شیطان شناسی(مبحث چهارم)
علائم نفوذ شیطان
1-فکروخیال عمل زشت وناپسند،که سرانجام انسان رابه گناه می کشاند.
2-دودلی وشک نسبت به اعمال خوب وپسندیده مانندرفتن به مسجد،نمازجمعه،شرکت درمجالس مذهبی و......
3-کم شدن یادوذکرخداوائمه علیهم السلام وبیگانه بودن باسیره وروش آنها.
4-دردسترس گذاشتن وسایل وابزارگناه مانندنوارهای مبتذل،عکسهای مستهجن،ارتباط باافرادفاسد، شرکت درمجالس لهوولعب.
شیطان برچه کسانی سلطه ندارد
این خودافرادهستندکه نفوذشیطان رامی پذیرندواگرآنهانخواهند سلطه وولایت شیطان رابپذیرند،اوبرآنها سلطه ای نخواهدداشت.قرآن دوگروه رامتذکرشده است که شیطان برآنان سلطه ندارد:
الف:مخلصین
قرآن اززبان شیطان نقل می کند:«لأغوینهم أجمعین ا لّاعبادک منهم المخلصین»همه انسانهاراگمراه می سازم مگربندگانت راکه ازآنهاهستند،مخلصین.1
ب:متوکلین
دومین موردی که ازنظرقرآن ،شیطان برآنهاسلطه ای ندارد،متوکلین هستند.قرآن می فرماید:
«انّه لیس له سلطان علی الذین آمنواوعلی ربّهم یتوکّلون»به راستی که شیطان راتسلطی نیست برآنان که ایمان آورده وبرپروردگارشان توکل می کنند.2
حضرت علی(ع)فرمود:«من اعتصم بالله لم یضرّه شیطان»کسی که به خداپناه بردشیطان براوزیان نمی زند.3
داستان حضرت یوسف(ع)،نمونه ای ازاعتصام به خدادرمراحل خطرناک است که آن مردالهی باپناه بردن به خداواستمدادازدرگاه اوازدام شیطان گریخت ودامن خودراازآلودگی حفظ کرددرآن هنگامی که دردام همسرعزیز مصرقرارگرفت وبایک اراده قوی وتصمیم قاطع فرمود:
«قال معاذالله انّه ربی أحسن مثوای»پناه برخدااوپروردگارمن است که جایگاه مرانیکوقرارداده است.4
(ادامه دارد)
پاورقی:1-سوره حجر،آیه40وص،آیه83---2-سوره نساء،آیه157ونحل،آیه99
3-غررالحکم،ج5،ص214،چاپ دانشگاه---4-سوره یوسف،آیه22
شیطان شناسی(مبحث سوم)
راههای نفوذ شیطان
1-غفلت از یادخدا
یکی اززمینه های نفوذشیطان غفلت ازیادخداست. قرآن می فرماید: ومن یعش
عن ذکر الرحمن نقیّض له شیطاناً فهوله قرین» هرکس ازیاد خدا رویگردان شود
شیطان رابه سراغ اومی فرستیم پس همواره قرین اوست.1
2-هواپرستی
مؤثرترین راه نفوذشیطان ومهمترین ابزارکاراو«هواپرستی)است زیراتاجایگاهی
دردرون انسان وجودنداشته باشدشیطان قدرت بروسوسه گری نداردوجایگاه اوچیزی
جزهواپرستی نیست.همان چیزی که خودشیطان به خاطرآن سقوط کردو ازمقام قرب
الهی طردشد. اگراین«شیطان درون»باآن «شیطان برون»هماهنگ نشود واردشدن
اوغیرممکن است.قرآن می فرماید:«توهرگزبربندگانم تسلّط نخواهی یافت مگرگمراهانی
که ازتو پیروی می کنند.2
3-شرکت درمجالس آلودگان
درفرهنگ اسلامی برای حفظ شؤون انسانی وکرامت های اخلاقی وپاک ماندن ازآلودگی ها
از شرکت در جلساتی که به نوعی اعمال ناشایست درآن انجام می شود،شدیداًنهی شده است
چراکه شرکت درچنین جلساتی به تدریج زشتی چنین اعمالی رادرنظرهاکم می کندوانسان
رابه سوی زشتی هامی کشاند.
4-دروغ
دروغ یکی ازگناهان کبیره است که اگرکسی گرفتارآن شود،شیاطین براونفوذ پیداخواهندکرد.
قرآن می فرماید:«بگوبه کافران می خواهیدمن شماراآگاه سازم که شیطان هابرچه کسانی
نازل می شوند؟ شیاطین برهرشخص بسیاردروغگوی بدکارنازل می شوند.»3
5-نگاه
چشم ونگاه یکی ازابزارهاوکمینگاههای شیطان است.حضرت علی(ع)می فرماید:
«العیون مصائد الشیطان....» چشمهاکمینگاههای شیطان هستند.4
زدست ودیده ودل هردوفریاد که آنچه دیده بیند دل کند یا د
6-خلوت بانامحرمان
خلوت بانامحرمان یکی اززمینه های نفوذووسوسه های شیطان است.
امام باقر(ع)فرمود:«ابلیس به حضرت نوح (ع)گفت:ای نوح مرادر سه جاحاضربدان
زیرامن دراین سه جابه بنده نزدیک ترهستم.وقت غضب،هنگام قضاوت بین دونفر،
وقتی که بازن نامحرمی تنها باشی.»5
حضرت علی(ع)فرمود:«هیچ مردی بازنی(نامحرم)خلوت نکند،اگرمردی بازن بیگانه ای
خلوت کند ،سوّمی آن دوشیطان است.»6
7-عیوب اخلاقی
مانند: خودپسندی ،حرص،تکبر،حسادت وتمایل به ستوده شدن
(ادامه دارد) ------------- پاورقی__ا-سوره زخرف ،آیه36.___2-سوره حجر،آیه42.___3-سوره شعراء،آیه221. 4-غررالحکم،ج1،ص235،چاپ دانشگاه___5-بحارالانوار،ج63،ص222 6-مستدرک الوسایل،ج2،ص153
شیطان شناسی(مبحث دوم)
نیروهای شیطان
شیطان،نیروهای بیشماری را ازجنٌ وانس درخدمت خود داردکه سپاهیان اومحسوب می شوندودستورهایش رااجرامی کنند.
حضرت علی (ع) درخطبه قاصعه می فرماید:«ابلیس درهرامتی سپاهیان،یاران پیاده نظام وسواره نظام دارد»1
درمعارف اسلامی، شیطان،نفس ،وبرخی ازمردم به عنوان نیروهای شیطان وعوامل سه گانه وسوسه معرفی شده اند.
الف:نخستین عامل وسوسه خودشیطان است که درسوره ناس ویرخی ازسوره های دیگر،وسوسه ها به او استناد داده شده است.
ب:گاهی وسوسه هاازدرون انسان برمی خیزد.قرآن می فرماید:«ماانسان راآفریدیم وازوسوسه هایی که ازنفسش برمی انگیزد،آگاهیم.»2
سعدی می گوید:
مکن نفس امٌاره راپیروی که نا گه گرفتار دوزخ شوی
مولوی نیزچنین می گوید:
نفس و شیطان هردویک تن بودند دردوصورت خویش رابنمودند
درمناجات امام سجاد(ع)چنین می خوانیم:
«خدایا !ازنفس سرکش به توشکوه می کنم که بسیار به بدی هافرمان می دهد،ودرخطاهامی شتابد، ودرمعصیت تو حریص است، وبه خشم تودست انداخته،ومرابه پرتگاههای هلاکت می برد.»3
ج:گاه وسوسه ازناحیه برخی ازمردم است مانند کسانی که با انسان برخورد می کنندوبا گفتارتردید آفرین یانوشته های وسوسه انگیز،عقاید وارزش های انسان راتضعیف می کنندودرانسان کشش ها وگرایشهای نامشروع پدید می آورند.
قرآن می فرماید:«پناه به خدامی برم ازشرٌ آن کسی که درسینه هاوسوسه می انگیزد چه ازجنس جنٌ وچه لزمردم.»4
(ادامه دارد)
___________
1.نهج البلاغه،خطبه 192.
2.سوره ق،آیه 16.
3.مفانیح الجنان،مناجات شاکٌین
4-سوره ناس
شیطان شناسی(مبحث اول)
نام شیطان
اسم شیطان«ابلیس»است.1همچنین به هرموجودموذی،مضّر،طاغی،سرکش ومنحرف نیزاطلاق می شود.
ویژگی های شیطان
1- شیطان ازآتش افریده شده است.2
2-شیطان ازطایفه جن است.3
3-شیطان دارای ذرّیه ونسل است.4
4-شیطان رانده شده ازرحمت الهی وموردلعنت است.5
5-مکروحیله اوضعیف است.6
6-شیطان موجودی عصیانگردربرابرفرمان الهی است.7
کارهای شیطان
1-وسوسه : نخستین کارشیطان« وسوسه»است.قرآن می فرماید:الّذی یُوسوس فی صدورالناس.8
2-ایجادفراموشی درانسان : کاردیگرشیطان ایجادفراموشی درانسان است. به همین منظور وسایلی برمی انگیزدکه آدمی غافل شده ویادخدارافراموش کند.9
3-نزاع وفسادانگیزی :یکی دیگرازکارهای شیطان پلیداین است که برای رسیدن به اهداف خوددربینمردم فسادانگیزی می کندهمان کاری که بین حضرت یوسف و برادرانش اتجام داد.10
4-نجوای شیطانی : ازکارهای شیطان نجواوسخن پنهانی است.قرآن می فرماید: «انما النجوی من الشیطان لیحزن الذین آمنوا » همانا نجواازشیطان است تاکسانی که ایمان آورده اند رامحزون وغمگین سازد.11
5-امربه فحشاء ومنکر: ازدیگرکارهای شیطانفامربه فحشاء وبدی است.دراین باره قرآن می فرماید:«شیطان به کارناشایست وناپسندفرمان می دهد.»12
6-ایجاددشمنی بین مردم : قرآن می فرماید: شیطان می خواهدبه وسیله شراب وقماربین شماعداوت بیندازد. 13
(ادامه دارد)
1-بقره،34ـــ2-اعراف:12ـــ3-کهف:5ــــ4-کهف:5واعراف:27
5-حجر:34ـــ6-نساء:76ـــ7-مریم:44ــــ8-ناس:5
9-انعام:68ـــ10-یوسف:100ــــ11-مجادله:10ــــ12-نور:21
عیدسعیدفطرمبارک باد
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود
صد حیف ازین بساط که برچیده میشود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت
خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود
عید فطر یکى از دوعید بزرگ در سنت اسلامى است که درباره آن، احادیث و روایات بی شمار وارد شده است. مسلمانان روزه دار که ماه رمضان را به روزه دارى به پا داشته و از خوردن وآشامیدن و بسیارى از کارهاى مباح دیگرامتناع ورزیده اند، اکنون پس ازگذشت ماه رمضان درنخستین روز ماه شوال اجر و پاداش خود را از خداوند مىطلبند، اجر و پاداشى که خود خداوند به آنان وعده داده است.
امیرالمؤمنین على علیه السلام دریکى ازاعیاد فطر خطبهاى خواندهاند و درآن مؤمنان را بشارت و مبطلان را بیم دادهاند.
اى مردم! این روز، روزى است که نیکوکاران درآن پاداش مىگیرند و زیانکاران و تبهکاران درآن مایوس و نا امید مىگردند واین شباهتى زیاد به روزقیامتتان دارد، پس با خارج شدن ازمنازل و رهسپار جایگاه نمازعید شدن به یاد آورید خروجتان از قبرها و رفتنتان را به سوى پروردگار، و با ایستادن درجایگاه نماز، به یاد آورید ایستادن در برابر پروردگارتان را. و با بازگشت به سوى منازل خود، متذکر شوید بازگشتتان را به سوى منازلتان در بهشت برین. اى بندگان خدا، کمترین چیزى که به زنان و مردان روزه دار داده مىشود این است که فرشتهاى درآخرین روز ماه رمضان به آنان ندا مىدهد و مىگوید:
«هان! بشارتتان باد، اى بندگان خدا که گناهان گذشته تان آمرزیده شد، پس به فکر آینده خویش باشید که چگونه بقیه ایام را بگذرانید.» 1
عارف وارسته ملکى تبریزى درباره عید فطر آورده است: «عید فطر روزى است که خداوند آن را از میان دیگر روزها برگزیده است و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته و آنان را اجازه داده است تا دراین روز نزد حضرت او گرد آیند و برخوان کرم او بنشینند وادب بندگى بجاى آرند، چشم امید به درگاه او دوزند واز خطاهاى خویش پوزش خواهند، نیازهاى خویش به نزد او آرند و آرزوهاى خویش از او خواهند ونیزآنان را وعده و مژده داده است که هر نیازى به او آرند، برآورد و بیش ازآنچه چشم دارند به آنان ببخشند و ازمهربانى و بنده نوازى، بخشایش و کارسازى در حق آنان روا دارد که گمان نیز نمىبرند.» (2)
***************
عید فطر در بیان مقام معظم رهبری
احکام فطریه
- واجب است که هر کس برای خود و هر کدام از عایلهاش، تقریباً به قدر سه کیلو از قوت غالب ادا کند. قوت غالب یعنی آن چیزی که مردم غالباً از آن برای تغذیه استفاده می کنند، مثلاً گندم.
از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم 6/2/69
شب عید فطر
- فطریه از غروب روز آخر ماه – یعنی شب عید فطر – به عهدهی مکلف می آید و احتیاط این است که آن را قبل از ادای نماز عید فطر برای کسی که در نماز عید فطر شرکت خواهد کرد و آن را به جا خواهد آورد تأدیه کند. بنابراین اگر شما امشب حساب کنید که چقدر به عهده شماست و پولش را کنار بگذارید و فردا صبح قبل از آن که به نماز عید بروید، آن را ادا کنید، بهترین وجه است. البته اگر در آن موقع ادا نکردید، بعد از نماز عید فطر هم ادا کنید، ایرادی ندارد.
از بیانات مقام معظم رهبری دیدار با مردم 6/2/69
نماز بافضیلت عید فطر
- نماز بسیار بافضیلتی است. در این نماز، دعا، تضرع، گریه و توجه به خداست. نماز عید فطر، خوب نمازی است.... تمام عبادات برای این است که تربیت بشویم و پیش برویم.
از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم 6/2/69
عید فطر
- ماه رمضان با همه عظمت و کرامت و فضای انباشته از رحمتش سپری شد و مردم مسلمان در سراسر عالم در این ماه به برکت روز? روزها و توسل و دعا و ذکر و تلاوت قرآن، دلها و جانهای خود را نورانی تر و به خدا نزدیک تر کردند.
عید فطر روز پاداش گرفتن و رویت رحمت الهی بعد از ماه رمضان
- عید فطر روز پاداش گرفتن و رؤیت رحمت الهی بعد از ماه رمضان است، بحمدالله ماه رمضان را که ماه صبر صلات بود، با عافیت گذراندید و خدای متعال، با دعا و ذکر و مناجات شما را به ادای فریضه روزه و توسل و خشوع در مقابل حضرت حق موفق کرد. امروز روزی است که انشاءالله خدای متعال پاداش شما را عنایت خواهد کرد. شاید یکی از بزرگترین پاداشهای الهی این باشد که خدا همه ما را موفق کند تا بتوانیم وسیله رحمت الهی را تا ماه رمضان آینده برای خودمان باقی بداریم.... درس ماه رمضان را برای دوره سال فرابگیریم، این میشود یکی از بزرگترین پاداشهای خداوند که توفیق این چنینی را به ما بدهد. رحمت و رضا و قبول و عفو و عافیت را از خدای متعال طلب کنیم این در حقیقت عید واقعی خواهد شد.
از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با کارگزاران 25/9/80
عید واقعی
- ... حدیثی از امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام برای شما عزیزان بخوانم. نقل شده است از ایشان (انّما هو عید) امروز عید واقعی است؛ (لمن قبل الله صیامه و شکر قیامه) برای آن کسی که خدا روزه و نماز و عبادت او را در ماه رمضان قبول کرده باشد (و کل یوم لا یعصی الله فیه فهو عید) هر روز خدا که در آن معصیت نشود آن روز عید است. عزیزان من با مرتکب نشدن معصیت الهی و اجتناب از محارم الهی، امروز را عید کنید، فردا را عید کنید، همه دوره سال را برای خود عید کنید.
پىنوشتها:
1- محمدى رى شهرى، میزان الحکمة،ج 7،صص131 -132.
2- میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، المراقبات فى اعمال السنه، تبریز، ص 167.
داستان دوستان
علامه جعفری و زیباترین دختر دنیا
از علامه جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟!
ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنن و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :
«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت .
آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می شد . آنسال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آنسال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !
با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد . عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید . سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی .
گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟
معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار )
نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».
××××××××
شادی روح حضرت علامه صلوات
منبع: سایت علمی دانشجویان ایران
تهیه : شکوری
تنظیم : آقازاده
از جابر بن عبد اللَّه انصارىّ نقل شده که گفت:
«مردم یمن به مدینه آمدند که خدمت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله برسند،
آن حضرت (به حاضران) فرمود: یمنىها با شتاب بسیار (یا با روى خوش) بر شما وارد مىشوند،
و هنگامى که آنان بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله وارد شدند فرمود:
گروهى هستند که دلهایشان نرم و ایمانشان استوار است، منصور از میان آنان است که با هفتاد هزار تن قیام مىکند، جانشین من و جانشین وصیّ مرا یارى خواهد کرد، بند شمشیرهایشان از چرم است.
آنان پرسیدند اى رسول خدا وصى شما کیست؟
فرمود: آن کسى که خداوند ملازمت راه او را به شما امر کرده و فرموده: «همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرّق نشوید»
پس عرض کردند اى رسول خدا براى ما روشن فرما که این ریسمان چیست؟ فرمود: آن عبارت از گفته خداوند است در این آیه:
إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ:(مگر به ریسمانى از خدا و ریسمانى از مردم) امّا ریسمان خدا کتاب او (قرآن) است، و ریسمانى از مردم منظور وصیّ من است،
پرسیدند اى رسول خدا وصىّ تو کیست؟ پاسخ داد: کسى است که خداى تعالى در باره او این آیه را فرو فرستاده: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ (که کسى بگوید اى دریغ و افسوس بر آنچه در (راه) قرب خدا (دستور خدا) کوتاهى کردم)
آنان عرض کردند: اى رسول خدا مراد از این قرب خدا چیست؟
فرمود: همان است که خداوند در بارهاش مىفرماید: یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا (روزى که ستمکار دستهاى خود به دندان گزیده گوید اى کاش با پیامبر راهى را در پیش گرفته بودم» او همان وصیّ من است و پس از من راه رسیدن به من است.
پس گفتند: اى رسول خدا بحقّ آنکه تو را براستى به پیامبرى برگزیده او را بما نشان بده که ما به دیدار او مشتاق شدیم،
پس آن حضرت فرمود: او همان کسى است که خدا او را براى مؤمنین چهرهشناس و با فراست نشانهاى قرار داده، اگر شما مانند صاحبدل یا ناظر آگاهى که گوش فرا مىدارد به او بنگرید خود خواهید دانست همان گونه که من پیامبر شما هستم او نیز وصىّ من است، حال به میان صفها بروید و چهرهها را از نظر بگذرانید پس هر کس که دلهاى شما به جانب او گرایش پیدا کند حتما خود اوست، زیرا خداى عزّ و جلّ در کتاب خود مىفرماید: فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ (دلهاى پارهاى از مردم را به جانب آنان بگرایان) یعنى به جانب او (اسماعیل) و تبارش علیهم السّلام.
سپس راوى گوید: پس ابو عامر اشعرىّ از میان اشعریان برخاست، و در میان خولانیان أبو غرّه خولانی، و در میان بنى قیس، ظبیان و عثمان بن قیس، و در میان دوسیان عرنه دوسى و لا حق بن علاقه برخاستند و به میان صفها رفتند و چهرهها را از نظر گذرانیده و بعد دست مردى را گرفتند که دو طرف پیشانى و جلو سرش بىمو بود و شکمى بزرگ داشت و گفتند:
اى رسول خدا دلهاى ما به جانب این شخص گرائید،
پس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: شما بندگان بزرگوار خدائید که جانشین رسول خدا را پیش از آنکه به شما معرّفى شود شناختید، اکنون بگوئید چگونه دانستید او همان شخص است؟
پس همه در حالى که به صداى بلند گریه مىکردند گفتند: اى رسول خدا ما به جمعیّت نگاه کردیم، دلهاى ما به هیچ کدام از آنان تمایلى نشان نداد، ولى وقتى او را دیدیم دلهاى ما به طپش افتاد و سپس آرامشى در ما پدید آمد و کبدهایمان تکان خورد و اشک از دیدگانمان سرازیر شد و قلبهایمان آرامش یافت تا آنجا که گوئى او پدر ما است و ما فرزندان اوییم.
پس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله این آیه را تلاوت کرد که وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ- الآیة (تأویل قرآن را جز خدا و آنان که در دانش ثابت قدمند کسى نمىداند» و فرمود شما از آن جمله (ثابت قدمان در علم) محسوب مىشوید به جهت جایگاه و مقامى که از قبل براى شما به نکوئى مقدّر فرموده و شما از آتش بدور خواهید بود.
راوى گوید: گروه یاد شده همچنان در مدینه ماندند تا در رکاب امیر المؤمنین علیه السّلام در جنگهاى جمل و صفّین حاضر شدند و بالأخره در صفّین کشته شدند، خدایشان رحمت کند. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به آنان بشارت بهشت داده و به آنان خبر داده بود که در رکاب امیر المؤمنین علیه السّلام به شهادت مىرسند».
×××××××
غیبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 59/
وسائلالشیعة ج : 8 ص : 20/ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ قَالَ مُوسَى
إِلَهِی أُرِیدُ قُرْبَکَ: قَالَ قُرْبِی لِمَنِ اسْتَیْقَظَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ
قَالَ إِلَهِی أُرِیدُ رَحْمَتَکَ: قَالَ رَحْمَتِی لِمَنْ رَحِمَ الْمَسَاکِینَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ
قَالَ إِلَهِی أُرِیدُ الْجَوَازَ عَلَى الصِّرَاطِ: قَالَ ذَلِکَ لِمَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ لَیْلَةَ الْقَدْرِ
قَالَ إِلَهِی أُرِیدُ مِنْ أَشْجَارِالْجَنَّةِ وَثِمَارِهَا:قَالَ ذَلِکَ لِمَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَةً فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ
قَالَ إِلَهِی أُرِیدُ النَّجَاةَ مِنَ النَّارِ: قَالَ ذَلِکَ لِمَنِ اسْتَغْفَرَ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ
قَالَ إِلَهِی أُرِیدُ رِضَاکَ: قَالَ رِضَایَ لِمَنْ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ
ترجمه:
- خداوندا! مىخواهم به تو نزدیک شوم.فرمود: قرب من از آن کسى است که شب قدر بیدار شود،
- گفت: خداوندا! رحمتت را مىخواهم. فرمود: رحمتم از آن کسى است که در شب قدر به مسکینان رحمت کند
- گفت: خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو مىخواهم .فرمود: آن، از آن کسى است که در شب قدر صدقهاى بدهد.
- گفتخداوندا! از درختان بهشت و از میوههایش مىخواهم .فرمود: آنها از آن کسى است که در شب قدر تسبیحش را انجام دهد
- گفت: خداوندا! رهایى از جهنم را مىخواهم، فرمود: آن، از آن کسى است که در شب قدر استغفار کند
- گفتخداوندا خشنودى تو را مىخواهم، فرمود: خشنودى من از آن کسى است که در شب قدر دو رکعت نماز بگذارد.
پیشگوئیهای حضرت علی(ع)
زنی در نکاح فرزندش
در زمان خلافت عمر، جوانی به نزد او آمد و از مادرش شکایت کرد و ناله سر میداد که:
خدایا بین من و مادرم حکم کن.
عمر از او پرسید:
مگر مادرت چه کرده است؟ چرا درباره او شکایت میکنی؟
جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نیز شیر داده.. اکنون که بزرگ شدهام و خوب و بد را تشخیص میدهم، مرا طرد کرده و میگوید تو فرزند من نیستی! حال آنکه او مادر من و من فرزند او هستم.
عمر دستور داد زن را بیاورند. زن که فهمید علت احضارش چیست، به همراه چهار برادرش و نیز چهل شاهد در محکمه حاضر شد.
عمر از جوان خواست تا ادعایش را مطرح نماید.
جوان گفتههای خود را تکرار کرد و قسم یاد کرد که این زن مادر من است.
عمر به زن گفت:
شما در جواب چه میگویید؟
زن پاسخ داد: خدا را شاهد میگیرم و به پیغمبر سوگند یاد میکنم که این پسر را نمیشناسم. او با چنین ادعایی میخواهد مرا در بین قبیله و خویشاوندانم بیآبرو سازد. من زنی از خاندان قریشم و تابحال شوهر نکردهام و هنوز هم باکرهام.
در چنین حالتی چگونه ممکن او فرزند من باشد؟!
عمر پرسید: آیا شاهد داری؟
زن پاسخ داد: اینها همه گواهان و شهود من هستند.
آن چهل نفر شهادت دادند که پسر دروغ میگوید و نیز گواهی دادند که این زن شوهر نکرده و هنوز هم باکره است.
عمر دستور داد که پسر را زندانی کنند تا درباره شهود تحقیق شود. اگر گواهان راست گفته باشند، پسر به عنوان مفتری مجازات گردد.
مأموران در حالی که پسر را به سوی زندان میبردند، با حضرت علی علیهالسلام برخورد نمودند. پسر فریاد زد:
یا علی! به دادم برس، زیرا به من ظلم شده و شرح حال خود را بیان کرد. حضرت فرمود: او را نزد عمر برگردانید. چون بازگردانده شد، عمر گفت: من دستور زندان داده بودم. برای چه او را آوردید؟
گفتند: علی علیهالسلام دستور داد برگردانید و ما از شما مکرر شنیدهایم که با دستور علی بن ابیطالب علیهالسلام مخالفت نکنید.
در این وقت حضرت علی علیهالسلام وارد شد و دستور داد مادر جوان را احضار کنند. او را آوردند. آنگاه حضرت به پسر فرمود: ادعای خود را بیان کن.
جوان دوباره تمام شرح حالش را بیان نمود.
علی علیهالسلام رو به عمر کرد و گفت:
آیا مایلی من درباره این دو نفر قضاوت کنم؟
عمر گفت: سبحان الله! چگونه مایل نباشم و حال آنکه از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدهام که فرمود:
علی بن ابیطالب علیهالسلام از همه شما داناتر است.
حضرت به زن فرمود: درباره ادعای خود شاهد داری؟
گفت: بلی! چهل شاهد دارم که همگی حاضرند. در این وقت شاهدان جلو آمدند و مانند دفعه پیش گواهی دادند.علی علیهالسلام فرمود: طبق رضای خداوند حکم میکنم. همان حکمی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من آموخته است.
سپس به زن فرمود: آیا در کارهای خود سرپرست و صاحب اختیار داری؟
زن پاسخ داد: بلی!
این چهار نفر برادران من هستند و در مورد من اختیار دارند. آنگاه حضرت به برادران زن فرمود:
آیا درباره خود و خواهرتان به من اجازه و اختیار میدهید؟
گفتند: بلی! شما درباره ما صاحب اختیار هستید.
حضرت فرمود: به شهادت خدای بزرگ و به شهادت تمامی مردم که در این وقت در مجلس حاضرند این زن را به عقد ازدواج این پسر در آوردهام و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را میپردازم. (البته عقد صورت ظاهری داشت).حضرت فرمود: به شهادت خدای بزرگ و به شهادت تمامی مردم که در این وقت در مجلس حاضرند این زن را به عقد ازدواج این پسر در آوردم و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را میپردازم. (البته عقد صورت ظاهری داشت).
سپس به قنبر فرمود: سریعا چهارصد درهم حاضر کن.
قنبر چهارصد درهم آورد. حضرت تمام پولها را در دست جوان ریخت.
فرمود: این پولها را بگیر و در دامان زنت بریز و دست او را بگیر و ببر و دیگر نزد ما بر نگرد مگر آنکه آثار عروسی در تو باشد، یعنی غسل کرده برگردی.
پسر از جای خود حرکت کرد و پولها را در دامن زن ریخت و گفت:
برخیز! برویم.
در این هنگام زن فریاد زد «ألنار! ألنار!» (آتش! آتش!)
ای پسر عموی پیغمبر آیا میخواهی مرا همسر پسرم قرار دهی؟!
به خدا قسم! این جوان فرزند من است. برادرانم مرا به شخصی شوهر دادند که پدرش غلام آزاد شدهای بود. این پسر را من از او آوردهام. وقتی بچه بزرگ شد به من گفتند:
فرزند بودن او را انکار کن و من هم طبق دستور برادرانم چنین عملی را انجام دادم ولی اکنون اعتراف میکنم که او فرزند من است. دلم از مهر و علاقه او لبریز است.
مادر دست پسر را گرفت و از محکمه بیرون رفتند.
عمر گفت: «واعمراه، لولا علی لهلک عمر»- «اگر علی نبود من هلاک شده بودم.» [1] .
+++++++
پاورقی:1- بحار,ج40,ص306نقل ازداستانهای بحارالانوار,ج2,ص51
جملات پایانی تورات
علی (علیه السلام) فرمود: در خاتمه ی تورات پنج جمله است که من دوست دارم هر بامداد آن را مطالعه کنم:
عالم بی عمل با شیطان برابر است، سلطان بی عدالت با فرعون یکسان است، فقیر طمعکاری که در برابر توانگران خضوع کند با سگ همانند است، ثروتی که از آن سودی نبرند با آجر مساوی است، وزنی که بدون ضرورت و احتیاج از خانه بیرون رود باکنیز هم ردیف است. [1] .
××××××
پاورقی:1- نصایح ،ص233