آرامش دریا با ریختن تربت در آن
از مرحوم حاج کاظم بوشهری نقل میکنند که فرمود:
با کشتی، از بندر کویت به طرف کراچی یا بمبئی (تردید از ناقل است) حرکت کردیم. در بین راه طوفان شدیدی شد و دریا متلاطم شد. بلافاصله بلندگوی کشتی اعلام کرد که ما این حادثه را پیش بینی نکرده بودیم و اگر کسی تربت کربلا همراه دارد، نزد ما بیاورد!
با تعجب جلو رفتم و گفتم: تربت را برای چه میخواهید؟ گفت: میخواهیم در دریا بریزیم تا آرام شود. مهر تربت را از جیب خود درآوردم و به او دادم، در میان دریا انداخت و همان لحظه دریا آرام شد.
ناخدا که مسیحی بود، گفت: من نمیدانم چه سر و خاصیتی در این خاک نهفته است؟ ولی همانگونه که به ما خبر دادهاند و ما هم تجربه کردهایم، تربت کربلا باعث آرامش امواج متلاطم دریا میشود.
از مرحوم فرهاد میرزا صاحب کتاب قمقام زخار نیز نقل شده است که: زمانی در سفر دریا گرفتار شده و دریا طوفانی شده است، قدری تربت در آب ریخته است و از هلاکت قطعی نجات پیدا کرده است. [1] .
نقل میکنند که در زمان عالم گرانقدر شیعه، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری قدس سره، رودخانهی قم طغیان کرد. مرحوم شیخ ابوالقاسم قمی قدری تربت در آن ریخت و رودخانه ساکن شد.
شیخ کفعمی فرموده است: از جمله چیزهائی که برای آرامش دریا مؤثر است و به تجربه ثابت شده،این است که قدری تربت حضرت امام حسین علیهالسلام، در آن ریخته شود. [2] .
××××××××
پاورقی:1-خاک بهشت،ص117،به نقل ازنجات الامه،ص162
2- خاک بهشت،ص117،به نقل ازمستدرک الوسائل،ج8،ص237
منبع:کتاب خواص وبرکات تربت امام حسین(ع)
هفتاد و دو آذرخش
هفتاد و دو کوکب فروزان
تابنده در آسمان اسلام
رفتند زلال عشق نوشند
از چشمهی تابناک الهام
هفتاد و دو آذرخش سوزان
از دامن ابر خاک رستند
رفتند به سوی چشمهی نور
تا دور زمانه هست، هستند
هفتاد و دو آفتاب تابان
بر بام سپیده سر کشیدند
ققنوسصفت میان آتش
در گلشن شعله پر کشیدند
در سوگ حسینیان عاشق
گل خیمه به وادی عدم زد
بر طارم بیکران هستی
منظومهی ما درفش غم زد
بر بام بلند روشنائی
خورشید، برهنه سر برآمد
بر لشکریان شب خروشید
خون از نفس سحر برآمد
رفتند و به دشت تیرهی شب
تخم گل آفتاب کشتند
معنای چگونه زیستن را
با سرخی خون خود نوشتند
×××××××
شعراز:نصرالله مردانی
داستان دوستان
احترام به عزاداران امام حسین(ع)
«سوء ظن سید محمود عطاران به جوان عزادار و کتک زدن او و تورم دستش»
سید بزرگوار مرحوم سید محمود عطاران رضوان الله تعالی علیه فرمود:
سالی در ایام عاشورا در هیئت سینه زنان و عزاداران محلهی سردزک بودم. جوانی زیبا در اثناء زنجیر زدن به زنان نگاه میکرد. بالاخره من طاقت نیاوردم و غیرت کردم و به او سیلی زدم و از صف خارجش کردم.
چند دقیقه بعد دستم درد گرفت و تدریجا شدت کرد تا اینکه ناچار به دکتر مراجعه کردم. دکتر گفت: علت درد و جهت آن را نفهمیدم، ولی روغنی تجویز کردم که دردش را ساکت میکند.
آن روغن را به کار بردم ولی نفعی نبخشید، بلکه دیدم هر لحظه دردش شدیدتر و ورم و آماسش بیشتر میشود!
به خانه آمدم و فریاد میزدم و آن شب خواب نرفتم. فقط در آخر شب لحظهای خوابم برد. حضرت شاهچراغ علیهالسلام را در عالم رؤیا دیدم که فرمودند: باید آن جوان را راضی کنی.
چون به خود آمدم، دانستم که سبب درد چیست. رفتم و جوان را پیدا کردم و معذرت خواستم و بالاخره راضیش کردم و در همان لحظه درد ساکت و ورمها تمام شد و معلوم شد که من خطا کرده بودم و فقط سوءظن بوده است و من بدون علت به عزادار حضرت سیدالشهداء علیهالسلام توهین کرده بود. [1] .
×××××××
پاورقی:1-داستانهای شگفت،ص230-کرامات الحسینیه،ج1،ص77
حضرت علامه حسنزاده آملی:
رهبر عظیمالشأنتان را دوست بدارید؛ او دلداری است که دنیا شکارش نکرده
حضرت علامه حسن زاده آملی از علمای برجسته وسرشناس حوزه علمیه قم که به جهت مراتب ویژه علمی و عرفانی از استوانههای حوزههای علمیه به شمار می روند، در انتهای یکی از جلسات سخنرانی خود، عبارات مهمی را در شأن رهبر معظم انقلاب بیان فرمودهاند. نظر به اهمیت این سخنان، رجانیوز متن کامل سخنان معظم له پیرامون سجایای رهبر معظم انقلاب را به همراه فایل تصویری سخنان ایشان در اختیار کاربران خود قرار میدهد:
رهبر عظیمالشأنتان را دوست بدارید. عالمی، عادلی، رهبری، مؤمنی، موحدی، سیّاسی، دلداری، رهبری، انسان ربانی، پاک، منزه، که دنیا شکارش نکرده من جایی [سراغ] ندارم که عرض کنم.
همان که عرض کردم:
نه شکوفهای، نه برگی، نه ثمر، نه سایه دارم / همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را
قدر این نعمت عظمی را که خدا به شما عطا فرمود، قدر این رهبرِ ولیّ وهمان عبارات که سرور عزیزم جناب استاد حدادعادل، ارائه دادند؛ رهبری، ولیی، الهی.
الآن این انسجام ما، تکلیف شرعی ماست. مبادا عزیزان! آقایان مبادا!(این «مبادا» را توجه داشته باشید)
مبادا آقایان! اول انقلاب یادتان هست چند فرقه برخاستند که میخواستند کشور را تجزیه کنند؟ حواستان جمع باشد، مبادا این وحدت ما را! مبادا این جمعیت ما را! مبادا این کشور علوی را! مبادا این نعمت ولایت را!از دست شما بگیرند.
خدایا به حق پیغمبر و آل پیغمبر سایه این بزرگمرد، این رهبر اصیل اسلامی، حضرت آیتالله معظم خامنهای عزیز را مستدام بدار.
و الهی آمین، الهی آمین، الهی آمین. بعدد کلماتت آمین.
تقدیم نامه علامه حسن زاده آملی به مقام معظم رهبری که در ابتدای کتاب« انسان و عرفان»
همچنین حضرت علامه حسن زاده آملی در پی سفر رهبر معظم انقلاب به شهرستان آمل در سال 1377 کتاب«انسان و عرفان» خود را به ایشان تقدیم کردهاند، این متن ادبی و محبت آمیز به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
الم تلک آیات الکتاب الحکیم هدی و رحمه للمحسنین
با سلام و دعای خالصانه، و ارائه ارادات بی پیرایه جاودانه به حضور باهرالنور رهبرعظیم الشان کشور بزرگ جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله معظم،جناب خامنه ای کبیر- متع الله الاسلام و المسلمین بطول بقائه الشریف- ، این اثر نمونه دوران را اعنی،رساله انسان در عرف عرفان را به پاس تجلیل و تکریم و ابراز شادمانگی از نزول اجلال آن یگانه دوران در دارالاسلام و الایمان شهر هزار سنگر آمل مازندران ، از جانب خودم و از جانب همه شهروندان بزرگوار این بلدطیب و خطه شهرستان آمل بلکه از جانب همه فرزانگان گرامی و گرانقدر استان مازندران ، به پیشگاه مبارک آن ولی به حق که مصداق بارز رساله است با کمال ابتهاج و انبساط تقدیم می دارم، و عزت و شوکت روز افزون آن قائد اسوه زمان را همواره از حقیقه الحقائق خداوند سبحان مسئلت دارم.
یارب دعای خسته دلان مستجاب کن.
20/3/1377 حسن حسن زاده آملی
آرامش حقیقی، میوهی بندگی خدا
(... انا لله و انا الیه راجعون).[1] .
ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم.
امام حسین علیهالسلام از قصر بنیمقاتل، که یکی از منازل بین راه بود، کوچ کرد. شخصی به نام عقبة بن سعمان نقل میکند که ساعتی با آن حضرت رفتیم. در این هنگام، آن حضرت، همانگونه که بر پشت اسب بود، خواب مختصری بر ایشان چیره شد و سپس بیدار شده، فرمود:«انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین»و دو یا سه بار این جمله را تکرار کرد. فرزند آن حضرت، علی بن الحسین علیهالسلام هم چنان که سوار بر اسب بود، رو به پدر کرد و گفت: پدرم! برای چه حمد خدا و استرجاع کردی(انا لله و انا الیه راجعون گفتی)؟ آن حضرت فرمود:«ای فرزندم! مختصر خوابی بر من چیره شد. در آن حال، سواری برای من ظاهر شد و گفت: این گروه میروند و مرگ به همراه آنان میرود.دانستم که خبر مرگ ما را میدهد».
علی بن الحسین عرض کرد: خداوند برای شما نگرانی پیش نیاورد. آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود:«آری، سوگند به کسی که بازگشت بندگان به سوی اوست(ما بر حقیم)». علی بن الحسین گفت: در این هنگام، هیچ باکی نداریم که مرگمان در راه حق فرارسد. امام حسین علیهالسلام فرمود:«خداوند، بهترین پاداشی که به فرزندی از سوی پدرش میدهد، به تو عطا کند». [2] .
در این ماجرا میبینیم که امام حسین علیهالسلام آیه شریفه(انا لله و انا الیه راجعون) را خواند و آن را تکرار کرد. اکنون باید دید که مضمون این آیه چیست و چرا امام علیهالسلام آن را زمزمه میکرد؟
خداوند در معرفی صابران میفرماید:«آنانی که چون دچار حادثهای تلخ و ناگوار شوند، میگویند: ما از آن خداییم و ما به سوی او بازگشت خواهیم کرد».
این کلمه، رمز توحید و مملوکیت انسان، در برابر خدا است؛ چنان که مشتمل بر اقرار به گذشتن از این جهان و رفتن به جهان ابدی است.
امام حسین علیهالسلام از سخن سواری که در خواب دید، خبر مرگ و شهادت خود، برادران و یاران را دریافت کرد. اکنون بنگریم کسی که خبر هجوم هزاران بلا و گرفتاری، از جمله، کشته شدن خود و همه عزیزانش را دریافت میکند، چه حالی به او دست خواهد داد و چگونه خود را میبازد و به وحشت و ضطراب میافتد؛ ولی از امام حسین علیهالسلام جز متانت و آرامش، چیزی دیده نشد و با قرائت آیه کریمه، اعلان کرد که ما مملوک خدا و از آن خداییم. او هر گونه خواست، در ما تصرف میکند و ما هم پذیرای تصرفات و تقدیرات او هستیم؛ زیرا او خیر و صلاح بندهی خود را میداند. بنابراین، آرامش و متانت خود را در پرتو الهام از قرآن کریم و نشأت گرفته از آن میداند.
نیز آن حضرت، آیه مبارکه(الحمد لله رب العالمین) را خواند و خدای متعال را بر آن همه بلا و مصیبت، حمد و ستایش کرد. این آیات روحبخش توحیدی بود که آن همه طمأنینه و سکون را در جان امام حسین علیهالسلام ایجاد میکرد و آن حضرت، با استناد به این آیات و مضامین بلند آنها، آنگونه خویشتن داری از خود نشان میداد.
××××××
پاورقی:1-بقره،آیه156
2-ارشاد،ج2،ص82—روضه الواعظین،ص180
منبع:کتاب امام حسین(ع)آینه آیه های قرآن
حبیب بن مظاهر اسدی
او از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که در کوفه اقامت گزید و در روزگار خلافت امیرمؤمنان علیهالسلام، آن امام را همراهی کرد و به عنوان یک یار خاص در تمام جنگها شرکت جست. حبیب از شخصیتهای بزرگ کوفه بود که برای دعوت از امام حسین علیهالسلام به ایشان نامه نوشت.چون مسلم بن عقیل وارد کوفه شد و در منزل مختار مأوای گرفت و شعیان نزد او رفتند. حبیب از کسانی بود که سخنانی کوتاه در حمایت از امام ایراد نمود.
حبیب به همراه مسلم بن عوسجه برای امام حسین علیهالسلام از مردم کوفه بیعت ستاند و چون ابنزیاد وارد شهر کوفه شد و مردم را از اطراف سفیر امام پراکند، آن دو متواری شده، سپس مخفیانه خود را به امام حسین علیهالسلام رساندند.
حبیب چون کمییاران امام در کربلا را در برابر فراوانی سپاه دشمن دید، از آن حضرت درخواست کرد تا خود نزد قبیله بنیاسد رفته، از ایشان برای یاری امام کمک بجوید. حضرت به او اجازه داد.حبیب نزد قوم بنیاسد رفت و با ایشان سخن گفت؛ برخی برای حضور، اظهار تمایل کردند که با خبرچینی گروهی، تعداد بسیاری از سپاه ابنسعد در محل قبیله حاضر شده، با درگیری از حرکت آن جمع اندک ممانعت کردند. در آن حال، حبیب تنها به خیمهی امام برگشت و ماجرا را برای حضرت بیان کرد.
در روز عاشورا حبیب فرماندهی میسره (جناح چپ) سپاه بود و زهیر، فرماندهی میمنه را به عهده داشت.
چون دوست دیرین حبیب، مسلم بن عوسجه، به زمین افتاد، حبیب همراه امام به بالین مسلم رفت و به او گفت:
مسلم! افتادنت بر من سنگین است؛ مژده باد بر تو بهشت.
مسلم در حالی که به امام اشاره کرد، گفت: خدا تو را حمت کند. به تو سفارش میکنم که در کنارش جان دهی. حبیب در پاسخ گفت: به خدای کعبه، چنین خواهم کرد.
امام حسین علیهالسلام چون برای ادای نماز ظهر از دشمن مهلت خواست،
حصین گفت: نماز از تو پذیرفته نمیشود. حبیب در پاسخ این گستاخی، لب به سخن گشود و بانگ زد: ای چهار پا (خر) از تو پذیرفته میشود و از آلرسول پذیرفته نمیشود؟ در آن حال، حصین به حبیب حمله کرد و او نیز به حصین حمله برد و ضربهای به صورت اسب او زد و حصین را بر زمین افکند. یاران آن ستم پیشه، برای نجات او از معرکه مداخله کردند و حبیب نیز با دلیری بسیاری را کشت در آن حال، بدیل بن صریم، با شمشیر ضربهای به حبیب زد و دیگری با سر نیزه بدو حمله برد و او را به زمین انداخت. حبیب چون میخواست برخیزد، حصین شمشیری بر سر او زد و او را به شهادت رساند. برخی بدیل بن صریم را قاتل حبیب میشمارند. کشته شدن حبیب، امام حسین علیهالسلام را بسیار متأسف ساخت؛ زیرا او در نزد امام منزلتی والا داشت. آن حضرت فرمود: خودم و یاران مدافعم را به حساب خدا میگذارم.
حبیب هنگام شهادت 75 سال داشت.
××××××
منبع:کتاب چهره هادرحماسه کربلا
روز پنجم محرم در این روز که مطابق با روز یکشنبه بوده است، عبیدالله بن زیاد مردی را به دنبال شبث بن ربعی فرستاد که در دارالاماره حضور یابد، شبث بن ربعی خود را به بیماری زده بود و می خواست که ابن زیاد او را از رفتن به کربلا معاف دارد، ولی عبیدالله بن زیاد برای او پیغام فرستاد که: مبادا از کسانی باشی که خداوند در قرآن فرموده است: «چون به مؤمنان رسند گویند: از ایمان آورندگانیم، و هنگامی که به نزد یاران خود - که همان شیاطینند - روند، اظهار دارند: ما با شماییم و مؤمنین را به سخره می گیریم» [1] و به او خاطر نشان ساخت که اگر بر فرمان ما گردن می نهی و در اطاعت مائی، در نزد ما باید حاضر شوی. شبث بن ربعی، شبانگاه نزد عبیدالله آمد تا رنگ گونه ی او را نتوان به خوبی تشخیص داد! ابن زیاد به او مرحبا گفته و در نزد خود بنشاند و گفت: باید به کربلا روی، پس شبث قبول کرد و عبیدالله او را به همراه هزار سوار به سوی کربلا گسیل داشت. [2] . سپس عبیدالله بن زیاد به شخصی به نام زحر بن قیس با پانصد سوار مأموریت داد که بر جسر صراة [3] ایستاده و از حرکت کسانی که به عزم یاری امام حسین علیه السلام از کوفه خارج می شوند، جلوگیری کند، فردی به نام عامر بن ابی سلامه که عازم بود برای پیوستن به امام حسین علیه السلام از برابر زحر بن قیس و سپاهیانش گذشت، زحر بن قیس به او گفت: من از تصمیم تو آگاهم که می خواهی حسین را یاری کنی، بازگرد، ولی عامر بن ابی سلامه بر زحر بن قیس و سپاهیانش حمله ور شد و از میان سپاهیان گذشت و کسی جرأت نکرد تا او را دنبال کند. عامر خود را به کربلا رساند و به امام حسین علیه السلام محلق شد تا به درجه شهادت نایل آمد، و از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بود که در چندین جنگ در رکاب آن حضرت شمشیر زده است. [4] . ×××××× پاورقی:1-سوره بقره آیه14----2-عوالم العلوم،ج17،ص237 3-نام پلی است که مردم کوفه برای رفتن به کربلا ازروی آن عبورمی کردند. 4-مقتل الحسین،مقرم،ص199
ندای ابوالفضل سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل ماه کجا، جلوهی لقای ابوالفضل میرهد از رنج و غم به دنیی و عقبا در دل هر کسی بود ولای ابوالفضل ای دل عاشق طلب کن از سر اخلاص جرعهای از چشمهی صفای ابوالفضل هستی خود در ره عقیده فدا کرد ای همه هستی من فدای ابوالفضل در دل غمدیدهام ولای حسین است در سر شوریدهام هوای ابوالفضل میرسد اینک بگوش دل هله بشنو نغمهی آزادی از ندای ابوالفضل روز وفای بعهد در صف هیجا گفت زمین و زمان ثنای ابوالفضل خصم به وحشت شد از رشادت عباس دوست به حیرت شد از وفای ابوالفضل دست اگر شد جدا ز پیکر پاکش هست بپا تا ابد لوای ابوالفضل چشم امیدش بود بحشر، که «قاضی» عفو نماید مرا خدای ابوالفضل
اشعار امام حسین علیهالسلام
هنگامى که امام حسین علیهالسلام طفل شیرخوار را دفنکرد، بپاخاست و این اشعار را قرائت کرد:
«اینان به خدا کافر شدند، و از ثوابالهى از دیر زمان اعراض کردند؛ على را در گذشته کشتند، و فرزندش حسن، زاده بهترینخلق را شهید کردند؛ و این نتیجه کینه اینان بود، آنگاه گفتند: الان بر حسین به طورجمعى یورش بریم، اى واى بر گروهى که پست هستند، جمعیت را گرد آورند براى اهل دوحرم؛ سپس حرکت کردند و یکدیگر را سفارش نمودند بر کشتن من براى خشنودى دو ملحد )عبیدالله و یزید)؛ از خدا بر ریختن خونم نترسیدند، به امر عبیدالله که زاده دوکافر است؛ ابن سعد با لشکرش همانند قطرات باران بر من تیر زدند؛ مرا جرم و گناهى ازگذشته نبود، جز این که فخر مىکردم به نور فرقدین (دو ستاره): على بهترین خلق بعداز پیامبر، و پیغمبر که والدین او هر دو از قریشند؛ برگزیده خدا از خلق پدرم علىاست، سپس مادرم، پس من فرزند دو برگزیده هستم؛ نقرهاى که از طلا خالص گردیده، منهمان نقره هستم و فرزند دو طلا؛ چه کسى همانند جد من در دنیا دارد، یا همانند پدرم،پس من فرزند دو ماه هستم؛ مادرم فاطمه زهرا، و پدرم شکننده سپاه کفر است در بدر وحنین؛ ریسمان محکم دین على مرتضى است، و پراکنده کننده لشکر دشمن و نمازگزار و بهدو قبله؛ براى او در جنگ احد واقعهاى است که حرارت آن فروکش کرد با گرفتن دو سپاه؛سپس در احزاب و فتح، که در آن نابودى دو سپاه عظیم بود؛ در راه خدا چه کردند، امتزشت کردار با عترت پیامبر و على؛ عترت نیکوکردار نبى مصطفى، و على بزرگوار و شجاعهنگام مقابله با سپاه؛ او خدا را در کودکى پرستید، در حالى که قریش دو بت رامىپرستیدند؛ او بتها را رها کرد و آنها را سجده نکرد، با قریش هرگز حتى به مقدارطرفة العین.» 1
آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ و آیاخداپرستى در میان شما وجود دارد که درباره ظلمى که بر ما رفته است از خدا بترسد؟ ویا کسى هست که به فریادرسى ما به خدا دل بسته باشد؟ و یا کسى هست که در کمک کردن بهما چشم امید به اجر و ثواب الهى دوخته باشد؟ زنان حرم وقتى که این را از امامعلیهالسلام شنیدند صداى آنها به گریه بلند شد. استغانه امام علیهالسلام در دل دشمن اثرى نگذاشت، از همین رو امامعلیهالسلام مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و فرمود: اى حبیب بن مظاهر! و اى زهیر بن قین! و اى مسلم بن عوسجه! اى دلیران و اى پا در رکابان روز کارزار! چرا شما را ندامىکنم ولى کلام مرا نمىشنوید؟! و شما را فرا مىخوانم ولى مرا اجابت نمىکنید؟! شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان پردگیان آل رسولندکه بعد از شما یاورى ندارند، از خواب برخیزید اى کریمان و در برابر این عصیان وطغیان از آل رسول دفاع کنید.
***************
پینوشتها: 1- الاحتجاج 2/101
روز چهارم محرم
در این روز عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گردآورد و خود به منبر رفت و گفت: ای مردم! شما آل ابی سفیان را آزمودید و آنها را چنان که می خواستید، یافتید! و یزید را می شناسید که دارای سیره و طریقه ای نیکو است و به زیر دستان احسان می کند! و عطایای او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینک یزید دستور داده است که بهره ی شما را از عطایا بیشتر کنم و پولی را نزد من فرستاده که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.
سپس از منبر به زیر آمد و برای مردم شام نیز عطایایی مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم برای حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوی نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعی و شمر بن ذی الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمر بن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند. [1] .
پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا، شمر بن ذی الجوشن اولین فردی بود که با چهار هزار نفر سپاهی آزموده برای جنگ با امام حسین علیه السلام اعلام آمادگی کرد و بعد یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر و مضایر بن رهینه ی مازنی با سه هزار نفر و نصر بن حرشه با دو هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر می شدند.[2] .
××××××××
پاورقی:1-الاخبارالطوال،ص254
2-بحارالانوار،ج44،ص386
منبع:کتاب چهره درخشان حسین(ع)