[ و به عمار پسر یاسر فرمود ، چون گفتگوى او را با مغیره پسر شعبه شنود . ] عمار او را واگذار ، چه او چیزى از دین بر نگرفته جز آنچه آدمى را به دنیا نزدیک کردن تواند ، و به عمد خود را به شبهه‏ها در افکنده تا آن را عذرخواه خطاهاى خود گرداند . [نهج البلاغه]
قطره ای ازدریا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تو جان جهانی فدایت شوم

 

تو جان جهانی فدایت شوم

تو بهتر ز جانی فدایت شوم

                       نه ماهی نه مهری به رویت قسم

                       به از این و آنی فدایت شوم

دلم را که چون سایه دنبال توست

کجا میکشانی فدایت شوم

                       چه کردم گناهم چه بوده چرا

                       ز چشمم نهانی فدایت شوم

قلم را شکستم دهان دوختم

تو فوق بیانی فدایت شوم

                       قد سرو و سرو قد تو کجا

                       تو سرو روانی فدایت شوم

چه کم گردد از تو مرا هم اگر

کنارت نشانی فدایت شوم

                      الا ای تمام جهان از تو پر

                      کجای جهانی فدایت شوم

خیال تو دل را صفا می دهد

ز بس مهربانی فدایت شوم

                    عجب نیست از شهد وصلت اگر

                    مرا هم چشانی فدایت شوم

از آن رو نهانی که می بینمت

به هر جا عیانی فدایت شوم

                    چه پیدا چه پنهان به هر جا روی

                     امام زمانی فدایت شوم

نه تها به «میثم» به خلق جهانی

تو کهف امانی فدایت شوم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 93/3/22 :: ساعت 12:2 عصر )
»» حسین(ع)، ریحانه پیغمبر

حسین(ع)، ریحانه پیغمبر

گروه بسیاری از محدثین نامدار اهل سنت از علی ـ علیه السّلام ـ، ابن عمر، ابوهریره، سعیدبن راشد، و ابوبکره روایت کرده اند که پیغمبر ـ صلّی اللّه علیه وآله ـ فرمود: حسن و حسین دو ریحانه من از دنیا هستند، و از اختلاف الفاظ حدیث معلوم می شود که آن حضرت مکرّر این مضمون را به الفاظ مختلف فرموده اند زیرا لفظ حدیث در بعضی روایات

  «اِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنُ هُما رَیْحانَتایَ مِنَ الدُّنیا»

می باشد، و در بعضی دیگر

  «اَلْوَلَدُ رَیْحانَةٌ وَ رَیْحانَتَیَّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ»

است، و در حدیث دیگر فرمود:

  «اِنَّ اِبْنَیَّ هذَیْنِ رَیْحانَتایَ مِنَ الدُّنْیا»

این دو پسر من دو ریحانه من از دنیا هستند.

و در جای دیگر فرموده:

  «هُما رَیْحانَتایَ مِنَ الدُّنْیا»

و به الفاظ دیگر نیز این حدیث نقل شده است[1] .

سعید بن راشد نقل کرده که: حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ بسوی پیغمبر ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ می دویدند، پیغمبر یکی از آنها را در یک بغل گرفت و دیگری را نیز در بغل دیگر گرفت، و فرمود:

  «هذانِ رَیْحانَتایَ مِنَ الدُّنْیا مَنْ اَحَبَّنی فَلْیُحِبُّهُما»[2] .

این دو، ریحانه من از دنیا هستند هرکس مرا دوست می دارد باید آنها را دوست بدارد.

مناوی از دیلمی در فردوس الأخبار روایت کرده که پیغمبر ـ صلی الله علیه وآله ـ به علی ـ علیه السّلام ـ فرمود:

  «سَلامُ اللّهِ عَلیْکَ یا اَبَا الرَیْحانَتَیْن»[3] .

سلام خدا بر تو ای پدر دو ریحانه.

علاوه بر این احادیث، روایات دیگری نیز هست مثل

  «اُوْصیکَ بِرَیْحانَتَیَّ خَیْراً»[4] .

سفارش می کنم به تو که با دو ریحانه من به نیکی رفتار کنی.

که به رعایت اختصار به آنچه نقل شد قناعت می کنیم.

××××××××

پاورقی:1- صحیح بخاری،ج2،ص188—ترمذی،ج13،ص193

2- ذخائرالعقبی،ص124

3- کنوزالحقائق،ج1،ص145 

 4- التاج العروس،ج2،ص149ونهایه ابن اثیر



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( شنبه 93/3/10 :: ساعت 7:23 عصر )
»» لیله الرغائب..

 

لیله ا لرغائب (شبی که خدا بی حساب می‌بخشد)

 

مرحوم حاج میرزا جواد ملکی تبریزی در فصل هفتم کتاب "المراقبات "مراقبات و اعمال ماه رجب را آورده است که بخشی از آن به اعمال شب آرزو ها مربوط است. اهمیت این شب را زا زبان این عارف بزرگ می خوانید:

لیله الرغائب(شب آرزوها) اولین شب جمعه ماه رجب است که برای آن اعمال و فضایل بسیاری نقل کرده اند که از آن جمله می توان به روزه پنجشنبه و استغفار زیاد اشاره کرد.

بر پایه برخی روایات ماه رجب ماه امیرالمومنین(ع) است، همانگونه که شعبان ماه حضرت رسول(ص) و رمضان ماه خداست. و نخستین شب آن از شب های چهارگانه ای است که درباره احیا و شب زنده داری آنها سفارش فراوان شده است. خواندن دعاهای ویژه به هنگام دیدن ماه نیز چیزی است که درباره آن سفارش شده است. از نکته های قابل توجه در دعای ویژه دیدن ماه، توجهی است که به دو ماه شعبان و رمضان شده است و بجاست که سالک مراقب هم در این دعا و هم در دیگر دعاهای این ماه، آن دو ماه را به یاد آورد و از خدا بخواهد تا او را آمادگی دهد تا آن دو ماه را به شایستگی پذیرا شود.

بر سالک مراقب است که پیش از فرا رسیدن اینگونه شب های شریف و اوقات عزیز بیش از دیگر شبها و وقتها به بازرسی و بررسی احوال خویش پردازد و برای پاکسازی خویش از گناه و ناروایی کوشش کند، به گونه ای که هنگام ورود به این شبها و اوقات دیگر گناه و آفتی برای او باقی نمانده باشد، تا سبب شود از تجارت عبادتش زیان ببیند و از احیا و شب زنده داریش بی بهره ماند و از روشنایی و نوری که به عبادت کنندگان می رسد، طرفی نبندد. و از این بدتر مبادا مانند بنده ای باشد که سلطان او را گرامی می دارد و به مجلس خاص و خلوت انس خویش دعوت می کند تا هم لطف و کرم و بخشش و دهش خویش بر او ببارد، هم او را همنشین و همدم خویش و گزیدگان خویش سازد، آن غلام بدان مجلس حاضر می شود اما از سلطان روی می گرداند و در خانه او به دشمن دل می بندد و با این کار خویش را شایسته هر خواری و خذلانی می کند و آن همه کرامت و شرافتی که در انتظارش بود را به خست و خفت می فروشد.

نیز برسالک مراقب است که بیشتر از " چه اندازه عبادت کردن" به " چگونه عبادت کردن" دل سپارد و بیش از " فزونی کمیت" به " حسن کیفیت" آن همت بندد. در دعا و مناجات، زبان و بیانی و الفاظی را برگزیند که خواری و خاکساری او و نیاز و زاری او را هر چه بیشتر بنمایاند و بر این نکته تاکید ورزد که خداوند او را تشریفها بخشیده و منتها نهاده که بار تکلیف بندگی و عبادت بر دوشش نهاده است.

بر سالک است هنگام دعا بیشتر بر این صفات خدا که "کریم العفو" است و با بزرگورای از خطای بندگان می گذرد و "مبدل السیئات بالحسنات" است و بدیهای بندگان را با نیکی پاسخ می دهد، تکیه و تاکید کند. و به محمد(ص) و آل او توسل یابد و آن عزیزان را شفیع خویش سازد، باشد که سفیدرویی آن عزیزان عذرخواه سیاهرویی ما گردد و سرانجام شب را با توسل به صاحبان معصوم شب به پایان برد و اصلاح حال خویشن را از آنان بخواهد.

اگر نخستین شب رجب، شب جمعه نیز باشد سزاور است که اعمال لیله الرغائب نیز در آن شب به جا آورده شود. از پیامبر روایت شده که فرمود: از نخستین شب جمعه رجب غافل نمانید. این شب را فرشتگان لیله الرغائب نامیده اند. در این شب آنگاه که یک سوم شب بگذرد، فرشتگان همه در اطراف کعبه گرد آیند، خداوند بدانها می فرماید: فرشتگانم هرچه از من می خواهید بخواهید! می گویند: خدایا خواسته ما این است که بر روزه داران رجب ببخشایی! خداوند می فرماید: بخشودم.

رغائب جمع رغیبه و به معنی چیزی که مورد رغبت و میل است. این لغت همچنین معنای عطا و بخشش فراوان را نیز داراست. «لیله الرغائب» شبی است که عطاء و بخشش پروردگار بسیار است و بندگان با روی آوردن به بارگاه احدیت و خشوع، شایسته? دریافت و عطا و کرم بی حساب می‌شوند.

پیامبر فرمود: هر کس نخستین نیمه رجب را روزه بدارد و در فاصله آغاز شب تا گذشتن یک سوم آن، دوازده رکعت نماز، دو رکعت دو رکعت به جای آورد و در هر رکعت، یک حمد و سه بار انا انزلنا و دوازده بار قل هوالله را بخواند و در پایان هفتاد بار بر من وآل من درود فرستد، سپس به سجده رود و هفتاد بار بگوید: سبوح القدوس رب الملائکه و الروح. سپس سر از سجده بر دارد و بگوید: رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم. و دوباره سجده ای چون سجده نخست به جای آورد، سپس حاجتش را از خدا بخواهد به خواست خدا حاجتش برآورده می شود.

سپس فرمود: سوگند به آنکه جانم در دست اوست، هیچکس این نماز را به جای نمی آورد مگر آن که گناهانش بخشوده می شود، هر چند گناهانش به انبوهی کف های دریاها، ریگ های بیابان ها، هم وزن کوه ها و به شماره برگ های درخت ها باشد، در قیامت شفاعت او درباره هفتصد تن از خویشان و بستگان دوزخی اش پذیرفته می شود ودر شب اول قبر نیز پاداش این نماز در زیباترین چهره و اندام تمثل و تجسم می یابد. خوشروی، خوشگوی و خوش بوی نزد او می رود و او را به رهایی از غم بشارت می دهد. فرد نمازگزار می پرسد: تو کیستی؟ پاسخ می شنود: عزیز من! دوست من! من پاداش آن نمازم که در فلان شب به جای آوردی. اینک نزد تو آمده ام تا حق تو را بپردازم. ترس تو را فرو ریزم و در این وحشت و تنهایی همدمت باشم. پس از نفخ صور نیز در عرصه سوزان قیامت در سایه ات گیرم، آری با توام و هرگز خیرو خوبی من از تو دور نخواهد شد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 93/2/10 :: ساعت 11:17 صبح )
»» گاهى سخن سحر است

گاهى سخن سحر است

حسین بن بدر که به وى زبرقان مى گفتند، از سران قبیله مشهور بنى تمیم بود. وى در سال نهم هجرى با هیئتى از بزرگان قبیله خود به حضور پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم شرفیاب شد و مسلمان گردید. پیغمبر هم او را ماءمور جمع آورى زکات قبیله اش نمود و این خود سمتى بود که مى رسانید مورد وثوق و توجه پیغمبر اسلام است . زبرقان به معیت عمر بن اهتم که او نیز از مردان نامى بود، به خدمت رسول خدا رسیدند.

عمرو بن اهتم از خاندانى بود که در زمان جاهلیت و پیش از ظهور اسلام به فصاحت گفتار و بلاغت بیان مشهور بودند، و خود نیز مردى سخنور و گوینده اى زبردست بود.

در آن روز زبرقان خود را معرفى کرد و با سخنانى سنجیده گفت : یا رسول الله ! من سرآمد قبیله بنى تمیم هستم ، همه گوش به فرمان من دارند، جواب همگان را من مى دهم ، حقوق آنها را من بازخواست مى کنم ، و من مانع مى شوم کسى به آنها ظلم کند، و این مطلبى است که ابن اهتم (عمرو بن اهتم ) اطلاع دارد.

عمرو بن اهتم گفت : آرى یا رسول الله ! وى نگهبان قلمرو خود است ، و قبیله اش از وى اطاعت مى کنند، و سخنانش را بگوش جان مى شنوند.

زبرقان که دید، دوستش در شناسائى او به پیغمبر کوتاه آمد، گفت : به خدا اى پیغمبر! او بیش از آنچه اظهار داشت ، آگاهى دارد، ولى چون به شرافت من حسد مى ورزد، نخواست چنانکه مى باید و مى داند، درباره من سخن بگوید.

عمرو بن اهتم در پاسخ وى خطاب به پیغمبر گفت . به خدا قسم آنچه من زاید بر این مى دانم اینست که : وى مردى تنگ نظر و از مردمى به دور است ، پدرى نادان و خالوئى دون پایه دارد و شخصا تازه به دوران رسیده است !

عمرو بن اهتم دید که پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم از سخنان زشت و زیباى وى ناراحت شد، لذا گفت : یا رسول الله ! اول خوشحال بودم و لذا بهترین اطلاعاتم را اظهار داشتم ، ولى بعد که خشمگین شدم زشت ترین چیزى که در وى سراغ داشتم به زبان آوردم !

ما کذبت فى الاولى ، و صدقت فى الثانیه .

بار اول دروغ نگفتم ، ولى نوبت دوم به طور مسلم راست گفتم . پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: ان من البیان لسحرا . راستى که بعضى از سخنان ، انسان را مسحور مى کند(1).

********

پاورقی:1- زهر الآداب ص 5 مجمع الامتال ص 7 قصص العرب ج 2 - ص 205.

داستان هاى ما جلد اول - مؤ لف : على دوانى



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( شنبه 93/1/23 :: ساعت 8:55 صبح )
»» معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم

ضامن آهو

معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم(مبحث سوم)

معجزات نوع سوم

نـوع سـوّم : مـعـجـزاتـى اسـت کـه در حـیـوانـات ظـاهـر شـده ، مـانـند تکلّم کردن گوساله آل ذریـح و دعـوت او مـردم را بـه نـبـوّت آن حـضـرت (1) و تـکـلّم اطفال شیرخواره با آن حضرت (2) و تکلّم گرگ و شتر و سوسمار و یعفور و گـوسـفند زهرآلوده و غیر ذلک (3) از حکایات بسیار و ما در اینجا اکتفا مى کنیم به ذکر چند امر:

تقاضاى آهو از پیامبر

اوّل : راونـدى و ابـن بـابـویـه از امّ سـلمـه روایـت کـرده انـد کـه روزى حـضـرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم در صحرائى راه مى رفت ناگاه شنید که منادى ندا مى کـند: یا رسول اللّه ! حضرت نظر کرد کسى را ندید؛ پس بار دیگر ندا شنید و کسى را ندید و در مرتبه سوّم که نظر کرد آهوئى را دید که بسته اند، آهو گفت : این اعرابى مرا شـکـار کـرده اسـت و مـن دو طـفـل در ایـن کـوه دارم مرا رها کن که بروم و آنها را شیر بدهم و برگردم . فرمود: خواهى کرد؟ گفت : اگر نکنم خدا مرا عذاب کند مانند عذاب عشّاران ؛ پس حـضـرت آن را رها کرد تا رفت و فرزندان خود را شیر داد و به زودى برگشت و حضرت آن را بـسـت . چـون اعـرابـى آن حـال را مـشـاهـده کـرد گـفـت : یـا رسـول اللّه ! آن را رهـا کـن . چـون آن را رهـا کـرد دویـد و مـى گـفـت : اَشـْهـَدُ اَن لا اِل هَ اِلا اللّهُ وَ اَنَّکَ رَسُولُ اللّهِ و (ابن شهر آشوب ) روایت کرده است که آن آهو را یهودى شـکـار کـرده بـود و چـون بـه نـزد فـرزنـدان خـود رفـت و قـصـّه خـود را بـراى ایـشـان نـقـل کـرد گـفـتند: حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم ضامن تو گردیده و منتظر اسـت ، مـا شـیـر نـمـى خـوریـم تـا بـه خـدمت آن حضرت برویم ؛ پس به خدمت آن حضرت شـتـافـتـنـد و بـر آن حـضـرت ثـنـا گفتند و آن دو (آهو بچه ) روهاى خود را بر پاى آن حـضـرت مـى مـالیـدنـد ؛ پـس یـهـودى گریست و مسلمان شد و گفت آهو را رها کردم و در آن مـوضـع مـسـجـدى بـنـا کـردنـد و حـضرت زنجیرى در گردن آن آهوها براى نشانه بست و فرمود که حرام کردم گوشت شما را بر صیّادان .(4)

شکایت شتر

دوم : جـمـاعـتى از مشایخ به سندهاى بسیار از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند کـه روزى حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سلّم نشسته بود ناگاه شترى آمد و نـزدیـک آن حـضـرت خـوابـیـد سـر را بـر زمـیـن گـذاشـت و فـریاد مى کرد؛ عمر گفت : یا رسـول اللّه ، ایـن شـتـر تـرا سـجـده کـرد و مـا سـزاوارتریم به آنکه ترا سجده کنیم . حضرت فرمود: بلکه خدا را سجده کنید این شتر آمده است شکایت مى کند از صاحبانش و مى گـویـد کـه مـن از مـلک ایـشـان بـه هـم رسـیـده ام و تـا حـال مـرا کـار فـرمـوده انـد و اکـنون که پیر و کور و نحیف و ناتوان شده ام مى خواهند مرا بـکـشـنـد و اگـر امر مى کردم که کسى براى کسى سجده کند هر آینه امر مى کردم که زن بـراى شـوهر سجده کند (5) پس ‍ حضرت فرستاد و صاحب شتر را طلبید و فـرمـود کـه این شتر از تو چنین شکایت مى کند. گفت : راست مى گوید ما ولیمه داشتیم و خـواسـتـیـم کـه آن را بـکـشـیـم حـضـرت فـرمـود کـه آن را نـکـشـیـد صـاحـبـش گـفـت چـنـیـن باشد.(6)

سـوّم : راونـدى و غـیـر او از مـحدّثان خاصّه و عامّه روایت کرده اند که (سفینه ) آزاد کرده حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم گفت که حضرت مرا به بعضى از جنگها فـرستاد و بر کشتى سوار شدیم و کشتى ما شکست و رفیقان و متاعها همه غرق شدند و من بـر تـخته اى بند شدم موج مرا به کوهى رسانید و در میان دریا چون بر کوه بالا رفتم موجى آمد و مرا برداشت و به میان دریا برد و باز مرا به آن کوه رسانید و مکرّر چنین شد تـا در آخـر مـرا بـه ساحل رسانید و در میان دریا مى گردیدم ناگاه دیدم شیرى از بیشه بیرون آمد و قصد هلاک من کرد من دست از جان شستم و دست به آسمان برداشتم و گفتم : من بنده تو و آزاد کرده پیغمبر توام و مرا از غرق شدن نجات دادى آیا شیر را بر من مسلّط مى گـردانـى ؟! پـس در دلم افـتـاد کـه گـفـتـم : اى سـَبـُع ! مـن سـفـیـنـه ام مـولاى رسـول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم حرمت آن حضرت را در حقّ مولاى او نگاه دار. واللّه کـه چـون ایـن را گـفتم خروش خود را فرو گذاشت و مانند گربه به نزد من آمد و خود را گـاهـى بر پاى راست من و گاهى بر پاى چپ من مى مالید و بر روى من نظر مى کرد پس خـوابـیـد و اشـاره کرد به سوى من که سوار شو چون سوار شدم به سرعت تمام مرا به جـزیـره رسـانـیـد که در آنجا درختان میوه بسیار و آبهاى شیرین بود؛ پس اشاره کرد که فرود آى و در برابر من ایستاد تا از آن آبها خوردم و از آن میوه ها برداشتم و برگى چند گـرفـتم و عورت خود را با آنها پوشانیدم و از آن برگها خُرجینى ساختم و از آن میوه ها پـر کـردم و جـامـه اى که با خود داشتم در آب فرو برده و برداشتم که اگر مرا به آب احـتـیـاج شـود آن بـیـفشرم و بیاشامم . چون فارغ شدم خوابید و اشاره کرد که سوار شو چـون سـوار شدم مرا از راه دیگر به کنار دریا رسانید ناگاه دیدم کشتى در میان دریا مى رود پس جامه خود را حرکت دادم که ایشان مرا دیدند و چون به نزدیک آمدند و مرا بر شیر سـوار دیـدنـد بـسـیـار تـعـجـّب کـردنـد و تـسـبـیـح و تـهـلیـل خـدا کـردنـد. مـى گفتند: تو کیستى ؟ از جنّى یا از انسى ؟ گفتم : من سفینه مولاى حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم مى باشم و این شیر براى رعایت حق آن بشیر نـذیـر اسیر من گردیده و مرا رعایت مى کند؛ چون نام آن حضرت را شنیدند بادبان کشتى را فرود آوردند و کشتى را لنگر افکندند و دو مرد را در کشتى کوچکى نشانیدند و جامه ها بـراى من فرستادند که من بپوشم و از شیر فرود آمدم و شیر در کنارى ایستاد و نظر مى کـرد کـه مـن چـه مى کنم پس جامه ها به نزد من انداختند و من پوشیدم و یکى از ایشان گفت کـه بـیـا بـر دوش مـن سـوار شـو تـا تـو را بـه کـشـتـى بـرسانم نباید شیر رعایت حق رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم را زیاده از امت او بکند؛ پس من به نزد شیر رفتم و گـفـتم : خدا ترا از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم جزاى خیر بدهد؛ چون این را گـفـتـم ، واللّه دیـدم کـه آب از دیـده اش فـرو ریـخـت و از جـاى خـود حـرکـت نـکـرد تـا مـن داخل کشتى شدم و پیوسته به من نظر مى کرد تا از او غایب شدم .(7)

چـهـارم : مـشـایـخ حـدیـث روایـت کـرده انـد کـه چـون حـضـرت رسـول صلى اللّه علیه و آله و سلم اراده قضاى حاجت مى نمود از مردم بسیار دور مى شد. روزى در بیابانى براى قضاء حاجت دور شد و موزه خود را کند و قضاى حاجت نموده وضو سـاخت و چون خواست که موزه را بپوشد مرغ سبزى ـ که آن را (سبز قبا) مى گویند ـ از هوا فرود آمد موزه حضرت را برداشت و به هوا بلند شد؛ پس موزه را انداخت مار سیاهى از مـیانش بیرون آمد و به روایت دیگر مار را از موزه آن حضرت گرفت و بلند شد و به این سبب حضرت نهى فرمود از کشتن آن .(8)

فـقـیـر گـویـد: کـه نـظـیـر ایـن از حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام نقل شده و آن چنان است که (ابوالفرج ) از (مدائنى ) روایت کرده که سیّد حمیرى سوار بـر اسـب در کـنـاسـه کـوفـه ایـسـتـاد و گـفـت : هـر کـس یـک فضیلت از على علیه السّلام نقل کند که من او را به نظم نیاورده باشم این اسب را با آنچه بر من است به او خواهم داد؛ پـس مـحـدّثین شروع کردند به ذکر احادیثى که در فضیلت آن حضرت بود و سیّد اشعار خـود را کـه مـتـضـمـّن آن فـضـیـلت بـود انـشـاد مـى کـرد تـا آنکه مردى او را حدیث کرد از ابـوالزَّغـْل المـرادى کـه گـفـت : خـدمـت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام بـودم کـه مـشـغـول تـطـهـیـر شـد از بـراى نـمـاز و مـوزه خـود را از پـاى بـیـرون کـرد مـارى داخل کفش آن جناب شد پس زمانى که خواست کفش خود را بپوشد غُرابى پیدا شد و موزه را ربـود و بـالا بـرد و بیفکند، آن مار از موزه بیرون شد سیّد تا این فضیلت را شنید آنچه وعده کرده بود به وى عطا کرد آنگاه آن را در شعر خود درآورد و گفت :

شعر :

اَلا یا قَوْمُ لِلْعَجَبِ الْعُجابِ

لِخُفِّ اَبىِالحسین وَلِلحُبابِ (الا بیات ).(9)

******

پاورقی:1- (بحار الانوار) 17/398 .

  2ـ (مناقب ) ابن شهر آشوب 1/138 .

  3ـ ر.ک : (بحار الانوار) 17/390 ـ 421، باب پنجم .

  4ـ (مناقب ) ابن شهر آشوب 1/132 .

  5ـ (بحار الانوار) 17/397 .

  6ـ (قصص الانبیاء) راوندى ص 286، حدیث 383 .

  7ـ (خرائج ) راوندى 1/136 .

  8ـ (مناقب ) ابن شهر آشوب 1/179 ـ 180؛ (قصص الانبیاء) راوندى ص 312، حدیث 421 .

  9ـ (الا غانى ) ابوالفرج اصفهانى ،7/7-27، (اخبارالسیّد) ،مرزبانى ، ص 171

منتهی الآمال شیخ عباس قمی رحمه الله علیه

  ((مطلب ادامه دارد))



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( جمعه 93/1/22 :: ساعت 10:33 صبح )
»» آدم لئیم

آدم لئیم  

عربى بدوى (1) گرسنه از بادیه برآمد، بر لب آبى رسید دید که عربى دیگر انبان پر گوشت از پشت باز کرده و سر آن بگشاده و پاره پاره نان و گوشت بیرون مى آورد و مى خورد. بدوى آمد در برابر وى بنشست .

عرب در اثناى چیز خوردن سر برآورد و عربى را در برابر خود نشسته دید. گفت : یا اخى ! از کجا مى آئى ؟ گفت : از قبیله تو.

گفت : بر منازل من گذر کردى ؟

گفت : بلى بسى معمور و آبادان دیدم .

عرب مبتهج شد و گفت : سگ مرا که بقاع نام دارد دیدى ؟

گفت : رمه تو را عجب پاسبانى مى کند که از یک میل راه گرگ را مجال آن نیست که پیراهن آن رمه گردد.

گفت : پسرم خالد را دیدى ؟

گفت : در مکتب پهلوى معلم نشسته بود و به آواز بلند قرآن مى خواند.

گفت : مادر خالد را دیدى ؟

گفت : بخ بخ (2) مثل او در تمام حى (3) زنى نیست که به کمال عفت و طهارت و غایت عصمت و خدارت (4)

گفت : شتر آبکش مرا دیدى ؟

گفت : بغایت فربه و تازه بود، چنانکه پشتش به کوهان برابر شده بود.

گفت : قصر مرا دیدى ؟

گفت : ایوان او سر به کیوان رسانیده بود، و من هرگز عالى تر از آن بنائى ندیده ام .

عرب چون احوال خانمان معلوم کرد و دانست که هیچ مکروهى نیست به فراغت نان و گوشت خوردن گرفت ، و بدوى را هیچ نداد و بعد از آنکه سیر بخورد، سر انبان محکم ببست .

بدوى دید که خوشامد گفتن او نتیجه نبخشید ملول شد. در این محل سگى آنجا رسید. صاحب انبان استخوانى که از گوشت مانده بود، پیش او انداخت و برخاست تا انبان به پشت بر کشد و برود.

بدوى بى طاقت شد و گفت : اگر سگ تو بقاع زنده مى بود، راست به این سگ مى مانست .

عرب گفت : مگر بقاع من مرده است ؟

گفت : بلى ، در پیش من مرد، بقاى عمر تو باد!

پرسید: که سبب آن چه بود؟

گفت : از بسکه شش شتر آبکش تو بخورد کور شد، بعد از آن بمرد.

عرب گفت : شتر آبکش مرا چه آفت رسیده بود که بمرد؟

گفت : او را در تعزیت مادر خالد کشتند.

عرب گفت : مگر مادر خالد بمرد؟

گفت : بلى .

عرب گفت : سبب مردن او چه بود؟

گفت : از بسکه نوحه مى کرد و سر بر گور خالد مى کوفت مغزش خلل یافت .

گفت : مرگ خالد بمرد؟

گفت : بلى

گفت : سبب مردن او چه بود؟

گفت : قصرى و ایوانى که ساخته بودى به زلزله فرود آمد، و خالد در زیر آن بماند.

عرب که این اخبار موحشه استماع نمود، انبان نان و گوشت به صحرا افکند، و با واویلاه ، و اثبوراه ، راه بادیه گرفت .

بدوى انبان را بربود و فرار نمود و به گوشه اى رفت و بقیه نان و گوشت را بخورد، و به جاى دعاى طعام گفت : لا ارغم الله الاانف اللام . یعنى : خاک آلوده مگر دانا و خداى مگر بینى لئیمان را(5).

******

پاورقی:1- بیابانى .

  2- به به .

  3- محله .

  4- پرده نشین .

  5- لطائف الطوائف ، فخرالدین على صفى ، ص 147.

داستان هاى ما جلد اول - مؤ لف : على دوانى



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( سه شنبه 93/1/5 :: ساعت 12:16 عصر )
»» معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله

معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم(مبحث دوم)

معجزات نوع دوم

نوع دوم : معجزاتى است که از آن حضرت در جمادات و نباتات ظاهر شده مانند سلام کردن سـنـگ و درخـت بـر آن حـضـرت (1) و حـرکـت کـردن درخـت بـه امـر آن حـضـرت (2) و تـسـبـیـح سـنـگـریـزه در دسـت آن حـضـرت (3) و حـنـیـن جذع (4) و شـمـشـیـر شـدن چـوب بـراى عـُکـّاشـه در بـَدْر(5) و براى عـبـداللّه بـن جـَحـْش در اُحـُد(6) و شـمـشـیـر شـدن بـرگ نـخـل بـراى ابـودُجـانـه بـه مـعـجزه آن حضرت (7) و فرو رفتن دستهاى اسب سـُراقـه بـر زمـیـن در وقـتـى کـه بـه دنـبـال آن حـضـرت رفـت در اوّل هجرت (8) و غیر ذلک و ما در اینجا اکتفا مى کنیم به ذکر چند امر:

درخت حَنّانه

اوّل : خـاصـّه و عـامـّه بـه سـنـدهـاى بـسـیـار روایـت کـرده انـد کـه چـون حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم بـه مـدینه هجرت نمود و مسجد را بنا کرد در جانب مـسجد درخت خرمائى خشک کهنه بود و هرگاه که حضرت خطبه مى خواند بر آن درخت تکیه مى فرمود پس مردى آمد و گفت : یا رسول اللّه ، رخصت ده که براى تو منبرى بسازم که در وقـت خـطـبـه بـر آن قـرارگـیـرى و چون مرخص شد براى حضرت منبرى ساخت که سه پـایـه داشـت و حـضـرت بـر پـایـه سـوّم مـى نـشـسـت ، اوّل مـرتـبـه که آن حضرت بر منبر برآمد آن درخت به ناله آمد، مانند ناله اى که ناقه در مـفارقت فرزند خود کند؛ پس حضرت از منبر به زیر آمد و درخت را در برگرفت تا ساکن شد؛ پس ‍ حضرت فرمود: اگر من آن را در بر نمى گرفتم تا قیامت ناله مى کرد و آن را (حـَنـّانه ) مى گفتند و بود تا آنکه بنى امیّه مسجد را خراب کردند و از نو بنا کردند و آن درخـت را بـریـدنـد(9) و در روایـت دیـگـر مـنـقـول اسـت کـه حـضـرت فـرمـود کـه آن درخـت را کـنـدنـد و در زیـر مـنـبـر دفـن کردند.(10)

درخت متحرّک

دوم : در نـهـج البـلاغـه و غـیـر آن ، از حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام مـنـقـول اسـت که فرمود من با حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم بودم روزى که اشـراف قـریـش ‍ بـه خدمت آن حضرت آمدند و گفتند: یا محمّد، تو دعوى بزرگى مى کنى کـه پـدران و خـویـشـان تـو نـکـرده انـد و مـا از تـو امـرى سـؤ ال مـى کـنـیـم اگـر اجـابـت مـا مـى نـمـائى مـى دانـیـم کـه تـو پـیـغـمـبـرى و رسـول و اگـر نـکـنـى مـى دانـیـم کـه سـاحـر و دروغـگـوئى . حـضـرت فـرمـود کـه سـؤ ال شـمـا چـیـسـت ؟ گفتند: بخوانى از براى ما این درخت را که تا کنده شود از ریشه خود و بیاید در پیش تو بایستد، حضرت فرمود که خدا بر همه چیز قادر است ، اگر بکند شما ایمان خواهید آورد؟ گفتند: بلى ، فرمود که من مى نمایم به شما آنچه طلبیدید و مى دانم که ایمان نخواهید آورد و در میان شما جمعى هستند که کشته خواهند شد در جنگ بدر و در چاه بدر خواهند افتاد و جمعى هستند که لشکرها برخواهند انگیخت و به جنگ من خواهند آورد؛ پس فـرمـود: اى درخـت ! اگـر ایـمـان بـه خـدا و روز قـیـامـت دارى و مـى دانـى کـه مـن رسـول خدایم پس کنده شو با ریشه هاى خود تا بایستى در پیش من به اذن خدا. پس به حـقّ آن خـداونـدى کـه او را بـه حـقّ فرستاد که آن درخت با ریشه ها کنده شد از زمین و به جـانـب آن حضرت روانه شد با صوتى شدید و صدائى مانند صداى بالهاى مرغان ، تا نـزد آن حـضـرت ایـسـتاد و سایه بر سر مبارک آن حضرت انداخت و شاخ بلند خود را بر سـر آن حـضـرت گشودوشاخ دیگر بر سرمن گشود و من در جانب راست آن حضرت ایستاده بودم چون این معجزه نمایان را دیدند از روى علوّ و تکبّر گفتند: امر کن او را که برگردد و بـه دو نـیـم شـود و نـصـفـش بیاید و نصفش در جاى خود بماند. حضرت آن را امر کرد و بـرگـشـت و نـصـفـش جـدا شـد و بـا صـداى عـظیم به نهایت سرعت دوید تا به نزدیک آن حـضـرت رسـیـد. گـفـتـنـد: بـفـرمـا کـه ایـن نـصـف بـرگـردد و بـا نـصـف دیـگـر مـتـّصل گردد. حضرت فرمود و چنان شد که خواسته بودند؛ پس من گفتم : لا اِلهَ اِلا اللّهُ! اوّل کـسـى که به تو ایمان مى آورد منم و اوّل کس که اقرار مى کند که آنچه درخت کرد از بـراى تـصـدیـق پـیغمبرى و تعظیم تو کرد منم ؛ پس همه آن کافران گفتند: بلکه ما مى گـوئیـم کـه تـو سـاحـر و کـذّابـى و جـادوهـاى عـجـیـب دارى و تـرا تصدیق نمى کند مگر مثل این که در پهلوى تو ایستاده است .(11)

شباهت درخت متحرک با جریان ابرهه

فـقـیـر گـوید: که (صاحب ناسخ ) نگاشته که این معجزه که حضرت امیرالمؤ منین علیه السـّلام از حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم در تـحـریـک درخـت نقل فرموده با قصّه (ابرهه ) و ظهور ابابیل مشابهتى دارد؛ زیرا که على علیه السّلام خود را وصىّ پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم و امام مفترض الطّاعة مى شمرد و خود را صـادق و مـصـدّق مى دانست در مسجد کوفه بر فراز منبر وقتى که بیست هزار کس در پاى مـنـبـر او گـوش بـر فـرمـان او داشـتـنـد نـتـوانـد بـود کـه بـر رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم دروغ بـندد و بگوید پیغمبر درخت را پیش خود خـوانـد و درخـت فـرمـانـبـردار شـد ؛ چـه ایـن هنگام که على علیه السّلام این روایت مى کرد جـماعتى حاضر بودند که با على علیه السّلام هنگام تحریک درخت حاضر بودند و خطبه امـیـرالمـؤ منین علیه السّلام را کس نتواند تحریف کرد ؛ چه هیچ کس را این فصاحت و بلاغت نـبوده و بر زیادت از صدر اسلام تا کنون خُطَب آن حضرت در نزد عُلما مضبوط و محفوظ است . انتهى .(12)

درخت همیشه سبز

سـوّم : راونـدى از حـضـرت صـادق عـلیـه السـّلام روایـت کـرده اسـت کـه چـون حـضـرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم به سوى (جِعرانه ) (نام موضعى است ) برگشت در جـنـگ حـُنین و قسمت کرد غنایم را در میان صحابه ، صحابه از پى آن حضرت مى رفتند و سـؤ ال مـى کردند و حضرت به ایشان عطا مى فرمود تا اینکه ملجاء کردند آن حضرت را که به سوى درختى رفت و به درخت پشت خود را چسبانید و باز هجوم آوردند و آن حضرت را آزار مـى کـردند تا آنکه پشت مبارکش مجروح شد و ردایش بر درخت بند شد پس از پیش درخت به سوى دیگر رفت و فرمود که رداى مرا بدهید واللّه که اگر به عدد درختهاى مکّه و یـمـن گـوسـفـنـد داشـتـه بـاشـم هـمـه را در مـیـان شـما قسمت خواهم کرد و مرا ترسنده و بـخـیـل نـخـواهـیـد یـافـت . پـس در ماه ذیقعده از جعرانه بیرون رفت و از برکت پشت مبارک هـرگـز آن درخـت را خـشـک نـدیـدنـد و پـیـوسـتـه تـر و تـازه بـود در هـمـه فصل که گویا همیشه آب بر آن مى پاشیدند.(13)

تازیانه نورانى

چـهـارم : (ابـن شـهـر آشـوب ) روایـت کـرده کـه قـریـش طـُفـَیـْل بـن عـَمـْرو را گـفـتـنـد کـه چـون در مـسـجـدالحـرام داخـل شـوى پـنبه در گوشهاى خود پر کن که قرآن خواندن محمّد صلى اللّه علیه و آله و سـلّم را نـشـنوى مبادا ترا فریب دهد؛ چون داخل مسجد شد هر چند پنبه در گوش خود بیشتر فـرو مـى بـرد صداى آن حضرت را بیشتر مى شنید پس به این معجزه مسلمان شد و گفت : یـا رسـول اللّه ! مـن در مـیـان قوم خود سرکرده و مطاع ایشانم ، اگر به من علامتى بدهى ایـشـان را بـه اسلام دعوت مى کنم . حضرت فرمود: خداوندا، او را علامتى کرامت کن ؛ چون بـه قـوم خـود بـرگـشـت از سـر تـازیـانـه او نـورى مـانـنـد قندیل ساطع بود.(14)

*******

پاورقی:1-(امالى ) شیخ طوسى ص 341، حدیث 692، مجلس 12 .

  2ـ (خرائج ) 1/155

  3ـ (مناقب ) ابن شهر آشوب 1/126 .

  4ـ همان ماءخذ .

5ـ همان ماءخذ 1/160 .

  6ـ همان ماءخذ 1/161

  7ـ همان ماءخذ 1/161

  8ـ (خرائج ) راوندى 1/23 .

  9ـ (خرائج ) 1/165 ـ 166؛ (بحار الانوار) 17/365 .

  10ـ (قصص الانبیاء) راوندى ص 311، حدیث 417، چاپ الهادى ، قم .

  11ـ (نهج البلاغه ) ترجمه شهیدى ص 223، خطبه 192 .

  12ـ (نـاسـخ التـواریـخ ) جـزء پنجم ، جلد دوم ، ص 115، چاپ مطبوعات دینى ، قم .

  13ـ (خرائج ) راوندى 1/98 .

  14ـ (مناقب ) ابن شهر آشوب 1/159 ـ 160 .

منتهی الآمال شیخ عباس قمی رحمه الله علیه

  ((مطلب ادامه دارد))



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( دوشنبه 92/12/19 :: ساعت 5:41 عصر )
»» ملا محمد تقى برغانى قزوینى

ملا محمد تقى برغانى قزوینى ، شهید محراب

شهید ملا محمّد تقى برغانى از روحانیانى بود که در محراب عبادت به هنگام سحر در حالى که مشغول خواندن مناجات ((خمس عشرة )) در سجده بود به دست فرقه بابیه به شهادت رسید. در احوال او مى نویسند:

  ((عبادت آن جناب (قدس سره ) چنان بود که همیشه از نصف شب تا طلوع صبح صادق به مسجد خود مى رفت و به مناجات ادعیه و تضرع و زارى و تهجد اشتغال داشت و مناجات خمس عشرة را از حفظ مى خواند بر این روش و شیوه پسندیده استمرار داشت تا اینکه در یکى از آن شب ها شربت شهادت نوشید. مکرّر در فصل زمستان دیده مى شد که در پشت بام مسجد خود در حالى که برف به شدّت مى بارید، در نیمه شب پوستین بر دوش و عمّامه بر سر داشت و مشغول تضرع و مناجات بود و در حالت ایستاده ، دستها را به سوى آسمان بلند مى کرد تا برف سراسر قامت مبارکش را از سر تا نوک پا سفیدپوش مى کرد.)) (1)

*****

پاورقی:1- سیماى فرزانگان ، ص 170.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( جمعه 92/12/16 :: ساعت 12:48 عصر )
»» معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله

معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم(مبحث اول)

پیامبر اسلام 4440 معجزه داشت

بـدان کـه از بـراى حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیه و آله و سلّم معجزاتى بوده که از بـراى غـیـر آن حـضـرت از پـیـغـمـبـران دیـگـر نبوده و نظیر معجزات جمیع پیغمبران از آن حـضـرت بـه ظـهـور آمـده اسـت و (ابـن شـهـر آشـوب ) نـقـل کـرده کـه چـهار هزار و چهارصد و چهل بوده معجزات آن حضرت ، که سه هزار از آنها ذکر شده است .(1)

معجزات نوع اول

نـوع اوّل : مـعـجـزاتـى اسـت کـه مـتـعلّق است به اجرام سماویّه مانند شقّ قمر و ردّ شمس ‍ و تظلیل غمام و نزول باران و نازل شدن مائده و طعامها و میوه ها براى آن حضرت از آسمان و غیر ذلک و ما در اینجا به ذکر چهار امر از آنها اکتفا مى کنیم :

شق القمر

اوّل : در شقّ قمر است :

قـال اللّه تـعـالى (اِقـْتـَربـَتِ السّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَ اِنْ یَرَوا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرُّ)؛(2)

یـعنى نزدیک شد قیامت و به دو نیم شد ماه و اگر ببینند آیتى و معجزه اى رو مى گردانند و مى گویند سِحْرى است پیوسته .(3)

اکـثـر مـفـسـّران خـاصـّه و عـامـّه روایـت کـرده انـد کـه ایـن آیـات وقـتـى نـازل شـد کـه قریش در مکّه از آن حضرت معجزه طلب کردند حضرت اشاره به ماه فرمود، به قدرت حق تعالى به دو نیم شد و در بعضى روایات است که آن در شب چهاردهم ذیحجة بود.( 4)

ردّ الشمس

دوم : عـلمـاء خـاصـّه و عامّه به سندهاى بسیار از اسماء بنت عُمَیْس و غیر او روایت کرده اند کـه روزى حـضـرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام را پى کارى فرستاد و چون وقت نماز عصر شد و نماز عصر گزاردند حضرت امیر علیه السّلام آمد و نماز عصر نکرده بود، حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم سر مبارک خـود را در دامـن آن حـضـرت گـزارد و خـوابـیـد و وحـى بـر آن حـضـرت نـازل شـد و سـر خـود را به جامه پیچیده و مشغول شنیدن وحى گردید تا نزدیک شد که آفتاب فرو رود و چون وحى منقطع شد حضرت فرمود: یا على ! نماز کرده اى ؟ گفت : نه یـا رسـول اللّه نـتـوانـسـتـم سـر مبارک ترا از دامن خود دور کنم . پس ‍ حضرت فرمود که خـداوندا! على مشغول طاعت تو و طاعت رسول تو بود پس ‍ آفتاب را براى او برگردان ! اسماء گفت : واللّه ! دیدم که آفتاب برگشت و بلند شد و به جائى رسید که بر زمینها تـابـیـد و وقـت فـضـیـلت عـصـر بـرگـشـت و حـضـرت نـماز کرد و باز آفتاب فرو رفت .(5)

ریزش باران

سـوّم :ایـضـا خـاصـّه و عـامـّه روایـت کـرده انـد کـه چـون قـبـایـل عرب با یکدیگر اتّفاق کردند در اذیّت آن حضرت ، حضرت فرمود که خداوندا، عذاب خود را سخت کن بر قبایل مُضَر و بر ایشان قحطى بفرست مانند قحطى زمان یوسف ؛ پـس بـاران هفت سال بر ایشان نبارید و در مدینه نیز قحطى به هم رسید، اعرابى به خـدمـت آن حـضـرت آمد و از جانب عرب استغاثه کرد که درختان ما خشکید و گیاههاى ما منقطع گـردیـد و شـیـر در پـسـتـان حـیوانات و زنان ما نمانده و چهار پایان ما هلاک شدند ؛ پس حضرت برمنبر آمد وحمد ثناى حق تعالى ادا نمود و دعاى باران خواند و در اثناى دعاى آن حـضـرت بـاران جـارى شـد و یـک هـفـتـه بـاریـد و چـنـدان بـاران آمـد کـه اهل مدینه به شکایت آمدند و گفتند: یا رسول اللّه ! مى ترسیم غرق شویم و خانه هاى ما منهدم شود؛ پس حضرت اشاره فرمود به سوى آسمان و گفت :

  (اَللّهـُمّ حـَوالَیـْنـا وَلا عـَلَیْنا)، خداوندا، بر حوالى ما بباران و بر ما مباران . و به هر طـرف کـه اشاره مى فرمود ابر گشوده مى شد پس ابر از مدینه برطرف شد و بر دور مـدیـنـه مـانـنـد اکلیل حلقه شد و بر اطراف مانند سیلاب مى بارید و بر مدینه یک قطره نـمـى بـاریـد و یـک مـاه سیلاب در رودخانه ها جارى بود؛ پس حضرت فرمود: واللّه اگر ابوطالب زنده مى بود دیده اش روشن مى شد.

بعضى از اصحاب عرض کردند: مگر این شعر را از او به خاطر آوردید؟

شعر :

وَاَبْیَضُ یُسْتَسْقَى الْغَمامُ بِوَجْهِهِ

ثِمالُ الیَتامى عِصمَةٌ لِلاَرامِلِ

آن حضرت فرمود: چنین باشد.( 6)

تسبیح گفتن انگور

چـهـارم : بـه سـنـد مـعـتبر از امّ سلمه منقول است که روزى فاطمه علیهاالسّلام آمد به نزد حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم و امـام حسن و امام حسین را برداشته بود و حـریـره سـاخـتـه بـود و بـا خود آورده بود چون داخل شد حضرت فرمود که پسر عمّت را بـراى مـن بطلب . چون امیرالمؤ منین علیه السّلام حاضر شد امام حسن را در دامن راست و امام حـسـین را در دامن چپ و على و فاطمه را در پیش رو و پسِ سر خود نشانید و عباى خیبرى بر ایـشـان پـوشـانـیـد و سـه مـرتـبـه گـفـت : خـداونـدا! ایـنـهـا اهل بیت من اند؛ پس از ایشان دور گردان شکّ و گناه را و پاک گردان ایشان را پاک کردنى . و مـن در مـیـان عـَتـَبـه در ایـسـتـاده بـودم ، گـفـتـم : یـا رسـول اللّه ! مـن از ایـشـانم ؟ فرمود: که بازگشت تو به خیر است امّا از ایشان نیستى . پـس جـبـرئیـل آمـد و طـبـقـى از انـار و انـگـور بـهـشـت آورد چـون حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم انـار و انـگـور را در دست گرفت هر دو تسبیح خدا گـفتند و آن حضرت تناول نمود؛ پس به دست حسن و حسین داد و در دست ایشان سبحان اللّه گـفـتـنـد و ایـشـان تـنـاول نـمـودنـد؛ پس به دست على علیه السّلام داد تسبیح گفتند و آن حـضـرت تـنـاول نـمـود؛ پـس شـخـصـى از صحابه داخل شد و خواست که از انار و انگور بـخـورد. جـبـرئیـل گفت : نمى خورد از این میوه ها مگر پیغمبر یا وصىّ پیغمبر یا فرزند پیغمبر.(7)

*******

پاورقی:1-  (مناقب ) ابن شهر آشوب 1/189، تحقیق : دکتر بقاعى ، بیروت .

2ـ سوره قمر (54)، آیه 1 ـ 2 .

3ـ (مناقب ) ابن شهر آشوب 1/163. تحقیق : بقاعى ، بیروت .

4ـ (تفسیر قمى ) 2/341، چاپ دارالکتاب ، قم .

5ـ (مـنـاقب ) خوارزمى ص 306، حدیث 301، چاپ انتشارات اسلامى . (کشف الیقین ). علاّمه حلّى ،ص 112، چاپ انتشارات وزارت ارشاد.

6ـ (خرائج ) راوندى 1/58؛ (بحار الانوار) 17/230 .

7ـ (خرائج ) راوندى 1/48؛ (بحار الانوار) 17/359 .

منتهی الآمال شیخ عباس قمی رحمه الله علیه

 ((مطلب ادامه دارد))



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 92/12/15 :: ساعت 1:30 عصر )
»» داستان هایی از صلوات بر محمد و آل محمد (ص)

    

  « داستان هایی از صلوات بر محمد و آل محمد (ص)»

فریاد رسی صلوات در قبر

شبلی نقل نموده است : من همسایه ای داشتم که وفات نمود . او را خواب    دیدم ،از او پرسیدم : خدا با تو چه کرد ؟    

گفت : ای شیخ ! هول های بزرگ دیدم ، و رنج های عظیم کشیدم . از آن    جمله به وقت سوال منکر و نکیر ، زبان من از کار باز ماند . با خود می گفتم   : واویلاه ، این عقوبت از کجا به من رسید ؟ آخر ، من مسلمان بودم و بر دین اسلاممُردم. آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبیدند. ناگاه شخصی نیکو موی و خوش بوی آمد، میان من و ایشان حایل شد و مرا تلقین کرد تا جواب ایشان را به نحو خوب بدهم ، ازآن شخص پرسیدم : تو کیستی خدا تو را رحمت کند که من را از این غصه خلاصی دادی ؟گفت : من شخصی هستم که از صلواتی که تو بر پیغمبر (ص) فرستادی آفریده شده ام ، ومامورم در هر وقت و هر جا که در مانی به فریاد تو رسم

 

نجات عبور از صراط

رسول خدا (ص) فرمودند : شب گذشته ، عجیب خوابی دیدم . مردی از امتخود را دیدم که از صراط می گذشت و هر لحظه می لرزید ، و در هر قدم می لغزید . پسدیدم صلواتی که بر من فرستاده بود ، آمد و دست او را گرفت ، و به سلامت او را ازصراط گذرانید

 

نزدیک ترین افراد به پیامبر (ص) در قیامت

رسول خدا (ص) فرمودند : نزدیک ترین شخص به من در فردای قیامت کسیاست که صلوات بیشتری بر من فرستاده باشد

منبع : آثار و برکات صلوات و داستان های صلوات



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 92/12/7 :: ساعت 1:2 عصر )
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حدیث روز
مثل شجره طیبه
در تفسیر مرج البحرین یلتقیان
فضایل حضرت زهرا(سلام الله علیها)
داستانهایى از زیارت عاشورا
مقامات مردان خدا
داستانهائى از علماء
فاطمه(س)بعدازرحلت پیامبر(ص)
مردى که بر قبر شیخ مى گریست
ای آخرین بهار
صلوات و درود فرشتگان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 103
>> بازدید دیروز: 79
>> مجموع بازدیدها: 1547295
» درباره من

قطره ای ازدریا

» پیوندهای روزانه

داستانهای اصول کافی [193]
داستان وحکایت [175]
احکام بانوان [91]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه دختران [105]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه پسران [89]
احکام روابط زن ومرد [194]
[آرشیو(6)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
امام زمان(عج)[221] . حدیث روز[159] . امام علی(ع)[135] . محرم[110] . داستان دوستان[103] . امام حسین(ع)[102] . شعر[97] . رمضان[81] . امام رضا(ع)[68] . حضرت محمد(ص)[67] . امام حسن مجتبی(ع)[48] . امام صادق(ع)[43] . یَابْنَ آدَمَ![37] . پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه[34] . حضرت زهرا(س)[31] . بانگ رحیل[31] . دعاهاى قرآن[31] . دعا[28] . صلوات[21] . عکسهای دیدنی[21] . پیام امام زمان[21] . شیطان[20] . امام جواد(ع)[17] . کرامات الرضویه (ع )[16] . اعجازخوراکیها[15] . امام باقر(ع)[15] . نکته ها[14] . امام سجاد(ع)[13] . علامه حسن زاده آملى[13] . امام حسن عسکری(ع)[12] . چیستان[12] . داستانهائى از علماء[10] . درسهایی ازنهج البلاغه[10] . شیوه هاى تهاجم فرهنگى[9] . مناجات[9] . امام مهدی امتحان الهی[9] . اربعین[8] . حادثه کربلا و پیامبران الهی[8] . پیشگوئیهای حضرت علی(ع)[8] . مراقبات ماه مبارک رمضان[8] . فاطمه سلام الله علیها از دیدگاه روایات[8] . زیارت عاشورا[8] . ذکرهای شگفت عارفان[8] . نماز[8] . داستانی ازصلوات[7] . شیطان شناسی[7] . غدیر[6] . دوستی[6] . حضرت معصومه(س)[6] . آیت الله بهاءالدینی[6] . ابزارهاى تهاجم فرهنگى[6] . امام زمان[6] . وادی السلام[6] . معاد[5] . بانگ رحیل![5] . حضرت زینب(س)[5] . حکایت[5] . دانستنی ها[5] . تمثیلات[5] . حدیث[5] . ره توشه[5] . شفایافتگان[5] . فاطمه سلام الله علیها از دیده گاه قرآن[5] . عکس دیدنی[5] . ماه رمضان[5] . لطیفه[4] . کشکول[4] . مقامات مردان خدا[4] . عیدفطر[4] . عیدنوروزدرشعرامام خمینی(ره)[4] . عکس[4] . فاطمه زهرا(س)[4] . شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)[4] . سلمان فارسی[4] . درسهایی ازعارف کامل مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی[4] . پیامهاونکته های قرآنی[4] . حکایت[4] . امام هادی(ع)[4] . امام خمینی(ره)[4] . امام کاظم(ع)[4] . اعجازخوراکیها[4] . آیامی دانید[4] . مقام حضرت زینب(س)[4] . یاصاحب الزمان(عج)[4] . یاعلی ابن موسی الرضا(ع)[3] . هجران غیبت[3] . نماز باران و بلعیدن دوشیرِ در پرده[3] . کشکول[3] . استغاثه به حضرت مهدی(عج)[3] . اسراف[3] . احترام به عزاداران امام حسین(ع)[3] . حضرت ابوالفضل(ع)[3] . جواب چهل مسئله مشکل از کودکی خردسال[3] . داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا[3] . سیمای نصیحت وناصحین[3] . شوخ طبعیهای جبهه[3] . شیخ حسنعلی اصفهانی(نخودکی)[3] . شایعه[3] . فضایل حضرت زهرا[3] . شیطان درقرآن(مبحث هفتم)[3] . عیدنوروزمبارک باد[2] . فراق محبوب[2] . عیدمبعث[2] . غفلت چرا؟![2] . فضیلت ماه رمضان[2] . فرمان شگفت[2] . عکسهای دیدنی[2] . فلسفه روزه چیست؟[2] . قرآن[2] . فوکویاماوبازشناسی هویت شیعه[2] . شیطان درقرآن(مبحث دوم)[2] . عدس[2] . علل و عوامل عزت[2] . مکتب عشق[2] . مردم از نظر دعا کردن بر چند گروهند؟[2] . معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله[2] . ناله ستون مسجد[2] . قضاوتهای حضرت علی(ع)[2] . گریه امام زمان(عج)[2] . گریه پیامبر صلى الله علیه و آله ![2] . شب قدر[2] . شعر جانسوز[2] . شباهت علم اخلاق به علم طب[2] . شفاى پا[2] . شیخ مرتضى انصارى[2] . شعر-درمبعث حضرت رسول(ص)[2] . شهادت امام حسن علیه السلام[2] . سیما واهمیت روزه[2] . سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل[2] . سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا[2] . روز پنجم محرم[2] . روز چهارم محرم[2] . روز دهم محرم[2] . روز هشتم محرم[2] . روز هفتم محرم[2] . زهر کشنده[2] . سخنى درباره نیمه شعبان[2] . زیارت عاشورا و برطرف شدن دشواریها[2] . دستورالعمل[2] . دعا از امتیازات شیعه[2] . دعاهایى که به حضرت محمد (ص) آموزش داد[2] . دعای امام صادق علیه السلام در روز آخر شعبان[2] . دعاى بندگان با کمال الهى[2] . دلیل قرآنی[2] . دیدار با مهدی در سایه قرآن[2] . دفاع ازحق[2] . دست بخشش گر[2] . دلیل اوّل معاد[2] . دو رکعت نماز حاجت[2] . روزسوم محرم[2] . روزششم محرم[2] . داستانهایى از زیارت عاشورا[2] . داستانی از صلوات[2] . حماسه عاشورا[2] . در خلوت هم از گناه بپرهیزید[2] . خاطره[2] . خطبه پیامبر گرامی اسلام(ص)درآخرماه شعبان المعظم[2] . چند گفتار از امام رضا علیه السلام[2] . چه کنم با شرم؟[2] . حدیث قدسی[2] . تلخى گوش و شورى آب چشم[2] . حد یث روز[2] . حدیث عید[2] . حضرت فاطمه(س)[2] . پیش صاحب نظران[2] . پیشنهاد ابلیس[2] . پیراهن نبوت بر تن على علیه السلام[2] . تأثیرتربیت خانوادگی[2] . تسلیم[2] . ترک جلسه به خاطر نماز[2] . تشرف آقا شیخ حسین نجفی[2] . به برکت حضرت زهرا(س)شیعه شدند[2] . پاسخ نیکی[2] . پند[2] . بهشت مشتاق حسن[2] . پر افتخارترین پیوند[2] . جمع شدن حیوانات و عزاداری آنها در کنار کوه الوند[2] . ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام)[2] . تو جان جهانی فدایت شوم[2] . توقیع حضرت ولیعصر(عج)[2] . تشرف اخوی آقاسیدعلی داماد[2] . تشریع روزه رمضان[2] . تعجب عزرائیل[2] . اسامی شیطان[2] . ارتحال رسول خداصلی الله علیه وآله[2] . اسلحه مسموم در توبره[2] . اشعار امام حسین علیه‏السلام[2] . اعتماد به ساقى[2] . الاکه راز خدایی[2] . آثار نیک و بد اعمال[2] . آه دل[2] . ابدال یا پیشکاران امام زمان (عجّ)[2] . آیت الله بهجت[2] . آیت الله خوشوقت[2] . آفرینش نور پیش از آفرینش خلق[2] . 1مام زمان(عج)[2] . آثارمتفاوت همنشینی باطبقات مختلف[2] . آخرین وظایف منتظران[2] . انجیر[2] . امام حسن عسکری(ع)[2] . امام حسن(ع)[2] . امام حسین (ع)[2] . امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در دیدگاه اهل سنت[2] . امام زمان (عج)[2] . آیت الله بهاء الدینی[2] . امام زمان(ع)[2] . امام کاظم(ع)[2] . اول آگاهی بعدعمل[2] . بعثت رسول خدا[2] . به ره ولای مهدی[2] . به من پناه آورید![2] . بهترین بندگان خدا[2] . بیهوده تان نیافریده ام![2] . اولین مؤمن[2] . یامهدی(عج)[2] . یونجه[2] . کرامات امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت[2] . کم کم غروب ماه خدا دیده می شود[2] . نکته[2] . نظراهل تسنن درباره حضرت مهدی(عج الله تعالی)[2] . مقام معظم رهبری[2] . موعودجهانی[2] . میلاد خورشید[2] . نماز لیله الرغائب[2] . نور نبوت[2] . هفته دفاع مقدس[2] . وصیت امام صادق علیه السلام به عمران بصری[2] . یاثامن الحجج(ع)[2] . نیکی به پدرومادر[2] . ویژه گیهای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)[2] . یا صاحب الزمان(عج)[2] . یاامام رضا(ع)[2] . یاامام صادق(علیه السلام) . یاایهاالعزیز . یاایهالعزیز . یاباقرالعلوم . یا صادق آل محمد«علیه السلام» . یا علمدارحسین(ع) . یا قابض.... . یا مولا . یاامام جواد(ع) . یا اباصالح المهدی ادرکنی . یا ایها العزیز . یا بگو نه تا به خانه ام بروم .. . یا حسن مجتبی(علیه السلام) . یا رب زغمش . یا صاحب الزمان (عج) . نکته . نماز اوّل وقت وسط جنگ . یاجوادالائمه ادرکنی . یاحسن مجتبی(ع) . یاد دادن استخاره با تسبیح به خانمی که می‏خواست از راه حرام کسب م . یاد کردى دوسویه . یادی از گذشته . یادی ازشهیدثالث . یار آمدنی است . یاران مهدى علیه السلام بیشتر کجا هستند؟ . یاعلی بن موسی الرضا(ع) . یاعلی(ع) . یافاطمه معصومه(س) . یاقدوس . یامهدی . هارون مکی . هان اى مردم! دنیا... . یَابَنی آدَمَ! . وصیت نامه رهبر انقلاب در سال 42 . وصیت های حضرب زهرا(س) . وظیفه پدران . وفات سلمان فارسی . وقتى عمر از على علیه السلام مى گوید! . ولایت و درخت انار . ولترنت افشا کرد: . وه !شگفتا از تو اى خاک اسرارآمیز! . ویژگی های حزب الله . ویژگی های شیطان . ویژگی‌های ماه رجب . ویژگیهاى حضرت معصومه (س) . ویژگیهاى دهگانه عاقل . ویژگیهای میهمانی خداوند . هدایت واقفى در خواب خفته . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا«2» . هرکه شیدای توشد . هشت خاصّیت زمین کربلا . هشتمین اختر امامت . هشدار پروردگار! . هفت خبر داغ . هفت سرور اهل بهشت . هفت سرور وسید اهل بهشت . هفتاد و دو آذرخش . هفتاد و دو آذرخش سوزان . وادی السلام از دیدگاه روایات . وادی السلام در آستانه ظهور . وادی السلام در شب معراج . وادی السلام در عهد امیرمؤ منان (ع) . وادی السلام در عهد کهن . وادی السلام و پیشینه آن . واقعه غدیرخم . والا ترین خصلت مومن . والشمس .
» آرشیو مطالب
صادق
صادق

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
در انتظار آفتاب
عکس و مطلب جالب و خنده دار
وبلاگ هیت متوسلین به آقا امام زمان ارواحنا فداء
بلوچستان
نغمه ی عاشقی
معیار عدل
.: شهر عشق :.
بادصبا
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
منطقه آزاد
اندیشه های من
عشق
سرباز حریم ولایت
شورای دانش آموزی شهرستان
ستاره طلایی
xXx عکسدونی xXx
نمی دونم بخدا موندم
عرفان وادب
پایــــــگاه اطــــــلاع رســــــــانی قـتــــلیــــش
صدای مردم نی ریز
مناجات با عشق
نوجوونی از خودتون
یا ذوالجلال و الاکرام
* امام مبین *
درجست وجوی حقیقت
دکتر علی حاجی ستوده
طلبه ایرانی
یه غریبه
حدائق ذات بهجة
نوری ازقرآن
تنهاصراط بندگی
مؤسسه فرهگی وهنری شهیدآوینی
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری
سایت جامع دفاع مقدس
مسجدمقدس جمکران
فاطمیون قم
باشگاه شبانه
قطعه ای ازبقیع
گروه اینترنتی رهروان ولایت

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان
































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب