نخستین بانوی اسلام
پدر او خُوَیلد بن اسد و مادر او فاطمه دختر زائده است. تولّد حضرت خدیجه علیهاالسلام سال 68 پیش از هجرت است. ازدواج مبارک خدیجه با وجود مبارک و نازنین حضرت محمّد صلی اللهعلیهوآلهوسلم هنگامی بود که 25 سال از عمر شریف پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و چهل سال از عمر حضرت خدیجه علیهاالسلام میگذشت. او از لحاظ نسب از همه زنان پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به پیغمبر نزدیکتر است. او در ماه رمضان سال دهم بعثت و اندکی پس از وفات حضرت ابوطالب درگذشت. پیغمبر او را در «حجون» دفن کرد و خود او را در قبر گذاشت.
فرزندان خدیجه
در تعداد فرزندان حضرت خدیجه ، میان مورخان اختلاف است . بهگفته مشهور : ثمره ازدواج رسول خدا و خدیجه ، شش فرزند بود. 1- هاشم . 2- عبدالله . به این دو «طاهر» و «طیب»میگفتند . . 3- رقیه . 4- زینب 5- ام کلثوم . 6- فاطمه .
رقیه بزرگترین دخترانش بودو زینب ، ام کلثوم و فاطمه بهترتیب پس از رقیه قرار داشتند . پسران خدیجه پیش از بعثتپیامبر (ص) ، بدرود زندگی گفتند . ولی دخترانش ، نبوت پیامبر(ص) را درک کردند .
گروهی از محققان معتقدند : قاسم و همه دختران رسول خدا (ص)پس از بعثتبه دنیا آمدند و چندروز پس از پیامبر خدا (ص) بهمدینه هجرت کردند .
شمه ای از فضایل حضرت خدیجه
اولین زنی که در نزد پیامبر از احترام و محبوبیت خاصی برخوردار بود.
1- حدیث مشهوری میان اهل شیعه و اهل سنت است که پیغمبر فرمود: از مردان گروه زیادی به کمال رسیدند ولی از میان زنان فقط چهار زن که عبارتند از: آسیه دختر مزاحم (زن فرعون)، مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و سلم.
2- و نیز فرمود: بهترین زنان بهشت چهار زن هستند: مریم دختر عمران، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد ص، آسیه دختر مزاحم.
3- در تفسیر عیاشی از امام باقر علیه السلام، از رسول خدا روایت است که فرمود: درشب معراج چون بازگشتم، از جبرئیل پرسیدم آیا حاجتی داری؟ جبرئیل گفت: خدیجه را از طرف خداوند و از جانب من سلام برسان.
4- او یک همسر فداکار و ایثارگر، بهترین یاور برای رسول خدا و در تمام مشکلات و سختی های پی در پی و تبعیدها و محاصره های پیامبر، قوی ترین پشتییان و همراه او بود. اموال خود را در راه اهداف الهی همسرش و گسترش و تقویت اسلام، بخشش کرد و با ثروت بسیارش در راه تثبیت و پیشرفت اسلام، بسیار موثر بود.
5- او زنی با کمال و با شخصیت و با فضیلت بود و از همین رو از زنان دیگر ممتاز و پیامبر خدا او را بسیار دوست می داشت.
برخی وقایع دوران زندگی حضرت خدیجه با رسول گرامی اسلام
1- تجدید بنای خانه کعبه و حکمیت رسول خدا که در 35 سالگی رسول اکرم اتقاف افتاد (مراجعه به کتب مربوطه)
2- مبارزه با بت پرستی و اختلاف بین بت پرستان، توسط مردان و سران جامعه آن روز
3- بعثت رسول اکرم و پیغمبری آن حضرت
4- جنگ های پیغمبر
وفات؛ مدفن
حضرت خدیجه مدت 25 سال در خانه پیامبر اسلام زندگی کرد و وی در سال دهم بعثت در دهم ماه رمضان و به مدت کوتاهی بعد از وفات "ابوطالب" عمو و سرپرست پیغمبر از دنیا رفت. آن سال را "عام الاحزان" سال اندوها گفته اند. مرقد او در «حجون مکه» در قبرستان ابوطالب کنار قبر عبدالمطلب، ابوطالب و عبدمناف می باشد.
پیغمبر بعد از حضرت خدیجه
پیامبر سالها بعد از مرگ او به خوبی از تنها یار وفادار خود یاد می کرد. بارها بیاد او گریه می کرد. به نقل از عایشه که هر وقت پیامبر گوسفندی را ذبح می کرد، می فرمود: گوشت های آن را برای دوستان خدیجه بفرستید و عایشه بر او رشک می برد و می گفت که پیامبر زیاد از او یاد می کرد. در روایت مشهور دیگری است که چون برای پیغمبر هدیه ای می آوردند گااهی می فرمود: برای فلان بانوئی ببرید که از دوستان خدیجه بوده است.
رسول خدا درباره خدیجه می فرماید: خداوند بهتر از او را به من نداده است. او به من ایمان آورد در هنگامی که مردم کفر داشتند، تصدیق نبوت من کرد، زمانی که دیگران مرا تکذیب کردند و اموال خود را در اختیار من گذاشت در وقتی که دیگران محروم کردند و خداوند متعال از او فرزندانی به من عطا کرد و در روز فتح مکه، پیغمر مسیر حرکت را به گونه ای تنظیم کرد که از کنار مزار خدیجه سلام الله علیها عبور نمود.
*******
وفات بانوی نمونه اسلام حضرت خدیجه کبری(س)؛مادربزرگوارحضرت زهرا(س)تسلیت باد
الاکه راز خدایی الاکه راز خدایی خدا کند که بیایی ***تو نور غیب نمایی خدا کند که بیایی شب فراق تو جانا خداکند که سر آید*** سرآیدو تو بیایی خدا کند که بیایی دمی که بی تو بر آید خدا کند که نباشد***الا که هستی مایی خدا کند که بیایی به گفتگوی تو دنیا به جستجوی تو دلها*** تو روح صلح و صفایی خدا کند که بیایی به هر دعا که توانم تو را همیشه بخوانم ***الا که روح دعایی خدا کند که بیایی نظام نظم جهانی امام عصرو زمانی*** یگانه راهنمایی خدا کند که بیایی دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته ***تو مروه ای تو صفایی خدا کند که بیایی تو مشعری عرفاتی تو زمزمی تو فراتی*** تو رمز آب بقایی خدا کند که بیایی بیا و پرده برافکن به ظلم شعله درافکن ***که نور عدل خدایی خدا کند که بیایی الا که جان جهانی جهان جان و نهانی*** نهان ز دیده ی مایی خدا کند که بیایی به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری ***به دردها تو دوایی خدا کند که بیایی اسیر بند جفا را دچار رنج وبلا را*** به دست توست رهایی خدا کند که بیایی تو بگذر از سفر خود ببین به پشت سر خود***چه محشری!چه بلایی!خدا کند که بیایی قسم به عصمت زهرا بیا ز غیبت کبری دگر بس است جدایی خدا کند که بیایی اثر آقای سید رضا موید
مراقبات ماه مبارک رمضان(مبحث ششم)
موانع فهم قرآن
بهر صورت لازم است کسى که مى خواهد قرآن را بفهمد موانع فهم را از بین ببرد و الا آنگونه که باید، نمى تواند از قرآن استفاده کند و حتى گاهى بعوض سود، زیان مى بیند. موانعى از قبیل :
(1)تقید به اداى دقیق حروف از مخارج آن و رعایت دقیق قواعد تجوید. این مطلب از تدبر در آیه جلوگیرى کرده و مانع فهمیدن قرآن مى شود.
(2)یکى از صفات و اخلاق رذیله سبب مى شود که قلب نتواند معانى قران را بفهمد چنانچه مفاد بعضى از آیات نیز همین است مانند:
((و خدا اینچنین بر دل هر منکر ستمکارى مهر بدبختى مى زند.)) و ((بجز کسانى که دائم رو به درگاه خدا دارند، کسى آن را نمى فهمد.))
این صفات باعث کدورت قلب شده و مانع فهمیدن حقیقت اشیاء مى شود؛ مانند آینه اى که زنگار گرفته و شکلها را بخوبى منعکس نمى کند.
