خداوند، انگشت نما شدن در عبادت و انگشت نماشدن در برابر مردم را ناخوش می دارد . [امام رضا علیه السلام]
قطره ای ازدریا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خاطرات خواندنی ..

خاطرات خواندنی ازساده‌زیستی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای

به گزارش خبرنگار رهوا :آنچه در این گزارش می آید قطره‌ای است از دریایی عظیم باهرالنور رهبرعظیم الشان کشور بزرگ جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله معظم،جناب حاج سید علی خامنه ای متع الله الاسلام و المسلمین بطول بقائه الشریف

 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حفظه الله  در تمام طول زندگی، مشی ساده‌زیستی و مردمی بودن را حفظ کرده و تمام اطرافیان و مسوولان کشور را نیز به این امر دعوت می‌کنند. رهبرمعظم انقلاب در ضمن بیان نخستین خاطره‌هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده‌شان می‌گویند: «پدرم روحانى معروفى بود اما خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى‌گذشت. من یادم هست شب‌هایى اتفاق می‌افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیه می‌کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.»

 حضرت علامه استاد آیت الله العظمی حسن حسن زاده آملی: گوشهایتان تنها به کلام رهبری باشد چون گوش ایشان به کلام حجه ابن الحسن(عج) است

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی «ره» : بر خود واجب می‌دانم که شهادت دهم زندگی داخلی آیت‌الله خامنه‌ای نه از باب این‌که رهبر عزیز انقلاب ما به این حرف‌ها نیاز داشته باشند، بلکه وظیفه خود می‌دانم تا این مهم را به مردم مسلمان وانقلابی ایران بگویم. من از داخل منزل ایشان مطلع هستم. مقام معظم رهبری در خانه، بیش از یک نوع غذا بر سفره ندارند. خانواده‌ی معظم‌لَه روی موکت زندگی می‌کنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس آن جا بود. من از زبری آن فرش به موکت پناه بردم.

حجت‌الاسلام سیدعلی اکبری در بیان خاطراتی در وبلاگ شخصی خود می‌گوید: «ما زمانی خدمت ایشان رفتیم و از آقا درخواست نمودیم تا اجازه بفرمایند از داخل منزلشان و وضیعت زندگی‌شان فیلم‌برداری کنیم، تا مردم وضیعت زندگی رهبر خود را ببینند و بفهمند که ایشان چگونه زندگی می‌کنند. آقا فرمودند: «اگر شما بخواهید زندگی مرا نشان بدهید می‌ترسم خیلی‌ها باور نکنند.»(1)

 

ازحضرت آیت‌الله جوادی آملی: یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودم. فرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود که سفره گسترده شد، آیت‌الله خامنه‌ای به وی نگاهی کرد و فرمود: شما به منزل بروید. من خدمت ایشان عرض کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند، من از وی درخواست کرده‌ام که باهم باشیم‌. آقا فرمودند: این غذا از بیت‌المال است، شما هم مهمان بیت‌المال هستید. برای بچه‌ها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند. ایشان به منزل بروند و از غذای خانه میل کنند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است.

سرلشکر دکتر سیدرحیم صفوی: ‌روزی که در منزل مقام رهبری، در خدمت ایشان بودم، بحث قدری به طول انجامید و نزدیک مغرب شد. پس از نماز، معظم‌له با مهربانی به من فرمودند: «آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید». بنده در عین حال که این را توفیقی می‌دانستم، خدمتشان عرض کردم:‌ «اسباب زحمت می‌شود.» مقام معظم رهبری فرمودند:«نه، بمانید؛ هرچه هست با هم می‌خوریم.» وقتی‌که سفره را گشودند و شام را آوردند، دیدم شام چیزی جز املت ساده نیست.

حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری
:در زمان ریاست‌جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، ایشان ماجرایی را برای من تعریف کردند که بسیار شنیدنی و جالب است. معظم لَه فرمودند روزی در دفتر کارم نشسته بودم، تلفن زنگ زد. مادرم پشت خط بود، گوشی را که برداشتم با صدای خنده ایشان روبه رو شدم. علت را پرسیدم؛ مادرم گفت: «چند روزی است در خانه هیچ نداریم، پدرت هم پولی ندارد». این داستان برای من بسیار مهم بود. پدر و مادر رییس‌جمهور کشور، پول و غذا ندارند. ماجرای مذکور نشان از ساده‌زیستی در خانه مقام ولایت دارد. ایشان در خانه بسیار ساده زندگی می‌کنند و هیچ فردی تا به حال نتوانسته از موقعیت معظم لَه سوءاستفاده کند. چه افتخاری برای ملت مهم‌تر از این که چنین شخصیت ارزشمندی رهبری آنان را بر عهده دارد؟!

آیت‌الله سیدمحمودهاشمی شاهرودی
: زندگی شخصی آقا از سادگی و سلامت خاصی برخوردار است. این سادگی به زندگی نزدیکان ایشان نیز سرایت کرده است. آقا و فرزندانش اهل تجملات نیستند. همین اعتقاد آنان را از سوءاستفاده از مقام و موقعیت بازداشته است. من این سادگی را در منزل ایشان به تماشا نشستم. روزی معظم لَه مرا به کتابخانه خود دعوت کردند، من در آن جا یک میز ساده و قدیمی دیدم. در کنار میز نیز یک صندلی کهنه بود. آن میز و صندلی مربوط به قبل از انقلاب بود. مقام معظم رهبری در کتابخانه‌ی ساده‌ی خود هنوز از همان میز و صندلی استفاده می‌کنند.

آیت‌الله مصباح یزدی : مصرف گوشت خانه‌ی آیت‌الله خامنه‌ای در زمان ریاست‌جمهوری تنها از طریق کوپن بود. ایشان در آن زمان به من فرمودند: «من تاکنون غیر از همان گوشت کوپنی که به همه مردم داده می‌شود گوشت دیگری از بازار نخریده‌ام.» امروز هم زندگی ایشان مثل زندگی مردم محروم و مستضعف است.

سید علی اکبر طاهایی: «‌من در آن زمان نماینده‌ی مجلس شورای اسلامی بودم. همسرم یکی از بچه‌ها را نزد پزشک برد و در مطب دکتر، همسر مقام معظم رهبری را ملاقات کرد. ایشان نیز یکی از فرزندان خود را برای مداوا به آنجا آورده بودند. کسی نمی‌دانست که ایشان کیست! چون نوبت به همسر آقا رسید؛ به اتاق پزشک مراجعه کردند. دکتر پس از معالجه فرزند مقام معظم رهبری گفت: برای مداوای فرزندتان روزی یک لیوان لعاب برنج به او بدهید. همسر مقام معظم رهبری گفت: «ما چنین امکاناتی را نداریم» پزشک که ایشان را نمی‌شناخت عصبانی شد و گفت: «مگر امکان دارد درخانه‌ای برنج نباشد؟» همسر مقام معظم رهبری فرمود: «آقای ما اجازه نمی‌دهد که در خانه، غیر از برنج کوپنی استفاده کنیم و آن هم کفاف خوراک ما را بیش از یک بار در هفته نمی‌دهد.»

  دکتر سید علی میر اسماعیلی :بنده طلبه مدرسه آیت الله مجتهدی بودم و در زمانی که به حوزه میرفتم شاهد بودم که فرزندان مقام معظم رهبری  همچون باقی طلبه ها بدونه هیچ تشریفاتی پای درس حضور داشتند و به زیبای به یاد دارم که روزی استادمان حضرت آیت الله مجتهدی رضوان الله فرمودند : انسان به خود می بالدوقتی می بیند فرزندان رهبری این چنین ساده زیست و بی الایش هستندو باید خدا را شکر کرد 

 شهید سردار سرتیپ شوشتری نیز در با اشاره به توجه رهبری به ساده‌زیستی و پرهیز از تجمل‌گرایی می‌گوید: مقداری زیلو در خانه مقام معظم رهبری بود. آن‌ها را جمع کردیم و فروختیم و یک مقدار هم پول از مال شخصی خودم روی آن‌ها گذاشتم. تا به جای آن زیلوها، برای منزل آقا فرشی تهیه کنیم. وقتی زیلوها را عوض کردیم و فرش‌ها را پهن نمودیم، آقا تشریف آوردند و فرمودند: «این‌ها دیگر چیست؟» گفتم: «زیلوها را عوض کردیم». فرمودند: «اشتباه کردید که عوض نمودید. بروید همان زیلوها را بیاورید». اصرار را بی‌فایده دیدم و با هزار مکافات رفتم و زیلوها را پیدا کردم و توی خانه انداختم. زیلوهایی که واقعاً به آن‌ها نگاه می‌کردی، می‌دیدی که نخشان درآمده و ساییده شده‌اند.

آقای دکتر غلامعلی حدادعادل به نقل خاطره‌ای پرداخته است: چند روز پس از خواستگاری خانواده بزرگوار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از دختر بنده، خدمت مقام معظم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند: «آقای دکتر! اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند می‌شویم.» عرض کردم چطور؟ فرمودند: «آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یکدیگر را پسندیده‌اند و در گفتگو به نتیجه رسیده‌اند. حالا نظر شما چیست؟» عرض کردم: آقا اختیار ما هم دست شماست! آقا فرمودند: «شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی شما با زندگی ما متفاوت است. تمام زندگی ما غیر از کتاب‌هایم، یک وانت لوازم کهنه است. خانه ما هم دو اتاق اندرونی دارد و یک اتاق بیرونی که مسئولان می‌آیند و با من دیدار می‌کنند. من پولی برای خرید خانه ندارم. خانه‌ای اجاره کرده‌ایم که قرار است، در یک طبقه‌ی آن آقا مصطفی و در طبقه‌ی دیگر آقا مجتبی زندگی کنند. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نکرده‌اید. آیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی کند؟!» زیبایی و دقت سخن رهبر معظم انقلاب برای من بسیار جالب بود. موضوع را به دخترم گفتم و او با روی باز استقبال کرد.

استاد آیت الله فاطمی نیا
:هر کس کوچکترین حرف در تضعیف مقام رهبری بزند ، هر کس اندیشه ای داشته باشد که ضد مقام رهبری باشد ، خدا او را نخواهد بخشید !
این را یقین داشته بدانید ! قدردان رهبر باشید ! اگر افکار پاشیده ای ، پوسیده ای به شما عرضه کردند قبول نکنید

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 88/10/17 :: ساعت 11:14 عصر )
»» آدینه موعود

آدینه موعود

آدینه (1)
مرا از شرمساری ها رها کن
زدست بی قراری ها رها کن
بیا یک صبح آدینه دلم را
از این چشم انتظاری ها رها کن.

 آدینه (2)
ز ابر آه من آیینه پر شد
دلم از غربتی دیرینه پر شد
ز بس ماندم در این چشم انتظاری
تمام عمرم از آدینه پر شد.

 آدینه (3)
جهان در حسرت آیینه مانده ست
گرفتار غمی دیرینه مانده ست
شب سردی ست بی تو بودن ما
بگو تا صبح چند آدینه مانده ست؟

آدینه (4)
خدایا!، زنده کن شوق دعا را
شبی سرشار کن از خویش ما را
ببین! چشم انتظاران بهاریم
پر از آدینه کن تقویم ها را

××××××

 سید حبیب نظاری



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 88/10/17 :: ساعت 7:14 عصر )
»» حدیث روز

&حدیث روز&

مؤمنین در آخر الزمان دارای یقین بیشتر ومحکمتر

متن حدیث

26 -  سیأتی قوم من بعدکم ، الرجل الواحد منهم له أجر خمسین منکم ، قالوا : یا رسول الله نحن کنا معک ببدر وأحد وحنین ونزل فینا القرآن ، فقال : إنکم لو تحملوا ما حملوا لم تصبروا صبرهم "

* * *

* از حسن بن محبوب ، از عبد الله بن سنان ، از امام صادق ( ع ) و او از پیامبر ( ص ) روایت کرده است که حضرت فرمود : قوم و گروهى بعد از شما خواهند آمد ، که اجر و پاداش یک مرد آنها با پاداش و اجر پنجاه نفر از شما برابر باشد . گفتند : اى رسول خدا ( صلى الله علیه وآله ) ما در ( جنگ ) بدر و احد و حنین با شما بودیم و قرآن در زمان ومیان ما نازل شد . حضرت در پاسخ فرمود : اگر به اندازه آنها بار تکالیف بر دوش شما گذاشته شود تحمل نمی کنید و مانند آنها صبر ندارید .

منبع حدیث

26 - المصادر :
* : الفضل بن شاذان : على ما فی غیبة الطوسی .
* : غیبة الطوسی : ص 275 - عنه ( الفضل بن شاذان ) عن الحسن بن محبوب ، عن عبد الله بن سنان ، عن أبی عبد الله علیه السلام قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : -
* : الخرائج : ص 284 ب 20 - مرسلا عن النبی صلى الله علیه وآله : - کما فی غیبة الطوسی ، بتفاوت یسیر ، وفیه " . . لن تحملوا ما " .
* : البحار : ج 52 ص 130 ب 22 ح 26 - عن غیبة الطوسی ، بتفاوت یسیر .
* : منتخب الأثر : ص 515 ف 10 ب 5 ح 10 - عن غیبة الطوسی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 88/10/17 :: ساعت 7:5 عصر )
»» داستان دوستان

داستان دوستان

تشرف جناب جعفر نعلبند اصفهانی

آقای حاج میرزا محمد علی گلستانه اصفهانی (ره) فرمودند: عموی من، آقاسید محمد علی (ره) برای من نقل کردند: در زمان ما در اصفهان شخصی به نام جعفر که شغلش نعلبندی بود، بعضی حرفها رامی زد که موجب طعن و رد مردم شده بود، مثل آن که می گفت: با طی الارض به کربلارفته ام.

یا می گفت: مردم را به صورتهای مختلف دیده ام.

و یا خدمت حضرت صاحب الامر (ع) رسیده ام.

او هم به خاطر حرفهای مردم، آن صحبتها را ترک نمود.

تا آن که روزی برای زیارت مقبره متبرکه تخت فولاد می رفتم.

در بین راه دیدم جعفرنعلبند هم به آن طرف می رود.

نزدیک او رفتم و گفتم: میل داری در راه با هم باشیم؟ گفت: اشکالی ندارد، با هم گفتگو می کنیم و خستگی راه را هم نمی فهمیم.

قدری با هم گفتگو کردیم، تا آن که پرسیدم: این صحبتهایی که مردم از تو نقل می کنند، چیست؟ آیا صحت دارد یا نه؟ گفت: آقا از این مطلب بگذرید.

اصرار کردم و گفتم: من که بی غرضم، مانعی ندارد بگویی.

گفت: آقا من بیست و پنج بار از پول کسب خود، به کربلا مشرف شدم و در همه سفرها، برای زیارتی عرفه می رفتم.

در سفر بیست و پنجم بین راه، شخصی یزدی بامن رفیق شد.

چند منزل که با هم رفتیم، مریض شد و کم کم مرض او شدت کرد، تا به منزلی که ترسناک بود، رسیدیم و به خاطر ترسناک بودن آن قسمت، قافله را دو روزدر کاروانسرا نگه داشتند، تا آن که قافله های دیگر برسند و جمعیت زیادتر شود.

ازطرفی حال زائر یزدی هم خیلی سخت شد و مشرف به موت گردید.

روز سوم که قافله خواست حرکت کند، من راجع به او متحیر ماندم که چطور او را بااین حال تنها بگذارم و نزد خدای تعالی مسئول شوم؟ از طرفی چطور این جا بمانم واز زیارت عرفه که بیست و چهار سال برای درک آن، جدیت داشته ام، محروم شوم؟ بالاخره بعد از فکر بسیار، بنایم بر رفتن شد، لذا هنگام حرکت قافله، پیش او رفتم وگفتم: من می روم و دعا می کنم که خداوند تو را هم شفا مرحمت فرماید.

این مطلب را که شنید، اشکش سرازیر شد و گفت: من یک ساعت دیگر می میرم، صبرکن، وقتی از دنیا رفتم، خورجین و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با این الاغ به کرمانشاه و از آن جا هم هر طوری که راحت باشد، به کربلا برسان.

وقتی این حرف را زد و گریه او را دیدم، دلم به حالش سوخت و همان جا ماندم.

قافله رفت و مدت زمانی که گذشت، آن زائر یزدی از دنیا رفت.

من هم او را بر الاغ بسته و حرکت کردم.

وقتی از کاروانسرا بیرون آمدم، دیدم از قافله هیچ اثری نیست،جز آن که گرد و غبار آنها از دور دیده می شد.

تا یک فرسخ راه رفتم، اما جنازه را هر طور بر الاغ می بستم، همین که مقداری راه می رفتم، می افتاد و هیچ قرار نمی گرفت.

با همه اینها به خاطر تنهایی، ترس بر من غلبه کرد.

بالاخره دیدم، نمی توانم او را ببرم، حالم خیلی پریشان شد.

همان جاایستادم و به جانب حضرت سیدالشهداء (ع) توجه نمودم و با چشم گریان عرض کردم: آقا من با این زائر شما چه کنم؟ اگر او را در این بیابان رها کنم، نزد خدا و شمامسئول هستم.

اگر هم بخواهم او را بیاورم، توانایی ندارم.

ناگهان دیدم، چهار نفر سوار پیدا شدند و آن سواری که بزرگ آنها بود، فرمود: جعفربا زائر ما چه می کنی؟ عرض کردم: آقا چه کنم، در کار او مانده ام! آن سه نفر دیگر پیاده شدند.

یک نفر آنها نیزه ای در دست داشت که آن را در گودال آبی که خشک شده بود فرو برد، آب جوشش کرد و گودال پر شد.

آن میت را غسل دادند.

بزرگ آنان جلو ایستاد و با هم نماز میت را خواندیم و بعد هم او را محکم بر الاغ بستند و ناپدید شدند.

من هم براه افتادم.

ناگاه دیدم، از قافله ای که پیش از ما حرکت کرده بود، گذشتم و جلوافتادم.

کمی گذشت، دیدم به قافله ای که پیش از آن قافله حرکت کرده بود، رسیدم.

وبعد هم طولی نکشید که دیدم به پل نزدیک کربلا رسیده ام.

در تعجب و حیرت بودم که این چه جریان و حکایتی است! میت را بردم و در وادی ایمن دفن کردم.

قافله ما تقریبا بعد از بیست روز رسید.

هر کدام از اهل قافله می پرسید: تو کی وچگونه آمدی! من قضیه را برای بعضی به اجمال و برای بعضی مشروحا می گفتم وآنها هم تعجب می کردند.

تا آن که روز عرفه شد و به حرم مطهر مشرف شدم، ولی با کمال تعجب دیدم که مردم را به صورت حیوانات مختلف می بینم، از قبیل: گرگ، خوک، میمون و غیره و جمعی را هم به صورت انسان می دیدم! از شدت وحشت برگشتم و مجددا قبل از ظهر مشرف شدم.

باز مردم را به همان حالت می دیدم.

برگشتم و بعد از ظهر رفتم، ولی مردم را همان طور مشاهده کردم! روز بعد که رفتم، دیدم همه به صورت انسان می باشند.

تا آن که بعد از این سفر، چندسفر دیگر مشرف شدم، باز روز عرفه مردم را به صورت حیوانات مختلف می دیدم ودر غیر آن روز، به همان صورت انسان می دیدم.

به همین جهت، تصمیم گرفتم که دیگر برای زیارتی عرفه مشرف نشوم.

چون این وقایع را برای مردم نقل می کردم، بدگویی می کردند و می گفتند: برای یک سفر زیارت، چه ادعاهایی می کند.

لذا من، نقل این قضایا را به کلی ترک کردم، تا آن که شبی با خانواده ام مشغول غذاخوردن بودیم.

صدای در بلند شد، وقتی در را باز کردم، دیدم شخصی می فرماید:حضرت صاحب الامر (ع) تو را خواسته اند.

به همراه ایشان رفتم، تا به مسجد جمعه رسیدم.

دیدم آن حضرت (ع) در محلی که منبر بسیار بلندی در آن بود، بالای منبر تشریف دارند و آن جا هم مملو از جمعیت است.

آنها عمامه داشتند و لباسشان مثل لباس شوشتری ها بود.

به فکر افتادم که دربین این جمعیت، چطور می توانم خدمت ایشان برسم، اما حضرت به من توجه فرمودند و صدا زدند: جعفر بیا.

من رفتم و تا مقابل منبر رسیدم.

فرمودند: چرا برای مردم آنچه را که در راه کربلا دیده ای نقل نمی کنی؟ عرض کردم: آقا من نقل می کردم، از بس مردم بدگویی کردند، دیگر ترک نمودم.

حضرت فرمودند: تو کاری به حرف مردم نداشته باش، آنچه را که دیده ای نقل کن تامردم بفهمند ما چه نظر مرحمت و لطفی با زائر جدمان حضرت سیدالشهداء (ع) داریم. [1] .

××××××××

پاورقی:برکات حضرت ولی عصر(عج)«خلاصه کتاب العبقری الحسان»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 88/10/16 :: ساعت 5:52 عصر )
»» اهل بیت در کتابهای اهل سنت

اهل بیت در کتابهای اهل سنت

ماجرای سقیفه در حالی رخ می‏دهد که مسلمانان سفارشهای فراوان و اکید پیامبر (ص) را در مناسبتها و محلهای مختلف نسبت به اهل بیت و بویژه خلافت علی (ع) هنوز به خاطر دارند. بسیاری از آن سفارشها در زمینه‏ای مختلفا هنوز هم در کتابهای حدیث اهل سنت به تواتر موجود است. «احمد بن حنبل» پیشوای حنبلیان و از ائمه حدیث اهل سنت می‏گوید:

فضایلی که از پیامبر برای «علی بن ابی‏طالب (ع)» آمده برای هیچ یک از صحابه نیامده است.» [1] .

اکنون به چند نمونه آن در ذیل اشاره می‏شود:

آیه تطهیر

ام‏سلمه می‏گوید: «پیامبر در خانه من بود که آیه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» [2] نازل شد. آن گاه پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن، حسین را خواند و کسای خیبری خود را بر آنان افکند و فرمود: «اللهم هؤلاء اهل بیتی، اللهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا». ام‏سلمه گوید به پیامبر عرض کردم «آیا من از ایشان نیستم؟» فرمود: «تو خوبی» [3] اکثر قریب به اتفاق اهل سنت، نزول این آیه را در شأن علی و فاطمه و فرزندانش ذکر کرده‏اند و گروهی زنان پیامبر را نیز داخل می‏دانند.

حدیث ثقلین

«زید بن ارقم» گوید: زمانی که پیامبر خدا از حجة الوداع بازگشت و وارد «غدیر خم» شد، ظهر بود. دستور فرمود: «کاروان توقف کند.» پس از نماز بالای منبر رفت و خطبه خواند و فرمود: «ای مردم! من موظف شده‏ام که پیغامی را به شما برسانم.»

«انی قد ترکت فیکم الثقلین احدهما اکبر من الاخر کتاب الله تعالی و عترتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض». ثم قال: «ان الله عزوجل مولای و انا مولی کل مؤمن». ثم اخذ بید علی (ع) فقال: «»من کنت مولاه فهذا ولیه، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه». [4] .

«همانا من بین شما دو چیز گرانبها به یادگار گذاشتم که یکی از آن دو از دیگری بزرگتر است: کتاب خداوند تعالی (قرآن) و عترتم، پس بنگرید که چگونه مرا در آن دو پیروی می‏کنید. همانا آن دو هرگز از هم جدا نشوند تا بر حوض بر من وارد شوند». سپس فرمود: «همانا خدای عزوجل مولای من و من مولای همه مؤمنان هستم». آن گاه دست علی (ع) را گرفت و فرمود: «کسی که من مولای اویم پس این علی مولای اوست. خدایا دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن دار».

«حاکم نیشابوری» در مستدرک  «ابن‏حجر مکی» (علی‏رغم تعصب شدیدش) در صواعق، می‏گوید: «این حدیث صحیح است و هیچ شکی در آن نیست».

بیش از سیصد نفر از بزرگان اهل سنت به طرق مختلف «حدیث غدیر خم» و نزول آیات «تبلیغ» و «اکمال» [5] را از بیش از یک صد نفر از صحابه رسول گرامی اسلام (ص) نقل نموده‏اند.

حدیث سفینه

از دلایل دیگر بر حقانیت اهل بیت -علیهم‏السلام -حدیث معتبر «سفینه» است که بیش از صد نفر از علمای اهل سنت به حد تواتر نقل کرده‏اند که پیامبر فرمود: «ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها هلک». [6] .

«همانا مثل اهل بیت من در شما همانند مثل کشتی نوح است. هر کس بر آن سوار شود نجات خواهد یافت و هر کس از آن جا بماند هلاک خواهد شد».

حدیث منزلت

پیامبر خدا زمانی که از مدینه برای غزوه تبوک خارج می‏شد، علی (ع) را به عنوان جانشین خود در آن شهر منصوب فرمود، ولی آن حضرت به دلیل شوق حهاد از پیامبر خواهش کرد که او را هم با خود به جنگ ببرد. در این موقع پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود:

«الا ترضی انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» [7] .

«آیا خشنود نیستی که تو به منزله هارون برای من هستی، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود».

از این قبیل است: آیه مباهله «با نصارای نجران»، آیه ولایت«در شأن علی (ع) هنگام تصدق در حال نماز»، حدیث مدینه علم، حدیث الدار «در اولین روزهای رسالت هنگام بیعت کردن علی (ع) با حضرت»، حدیث رایت «در جنگ خیبر» و...، که حاکم نیشابوری در کتاب «المستدرک علی الصحیحین» همه آنها را به عنوان احادیثی که صحیح بوده، ولی بخاری و مسلم آنها را در کتابشان ذکر نکرده‏اند، جمع آوری کرده‏ است.

هدف از آنچه بیان شد، تنها شناسایی خط اصیل قرآن به همراه عترت است. خطی که پیامبر برای بقای اسلام و حفظ آن از گزند حوادث از همان اوایل رسالتش، پس از نزول آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» در حدیث معروف به «حدیث الدار» آن را مطرح کرد و در طول 23 سال دوران رسالت و به مناسبتهای گوناگون این اصل اصیل را گوشزد فرمود و حتی در آخرین روزهای حیات خویش با بیانی بسیار صریح در حدیث معروف به «ثقلین» آن را ترسیم فرمود. خطی که اگر امام حسین (ع) با شهادت خود از آن حمایت نمی‏کرد امروز از اسلام اصیل محمدی خبری نبود.8

××××××××

پاورقی:1-مستدرک حاکم نیشابوری،ج3،ص107---2-احزاب،آیه33

3-تفسیرالقرآن العظیم،ابن کثیر،چاپ بیروت،ج3،ص484

4-مستدرک حاکم،ج3،ص109

5-مائده،آیه67----6-کنزالعمال،التراث الاسلامی،ح34134

7-مسنداحمدبن حنبل،ج1،ص170و177و179و182

8-کتاب اهل بیت درکتابهای اهل سنت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 88/10/16 :: ساعت 1:54 عصر )
»» چشمه‏ی فریاد

چشمه‏ی فریاد

 

سر نی در نینوا می‏ماند، اگر زینب نبود 

کربلا در کربلا می‏ماند، اگر زینب نبود

چهره‏ی سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ 

پشت ابری از ریا، می‏ماند، اگر زینب نبود

چشمه‏ی فریاد مظلومیت لب تشنگان 

در کویر تفته جا می‏ماند، اگر زینب نبود

زخمه‏ی زخمی‏ترین فریاد در چنگ سکوت 

از طراز نغمه وا می‏ماند، اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی، بی‏سوار و بی‏لگام 

در بیابانها رها می‏ماند، اگر زینب نبود

در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب 

پشت کوه فتنه‏ها می‏ماند، اگر زینب نبود

×××××××

شعراز:قادرطهماسبی(فرید



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 88/10/16 :: ساعت 11:54 صبح )
»» فریاد «یا خلیل» از ضریح مطهر امام حسین (ع)

فریاد «یا خلیل» از ضریح مطهر امام حسین در هنگام عزاداری اهالی کرمانشاه‏

این قضیه را سید عطاء الله شمس دولت آبادی نقل فرموده‏اند:

تقریبا شصت سال قبل که طفلی بودم، با مرحوم پدرم به عزم زیارت به کربلا مشرف شده بودیم. چون در آن زمان، هواپیما و ماشین مسافربری نبود، مردم با اسب و کجاوه به زیارت می‏رفتند.

در آن زمان مرسوم بود که از هر شهری، مردم به صورت قافله‏ی دست جمعی به راه می‏افتادند و در شبهای جمعه که زوار و اهل هر شهر به کربلا می‏رسیدند، برای خود هیئتی جداگانه تشکیل می‏دادند و به سینه زنی و عزاداری مشغول می‏شدند.

هر نقطه از حرم و رواق و ایوان، به یکی از شهرستانها اختصاص داشت و چون اهل کرمانشاه خیلی به کربلا نزدیکتر بودند و اغلب آنها با اهالی کربلا مربوط بودند و رفت و آمد داشتند، بهترین محل را (یعنی حرم مطهر و اطراف آن را) مخصوص اهل کرمانشاه معین کرده بودند. لذا از ساعت دوازده شب به بعد، سینه زدن و عزاداری کردن در حرم مطهر مخصوص زوار کرمانشاهی بود.

در یکی از شبهای جمعه، در حدود دو ساعت بعد از نصف شب، جمعی از اهالی کرمانشاه که اتفاقا عده‏ی زیادی از متدینین نیز با آنها به زیارت مشرف شده بودند، در حرم جمع گشته و مشغول عزاداری شدند.

غیر از این عده، احدی در حرم مطهر رفت و آمد نمی‏کرد. وضع عجیبی بود! رجال و متدینین و بزرگان اطراف حرم نشسته و در میان آنها یعنی دور ضریح مقدس، عده‏ای مشغول سینه زدن بودند و سید پیرمرد بزرگواری هم - که خیلی مورد توجه مردم بود و صاحب نفس هم بود - مرثیه خوان آن دسته‏ی سینه زنی بود.

ناگاه مرثیه خوان سکوت نمود و از سینه زنان فقط صدای زدن دستها به سینه، شنیده می‏شد. در همان حال که سکوت محض حرم مطهر را فراگرفته بود؛ ناگهان از ضریح مطهر صدایی حزین شنیده شد که فرمود: «یا خلیل!» یعنی ای دوست! جمعیت یک مرتبه دستهایشان سست شده و نفسها در سینه‏ها قطع گردید و زمزمه‏ها متوقف شد و همگی متوجه شدند که این صدا از کجا بلند شد.

بار دیگر همین جمله‏ی «یا خلیل» شنیده شد و همگی فهمیدند که بدون تردید این صدا از ضریح مطهر آقا سیدالشهداء علیه‏السلام است. گویا همه سینه زنان انتظار داشتند که بار دیگر این صدا را که به منزله‏ی معجزه‏ای بود، بشنوند.

ناگهان برای مرتبه ی سوم آن صدا از ضریح مطهر شنیده شده و جمعیت از هر سو خود را به طرف ضریح پرتاب نمودند. در همین بین سرپایی به شدت به پهلوی من رسید و فورا غش کردم.

وقتی که به هوش آمدم، خود را روی دست پدر مشاهده کردم که با چشم‏های گریان به من می‏نگریست و چون دید من به هوش آمدم و سالم هستم، صدا زد: عزیزم! بگو ببینم تو چه دیدی؟ چرا به این حال افتادی؟ گفتم: من در حرم متوجه سینه زدن جمعیت و زمزمه‏ی گوشه و کنار حرم بودم، ناگاه صدائی از میان ضریح شنیدم که گفت: «یا خلیل!» بار دوم که این جمله را شنیدم، دیدم تمام این جمعیت متوجه ضریح طمهر گردیدند.

اما مرتبه‏ی سوم که آن صدا از ضریح مطهر بلند شد،یک مرتبه دیدم جمعیت ازجای خود کنده شدند و خود را به ضریح پرتاب نمودند، ولی ناگهان لگدی به پهلوی من خورد و دیگر چیزی نفهمیدم.

مرحوم پدرم گفت: عزیزم می‏دانی که گوینده‏ی آن جمله و صدا، چه کسی بود؟ گفتم: نه. گفت: او خود آقا اباعبدالله علیه‏السلام بودند که چون وضع اخلاص و عزاداری بی‏ریای آن جمع را به طور مخصوصی احساس کردند، ناگهان از شدت شوق، سه بار فرمودند: «ای دوست!» و این کلمه اظهار تشکری از عزاداران بود. [1] .

××××××××

پاورقی:1- کرامات الحسینیه،ج1،ص280به نقل ازکشکول شمس-امدادهای ائمه اطهاربرای رونق عزای امام حسین(ع)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 88/10/16 :: ساعت 11:30 صبح )
»» جمع شدن حیوانات و عزاداری آنها در کنار کوه الوند

جمع شدن حیوانات و عزاداری آنها در کنار کوه الوند

عالم جلیل و کامل نبیل، صاحب کرامات باهره و مقامات ظاهره آخوند زین العابدین سلماسی (اعلی الله مقامه) فرمود: چون از سفر زیارت حضرت امام رضا علیه‏السلام مراجعت کردیم؛ عبور ما به کوه الوند افتاد که در نزدیکی همدان واقع شده است. پس در آنجا فرود آمدیم و موسم بهار بود.

همراهان مشغول خیمه زدن شدند و من به دامنه‏ی کوه نظر می‏کردم. ناگاه چشمم به چیز سفیدی افتاد، چون تأمل کردم پیرمرد محاسن سفیدی را دیدم که عمامه‏ی کوچکی بر سر داشت و بر سکویی که قریب به چهار ذرع ارتفاع داشت، نشسته بود و بر دور آن سنگهای بزرگی چیده بود که به جز سرش چیزی نمایان نبود.

پس نزدیک او رفتم وسلام کردم و مهربانی نمودم. با من انس گرفت و از جای خود فرود آمد و مرا خبر داد که از گروه ضاله (صوفیه) نیست که به جهت بیرون رفتن از عهده‏ی تکالیف، اسمهای مختلف بر خود گذاشته‏اند و با قیافه‏های عجیب بیرون

می‏آیند! بلکه برای او اهل و اولاد بوده است و پس از اصلاح امور ایشان، برای فراغت در عبادت، از آنها عزلت اختیار کرده است. و در نزد او رساله‏های علمیه از علمای آن عصر بود و می‏گفت هیجده سال است که در آنجا ساکن شده است.

او می‏گفت: اول آمدن من به اینجا ماه رجب بود، چون پنج ماه و اندی گذشت؛ شبی مشغول نماز مغرب بودم، ناگاه صدای ولوله‏ی عظیمی آمد و آوازهای غریبی شنیدم! پس ترسیدم و نماز را کوتاه کردم و در این دشت نگاه کردم. دیدم بیابان از حیوانات پر شده است و همه‏ی آنها رو به من می‏آیند! اضطراب و خوفم زیاد شد و از آن اجتماع حیوانات تعجب کردم. و چون دیدم در میان ایشان حیوانات مختلفه و متضاده چون شیر و آهو و گاو کوهی و پلنگ و گرگ با هم مختلط هستند و با صداهای عجیبی صیحه می‏زنند! سپس در این محل دور من جمع شدند و سرهای خود را به سوی من بلند کرده و فریاد می‏زدند!

با خود گفتم: دور هم جمع شدن این وحوش و درندگانی که با هم دشمن هستند. برای دریدن من نیست. زیرا اگر برای دریدن من بود، باید همدیگر را می‏دریدند. پس این اجتماع برای امر بزرگی می‏باشد! باید یک حادثه‏ی عجیبی در دنیا رخ داده باشد.

وقتی خوب فکر کردم، فهمیدم امشب شب عاشورای حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام می‏باشد و این فریادها و سر و صداها و فغان و اجتماع و نوحه گری و گریه و ناله برای مصیبت حضرت سیداالشهداء علیه‏السلام است. وقتی مطمئن شدم، عمامه را از سر برداشتم و با دست بر سر خود زدم و خود را از این مکان انداختم و می‏گفتم: «حسین، حسین، شهید کربلا حسین» و امثال این کلمات را می‏گفتم. پس حیوانات در میان خود جایی برایم خالی کردند و دورم حلقه زدند. بعضی از حیوانات سر به زمین می‏زدند و بعضی خود را در خاک می‏انداختند و همین طور تا طلوع فجر عزاداری می‏کردیم!

سپس آنها که وحشی‏تر از همه بودند، رفتند و به همین ترتیب یک یک حیوانات رفتند و متفرق شدند. از آن سال تا به حال که مدت هیجده سال است، این عادت آنها است و هر وقت که من محرم را فراموش می‏کنم و یا بر من مشتبه می‏شود، آنها با جمع شدنشان به من توجه می‏دهند [1] .

 

××××× 

پاورقی:1-داستانهای شگفت ،ص285کرامات الحسینیه،ج2،ص127ترجمه دارالسلام نوری،ج4،ص360منتهی الآمال ،ج1،ص840



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( شنبه 88/10/5 :: ساعت 2:28 عصر )
»» از جای خیز!

از جای خیز!

زینب چو دید پیکر آن شه بروی خاک 

از دل کشید ناله به صد آه سوزناک

 کای خفته خوش به بستر خون! دیده باز کن 

احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن

 از وارث سریر امامت! ز جای خیز 

بر کشتگان بی‏کفن خود نماز کن

 طفلان خود به ورطه‏ی بحر بلا نگر 

دستی به دستیگری ایشان، دراز کن

 سیرم ز زندگانی دنیا، یکی مرا 

لب بر گلو رسان و زجان بی‏نیاز کن

 برخیز! صبح، شام شد ای میر کاروان 

ما را سوار بر شتر بی ‏جهاز کن

 یا دست ما بگیر و ازین دشت پرهراس 

بار دگر روانه بسوی حجاز کن

××××××× 

شعراز:نیرتبریزی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( شنبه 88/10/5 :: ساعت 2:21 عصر )
»» روز دهم محرم

روز دهم محرم- سال شصت و یکم هجری قمری

شهادت امام حسین علیه السلام و بیش از هفتاد تن از یارانش در کربلا.

پس از آن که امام حسین بت علی علیه السلام به دعوت اهالی کوفه، از مکه عازم عراق شده بود، پیش از رسیدن به کوفه از سوی نیروهای نظامی عبیدالله بن زیاد به فرماندهی حر بن یزید ریاحی، مورد تعقیب قرار گرفت و از ورود آن حضرت به کوفه، ممانعت به عمل آمد.

پس از چند روز گفت و گو و ادامه ضمنی حرکت کاروان امام حسین علیه السلام، سرانجام حر بن یزید آن حضرت را در صحرای کربلا فرود آورد و در آن جا دو سپاه در برابر یک دیگر خیمه های خویش را بر پا کردند.

ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا، مصادف با دوم سال 61 قمری بود. آن حضرت، نه روز در این زمین سکونت نمود و در روز دهم محرم که معروف به عاشورا است، به همراه یاران فداکارش به دست سپاهیان جنایت کار عمر بن سعد و با دستور مستقیم عبیدالله بن زیاد (عامل یزید بن معاویه در کوفه و بصره) به شهادت رسید.

سپاه کم تعداد امام حسین علیه السلام که به روایتی 72 تن و به روایتی دیگر 145 تن سواره و پیاده بودند، [1] به خاطر برخورداری از روحیه فداکاری و ایمان به مبارزه با طاغوت و رفع منکر از جامعه، با رهبری های پیشوای نمونه خود، یعنی اباعبدالله الحسین علیه السلام از بامداد روز عاشورا تا عصر آن در برابر سپاه حجیم و پر تعداد عمر بن سعد که بنا به روایتی 30000 تن بودند، مقاومت کرده و سرانجام مظلومانه و آزاد مردانه جام شهادت را سرکشیدند. از همه مظلومتر پیشوای شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که پس از مبارزه های زیاد، تمام بدنش از زخم شمشیر، نیزه و تیرهای دشمن مجروح و خون آلود شده بود و سرانجام به دست شمر بن ذی جوشن به شهادت رسید.

×××××××

پاورقی:1-منتهی الآمال،ج1،ص342

منبع:کتاب روزشمارتاریخ اسلام



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( شنبه 88/10/5 :: ساعت 2:7 عصر )
<   <<   151   152   153   154   155   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حدیث روز
مثل شجره طیبه
در تفسیر مرج البحرین یلتقیان
فضایل حضرت زهرا(سلام الله علیها)
داستانهایى از زیارت عاشورا
مقامات مردان خدا
داستانهائى از علماء
فاطمه(س)بعدازرحلت پیامبر(ص)
مردى که بر قبر شیخ مى گریست
ای آخرین بهار
صلوات و درود فرشتگان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 47
>> بازدید دیروز: 185
>> مجموع بازدیدها: 1548346
» درباره من

قطره ای ازدریا

» پیوندهای روزانه

داستانهای اصول کافی [193]
داستان وحکایت [175]
احکام بانوان [91]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه دختران [105]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه پسران [89]
احکام روابط زن ومرد [194]
[آرشیو(6)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
امام زمان(عج)[221] . حدیث روز[159] . امام علی(ع)[135] . محرم[110] . داستان دوستان[103] . امام حسین(ع)[102] . شعر[97] . رمضان[81] . امام رضا(ع)[68] . حضرت محمد(ص)[67] . امام حسن مجتبی(ع)[48] . امام صادق(ع)[43] . یَابْنَ آدَمَ![37] . پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه[34] . حضرت زهرا(س)[31] . بانگ رحیل[31] . دعاهاى قرآن[31] . دعا[28] . صلوات[21] . عکسهای دیدنی[21] . پیام امام زمان[21] . شیطان[20] . امام جواد(ع)[17] . کرامات الرضویه (ع )[16] . اعجازخوراکیها[15] . امام باقر(ع)[15] . نکته ها[14] . امام سجاد(ع)[13] . علامه حسن زاده آملى[13] . امام حسن عسکری(ع)[12] . چیستان[12] . داستانهائى از علماء[10] . درسهایی ازنهج البلاغه[10] . شیوه هاى تهاجم فرهنگى[9] . مناجات[9] . امام مهدی امتحان الهی[9] . اربعین[8] . حادثه کربلا و پیامبران الهی[8] . پیشگوئیهای حضرت علی(ع)[8] . مراقبات ماه مبارک رمضان[8] . فاطمه سلام الله علیها از دیدگاه روایات[8] . زیارت عاشورا[8] . ذکرهای شگفت عارفان[8] . نماز[8] . داستانی ازصلوات[7] . شیطان شناسی[7] . غدیر[6] . دوستی[6] . حضرت معصومه(س)[6] . آیت الله بهاءالدینی[6] . ابزارهاى تهاجم فرهنگى[6] . امام زمان[6] . وادی السلام[6] . معاد[5] . بانگ رحیل![5] . حضرت زینب(س)[5] . حکایت[5] . دانستنی ها[5] . تمثیلات[5] . حدیث[5] . ره توشه[5] . شفایافتگان[5] . فاطمه سلام الله علیها از دیده گاه قرآن[5] . عکس دیدنی[5] . ماه رمضان[5] . لطیفه[4] . کشکول[4] . مقامات مردان خدا[4] . عیدفطر[4] . عیدنوروزدرشعرامام خمینی(ره)[4] . عکس[4] . فاطمه زهرا(س)[4] . شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)[4] . سلمان فارسی[4] . درسهایی ازعارف کامل مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی[4] . پیامهاونکته های قرآنی[4] . حکایت[4] . امام هادی(ع)[4] . امام خمینی(ره)[4] . امام کاظم(ع)[4] . اعجازخوراکیها[4] . آیامی دانید[4] . مقام حضرت زینب(س)[4] . یاصاحب الزمان(عج)[4] . یاعلی ابن موسی الرضا(ع)[3] . هجران غیبت[3] . نماز باران و بلعیدن دوشیرِ در پرده[3] . کشکول[3] . استغاثه به حضرت مهدی(عج)[3] . اسراف[3] . احترام به عزاداران امام حسین(ع)[3] . حضرت ابوالفضل(ع)[3] . جواب چهل مسئله مشکل از کودکی خردسال[3] . داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا[3] . سیمای نصیحت وناصحین[3] . شوخ طبعیهای جبهه[3] . شیخ حسنعلی اصفهانی(نخودکی)[3] . شایعه[3] . فضایل حضرت زهرا[3] . شیطان درقرآن(مبحث هفتم)[3] . عیدنوروزمبارک باد[2] . فراق محبوب[2] . عیدمبعث[2] . غفلت چرا؟![2] . فضیلت ماه رمضان[2] . فرمان شگفت[2] . عکسهای دیدنی[2] . فلسفه روزه چیست؟[2] . قرآن[2] . فوکویاماوبازشناسی هویت شیعه[2] . شیطان درقرآن(مبحث دوم)[2] . عدس[2] . علل و عوامل عزت[2] . مکتب عشق[2] . مردم از نظر دعا کردن بر چند گروهند؟[2] . معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله[2] . ناله ستون مسجد[2] . قضاوتهای حضرت علی(ع)[2] . گریه امام زمان(عج)[2] . گریه پیامبر صلى الله علیه و آله ![2] . شب قدر[2] . شعر جانسوز[2] . شباهت علم اخلاق به علم طب[2] . شفاى پا[2] . شیخ مرتضى انصارى[2] . شعر-درمبعث حضرت رسول(ص)[2] . شهادت امام حسن علیه السلام[2] . سیما واهمیت روزه[2] . سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل[2] . سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا[2] . روز پنجم محرم[2] . روز چهارم محرم[2] . روز دهم محرم[2] . روز هشتم محرم[2] . روز هفتم محرم[2] . زهر کشنده[2] . سخنى درباره نیمه شعبان[2] . زیارت عاشورا و برطرف شدن دشواریها[2] . دستورالعمل[2] . دعا از امتیازات شیعه[2] . دعاهایى که به حضرت محمد (ص) آموزش داد[2] . دعای امام صادق علیه السلام در روز آخر شعبان[2] . دعاى بندگان با کمال الهى[2] . دلیل قرآنی[2] . دیدار با مهدی در سایه قرآن[2] . دفاع ازحق[2] . دست بخشش گر[2] . دلیل اوّل معاد[2] . دو رکعت نماز حاجت[2] . روزسوم محرم[2] . روزششم محرم[2] . داستانهایى از زیارت عاشورا[2] . داستانی از صلوات[2] . حماسه عاشورا[2] . در خلوت هم از گناه بپرهیزید[2] . خاطره[2] . خطبه پیامبر گرامی اسلام(ص)درآخرماه شعبان المعظم[2] . چند گفتار از امام رضا علیه السلام[2] . چه کنم با شرم؟[2] . حدیث قدسی[2] . تلخى گوش و شورى آب چشم[2] . حد یث روز[2] . حدیث عید[2] . حضرت فاطمه(س)[2] . پیش صاحب نظران[2] . پیشنهاد ابلیس[2] . پیراهن نبوت بر تن على علیه السلام[2] . تأثیرتربیت خانوادگی[2] . تسلیم[2] . ترک جلسه به خاطر نماز[2] . تشرف آقا شیخ حسین نجفی[2] . به برکت حضرت زهرا(س)شیعه شدند[2] . پاسخ نیکی[2] . پند[2] . بهشت مشتاق حسن[2] . پر افتخارترین پیوند[2] . جمع شدن حیوانات و عزاداری آنها در کنار کوه الوند[2] . ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام)[2] . تو جان جهانی فدایت شوم[2] . توقیع حضرت ولیعصر(عج)[2] . تشرف اخوی آقاسیدعلی داماد[2] . تشریع روزه رمضان[2] . تعجب عزرائیل[2] . اسامی شیطان[2] . ارتحال رسول خداصلی الله علیه وآله[2] . اسلحه مسموم در توبره[2] . اشعار امام حسین علیه‏السلام[2] . اعتماد به ساقى[2] . الاکه راز خدایی[2] . آثار نیک و بد اعمال[2] . آه دل[2] . ابدال یا پیشکاران امام زمان (عجّ)[2] . آیت الله بهجت[2] . آیت الله خوشوقت[2] . آفرینش نور پیش از آفرینش خلق[2] . 1مام زمان(عج)[2] . آثارمتفاوت همنشینی باطبقات مختلف[2] . آخرین وظایف منتظران[2] . انجیر[2] . امام حسن عسکری(ع)[2] . امام حسن(ع)[2] . امام حسین (ع)[2] . امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در دیدگاه اهل سنت[2] . امام زمان (عج)[2] . آیت الله بهاء الدینی[2] . امام زمان(ع)[2] . امام کاظم(ع)[2] . اول آگاهی بعدعمل[2] . بعثت رسول خدا[2] . به ره ولای مهدی[2] . به من پناه آورید![2] . بهترین بندگان خدا[2] . بیهوده تان نیافریده ام![2] . اولین مؤمن[2] . یامهدی(عج)[2] . یونجه[2] . کرامات امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت[2] . کم کم غروب ماه خدا دیده می شود[2] . نکته[2] . نظراهل تسنن درباره حضرت مهدی(عج الله تعالی)[2] . مقام معظم رهبری[2] . موعودجهانی[2] . میلاد خورشید[2] . نماز لیله الرغائب[2] . نور نبوت[2] . هفته دفاع مقدس[2] . وصیت امام صادق علیه السلام به عمران بصری[2] . یاثامن الحجج(ع)[2] . نیکی به پدرومادر[2] . ویژه گیهای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)[2] . یا صاحب الزمان(عج)[2] . یاامام رضا(ع)[2] . یاامام صادق(علیه السلام) . یاایهاالعزیز . یاایهالعزیز . یاباقرالعلوم . یا صادق آل محمد«علیه السلام» . یا علمدارحسین(ع) . یا قابض.... . یا مولا . یاامام جواد(ع) . یا اباصالح المهدی ادرکنی . یا ایها العزیز . یا بگو نه تا به خانه ام بروم .. . یا حسن مجتبی(علیه السلام) . یا رب زغمش . یا صاحب الزمان (عج) . نکته . نماز اوّل وقت وسط جنگ . یاجوادالائمه ادرکنی . یاحسن مجتبی(ع) . یاد دادن استخاره با تسبیح به خانمی که می‏خواست از راه حرام کسب م . یاد کردى دوسویه . یادی از گذشته . یادی ازشهیدثالث . یار آمدنی است . یاران مهدى علیه السلام بیشتر کجا هستند؟ . یاعلی بن موسی الرضا(ع) . یاعلی(ع) . یافاطمه معصومه(س) . یاقدوس . یامهدی . هارون مکی . هان اى مردم! دنیا... . یَابَنی آدَمَ! . وصیت نامه رهبر انقلاب در سال 42 . وصیت های حضرب زهرا(س) . وظیفه پدران . وفات سلمان فارسی . وقتى عمر از على علیه السلام مى گوید! . ولایت و درخت انار . ولترنت افشا کرد: . وه !شگفتا از تو اى خاک اسرارآمیز! . ویژگی های حزب الله . ویژگی های شیطان . ویژگی‌های ماه رجب . ویژگیهاى حضرت معصومه (س) . ویژگیهاى دهگانه عاقل . ویژگیهای میهمانی خداوند . هدایت واقفى در خواب خفته . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا«2» . هرکه شیدای توشد . هشت خاصّیت زمین کربلا . هشتمین اختر امامت . هشدار پروردگار! . هفت خبر داغ . هفت سرور اهل بهشت . هفت سرور وسید اهل بهشت . هفتاد و دو آذرخش . هفتاد و دو آذرخش سوزان . وادی السلام از دیدگاه روایات . وادی السلام در آستانه ظهور . وادی السلام در شب معراج . وادی السلام در عهد امیرمؤ منان (ع) . وادی السلام در عهد کهن . وادی السلام و پیشینه آن . واقعه غدیرخم . والا ترین خصلت مومن . والشمس .
» آرشیو مطالب
صادق
صادق

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
در انتظار آفتاب
عکس و مطلب جالب و خنده دار
وبلاگ هیت متوسلین به آقا امام زمان ارواحنا فداء
بلوچستان
نغمه ی عاشقی
معیار عدل
.: شهر عشق :.
بادصبا
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
منطقه آزاد
اندیشه های من
عشق
سرباز حریم ولایت
شورای دانش آموزی شهرستان
ستاره طلایی
xXx عکسدونی xXx
نمی دونم بخدا موندم
عرفان وادب
پایــــــگاه اطــــــلاع رســــــــانی قـتــــلیــــش
صدای مردم نی ریز
مناجات با عشق
نوجوونی از خودتون
یا ذوالجلال و الاکرام
* امام مبین *
درجست وجوی حقیقت
دکتر علی حاجی ستوده
طلبه ایرانی
یه غریبه
حدائق ذات بهجة
نوری ازقرآن
تنهاصراط بندگی
مؤسسه فرهگی وهنری شهیدآوینی
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری
سایت جامع دفاع مقدس
مسجدمقدس جمکران
فاطمیون قم
باشگاه شبانه
قطعه ای ازبقیع
گروه اینترنتی رهروان ولایت

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان
































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب