عامر اشعرىّ از میان اشعریان برخاست، و در میان خولانیان أبو غرّه خولانی، و در میان بنى قیس، ظبیان و عثمان بن قیس، و در میان دوسیان عرنه دوسى و لا حق بن علاقه برخاستند و به میان صفها رفتند و چهرهها را از نظر گذرانیده و بعد دست مردى را گرفتند که دو طرف پیشانى و جلو سرش بىمو بود و شکمى بزرگ داشت و گفتند:
اى رسول خدا دلهاى ما به جانب این شخص گرائید،
پس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: شما بندگان بزرگوار خدائید که جانشین رسول خدا را پیش از آنکه به شما معرّفى شود شناختید، اکنون بگوئید چگونه دانستید او همان شخص است؟
پس همه در حالى که به صداى بلند گریه مىکردند گفتند: اى رسول خدا ما به جمعیّت نگاه کردیم، دلهاى ما به هیچ کدام از آنان تمایلى نشان نداد، ولى وقتى او را دیدیم دلهاى ما به طپش افتاد و سپس آرامشى در ما پدید آمد و کبدهایمان تکان خورد و اشک از دیدگانمان سرازیر شد و قلبهایمان آرامش یافت تا آنجا که گوئى او پدر ما است و ما فرزندان اوییم.
پس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله این آیه را تلاوت کرد که وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ- الآیة (تأویل قرآن را جز خدا و آنان که در دانش ثابت قدمند کسى نمىداند» و فرمود شما از آن جمله (ثابت قدمان در علم) محسوب مىشوید به جهت جایگاه و مقامى که از قبل براى شما به نکوئى مقدّر فرموده و شما از آتش بدور خواهید بود.
راوى گوید: گروه یاد شده همچنان در مدینه ماندند تا در رکاب امیر المؤمنین علیه السّلام در جنگهاى جمل و صفّین حاضر شدند و بالأخره در صفّین کشته شدند، خدایشان رحمت کند. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به آنان بشارت بهشت داده و به آنان خبر داده بود که در رکاب امیر المؤمنین علیه السّلام به شهادت مىرسند».
×××××××
غیبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 59/