سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند هنگامی که نمی داند، از فراگرفتن خجالت نکشد . [امام علی علیه السلام]
قطره ای ازدریا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» «لَولاکَ لِما خَلَقتُ الاَفلاک»

 

«لَولاکَ لِما خَلَقتُ الاَفلاک»

 ای پرچم توببام افلاک

ای تکیة توبه تخت «لولاک»

روح توکه بیکرانه دریاست

عالم همه پیش توست خاشاک

رویت چوبدیدماه زیبا

ازرشک توکرد سینه راچاک

خوی تو بُود نکوترازخوب

قلب تو بود زهربدی پاک

هنگام سخن وزین ومحکم

دروقت عمل،دلیروچالاک

درصحبت دوستان ، ملایم

بادشمن خویش سخت وبی باک

اثنا عشرند ، شهدانگور

«زهرا» وتوساق وریشه تاک

دل جام و ، محبت شما می

زین می ، که تواندآخرامساک

شدمایة آبروی انسان

جسمت چوپدیدآمدازخاک

جبریل صلا زند که«صلّوا»

آردبه توازبهشت پوشاک

فرمود خداچوآفریدت

«لَولاکَ لِما خَلَقتُ الاَفلاک»

مدح تو(حسان)چگونه گوید

چون شأن توهست فوق ادراک

×××××

شعرازحسان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( یکشنبه 90/11/16 :: ساعت 5:4 عصر )
»» حدیث روز

http://zibasaz.persiangig.com/pic/bism/3.gif

حدیث روز

پیامبراکرم صلى الله علیه و آله :   

اَلْبِرُّ ما سَکَنَتْ اِلَیْهِ النَّفْسُ وَ اطْمَاَنَّ اِلَیْهِ الْقَلْبُ، وَ الاِْثْمُ ما لَمْ تَسْکُنْ اِلَیْهِ النَّفْسُ وَ لَمْ یَطْمَئِنَّ اِلَیْهِ الْقَلْبُ وَ اِنْ اَفْتاکَ الْمُفْتونَ ؛1

نیکى آن است که جان و دل انسان با آن آرامش پیدا کند و گناه آن است که جان و دل انسان با آن آرام نگیرد، هر چند فتوا دهندگان (خلاف آن را) به تو فتوا دهند .  

  ××××××

 1.کنزالعمّال، ح 7278 .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( شنبه 90/11/15 :: ساعت 10:48 عصر )
»» ارتحال رسول خدا

ارتحال رسول خداصلی الله علیه وآله 

شیخ مفید رحمه الله در ارشاد چنین می نویسد: راویان بالاتفاق نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله پیش از رحلت خویش، به مردم چنین فرمود: ایهاالناس من پیش از شما از دنیا خواهم رفت و شما بر من وارد خواهید شد و من از ثقلین (کتب و عترت) از شما خواهم پرسید ببینید چطور به جای من آن دو را حفظ خواهیدکرد خدای لطیف و خیبر به من اطلاع داده که آن دو را از هم جدا نخواهند شد تا پیش من آیند از خدا این را خواسته ام و او به من عطا فرموده است.

بدانید که من کتاب خدا و عترت و اهل بیت خویش را میان شما می گذارم بر آنها پیشی نگیرید وگرنه اتفاق از دستتان می رود، از آنها دور نمانید وگرنه هلاک می شوید. به آنها چیز نیاموزید که آن ها از شما داناترند. ایهاالناس نبینم که بعد از من از دین خود برگشته و گردن یکدیگر را می زنید. آنگاه روز قیامت مرا در کتبیه ای مانند دریای سیل جرار ملاقات می کنید.

بدانید علی بن ابیطالب برادر من و وصی من است. بعد از من تأویل قرآن جهاد خواهد کرد، چنان که من بر تنزیل آن جهاد کردم.آن حضرت در هر مجلس این کلمات را تکرار می کرد، آنگاه اسامة بن زید را فرماندهی داد و فرمود:و با جمهوریت امت از بلاد روم بجایی رود که پدرش در آن جا کشته شده است... و بعد به زیارت قبور بقیع رفت و بر آنها استغفار فرمود...بعد به منزلش برگشت و سه روز در حال تب شدید بود، پس از سه روز به مسجد آمد، سرش را بسته بود، بعد بالای منبر رفت و بر آن نشست و به حاضران چنین فرمود: معاشرالناس! رفتن من از میان شما نزدیک شده. به هر کس که وعده ای کرده ام بیاید و به وعده ام وفا کنم و به هر کس که مقروض ‍ هستم به من اطلاع بدهد. مردم میان خدا و انسان ها جز عمل صالح چیزی نیست که با آن خیری بدهد یا شری را دفع کند؛اگر من هم گناه می کردم هلاک شده بودم؛خدایا شاهد باش که مطلب را رساندم.بعد از منبر پایین آمد و با مردم نماز خواند، ولی سبک و کوتاه. آنگاه داخل منزلش شد.

آنجا منزل ام سلمه بود، که یک یا دو روز در آنجا بود. عایشه پیش ‍ ام سلمه آمد و اجازه خواست تا حضرت را به منزل خویش برده و پرستاری کند، او زنان دیگر حضرت اجازه دادند، حضرت به منزل خودش که در اختیار عایشه بود منتقل گردید، مرضش ادامه یافت و سنگین شد، بلال وقت نماز صبح کنار منزل آمد حضرت از مرض در بیهوشی بود، صدا زد الصلوة رحمکم الله.به حضرت گفتند: بلال برای نماز آمده است.فرمود: یکی از مردم نماز بخواند، من به خود مشغولم. عایشه (از فرصت استفاده کرد) گفت: بگویید پدر ابوبکر بر مردم نماز بخواند.حفصه دختر عمر گفت: بگویید پدرم عمر بخواند. حضرت چون سخن آن دو را شنید و بر حرصشان بر امامت پدرشان واقف گردید، فرمود: ساکت باشید شما مانند زنانی هستید که در مجلس یوسف حاضر شدند.

حضرت چنان میدانست که آن دو در لشکر سامه از شهر خارج شده اند ولی از سخن عایشه و حفصه دانست که از فرمان وی تخلف کرده و در مدینه مانده اند؛لذا مبادا که یکی از آن دو بر مردم امامت کند، برای زائله شبهه و دفع فتنه، خود با کمال ضعف و در حالی که پاهایش می لرزید و به دست علی علیه السلام و فضل بن عباس تکیه کرده بود، به مسجد آمد و دید ابوبکر در محراب ایستاده است، به او اشاره فرمود، که کنار رود. ابوبکر کنار رفت، و حضرت نماز را از سر شروع کرد و به آنچه ابوبکر خوانده بود اعتنا ننمود، و چون سلام نماز را داد به منزل آمد و ابوبکر و عمر و عده ای را که در مسجد بودند خواست و فرمود: آیا امر نکرده ام، که لشکر اسامه را تشکیل و راه اندازی کنید؟! گفتند: آری، فرمود: پس چرا با او نرفته اید و امر مرا نادیده گرفته اید؟!ابوبکر گفت: من از مدینه خارج شده بودم ولی برگشتم تا با شما تجدید عهد کنم. عمر گفت: یا رسول الله من از شهر خارج نشدم؛زیرا خوش نداشتم که حال تو را از دیگران بپرسم.

