نفرین کبوتر راعبى بر قاتلان امام حسین علیه السلام
به سند متصل از ابن قولویه از محمد بن یعقوب کلینى به اسنادش از داود بن فرقد گفت : در خانه حضرت ابى عبدالله نشسته بودم کبوتر راعبى دیدم همهمه مى کند، آن حضرت به سوى من نگریست و فرمود: اى داود، مى دانى این مرغ چه مى گوید؟گفتم : نه به خدا فرمود: بر قاتلان امام حسین علیه السلام نفرین مى کند ، پس در خانه هاى خود از اینها نگاه دارید.( 1)
××××××
پاورقی:1- نفس المهموم ، ص 19. چهره درخشان حسین بن على علیه السلام : على ربانى خلخالى
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
معیار زشتى کارها
و احذر کل عمل یعمل به فى السرو یستحیى منه فى العلانیه، و احذر کل عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره أو اعتذرمنه.-نامه /69
ترجمه:
از کارى که در نهان انجام مىشود، و در آشکار شرم آور است، بپرهیز و نیز از کارى که اگر انجام دهندهاش، در باره آن بپر سند، یا انجام آن را انکار مىکند و یا بخاطر آن پوزش مىطلبد، دورى کن.
شرح:
بسیار کسان هستند که دلشان نمیخواهد کار بد انجام دهند و مورد سرزنش مردم و خشم و نارضایى خدا قرار گیرند. ولى چون گاهى نمىتوانند فرق میان خوب و بد را تشخیص دهند، بطور ناخواسته و نا آگاهانه مرتکب اعمال ناپسند مىشوند.
از این رو، براى آنکه کار خوب از کار بد مشخص شود، و انسان بتواند فرق بین این دو را بشناسد و کار بد انجام ندهد، امام علیهالسلام دو قانون و نشانه ساده و آسان تعیین فرموده است: اول آنکه کار بد، آن است که بطور پنهانى و دور از چشم دیگران انجام داده مىشود، زیرا انجام آن بطور آشکار و برابر چشم مردم. باعث شرم و خجالت است.
دومین نشانه کار بد، آن است که انجام دهنده آن را مورد پرسش قرار دهند که چرا چنان کارى کرده است، یا انکار میکند و میگوید:((من چنین کارى نکردهام))، و یا بخاطر انجام آن کار عذر خواهى مىکند و میگوید:((مرا ببخشید، از روى نادانى چنین کارى کردهام)).
پس ما نیز، هر گاه دیدیم کارى که میخواهیم انجام دهیم، یکى از این دو نشانه را دارد، باید بدانیم که کار بدى است، و از انجام آن خوددارى کنیم.
×××××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
&آمار نهضت کربلا &
?نقش آمار در ارائه سیماى روشنتر از هر موضوع و حادثه،غیر قابل انکار است.لیکن در حادثه کربلا و مسائل قبل و بعد از آن، با توجه به اختلاف نقلها و منابع، نمى توان در بسیارى از جهات، آمار دقیق و مورد اتفاق ذکر کرد و آنچه نقل شده، گاهى تفاوتهاى بسیارى با هم دارد.در عین حال بعضى از مطالب آمارى، حادثه کربلا را گویاتر مى سازد.
به همین دلیل به ذکر نمونه هایى از ارقام و آمار مى پردازیم: (1) مدت قیام امام حسین«ع» از روز امتناع از بیعت با یزید، تا روز عاشورا 175 روزطول کشید: 12 روز در مدینه،4 ماه و 10 روز در مکه،23 روز بین راه مکه تا کربلا و8 روز در کربلا (2 تا 10 محرم).
منزل هایى که بین مکه تا کوفه بود و امام حسین آنها را پیمود تا به کربلا رسید 18 منزل بود(معجم البلدان).
فاصله منزل ها با هم سه فرسخ و گاهى پنج فرسخ بود.
منزل هاى میان کوفه تا شام 14 منزل بود که اهل بیت را در حال اسارت از آنها عبور دادند.
نامه هایى که از کوفه به امام حسین«ع» در مکه رسید و او را دعوت به آمدن کرده بودند 12000 نامه بود (طبق نقل شیخ مفید).
بیعت کنندگان با مسلم بن عقیل در کوفه 18000 نفر،یا 25000 نفر و یا 40000 نفر گفته شده است.
شهداى کربلا از اولاد ابى طالب که نامشان در زیارت ناحیه آمده است 17 نفر.
شهداى کربلا از اولاد ابى طالب که نامشان در زیارت ناحیه نیامده 13 نفر. سه نفر هم کودک از بنى هاشم شهید شدند،جمعا 33 نفر. این افراد به این صورت اند: امام حسین«ع» 1 نفر، اولاد امام حسین 3 نفر، اولاد على«ع» 9 نفر، اولاد امام حسن 4 نفر، اولاد عقیل12 نفر، اولاد جعفر 4 نفر.
غیر از امام حسین«ع» و بنى هاشم، شهدایى که نامشان در زیارت ناحیه مقدسه و برخى منابع دیگر آمده است 82 نفرند. غیر از آنان، نام 29 نفر دیگر در منابع متاخرتر آمده است.
جمع شهداى کوفه از یاران امام 138 نفر. تعداد 14 نفر از جمع این جناح حسینى، غلام بودهاند.
شهدایى که سرهایشان بین قبایل تقسیم شد و از کربلا به کوفه بردند 78 نفر بودند.
تقسیم سرها به این صورت بود: قیس بن اشعث، رئیس بنى کنده 13 سر، شمر رئیس هوازن 12 سر، قبیله بنى تمیم 17 سر، قبیله بنى اسد 16 سر، قبیله مذحج 6 سر، افرادمتفرقه از قبایل دیگر 13 سر.
سید الشهدا هنگام شهادت 57 سال داشت.
پس از شهادت حسین«ع»33 زخم نیزه و 34 ضربه شمشیر، غیر از زخمهاى تیر بر بدن آن حضرت بود.
این ماهى فتاده به دریاى خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون،حسین توست (2)
شرکت کنندگان در اسب تاختن بر بدن امام حسین 10 نفر بودند.
تعداد سپاه کوفه 33 هزار نفر بودند که به جنگ امام حسین آمدند. آنچه در نوبت اول آمد تعداد 22 هزار بودند به این صورت: عمر سعد با 6000، سنان با 4000، عروة بنقیس با 4000، شمر با 4000، شبث بن ربعى با 4000. آنچه بعدا اضافه شدند: یزید بنرکاب کلبى با 2000، حصین بن نمیر با 4000، مازنى با 3000، نصر مازنى با 2000 نفر.
سید الشهداء روز عاشورا براى 10 نفر مرثیه خواند و در شهادتشان سخنانى فرمود و آنان را دعا، یا دشمنان آنان را نفرین کرد. اینان عبارتند از : على اکبر، عباس، قاسم، عبد الله بن حسن، عبد الله طفل شیر خوار، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید ریاحى، زهیر بن قین و جون. و در شهادت دو نفر بر آنان درود و رحمت فرستاد:
مسلم و هانى.
امام حسین«ع» بر بالین 7 نفر از شهدا پیاده رفت : مسلم بن عوسجه، حر، واضحرومى، جون، عباس، على اکبر، قاسم.
سر سه شهید را روز عاشورا به جانب امام حسین«ع» انداختند : عبد الله بن عمیرکلبى، عمرو بن جناده، عابس بن ابى شبیب شاکرى.
سه نفر را روز عاشورا قطعه قطعه کردند:على اکبر، عباس، عبد الرحمن بن عمیر.
مادر 9 نفر از شهداى کربلا در روز عاشورا حضور داشتند و شاهد شهادت پسر بودند: عبد الله بن حسین (حضرت علی اصغر علیه السلام) که مادرش رباب بود ، عون بن عبد الله جعفر مادرش زینب، قاسم بن حسن مادرش رمله، عبد الله بن حسن مادرش بنتشلیل جیلیه، عبد الله بن مسلم مادرش رقیه دختر على«ع»، محمد بن ابى سعید بن عقیل، عمرو بن جناده، عبد الله بن وهب کلبى مادرش ام وهب، على اکبر(بنا به نقلى مادرش لیلى،که ثابت نیست).
5 کودک نابالغ در کربلا شهید شدند:عبد الله رضیع شیر خوار امام حسین (حضرت علی اصغر علیه السلام)، عبد الله بن حسن، محمد بن ابى سعید بن عقیل، قاسم بن حسن، عمرو بن جناده انصارى.
5 نفر از شهداى کربلا، از اصحاب رسول خدا بودند: انس بن حرث کاهلى، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، هانى بن عروه، عبد الله بن بقطر عمیرى.
در رکاب سید الشهداء، تعداد 15 غلام شهید شدند: نصر و سعد (از غلامانعلى«ع»)، منحج (غلام امام مجتبى«ع»)، اسلم و قارب (غلامان امام حسین«ع»)حرثغلام حمزه، جون غلام ابوذر، رافع غلام مسلم ازدى، سعد غلام عمر صیداوى، سالم غلامبنى المدینه، سالم غلام عبدى، شوذب غلام شاکر، شیب غلام حرث جابرى، واضح غلامحرث سلمانى. این 14 نفر در کربلا شهید شدند. سلمان غلام امام حسین«ع»، که آنحضرت او را به بصره فرستاد و آنجا شهید شد.
2 نفر از یاران امام حسین«ع» روز عاشورا اسیر و شهید شدند: سوار بن منعم و موقع بن ثمامه صیداوى.
4 نفر از یاران امام در کربلا پس از شهادت آن حضرت به شهادت رسیدند: سعد بنحرث و برادرش ابو الحتوف، سوید بن ابى مطاع (که مجروح بود و محمد بن ابى سعید بنعقیل.
7 نفر در حضور پدرشان شهید شدند : على اکبر، عبد الله بن حسین ، عمرو بن جناده، عبد الله بن یزید، عبید الله بن یزید، مجمع بن عائذ، عبد الرحمن بن مسعود.
5 نفر از زنان از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمده و حمله یا اعتراض کردند:
کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى،زینب کبرى، مادرعمرو بن جناده.
زنى که در کربلا شهید شد مادر وهب(همسر عبد الله بن عمیر کلبى)بود.
زنانى که در کربلا بودند: زینب سلام الله علیها، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه، ام هانى (این 6 نفر ازاولاد امیر المؤمنین(ع) بودند) فاطمه و سکینه (دختران سید الشهدا علیه السلام) رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص حسین، مادر وهب بن عبد الله.
1-بخش عمدهاى از این آمار از کتاب«زندگى ابا عبد الله الحسین»،عماد زاده،«وسیلة الدارین فى انصار الحسین»،سید ابراهیم موسوى و«ابصار العین»،سماوى است.
2-محتشم کاشانى.
و کتاب فرهنگ عاشورا ، جواد محدّثی
دستور العملى از حضرت آیه الله مشکینى
در شیخان قم یک نفر دفن است به نام زکریا بن آدم ، گاه گاهى سرى به وجود مقدس او بزنید، و با روح او ارتباط پیدا کنید. راوى از حضرت رضا ع مى پرسد: آقا! را هم دور است و نمى توانم به حضورت برسم .امام فرمود: مگر گم کردید زکریا بن آدم ؟! الامین على الدین والدنیا! بارک الله ! چه امتحان دادى ، چه نمره گرفتى ؟ شاگردان عزیز اسلام ! طلاب محترم حوزه علمیه قم ! بکوشید که اگر ولى عصر - عجل الله فرجه - بخواهد براى شما نمره بدهد، بنویسد، الامین على الدین و الدنیا!
براى هواى نفستان ، ابروى اسلام را لطمه نزنید.
براى انجام هواى نفس ، بر خودتان اگر صدمه بزنید، بر اسلام صدمه نزنید، دامن انقال و اسلام را ننگین نکنید.
با خدا باشید! به سوى خدا بروید.
شما را به خدا گاهى تنها بنشینید! على (ع )مى فرماید: گاهى تنها برو بیرون ، کسى هم با تو نباشد، برو جلو آنها که خوابیده اند، در آن جایى که همیشگى خوابیده اند. بگو: السلام علیکم یا اهل الدیار! ذکر الموت عباده و یجب على کل انسان ان یذکر الموت جلو آنها بایست و با آنها صحبت کن .
گاه گاهى در خودتان مطالعه کنید. ما باید چندین کتاب را با دقت مطالعه کنیم ، اول ، کتاب تدوین الهى ، دوم کتاب نفس است . خواندن این کتاب لازمتر است ، و ما موظفیم این کتاب نفس را به دقت مطالعه کنیم .
طلاب محترم ! با نفستان بجنگید و پیروز شوید! تا بتوانید با دشمنانتان بجنگید. والله این جهاد اکبر و آن جهاد اصغر است و تا این جهاد اکبر را نکنید، قدرت بر جهاد اصغر پیدا نمى کنید.
مى بخشید فرزندان قرآن ! امام زمان (ع )از ما توقع دارد. یک خرده با هواى نفس مخالفت کنیم . بیایید از این اسارت نفس بیرون برویم .
بیایید از اسارت شیطان بیرون برویم .
انسانى باشید که وقتى فرشته ها مى آیند گناهان شما را بنویسند و ببرند، بیایند و بروند. ماه بگذرد و از شما چیزى ننویسند.
شاگردان امام زمان ! نکند شبانه روز بگذرد و شما یک دروغ ولو به عنوان شوخى گفته باشید آن ادم که باید بشوید، نمى شوید، به آن مقامى که باید برسید نمى رسید مواظب خویشتن باشید و روحتان را ترقى بدهید و بروید به آنجا که یک انسان کاملى باید برود.
در خود بنگرید و کتاب نفس را مطالعه کنید و راه قد افلح من زکیها را یاد بگیرید.
برادران و طلابى که تازه واردید! بروید پیش آنها که مى توانند شما را زنده کنند.
اوقات را مغتنم بدارید، یک وقت خلوتى بین خود و خدا قرار دهید.
علاقه و رابطه تان را با اهل بیت علیهم السلام عصمت قوى کنید، که قوى خواهید شد.
آقایان را متوجه این مطلب (کنم که ) نام حضرت ولى عصر - عج الله فرجه - باید در مجالس ما باشد. باید همیشه ذکرى از او بشود. اگر بتوانید بعد از نماز صبح یک دعایى هست مربوط به حضرت که دعاى عهدنام دارد، آن را گاه گاهى بخوانید و با او پیمان ببندید، سبب توفیقتان است .
در حوزه قم درسى بخوان که آن قدر اوج بروى ، آن قدر بالا بروى که زمین را نبینى و زمان را نبینى ، جز الله به هر چه نگاه کنى ، الله بینى . توحید در تمام شوون و ابعاد زندگى شما ظاهر شود.
اى امیدهاى امام زمان ! اى امیدهاى امام باقر و امام صادق ! شما را به خدا این همه افعال غیر مناسب از شما سر نزند. خودتان (1)را آلوده به این جهان کثیف نکنید!(2)
××××××
پاورقی:1- سوره اعراف آیه 143
2- در محضر عارفان - مؤ لف : واصف بادکوبه اى
خواص زمین کربلا
تربت حضرت سید الشّهداء بر اساس روایات موثّق آثار فراوانى دارد، از آن جمله :
1 - طبق روایات رسیده سجده کردن بر تربت حضرت حسین علیه السلام موجب قبولى نماز است ، که امام صادق علیه السلام مى فرماید:
السُّجُودُ عَلى تُربَة الحُسین علیه السلام یَخرِقُ الحُجبُ السَّبعة .
سجده کردن بر تربت امام حسین علیه السلام هفت حجاب را از (منع قبولى آن ) نماز بر مى دارد.
2 - ذکر با تسبیح تربت سیّدالشّهداءبراى هر ذکر چهل حسنه در نامه اعمال مى نویسند، و حتّى بدون ذکر، تسبیح را در دست چرخاندن هر یک بیست حسنه دارد.
3 - هر گاه کام نوزاد را با تربت سیّد الشّهداء باز کنند مانند اکسیرى که مس را به طلا مبدل میسازد و وجود نوزاد را از هر پلیدى دور نموده و محبّت اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله ) را در دل او مى کارد.
4 - بر لحد یعنى قبر هر میّتى که تربت کربلا باشد از عذاب قبر رهانیده میشود.
5 - تربت کربلا بر هر درد بى درمانى شفا بخش مى باشد کما اینکه بسیار تجربه شده است و در کتب مختلف ذکر گردیده است .
6 - خاک مقتل حسین بن على علیه السلام حصن ، یعنى حصار مى باشد از هر آفات و هر گزندى ، و هر کس آن را با خود حمل نماید، محفوظ خواهد ماند.
7 - آرام بخش تلاطم موّاج دریاهاست یعنى هرگاه دریا به تلاطم آید، و چاره از همه جا قطع گردد و کمى تربت کربلا بر آن بپاشند دریا آرام میگیرد.
8 - تربت مظلوم کربلا تحفه حوریان بهشت است آن گاه که در روز قیامت ماه و خورشیدى نیست تا نور افشانى کند و ظلمات محشر همه جا را فرا مى گیرد، به دستور خداوند خاک کربلا که تربت سیّدالشّهداء علیه السلام مى باشد برداشته شده و در بالاى بهشت قرار داده مى شود
و نور عظیمى از تربت آن حضرت همه جا را روشن مى کند و همه دیدگان را خیره مى سازد کما اینکه خورشید چشم انسان را مى زند و کسى نمى تواند مستقیم به آن نگاه کند.
××××××
پاورقی:1- کشکول النور ج 1 ص 186.
فضائل کربلا و وجه تسمیه آن
کربلا یعنى آن خاک پاکى که قدرت حق را در برابر باطل براى همیشه نشان داد.
کربلا یعنى آن خاکى که تا قیام آل محمد صلى الله علیه و آله نداى اهل حق و هیهات منا الذله از آن بلند است .
کربلا یعنى آن بیابانى که در نصف روز بساط خلافت آل ابى سفیان را به هم پیچید.
کربلا یعنى آن بستان سرسبزى که همیشه به خون راد مردان عالم بشریت شاداب و با صفا و سرخ روست . (1)
زنده کدام است بر هوشیار ××× آن که بیمرد به سر کوى یار
در بحار از کامل الزیارة از امام سجاد علیه السلام روایت کرده که فرمود: خداوند زمین کربلا را حرم امن و مبارک خود قرار داد 24 هزار سال پیش از آن که زمین کعبه را خلق کند و او را حرم قرار دهد چون روز قیامت مى شود این زمین را تربت نوارنى اش بلند مى شود و نهاده مى شود بر آن برترین باغى از باغ هاى بهشتى که ساکن نمى شود در آن مگر پیامبران و مرسلین ، و آن زمین مقدس روشنایى مى دهد بین باغ هاى بهشتى چنان که روشنایى مى دهد ستاره اى در بین ستاره ها از براى اهل زمین که نورش خیره مى کند چشم هاى اهل بهشت را و فریاد مى زند:
انا ارض الله المقدسة الطیبة المبارکة التى تضمنت سید الشهداة علیه السلام و سید شباب اهل الجنة .
این زمین کربلا بقعه مبارکه اى است که خداوند در قرآن مجید یاد فرموده . (2)
فضیلت زمین کربلا
در کلمه طیبه از علامه وحید بهبهانى نقل فرموده گفت : در خواب دیدم حضرت سیدالشهداء علیه السلام را عرض کردم : سیدومولاى من آیا سوال مى کنند از کسى که دفن شده باشد در جوار شما ؟فرمود کدام فرشته جرات سوال کردن از او را دارد ؟.
1- در بحار از کامل الزیارة از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: زمین کعبه فخر کرد و گفت : کدام زمین مثل من است و حال آن که خانه خدا در پشت من واقع شده است و مردم از راه هاى نزدیک و دور به سوى من مى آیند و من حرم و محل امن الهى هستم ؟پس خداوند وحى بر اوکرد: بس کن و آرام بگیر، نسبت فضیلت تو با فضیلتى که به زمین کربلا داده ام چون سوزنى است که در آب دریا و از آب دریا بردارد اگر نبود زمین کربلا من به تو فضیلتى نمى کردم و اگر نمى بود آن وجود شریفى که زمین کربلا در بر دارد، من خلق نمى کردم آن خانه اى که به آن فخر مى کنى پس آرام بگیر و مستقر باش و متواضع و ذلیل و خوار باش ، والا غضب مى کنم بر تو و تو را به آتش جهنم مى برم . (3)
کربلا و آب فرات نخستین زمین و آبى است که خداوند آن را مقدس و پاک گردانید پس فرمود خداوند به آن زمین تکلم نما به آن چیزى که خدا تفضیل داده است تو را پس آن زمین گفتن در زمانى که زمین ها و آب ها تفاخر نمودند بعضى بر بعضى منم زمین خدا که مقدس مبارکم و شفا در خاک من است .
غرض فخر کردن نیست بلکه خاضع و ذلیلم در برابر کسى که این شرافت را به من داده است و غرضم فخر کردن نیست بر این که پست تر از من است بلکه شکر است از براى خدا.
پس خداى متعال گرامى داشت آن زمین را و زیاد نمود فضیلت و کرامت آن را به سبب امام حسین علیه السلام و اصحاب او به سبب تواضع و شکرى که کرد از براى خدا (4) شاعر چه زیبا سروده است :
یا رب اگر زکرده ما پرده افکنى ××× ما را به خجلت ابدى رسوا کنى
یا رب همین بس است که تمناى ما زتو ××× هنگام مرگ دفن ما کربلا کنى
چنان که گذشت زمین کربلا بر زمین مکه شرافت دارد و هنگامى که زمین مکه به شرافت خانه خدا بودن بر خود مى بالید، خطاب شد: آرام باش که افضلیت تو به خاطر خاک کربلا است و این مسلم است ، زیرا امام حسین علیه السلام علت مبقیه اسلام شد و اگر امام حسین علیه السلام نمى بود کسى حج خانه خدا نمى کرد پس زمین کربلا که مدفن امام حسین علیه السلام است بر زمین مکه که محل خانه کعبه است افضلیت دارد در اخبار مکرر نقل شده که زمین کربلا 24 هزار سال پیش از زمین مکه حرم امن الهى بود و از این وقایع تمام پیامبران آگاه شدند و جبرئیل - فرشته رحمت خدا - همه رسولان را از زمین کربلا و وقایع آن آگاه ساخت .
از حضرت سجاد علیه السلام روایت شده که زمین کربلا قطعه اى از بهشت است و روز قیامت در بهش مى گذارند و آن قطعه زمین مانند خورشید درخشان در بین زمین هاى بهشت منور است .
در تهذیب از امام جعفر صادق علیه السلام روایت مى کند که فرمود: شاطى الواید الایمن که خداوند در قرآن ذکر فرموده فرات است و بقعه مبارکه کربلا است . (5)
××××××××
پاورقی:1- سرمایه سخن ، ج محرم ، مرحوم دکتر آیتى بیرجندى ، ص 150.
2- منتخب التوایخ ، ص 298.
3- منتخب التواریخ ، ص 229.
4- وقایه الایام خیابانى ، ص 142.
4- زندگانى قمر بنى هاشم ، عماد زاده ، ص 214.
6-چهره درخشان حسین بن على علیه السلام : على ربانى خلخالى
حدیث روز
آتش عشقِ حسینى
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله :
اِنَّ لِقَتْلِ ا لْحُسَیْنِ علیه ا لسّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ ا لْمُؤ منینَ لا تَبْرَدُ اَبَداً.
ترجمه :
پیامبر اکرم صلّى ا للّه علیه و آله فرمود:
براى شهادت حسین علیه ا لسلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤ منان است که هرگز سرد و خاموش نمى شود.
××××××
جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556
دلالت آیه مباهله بر افضلیت علی (ع)
از فخر رازی، کلامی در ذیل آیه مباهله منقول است که نقل آن در اینجا مناسب است، فخر بن الخطیب گفته که شیعه از این آیه استدلال می کنند بر آنکه علی بن ابی طالب علیه السّلام از جمیع پیغمبران بجز پیغمبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم و از جمیع صحابه افضل است؛ زیرا که حق تعالی فرموده (وَاَنْفُسَنا وَاَنْفُسَکُمْ) [1] ؛ بخوانیم نفسهای خود و نفسهای شما را و مراد از «نفس» نفس مقدّس نبوی نیست؛ زیرا که دعوت اقتضای مغایرت می کند و آدمی خود را نمی خواند؛ پس باید مراد دیگری باشد و به اتفاق، غیر از زنان و پسران کسی که به «اَنْفُسَنا» تعبیر از او شده باشد به غیر از علی بن ابی طالب علیه السّلام نبود، پس معلوم شد که حق تعالی نفس علی را نفس محمد گرفته است و اتحاد حقیقی میان دو نفس مُحال است؛ پس باید که مجاز باشد و در «علم اصول» مُقرّر است که حمل لفظ بر اَقْرَب مجازات اَوْلی است از حمل بر اَبْعَد، و اَقْرَب مجازات استوای علی است با حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم در جمیع امور و شرکت در جمیع کمالات مگر آنچه به دلیل خارج شود مانند نبوّت که به اجماع بیرون رفته است و علی علیه السّلام در این امر با او شریک نیست اما در کمالات دیگر با او شریک است که از جمله فضیلت رسول خداست بر سایر پیغمبران و جمیع صحابه و مردمان پس علی علیه السّلام نیز باید افضل باشد. تمام شد موضع حاجت از کلام فخر رازی. [2]
وَلنِعْمَ مَا قالَ ابْن حماد رحمه اللّه:
وَسَمّاهُ رَبُّ الْعَرْشِ فی الذِّکْرِ نَفْسَهُ
فَحَسْبُکَ هذَا الْقَوْلُ اِنْ کُنْتَ ذاخُبْرِ
وَقالَ لَهُمْ هذ ا وَصِیّی وَوارِثی
وَمَنْ شَدَّ رَبُّ الْعالَمینَ بِهِ أَزْری
عَلیُّ کَزُرّی مِنْ قَمیصی اِشارَةٌ
بِاَنْ لَیْسَ یَسْتَغْنِی الْقَمیصُ عَنِ الزُّرِّ [3] .
ابن حمّاد در هر یک از این سه شعر اشاره به فضیلتی از فضایل امیرالمؤمنین علیه السّلام نموده در شعر اوّل اشاره به آیه مباهله و در ثانی به حدیث غدیر و تعیین کردن پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم آن جناب را به وصایت و در شعر سوم اشاره کرده به حدیث شریف نبوی که به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرموده چنانکه ابن شهر آشوب نقل کرده «اَنْتَ زُرّی مِنْ قَمیصی»؛ [4] یعنی نسبت تو با من نسب تکمه است با پیراهن و ابن حماد در شعر خود گفته که این تشبیه اشاره است به آنکه همچنان که پیراهن تکمه لازم دارد و محتاج است به او، پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم هم علی علیه السّلام را لازم دارد و از او مستغنی نیست.
××××××
پاورقی:1- آل عمران-آیه61
2- تفسیرفخرازی81:2مسئله پنجم
3و4-مناقب آل ابی طالب -ابن شهرآشو ب247:2
سیمای حضرت علی (علیه السلام)در جریان مباهله
پس از آنکه بعد از فتح مکّه و پیروزیهای دیگر به دنبال آن اسلام (به طور سریع و وسیع) گسترش یافت و پایه های آن پی ریزی و استوار گشت و دارای شکوه و قدرت چشمگیر شد، از اطراف و اکناف ، گروهها و هیأتهایی به مدینه آمده و به حضور رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شرفیاب می شدند، بعضی رسما قبول اسلام می کردند و بعضی امان می خواستند (تا در امنیت حکومت اسلامی آسوده خاطر باشند) یکی از این هیأتها که از نجران (مرکز مسیحیان و روحانیّون مسیحی واقع در یکی از نواحی یمن) به مدینه آمد، هیأت مسیحیان بود.
کشیش بزرگ مسیحیان به نام «ابوحارثه» همراه سی نفر از مسیحیان این هیأت را تشکیل می داد، افراد برجسته ای همچون «عاقب» ، «سیّد» و «عَبْدُالْمَسِیح» نیز این هیأت را همراهی کردند اینان در حالی که لباس ابریشمی و صلیب پوشیده بودند، هنگام نماز عصر وارد مدینه شدند پس از آنکه پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نماز عصر را با جماعت خواند، هیأت مزبور که در پیشاپیش آنان اُسْقف اعظم مسیحیان (ابوحارثه) قرار داشت ، به حضور رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) رسیدند و بحث و مذاکره شروع شد، به این ترتیب :
اسقف :ای محمد!نظرشمادرباره حضرت مسیح عیسی بن مریم (علیه السلام) چیست ؟
پیامبر:«مسیح بنده خداست و خداوند او را از میان بندگانش برگزیده و انتخاب نموده است».
اسقف : ای محمد! آیا برای مسیح (علیه السلام) پدری که موجب تولّد او شده باشد سراغ داری ؟
پیامبر:«آمیزش و جریان زناشویی در کار نبوده ، تا او دارای پدر باشد».
اسقف : پس چگونه مسیح (علیه السلام) را مخلوق می دانی با اینکه هیچ بنده مخلوقی دیده نشده جز اینکه بر اساس زناشویی بوده و پدر داشته است ، در پاسخ این سؤ ال این آیات به پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نازل شد:
«اِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ، اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلاتَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ ، فَمَنْ حاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ماجاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوا نَدْعُ اَبْنائَنا وَاَبْنائَکُمْ وَنِسائَنا وَنِسائَکُمْ وَاَنْفُسَنا وَاَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ». [1] .
«مثل عیسی نزد خدا همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش ، او هم فورا موجود شد، اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو، بنابراین ، از تردید کنندگان مباش . هرگاه بعد از علم و آگاهی که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنان بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت می کنیم ، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت می کنیم ، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می کنیم ، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، آنگاه مباهِله می کنیم و لعنت خود را بر دروغگویان قرار می دهیم».
پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این آیات را برای هیأت مسیحیان خواند [پس از گفت و شنود، هیأت مسیحیان به پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گفتند سخنان شما ما را قانع نکرد ما حاضریم با شما مباهله کنیم ].
پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آنان را دعوت به مباهله کرد و فرمود:«خداوند به من خبر داده که بعد از مباهله ، بر آن کسی که طرفدار باطل است ، عذاب می رسد و به این وسیله حقّ از باطل تشخیص داده می شود».
اسقف در این باره با «عبدالمسیح و عاقب» به مشورت پرداخت و تصمیمشان بر این شد که تا صبح فردا پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به آنان مهلت دهد.
اسقف در جلسه سرّی خود به هیأت همراه گفت :«فردا نگاه کنید ببینید اگر محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با فرزندان و خاندان خود برای مباهله آمد، از مباهله با او خودداری کنید و اگر با یاران و اصحابش آمد، با او مباهله کنید و نترسید که ادّعایش بر چیزی (محکم) استوار نیست».
فردای آن روز فرا رسید، دیدند محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از خانه بیرون آمد در حالی که دست امیرمؤ منان علی (علیه السلام) را گرفته و حسن و حسین (علیهماالسلام) در جلو و فاطمه سلام اللّه علیها در پشت سر برای مباهله می آیند.
هیأت مسیحی که در پیشاپیش آنان اسقف بود، پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را با عدّه ای دیدند، اسقف پرسید:«همراهان او کیستند؟».
شخصی به اوگفت : این (اشاره به علی (علیه السلام» پسر عمو و داماد محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و پدر دو پسرش ، علی (علیه السلام) است که محبوبترین انسانها در نزد پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می باشد. و این دو کودک ، دو پسر دخترش است که پدرشان علی (علیه السلام) است و محبوبترین افراد نزد پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هستند و آن زن دخترش فاطمه سلامُ اللّه علیها است که عزیزترین و نزدیکترین انسانها در پیشگاه رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می باشد.
اسقف به عاقب و سیّد و عبدالمسیح نگاه کرد و گفت :«به محمّد (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بنگرید که با مخصوصترین و نزدیکترین خاندان خود برای مباهله آمده است و با کمال اطمینان به اینکه حق با اوست آمده اگر او ترس از برهان خود و عذاب داشت سوگند به خدا آنان را با خود نمی آورد، از مباهله با او بپرهیزید، سوگند به خدا! اگر به خاطر رابطه با قیصر (شاه روم) نبود، من قبول اسلام می کردم ، ولی با او مصالحه کنید و با صلحنامه ، مطلب را خاتمه دهید و سپس به وطن خود بازگردید و درباره خود بیندیشید».
آنان گفتند:«ما مطیع فرمان تو هستیم».
اسقف به حضور پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد و عرض کرد:«ما حاضر به مباهله نیستیم ، با ما صلح کن به هر شرطی که خودت انتخاب می کنی».
رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) با آنان مصالحه کرد که : آنان هر سال دو هزار جامه نو (هر حلّه معادل چهل درهم تمام عیار) به حکومت اسلامی بپردازند که ارزش هر جامه نو (حُلّه) چهل درهم تمام عیار می باشد و در مورد کم و زیاد شدن قیمت پارچه ، معیار همان چهل درهم باشد و آن حضرت صلحنامه را برای آنان نوشت و آنان آن را گرفتند و به وطن خود (نجران) بازگشتند. [2] .
×××××××
پاورقی:1-آل عمران-آیه59-61
2- گذری برزندگی امام اول حضرت علی(ع)-علامه حلی
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
نگاه به زیردستان
و أکثر أن تنظر الى من فضلت علیه فان ذلک من أبواب الشکر.-نامه /69
ترجمه:
به افراد پائینتر از خود، زیاد بنگر، که این نگریستنها، درهاىشکر گزارى را به روى تو باز مىکند.
شرح:
انسان باید، در مورد نعمتهائى که خداوند به او داده است، همیشه شکر گزار باشد، و نشان دهد که قدر آن نعمتهاى خدا را بداند، و بخاطر آنها در برابر خداوند شکر گزار باشد، لیاقت و شایستگى رسیدن به نعمتهاى بیشتر را نیز بدست آورد.
اما کسى که قدر نعمتهائى که خداوند به او داده است ناراضى باشد، نعمتهاى خدا را تلف مىکند، و نشان مىدهد لیاقت آن نعمتها را ندارد. در آن صورت، نه تنها نعمت بیشترى بدست نمىآورد، بلکه آنچه که دارد از دست مىدهد.
ما، براى قدر نعمتهاى خداوند را بدانیم، باید همیشه به افراد پائینتر از خود نظر داشته باشیم. یعنى کسانى را نگاه کنیم، که کمتر از ما، از نعمتهاى خداوند برخوردار شدهاند. در این صورت، نه تنها از آنچه داریم ناراضى نخواهم بود، بلکه احساس رضایت و خوشنودى خواهیم کرد. و از خداوند سپاسگذار خواهیم بود. هر چه بیشتر به اینگونه افراد نگاه کنیم، درهاى شکر گزارى، بیشترى به روى ما باز خواهند شد، زیرا در این نگاه کردنها، به نعمتهاى خود بیشتر آگاه خواهیم شد و شکر خداوند را بیشتر بجاى خواهیم آورد. سعدى، شاعر بزرگ ایرانى مىگوید: در ایام جوانى، روزى کفش نداشتم و از این رو، از زندگى خود سخت ناراضى بودم و بسیار گله و شکایت میکردم. اما وقتى بیرون رفتم، مردى را دیدم که کنار دیوار نشسته است و پا ندارد. با دیدن او، یکباره به خود آمدم و به درگاه خداوند شکر گزارى کردم که اگر کفش ندارم، در عوض دو پاى سالم دارم که بدون کفش هم مىتوانم با آنها راه بروم.
ما نیز به جاى آنکه به پاى بى کفش خود نگاه کنیم، باید به کسانى که اصلا پا ندارند بنگریم و خدا را شکر گوئیم.
البته آنچه که شرح داده شده دلیل این نیست که انسان پیوسته زندگى خود را در یک حالت سکون نگهداشته و بعنوان رضایت از تقدیر هیچگاه حقوق خود را مطالبه نکند. در زمان طاغوت از این نصیحت سعدى براى ساکت نگهداشتن مردم استفاده میکردند والى آنچه که ما امروز میگوئیم فقط براى شکر نعمتهاى الهى است و بس.
×××××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه