فضیلت انتظار فرج
در دوره غیبت امام زمان علیه السلام مشکلات و پیشامدهای سختی بوقوع می پیوندد به گونه ای که اعتقادات بسیاری از مردم در نتیجه این امور متزلزل می شود. جهت جلوگیری از دچار شدن به این قبیل خطرات، هشدارهای زیادی توأم با روشنگریهای لازم در رهنمودهای اهلبیت علیهم السّلام داده شده است که به دو نمونه از آنچه در این زمینه در مجموعه روایات علی بن ابیطالب علیه السلام وارد شده است اشاره می گردد.
- عن محمد بن مسلم عن ابی عبداللَّه علیه السلام قال: ...قال علی علیه السلام : ...انتظروا الفرج و لا تیأسوا من روح اللَّه، فانّ احبَّ الاعمال الی اللَّه عزّوجلّ انتظار الفرج... و المنتظر لأمرنا کالمُتَشَحِّطِ بدمه فی سبیل اللَّه.
محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل می کند که آن حضرت از پدران بزرگوارش و آنها از علی علیه السلام روایت کردند که علی بن ابیطالب علیه السلام فرمودند: منتظر فرج (امام زمان علیه السلام) باشید و از عنایت و توجهات خداوند ناامید نشوید. همانا محبوب ترین کارها در نزد خداوند عزّوجلّ انتظار فرج (امام زمان علیه السلام ) است.
آنگاه در ادامه بیان فضیلت انتظار فرمودند:
کسی که منتظر امر ما (فرج امام زمان علیه السلام ) باشد، مانند رزمنده ای است که در راه خداوند به خون خود آغشته شده باشد (اجر و پاداش شهید را دارد).
- قال زیدبن صوحان العبدی: یا امیرالمؤمنین! أی الاعمال احبّ الی اللّه عزّوجلّ؟ قال علیه السلام : انتظار الفرج من اعظم الفرج.
زیدبن صوحان عبدی گفت: یا امیرالمؤمنین! کدامیک از اعمال در نزد پروردگار عالم محبوب تر است؟ حضرت فرمودند: انتظار فرج.
******
پاورقی:(24) الخصال، ج 2ص 740حدیث اربعمأة، ط انتشارات علمیه اسلامیه.
(25) بحار الانوار، ج 52ص 122
گسترش زمین (دحوالارض)
«دحوالارض را به گسترش زمین از زیر کعبه تفسیر کردهاند.»[1]
امام رضا(ع) دراینباره میفرماید:
«روز بیست و پنجم ذیقعده (روز دحوالارض) روز ولادت ابراهیم خلیل(ع) و عیسی مسیح(ع) است و روزی است که زمین از زیر کعبه گسترده شده است».[2]
همچنین نقل شده است که در چنین روزی حضرت آدم(ع) به زمین هبوط کرده است.[3]
دحوالارض در کلام خدا
به گفته مفسّرین، ایه شریفه «وَالْاَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحیها؛ و زمین را بعد از آن با غلتانیدن گسترش داد» (نازعات: 30) اشاره به دحوالارض دارد و «منظور از آن نیز این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آبهای حاصل از بارانهای سیلابی نخستین فراگرفته بود. این آبها به تدریج در گودالهای زمین جای گرفتند و خشکیها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند تا به وضع فعلی درآمدند.»[4] و نخستین برآمدگی نیز که آشکار شد، کعبه بوده است.
در اینباره در ایه دیگری به بیانی دیگر میخوانیم: «وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْاَرْضَ؛ و اوست کسی که زمین را گسترش داد». (رعد: 3)
در تفسیر این ایه نیز آمده است:
«خداوند زمین را بهگونهای گسترد که برای زندگی انسان و پرورش گیاهان و جانداران آماده باشد؛ گودالها و سراشیبیهای تند و خطرناک را به وسیله فرسایش کوهها و تبدیل سنگها به خاک پر کرد و آنها را مسطح و قابل زندگی ساخت؛ درحالیکه چینخوردگیهای نخستین آن، بهگونهای بودند که اجازه زندگی به انسان را نمیدادند».[5]
بیگمان دحوالارض، نماد مهرورزی و رحمت پروردگار به بندگان خویش و سرآغاز آمادگی و فروتنی کره زمین برای زندگی و سکونت آدمیان بر روی آن بوده است. از این رهگذر پاسداشت دحوالارض، پاسداشت انبوهی از نعمتهای بیپایان خداست که به تدریج بر چهره زمین ساخته و پرداخته شده است تا انسانها، با آرامش بر روی این کره خاکی زندگی کنند.
برخی از اعمال و آداب روز بیست و پنجم ذیالقعده عبارتند از:
1. روزه گرفتن
2. ذکر فراوان خدا
3. خواندن دو رکعت نماز، نزدیک ظهر به این کیفیت:
در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره الشّمس بخواند و آنگاه بعد از سلام نماز بگوید:
«لا حَوْلَ و لا قوَّهَ اِلّا بِالله العلی العظیم» و سپس این دعا را بخواند:
یا مُقیلَ الْعَثَراتِ اَقِلْنی عَثْرَتی یا مُجیبَ الدَّعَواتِ اَجِبْ دَعْوَتی یا سامِعَ الْاَصْواتِ اِسْمَعْ صَوْتی وَ ارْحَمْنی و تَجاوَزْ عَنْ سَیئاتی وَ ما عِنْدی یا ذَالْجَلالِ وَ الْاِکْرام.[5]
ای درگذرنده لغزشها، از لغزشم درگذر! ای اجابتکننده دعاها! دعایم را مستجاب کن! ای شنوای آوازها! صدایم را بشنو و به من رحم کن و از بدیهایم و آنچه نزد من است درگذر! ای صاحب جلالت و بزرگواری.
4. خواندن دعایی که با این عبارت شروع میشود: اللّهمّ یا داحِی الْکعبهَ وَ فالِقَ الْحَبَّه[7]...
اهتمام معصومین (علیهمالسلام) به پاسداشت روز دحوالارض
فضیلت دحوالارض
توصیههای اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ درباره پاسداشت روز دحوالارض و رعایت آداب و انجام دادن اعمال این روز، از اهتمام آنها به روز دحوالارض خبر میدهد. آنها مراقب فرارسیدن این روز بودند و چون فرامیرسید، یاران و اصحاب خویش را نیز از آن باخبر میساختند.
چراغ راه
سخنی از ایتالله ملکی تبریزی در پاسداشت روز دحوالارض
خداوند بزرگ در چنین روزی زمین را برای سکنای فرزندان آدم و زندگی بر روی آن آماده فرمود، و روزیهای ما و نعمتهای پروردگار در چنین روزی گسترش یافته است؛ روزیها و نعمتهایی که از شماره بیرون است و کسی را یارای شکر آن نیست. و اگر تو در بزرگی شأن دحوالارض اندیشه نمایی حیرتزده خواهی شد. و از اینجاست که انسان عارف و مراقب روز دحوالارض، در برابر همه این نعمتهای گوناگون، شکری بر خویشتن واجب میبیند، و چون به قلب خویش مراجعه میکند، میبیند که حتی بر ادای حق ناچیزی از آن همه نعمتها توانا نیست.
و چون بندهای نسبت به آن همه نعمتها شناخت حاصل کند، به عجز و کوتاهی خویش در ادای حق آن نعمتهای انبوه اقرار خواهد کرد و تلاش خود را در انجام شکر آنها ناچیز خواهد شمرد و همواره خود را در برابر آفریننده آن همه نعمتها سرافکنده خواهد دید.[8]
آوردهاند که...
حسن بن علی وشّا میگوید:
من کودک بودم که شب بیست و پنجم ذیالقعده با پدرم در خدمت امام رضا(ع) شام خوردیم. آنگاه آن حضرت فرمود: امشب حضرت ابراهیم(ع) و حضرت عیسی(ع) متولّد شدهاند و زمین از زیر کعبه پهن شده است، پس هر که روزش را روزه بدارد، چنان است که شصت ماه را روزه داشته است.[9]
از حضرت علی(ع) روایت است که فرمود: «نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در روز بیست و پنجم ماه ذیالقعده، روز دحوالارض بوده است. و هرکس این روز را روزه بدارد و شب آن را به عبادت بپردازد، به پاداش عبادت صدساله رسیده است؛ عبادت صد سالهای که روزهای آن را به روزه و شبهای آن را به عبادت گذرانیده است. و هر جماعتی که در این روز گِرد هم ایند و به ذکر پروردگار بپردازند، پراکنده نخواهند شد مگر آنکه خواستههای آنان برآورده خواهد شد و در این روز هزاران رحمت از سوی پروردگار نازل میشود که نودونه درصد آن از آنِ کسانی است که روزش را به روزه و ذکر مشغول باشند و شبش را به احیا و عبادت».[10]
××××××××
[1]. سیدمصطفی حسین دشتی، معارف و معاریف، ج 3، ص 257.
[2]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 97، ص 122.
[3]. میرزا جواد ملکی تبریزی، مراقبات، ج 2، ص 186.
[4]. گروهی از نویسندگان، تفسیر نمونه، ج 26، صص 100 و 101.
[5]. همان، ج 10، ص 113.
[6]. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ص 451.
[7]. نک: مفاتیح الجنان، ص 451 بخش اعمال مربوط به دحوالارض.
[8]. مراقبات، صص 193 و 194.
[9]. مفاتیح الجنان، ص 451.
[10]. مراقبات، صص 186 و 187.
حکمت الهى در خلقت پشه و زنبور
و اساطین علماء و اعاظم حکما در بیان عجایب صنایع، و غرایب بدایع، بذل جهدخود را کرده و در دریاى حکمت فکرت غواصى نموده و کتب و دفاترى ساخته و پرداختهاند ولى با وجود این، نسبتبه آنچه در واقع و نفس الامر هست تهیدستماندهاند.و ما در این موضع، اشاره مىکنیم به قلیلى از حکمتها و عجایبى که در اضعفحیوانات، که: پشه و زنبور است، و اشرف آنها که: انسان است، و بعضى از انواع یکىاز اجناس پستترین عوالم الهیه است تا دیگر اجناس و عوالم، به قیاس به آن دانستهشود.و چنانچه متعرض بیان آنچه فهمیدن از براى ما ممکن است از عجایب ومصالحى که در یک عضو از اعضاى یکى از این سه حیوان است نشویم از وضع کتاببیرون، و شرح آن از حد افزون مىگردد.
پس بر سبیل اختصار و اجمال بعضى از عجایب و حکم آنها را بیان مىکنیم تاکیفیت تفکر در صنایع پروردگار دانسته شود.و لهذا مىگوئیم:
اما پشه: تامل کن در آن، که با وجود خردى جثه آن، خداوند عالم آن را به هیئتفیل، که بزرگترین حیوانات استخلق نموده و از براى آن خرطومى چون خرطوم فیلقرار داده، و جمیع اعضائى که از براى فیل است در آن خلق کرده، به علاوه دو بال ودو شاخ.و این جثه ضعیف را منقسم به اعضاى ظاهریه و باطنیه فرموده است، و دودست و دو پاى آن را کشیده و دو چشم و دو گوش آن را شکافت، و سر و شکم ازبراى آن قرار داد.و در باطن آن موضع غذا مقرر داشت.و جمیع قوائى که در مرمتبدن ضرورى است از «غاذیه» (1) و جاذبه و دافعه و ماسکه و هاضمه و نامیه، به آن عطانموده و آن را به غذائى که خون حیوانات است دلالت کرد.و دو بالش داد که به وسیلهآنها به طلب غذا پرواز کند.و خرطومش عطا کرد که از آن خون را به خود بکشد، وخرطوم آن را با وجود هایتباریکى «مجوف» (2) کرد تا خون صاف از آن بالا رود.وآن را طریقه فرو بردن خرطوم در بدن حیوان و مکیدن، تعلیم کرد.و آن را از دشمنىانسان آگاه ساخت و یاد داد که چون انسان دستخود را حرکت دهد قصد آن را دارد،پس راه فرارش را آموخت.و گوش آن را چنان شنوا گردانید که همهمه حرکت دسترا از دور مىشنود و راه فرار پیش مىگیرد و چون دستساکن شد باز «معاودت» (3) مىنماید.و آن را دو حدقه کرامت فرمود که مواضع غذاى خود را ببیند و به سمت آنپرواز کند، و چون حدقه او کوچک بود و محل «جفن» (4) و مژه در آن نبود که گرد وغبار را از حدقه محافظت کند تعلیم آن نمود که به دو دستخود گرد و غبار را از حدقه دور و آن را صیقل دهد.و به این سبب است که حیوانات خرد مانند مگس و پشه علىالاتصال دستهاى خود را به حدقه مىزنند.و این قدر قلیلى است از عجایب صنع خدادر آن، و چنانچه اولین و آخرین جمع شوند که احاطه به جمیع عجایب ظاهریه وباطنیه آن کنند عاجز مىگردند.
و اما زنبور: تفکر کن که چگونه خداوند حکیم از آب دهان آن موم و عسل راآفرید که یکى نور و ضیاء، و دیگرى مرهم و شفاست.و آن را تعلیم کرد تا از گلها وشکوفهها غذاى خود را بردارد و از نجاسات و کثافات اجتناب نماید.و از براى ایشانپادشاهى قرار داد و هیئت آن را از دیگران ممتاز کرد و همه را مطیع و منقاد امر و نهىآن گردانید.و آن را عدل و سیاست آموخت و خیر خواه همه گردانید تا یکى را بر درخانه گماشت که هر کدام که نجس باشد منع کند و بکشد.و به آن وحى نمود که دربلندیها و کوهها و درختها از موم خانه سازد تا از آفات محفوظ باشند.
و نظر کن در کیفیتبناى خانههاى ایشان که همه را به شکل مسدس مىسازند، زیرااگر «مستدیر» (5) ساختندى در بیرون خانهها خلل و فرج «مهمل» (6) ماندى.و اگر مربع بناکردندى زوایاى آن در اندرون خالى بودى، پس شکل مسدس را اختیار کردند که هیچموضعى از مواضع خارجه و داخله آن ضایع نماند «فسبحان من خالق خبیر و حکیملطیف و بصیر» .(7)
××××××
پاورقی:1- . قوهاى که غذا را تحلیل ببرد و جزو بدن کند.
2. توخالى.
3. برگشت.
4. پلک چشم
5. گرد و دایره مانند.
6. بیهوده و بیکار.
7- کتاب معراج السعاده-ملااحمدنراقی
حدیث روز
حافظ، ابو داود، سلیمان بن اشعث سجستانی، متولّد 202 ه" . و متوفّای 275 ه" . در کتاب سنن خود، مشهور به: «سنن ابی داود» که یکی از صحاح ششگانه اهل سنّت است، بخشی را به حضرت مهدی علیه السّلام اختصاص داده، و احادیثی را در این رابطه آورده است، که از آن جمله است حدیث جابر بن سمره از رسول اکرم - صلّی اللَّه علیه و آله - که فرمود:
« لا یَزالُ هذا الدّینُ عَزیزاً اِلی اِثْنَیْ عَشَرَ خَلیفَةً ».
« این دین تا دوازده خلیفه من هست، عزیز و سرافراز است ».
جابر بن سمره می گوید: آنگاه مردم تکبیر گفتند و سر و صدا کردند، و رسول اکرم - صلّی اللَّه علیه و آله - مطلبی فرمود که برمن پوشیده ماند، از پدرم پرسیدم که رسول خدا چه فرمود؟ پدرم گفت: «کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ»: « همه آنها از قریش می باشند ».
* * *
- سنن ابی داود، ج 4 ص 106 ( حدیث 4280 ).
تشرف علمی
مرحوم آیة الله شیخ مرتضی حائری (1) به نقل از مرحوم فاضل صالح آیة حاج حسن آقای فرید اراکی - فرزند مرحوم آیة الله حاج آقا محسن اراکی - و او از مرحوم آیة الله آقا شیخ محمد رضا قدریجانی فرمود:
مرحوم آیة الله سید محمد فشارکی در مسائل فقهی و نظری سخت تفکر کرده، آنگاه با مرحوم میرزای شیرزای دوم به بحث می نشست، تا واقعیت حکم خداوندی روشن شود. روزی پس از تفکر و بحث فراوان، از رسیدن به نتیجه مطلوب عاجز ماند. به همین دلیل، با توجه به نبود آرامش در خانه شخصی، چاره را آن می بیند که از شهر سامرا خارج و به بیابان ساکت و آرامی پناه ببرد، تا شاید بتواند مسأله را حل نماید.
پس او از شهر سامرا خارج و به سمت بیابان رفته، در گودالی که در اثر سیل ایجاد شده بود، استقرار می یابد، تا کسی او را ندیده و مزاحمتی از برای وی ایجاد نشود و او بتواند با خیالی آسوده به تفکر پرداخته و مسأله فقهی را حل نماید!
ساعتی بعد که او غرق تفکرات خویش بود و عاجزانه تلاش می کرد تا مسأله و حکم خداوندی را به دست آورد، ناگهان مردی را در چهره لباس اعراب در مقابل خود می یابد. به محض یافت حضور او، آن مرد عرب رو به او کرده و می گوید: به چه فکر می کنی؟
مرحوم سید که سخت از حضور مرد عرب ناراحت شده بود و او را مزاحمی برای تفکر علمی خویش می یافت، با تندی هر چه تمام تر می گوید: در فلان مسأله فکر می کنم!
گوهر مخزن اسرار همانست که بود
حقه مهر بدان مهر و نشاست که بود
عاشقان زمره ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهر بار همانست که بود
از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان نرجس جانست که بود
طالب لعل و گهر نیست و گرنه خورشید
همچنان در عمل معدن و کانست که بود (2) .
عرب به آرامی می گوید: آیا پیرامون فلان مسأله فکر نمی کنی؟ آیا چنین اشکالی به ذهنت نمی رسد؟ و برای رد آن اشکال اکنون چنین جوابی را نداده ای؟ و پس از اشاره به تمام ابعاد بحث، به آخرین حلقه آن - که همان اشکال مرحوم سید فشارکی بوده - اشاره می فرماید: آنگاه با بیان ریشه مخفی اشکال سید، مسأله را حل می نماید.
به محض حل شدن مسأله، مرحوم سید فشارکی متوجه ناپدید شدن آن مرد عرب می شود. پس با توجه به سختی مسأله فوق، در می یابد که آن فرد کسی جز خود حضرت ولی الله اعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف - و یا یکی از اصحاب خاص آن جناب - نبوده است.
×××××××
پاورقی:(1) از جمله علماء برجسته و پارسا، مرحوم آیة الله حاج شیخ مرتضی حائری فرزند مؤ سس حوزه علمیه قم حضرت آیة الله شیخ عبدالکریم حائری است. او در روز 14 ذی الحجه سال 1334 در شهر اراک دیده به جهان گشود و پس از طی دوران طفولیت، تحصیلات ابتدایی را در نزد پدر بزرگوارش آموخت و سپس در سن هجده سالگی به شهر کربلا مهاجرت کرد، تا سالیان سال در نزد مرحوم فاضل اردکانی به تحصیل و تحقیق بپردازد.
آیة الله حائری از شخصیت های برجسته زمان بودند، به گونه ای که رهبر فقید انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی پیرامونش فرمودند: ایشان در علم و عمل، به حق خلف بزرگوار مرحوم آیة الله العظمی شیخ عبد الکریم بودند. این بزرگوار علاوه بر مقام فقاهت و عدالت از صفای باطن بطور شایسته برخوردار و از اوایل نهضت اسلامی ایران از اشخاص پیشقدم در این نهضت مقدس بودند.
مرحوم آیة الله حائری مردی فوق العاده خوش اخلاق و خوش برخورد بود و بیش از پنجاه سال در حوزه علمیه قم به تدریس و تربیت شاگرد در سطوح مختلف پرداخت و از این راه نیز نقش به سزایی در پیشرفت حوزه در ابعاد مختلف داشت. آیة الله حائری در مدت عمر با برکت خود 64 بار به زیارت قبر مطهر حضرت رضا علیه السلام شتافت. تا آنکه پس از 72 سال بالاخره در 14 اسفند 1364 برابر با 23 جمادی الثانی 1406 قمری به دیدار حق تعالی شتافت.
(2) حافظ.
زمین خالی از حجّت نمی ماند
در جهان بینی مکتب اهل بیت علیهم السّلام انسان بدون امام معصوم، و زمین خالی از حجّت بحق الهی، نخواهد ماند؛ چرا که بدون امام معصوم هدایت و کمال صحیح و شایسته انسانی میسّر نخواهد شد. بعلاوه حفظ نظام هستی به برکت وجود حجت های خداوند است. بر این حقیقت در جای جای روایات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهارعلیهم السّلام به شیوه های مختلف تصریح شده است. منتهی گاهی زمینه و شرایط برای حضور علنی و آشکار امام علیه السلام فراهم است در نتیجه او به گونه ای که همه مردم او را می شناسند و به او دسترسی دارند در میان آن ها زندگی می کند، اما در شرایط خاصی به جهت وجود خطرات جانی یا مصالح دیگری که خداوند به آنها عالم تر است مشیّت الهی اقتضاء می نماید که امام علیه السلام پنهان از چشم مردم زندگی کند. در این باره روایات زیادی نقل شده است. جهت آشنایی بیشتر با این موضوع به ذکر دو حدیث از روایات حضرت علی علیه السلام اکتفا می شود.
- عن علی علیه السلام قال: اللّهم انه لابدَّ لارضک من حجّة لک علی خلقک، یهدیهم الی دینک و یعلّمهم علمک لئلا تبطل حجّتک و لا یضلّ أتباع اولیائک بعد اذ هدیتهم به اما ظاهر لیس بالمطاع او مکتتم مترقّب، ان غاب عن النّاس شخصُهُ فی حال هدایتهم فانّ علمه و آدابه فی قلوب المؤمنین مثبتة، فهم بها عاملون.
بار خدایا! همواره باید در روی زمین تو حجتی برای بندگانت داشته باشی تا خلق را به دینت راهنمایی کند، و علم تو را به آنها بیاموزد تا حجّت تو تباه نشود و پیروان اولیاء تو بعد از آنکه آن ها را هدایت کرده ای دوباره گمراه نگردند. (حجت تو) یا ظاهر و آشکار خواهد بود که اطاعت او را نمی کنند و یا از دیده ها نهان خواهد بود که مردم در انتظار او به سر می برند. اگر شخص و جسم او در حال هدایت مردم از آنان غائب باشد علم و آدابش در قلب های عاشقان حق پایدار است و آن ها به آن علم و آداب پایبند هستند و به آن عمل می کنند.
- اللّهم بلی لا تخلو الارض من قائم لِلّه بحجّةٍ: امّا ظاهراً مشهوراً و امّا خائفاً مَغموراً لئلا تبطُلَ حجج اللّه و بیّناته و کم ذا و أین؟ اولئک واللّهِ الاقلّون عدداً و الاعظمون عنداللّه قدراً یحفظُ اللّه بهم حُججه و بیّناته... اولئک خلفاء اللّه فی ارضهِ و الدعاةِ الی دینهِ.
... بارخدایا آری! زمین از امامی که قیام بر حق کند خالی نخواهد ماند. او یا آشکار و شناخته شده است یا ترسان و پنهان است تا حجت ها و دلیل های روشن خدا (یعنی اصول و احکام دین و تعالیم انبیاء) از بین نرود. اما اینکه ایشان چند نفرند و کجایند؟ به خدا سوگند از نظر تعداد آن ها بسیار کم هستند ولی از جهت منزلت و بلندمرتبه گی در نزد خداوند بسیار بزرگوارند. خداوند به وسیله ایشان حجّت ها و دلیل های روشن خود را حفظ می کند... آنان خلفا و نمایندگان خدا در روی زمین هستند و مردم را به سوی دین و احکام و مقررات او دعوت می کنند...
*******
پاورقی:(3) کمال الدین، ج 1ص 302ح .11
(4) نهج البلاغه فیض الاسلام، حکمت 139ص .1158
فضیل بن عیاض
فضیل بن عیاض دزد معروفى بود که مردم از دست او خواب راحت نداشتند، شبى از دیوار خانه اى بالا مى رود، به قصد ورود به منزل روى دیوار مى نشیند. خانه از آن مرد عابد و زاهدى بود، که شب زنده دارى مى کرد، نماز شب مى خواند، دعا مى نمود اما در آن لحظه به تلاوت قرآن مشغول بود، صداى حزین قرائت قرآنش به گوش مى رسید، ناگهان این آیه را تلاوت کرد: اءلم یاءن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله آیا وقت آن نرسیده است که مدعیان ایمان ، قلبشان براى یاد خدا نرم و آرام شود؟ تا کى قساوت قلب ؟ تا کى تجرى و عصیان ؟ تا کى پشت به خدا کردن ؟! آیا وقت روى گرداندن از گناه و رو کردن به سوى خدا نرسیده است ؟
فضیل بن عیاض همین که این آیه را از روى دیوار شنید، گویى به خود او وحى شد و مخاطب شخص او است . از این رو همانجا گفت : خدایا! چرا، چرا، وقتش رسیده است ، و همین الان موقع آن است .
از دیوار پایین آمد و بعد از آن ، دزدى ، شراب ، قمار و هر چه را که احیانا به آن مبتلا بود، کنار گذاشت . از همه هجرت کرد، از تمام آن آلودگیها دورى گزید، تا حدى که برایش مقدور بود اموال مردم را به صاحبانش پس داد، حقوق الهى را ادا کرد و کوتاهى هاى گذشته را جبران نمود. تا جایى که بعدها یکى از بزرگان گردید، نه فقط مرد باتقوایى شد که مربى و معلمى نمونه براى دیگران گردید.(1و2)
××××××
پاورقی:1- گفتارهاى معنوى ، ص 226 و روضات الجنات ، لفظ فضیل .
2- کتاب عاقبت بخیران عالم- على محمد عبداللهى
تدبر در آفرینش اقلیم وجود
بدان که از تفکر در هرموجودى از موجودات مشاهده عجائب صنع پروردگار مىتوان نمود.و از تدبر در هرمخلوقى از مخلوقات ملاحظه غرایب قدرت آفریدگار مىتوان کرد، زیرا که آنچه دراقلیم وجود بجز ذات پاک آفریدگار یافت مىشود رشحهاى از رشحات وجود او وقطرهاى از دریاى بىمنتهاى فیض وجود او است.و از اوج عالم مجردات تا حضیضمنزل مادیات را اگر سیر کنى بجز صنع او نبینى، و از کشور افلاک تا خطه خاک را اگرتفحص کنى به غیر از آثار قدرت او نیابى.مجردات و مادیات از صنایع عجیبه او و «جواهر» (1) و اعراض فلکیات و عنصریات و بسائط و مرکبات از بدایع غریبه او.
اى همه هستى زتو پیدا شده××× خاک ضعیف از تو توانا شده
زیر نشین علمت کاینات××× ما به تو قائم چو تو قائم به ذات
مبدا هر چشمه که جودیش هست ×××مخترع هر چه وجودیش هست
گر سر چرخ است پر از طوق اوست ×××ور دل خاک است پر از شوق اوست
اى ز وجود تو وجود همه××× پرتوى از بود تو بود همه
نیست کن و هست کن و هست و نیست××× غیر تو و صنع تو موجود نیست
صفحه خضرا ز تو آراسته××× عرصه غبرا (2) زتو پیراسته
غیب ازل نور شهود از تو یافت××× لوح عدم نقش وجود از تو یافت
روشنى لعل بدخشان (3) زتو××× پرتو خورشید درخشان زتو
نور ده ظلمتیان عدم ×××ربط ده خیل حدوث و قدم
جنبشى از بحر وجودت، سپهر××× پرتوى از عکس رخت، ماه و مهر
نقطهاى از دفتر صنعت فلک××× شحنهاى از عسکر ملکت ملک
و هیچ ذره از ذرات عالم نیست مگر اینکه از انواع عجایب حکمت و غرایبصنعت پروردگار اینقدر در آن یافت میشود که اگر جمیع عقلاى عالم و حکماىبنى آدم از بدو آفرینش تا قیام قیامت دامن همتبر میان بندند که ادراک آن را کنند به «عشرى از اعشار» (4) و اندکى از بسیار آن نتوانند رسید، چه جاى این که آثار قدرتکامله را در جمیع موجودات توانند فهمید.
و مخفى نماند که موجوداتى که از «کتم عدم» (5) به فضاى وجود آمدهاند بسیارى ازآنها را ما نمىشناسیم، نه مجمل آنها را میدانیم نه مفصل، نه نامى از آنها شنیدهایم و نهنشانى.و دست تصرف اوهام ما از آنها کوتاه، و قدم اندیشه ما را در نزد آنها راه نیست.
پس از براى ما تفکر در آنها و ادراک عجایب و غرایب آنها ممکن نیست، بلکهتفکر و تدبر ما منحصر استبآنچه مجملا وجود آنها را دانستهایم و اصل آنها راشناخته.و آنها بر دو قسماند: یکى آنچه دیده نمىشود و به حس در نمىآید و آنرا «عالم ملکوت» گویند، مانند عالم عقول و نفوس مجرده و ملائکه و جن و شیاطین.و ازبراى آنها انواع و طبقات بسیارى که بجز خالق آنها احاطه به آنها نتواند کرد.
و دیگرى آنچه محسوس میشود و مشاهده میگردد.و از براى آنها سه طبقه است.
یکى آنکه: از عالم افلاک مشاهده میشود از ثوابت و سیارات و گردش آنها در لیلو نهار.
دوم: خطه خاک محسوس با آنچه در آن هست از بلندى و پستى و کوه و دریا وبیابان و صحرا و شطوط و انهار و معادن و اشجار و نباتات و حیوانات و جمادات.
سیم: عالم هوا با آنچه در آن مشاهده میشود از رعد و برق و برف و باران و ابر وصاعقه و امثال اینها.
و هریک از این طبقات را انواع متکثره و هر نوعى را اقسام و اصناف غیر متناهیهاست که هر یکى را صنعتى و هیئتى و اثر و خاصیتى و ظاهرى و باطنى و حرکت وسکونى و حکمت و مصلحتى است که بجز خداوند دانا نتواند ادراک نمود.
و هر یک از اینها را که دست زنى محل تفکر و عبرت، و باعثبصیرت و معرفتمىگردد، زیرا که همگى آنها گواهان عدل و شهود صدقاند بر وحدانیتخالق آنها وحکمت او و کمال او و قدرت و عظمت او.
برگ درختان سبز در نظر هوشیارهر ورقش دفترىست معرفت کردگارپس هر که دیده بصیرت بگشاید و به قدم حقیقت گرد سراپاى عالم وجود بر آید ومملکتخداوند ودود را سیر کند در هر ذره از ذرات مخلوقات، عجایب حکمت وآثار قدرت، این قدر مشاهده مىکند که فهم او حیران و عقل او واله و سرگردانمىگردد.
و شبههاى نیست در اینکه طبقات عوالم پروردگار در شرافت و وسعت متفاوتاند وهر عالم پستى را نسبتبه مافوق آن قدر محسوسى نیست پس عالم خاک را کهپستترین عالم خداوند پاک است قدرى نیست در نزد عالم هوا، همچنان که عالم هوارا مقدارى نیستبه قیاس عالم سموات، و عالم سموات را نسبتبه عالم مثال، و عالممثال را نظر به عالم ملکوت، و عالم ملکوت را نظر به عالم جبروت، و تمام اینها رانسبتبه آنچه ما را راهى به ادراک آن نیست از عوالم الهیه.و آنچه از مخلوقات را کهبر روى پستترین همه این عوالم است که زمین باشد از حیوانات و نباتات و جماداتقدر محسوسى نسبتبه اهل زمین نیست.و از براى هر یکى از این اجناس ثلاثه انواع واقسام و اصناف و افراد بىنهایت است.و هر یک از این عوالم مشتمل استبر عجایببسیار و غرایب بىشمار که تعداد آنها از حد و حصر متجاوز و بنان (6) و بیان از ترقیم (7) آنابکم (8) و عاجز است.(9)
××××××
پاورقی:1 . «جوهر» ، موجودى است مستقل مانند: اجسام.و «عرض» ، موجودى است غیر مستقل و قائم به غیر، مانند:
رنگ.و هر یک اقسامى دارد. (جهت اطلاع بیشتر رک: فرهنگ معارف اسلامى، ج 1، ص 661 و حکمت الهى،ج 1، ص 88)
2. زمین.
3. نام ناحیهاى از ترکستان افغان است که داراى معدن «لعل» است و لعل آن معروف مىباشد.و «لعل» یکىاز سنگهاى قیمتى است که به رنگ سرخ مانند یاقوت است.
4. یک صدم.
5. جهان نیستى
6. انگشتان.
7. رقم زدن، شمارش.
8. گنگ، کر.
9- کتاب معراج السعاده-ملااحمدنراقی
ولایت و درخت انار
آورده اند که روزى امیرالمؤمنین على علیه السلام در موضعى نشسته بود. در پیش وى درختى انار خشک بود. جماعتى دوستان و دشمنان وى در آمدند. حضرت امیر علیه السلام فرمود: امروز آیتى به شما نمایم که همچو مایده عیسى بود در بنى اسرائیل . گفتند: آن چیست ؟ گفت : در این درخت انار نگاه کنید. چون نگاه کردند، به ولایت على بن ابى طالب علیه السلام آن درخت سبز شد و شاخ بکشید و انار بار آورد. ایشان تعجب مى کردند. فرمود: برخیزید و بسم الله بگویید و انار باز کنید. برخاستند و بسم الله مى گفتند. آنان که دوستان بودند، انار باز مى کردند و آنان که دشمنان بودند دست به هر انارى که دراز مى کردند، بالاتر مى رفت و دست ایشان بدان نمى رسید. گفتند: یا امیرالمؤمنین ! چگونه است که دست بعضى بدو مى رسد و دست بعضى نمى رسد؟ گفت : فرداى قیامت نیز چنین بود. دوستان ما در بهشت بر تختها نشسته باشند یا تکیه کرده ، چون میوه خواهند، درخت سر فرود آرد تا ایشان میوه باز کنند بى زحمت که : و ذللت قطوفها تذلیلا؛(1) و دشمنان ما در دوزخ به بهشتیان مى نگرند و آن نعمتها مى بینند و دست ایشان بدان نرسد. بهشتیان را گویند که پاره اى آب بر ما ریزید یا از آن نعمتها که روزى شما کرده اند: افیظوا علینا من الماء او مما رزقناکم الله ؛ (2) ایشان گویند: فارغ باشید که از این هیچ به شما نرسد که حق تعالى بر کافران حرام کرده است : ان الله حرمهما على الکافرین .( 3)
×××××
پاورقی:1- (و چیدن میوه هاى (درختان بهشت ) بسیار آسان است ). سوره انسان ، آیه 14.
2- سوره اعراف ، آیه 50.
3- همان .
حجت روی زمین در پیام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)
حجت از نظر معنی به چند معنی آمده که از جمله به معنای پیشوا است. انبیاء و امامان هم به همین منظور از جانب خداوند متعال ماموریت پیدا کرده اند تا خلق را ارشاد نموده و از ضلالت و گمراهی نجاتشان دهند و روی همین اصل آنها را حجت نیز نامیده اند، چنانچه در سفارشات حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به هشام بن حکم می خوانیم: ان لله علی الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه. فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء و الائمه علیهم السلام. و اما الباطنه فالعقول. (1) به راستی که برای خدا در میان مردم دو پیشوا است، پیشوای ظاهر و پیشوای باطن و درون. اما پیشوای ظاهری رسولان و پیامبرانند و امامان علیهم السلام. و اما پیشوای باطنی و درونی عقلهای مردم است. ولی این سوال پیش می آید: آیا ممکن است که زمین خالی از حجت خدا باشد؟ جواب این سوال را در پیام امام زمان علیه السلام می خوانیم.
متن پیام
ان الارض لا تخلو من حجه، و لا یبقی الناس فی فتره. (2) .
زمین هرگز از حجت و پیشوا خالی نمی ماند و مردم در وقفه و سرگردانی نخواهد بود. بنابر این خدا را شکر می کنیم از اینکه پیوسته حجت و راهنما برای ما مقرر فرموده و در هر زمان مردم از وجود انبیاء و پیامبران و یا جانشینشان بهره مند بوده اند، و ما نیز از برکات وجود حضرت ولی عصر ارواحنا فداه بهره مندیم.
نگارنده گوید: در بعضی از ادعیه آمده: بوجوده ثبتت الارض و السماء. برقراری زمین و آسمان وابسته به وجود آن حضرت است. (3) .
*******
پاورقی:(1) بحار جلد 1 صفحه 137.
(2) کمال الدین چاپ مطبعه الصدوق صفحه 445.
(3) مفاتیح الجنان، فرازی از دعای عدیله.