(3)اعتقاد به مطلبى باطل و درست پنداشتن آن و اعتقاد به این که خلاف آن کفر یا گمراهى مى باشد، نیز از موانع فهم است . زیرا قبل از این که قلب بتواند حق را ببیند و با آن روشن بشود، آن را کفر پنداشته و آن را توجیه و تاءویل مى کند. و تا زمانى که چنین تعصب باطلى در شخص باشد، هیچگاه توانایى رسیدن به حق را نخواهد داشت .
(4)هنگام تفسیر آیه تفسیر ظاهر و آشکارى را ببیند و خیال کند تمامى مراد آیه همین است و برداشتى غیر از این ، تفسیر براءى و حرام مى باشد.
زمانى که خواننده قران حقیقت و بزرگى قرآن را دریافت ، باید در آیات او تدبر کند و وقتى تدبر کرده و موانع فهم را از سر راه برداشته و در صدد فهمیدن آن بر آمد، طبیعتا منظور خدا در کلامش براى او، آشکار مى شود. - البته بمقدار ایمان خود - و آنگاه که از این آبشخور جامى نوشید، مست مى شود. و زمانى که از جلوه هاى معارف الهى مست شده ، قلب او از آیات مختلف ، که هر کدام اثر مخصوصى دارند، تاءثیر پذیرفته و با هر معنایى حال و سرورى براى او پیدا مى شود. به این دلیل که نگرش او به هر آیه بگونه اى است که گویا خود مخاطب آن آیه بوده ، یا براى او نازل شده و این آیه فقط براى اوست . آنگاه حالت غم یا خوشحالى ، ترس یا امیدوارى ، توکل یا خوشنودى یا یکتا دانستن خدا به او دست داده و سپس بحسب حالى که از تاثیرات قران پیدا کرده ، با پناه بردن و استعمار، اعتراف و توبه ، دعا و شکر، تسبیح و حمد نمودن و با گفتن ((لا اله الا الله )) یا ((الله اکبر)) به آیات جواب مى دهد.
زمانى که ترس او را فرا گیرد، فکر مى کند که از تمام خیرات و سعادتهایى که در آیات ، براى بندگان صالح خدا آمده محروم شده است . و در این حال براى رفع بدبختى خود به پرودگارش پناه مى برد. و هنگامى که امیدوار شد، آرزوى رسیدن به مقامات بالاى کاملین ، عارفین و مقربین را مى نامید و از خدا مى خواهد او را نیز از آنان بگرداند. و هنگامى که این تاثرات براى او کامل شد، با برکات وحى و عطایاى خداوند، یقینا ترقى کرده تا جایى که گویا خدا را مى بیند که با او سخن گفته و او را مخاطب قرار داده است و گویا با دل مى بیند که خداوند با الطافش به او خطاب و با نعمت بخشیدن و نیکى کردن با او مناجات مى کند، و در این صورت حال تعظیم ، گوش فرا دادن ، فهمیدن و حیا در او پیدا مى شود.
اگر موفق شد شکر این نعمت را آنطور که سزاوار است ، بجا آورد و با این عطیه الهى آنطور که باید، روبرو شد، خداوند مقام بهتر و بالاترى به او عنایت مى فرماید، بگونه اى که گوینده را در سخنش و صفات او را در کلماتش مى بیند؛
چنانچه امام صادق (علیه السلام ) بنابر روایتى در ((توحید صدوق )) مى فرماید: ((خداوند در کلامش براى بندگانش آشکار مى شود، ولى آنها نمى بینند.)) در این حال او فقط متوجه گوینده است و به خود یا قرائتش یا چیزهاى دیگر ابدا توجهى ندارد.
خداوند بحق این مقام ، این مقام را به ما و جمیع مؤ منین عنایت فرماید.
و بحق اولیاى مقرب و دوستان سعادتمندش - که درود خدا بر همه آنان باد - این نعمت و حال را نصیب ما نیز بنماید.
×××××××
ازکتاب المراقبات آیت حق میرزاجوادآقاملکی تبریزی
داستانی بینهایت شگفت!
حاج محمدکاظم هزارچربی نقل میکند:
«من در مجلس درس استاد اکمل آیةالله وحید بهبهانی که در مسجد پایین صحن مقدس کربلای معلی تشکیل میشد حاضر بودم. پس از پایان درس زائر غریبی که لباس اهالی آذربایجان را به تن داشت داخل مسجد شد و سلام کرد و دست استاد را بوسید.»
آنگاه دستمال بستهای را در مقابل استاد گذارد و گفت:
«این را به مخارجی که میخواهید مصرف کنید.»
مرحوم بهبهانی دستمال بسته را باز کرد. در میان آن جواهرات و زیورآلات زنانه بود. آنگاه فرمود:
«شما کیستید و داستان این زیورآلات چیست؟»
او گفت: «من قصهی عجیبی دارم. من مدتی به شیروان و دربند که از بلاد روسیه است سفر میکردم و در آنجا مشغول تجارت بودم و مردی صاحب ثروت بودم. در یکی از روزها چشمم به دختری زیبارو و صاحب جمال افتاد به گونهای که عشق او در سراسر وجودم نفوذ کرد و نتوانستم فکر او را لحظهای از خاطرم بیرون کنم. پس نزد کسان آن دختر که از اعیان و ثروتمندان مسیحیان بودند رفتم و رسما از دخترشان خواستگاری کردم.»
پدر و مادر دختر گفتند: «در تو هیچ عیب و نقصی نیست مگر اینکه به مذهب نصاری داخل نیستی و ما دختر به غیر مسیحی نمیدهیم. اگر به دین ما داخل شوی دختر را به تو تزویج میکنیم.»
پس من مهموم و غمناک از نزد آنان بیرون آمدم، چرا که آنان امر را معلق کرده بودند بر عملی که پذیرفتن آن از ناحیهی من محال بود.
چند روز گذشت و روز به روز محبت و عشق من به آن دختر زیادتر میشد تا آنجا که کار به جایی رسید که دست از تجارت و شغل خویش برداشتم و مانند دیوانگان گشتم و نزدیک بود که هلاک شوم.
عاقبت با خود گفتم: «چارهای نیست! اکنون میروم و به ظاهر دست از اسلام برمیدارم و به صورت مسیحی میشوم.»
صبحگاه از خواب برخاستم سریعا نزد کسان آن دختر رفتم و گفتم: «حاضرم که از اسلام بیزاری و برائت جویم و داخل در دین عیسی مسیح شوم.»
آنان نیز پس از گرفتن گواه پذیرفتند و دختر را به من تزویج کردند.
چون مدتی گذشت از این عمل ننگین پشیمان شدم و خود را سرزنش میکردم ولی نه روی بازگشت به سوی وطن داشتم و نه طاقت عمل به وظایف نصرانیت داشتم و از عمل به شرایع اسلام چیزی در من یافت نمیشد به غیر از گریستن بر مصائب حضرت سیدالشهداء علیه السلام، چرا که در آن لحظات حساس محبتم به آن حضرت افزون گشته بود و تفکراتم پیرامون مصائب آن حضرت بیشتر شده بود و گریهام برای آن حضرت افزون.
همسرم از مشاهدهی این حالت از من تعجب میکرد چرا که هیچ علتی برای گریههایم نمیدید و روز به روز بر حیرتش اضافه میشد ولی من علت گریهام را برای او نمیگفتم.
عاقبت پس از اصرارهای فراوان همسرم با توکل بر خدا حقیقت حال را به او گفتم که من به مذهب اسلام باقی هستم، هر چند به شرایع آن عمل نمیکنم و گریههای من در مصائب حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام است.
همین که همسرم نام «حسین علیه السلام» را شنید منقلب گشت. پس از مدتی گفتگو با من نور حقیقت در دلش ظاهر شد و به شریعت اسلام داخل گشت و او نیز با من در گریه و ناله و اقامهی عزا بر آن حضرت همراه شد.
یک روز به او گفتم: «اگر حاضر باشی مخفیانه از این شهر به سوی کربلا میرویم و علنا در کنار ضریح آن حضرت، اسلام خود را اظهار میکنیم.»
همسرم از صمیم قلب با من موافقت نمود. پس شروع کردیم به تهیهی لوازم سفر، اما هنوز قدری نگذشته بود که همسرم بیمار شد و به سبب همان بیماری مدتی بعد درگذشت.
پس اقارب و خویشان او جمع شدند و او را به طریقهی نصارا دفن نمودند و به اقتضای مذهبشان جمیع زیورآلات و جواهراتش را با او دفن کردند.
هنگامی که به خانه بازگشتم و جای خالی او را دیدم حزن و غم من زیاد شد و با خود گفتم: «امشب، مخفیانه قبر او را میشکافم و جسد او را بیرون میآورم و در اولین فرصت به سوی نزدیکترین شهر مسلمانان میبرم و در آنجا دفن میکنم.»
چون شب فرارسید و قبرش را نبش کردم با کمال تعجب دیدم که مردی با سبیلهای کلفت و بلند و ریش تراشیده در قبر همسرم مدفون است و خبری از همسرم در میان قبر نیست.
از مشاهدهی این قضیهی عجیب و شگفت عقل از سرم پرید و در تفکری عمیق فرورفتم به گونهای که در همان حال، خواب مرا ربود.
در عالم خواب دیدم که کسی میگوید:
«ای مرد دل خوش دار و شادمان باش که همسرت را ملائکه حمل نمودند و به سوی کربلا بردند و در حرم حسینی در طرف پایین پای آن حضرت نزدیک مناره کاشی دفن نمودند و این جسد که میبینی، جثهی فلان مرد عشار و رباخوار است که امروز او را در حرم حضرت سیدالشهدا دفن کرده بودند و ملائکه جای او را با همسرت معاوضه نمودند و زحمت حمل و نقل جنازه را از تو برداشتند.»
من خوشحال و شادمان از خواب برخاستم و فورا عازم کربلای معلی شدم و خداوند به من توفیق کرامت فرمود که به زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشرف شوم. سپس از خادمان حرم مقدس سؤال کردم که در فلان روز - همان روز که عیالم را دفن کرده بودند نام بردم - در پای منارهی کاشی سبز رنگ چه کسی را دفن کردند؟
گفتند که فلان مرد رباخوار را در آن موضع به خاک سپردهاند.
من قضیهی خویش را برای آنها نقل کردم. پس برای کشف حقیقت حال، آن قبر را شکافتند و من جهت معلوم شدن مطلب داخل قبر شدم و دیدم که همسرم در میان لحد خوابیده به همان صورتی که در ولایت خودش او را به خاک سپرده بودند!
«پس زیورآلات و جواهراتش را از میان قبر برداشتم و اکنون به حضور شما آمدهام تا تقدیم نمایم.»
مرحوم وحید بهبهانی (ره) نیز دستور دادند تا آنها را میان فقرا و مستحقان تقسیم کنند.[1] .
××××××××
پاورقی:1- دره الواعظین؛خدایی؛ص604
درمحضراستادآیت الله خوشوقت(3)
چند نکته
توصیه به حق
مساله دیگری که در جامعه اسلامی فراموش شده(طبق سوره مبارکه والعصر)مساله توصیه به حق وتوصیه به صبر است.
این کاری میکند که امر به معروف و نهی از منکر و حدود(که حافظان واجب و حرام در جامعه اند)نمی کنند.معنی اش اینست که در موقع نزدیک به از دست دادن صبر و گم کردن حق و خلاصه قبل از ارتکاب معاصی (مخصوصاً در دوران حکام جور)تذکر دهیم،آقا حواستو جمع کن،دینت را از دست ندهی.
استاد
استاد اصلی خداست. بعد حضرات معصومین. اگر به دستورات اینها عمل کردی و سیر نشدی، آنوقت نوبت به استاد به این معنا می شود.
انفاق
- لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شیء فان الله به علیم
یعنی آدم به مقام انفاق نمی رسد مگر اینکه از چیزهایی که نو و مورد علاقه اش است بدهد. خدا همیشه هر چه به آدم می دهد نو و سالم است از ما هم همینطور توقّع دارد که چیزهای مرغوب ونو را بدهیم. اینکه آدم هر چه را می خواهد در رودخانه بریزد به فقیر بدهد این نباید توقّع داشته باشد که خدا هم به او زیاد بدهد. سر اینکه بعضی همیشه گله دارند که چرا چیزی به ما نمی دهند همین است. چون خدا می بیند. در سایر چیزها هم همینطورست تا بالا. برخی حتّی همه چیزشان را به خدا می دهند بعضی کمتر و بعضی با حسابگری نفس امّاره دقّت می کنند و هر چیزی که بدرد نخوراست و ساده است وانجامش زحمت ندارد به خدا می دهند و جوانی و پول و راحتی خود را به خدا نمی دهند. این با رعایت و ادامه تقوا و تمرین درست می شود و با انجام واجبات وترک محرّمات آرام آرام شروع می شود تا بیشتر شود و به آنجا برسد که آدم جان خودش را هم بدهد، چون همه چیز و همه نعمتها مال خداست. ما هم که نعمت خداییم از آن خداییم. این بده بستانها اگر ادامه پیدا کند و آدم هی بدهد خدا نیز می دهد و آدم باورش به اینکه او میدهد بیشتر می شود تا اینکه تکامل حاصل می شود و جریان زندگی و حرکت به سمت کمال شکل می گیرد.
اشتیاق
برای اینکه اشتیاق به ادامه راه و عمل پیدا شود، راهش( فکر کردن) است. باید وقتی را برای زن و بچّه گذاشت و برای جبران آن باید مقداری خلوت داشته باشیم.
تصمیم
این که گفته می شود تصمیم گرفتم ولی باز فراموش کردم معنی اش اینست که تصمیم نگرفته دروغ می گوید.
خلوت
اگر درون آدم شلوغ باشد صدای ملک را نمی شنود باید کمی در خلوت بعد از (نماز شب) ذکر گفت تا درون خلوت شود
سرمایه رمضان
بعد از ماه مبارک بسیار دقت کنیم، حتّی بیشتر از ماه رمضان، چون این همه سرمایه در اثر ماه رمضان که خوابش هم عبادت بوده است توسّط خدای متعال به ما رسیده است لذا شیاطین هم دندان تیز کرده اند که همه را بزنند بارعایت و ادامه تقواست که می توانیم این سرمایه را بیشتر کنیم تا به مراتب بالای ایمان برسیم
مراقبات ماه مبارک رمضان(مبحث پنجم)
آداب قرائت قرآن و دعا
ماه رمضان بهار دعا و قرآن است ؛ بهمین جهت بطور اختصار به شرایط واجب دعا اشاره مى کنیم ؛ زیرا بیان تفصیلى آن جاى دیگرى دارد؛ و همچنین شرایط قرائت قرآن ؛ که در اینجا براى رعایت ادب و حق تقدم قرآن ، ابتدا شرایط قرائت آن را بیان مى کنیم .
تدبر در قرآن
خداى متعال مى فرماید: ((افلا یتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؛ چرا در قرآن اندیشه نمى کنند؛ یا بر دلهایشان قفلهایى است .))
کسى که در قرآن تدبر و اندیشه مى کند باید به اندازه تدبرش معنى کلام و بزرگى آن و عظمت گوینده را فهمیده ، و در هنگام قرائت با حضور قلب بوده و در آن اندیشه نماید؛ منظور از کلام را بفهمد و موانع فهم را از بین ببرد؛ تا آنگاه اندیشه و درک او بیشتر شده و به عوالم زیبا و مقامات بالایى برسد. رعایت بعضى از امور مذکور لازم بوده و رعایت بعضى از آنها واجب نیست ، گر چه خیلى مفید و سودمند است .
فهم معناى قرآن
منظور از فهمیدن معناى کلام خدا این است که اجمالا بداند که کنه قرآن از انوار خدا بوده و در عالمها مظاهرى دارد که این مظاهر نیز تاءثیراتى دارد.
در عوالم آخرت صورتى مانند صورت پیامبران ، فرشتگان و بندگان صالح خدا داشته ، در این شکل سخن گفته ، در پیشگاه خداوند شفاعت کرده و شفاعت او قبول مى شود و شافعى است پذیرفته شده و راستگویى است که تصدیق شده است . در حقیقت جلوه اى از جلوه هاى خداى بزرگ است . مطالبى که درباره قرآن گفتیم همگى برگرفته از روایات اهل بیت (علیهم السلام ) بود؛ کسانى که متولى قرآن بوده و از آن جدا نمى شوند. هر چیزى در قرآن بیان شده ، و دانش آنچه بوده و خواهد بود، در آن است ؛ و نورى است که خداوند بوسیله آن کسانى را که پیرو خوشنودیش باشند به راههاى سلامتى راهنمایى نموده ، و با اذن خود آنان را از تاریکیها خارج و به راه راست هدایت مى کند؛ حتى حقیقت آن در بعضى عوالم با حقیقت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) و جانشینان پاک او یکى است . چنانچه این فرمایش امیرالمؤ منین (علیه السلام ): ((انا القرآن الناطق ؛ من قرآن ناطق هستم .)) از این مطلب پرده بر مى دارد.
تمام کلام این که قرآن حقیقتى دارد. و حقیقت او بگونه اى است که این علوم به کنه شناخت آن نمى رسد. و او چنان است که خداى متعال فرموده است : ((جز دست پاکان به آن نمى رسد.)) درک حقیقت قرآن ملازم با شناخت عظمت آن و شناخت عظمت آن ملازم با درک عظمت گوینده آن است ؛
بنابراین کسى که آن را بدینگونه شناخت ، باید هنگام تلاوت آن حضور قلب داشته و هنگام قرائت ، سعى کند در آن تدبر کرده و سعى کند منظور سخن ، اشارات و نکات قرآن را بفهمد. و بدین ترتیب به علم مبداء و معاد - که همان علم به خدا، فرشتگان ، کتابهاى او و روز قیامت و شناخت حقیقت اشیا مى باشد - که در قرآن هست دست یابد.
از امیرالمؤ منین (علیه السلام ) روایت شده است که فرمودند: اسرارى که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) با من در میان مى گذاشت از مردم نمى پوشاندم و فقط در جایى آن را کتمان مى کردم که کسى که توان فهم کتاب خدا را داشته باشد نمى یافتم .
نمونه اى از تدبر و فهم در قرآن
اکنون بد نیست نمونه اى از تدبر و فهمیدن قرآن بیان کنیم تا براى کسانى که مى خواهند به این امر بپردازند، مفید باشد: وقتى انسان در سوره واقعه مى خواند ((افراءیتم الماء الذى تشربون ؛ آیا آبى را که مى آشامید، دیدند؟))
مى تواند فکر خود را محدود به مزه آب نکند و درباره مطالب مختلفى پیرامون آن بیندیشد. از جمله درباره بوجود آمدن تمام اشیا از آن بیندیشد. مثلا فکر کند که آب چگونه در اشکال گوناگون دانه ، گیاه ، حیوان و انسان یافت مى شود. آنگاه درباره اجزاى انسان فکر کند، اجزاى ظاهرى مانند گوشت و استخوان و... چشم و گوش و... نیروها و اخلاق عالى و اخلاق رذیله و آثار آن در دنیا و آخرت ، تا نوبت به تفکر درباره مراتب عقلهاى خود رسیده و در مورد عقل مستفاد فکر کند و ببیند که گویا عالم کوچکى است و حتى آن را عالم بزرگى ببیند. آنگاه در تفکر خود به مبداء آب بازگشته و همانگونه که در قرآن است ، بفهمد آب از آثار رحمت خداوند بوده و نیز بفهمد که رحمت از صفات خداوند است . و بدین ترتیب آب را نعمتى از نعمتهاى خداوند بداند.
این نوع از تدبر از چیزهایى است که علم مکاشفه با آن آغاز مى شود و اگر کسى که تدبر مى کند، فکر خود را غرق در این مطلب کند شاید چیزى ببیند که این فرمایش امام صادق (علیه السلام ): ((چیزى ندیدم ، مگر این که قبل و همراه و بعد از او خداوند را دیدم .)) را تصدیق نماید.
و اگر خواننده قرآن در این موارد نیز تدبر نماید قران را بهتر خواهد فهمید:
(الف ) اندیشیدن درباره حالات پیامبران که با توجه به نزدیکى آنان به خداوند و داشتن مقام بالایى نزد او چرا این همه گرفتار بلاها و مصیبت ها بودند؛ مصیبتهایى مانند فقر، بیمارى و اذیت مردم از قبیل دروغگو خواندن ، تهمت ، دشنام ، کتک زدن و کشتن . و فکر کند که خدا چگونه آنان را با بلاها و محنتها تربیت نمود تا جایى که سرور پیامبران (صلى الله علیه و آله و سلم ) با این که حبیب خدا بود، فرمود: ((هیچ پیامبرى مانند من اذیت نشد.))
و درباره هر کدام از این مطالب بیندیش تا موارد زیر را از آن بفهمى .
(1)بزرگى خداوند متعال را از آن بفهمى ، از این جهت که امثال این بزرگان تحت سیطره قدرت و حکمت او بودند. و او هر چه بخواهد انجام مى دهد و کسى نمى تواند از کارهاى او سؤ ال کند.
(2)متوقع نباشى که باید در مقابل طاعاتى که دارى خداوند نیز امور را طبق اراده تو در آورد.
(3)هنگامى که تو را در دنیا مبتلا به فقر و خوارى یا سایر بلاها مى کند، از فضل او ماءیوس نشوى .
(4)هیچ مؤ منى را بخاطر بلاهایى که به او رسیده شماتت نکن .
(5)هیچ مؤ منى را بخاطر ذلت و فقرى که در دنیا دارد، تحقیر نکن ؛ شاید خداوند او را بجهت بزرگواریش مبتلا کرده است .
(6)پستى دنیا را نزد خدا ببین . خود نیز آن را بزرگ ندانسته و کوچک شمار. و بخاطر از دست دادن آن غصه نخور.
(7)رو آوردن دنیا را علامت دور شدن از خدا و پشت کردن آن را علامت صالح بودن خود بدان ؛ همانگونه که به حضرت موسى (علیه السلام ) وحى شد: ((اگر فقر آمد، بگو: آفرین بر نشان صالحین و هنگامى که غنا آمد، بگو: گناهى است که مجازات آن زود آمد.))
(ب )یکى دیگر از چیزهایى که براى فهم قرآن مفید است ، اندیشیدن درباره مجازات و حدود و تعزیراتى است که براى گناهان وضع شده است ؛ مثلا بریدن دست بخاطر دزدیدن ربع دینار که یکى از احکام الهى است ، ترس بزرگى براى عاقل بوجود مى آورد از این جهت که او هر روز گناهان قلبى و بدنى زیادى مرتکب مى شود. و اگر مجازات ربع دینار چنین باشد مجازات او با این بار سنگین چه خواهد بود!
(ج )اندیشیدن درباره اعمال و مجازات امتهایى است که نابود شده اند؛ نیز از این جمله است .
حضرت عیسى (على نبینا و آله و علیه السلام ) از عمل کسانى که گرفتار نزول عذاب شده بودند سؤ ال کردند، و خود جواب دادند :آنان دنیا را باندازه بچه اى که مادرش را دوست مى دارد، دوست داشتند. و با ترس اندکى از اهل گناه فرمانبردارى مى کردند. داراى آرزوهاى طولانى بوده و لهو و لعب آنان را غافل کرده بود.
از یکى از آنان سؤ ال کرد چگونه هلاک شده و عذاب مى شوید؟ گفت : شب با سلامتى خوابیدیم ولى صبح در ((هاویه )) بودیم . پرسید: هاویه چیست ؟ گفت : کوهى آتشین است که تا روز قیامت بر ما افروخته مى شود. پرسید: چه گفتید و چه جوابى شنیدید؟ گفت : گفتیم : ما را به دنیا برگردان تا در آن زهد پیشه کنیم ، جواب شنیدیم : دروغ مى گویید، فرمود: عجیب است که دیگران با من سخن نمى گویند، گفت : روح الله ! فرشتگانى خشن و نیرومند بر دهان آنها دهنه اى آتشین زده اند، من در میان آنان بوده ولى از آنان نبودم ، وقتى عذاب نازل شد، من را نیز در بر گرفت ، و اکنون با تار موئى به کناره جهنم آویزانم ، نمى دانم در آن مى افتم یا از آن نجات مى یابم .
و درباره گناه ((اصحاب سبت )) و عذابشان که در ابتدا تبدیل به میمون و خوک شده و سپس هلاک گردیدند، فکر کن . آنگاه به اعمال خود بیندیش ، آیا مطمئنى که عمل تو مانند اعمال آنها نباشد؟
امثال این تفکرات نمى گذاشت که صالحین و اولیا با اطمینان بخوابند و مى گفتند: کسى که از شبیخون مى ترسد چگونه مى خوابد! و صورت خود را هر روز چندین بار بررسى مى کردند که ببینند آیا از ستم گناهان سیاه شده یا به حال خود باقى است ؟
×××××××
ازکتاب المراقبات آیت حق میرزاجوادآقاملکی تبریزی
مراقبات ماه مبارک رمضان(مبحث چهارم)
فضیلت ماه رمضان
درباره فضیلت این ماه و گستردگى رحمت خدا در آن مطالب بسیار زیاد و فواید فراوانى در روایات آمده است - البته براى کسانى که اهل درک و شعور باشند. از قبیل :
(1 - خداوند در ماه رمضان موقع افطار هفتاد میلیون نفر را که همگى سزاوار آتش شده اند، از آتش آزاد مى کند. و باندازه تمام افرادى که در ماه رمضان آزاد نموده ، در شب آخر آن آزاد مى کند.
(2 - در شب اول ماه رمضان خداوند هر کدام از مخلوقات خود را که بخواهد مى بخشد. در شب بعد این عده را دو برابر مى نماید. و در شب بعد دو برابر تعداد تمام افراد شبهاى قبل را از آتش آزاد مى کند. (و بهمین ترتیب ) تا شب آخر ماه رمضان که در این شب تعداد تمام کسانى را که در این ماه آزاد نموده است دو برابر مى نماید.
سخنان پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) درباره ماه مبارک رمضان
(3 - سید قدس سره در ((اقبال )) از کتاب ((بشارة المصطفى لشیعة المرتضى )) با استناد آن به ((حسن بن على بن فضال )) از امام رضا از پدرانش ، از امیرالمؤ منین - درود و سلام بر آنان - روایت نموده که حضرت فرمودند: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) روزى براى ما سخنرانى نمود و فرمود:
((مردم ! ماه خدا با برکت و رحمت و بخشش گناهان نزدیک است ؛ ماهى که نزد خدا برترین ماه ها، روزهایش برترین روزها، شبهایش بهترین شبها و ساعتهاى آن بهترین ساعتهاست ؛ ماهى است که در آن به میهمانى خدا دعوت شده و شما را در این ماه از کسانى قرار داده اند که شایسته کرامت خدا هستند. نفس کشیدن شما در آن تسبیح و خوابیدنتان در آن عبادت و عمل شما در آن مقبول و دعاى شما در آن مستجاب است . پس با نیتهایى راست ، و دلهایى پاک از خدا بخواهید شما را موفق به روزه آن ، و خواندن کتابش نماید. بدبخت کسى است که از آمرزش خدا در این ماه بزرگ محروم شود.
با تشنگى و گرسنگى خود در آن ، گرسنگى و تشنگى روز قیامت را بیاد آورید. به فقیران خود صدقه بدهید؛ بزرگان خود را در آن احترام کنید؛ کوچکترها را مورد رحمت خود قرار دهید و صله رحم بجا آورید. زبانهاى خود را حفظ کرده ، دیدگان خود را از آنچه نگاه به آن حلال نیست و گوشهاى خود را از آنچه گوش دادن به آن حلال نیست ، نگهدارید. با یتیمان مردم مهربانى کنید تا با یتیمان شما مهربانى شود. به درگاه خداوند از گناهان خود توبه کنید. هنگام نماز دستهایتان را با دعا بطرف بالا بلند کنید؛ زیرا این وقت بهترین اوقات است و خداوند در آن هنگام با نظر رحمت به بندگانش نگاه کرده و هنگامى که از او بخواهند و با او مناجات نمایند، جواب آنان را مى دهد. و اگر او را صدا بزنند، به آنان لبیک مى گوید. و اگر دعا کنند، دعایشان را مستجاب مى کند.
مردم ! شما زندانى اعمال خود مى باشید، با استغفار خود را آزاد کنید. پشتهایتان از گناه سنگین است با طولانى نمودن سجده هاى خود آن را سبک نمایید. بدانید خداوند به عزت خود سوگند خورده است که سجده کنندگان و نمازگزاران را عذاب نکند و در روزى که مردم براى پروردگار جهانیان بر مى خیزند، آنان را با آتش نترساند.
مردم ! کسى که به مؤ من روزه دارى افطار بدهد، ثواب آزاد کردن یک بنده و آمرزش گناهان گذشته خود را دارد. عرض کردند: رسول خدا! همه ما نمى توانیم این کار را انجام دهیم . حضرت (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: از آتش بپرهیزید، گر چه با نیم دانه خرمایى . از آتش بپرهیزید گر چه با جرعه آبى .
مردم ! هر کدام از شما که اخلاق خود را در این ماه اصلاح کند، روزى که در صراط پاها مى لغزد، جوازى بر صراط خواهد داشت . و هر کدام از شما که بر بنده و کنیز خود آسان بگیرد، خداوند در حساب بر او آسان خواهد گرفت ؛ و کسى که شر خود را در آن باز دارد، خداوند در روزى که او را ببیند غضب خود را از او باز مى دارد. کسى که یتیمى را بزرگ بدارد، خداوند در روزى که او را ببیند او را بزرگ خواهد داشت ؛ و کسى که در این ماه صله رحم کند، خداوند روزى که او را ببیند او را به رحمت خود وصل مى کند. کسى که در آن قطع رحم کند، خداوند روزى که او را مى بیند رحمت خود را از او قطع خواهد نمود. و کسى که یک نماز مستحبى بخواند خداوند براى او خلاصیى از آتش مى نویسد. و کسى که عمل واجبى انجام دهد ثواب کسى که هفتاد واجب را در ماهى غیر از این ماه انجام دهد، خواهد داشت . و کسى که در این ماه زیاد بر من صلوات بفرستد، روزى که ترازوها سبک است ، خداوند ترازوى او را سنگین مى نماید. و کسى که یک آیه از قرآن بخواند، مانند پاداش کسى که قرآن را در ماهى غیر از این ماه ختم کند، خواهد داشت .
مردم ! درهاى بهشت در این ماه باز است ، از پروردگار خود بخواهید آن را به روى شما نبندد؛ درهاى جهنم نیز بسته است از پروردگار خود بخواهید آن را به روى شما باز نکند؛ شیاطین هم در زنجیرند، از پروردگار خود بخواهید آنان را بر شما مسلط نکند.
امیرالمؤ منین (علیه السلام ) فرمود: برخاستم و عرض کردم یا رسول خدا! برترین اعمال در این ماه چیست ؟ فرمودند: اباالحسن ! برترین اعمال در این ماه دورى گزیدن از حرامهاى خداى عزیز و بزرگ است . سپس گریه کرد. عرض کردم چرا گریه مى کنى رسول خدا؟ فرمود: على ! بخاطر حلال شمردن تو در این ماه است ؛ گویا با تو هستم و تو براى پروردگارت نماز مى خوانى و بدبخت ترین اولین و آخرین ، همانند ((پى کننده شتر ثمود)) ضربه اى به جلو سرت مى زند که موى صورتت با آنان رنگین مى شود.
امیرالمؤ منین (علیه السلام ) فرمود: عرض کردم : رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم )! آیا در آن حال دینم سالم است ؟ فرمود: آرى دینت سالم است . سپس فرمود: على ! کسى که تو را بکشد مرا کشته و کسى که با تو دشمنى کند با من دشمنى نموده و کسى که به تو ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته ، زیرا تو مانند نفس من هستى روح تو از روح من و سرشت تو از سرشت من است ؛ خداى عزیز و بزرگ مرا آفرید؛ تو را نیز آفرید و مرا برگزید! و تو را؛ من را براى پیامبرى انتخاب نمود و تو را براى امامت اختیار کرد.
بنابراین کسى که امامت تو را انکار کند پیامبرى من را انکار کرده . على ! تو وصى من ، پدر فرزندانم ، همسر دخترم و جانشین من در میان امتم در زندگى من و بعد از مرگ من هستى . امر تو امر من و نهى تو نهى من است . به کسى که مرا به پیامبرى برانگیخته و مرا بهترین مردم قرار داد، قسم مى خورم که تو حجت خدا بر خلق او و امین او بر رازش ، و جانشین او در میان بندگانش مى باشى .))
(4 - از رساترین بشارتهایى که درباره ماه رمضان وارد شده ، نفرین پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) بر کسى که در آن آمرزیده نشود، مى باشد، آنجا که فرمود: ((کسى که ماه رمضان را بگذراند و آمرزیده نشود، خدا او را نیامرزد.)) زیرا این نفرین با توجه به این که او به پیامبرى برانگیخته شد تا رحمتى براى جهانیان باشد، مژده بزرگى براى گستردگى رحمت و عمومى بودن آمرزش در این ماه مى باشد. و اگر غیر از این بود - با توجه به این که رحمتى براى جهانیان است - مسلمانى را، گر چه گناهکار باشد، نفرین نمى کرد.
(5 - از مهمترین روایاتى که در این مورد وارد شده روایات زیادى است که درباره زنجیر شدن شیاطین متمرد، باز شدن درهاى بهشت ، گشودن درهاى رحمت ، بسته شدن درهاى آتش ، ایستادن خداوند در مقابل دشمنان جنّى و صداى منادى خدا از اول ماه تا آخر آن وارد شده است ؛ چیزى که مانند آن در هیچ ماهى نیامده است . زیرا در مورد سایر ماه ها وارد شده که فقط در ثلث آخر شب چنین منادیى ندا مى کند مگر در شب جمعه که از اول شب تا صبح این منادى ندا مى کند و همینطور در ماه رجب ؛ ولى در ماه رمضان این ندا از ماه آخر آن و تمام شبها و روزهایش وارد شده است .
(6 - در روایات آمده است که ماه رمضان مخصوص اجابت دعا و آیه ((ادعونى استجب لکم ؛ بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را)) مى باشد.
هر کدام از این فضایل ارج فراوانى نزد اهلش داشته ، با آن منت خدا را بر خود درک نموده ، با تشکر و سرور زیادى به استقبال آن رفته و از آن استفاده مى کنند ولى غافل و منکر بخاطر از بین بردن امکانات و فرصتها و سهل انگارى ، از آن کم بهره یا بى بهره است .
از بعضى نقل شده که مى گویند: به زنجیر کشیدن شیاطین در ماه رمضان فایده زیادى ندارد و گویا تصدیق این مطلب برایش مشکل بوده یا منظور از آن را نفهمیده است ؛ در حالى که این مطلب در ماه رمضان محسوس بوده و آثار آن از جهت ازدیاد عبادات و خیرات در آن ، آشکار است ؛ و کسى در آن شکى ندارد. و کسى که ماهیت شیطان را شناخته و جهت ارتباط او را با بشر و طریقه تاءثیر او را بداند، مى فهمد که صرف خوددارى از خوردنى و آشامیدنى بخصوص اگر همراه با نگهداشتن زبان از پرگویى باشد. باعث منع دخل و تصرف شیطان در دل روزه دار مى شود؛ همانگونه که در فرمایش معصومین (علیهم السلام ) به آن اشاره شده است : ((با گرسنگى مجارى او (شیطان ) را تنگ نمایید، که او مانند خون در بدن انسان جارى است .))
بهر صورت زیادى عبادات و خیرات و طاعاتى که از مردم مى بینم ، قابل انکار نیست . بله این مطلب نسبت به همه شیاطین و نسبت به جمیع مکلفها نیست . و این مطلب براى اهل آن روشن است ، چنانچه در بعضى از روایات باب صریحا گفته شده که مراد از شیاطین ، شیاطین متمرد هستند.
××××××××
ازکتاب المراقبات آیت حق میرزاجوادآقاملکی تبریزی
درمحضراستاد(2)
چند نکته
ذکر کثیر
از نظر ایمان دو مرحله داریم : اولی که خدا اصلاً از آن نگذشته و کنارش هم جهنم گذاشته – چون آدمها از بین می روند- تقوای خدا در واجب و حرامست. با اطاعت فرمان در این مرحله نفس اماره آب می شود و از بین می رود و نفس مطمئنه جایش می آید. کسانی که اینطور هستند طبق تعریف قرآن کریم، اولیاء الله اند.
-حال اگر کسی خواست بالاتر پرواز کند، علاوه بر این دو، باید ذکر خدا را هم کنارش بگذرد. باید یواش یواش از کم، ذکر را با توجه و با زبان، در حال کار، در حال نماز، تعقیبات ، قرآن، ... با توجه بگوید تا توجه تقویت شود و غفلت از دل خارج و ذکر از زبان وارد قلب شود و ذکر کثیر حاصل گردد. با رعایت تقوا و ذکر باهم رشد ایمان سرعت می گیرد. اما این (ذکر) واجب نیست و اقلی از مردم که تقوا را رعایت می کنند، تصمیم به ادامه راه دراین مرحله را میگیرند. لذا این طرف اتوبانش خلوت خلوت است. اما خدا راه را باز گذاشته ولی ....؟! برای همین در قرآن زیاد به ذکر اشاره نشده است.
عقل
آدم عقل دارد، بعضی راه دنیا را انتخاب می کنند، بعضی هم راه بندگی را، اگر راه بندگی را ادامه دهد، از خارج به او کمک می شود و عقل زیاد می شود.
کسیکه اخلاق خوش در خانه دارد، مانند کسی است که روزها را روزه دارد و شبها را عبادت کند.
کسیکه دارای ایمان در حد بالاست، همه چیز برای او تفریح است. هر که تفریح می خواهد بیاید در این راه...! تازه از نعمتهای خدا بیشتر هم لذّت می برد.
ظرفیت اینطور نیست که ظرفیتهای همه ثابت و به یک اندازه مشخص باشد. انجام عمل خیر ظرفیت خیر آدم را زیاد می کند کسی که ظرفیتش بزرگ است چیز گیرش می آید.انجام عمل شر ظرفیت شر آدم را زیاد می کند ملاک در تند و کند رفتن ملاک در تند و کند رفتن سلامت بدن است. اگر بدن از دست برود دیگر هیچ کار نمی تواند بکند و اینکه آرام و پیوسته برود و 70-80 سال عمر کند بهتر است تا اینکه زود برسد و تا آخر از کار بیفتد یعنی دلش درد بگیرد، سرش درد کند، رنگش زرد شود، نباید بدن ضرر ببیند حفظ زبان قال رسول الله(ص):واحفظوا السنتکم... در یک کلام زبان باعث سوراخ کردن کیسه اعمال است.هر چه اعضاء زحمت می کشند و جمع میشود یک حرکت زبان کیسه را سوراخ می کند(اشاره به حدیث گفتگوی اعضاء با زبان)حضرت امیر(ع)فرمودند: هیچ عملی بدون تقوا مفید نیست و تقوا هم بدون حفظ زبان مفید نخواهد بود لذا خداوند در خاکریز برای زبان قرار داده است لبها و دندانها!اگر در برابر زن و فرزند غضبناک شدید باید از مهلکه خارج شوید و گرنه قطعاً زمین خواهید خورد.
درمحضراستاد(1)
زندگینامه آیت الله خوشوقت
از ولادت تا هجرت به قم
آیت الله عزیز خوشوقت در سال 1305 هجری شمسی متولد و پس از تحصیلات روز به فراگیری علوم حوزوی پرداختند. شور و شوق آموختن معارف دینی و استفاده از عنایات خاصه کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (س) ایشان را پس از پنج سال تحصیل در تهران به آشیان اهل بیت عصمت و طهارت فراخواند.
تحصیل در شهر علم و اجتهاد در قم
از برکات سفره کریمه بی بی دو عالم هفت سال تلمذ و شاگردی حضرت امام (قدس سره) در مباحث خارج فقه و اصول و استفاده از درس خارج فقه مرجع عالیقدر آیت الله العظمی بروجردی و هم نشینی با شهید محراب آیت الله صدوقی بود
ایشان حکمت و فلسفه را نیز در محضر مفسر کبیر قرآن، عالم ربانی علامه طباطبایی آموخت، از آنجا که زینت علم با عمل صالح است و اخلاق و تهذیب نفس زیور مردان پاک آن روزگار، ایشان نیز با مدد از توفیق الهی پای همت در مسیر خود سازی و سیر و سلوک نهاد. انفاس ملکوتی مرد فرزانه، معلم اخلاق مرحوم آیت الله علامه طباطبایی ایشان را بیش از دیگران همچون شهید علامه مرتضی مطهری با دقایق و رموز اخلاق و درجات عرفان آشنا ساخته و همین امر، ایشان را مورد توجه و محبت ویژه علامه قرار داد.
عزیمت به تهران
ایشان پس از فراگیری علوم معقول و منقول و آشنایی با لطایف حکمت و اخلاق و عرفان و پس از نایل شدن به مقام معنوی اجتهاد به تهران بازگشت. اقامت در تهران، برپایی نماز جماعت در مسجد امام حسن مجتبی (ع)، تربیت طلاب و فضلای حوزه حوزه علمیه، درس اخلاق و توجه به خواسته ها و حاجات مردم، انس با جوانان، بسیجیان و رزمندگان، خانواده های شهدا در طول بیش از چهل سال از ایشان چهره ای دوست داشتنی و مردمی ساخت.
آنها که ایشان را از نزدیک می شناسند و یا وصف حال ایشان را شنیده اند صبر و حوصله و سعه صدر کم نظیرشان را در برخورد با مردم می ستایند.
اصرار فراوان شهید بزرگوار آیت الله قدوسی جهت بازگرداندن ایشان به قم و برپایی کرسی درس اخلاق و تربیت طلاب فاضل حاکی از مراتب معنوی ایشان بود.
دوران شکوهمند انقلاب اسلامی
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی طی حکمی از طرف حضرت امام خمینی (قدس سره) به عنوان نماینده ویژه ایشان در ستاد انقلاب فرهنگی منصوب شدند و از آن پس نیز بیشتر در زمینه های فرهنگی و ارشاد و هدایت جوانان و تربیت فضلای حوزه علمیه و دانشجویان مستعد ایفای وظیفه نمودند و تا حال مسجد ایشان کانون آمد و شد جان های ارادتمند و جوانان انقلابی و پر شوری است که از زلال صحیفه سجادیه، خطبه های نهج البلاغه، روایات و آیات و توضیح و تفسیر آیات نورانی قرآن سیراب می شوند.
تاکید نسبت به آراء و اندیشه های امام راحل (ره)، حمایت و پشتیبانی از مواضع و دیدگاههای مقام معظم رهبری، از وی چهره ای محکم و انقلابی ساخته است. بصیرت ایشان نسبت به جریانات سیاسی و ترفندهای دشمنان موجب گردید تا معظم له مورد مشورت بسیاری از شخصیت های سیاسی و نخبگان حوزه و دانشگاه گردیده است. دوری از ظواهر مادی و دنیایی و تاکید بر ساده زیستی و مردمداری و ارتباطات بی تکلف مردم با ایشان از جمله ویژگیهایی است که موجب توجه قلوب ارادتمندان و جوانان به این شخصیت اخلاقی است.
حضرت آیت الله خوشوقت در کلام حاج آقا صدیقی
یکی از چهره های نورانی که علماً و عملاً جزء وجاهتهای جامعه ما و حسنات زمان به حساب می آیند، آیت الله حاج شیخ عزیزالله خوشوقت می باشند.
این بزرگوار در بعد نقلی، عقلی، معرفتی، عملی و خودساختگی، برجستگی دارد. در بعد علمی، بحمدالله از درجه ی بالا و والای فقاهت و اجتهاد برخوردارند و در بعد عرفان، اخلاق و سیر و سلوک، جزء اولین کسانی هستند که مرحوم آیت الله علامه بزرگوار، آیت الله سیدمحمد حسین طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان را یافتند.
این بزرگوار و مرحوم آیت الله شیخ علی آقای پهلوانی، قبل از تمام شاگردانی که در مراحل بعد با مراتب سیر باطنی و عرفانی مرحوم علامه طباطبایی (ره) آشنا شدند و رسیدن به خدا را در گرو شناخت و معرفت نفس دانستند، ایشان را یافتند. آیت الله خوشوقت، جزء نفرات اول شاگردان علامه هم از حیث زمانی و هم از نظر رتبی و کیفیت بودند. ایشان انصافآً نفر اول بودند.
مدتهای مدیدی قبل از انقلاب، آیت الله خوشوقت در میان خواص، به عنوان یک عنصر خودساخته و رهیافته به قله کشف و شهود شناخته شده بود. اما اینجور اشخاص خیلی عمومی نبودند و مردم، آنان را به این خصوصیتها نمی شناختند. اما بعد از انقلاب که خون زلال شهیدان، چشمه عرفان را به جوشش و جریان درآورد و حضرت امام راحل (ره) هم گوشه ای از پرده ها را کنار زدند و این مسائل خصوصی را در میان عموم هم مطرح کردند، عطش در میان برخی مردم، خصوصاً گروهی از جوانان پاکدلی که صفای باطن داشتند، رو به فزونی گذارد و دنبال چهره ها می گشتند. یکی از این چهر ه های ناب آیت الله خوشوقت بود.
زمانی که هنوز انقلاب واقع نشده بود، مرحوم آیت الله قدوسی که یک مدیر با کفایت و یک مربی نورانی بودند و با علامه طباطبایی از نزدیک ارتباط داشتند، از بین شخصیتهای موجود در آن زمان نسبت به دو نفر طمع داشتند. در مورد این دو شخصیت آرزومند بودند و قدمهایی هم برداشتند.
یکی آرزو داشتند که مرحوم آیت الله علامه شهید مطهری(ره) را از تهران به قم برگردانند تا این شخصیت علمی و فلسفی در حوزه قم مستقر شوند و کرسی تدریس داشته باشند و به ساختن چهره های علمی و شکوفایی استعدادهای درخشان افراد مستعد بپردازند. در آن جهت فی الجمله، توفیقی پیش آمد و مرحوم شهید مطهری(ره) بین تهران و قم در تردد بودند و هفته ای یک تا دو روز را برای تفسیر اسفار به قم می آمدند. دیگر از آرزوهای مرحوم شهید قدوسی این بود که آیت الله خوشوقت را برای تربیت نفوس مستعد و ساختن انسانها در بعد کمال انسانی به حوزه ی قم برگردانند که در این آروز، علیرغم تلاششان موفق نشدند.
آیت الله خوشوقت، علیرغم آنکه اهل سکوت بوده و به انس عمومی چندان تمایل نداشتند، اما با خراباتیهای زمان خویش؛ با تمام آنهایی که مردم به صفای باطن آنها را شناختند و خواص آنها را به نورانیت می شناسند، با تمام آنها از نزدیک انس داشته است و از نزدیک «در یک خرابات، می ها به سر کشیدند»
با داشتن این موقعیت باطنی و سیر در معرفة النفس و همچنین سیر عملی علاوه بر سیر علمی؛ آیت الله خوشوقت، در همان زمانها حساسیت خاصی نسبت به دستگاه طاغوت و هم نسبت به کسانی که به هر کیفیتی با دستگاه طاغوت ارتباط داشتند، داشت. هرکس در آن زمان با آیت الله خوشوقت ارتباط فی الجمله ای داشت، در برابر جریانهای انحرافی و طاغوتی، شامه حساسی پیدا می کرد و ظلمت زدایی، انحراف زدایی و دوری از ظلم و ظالم، قطعاً شیوه او قرار می گرفت.
کسی که در ظاهر فکر می شد که اهل سیاست نیست و در گور سیاست، عَلَمی به پا نکرده؛ معذلک دست پرورده های ایشان، همه انقلابی، علاقمند و مجری فرامین امام راحل (ره) بودند. آیت الله خوشوقت در خفا و گوشه و کنار، تربیت برخی دانشجویان که در دروس جدید اشکال داشتند و به ایشان برمی خوردند را هم بر عهده می گرفتند و از کتابهای حوزوی برای آنها تدریس می کردند.
گروهی از فضلای قم که از افراد مفید و بابرکت حوزه علمیه هم بودند، به حق عرض می کنم که نسبت به آیت الله خوشوقت سرسپرده بودند تا آنجا که حتی در ابعاد مختلف و جزئیات زندگی خود، با ایشان به عنوان کارشناسی امین، خبره و آگاه مشورت می کردند. از عجایب ویژگی آیت الله خوشوقت، اطلاعات وسیع از جریانات مختلف عرفاست. از نوشته های آنها و نسبت به اشخاص، سوابق، تفکرات سیاسی ونقطه ضعفهای گذشته آنها اطلاعات بسیار زیادی دارند که من هیچکس را سراغ ندارم که اینگونه باشد و در بعد شناخت شخصیتهای آسمان عرفان، معرفت، اخلاق، علم و فقاهت، اینقدر اطلاعات داشته باشد.
گاهی که ما در محضرشان بر روی منبر، ذکری از شخصیتها کردیم، قطعه هایی تاریخی نقل کردیم یا از شنیده های خودمان از بزرگان، نکته ای را درباره شخصیتی نقل کردیم، پایین که آمدیم، دیدیم ایشان مطلب جدیدتری دارند، مطالبی می دانند که ما آن را نمی دانیم.
در کنار همه این امتیازات، ایشان یک امتیاز دیگری دارند و آن این است که قبل از انقلاب با پرچمدار انقلاب ما، حضرت آیت الله خامنه ای که گرایش های خاص معنوی با اخلاقیون جامعه و با آنان مراوده و ارتباط داشتند، از قدیم الایام (از زمان مدرسه حجتیه) ارتباط داشتند. این رفاقت و انس و اینکه آقا ایشان را از نزدیک دیده بودند، سبب آن شده تا مقام معظم رهبری یک اعتقاد ویژه ای نسبت به معنویت آیت الله خوشوقت داشته باشند و گهگاهی دیده شده که ایشان اشخاص را در امور خودسازی و اخلاقی به آیت الله خوشوقت حواله داده اند.
بحمدالله، ایشان از حسنات زمانه ما هستند، از گنجینه های زمانه ما هستند، مفیدند، مبارکند.
********
( سحرهای رمضان امسال پای درس اخلاق آیت الله خوشوقت )
مراقبات ماه مبارک رمضان (مبحث سوم)
درجات روزه
1-روزه عوام . این روزه با خوددارى از مبطلات روزه که فقهاء در رساله هاى خود نوشته اند، تحقق مى یابد.
2-روزه خواص . با انجام امورى که در روزه عوام گفتیم و جلوگیرى اعضاى بدن از مخالفت با خداوند، روزه خواص تحقق پیدا مى کند.
3-روزه خواص خواص . این روزه با خوددارى از امور حلال یا حرامى که انسان را از یاد خدا باز مى دارد تحقق مى یابد.
هر کدام از دو درجه دوم و سوم نیز انواع زیادى دارد. بویژه درجه دوم که انواع بیشمار آن بتعداد مؤ منین اصحاب یمین است . و حتى هر کدام از خواص ، روزه اش به گونه اى است که با روزه دیگرى فرق مى کند و ممکن است عمل بعضى از افراد درجاتى که گفتیم ، به عمل درجه بالاتر از خود نزدیک باشد.
اقسام روزه داران
تقسیم بالا از حیث چیزهایى بود که از انجام آن خوددارى مى شود. ولى از حیث نیت روزه نیز، روزه داران به چند نوع تقسیم مى شوند:
1-عده اى براى غیر خدا روزه مى گیرند؛ مثلا به خاطر ترس از مردم ، یا براى رسیدن به نفع آنان ، یا فقط به خاطر این که عادت مسلمین است .
2-بعضى نیز در نیت خود موارد فوق را با ترس کمى از مجازات خدا و امید به پاداش آمیخته اند.
3-عده اى فقط به خاطر ترس از مجازات یا رسیدن به پاداش روزه مى گیرند.
4-گروهى علاوه بر نیت رهایى از مجازات و رسیدن به پاداش با روزه خود قصد رسیدن به نزدیکى و رضایت الهى را دارند.
5-دسته فقط براى رسیدن به رضایت و نزدیکى به خداوند روزه مى گیرند.
انواع تغذیه روزه داران
روزه داران به لحاظ تغذیه نیز به چند دسته تقسیم مى شوند:
الف- عده اى تغذیه آنان از راه حرام است . این گروه مانند باربرهایى هستند که بار مردم را به منزلشان مى رسانند. بهمین جهت پاداش مال صاحب غذا بوده و روزه دار فقط از گناه ظلم و غصب خود بهره مند مى گردد. و به عبارت دیگر کار این دسته مانند کار کسى است که سوار بر چهار پاى غصبى شده و خانه خدا را با آن طواف کند.
ب - عده اى تغذیه آنان شبهه ناک است ؛ که این دسته به دو گروه تقسیم مى شوند: دسته اول کسانى هستند که این مشتبه به حرام واقعى ، در ظاهر براى آنان حلال است و دسته دوم حتى در ظاهر نیز براى آنان حلال نیست .دسته اول حکم کسى را دارد که تغذیه او حلال است گرچه یک درجه از او پایینتر است . و دسته دوم حکم کسى را دارد که غذاى حرام مى خورد، گرچه یک درجه از او بالاتر است .
ج- دسته اى تغذیه آنان حلال است ولى سفره آنان رنگین بوده ، از چند نوع غذا استفاده کرده و پرخورى مى کنند. این دسته مانند انسانهاى پستى هستند که در حضور دوست خود به کارهایى مى پردازند که اول خوشش نمى آید، و دوست انتظار دارد که آنان از چیزى جز یاد و نزدیک شدن به او لذت نبرند. چنین بنده اى لیاقت مجلس دوستان را نداشته و باید او را با چیزى که دوست دارد تنها گذاشت . و شایسته است او را بنده شکمش بدانیم نه بنده پروردگارش .
د- عده اى نیز از دسته فوق تجاوز کرده و کارشان به اسراف و ریخت و پاش و تلف کردن رسیده ، حکم این دسته مانند کسانى است که غذایشان حرام است ؛ و بهتر است او را گناهکار بدانیم تا مطیع .
ه - عده اى هم کسب و کار و هم تغذیه آنها حلال بوده و از خوشگذرانى و اسراف دور هستند؛ براى خدا تواضع کرده و در مقدار خوردنى و آشامیدنى بمقدار حلال و غیر مکروه بسنده مى کنند؛ غذاى خوشمزه نخورده و به یک خورش اکتفا نموده ؛ یا بعضى از چیزهاى زیادى و لذتها را ترک مى کنند. درجات آنان پیش پروردگارى که مراقب تلاشها و مراقبتهاى آنان است ، محفوظ مى باشد؛ شکرگزار آن بوده و پاداش آن را مى دهد. در هنگام گرفتن پاداش باندازه سر سوزنى به آنان ظلم نشده و خداوند پاداشى بهتر از عمل آنها به آنان داده و بى حساب و با فضل خود به آنان مى بخشد. و کسى نمى داند چه نعمتهاى گرانقدرى براى آنان ذخیره شده که به ذهن کسى خطور نکرده است .
انواع نیت افطار و سحرى
بلحاظ نیت افطار و سحرى نیز روزه داران به چند دسته تقسیم مى شوند:
الف- عده اى - مانند کسانى که بطور معمول غذا مى خورند - فقط جهت رفع گرسنگى و لذت تغذیه ، افطار و سحرى مى خورند.
ب - عده اى علاوه بر این ، استحباب و نیرو گرفتن براى عبادت را ضمیمه آن مى کنند.
ج - دسته اى هدف آنان از افطار و سحرى فقط این است که مطلوب آقا و مولایشان بوده و کمکى براى عبادت اوست . و بهمراه این نیت آداب مطلوب آن را نیز از قبیل ذکرها و چگونگى خوردن رعایت کرده و اعمال مستحبى که شامل خواندن قرآن و دعا و حمد خداست را قبل و بعد و در اثناء افطار و سحرى انجام مى دهند.
گوشه اى از آداب افطار و سحرى
از مهمترین امور در افطار و سحرى ، قبل از شروع و بعد از گفتن بسم الله ...، خواندن سوره قدر است ؛ و بهترین چیزى که قبل از افطار خوانده مى شود دعایى است که در اقبال آمده و مفضل بن عمر، آن را روایت کرده است :
((امام صادق فرمودند: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) به امیرالمؤ منین (علیه السلام ) فرمود: اباالحسن ! ماه رمضان نزدیک شده است ؛ قبل از افطار دعا کن ؛ جبرئیل پیش من آمد و گفت : یا محمد! کسى که در ماه رمضان ، با این دعا، قبل از افطار، دعا کند، خداوند دعاى او را مستجاب ، نماز و روزه او را قبول و ده دعاى او را مستجاب مى کند؛ گناه او را بخشیده ، غم و غصه او را از بین برده ، گرفتاریهایش را بر طرف کرده ، حاجات او را برآورده نموده ، او را به مقصودش رسانیده ، عمل او را با عمل پیامبران و صدیقین بالا برده و در روز قیامت چهره او درخشانتر از ماه شب چهارده خواهد بود. گفتم : چه دعایى است ؟ جبرئیل ! گفت : اللهم رب النور العظیم ...))
××××××××
ازکتاب المراقبات آیت حق میرزاجوادآقاملکی تبریزی