حضرت فرمود: نفذوا جیس اسامة، نفذوا جیس اسامة سه بار آن را تکرار فرمود: سپس از کثرت درد و ناراحتی و تأسف که بر آن حضرت عارض شده بود بیهوش گردید و ساعتی بیهوش ماند. مسلمانان گریه کردند.شیون زنان و اولاد آن حضرت و زنان دیگر و مسلمانان بلند شد، آنگاه حضرت بهوش آمد.فرمود: دواتی و شانه گوسفندی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم، که بعد از آن هرگز گمراه نشودی. این را فرمود و باز بیهوش شد.یکی از حاضران به پا خاست که دواتی و شانه ای بیاورد. عمربن الخطاب گفت: برگرد حضرت هذیان می گوید(نعوذبالله). او برگشت و حاضران یکدیگر را در عدم احضار دوات و شانه ملامت می کردند که این کار مخالفت با حضرت شد. در آن وقت حضرت به هوش آمد، گفتند: دوات و شانه گوسفند بیاوریم؟! فرمود: آیا بعد از اینکه سخن را گفتید و به هذیان نسبت دادید؟ ولیکن شما را به اهل بیت خویش وصیت می کنم که با آنها نیکی کنید. بعد از حاضران رو برگردانید، همه رفتند، فقط علی علیه السلام و عباس و فضل بن عباس و اهل بیتش ‍ ماندند.

در اینجا نقل ارشاد مفید را قطع کرده و درباره دوات و شانه خواستن حضرت توضیحی می دهیم؛ناگفته نماند، این سخن که حضرت دوات وشانه خواست و عمر گفت: که او هذیان می گوید، مورد اتفاق شیعه واهل سنت است.

بخاری در صحیح خود ج 7، ص 156 کتاب الطب باب قول المریض ‍ قواموا عنی از ابن عباس نقل کرده: چون رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله رسید عده ای از مردان از جمله عمربن الخطاب در خانه حضرت بودند. حضرت فرمود: بیایید برای شما نامه ای بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمربن الخطاب گفت: مرض پیغمبر غالب شده (هذیان می گوید) قرآن نزد شماست، کتاب خدا ما را کافی است. حاضران با هم به مخاصمه برخاستند.یکی می گفت: نزدیک بروید، پیامبرتان نامه ای بنویسد که بعد از وی گمراه نشوید. بعضی دیگر سخنی مانند عمربن الخطاب می گفتند و چون زیاد قیل وقال کردند، حضرت فرمود: برخیزید و بروید. عبیدالله گوید: عبدالله بن عباس می گفت: بلا و تمام بلا آن است که نگذاشتند رسول خدا صلی الله علیه وآله آن نامه را بنویسد.

مسلم در صحیخ خود ج 2، ص 15 باب ترک الوصیة با سه طریق آن را نقل کرده که عبدالله بن عباس اشک ریزان می گفت: یوم الخمیس و ما یوم الخمیس... احمدبن حنبل نیز آن در مسند خود ج 1، 325 نقل می کند، مرحوم شرف الدین در الراجعات، ص ‍ 238، مراجعه 86 فرماید: کلمه ای که عمر به کار برد این بود که: ان النبی یهجر پیامبر هذیان می گوید چنان که عبدالعزیز جوهری در کتاب سقیفه آورده است؛ولی محدثان نقل به معنی کرده و گفته اند که عمر گفت: ان النبی غلبه الوجع مرض بر پیامبر غالب آمده است.

مؤ لف گوید: متن هر دو یکی است؛یعنی عمر گفت: پیامبر از روی شعور سخن نمی گوید(نعوذبالله) حالا باید دید منظور عمر از این جسارت چه بود؟ مرحوم شرف الدین در المراجعات، ص 241، مراجعه 86، از کنزالعمال، ج 3، ص 138 نقل کرده که عمربن الخطاب بعدها به ابن عباس گفت: منظور پیامبر از این که دوات و شانه خواست آن بود که خلافت علی بن ابیطالب را تثبیت کند و من جلوش را با آن سخن گرفتم. مشروح سخن را در المراجعات، نامه 86 - 89 و در النص والاجتهاد، ص 80 - 90 ملاحظه فرمایید و قضاوت را در مخالفت صریح عمر با رسول خدا بر عهده خوانندگان می گذاریم و این که رسول خدا صلی الله علیه وآله دیگر چیزی ننوشت و فرمود: آیا بعد از این سخن که گفتید؟! اصلح آن بود که چیزی ننویسد و اگر می نوشت در تاریخ الان فصلی باز شده بودکه رسول خدا صلی الله علیه وآله (نعوذبالله) آن را در حال هذیان گویی نوشته است. محدثان و مورخان اکنون در دفاع از خلیفه قداست و آبروی رسول خدا صلی الله علیه وآله را لکه دار کرده بودند شلت ید الطغیان والتعدی اکنون به کلام مرحوم مفید در ارشاد برمی گردیم.

چون رسول خدا صلی الله علیه وآله از حاضران روی برتافت، همه رفتند و فقط اهل بیت علیهم السلام در آنجا ماندند. عباس به حضرت گفت: یا رسول الله صلی الله علیه وآله اگر، خلافت در ما خواهد ماند، بشارتمان بده، واگر نه، بفرما چه کار کنیم؟! فرمود: شما بعد از من مستضعفید. دیگر چیزی نفرمود اهل بیت به حالت گریه برخاسته ورفتند. آنگاه فرمود: برادرم علی و عمویم را برگردانید. آن دو را در محضرش حاضر کردند. حضرت رو کرد به عباس و فرمود: ای عموی رسول خدا! آیا وصیت مرا قبول می کنی؟ و وعده مرا عمل می نمایی؟و قرضم را می دهی؟ عباس گفت: یا رسول الله! عمویت پیرمرد شده، صاحب عیال زیاد است و شما مانند وسعت باد، دارای سخا وکرم هستی، و وعده هایی داده ای که در قدرت عمویت نیست.

آن وقت به علی بن ابیطالب رو کرد و فرمود: برادرم آیا وصیت مرا قبول می کنی و وعده های مرا انجام میدهی؟ گفت: آری یا رسلول الله صلی الله علیه وآله.فرمود: نزدیک بیا. علی نزدیک آمد او را در آغوش گرفت، انگشتر خویش را بیرون آورد و فرمود: آن را در انگشت خود کن شمشیر و زره و همه سلاح خویش را خواست و به علی داد و لباسی را که به وقت جنگ و سلاح پوشیدن بر شکم می بست، خواست و به وی داد، و فرمود: به یاری خدا برو و به منزلت.

از فردای آن روز دیگر نگذاشتند مردم به محضرش بیایند و مرض ‍ کاملا شدت یافت. امیرالمؤ منین علیه السلام از کنار بسترش دور نمی شد مگر به طور ناچاری.آن حضرت در پی کار ضروری رفته بودکه رسول خدا صلی الله علیه وآله به هوش آمد و دید علی علیه السلام در آنجا نیست؛فرمود: برادر و یار مرا پیش من بخوانید. به دنبال این سخن، ضعف وی را گرفت وساکت ماند، عایشه گفت ابوبکر را بخوانید ابوبکر آمد، و کنار بستر وی نشست. حضرت چشم باز کرد و از ابوبکر روی گردانید. او برخاست و رفت و گفت: اگر با من کاری داشت می گفت: چون ابوبکر رفت، حضرت دوباره فرمود: برادرم ویارم را پیش من بخوانید، حفصه دختر عمر گفت: عمر را پیش او بخوانید. عمر وارد حجره شد، حضرت با دیدن او روی برتافت، عمر نیز بیرون رفت.

رسول خدا صلی الله علیه وآله بار سوم: ادعوا الی اخی و صاحبی ام سلمه گفت: علی را بخوانید؛او فقط علی را می خواهد. چون علی علیه السلام را خواندند حضرت به او اشاره کرد، علی علیه السلام سر خویش را کنار دهان حضرت آورد، رسول خدا صلی الله علیه وآله باوی مناجات مفصلی کرد، علی علیه السلام برخاست و در گوشه حجره نشست و رسول خدا صلی الله علیه وآله را خواب برد. آن حضرت از حجره بیرون آمد. مردم گفتند: یا اباالحسن پیامبر چه چیز به شما گفت؟ فرمود:

علمنی الف باب من العلم فتح لی باب الف باب و اوصانی بماانا قائم به ان شاءالله؛ هزار باب از علم به من تعلیم کرد و هر باب هزار باب دیگر بر من گشود و بر من چیزی وصیت کرد که ان شاء الله به عمل خواهم آورد بعد مرضش باز شدت یافت و علائم مرگ نمایان گردید و علی علیه السلام در محضرش حاضر بود. فرمود: یا علی! سر مرا در آغوش خود بگیر که امر خدا آمده وچون روح من خارج شد آن را با دستت بگیر و به صورت خویش مسح کن. سپس مرا روبه قبله نماز و به تجهیز من مباشرت کن و اول تو بر من نماز بخوان و از من جدا مباش تامرا در قبرم دفن کنی و از خدای تعالی مدد بخواه.

علی علیه السلام سر آن حضرت را در آغوش گرفت و فاطمه علیهاالسلام سر پایین آورد، به چهره پدرش نگاه کرده و ناله و گریه می نمود و شعر ابوطالب علیه السلام را می خواند که در مدح آن حضرت گفته است.

 و ابیض یستسقی الغمام بوجهه 

ثما الیتامی عصمة للارامل

   رسول خدا صلی الله علیه وآله چشمش را باز کرد وبا صدای ضعیف فرمود: دخترم این شعر سخن عمویت ابوطال است آن را مخوان و بگو: و محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل فان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم... آنگاه فاطمه علیهاالسلام بسیار گریه کرد. حضرت با اشاره گفت: نزدیک بیا، فاطمه! نزدیک رفت. حضرت چیزی به طور سری به یو فرمود که چهره فاطمه باز شد، و آثار شادی در آن مشهود گردید. بعدها از فاطمه علیهاالسلام پرسیدند که رسول خدا صلی الله علیه وآله به شما چه فرمود که اندوه و اضطراب از شما رفت؟ فرمود: پدرم به من خبر داد که اولین کسی هستم که از اهل بیتش به او ملحق می شوم به جدایی میان او و من طولانی نخواهد بود. لذا اندوه من زایل شد [1] فاطمه علیهاالسلام گفت: پدرجان روز قیامت تو را در کجا خواهم یافت؟ فرمود: در وقت حساب مردم. گفتم: اگر آنجا نیافتم کجا پیدا کنم؟ فرمود: در وقت شفاعت برای امت. گفتم: اگر در وقت شفاعت پیدا نکنم در کجا پیدا نمایم؟ فرمود: در کنار صراط، جبرئیل در طرف راست و میکایئل در طرف چپ و ملائکه در جلو و پشت سر من بوده و ندا خواهند کرد: خدایا امت محمد را از آتش سلامت بدار و حساب را بر آنان آسان گردان. فاطمه علیهاالسلام گفت: مادرم خدیجه در کجاست؟ فرمود در قصری که درهایش به بهشت باز می شود [2] حسن و حسین علیهماالسلام خواست آنها را از رسول خدا صلی الله علیه وآله کنار بکشد. حضرت به هوش آمد و فرمود: یا علی بگذار من حسنین را ببویم و آن ها مرا ببویند. من از آنها توشه برگیرم و آنها از من توشه برگیرند. بدان که آن ها بعد از من مظلوم و مقتول خواهند شد؛لعنت خدا بر ظالمان آنها باد این را سه دفعه فرمود [3] .

در بحارالانوار، ج 22، ص 505، از امالی صدوق از امام سجاد علیه السلام نقل شده... جبرئیل با ملکوت الموت به محضر رسول خدا صلی الله علیه وآله آمدند. جبرئیل گفت: یا احمد این ملک الموت است از شما اجازه می خواهد و تا به حال از کسی اجازه نخواسته است و از کسی من بعد اجازه نخواهد خواست. فرمود: به او اذن بده. جبرئیل به او اذن ورود کرد. ملک الموت، به محضر حضرت آمد و گفت: یا احمد خداون مرا پیش توفرستاده و فرموده: اطاعت تو کنم در آنچه می گویی، اگر بگویی قبض روح می کنم و اگر بگویی برمی گردم. فرمود: یا ملک الموت این کار را می کنی؟ گفت: آری مأمورم از شما اطاعت کنم. در آن حال جبرئیل گفت: یا احمد خدای تبارک و تعالی به ملاقات تو مشتاق است.حضرت فرمود: یا ملک الموت مأموریت خود را انجام بده [4] او رسول خدا صلی الله علیه وآله را قبض روح کردو بیست و هشتم صفرالخیر وقت غروب آفتاب روح مقدسش پرکشان به ملکوت اعلی عروج فرمود.

××××××

پاورقی:1- ارشادمفید،ص85-89

2- روضة الواعظین،ص92

3- انوارالبهیه،ص11

4- بحارالانوار،ج2،ص505

کتاب ازهجرت تارحلت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( جمعه 90/10/30 :: ساعت 8:16 عصر )
»» تغییردراذان

تغییردراذان

جمله: حی علی خیر العمل توسط عمر بن الخطاب از اذان و اقامه برداشته شد وگرنه در اصل تشریع، این جمله از طرف خدا نازل گردیده است شیعه و اهل سنت اتفاق دارند که حذف آن از طرف عمر بود و تا زمان او به طور شایع گفته می شد، لذاست که شیعه از اول آن را ترک نکرد، اکنون نیز ترک نکرده است، حتی وقتی که در زمان هادی عباسی، حسین بن علی بن حسن، صاحب فخ، در مدینه خروج کرد و مدینه را زیر فرمان درآورد مؤ ذن مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله را وادار کردند که حی علی خیر العمل را بالای بام مسجد بگوید: [1] حلبی در سیره اش نقل کرده که عبد الله بن عمر و علی بن الحسین (زین العابدین علیه السلام) حی علی خیر العمل را در اذان می گفتند [2] .

علاء الدین قوشچی که از بزرگان متکلمین بر مذهب اشاعره است در اواخر بحث امامت در شرح تجرید نقل کرده که عمربن الخطاب بالای منبر رفت و گفت: سه چیز در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بود، ولی من از آنها نهی کرده و تحریم می کنم و هر کس که مرتکب شود تنبیه و عقوبت خواهم کرد: متعه زنان و حج تمع و حی علی خیر العمل: قال ایهاالناس ثلاث کن علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله انا نهی عنهن و احرمهن و اعاقب علیهن و هی متعة انساء و متعة الحج و حی علی خیر العمل

حالا باید دید چرا عمر بن الخطاب این امر را تحریم کرد؟ مرحوم علامه شرف الدین الحسینی در النص و الاجتهاد فرموده: عمر و همفکران او دیدند: اگر این کار را بکنند، مردم به جهاد بیشتر تشویق خواهند شد وبه جای اینکه نماز را بهترین عمل بدانند جهاد را بهترین عمل خواهند دانست [3] نگارنده گوید: این همان حکایت کاسه از آش داغ تر است. چرا این فکر را رسول خدا نکرد؟چرا این مصلحت را خدا ملحوظ نداشت، خدا و رسول می گویند: نماز خیر العمل است، ولی خلیفه می گوید: جهاد خیر العمل است.

باز حلبی در سیره خود نقل کرده: مؤ دن پیش عمر آمد تا او را برای نماز بخواند، دید خلیفه خوابیده است، گفت: الصلوة خیر من النوم، عمر خوشش آمد و گفت: این را در اذان صبح بگو [4] این هم از آن زمان رسمیت یافت.

  2: ما شیعیان در اذان و اقامه بعد از شهادت بر رسالت می گوییم اشهدان علیاولی الله ناگفته نماند شهادت بر ولایت در اصل اذان نیست، و بعدها به اذان افزوده شده است ولی تاریخش حتی از هزار سال بیشتر است زیرا صدوق در سیصد و هشتاد ویک (381) هجری وفات یافته و نیز شیخ طوسی در مبسوط و دیگران مطرح کرده اند، ولی از این که مرحوم کلینی در کافی نقل نکرده به نظر می آید بعد از زمان او به وجود آمده است.

وفات کلینی در 328 یا 329 است، بنابراین می شود تخمین زد که بعد از کلینی و قبل از صدوق عملی شده است.

مرحوم آیة الله حاج سید احمد زنجانی در (الکلام، یجر الکلام) فرموده است: شیعیان خواستند با این عمل آن همه ناسزاها را که در زمان بنی امیه به علی علیه السلام در منابر گفته شد، جبران نمایند.

ناگفته نماند: شیعیان آن را از جانب خویش خلق نکرده اند، بلکه از روایات الهام گرفته اند، مثلا در روایات قاسم بن معاویه از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: فاذا قال احدکم لااله الاالله، محمد رسول الله صلی الله علیه و آله فلیقل علی امیرالمؤ منین [5] .

مرحوم مجلسی در بحار، ج 81 ص 111 فرموده: بعید نیست که شهادت بر ولایت از اجزاء مستحبه باشد زیرا که شیخ طوسی و علامه و شهید و دیگران گفته اند: در این زمینه روایاتی است مرحوم علامه سید شرف الدین [6] فرموده: و کذلک الشهادة لعلی علیه السلام بعد الشهادتین فی الاذان فانما هی عمل بادلة عامة تشملها

مرحوم حاج آقا رضا همدانی [7] فرموده: فالاولی ان یشهد لعلی علیه السلام بالولایة و امرة المؤ منین بعد الشهادتین قاصدا امتثال العمومات الدالة علی استحابه

بنابراین این عمل ظاهرا با صلاحدید فقها و استدلال آن ها بوده است این سخن را باترجمه کلام مرحوم آیة الله حکیم در مستمسک عروة به پایان می برم: مانعی ندارد که شهادت بر ولایت را به قصد استحباب مطلق بگوییم... بلکه این عمل در این روزگار از شعائر ایمان و رمز تشیع به شمار آمده از این جهت رجحان شرعی دارد و بلکه می شود گفت: واجب است اما نه به عنوان جزئیت {8] ناگفته نماند جمله حی علی خیر العمل و شهادت بر ولایت گاهی معمول و گاهی قدغن می شد، از زمان سلطان طغرل سلجوقی مدت پانصد و بیست سال قدغن بوده تا به دستور شاه اسماعیل صفوی هر دو رسمی گردید.

×××××

پاورقی:1- مقاتل الطالبین،ص446

2- سیره حلبیه،ج2،ص305

3- النص والاجتهاد،ص142

4- سیره حلبیه،ج2،ص305

5- مستمسک عروه،ج5ص438-مصباح الفقیه کتاب الصلوة،ص221-احتجاج طبرسی،ج1،ص158

6- النص والاجتهاد،ص244

7- مصباح الفقیه کتاب الصلوة،ص221

8- مستمسک عروه،ج5ص438

کتاب ازهجرت تارحلت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( جمعه 90/10/30 :: ساعت 12:37 عصر )
»» تشریع اذان

تشریع اذان

شعار بسیار بزرگ و حیرت انگیز اذان نیز در ماه هشتم از سال اول هجرت تشریع گردید چنان که در بحار تصریح شده است [1] در آن روزگار یهود برای خواندن مردم به معبد بوق می نواختند و نصاری ناقوس می زدند، ظاهرا در میان مسلمانان بحث شده که برای خواندند مردم به مسجد ونماز از کدام شیوه استفاده کنند، در این هنگام جبرئیل اذان را از طرف خداوند نازل کرده است.

در کافی از مصوربن حازم از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: چون جبرئیل اذان را آورد، سر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در آغوش علی علیه السلام بود، جبرئیل اذان و اقامه گفت، چون رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم چشم باز کرد فرمود: یا علی آیا شنیدی اذان و اقامه را؟ گفت: آری، فرمود: حفظ کردی؟ گفت: آری، فرمود: بلال را صدا کن و به او تعلیم نما، حضرت بلال حبشی را خواند و به او تعلیم فرمود [2] .

عجیب است که در کبت اهل سنت اذان را مولود خوابی دانسته اند که عبدالله بن زیده دیده است. دارمی در سنن خود نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خواست مانند یهود بوق بزنند، بعد دستور داد ناقوس آماده کنند، در این بین روزی عبدالله بن زید به محضر آن حضرت آمده و گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله شب در خواب دیدم مردی سبزپوش ناقوسی به دست راه می رود، گفتم: بنده خدا این ناقوس را می فروشی. گفت: می خواهی چه کنی؟ گفتم: با آن مردم را به نماز دعوت کنم. گفت: بهتر از این را خبر ندهم؟ گفتم: آن چیست؟ گفت: میگویی: الله اکبر الله اکبر....

حضرت فرمود: ان شاء الله خواب حقی است اینها را به بلال بیاموز که صدایش از تو رساتر است چون عمربن خطاب این را بشنید با سرعت به محضر حضرت آمد و گفت: به خدایی که تو را به حق فرستاده است من هم نظیر همان خواب را دیده ام، حضرت فرمود: الحمدلله این باعث شد که مطلب ثابت تر شود [3] .

ولی این سخن درست نیست، و از طرف اهل بیت علیهم السلام رد شده است. در وسائل از ابن عقیل نقل کرده که امام صادق علیه السلام لعن کرده کسانی را که پنداشته اند رسول خدا صلی الله علیه و آله اذان را از عبدالله بن زید گرفته است و فرموده: بر پیامبرتان وحی نازل می شود که شما گمان دارید که او اذان را از عبدالله بن زید اخذ کرده است: عن الصادق علیه السلام انه لعن قوما زعموا ان النبی صلی الله علیه و آله اخذ الاذان من عبدالله بن زید، فقال: ینزل الوحی علی نبیکم فتزعمون انه اخذ الاذان من عبدالله بن زید [4] .

×××××

پاورقی:1- بحارالانوار،ج19،ص122

2- کافی ج3،ص 302

3- سنن دارمی ج1،ص 268

4- وسایل الشیعه ،ج2،ص612باب الاذان باب اول

کتاب ازهجرت تارحلت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( جمعه 90/10/30 :: ساعت 12:12 عصر )
»» زیارت قبور بقیع

زیارت قبور بقیع

چون رسول خدا صلی الله علیه وآله را مرض موت دریافت، در اثنای مرض روزی دست علی بن ابیطالب علیه السلام را گرفت و عده ای نیز همراه آن دو آمدند. حضرت به سوی قبرستان بقیع رفت و به حاضران فرمود: من مأمور شده ام برای اهل بقیع استغفار نمایم. مردم با وی آمدند با به کنار قبور رسیدند.حضرت به اهل قبور فرمود: السلام علیک یا اهل القبور گوارا باد مردن برای شما از وضعی که مردم در آن هستند، فتنه ها مانند تکه های ظلمانی شب روی بیاورند؛اول آنها مانند آخر آنهاست.آنگاه برای اهل بقیع به طور مفصل استغفار کرده و به علی علیه السلام فرمود: جبرئیل قرآن را هر سال یک بار بر من عرضه می کرد، امسال دوبار عرضه کرده است و این فقط برای نزدیک شدن اجل من می باشد. بعد فرمود: یا علی من مخیر شدم این که در دنیا بمانم و خزائن دنیا در اختیارم باشد و اهل بهشت باشم.من ملاقات خدا را در بهشت برگزیدم. چون از دنیا رفتم، مرا غسل بده و عرت مرا بپوشان، هر کس آن را ببیند کور می شود. بعد به منزلش برگشت و سه روز در تب شدید بود [1] .

این مطلب در سیره حلبی، ج 3 ص 455 در بحارالانوار، ج 21، ص ‍ 409 از مویهبه غلام آن حضرت نقل شده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله شب هنگام مرا به بقیع برد و فرمود: من مأمور شده ام که برای اهل بقیع استغفار نمایم تا آخر... این مطلب به خوبی نشان میدهد که رسول خدا از آینده و شکست رهبری در اسلام کاملا نگران بوده ولی می توانست بکند، جز این که حجت را با کلمات خود بر گوسفندی بیاورد چیزی بنویسم که بعد ازمن گمراه نشوید. عمربن الخطاب گفت: هذیان می گوید(نعوذبالله)

××××

پاورقی:1- ارشادمفید،ص85

کتاب ازهجرت تارحلت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 90/10/29 :: ساعت 11:38 صبح )
»» بعثت رسول خدا

بعثت رسول خدا

چهل سال از عمر رسول خدا(ص)گذشته بود که به طور آشکار فرشته وحی به آن حضرت نازل شد و آن بزرگوار به نبوت مبعوث گردید.

کیفیت نزول وحی

رسول خدا(ص)هر چه به چهل سالگی نزدیک می‏شد به تنهایی و خلوت با خود بیشتر علاقه‏مند می‏گردید و بدین منظور سالی چند بار به غار«حرا»می‏رفت و در آن مکان خلوت به عبادت مشغول می‏شد و روزها را روزه می‏گرفت و به اعتکاف می‏گذرانید و بدین ترتیب صفای روحی بیشتری پیدا کرده و آمادگی زیادتری برای فرا گرفتن وحی الهی و مبارزه با شرک و بت پرستی و اعمال زشت دیگر مردم آن زمان پیدا می‏کرد.

و بر طبق نقل علمای شیعه و روایات صحیح،بیست و هفت روز از ماه رجب گذشته بود و رسول خدا(ص)در غار«حرا»به عبادت مشغول بود،در آن روز که به گفته جمعی روز دوشنبه بود حضرت خوابیده بود و اتفاقا علی(ع)و جعفر برادرش نیز برای دیدن محمد(ص)و یا به منظور شرکت در اعتکاف آن حضرت به غار آمده بودند و دو طرف آن حضرت خوابیده بودند.

رسول خدا(ص)دو فرشته را در خواب دید که وارد غار شدند و یکی در بالای سر آن حضرت نشست و دیگری پایین پای او آنکه بالای سرش نشست نامش جبرئیل‏و آن که پایین پای آن حضرت نشست نامش میکاییل بود میکائیل رو به جبرئیل کرده گفت:

به سوی کدام یک از اینها فرستاده شده‏ایم؟

جبرئیل: به سوی آنکه در وسط خوابیده!

در این وقت رسول خدا(ص)وحشت زده از خواب پرید و چنانکه در خواب دیده بود در بیداری هم دو فرشته را مشاهده فرمود.

پیش از این محمد(ص)بارها فرشتگان را در خواب دیده بود و در بیداری نیز صدای آنها را می‏شنید که با او سخن می‏گفتند و بلکه همان طور که قبل از این اشاره کردیم از دوران کودکی خدای تعالی فرشتگانی برای حفاظت و تربیت او در خلوت و جلوت مأمور کرده بود که با او بودند.

 

ولی این نخستین بار بود که آشکارا فرشته الهی را پیش روی خود می‏دید.

گفته‏اند:در این وقت جبرئیل ورقه‏ای از دیبا به دست او داد و گفت:«اقرء»یعنی بخوان.

فرمود:چه بخوانم!من که نمی‏توانم بخوانم!

برای بار دوم و سوم همین سخنان تکرار شد و برای بار چهارم جبرئیل گفت:

«اقرء باسم ربک الذی خلق،خلق الإنسان من علق،اقرء و ربک الأکرم،الذی علم بالقلم،علم الإنسان ما لم یعلم».

(بخوان به نام پروردگارت که(جهان را)آفرید،(خدایی که)انسان را از خون بسته آفرید،بخوان و خدای تو مهتر است،خدایی که(نوشتن را به وسیله)قلم بیاموخت.)

جبرئیل خواست از جا برخیزد و برود،محمد(ص)جامه‏اش را گرفت و فرمود:

نامت چیست؟گفت:جبرئیل.

جبرئیل رفت و رسول خدا(ص)از جا برخاست و این آیاتی را که شنیده بود تکرار کرد،دید در دلش نقش بسته و دیگر از هیجانی که به وی دست داده بود نتوانست در غار بماند از آنجا بیرون آمد و به سوی مکه به راه افتاد،افکار عجیبی او را گرفته و منظره دیدار فرشته او را به هیجان و وجد آورده بود.در روایات آمده که به هر سنگ‏و درختی که عبور می‏کرد،با زبان فصیح به او سلام کرده و تهنیت می‏گفتند و در تواریخ است که رسول خدا(ص)فرمود:همین که به وسط کوه رسیدم آوازی از بالای سر شنیدم که می‏گفت:ای محمد تو پیغمبر خدایی و من جبرئیلم،چون سرم را بلند کردم جبرئیل را در صورت مردی دیدم که هر دو پای خود را جفت کرده و در طرف افق ایستاده و به من می‏گوید:ای محمد تو رسول خدایی و من جبرئیلم،در این وقت ایستادم و بی آنکه قدمی بردارم بدو نظر می‏کردم و به هر سوی آسمان که می‏نگریستم او را به همان قیافه و شکل می‏دیدم!

مدتی در این حال بودم تا آنکه جبرئیل از نظرم پنهان شد،و در این مدت خدیجه از دوری من نگران شده بود و کسی را به دنبالم فرستاده بود،و چون مرا دیدار نکرده بودند به خانه خدیجه بازگشتند.

بازگشت رسول خدا به خانه و سخنان خدیجه

پیغمبر بزرگوار الهی به خانه بازگشت و به خاطر آنچه دیده و شنیده بود دگرگونی زیادی در حال آن حضرت پدیدار گشته بود.خدیجه که چشمش به رسول خدا(ص)افتاد بی تابانه پیش آمد و گفت:ای محمد کجا بودی؟که من کسانی را به دنبال تو فرستادم ولی دیدارت نکردند؟

پیغمبر خدا آنچه را دیده و شنیده بود به خدیجه گفت و خدیجه با شنیدن سخنان همسر بزرگوار چهره‏اش شکفته گردید و گویا سالها بود در انتظار و آرزوی شنیدن این سخنان و مشاهده چنین روزی بود و به همین جهت بی درنگ گفت:

ای عمو زاده!مژده باد تو را،ثابت قدم باش،سوگند بدان خدایی که جانم به دست اوست من امید دارم که تو پیغمبر این امت باشی!

و در حدیثی است که وقتی رسول خدا(ص)وارد خانه شد نور زیادی او را احاطه کرده بود که با ورود او اتاق روشن گردید.خدیجه پرسید:این نور که مشاهده می‏کنم چیست؟فرمود:این نور نبوت است!خدیجه گفت:مدتها بود که آن را می‏دانستم و سپس مسلمان شد.و برخی از مورخین چون ابن هشام،معتقدند که این جریان درهمان«حرا»اتفاق افتاد و خدیجه به دنبال رسول خدا (ص)به«حرا»رفته بود،و چند روز پس از ماجرای بعثت حضرت از کوه«حرا»به مکه بازگشت.و به هر صورت سخنان رسول خدا(ص)که تمام شد لرزه‏ای اندام آن حضرت را فرا گرفت و احساس سرما در خود کرد از این رو به خدیجه فرمود:

من در خود احساس سرما می‏کنم مرا با چیزی بپوشان و خدیجه گلیمی آورد و بر بدن آن حضرت انداخت و رسول خدا(ص)در زیر گلیم آرمید.

و به هر صورت خدیجه بازگشت و رسول خدا همچنان که خوابیده بود احساس کرد فرشته وحی بر او نازل گردید و از این رو گوش فرا داد تا چه می‏گوید و این آیات را شنید که بر وی نازل نمود:

«یا ایها المدثر،قم فأنذر،و ربک فکبر،و ثیابک فطهر،و الرجز فاهجر،و لا تمنن تستکثر،و لربک فاصبر».

(ای گلیم به خود پیچیده برخیز و(مردم را از عذاب خدا)بترسان،و خدا را به بزرگی بستای،و جامه را پاکیزه کن،و از پلیدی دوری گزین،و منت مگزار،و زیاده طلب مباش،و برای پروردگارت صبر پیشه ساز.)با نزول این آیات پیغمبر خدا با اراده‏ای آهنین و تصمیمی قاطع آماده تبلیغ دعوت الهی گردید و از جای برخاسته دست بیخ گوش گذارد و فریاد زد:الله اکبر،الله اکبر،و در این وقت بود که موجودات دیگری که بانگ او را شنیدند با او هم صدا شده همگی این جمله را تکرار کردند.

××××××××

زندگانی حضرت محمد(ص)-سیدهاشم رسولی محلاتی 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 90/4/8 :: ساعت 2:4 عصر )
»» حدیث روز

&حدیث روز&

حریم پاک

عن النبی (ص) قال:... و هی اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة.

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در ضمن حدیث بلندی می‏فرماید:

کربلا پاکترین بقعه روی زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعه‏ها است و الحق که کربلا از بساطهای بهشت است.

××××× 

بحار الانوار، ج 98، ص 115 و نیز کامل الزیارات، ص 264.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 88/9/18 :: ساعت 9:25 عصر )
»» حدیث روز

حدیث روز

 مؤمنین در آخر الزمان دارای یقین بیشتر ومحکمتر

متن حدیث

" سیأتی قوم من بعدکم ، الرجل الواحد منهم له أجر خمسین منکم ، قالوا : یا رسول الله نحن کنا معک ببدر وأحد وحنین ونزل فینا القرآن ، فقال : إنکم لو تحملوا ما حملوا لم تصبروا صبرهم "

* * *

* از حسن بن محبوب ، از عبد الله بن سنان ، از امام صادق ( ع ) و او از پیامبر ( ص ) روایت کرده است که حضرت فرمود : قوم و گروهى بعد از شما خواهند آمد ، که اجر و پاداش یک مرد آنها با پاداش و اجر پنجاه نفر از شما برابر باشد . گفتند : اى رسول خدا ( صلى الله علیه وآله ) ما در ( جنگ ) بدر و احد و حنین با شما بودیم و قرآن در زمان ومیان ما نازل شد . حضرت در پاسخ فرمود : اگر به اندازه آنها بار تکالیف بر دوش شما گذاشته شود تحمل نمى کنید و مانند آنها صبر ندارید .

منبع حدیث

26 - المصادر :
* : الفضل بن شاذان : على ما فی غیبة الطوسی .
* : غیبة الطوسی : ص 275 - عنه ( الفضل بن شاذان ) عن الحسن بن محبوب ، عن عبد الله بن سنان ، عن أبی عبد الله علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : -
* : الخرائج : ص 284 ب 20 - مرسلا عن النبی صلى الله علیه وآله : - کما فی غیبة الطوسی ، بتفاوت یسیر ، وفیه " . . لن تحملوا ما " .
* : البحار : ج 52 ص 130 ب 22 ح 26 - عن غیبة الطوسی ، بتفاوت یسیر .
* : منتخب الأثر : ص 515 ف 10 ب 5 ح 10 - عن غیبة الطوسی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 88/8/21 :: ساعت 10:34 عصر )
»» عدالت دررفتارپیامبر(ص)

((عدالت در رفتار حضرت محمد صلی الله علیه و آله))

خورشید بر شاه و گدا به طور یکسان می تابد ، پیامبر (ص) فرمود : من

خورشید هستم ، حقیقتاً هم خورشید بود.

 « لا یحسب احد من جلساء هی ان احداً اکرم علیه منه» هیچگاه به ذهن

کسی از هم نشینان او خطور نمی کرد ، که فلانی در پیش چشم پیامبر

 (ص) از من ، گرامی تر و محبوبتر و عزیزتر است ، به همه به صورت

 یکسان نگاه و یا توجه می کرد.

بنازم به بزم محبت که آنجا

گدایی به شاهی مقابل نشیند



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( دوشنبه 88/8/11 :: ساعت 8:14 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حدیث روز
مثل شجره طیبه
در تفسیر مرج البحرین یلتقیان
فضایل حضرت زهرا(سلام الله علیها)
داستانهایى از زیارت عاشورا
مقامات مردان خدا
داستانهائى از علماء
فاطمه(س)بعدازرحلت پیامبر(ص)
مردى که بر قبر شیخ مى گریست
ای آخرین بهار
صلوات و درود فرشتگان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 193
>> بازدید دیروز: 66
>> مجموع بازدیدها: 1515802
» درباره من

قطره ای ازدریا

» پیوندهای روزانه

داستانهای اصول کافی [193]
داستان وحکایت [174]
احکام بانوان [91]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه دختران [104]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه پسران [89]
احکام روابط زن ومرد [193]
[آرشیو(6)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
امام زمان(عج)[221] . حدیث روز[159] . امام علی(ع)[135] . محرم[110] . داستان دوستان[103] . امام حسین(ع)[102] . شعر[97] . رمضان[81] . امام رضا(ع)[68] . حضرت محمد(ص)[67] . امام حسن مجتبی(ع)[48] . امام صادق(ع)[43] . یَابْنَ آدَمَ![37] . پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه[34] . حضرت زهرا(س)[31] . بانگ رحیل[31] . دعاهاى قرآن[31] . دعا[28] . صلوات[21] . عکسهای دیدنی[21] . پیام امام زمان[21] . شیطان[20] . امام جواد(ع)[17] . کرامات الرضویه (ع )[16] . اعجازخوراکیها[15] . امام باقر(ع)[15] . نکته ها[14] . امام سجاد(ع)[13] . علامه حسن زاده آملى[13] . امام حسن عسکری(ع)[12] . چیستان[12] . داستانهائى از علماء[10] . درسهایی ازنهج البلاغه[10] . شیوه هاى تهاجم فرهنگى[9] . مناجات[9] . امام مهدی امتحان الهی[9] . اربعین[8] . حادثه کربلا و پیامبران الهی[8] . پیشگوئیهای حضرت علی(ع)[8] . مراقبات ماه مبارک رمضان[8] . فاطمه سلام الله علیها از دیدگاه روایات[8] . زیارت عاشورا[8] . ذکرهای شگفت عارفان[8] . نماز[8] . داستانی ازصلوات[7] . شیطان شناسی[7] . غدیر[6] . دوستی[6] . حضرت معصومه(س)[6] . آیت الله بهاءالدینی[6] . ابزارهاى تهاجم فرهنگى[6] . امام زمان[6] . وادی السلام[6] . معاد[5] . بانگ رحیل![5] . حضرت زینب(س)[5] . حکایت[5] . دانستنی ها[5] . تمثیلات[5] . حدیث[5] . ره توشه[5] . شفایافتگان[5] . فاطمه سلام الله علیها از دیده گاه قرآن[5] . عکس دیدنی[5] . ماه رمضان[5] . لطیفه[4] . کشکول[4] . مقامات مردان خدا[4] . عیدفطر[4] . عیدنوروزدرشعرامام خمینی(ره)[4] . عکس[4] . فاطمه زهرا(س)[4] . شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)[4] . سلمان فارسی[4] . درسهایی ازعارف کامل مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی[4] . پیامهاونکته های قرآنی[4] . حکایت[4] . امام هادی(ع)[4] . امام خمینی(ره)[4] . امام کاظم(ع)[4] . اعجازخوراکیها[4] . آیامی دانید[4] . مقام حضرت زینب(س)[4] . یاصاحب الزمان(عج)[4] . یاعلی ابن موسی الرضا(ع)[3] . هجران غیبت[3] . نماز باران و بلعیدن دوشیرِ در پرده[3] . کشکول[3] . استغاثه به حضرت مهدی(عج)[3] . اسراف[3] . احترام به عزاداران امام حسین(ع)[3] . حضرت ابوالفضل(ع)[3] . جواب چهل مسئله مشکل از کودکی خردسال[3] . داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا[3] . سیمای نصیحت وناصحین[3] . شوخ طبعیهای جبهه[3] . شیخ حسنعلی اصفهانی(نخودکی)[3] . شایعه[3] . فضایل حضرت زهرا[3] . شیطان درقرآن(مبحث هفتم)[3] . عیدنوروزمبارک باد[2] . فراق محبوب[2] . عیدمبعث[2] . غفلت چرا؟![2] . فضیلت ماه رمضان[2] . فرمان شگفت[2] . عکسهای دیدنی[2] . فلسفه روزه چیست؟[2] . قرآن[2] . فوکویاماوبازشناسی هویت شیعه[2] . شیطان درقرآن(مبحث دوم)[2] . عدس[2] . علل و عوامل عزت[2] . مکتب عشق[2] . مردم از نظر دعا کردن بر چند گروهند؟[2] . معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله[2] . ناله ستون مسجد[2] . قضاوتهای حضرت علی(ع)[2] . گریه امام زمان(عج)[2] . گریه پیامبر صلى الله علیه و آله ![2] . شب قدر[2] . شعر جانسوز[2] . شباهت علم اخلاق به علم طب[2] . شفاى پا[2] . شیخ مرتضى انصارى[2] . شعر-درمبعث حضرت رسول(ص)[2] . شهادت امام حسن علیه السلام[2] . سیما واهمیت روزه[2] . سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل[2] . سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا[2] . روز پنجم محرم[2] . روز چهارم محرم[2] . روز دهم محرم[2] . روز هشتم محرم[2] . روز هفتم محرم[2] . زهر کشنده[2] . سخنى درباره نیمه شعبان[2] . زیارت عاشورا و برطرف شدن دشواریها[2] . دستورالعمل[2] . دعا از امتیازات شیعه[2] . دعاهایى که به حضرت محمد (ص) آموزش داد[2] . دعای امام صادق علیه السلام در روز آخر شعبان[2] . دعاى بندگان با کمال الهى[2] . دلیل قرآنی[2] . دیدار با مهدی در سایه قرآن[2] . دفاع ازحق[2] . دست بخشش گر[2] . دلیل اوّل معاد[2] . دو رکعت نماز حاجت[2] . روزسوم محرم[2] . روزششم محرم[2] . داستانهایى از زیارت عاشورا[2] . داستانی از صلوات[2] . حماسه عاشورا[2] . در خلوت هم از گناه بپرهیزید[2] . خاطره[2] . خطبه پیامبر گرامی اسلام(ص)درآخرماه شعبان المعظم[2] . چند گفتار از امام رضا علیه السلام[2] . چه کنم با شرم؟[2] . حدیث قدسی[2] . تلخى گوش و شورى آب چشم[2] . حد یث روز[2] . حدیث عید[2] . حضرت فاطمه(س)[2] . پیش صاحب نظران[2] . پیشنهاد ابلیس[2] . پیراهن نبوت بر تن على علیه السلام[2] . تأثیرتربیت خانوادگی[2] . تسلیم[2] . ترک جلسه به خاطر نماز[2] . تشرف آقا شیخ حسین نجفی[2] . به برکت حضرت زهرا(س)شیعه شدند[2] . پاسخ نیکی[2] . پند[2] . بهشت مشتاق حسن[2] . پر افتخارترین پیوند[2] . جمع شدن حیوانات و عزاداری آنها در کنار کوه الوند[2] . ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام)[2] . تو جان جهانی فدایت شوم[2] . توقیع حضرت ولیعصر(عج)[2] . تشرف اخوی آقاسیدعلی داماد[2] . تشریع روزه رمضان[2] . تعجب عزرائیل[2] . اسامی شیطان[2] . ارتحال رسول خداصلی الله علیه وآله[2] . اسلحه مسموم در توبره[2] . اشعار امام حسین علیه‏السلام[2] . اعتماد به ساقى[2] . الاکه راز خدایی[2] . آثار نیک و بد اعمال[2] . آه دل[2] . ابدال یا پیشکاران امام زمان (عجّ)[2] . آیت الله بهجت[2] . آیت الله خوشوقت[2] . آفرینش نور پیش از آفرینش خلق[2] . 1مام زمان(عج)[2] . آثارمتفاوت همنشینی باطبقات مختلف[2] . آخرین وظایف منتظران[2] . انجیر[2] . امام حسن عسکری(ع)[2] . امام حسن(ع)[2] . امام حسین (ع)[2] . امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در دیدگاه اهل سنت[2] . امام زمان (عج)[2] . آیت الله بهاء الدینی[2] . امام زمان(ع)[2] . امام کاظم(ع)[2] . اول آگاهی بعدعمل[2] . بعثت رسول خدا[2] . به ره ولای مهدی[2] . به من پناه آورید![2] . بهترین بندگان خدا[2] . بیهوده تان نیافریده ام![2] . اولین مؤمن[2] . یامهدی(عج)[2] . یونجه[2] . کرامات امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت[2] . کم کم غروب ماه خدا دیده می شود[2] . نکته[2] . نظراهل تسنن درباره حضرت مهدی(عج الله تعالی)[2] . مقام معظم رهبری[2] . موعودجهانی[2] . میلاد خورشید[2] . نماز لیله الرغائب[2] . نور نبوت[2] . هفته دفاع مقدس[2] . وصیت امام صادق علیه السلام به عمران بصری[2] . یاثامن الحجج(ع)[2] . نیکی به پدرومادر[2] . ویژه گیهای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)[2] . یا صاحب الزمان(عج)[2] . یاامام رضا(ع)[2] . یاامام صادق(علیه السلام) . یاایهاالعزیز . یاایهالعزیز . یاباقرالعلوم . یا صادق آل محمد«علیه السلام» . یا علمدارحسین(ع) . یا قابض.... . یا مولا . یاامام جواد(ع) . یا اباصالح المهدی ادرکنی . یا ایها العزیز . یا بگو نه تا به خانه ام بروم .. . یا حسن مجتبی(علیه السلام) . یا رب زغمش . یا صاحب الزمان (عج) . نکته . نماز اوّل وقت وسط جنگ . یاجوادالائمه ادرکنی . یاحسن مجتبی(ع) . یاد دادن استخاره با تسبیح به خانمی که می‏خواست از راه حرام کسب م . یاد کردى دوسویه . یادی از گذشته . یادی ازشهیدثالث . یار آمدنی است . یاران مهدى علیه السلام بیشتر کجا هستند؟ . یاعلی بن موسی الرضا(ع) . یاعلی(ع) . یافاطمه معصومه(س) . یاقدوس . یامهدی . هارون مکی . هان اى مردم! دنیا... . یَابَنی آدَمَ! . وصیت نامه رهبر انقلاب در سال 42 . وصیت های حضرب زهرا(س) . وظیفه پدران . وفات سلمان فارسی . وقتى عمر از على علیه السلام مى گوید! . ولایت و درخت انار . ولترنت افشا کرد: . وه !شگفتا از تو اى خاک اسرارآمیز! . ویژگی های حزب الله . ویژگی های شیطان . ویژگی‌های ماه رجب . ویژگیهاى حضرت معصومه (س) . ویژگیهاى دهگانه عاقل . ویژگیهای میهمانی خداوند . هدایت واقفى در خواب خفته . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا«2» . هرکه شیدای توشد . هشت خاصّیت زمین کربلا . هشتمین اختر امامت . هشدار پروردگار! . هفت خبر داغ . هفت سرور اهل بهشت . هفت سرور وسید اهل بهشت . هفتاد و دو آذرخش . هفتاد و دو آذرخش سوزان . وادی السلام از دیدگاه روایات . وادی السلام در آستانه ظهور . وادی السلام در شب معراج . وادی السلام در عهد امیرمؤ منان (ع) . وادی السلام در عهد کهن . وادی السلام و پیشینه آن . واقعه غدیرخم . والا ترین خصلت مومن . والشمس .
» آرشیو مطالب
صادق
صادق

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
در انتظار آفتاب
عکس و مطلب جالب و خنده دار
وبلاگ هیت متوسلین به آقا امام زمان ارواحنا فداء
بلوچستان
نغمه ی عاشقی
معیار عدل
.: شهر عشق :.
بادصبا
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
منطقه آزاد
اندیشه های من
عشق
سرباز حریم ولایت
شورای دانش آموزی شهرستان
ستاره طلایی
xXx عکسدونی xXx
نمی دونم بخدا موندم
عرفان وادب
پایــــــگاه اطــــــلاع رســــــــانی قـتــــلیــــش
صدای مردم نی ریز
مناجات با عشق
نوجوونی از خودتون
یا ذوالجلال و الاکرام
* امام مبین *
درجست وجوی حقیقت
دکتر علی حاجی ستوده
طلبه ایرانی
یه غریبه
حدائق ذات بهجة
نوری ازقرآن
تنهاصراط بندگی
مؤسسه فرهگی وهنری شهیدآوینی
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری
سایت جامع دفاع مقدس
مسجدمقدس جمکران
فاطمیون قم
باشگاه شبانه
قطعه ای ازبقیع
گروه اینترنتی رهروان ولایت

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان
































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب