کربلا زیارتگاه انبیاء
امام صادق علیهالسلام فرمود: «هیچ پیامبری در آسمانها نیست جز آن که از خدای عزوجل درخواست میکند که به او اجازه داده شود تا به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام رود. پس فوجی از آنها فرود آمده و جمع دیگری به بالا برمیگردند» [1] .
و فرمود: «در هر شب جمعه، فرشتگان و پیامبران و اوصیا علیهمالسلام و بهترین انبیا حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله، و برترین اوصیا که ما هستیم، به زیارت امام حسین علیهالسلام میرویم» [2] .
امام سجاد و امام صادق علیهماالسلام فرمودند: «هرکس دوست دارد صد و بیست و چهار هزار پیامبر علیهمالسلام با او مصافحه کنند، در نیمهی شعبان به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام برود، زیرا ارواح پیامبران علیهمالسلام پس از رخصت از خداوند متعال به زیارت آن بزرگوار مشرّف میشوند. در میان آنان پیامبران اولوالعزم: حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی علیهمالسلام و حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله نیز هستند» [3] .
کعب الأحبار از حضرت عیسی علیهالسلام نقل کرده که فرمودند: «هیچ پیامبری نبوده مگر اینکه به زیارت کربلا رفته و در آنجا ایستاده و فرموده: تو زمین پر خیر و برکتی هستی، که در تو ماه تابان به خاک سپرده خواهد شد» [4] .
خطیب خوارزمی از حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل میکند که فرمودند: «حضرت موسی علیهالسلام برای زیارت قبر امام حسین علیهالسلام از خداوند اجازه میگیرد و با هفتاد هزار فرشته به زیارت آن حضرت میرود» [5] .
حسین نوهی دختری ابوحمزه ثمالی میگوید: در اواخر حکومت بنیمروان مخفیانه به قصد زیارت امام حسین علیهالسلام به راه افتادم. هنگامی که به کربلا رسیدم پنهان شدم تا شب از نیمه گذشت. سپس به طرف قبر مطهر رفتم و دیدم مردی به سوی من آمد و گفت: «خدا به تو اجر عنایت کند، برگرد که نمیتوانی به زیارت مشرف شوی». من با ترس برگشتم و نزدیک طلوع فجر دوباره به طرف قبر مطهر رفتم.باز همان شخص آمد و گفت: «تو نمیتوانی به زیارت بروی». گفتم: خدایت به سلامت بدارد، چرا نتوانم؟ من از کوفه به قصد زیارت آمدهام، مرا از زیارت محروم مکن، میترسم اگر تا صبح اینجا بمانم شامیان مرا دستگیر کرده و به قتل برسانند.
او در جواب گفت: کمی صبر کن. حضرت موسی بن عمران علیهالسلام از خدای تعالی اجازه گرفته که به زیارت امام حسین علیهالسلام مشرف شود، و پس از اجازه همراه با هفتاد هزار از فرشتگان به زمین فرود آمده است. از اول شب تا حال به زیارت آن حضرت مشغولند و منتظر طلوع فجر میباشند، و پس از آن باز به آسمان عروج خواهند کرد.
گفتم: تو کیستی؟ گفت: من یکی از فرشتگانی هستم که مأمور حفظ و حراست حرم امام حسین علیهالسلام و درخواست آمرزش برای زایرین آن حضرت هستند.
حسین گوید: از شنیدن این سخنان چنان متحیر شدم که نزدیک بود عقل خود را از دست بدهم، و بالاخره پس از طلوع فجر به زیارت آن حضرت مشرف شده و از ترس شامیان به سرعت برگشتم [6] .
مرحوم علامه مجلسی، در ضمن روایتی از سلیمان اعمش نقل میکند که گوید: همسایهای داشتم از اهل سنت که زیارت امام حسین علیهالسلام را بدعت و گمراهی میدانست و زایران آن حضرت را اهل جهنم میشمرد. در شب جمعهای رؤیای صادقهای دید و موجب توبه و بازگشت او شد. او در رؤیا دید که حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین و امام حسن و حضرت زهرا و حضرت خدیجه (علیهالسلام) به زیارت آن حضرت آمده و امان نامههایی از آسمان پخش میشد که «هر کس شب جمعه به زیارت آن حضرت موفق شود، از آتش جهنم در امان خواهد بود» [7] .
شایان ذکر است که طبق نقل حاج علی بغدادی، امام زمان علیهالسلام حکم به صحت این روایت کردهاند [8] .
××××××
1- کامل الزیارات،ص111وبحارالانوار،ج1،ص59
2- کامل الزیارات،ص113وبحارالانوار،ج1،ص60
3- کامل الزیارات،ص180وبحارالانوار،ج11،ص32و58
4- کامل الزیارات،ص67وبحار،ج44،ص391
5- مقتل خوارزمی،ج2،ص169(فصل چهاردهم)
6- کامل الزیارات،ص111-112- بحارالانوار،ج1،ص59
7- بحارالانوار،ج45،ص401- نجم الثاقب،ص324-325
8- مفاتیح الجنان،حکایت حاج علی بغدادی
اشعار امام حسین علیهالسلام
هنگامى که امام حسین علیهالسلام طفل شیرخوار را دفن کرد، بپاخاست و این اشعار را قرائت کرد:
«اینان به خدا کافر شدند، و از ثواب الهى از دیر زمان اعراض کردند؛ على را در گذشته کشتند، و فرزندش حسن، زاده بهترین خلق را شهید کردند؛ و این نتیجه کینه اینان بود، آنگاه گفتند: الان بر حسین به طور جمعى یورش بریم، اى واى بر گروهى که پست هستند، جمعیت را گرد آورند براى اهل دو حرم؛ سپس حرکت کردند و یکدیگر را سفارش نمودند بر کشتن من براى خشنودى دو ملحد )عبیدالله و یزید)؛ از خدا بر ریختن خونم نترسیدند، به امر عبیدالله که زاده دو کافر است؛ ابن سعد با لشکرش همانند قطرات باران بر من تیر زدند؛ مرا جرم و گناهى از گذشته نبود، جز این که فخر مىکردم به نور فرقدین (دو ستاره): على بهترین خلق بعد از پیامبر، و پیغمبر که والدین او هر دو از قریشند؛ برگزیده خدا از خلق پدرم على است، سپس مادرم، پس من فرزند دو برگزیده هستم؛ نقرهاى که از طلا خالص گردیده، من همان نقره هستم و فرزند دو طلا؛ چه کسى همانند جد من در دنیا دارد، یا همانند پدرم، پس من فرزند دو ماه هستم؛ مادرم فاطمه زهرا، و پدرم شکننده سپاه کفر است در بدر و حنین؛ ریسمان محکم دین على مرتضى است، و پراکنده کننده لشکر دشمن و نمازگزار و به دو قبله؛ براى او در جنگ احد واقعهاى است که حرارت آن فروکش کرد با گرفتن دو سپاه؛ سپس در احزاب و فتح، که در آن نابودى دو سپاه عظیم بود؛ در راه خدا چه کردند، امت زشت کردار با عترت پیامبر و على؛ عترت نیکوکردار نبى مصطفى، و على بزرگوار و شجاع هنگام مقابله با سپاه؛ او خدا را در کودکى پرستید، در حالى که قریش دو بت را مىپرستیدند؛ او بتها را رها کرد و آنها را سجده نکرد، با قریش هرگز حتى به مقدار طرفة العین.» 1
***************
پینوشتها: 1- الاحتجاج 2/101
آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ و آیا خداپرستى در میان شما وجود دارد که درباره ظلمى که بر ما رفته است از خدا بترسد؟ و یا کسى هست که به فریادرسى ما به خدا دل بسته باشد؟ و یا کسى هست که در کمک کردن به ما چشم امید به اجر و ثواب الهى دوخته باشد؟ زنان حرم وقتى که این را از امام علیهالسلام شنیدند صداى آنها به گریه بلند شد.
استغانه امام علیهالسلام در دل دشمن اثرى نگذاشت، از همین رو امام علیهالسلام مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و فرمود: اى حبیب بن مظاهر! و اى زهیر بن قین! و اى مسلم بن عوسجه! اى دلیران و اى پا در رکابان روز کارزار! چرا شما را ندا مىکنم ولى کلام مرا نمىشنوید؟! و شما را فرا مىخوانم ولى مرا اجابت نمىکنید؟! شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان پردگیان آل رسولند که بعد از شما یاورى ندارند، از خواب برخیزید اى کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول دفاع کنید.
نخستین تصاویر منتشرشده از کربلا
به مناسبت عید سعید غدیر خم
از خُم رسیده مژده که جشن ولایت است
لبریز خم ز باده لطف و عنایت است
خُمِ خانه ولایت مولا گشوده شد
ساقی ز جای خیز که وقت سقایت است
در صحنه غدیر به فرمان کبریا
در اهتراز پرچم شاه ولایت است
آری علیّ، پسر عمّ و داماد مصطفی
شایسته ولایت و امر وصایت است
زان چشمه زلال که جوشید در غدیر
أنهار معرفت همه جا در سرایت است
گفتار او شکوفه باغ فضیلت است
رخسار او طلیعه صبح هدایت است
از زهد و جود و فضل و جوانمردی علیّ
در صفحه وجود هزاران حکایت است
اسلام آبرو ز دم ذوالفقار یافت
دین را نشان نصر درخشان، ولایت است [1] .
×××××
1-شعرازدکتررسا.
داستان غدیر خم
حضرت پیغمبر در راه برگشت به مدینه به جایی که غدیرخم نامیده میشد رسید. همان جایی که قبایل عرب از هم جدا میشدند تا به منازل خود رهسپار گردند.
در اینجا یک آیهی قرآن از آسمان نازل گشت: «ای پیغمبر، آنچه که از پروردگارت به تو نازل شده (به خلق) برسان، اگر نکنی پیغام او را نرساندهای، خدا تو را از شرّ مردم، حفظ میکند که خدا گروه کافران را هدایت نمیکند.» (سورهی 5، آیهی 66)
از معنای آیه چنین استفاده میشود که قبلاً مأموریت مهمی بر عهده پیغمبر بوده ولکن از فتنه و شرارت مردم میترسیده تا آن را آشکار سازد.
طبق فرمان پیغمبر آنها که جلو رفته بودند ناگزیر بودند برگشته منتظر قافلههای عقبی باشند تا به آن مکان برسند.
وقتی که تمام زوّار دور هم جمع شدند، پیغمبر گرامی بالای منبری که از جهاز شتر ساخته بودند بالا رفتند و اول شروع کردند به حمد و ستایش حضرت باریتعالی و سپس فرمودند: «آیا من از آنچه که شما بر خود حق (اختیار) دارید من بیشتر اختیار ندارم؟»
این فرمایش دلالت دارد بر آیهای از قرآن کریم که میگوید: «پیغمبر اختیار تام دارد بر مسلمین بیش از آنچه آنها بر خود دارند.» (سورهی 33، آیهی 5)
تمام حاضران گفتند: «صحیح است.»
سپس پیغمبر بازوی حضرت علی را گرفت و فرمود: «اینک حضرت علی، هر که را من صاحب اختیار هستم علی (ع) هم اختیاردار او است.» سپس او به درگاه خدا دعا کرد و چنین فرمود: «پروردگارا دوست باش با کسی که او را دوست دارد و دشمنی کن با کسی که با او دشمنی کند و دست یاری ده به کسی که او را یاری کند و خوار و ذلیل کن هر که او را حقیر شمارد.»
سپس اضافه فرمود: «من و علی از یک اصل و ریشه به وجود آمدهایم و سایر مردم از طبیعتهای مختلف خلق شدهاند.»
بدین وسیله حضرت علی به عنوان جانشین پیغمبر معرفی شد و تمام حاضران که بیش از یکصد هزار نفر بودند با او بیعت کردند. مخصوصاً عمربنخطّاب بیش از دیگران خوشحالی میکرد و مرتباً میگفت: «بهبه، آفرین بر تو یا علی، تو صاحب اختیار من و هر مؤمن از زن و مرد هستی.»
بیش از سیصدوپنجاه نفر از دانشمندان بزرگ [1] (سنّی) این روایت را نقل کردهاند و بعضی از آنها کتابهای جداگانهای (دربارهی این موضوع) نوشتهاند.
وقتی که تشریفات به پایان رسید آیهی دیگر از قرآن این چنین نازل شد: «آن کسانی که کافر شدند از دین شما نومید گشتند، از آنها نترسید و از من بترسید و از گناهان دوری کنید. دین را برای شما به کمال آوردم (تکمیل کردم) و نعمت خویش بر شما تمام نمودم و مسلمانی را دین شما انتخاب کردم.» (5-3)
تعدادی از دانشمندان را عقیده بر این است که این آیه موقعی که آیین حج در مکه تمام شد (در حضور پیغمبر) نازل گردید اما تعدادی از علمای [2] دیگر عقیده دارند که این آیه در روز غدیرخم بر پیغمبر گرامی وحی گردید تا خواست و ارادهی خدا را مبنی بر تعیین و نصب امام علی به عنوان پیشوای مسلمانان بعد از رحلت حضرت پیغمبر به مردم بفهماند.
به عقیدهی شیعیان، امامت (خلافت بعد از پیغمبر) مقامی است الهی (خدا تعیین میکند) و همان طور که پیغمبران توسط خدا از بین بهترین و داناترین مردم انتخاب میشوند، امام هم به همین طریق بایستی میان مردان پاک و معصوم انتخاب شوند.
او باید قادر باشد تا مسایل مبهم را روشن و سؤالات علمی را که برای بحث پیش کشیده میشود بدون اینکه در اشتباه افتد پاسخ گوید، زیرا امامت جز کامل کننده نبوت است. بنابراین خدا بهتر میداند چه کسی مرد این کار است.
روایتی که در بالا گفته شد و داستان کوتاه ذیل در اثبات خلافت بلافصل امام علی بعد از پیغمبر برای شیعیان دلایل قانع کنندهای میباشد.
روزی گدایی وارد مسجد پیغمبر شد و تقاضای کمک کرد. او درخواست خود را چند دفعه تکرار نمود اما کسی التفاتی در حق او نکرد. امام علی وقتی در رکوع نماز بود با انگشت دستش اشارهای فرمود تا به گدا بگوید انگشتری را از انگشتش بیرون کشد. درست همان وقت یک آیه از قرآن نازل شد: «سرپرست و صاحب اختیار شما خدا و پیغمبر خدا است و مؤمنینی که مداومت به نماز میکنند و در آن حال که رکوع میگزارند زکات میدهند.» [3] .
××××××
پاورقی:1- امام فخرازی درکتاب مفاتیح الغیب- امام احمدثعلبی درکتاب کشف البیان- جلال الدین سیوطی درکتاب المنصور- حافظ ابونعیم اصفهانی درکتاب حلیه الاولیاء- امام احمدحنبل درکتاب مسندوبسیاری دیگر
2- حافظ ابونعیم حسکانی درکتاب شواهدالتنزیل-سبط ابن جوزی درکتاب خواص الامه- ابوسعید سجستانی درکتاب الولایه
3- امام فخررازی درتفسیرجلدسوم،ص431- ابواسحاق ثعلبی درکتاب کشف البیان- جارالله زمخشری درکتاب کشاف ،ج1،ص422- طبری درتفسیر،ج6،ص186وبسیاری دیگر
حدیث غدیر
حدثنا عبدالله حدثنی ابیثنا ابوالنضر محمد بن طلحه عن الاعمش عن عطیه العوفی عن ابیسعید الخدری عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: انی اوشک ان ادعی فاجیب و انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله عز و جل و عترتی کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و ان اللطیف الخبیر اخبرنی انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظرونی بم تخلفونی فیهما.[1] .
«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به زودی از سوی حق دعوت خواهم شد و اجابت میکنم، من در میان شما دو گوهر گرانبها بر جای میگذارم، کتاب خدا و عترت خویش، کتاب خدا ریسمانی کشیده از آسمان به زمین است. و عترتم اهلبیت من است.
خدای لطیف و دانا به من خبر داد که این دو، تا کنار حوض از یکدیگر جدا نمیشوند، بنگرید با آنها چگونه رفتار میکنید».
در برخی منابع اهل سنت «کتاب الله و سنتی» آمده است. در کنزالعمال 20 حدیث به این مضمون نقل شده [2] . که از میان آنها چهار حدیث «سنتی» یا «سنه نبیه» دارد. سه حدیث را ابوهریره نقل کرده که در یک مورد گفته:(ابونصر السجزی فی الابانه و قال غریب جدا عن ابیهریره). و حدیث چهارم از ابنعباس نقل شده است.
لیکن این دو طایفه تعارضی ندارند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کتاب خدا و عترت و سنت خود را به یادگار گذاشت و مردم را به حفظ و نگهداری از آنها توصیه نمود.
· به تعبیر عالمان اصول، اینها دو مضمون مثبت هستند که در کنار یکدیگر قابل جمعاند.
نحوهی استدلال به این حدیث شریف آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عترت و اهلبیت خود را همتای قرآن قرار داد. و فرمود آنها از یکدیگر جدا نمیشوند و راه نجات مسلمانان در تمسک جستن به این دو گوهر گرانبها است.
همه میدانند که قرآن دارای اوصافی از قبیل: نور، شفاء، رحمت، تبیان، بیان، فصل الخطاب، موعظه، هدایت و... میباشد، اگر همتا و قرین قرآن دارای این ویژگیها نباشد چگونه معقول و روا است که عدل قرآن قرار گیرد و راه نجات شود ؟! مگر نور با ظلمت میتوانند صراط حق شوند ؟ مگر تبیان و بیان و قرینی که چنین نیست توان هدایت دارند ؟ مگر هادی و مضل میتوانند هدایت کنند ؟
بنابراین از این قرین قرار دادن استفاده میشود که: همانگونه که کتاب الهی حجت بر خلق است، عترت و اهلبیت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز حجت بر خلق میباشند و کلام و فعل آنان دلیل و سند برای مسلمین است.
به طور یقین از مصادیق اهلبیت در این حدیث شریف، حضرت علی علیهالسلام است که در واقعه غدیر به مقام خلافت و ولایت منصوب شد. و اگر حجیت فعل و سخن یک امام و پیشوا ثابت شد، حجیت سنت دیگر پیشوایان را میتوان از گفتههای او ثابت کرد. گرچه در سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نام دیگر امامان علیهمالسلام نیز آمده است.
این فراز از حدیث از جهت محتوا و دلالت مانند این حدیث شریف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که: اخبرنا محمد بن عبدالله الحفید ثنا احمد بن محمد بن نصر ثنا عمرو بن طلحه القناد الثقه المامون ثنا علی بن هاشم بن البرید عن ابیه قال حدثنی ابوسعید التمیمی عن ابیثابت مولی ابیذر قال کنت مع علی علیهالسلام.... قال صلی الله علیه و آله و سلم: علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.[3] . قال الحاکم: هذا صحیح الاسناد.
«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی علیهالسلام همراه قرآن است و قرآن با علی علیهالسلام است، این دو، تا کنار حوض از یکدیگر جدا نمیشوند ».
×××××××
پاورقی:1-مسنداحمد،ج3،ص14و17،ج4،ص367و371- السنن الکبری،ج2،ص148وج7،ص30وج10،ص114
2- کنزالعمال،ج1،ص185-188،ش943-955وص172-173،ش870-876
3- المستدرک ،ج2،ص124
چشم هایى که نمى گریند
قال الباقر(علیه السلام)
«کُلُّ عَیْن باکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیمةِ غَیْرُ ثَلاث: عَیْن سَهِرَتْ فى سَبیلِ اللّهِ وَ عَیْن فاضَتْ مِنْ خَشْیَهِ اللّهِ، وَ عَیْنِ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ.»:
هر چشمى روز قیامت گریان است، جز سه چشم:
1ـ چشمى که در راه خدا شب را بیدار باشد.
2ـ چشمى که از ترس خدا گریان شود.
3ـ و چشمى که از محرّمات الهى بسته شود.
امام باقر(ع) و مسابقه تیراندازى
هشام بن عبدالملک تصمیم گرفت امام باقر را به مسابقه تیراندازى فرا خواند تا به واسطه شکست او در مسابقه، امام را در نظر مردم حقیر و کوچک جلوه دهد! به همین جهت پیش از ورود امام(علیه السلام) به قصر خلافت، عدّه اى از درباریان را واداشت نشانه اى نصب کرده مشغول تیراندازى گردند.
امام باقر وارد مجلس شد و اندکى نشست.
ناگهان هشام رو به امام کرد و گفت: آیا مایلید در مسابقه تیراندازى شرکت نمایید؟ حضرت فرمود: من دیگر پیر شده ام و وقت تیراندازى ام گذشته است، مرا معذور دار.
هشام که خیال مى کرد فرصت خوبى به دست آورده و امام باقر را با شکست مواجه ساخته است، اصرار و پافشارى کرد و وى را سوگند داد و همزمان به یکى از بزرگان بنى امیّه اشاره کرد که تیر و کمان خود را به آن حضرت بدهد.
امام(علیه السلام) دست برد و کمان را گرفت و تیرى در چلّه کمان نهاد و نشانه گیرى کرد و تیر را درست به قلبِ هدف زد! آن گاه تیر دوم را به کمان گذاشت و رها کرد و این بار تیر در چوبه تیر قبلى نشست و آن را شکافت! تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت کرد و به همین ترتیب نُه تیر پرتاب نمود که هر کدام به چوبه تیرِ قبلى خورد!این عمل شگفت انگیز، حاضران را به شدّت تحت تأثیر قرار داده، اعجاب و تحسین همه را برانگیخت.
هشام که حساب هایش غلط از آب درآمده و نقشه اش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و بى اختیار گفت: آفرین بر تو اى اباجعفر! تو سر آمد تیر اندازان عرب و عجم هستى، چگونه مى گفتى پیر شده ام ؟! آن گاه سر به زیر افکند و لحظه اى به فکر فرو رفت.
سپس امام باقر و فرزند برومندش امام صادق(علیه السلام) را در جایگاه مخصوص کنار خود جاى داد و فوق العاده تجلیل و احترام کرد و رو به امام کرد و گفت: قریش از پرتو وجود تو شایسته سرورى بر عرب و عجم است.
این تیراندازى را چه کسى به تو یاد داده است و در چه مدّتى آن را فرا گرفته اى ؟ حضرت فرمود: مى دانى که اهل مدینه به این کار عادت دارند، من نیز در ایّام جوانى مدّتى به این کار سرگرم بودم ولى بعد آن را رها کردم، امروز چون تو اصرار کردى ناگزیر پذیرفتم.
هشام گفت: آیا جعفر نیز مانند تو در تیراندازى مهارت دارد؟ امام فرمود: ما خاندان، اکمال دین و اتمام نعمت را که در آیه «أَلْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» آمده از یکدیگر به ارث مى بریم و هرگز زمین از چنین افرادى خالى نمى ماند.
حدیث روز
قالَ الاْ مامُ ابوجَعْفَر محمّد بنِ علیّ باقرُ العلومِ صَلواتُ اللّه وَ سَلامُهُ عَلَیْه :
إ ذا اءرَدْتَ اءنْ تَعْلَمَ اءنَّ فیکَ خَیْراً، فَانْظُرْ إ لى قَلْبِکَ فَإ نْ کانَ یُحِبُّ اءهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ یُبْغِضُ اءهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفیکَ خَیْرٌ؛ وَاللّهُ یُحِبُّک ، وَ إ ذا کانَ یُبْغِضُ اءهْلَ طاعَةِ اللّهِ وَ یُحِبّ اءهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فیکَ خَیْرٌ؛ وَ اللّهُ یُبْغِضُکَ، وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ اءحَبّ.1
ترجمه :
فرمود: اگر خواستى بدانى که در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه ، به درون خود دقّت کن اگر اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصیت و گناه ناخوشایندى ، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد؛ و خداوند تو را دوست مى دارد.
ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت ناخوشایند باشى و به اهل معصیت عشق و علاقه ورزیدى ، پس خیر و خوبى در تو نباشد؛ و خداوند تو را دشمن دارد.
و هر انسانى با هر کسى که به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مى گردد.
××××××××
1-اصول کافى : ج 2، ص 103، ح 11، وسائل الشّیعة : ج 16، ص 183، ح 1.
داستان دوستان
نجات نسل دو پرنده و تسلیم نخل خشکیده
جابر بن یزید جُعفى حکایت کند:
در یکى از سال ها، به همراه حضرت باقرالعلوم علیه السلام رهسپار مکّه معظّمه شدم .
در بین راه ، دو پرنده به سمت ما آمدند و بالاى کجاوه امام محمّد باقر علیه السلام نشستند و مشغول سر و صدا شدند، من خواستم آن ها را بگیرم تا همراه خود داشته باشم ، ناگهان حضرت با صداى بلند، فرمود: اى جابر! آرام باش و پرندگان را به حال خود واگذار، آن ها به ما اهل بیت عصمت و طهارت پناه آورده اند.
عرضه داشتم : مولاى من ! مشکل و ناراحتى آن ها چیست ، که این چنین به شما پناهنده شده اند؟!
حضرت فرمود: آن ها مدّت سه سال است که در این حوالى لانه دارند و هرگاه تخم مى گذارند تا جوجه شود، مارى در اطراف آن ها هست که مى آید و جوجه هاى آن ها را مى خورد.
اکنون پرندگان به ما پناهنده شده تا از خداوند بخواهم که آن مار را به هلاکت رساند؛ و من نیز در حقّ آن مار نفرین کردم و به هلاکت رسید؛ و پرندگان در امان قرار گرفتند.
جابر گوید: سپس به راه خود ادامه دادیم تا نزدیک سحر و اذان صبح به بیابانى رسیدیم ؛ و من پیاده شدم و افسار شتر حضرت را گرفتم ؛ و چون حضرت فرود آمد، در گوشه اى خم شد و مقدارى از شن ها را کنار زد و در حال کنار زدن شن ها، چنین دعائى را بر لب هاى خود زمزمه مى نمود: خداوندا! ما را سیراب و تطهیر و پاک گردان .
ناگهان سنگ سفیدى نمایان شد و امام علیه السلام آن سنگ را کنار زد و چشمه اى زلال و گوارا آشکار گردید، و از آن آب آشامیدم و نیز براى نماز وضو گرفتیم .
و بعد از خواندن نماز، سوار شدیم و به راه خود ادامه دادیم تا آن که صبحگاهان به روستائى رسیدیم ، که نخلستانى کنار آن روستا بود، در آن جا فرود آمدیم ؛ و حضرت کنار نخل خرمائى - که از مدّتها قبل خشک شده بود - آمد و خطاب به آن کرد و اظهار داشت : اى درخت خرما! از آنچه خداوند متعال در درون شاخه هاى تو قرار داده است ، ما را بهره مند ساز.
جابر افزود: ناگهان دیدم درخت خرما، سرسبز و پربار شد و خود را در مقابل امام علیه السلام خم کرد؛ و ما به راحتى از ثمره آن مى چیدیم و مى خوردیم .
در همین اثنا، یک مرد عرب بیابان نشین که در آن حوالى بود، وقتى این معجزه را مشاهده کرد، به حضرت خطاب کرد و گفت : سحر و جادو کردید؟!
امام علیه السلام در پاسخ ، به آن عرب خطاب نمود و به آرامى اظهار داشت :
اى مرد! به ما نسبت ناروا مده ، چون که ما از اهل بیت رسالت هستیم ؛ و هیچ کدام از ما ساحر و جادوگر نبوده و نیستیم ، بلکه خداوند متعال از اسامى مقدّسه خود کلماتى را به ما آموخته است که هر موقع هر چه را بخواهیم و اراده کنیم ، به وسیله آن کلمات ، خداوند متعال را مى خوانیم و تقاضا میکنیم ، آن گاه دعاى ما به لطف او مستجاب خواهد شد.1
×××××××
1- بحارالا نوار: ج ، ص 248 و 38، به نقل از خرائج مرحوم راوندى .