äاعجاز خوراکیهاä
ترب RADISH
ترب ریشه متورم و غـــــدهای شکل گیاهی از تیره شبو Cruciferae است که نام علمی آن Rhaphanus Sativus میباشد و در زبان عربی به آن (مُجل) میگویند. ترب در انواع سیاه و سفید و انواع پرورش یافته تربچه وجود دارد.
ترب دارای آب، چربی، قند، پروتئین، اسید فسفریک، مادهای بنام سندول، کلوکزید، اسانس، مادهای بنام رافونول آنتیبیوتیک (سینالین – ساقیدین – رافاندین)، گوگرد، کلسیم، آهـــــن و ویتامینهای (PP-B2-B-A) است. تربچه نیز حاوی آب، پروتئین، چــــــــربی، قند، کلسیم، آهن و ویتامینهای (PP-B2-B-A) میباشد.
خاصیت درمانی ترب به این شرح میباشد:
دستگاه گوارش
ترب اشتهاآور بوده و دستگاه گوارش را تقویت مینماید. ترب سبب تسریع در هضم غذا و خروج گاز معده می گردد و به مزاج لینت میدهد.
اختلالات کلیوی
ترب کلیه را فعال کرده و بر حجم ادرار میافزاید. آب ساقههای ترب دفع کننده سنگ مثانه میباشد. جوشانده تخم ترب، مدر بوده و درد و ورم کلیه را درمان مینماید.
اختلالات صفراوی:
آب ترب درمان کننده یرقان، سنگ صفرا، و اختلالات ترشح بیش از حد صفرا میباشد. جوشانده تخم ترب در درمان بیماریهای کبدی بسیار مؤثر است. ضمناً جوشانده تخم ترب، درد و ورم طهال را درمان میکند.
اختلالات تنفسی:
خیسانده ترب در سرکه ( پرورده شده) درمان کننده برونشیت، تنگی نفس، و سرفههای خلطدار مزمن میباشد.
جوشانده ترب نیز سرفههای مزمن را درمان مینماید.
درد مفاصل:
ضماد تخم ترب مخلوط با عسل، دردهای مفصلی را تسکین داده و سبب التیام ورم مفاصل میگردد.
اختلالات رحمی:
جوشانده ترب، اختلالات رحمی را برطرف نموده و قاعدگی زنان را منظم میسازد، ضمناً جوشانده تخم ترب، شیر زنان شیرده را میافزاید.
اختلالات پوستی:
ترب پوست را تقویت نموده و موجب روئیده شدن مجدد موهای ریخته شده میگردد.
ضماد و تخم ترب، سبب برطرف شدن کک و مک، لکههای سیاه پوست و درمان سرمازدگی میگردد. ماساژ عضو سرمازده با جوشانده ترب، سبب التیام التهابات سرمازدگی میگردد. در تسکین دردها و جراحات پوستی، ضماد تخم ترب، داروی مؤثری است.
خلاصه آنکه ترب، گیاهی مغذی و درمان کننده اختلالات گوارشی و صفراوی، کلیوی، تنفسی، پوستی، رحمی است و دردهای مفصلی را تسکین میدهد ترب سیاه نیز، بیخوابی، یرقان، اسکوربوت، سل، روماتیسم، سنگ کلیه و مثانه و انسداد مجاری ادرار را درمان مینماید.
ترب سیاه لثهها را نیز تقویت نموده و عفونت دندانها را برطرف میسازد.
حکایت بهلول و شیخ جنید بغداد
آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او....
شیخ احوال بهلول را پرسید.
گفتند او مردی دیوانه است.
گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم «بسمالله» میگویم و در اول و آخر دست میشویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید چه کسی هستی؟
جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را میدانی؟
عرض کرد آری...
سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمیدانی..
پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمیدانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید.
بهلول گفت از من چه میخواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟
عرض کرد آری... چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیهالسلام) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی.
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو قربهالیالله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و
اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیراً! و
ادامه داد:
در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.
و در خواب کردن اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد.
منبع:وبلاگ محنت وزیبایی
مولاجان
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح ، ظهر نه غروب شد نیامدی
&حدیث روز&
?حضرت رسول اکرم (ص):
«مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَة جاهِلِیَّة»
هرکسی که بمیرد، و امام زمان
خودش را نشناسد ، به مرگ
جاهلیت از دنیا رفته است.
(یاعلی مدد)
&داستان دوستان&
?«اگرمردم پیروانبیاء باشنددرندگان مطیع آنهایند»
شیخ ابی حازم ابن عبدالغفارگفت:من وابراهیم ادهم واردکوفه شدیم درزمان منصوردوانیقی وجعفربن محمد(ع)پیش ازماواردشده بود.
روزی که حضرت صادق(ع)برای بازگشتن به مدینه ازکوفه خارج می شدعلماء وارباب دانش اورامشایعت کردندودرمیان مشایعت کنندگان ابن ثوری وابراهیم ادهم جلوتررفته بودند،ناگاه کسانی که پیش رفته بودندمصادف باشیری شدند،ابراهیم ادهم گفت:بایستیدتاجعفربن محمد(ع)بیایدتاببینیم بااین شیرچه کارمی کند.وقتی که حضرت تشریف آورد،جریان رابه عرض رسانیدند.آن جناب پیش رفت تانزدیک شیررسید.گوش اوراگرفته ازجلوراه دورش کرد؛سپس روی به جمعیت کردوگفت:
«اگرمردم اطاعت کنندخدایرا آنطورکه باید،بارهای سنگین خودرابرچنین حیوانی می توانندبار نمایند.»
×××××
پاورقی:1- روضات الجنات،ص41
سروده مقام معظم رهبرى حضرت آیة الله خامنه اى (مدّ ظله العالى) :
دلم قرار نمى گیرد از فغان بى تو
سپند وار زکف داده ام عنان بى ت
ز تلخ کامى دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبى تر نکرد، جان بى تو
چو آسمان مه آلوده ام ز تنگ دلى
پر است سینه ام از اندوه گران بى تو
نسیم صبح نمى آورد ترانه شوق
سر بهار ندارند بلبلان بى تو
لب از حکایت شب هاى تار مى بندم
اگر امان دهدم چشم خون فشان بى تو
چو شمع کُشته ندارم شراره اى به زبان
نمى زند سخنم آتشى به جان بى تو
ز بى دلى و خموشى چو نقش تصویرم
نمى گشایدم از بى خودى زبان بى تو
عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرین دهان بى تو
گزاره غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بى تو
&تمثیلات&2
((تمثیلی درباره اهمیت نیت))
?سؤال : چرا در اسلام ، ارزش عمل به نیت آن است و قبولی عمل به قصد قربت و اخلاص وابسته است ؟
پاسخ : در کارهای دنیوی نیز ارزش کارها ، به نیت آنها بستگی دارد به این مثال ها توجه کنید:
جراح و چاقوکش هر دو شکم پاره می کنند ، اما کار جراح ، خدمت است و کار چاقوکش جنایت همین جراح می تواند برای پول کار کند و می تواند برای نجات یک انسان کار کند ، هر کدام از این هدف ها نیز ارزش مخصوص به خود دارد.
مثالی دیگر:
یک لیوان آب را به سه نفر عرضه می کنیم ؛ یکی نمی خورد ، چون میل ندارد ، دیگری نمی خورد چون قهر کرده است ، سومی نمی خورد و می گوید : نفر چهارم از من تشنه تر است ، آب را به او بدهید ! این سه نفر ، در ننوشیدن آب یکسانند ولی به خاطر آن که هدف های آنها متفاوت است ، ارزش کارشان نیز تفاوت دارد.
در اسکناس ها نخی است که نشانه اصالت اسکناس و وسیله جدایی اسکناس اصلی از قلابی است ، در عبادات نیز باید ریسمانی محکم میان بنده و خدا باشد که همان قصد قربت و اخلاص است . اگر آن نخ نباشد یا پاره شود ، رابطه انسان با خدا قطع و عمل مقبول نیست.
لباسهای کثیف زن همسایه!
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبابکشی کردند. روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایهاش درحال آویزان کردن رختهای شسته است و گفت:
«لباسها چندان تمیز نیست. انگار نمیداند چطور لباس بشوید. احتمالآ باید پودر لباسشویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباسهای شستهاش را برای خشک شدن آویزان میکرد زن جوان همان حرف را تکرار میکرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباسهای تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت:
«یاد گرفته چطور لباس بشوید. ماندهام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده!»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجرههایمان را تمیز کردم!»
*******
زندگی هم همینطور است. وقتی که رفتار دیگران را مشاهده میکنیم، آنچه میبینیم به درجه شفافیت پنجرهای که از آن مشغول نگاه کردن هستیم بستگی دارد. قبل از هرگونه انتقادی، بد نیست توجه کنیم به اینکه خود در آن لحظه چه ذهنیتی داریم و از خودمان بپرسیم آیا آمادگی آن را داریم که بهجای قضاوت کردن فردی که میبینیم درپی دیدن جنبههای مثبت او باشیم؟
&پند شیطان&
?شیطان به حضور حضرت موسی(ع) آمد و گفت :آیا می خواهی به تو هزار و سه پند بیاموزم ؟
موسی گفت:آنچه تو میدانی من بیشتر میدانم و نیازی به پند تو ندارم.
در همین حال جبرئیل وارد شد و گفت :ای موسی خداوند می فرماید هزار پند او فریب است اما سه پند او را بشنو .حضرت موسی (ع)هم به شیطان گفت :
سه پند از هزار و سه پندت را بگو.
شیطان گفت:
یک: چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی برای انجام آن شتاب کن وگرنه تو را پشیمان می کنم.
دو: اگر با زنان بیگانه و نامحرم نشستی غافل از من مباش که تو را به گمراهی وادار میکنم.
سه: چون خشم و غضب بر تو مستولی شد جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا می کنم .
&داستان دوستان&
?«وسعت رزق دراطاعت پدرومادر»
درعیون اخبارالرضاازبزنطی نقل می کندکه گفت:ازحضرت رضا(ع)شنیدم، فرمود:مردی ازبنی اسرائیل یکی ازبستگان خودراکشت وکشته اورابرسرراه مردی ازبهترین بازماندگان حضرت یعقوب(اسباط بنی اسرائیل)گذاشت،بعدمطالبه خون اوراکرد . حضرت موسی(ع)گفت:گاوی بیاوریدتاکشف حقیقت کنم.حضرت رضا(ع)فرمود:هرنوع گاوی می آوردندکافی دراطاعت وپیروی امربود،ولی سخت گرفتند . چون توضیح خواستندخداوندهمبرآنهاسخت گرفت . پرسیدند:چگونه گاوی باشد؟گفت:(بقره لافارض ولابکرعوان بین ذلک)نه کوچک ونه بزرگ بلکه مابین این دوباشد .بازپرسیدند:چه رنگی داشته باشد؟
حضرت موسی(ع)گفت:(صفراء فاقع لونها تسرالناظرین) زردرنگ ،نه مایل به سفیدی ونه پررنگ مایل به سیاهی . بازبرخوددشوارگرفتند،خداوندهم برآنهاسخت گرفت . گفتند:ای موسی گاوبرمامشتبه شده واضح ترازاین توصیف کن.
حضرت موسی (ع)گفت):لاذلول تثیرالارض ولاتسقی الحرث مسلمه لاشیه فیها )گاوی که به شخم زدن آرام ونرم نشده وبرای زراعت آبکشی نکرده باشد،بدون عیب وغیرازرنگ اصلیش رنگ دیگری درآن وجودنداشته باشد.
بالاخره آن گاومنحصرشدبه یکی وآن همدرنزدجوانی ازبنی اسرائیل بود.وقتی که برای خریدبه اومراجعه کردندگفت:نمی فروشم،مگراین که پوست این گاوراپرازطلانمائید!
به حضرت موسی(ع)اطلاع دادندگفت:چاره ای نیست بایدبخرید.به همان قیمت خریدندوآن راکشتند.
دُم گاورابرمردمقتول زدندزنده شدوگفت:یارسول الله پسرعمویم مراکشته نه آن کسی که براوادعامی کنند.بدین وسیله بنی اسرائیل قاتل راشناختند.
یکی ازپیروان واصحاب حضرت موسی(ع)گفت:یانبی الله این گاوراقصّه شیرینی است.حضرت فرمود:آن قصّه چیست؟.
مردگفت:جوانیکه صاحب این گاوبودخیلی نسبت به پدرخویش مهربانی می کرد.روزی ان جوان جنسی خریدوبرای پرداختن پول پیش پدرآمد،اورادرخواب یافت وکلیدهارادرزیرسرش دید،چون نخواست پدرراازخواب شیرین بیدارکندلذاازمعامله صرفنظرکرد.هنگامی که پدرش بیدارشدجریان رابه اوعرض کرد،پدرگفت:نیکوکاری کردی این گاورابه جای سودآن معامله به توبخشیدم.
حضرت موسی گفت:نگاه کنیدنیکی به پدرومادرچه فوائدی دارد.1
×××××××
پاورقی:1- جلدشانزدهم بحارالانوار،ص21