اعتقاد به امام زمان در عوالم و ادیان قبل
قبل از اینکه جد ما حضرت آدم علیه السلام آفریده شود و ما به خلقت جسمانی به این دنیا منتقل شویم، خداوند متعال ارواح همه انسانها را آفریده [1] و در آن عالم، در حالی که همه ارواح حضور داشتند، معرفت خویش را به همه ارزانی داشت و بر بندگی خود از آنان میثاق گرفت. [2] آن گاه خداوند متعال، پیامبر اکرم و امیرالمومنین علیه السلام و دیگر پیشوایان معصوم و در پایان، حضرت مهدی علیه السلام و غیبت و ظهور آن حضرت در آخر الزمان را بر همه ارواح ارزانی داشت [3] و همگان را به پذیرش ولایت آنان آزمود. در این آزمایش، که در عالم قبل برگزار شد، همچون آزمایش های بعدی آن در دنیا (غدیر، سقیفه، عاشورا و...) همه ایمان نیاورده - با آنکه بر آنان اتمام حجت شده بود - برخی با آن به مخالفت برخاسته، به علت مخالفت با حکم خدا، کافر قلمداد شدند.
روایاتی که بیانگر مطالب فوق باشد، آن قدر در کتب و جوامیع حدیثی شیعه و اهل سنت فراوان است که از حد تواتر گذشته، از مسلمیات اعتقاد اسلامی تلقی می گردد. امام صادق علیه السلام به صحابی بزرگ خود داود رقی فرمودند: هنگامی که خدای بزرگ اراده کرد مخلوقات را بیافریند، آنان را آفرید و در مقابل پراکنده ساخت، آن گاه به آنان گفت: پروردگار شما کیست؟ پس اول کسی که سخن گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمومنین و ائمه صلوات الله علیهم اجمعین بودند. آنان گفتند: خدایا تو پروردگار ما هستی. لذا خداوند آنان را حامل علم و دین خود فرمود. آن گاه به ملائکه فرمود: اینان حاملان دین و علم من بوده امین من در میان خلقم هستند، و (درباره) آنان پرسش خواهد شد. آن گاه خدا به (ارواح) آدمی زادگان گفت: به ربوبیت خدا و (لزوم) اطاعت و ولایت این افراد (اهل بیت) اقرار کنید... سپس امام، در پایان حدیث فرمودند: ای داود، ولایت ما در عالم میثاق (قبل از دنیا) مورد تاکید بوده است. [4] حضرت باقر علیه السلام فرمودند: اگر مردم می دانستند که (حضرت) علی در چه زمان به (لقب) امیرالمومنین نامیده شد ولایت او را انکار نمی کردند! راوی پرسید: خدا شما را رحمت کند، چه زمان به این لقب ملقب شد؟ فرمودند: آن زمان که خدای بزرگ، فرزندان آدم را از پشت آنها بیرون کشید و آنان را بر خویش گواه گرفته فرمود: آیا من آفریدگار شما و محمد پیامبر من و علی امیر مومنان نیست؟ [5] ولایت نه فقط در عالم قبل به همه انسانها عرضه شد و افراد بر آن آزموده شدند، در عالم دنیا نیز، خداوند متعال، ولایت چهارده معصوم علیهم السلام را در متن تمام کتابهای آسمانی قرار داده، افراد را به ایمان به آن دعوت فرمود. حضرت کاظم علیه السلام فرمودند: ولایه علی مکتوب فی جمیع صحف الانبیاء و لن یبعث الله نبیا الا بنبوه محمد و ولایه وصیه علی علیه السلام. [6] ولایت حضرت علی در تمامی کتابهای آسمانی انبیاء نوشته شده بود و خدا هیچ پیامبری را به نبوت برانگیخته نکرد مگر اینکه او مامور به دعوت خلق به سوی نبوت محمد و ولایت وصی او علی علیه السلام بود. [7] این مطلب در کتب اهل سنت نیز به صراحت یافت می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در گزارش سفر معراج فرمودند: فرشته ای بسوی من آمد و گفت: ای محمد از (ارواح) پیامبرانی که بیش از تو فرستادیم بپرس [8] که بر چه چیز مبعوث شدند. من پرسیدم. آنان گفتند: بر ولایت تو و ولایت علی بن ابی طالب مبعوث شده بودیم. [9] پس ولایت اهل بیت علیهم السلام در عالم قبل بر همه عرضه گردیده وسیله آزمایش الهی در آن عالم بوده است، چه رسد به این عالم. و انبیاء و ادیان سابق، مامور تبلیغ ولایت بوده اند، چه رسد به این دین!
*******
پاورقی:1- آیه 172 سوره اعراف بیانگر این حقیقت اعتقادی است.
[2] روایات این بحث بسیار فراوان است که تعدادی از آن را علامه مجلسی قدس سره در بحار جلد 61 باب 42 و 43 نقل نموده است.
[3] در زیارت آل یس نیز به این مطلب اشاره شده است: السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه و وکده - سلام بر تو ای کسی که خدا درباره ولایت تو عهد گرفته و آن را محکم ساخت.
[4] بحار 244:5 ح 227:26 - 33 ح 95:57 - 19 ح 80.
[5] بحار 306:37 ح 35.
[6] بصائر الدرجات: 72.
[7] اگر چه از کتب آسمانی قبل، معدودی چون تورات و انجیل باقی مانده، آنها نیز به صورتی کاملا تحریف یافته و دستکاری شده موجودند، ولی هنوز آثار ولایت اهل بیت علیهم السلام در این کتب قابل کشف می باشد. رجوع کنید به کتاب ارجمند انیس الاعلام، جلد 5.
[8] مضمون آیه 43 سوره زخرف.
[9] تاریخ دمشق، ترجمه الامام علی - ابن عساکر 97:2.
مستشار ظالم
زن و شوهرى با هم نزاع کردند. مرد عصائى بر زوجه زد که بر اثر آن ضربت از دنیا رفت ، بدون اینکه شوهر قصد کشتن او را داشته باشد. مرد از اقوام و خویشان همسر ترسید و براى یافتن چاره کار مدتى اندیشید و چون فکرش بجایى نرسید با یکى از دوستانش مشورت کرد.
مستشار گفت : چاره کار آنست که جوان زیبائى را پیدا کنى و او را بکشى . آنگاه او را کنار جسد زنت قرار دهى ، تا وقتى اقوام همسرت یا اقارب آن جوان از ماجراى قتل مطلع شدند، به ایشان بگوئى : این جوان با زوجه من زنا مى کرد و لذا من هر دو را به قتل رساندم .
مرد ساده ، کلام مستشار را پذیرفت و تصمیم بر اجراى آن گرفت . جلو منزل خود نشست . اتفاقا جوان زیبائى از آنجا مى گذشت ، او را به بهانه اى به داخل منزل آورد و به قتل رساند و جسدش را کنار جسد همسرش قرار داد.
هنگامى که خویشان زن اطلاع یافتند، براى انتقام نزد شوهر آمدند.
شوهر آن زن گفت : من دیدم این جوان با عیال من عمل منافى عفت انجام مى دهد، نتوانستم تحمل کنم ، هر دو را بقتل رساندم .
خویشان زن با مشاهده صحنه و اینکه هر دو در کنار یکدیگر قرار گرفته بودند، آرام شدند، و اعتراض و اقدامى نکردند. از سوى دیگر مستشار ظالم با خیالى آسوده در منزل خود نشسته بود، تا اینکه شب فرا رسید و هوا تاریک شد. چون پسرش به خانه نیامد، نگران شد. در جستجوى پسر از منزل خارج شد و به هر کوى و برزن سر زد تا شاید او را پیدا کند.
سرانجام از همه جا نومید گشت و به منزل دوست خود رفت و گفت : آیا به پیشنهاد من عمل نمودى .
گفت : آرى .
مستشار: ببینم آن جوانى را که به قتل رسانده اى کیست ؟
وقتى داخل اطاق شد، دید جوان مقتول ، پسر خود او است !!
امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: مَن حَفَرَ لاَخیِه بِئراً وَقَعَ فیها
هر کس براى برادر ایمانى خود چاهى حفر کند، خداوند خود او را به چاه افکند.
بد مکن که بد مى بینى
چَه مکَن که خود افتى
و نیز گفته اند: هر که آن کند که نباید، آن بیند که نشاید.
مرد عابد و مکر شیطان
در میان بنى اسرائیل عابد زاهدى دل از دنیا کنده و پیوسته مشغول عبادت بود.
شیطان بزرگ لشکرش را فرا خواند و گفت : کدامیک از شما مى تواند این مرد عابد را از عبادت خدا باز دارد و او را گمراه سازد ؟
یکى گفت : او را به من واگذار.
شیطان گفت : از چه راهى مى خواهى وارد شوى ؟.
گفت : از ناحیه زنان .گفت ممکن نیست زیرا او لذت آنان را نچشیده است .
دیگرى گفت : او را به من بسپار.
شیطان پرسید: تو از چه راهى مى خواهى او را گمراه سازى ؟
گفت : از ناحیه شراب .
گفت : او به این امور توجه و اعتنائى ندارد.
سومى گفت : او را به من واگذار که من چاره کار دانم .
شیطان پرسید؟ چاره کار چیست ؟
گفت : من از طریق انجام کار نیک و اعمال خیر وارد مى شوم .
شیطان بزرگ گفت : برو که تو مرد این کارى .
پس شیطان به مکانى رفت که عابد آنجا مشغول عبادت بود. سجاده را گسترد و شروع به عبادت کرد. گاهى عابد استراحت مى کرد، ولى شیطان پیوسته به عبادت مشغول بود تا توجه عابد کاملاً به او جلب شد.
سر انجام عابد خود را در برابر او کم ارزش دید و عمل خود را کوچک شمرد. به شیطان گفت : اى بنده خدا، چه چیز باعث شد اینچنین بر عبادت خدا قوت یابى ؟
شیطان پاسخ نداد.
عابد سؤ ال خود را تکرار کرد، باز جواب نداد.
دفعه سوم شیطان پاسخ داد: من یکبار مرتکب گناهى شدم و از آن توبه کردم .پس هر گاه بیاد آن گناه مى افتم و آن گناه به ذهنم خطور مى کند، از خوف خدا بر عبادت او نیرو مى گیرم .
عابد: مرا از گناه خویش آگاه ساز تا من نیز چنان کنم که تو کردى و بر عبادت خدا راغب تر و قویتر شوم .
شیطان : به خانه فلان معروفه در شهر برو، دو درهم به او بده ، و از او کام بگیر.
عابد گفت : از کجا دو درهم بیاورم ؟من که پولى ندارم .
شیطان دو درهم به عابد داد.و او باهمان لباس عبادت به شهر آمد و از منزل آن فاحشه پرسید. مردم او را راهنمائى کردند به خیال اینکه براى موعظه و ارشاد آن زن آمده است .
عابد نزد او رفت و دو درهم به او داد و گفت : مهیا باش .
زن با تعجب پرسید: تا کنون هرگز کسى با این وضع و حال نزد من نیامده ، بگو بدانم قضیه چیست ؟.
عابد داستان را براى زن نقل کرد.
آن زن گفت : بدون شک ترک گناه از توبه آسانتر است . چنین نیست که هر کس گناهى کند بسادگى بتواند توبه کند. بدون تردید راهنماى تو شیطان بوده است ، به معبد خویش باز گرد که او را نخواهى یافت .
عابد لحظه اى به فکر فرو رفت . حالش دگر گون شد و به معبد خود بازگشت . آن زن همان شب توبه کرد و از دنیا رفت . هنگام صبح بر در خانه آن زن نوشته شده بود: بر جنازه او حاضر شوید که او اهل بهشت است .
مردم دچار تردید شدند و تا سه روز او را به خاک نسپردند.
خداوند به یکى از پیامبران وحى کرد: بر آن زن نماز بخواند و مردم را امر کند بر او نماز بخوانند. زیرا من آن زن را آمرزیدم و بهشت را بر او واجب کردم ، چون بنده مرا از گناه بازداشت .
اینجا معنى : التائب من الذنب کمن لاذنب له ظاهر مى گردد.
گریه محتضر
جوان عابدى هنگام مرگ ، خانواده خود را دید که گرد او حلقه زده اند و گریه مى کنند.
پس رو به پدرش کرد و گفت :اى پدر، چرا گریه مى کنى ؟
گفت : پسرم فراق تو و تنهائى خود را بیاد مى آورم اشک از دیدگانم جارى مى شود.
خطاب به مادرش گفت : مادرم ،تو چرا گریه مى کنى ؟
گفت : گریه من به خاطر غم فقدان تو است . عمرى من و پدرت زحمت کشیدیم که عصاى دوران پیرى ما باشى ، اکنون از میان ما مى روى و ما را تنها مى گذارى .
پس به همسرش گفت : چه چیزى ترا به گریه وا داشته است ؟
گفت : اینکه نیکى ترا از دست مى دهم و به غیر تو نیازمند مى شوم .
آنگاه از فرزندانش پرسید: شما چرا مى گریید؟
گفتند: به خاطر یتیمى و خوارى پس از تو.
پس جوان عابد به آنان نگریست و گریست .
خانواده اش پرسیدند: تو چرا گریه مى کنى ؟
پاسخ داد: شما براى خودتان مى گریید، من هم بر خود مى گریم .
آیا چه کسى براى سفر طولانى که در پیش دارم مى گرید؟
چه کسى به خاطر کمى زاد و توشه من اشک مى ریزد؟
چه کسى براى من در آن خانه خاکى و تنگ و تاریک قبر گریان است ؟
چه کسى براى بدى اعمال و سوءحساب من مى نالد.؟
آیا در میان شما که عزیزترین افراد نسبت به من هستید، و من نیز عزیزترین افراد نسبت به شما هستم ، کسى هست که براى وقوف من در مقابل پروردگار براى رسیدگى اعمال بگرید؟
این بگفت ، و آهى جانکاه کشید و بمرد.(1)
**********
پاورقی:1- اثنى عشریه / ص 260.
پیشنهاد ابلیس
روزى ابلیس بر حضرت عیسى مسیح ظاهر شد، و به او گفت : مگر تو نمى گوئى هیچ چیزى به انسان نمى رسد مگر اینکه خداوند آن را برایش مقدر کرده باشد.
عیسى پاسخ داد: آرى ، چنین است .
ابلیس : پس بیا خودت را از بالاى این قله کوه به پائین پرت کن . اگر براى تو سلامتى مقدر شده باشد سالم خواهى ماند، و اگر سلامتى مقدر نشده بود که ...
عیسى : اى ملعون ، خداوند بندگانش را امتحان مى کند، نه بنده ، خدایش را.
عمر و مدفن پیامبران
از میان 124000 پیامبر، اسامى 25 نفر در قرآن کریم ذکر شده است .
نام ولادت مدت عمر مدفن
1- حضرت آدم بعدازهبوط آدم *930 سال *نجف یا مسجد خیف در منى
2- حضرت ادریس 830 *365 سال *عروج به آسمان
3- حضرت نوح 1642* 1400 سال *نجف
4- حضرت هود 2648 *460 سال *وادى السلام در نجف
5- حضرت صالح 2973 *136 سال *وادى السلام در نجف
6- حضرت ابراهیم 3323 *180 سال *الخلیل در نزدیکى بیت المقدس
7- حضرت اسماعیل 3418* 135 سال *حجراسماعیل در مسجدالحرام
8- حضرت اسحق 3423 * 180 سال *الخلیل در فلسطین
9- حضرت لوط 3422 *80 سال *الخلیل در فلسطین
10- حضرت یعقوب 3483 *147 سال *الخلیل
11- حضرت یوسف 3556 *120 سال *الخلیل
12- حضرت ایوب 3642 *226 سال *حله
13- حضرت شعیب 3616* 220 سال *بیت المقدس
14- حضرت موسى 3748* 120 سال *وادى تیه 6 فرسخى بیت المقدس
15- حضرت هارون 3745* 123 سال *وادى تیه 6 فرسخى بیت المقدس
16- حضرت داود 4333* 100 سال *بیت المقدس
17- حضرت سلیمان 4391 *71253 سال *بیت المقدس
18- حضرت الیاس 4506* *عروج
19- حضرت الیسع 4529 *75 سال *دمشق
20- حضرت یونس 4728 *شرق دجله در مقابل شهر موصل
21- حضرت ذوالکفل 4830 *75 سال *نزدیک کوفه ، روم ، شام درنزدیکى کوفه کنارشط فرات
22- حضرت زکریا 5500* 160 سال *بیت المقدس شهر حلب
23- حضرت یحیى 5585* 30 سال* مسجد جامع دمشق بیروت
24- حضرت عیسى 5585 *33 سال *عروج به آسمان
25- حضرت محمد 6163 *63 سال *مدینه منوره
نام هفده نفر از انبیاء در آیات 84، 85 و 86 سوره انعام ذکر شده است :
وَ وَهَبنا لَهُ إِسحقَ وَ یَعقُوبَ کُلا هَدَینا وَ نُوحا هَدَینا مِن قَبلُ وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیمنَ وَ اءَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى وَ هرُونَ وَ کَذلِکَ نَجزى المُحسِنینَ * وَزَکَرِیا وَ یَحیى وَ عیسى وَ إِلیاسَ کُلُّ مِنَ الصالِحینَ * وَ إِسمعیلَ وَ الیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطا وَ کُلا فَضَّلنا عَلَى العالَمینَ.
لطیفه
زنى با هفت شوهر
مردى با زنى ازدواج کرد که پنج شوهر قبلى او همگى مرده بودند.
پس از چندى شوهر ششم نیز بیمار، و مشرف به موت شد.
زن با اشک و آه گفت : عزیزم مرا پس از خود به که مى سپارى ؟
شوهر با خونسردى جواب داد: به هفتمى !
دنیاى بى ارزش
همى بشنو که گوید هاتفى دنیا به یک ارزن نمى ارزد
به یکدم عمر این چندین ، به بر چیدن نمى ارزد
به گل چینان این گلشن همى گوید چنین هاتف
که این گلزار و این گلشن ، به گل چیدن نمى ارزد
بگو اى باغبان بلبل ننالد زین سپس دیگر
که کوتاه است عمر گل ، به نالیدن نمى ارزد
مخند اى ترا تا هست فرصت ، فکر خود مى کن
اجل در پى عمر است ، به خندیدن نمى ارزد
مگردان دیده را در سیر این دنیاى بى حاصل
بحال خود دمى بنگر که این دنیا بیک دیدن نمى ارزد.
لباس دنیوى بیرون کن و پشمینه مى پوش
لباسى را که باید کَند، به پوشیدن نمى ارزد
همه شب تابکى اى دیده در خوابى و در غفلت
دمى بیدار شو کاین شب ، به خوابیدن نمى ارزد
********
نیک و بد هر چه کنى بهر تو خوانى سازند
جز تو بر خوان بد ونیک تو مهمانى نیست
گنه از نفس تو مى آید وشیطان بد نام
جز تو برنفس بد اندیش تو شیطانى نیست
پیشنهاد ابلیس
روزى ابلیس بر حضرت عیسى مسیح ظاهر شد، و به او گفت : مگر تو نمى گوئى هیچ چیزى به انسان نمى رسد مگر اینکه خداوند آن را برایش مقدر کرده باشد.
عیسى پاسخ داد: آرى ، چنین است .
ابلیس : پس بیا خودت را از بالاى این قله کوه به پائین پرت کن . اگر براى تو سلامتى مقدر شده باشد سالم خواهى ماند، و اگر سلامتى مقدر نشده بود که ...
عیسى : اى ملعون ، خداوند بندگانش را امتحان مى کند، نه بنده ، خدایش را.
موعظه عابد
عابد زاهدى در میان بنى اسرئیل 180 سال به پرستش خداوند یکتا مشغول بود و لحظه اى او را معصیت نکرد. خبر عبادت آن عابد به ملائکه رسید.
یکى ازفرشتگان از خداوند سبحان اجازه خواست تا این عابد را زیارت کند.
خداوند اجازه داد. ملک از آسمان فرود آمد. شش روز در مقابل عابد ایستاد و عابد با او سخنى نگفت و توجه ننمود.
پس ملک به عابد گفت : مرا مى شناسى ؟
عابد پاسخ داد: معرفت پروردگارم مرا از شناخت تو باز داشت .
ملک : آیا نمى خواهى بدانى من کیستم ؟ من فرشته اى هستم که مشتاق دیدار تو بودم . پس به خدمت تو آمدم و تقاضا دارم مرا موعظه کنى .
عابد گفت : ترا به ده چیز توصیه مى کنم . پس خوب توجه کن تا آنها را بفهمى .
هم عالم باش و هم جاهل ، هم مبغض و هم محب ، هم راغب و هم زاهد، هم سخى و هم بخیل ، هم شجاع و هم عاجز.
ملک : چگونه ممکن است هم عالم باشم هم جاهل ، هم سخى باشم و هم بخیل ؟
عابد پاسخ داد: عالم به خدا باش و به غیر او جاهل .
دوستان خدا را دوست ، و دشمنان او را دشمن بدار
نسبت به دنیا زاهد باش ، و نسبت به آخرت راغب .
نسبت به دنیا و ما فیها سخى باش و نسبت به دین خود بخیل .
در طاعت خدا شجاع باش و از معصیت او عاجز(12).
**********
پاورقی:1- اثنى عشریه / ص 232.