زینت بخش مرد، دانش و بردباری اوست [امام علی علیه السلام]
قطره ای ازدریا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دعا براى دیگران

دعا براى دیگران

رساله اى در امامت نوشتم چون به پایان رسید آن را به حضور شریف استاد علامه طباطبایى صاحب تفسیر الزمان قدس سره ارائه دادم ، مدتى در نزد او بود و لطف فرمودند و یک دوره تمام آن آن را مطالعه فرمودند. در یک جاى آن رساله دعاى شخصى درباره خودم کرده بودم که : بار خدایا! مرا به فهم خطاب محمدى صلى الله علیه و آله و سلم اعتلاء ده . در هنگام رد رساله به این جانب فرمود: آقا تا من خودم را شناختم دعاى شخصى در حق خودم نکردم ؛ بلکه دعایم عام است .

×××××

پندهاى حکیمانه علامه حسن زاده آملى   -نویسنده : عباس عزیزى



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( یکشنبه 91/8/7 :: ساعت 10:15 صبح )
»» نکته ها

نکته ها

خلیفه اى ، شخصى را بى گناه به زندان افکند، که سال ها ماند و چون مرگ خویش نزدیک  دید، نامه اى نوشت و زندانبان را گفت : چون مردم ، آن را به خلیفه برسان ! چون مرد  زندانبان ، نامه به خلیفه رساند، که در آن نوشته بود: اى غافل ! دشمن ، در رفتن به  دادگاه بر تو پیشى گرفت . و تو از پى مى آیى . منادى جبرئیل است و قاضى به دلیل  نیازى ندارد  .

××××××

سلمان فارسى ، به هنگام مرگ ، حسرت زده بود، او را گفتند: اى اباعبدالله ! بر چهدریغ مى خورى ؟ گفت : بر دنیا دریغ نمى خورم . ولیکن ، با رسول خدا پیمان کردیم واو گفت : وسایل زیست شما، همچون زاد راه یک سوار باشد. و اکنون ، بر آن مى ترسم ،که بدین چیزها که پیرامون خویش ‍ دارم ، از آن فراتر رفته باشم . آنگاه به آن چه پیرامون خویش داشت اشاره کرد. که شمشیرى بود و بالشى و کاسه اى چوبین .

×××××××

کسى مى گفت : زاهدان از دنیا و راغبان به آخرت کجایند؟ زاهدى شنید و گفت : سخن خویش دگرگون کن . و بر هر که خواهى دست بنه ! یعنى : زاهدان از آخرت و راغبان به دنیا.

×××××××

روزى معاویه به یکى از یمنى ها گفت : از شما نادان تر نبوده است . زیرا زنى بر آنان فرمانروایى داشته است . و او، به پاسخ گفت : نادان تر از قبیله من ، دودمان تواندکه چون پیامبر خدا (ص ) آنان را فرا خواند، گفتند: پروردگارا! اگر این بر حق است ،از آسمان بر ما سنگ ببار! و نگفتند که : پروردگارا اگر این بر حق است ، ما را به سوى او هدایت کن !

×××××× 

کشکول شیخ بهایی

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( شنبه 91/8/6 :: ساعت 8:58 عصر )
»» میانه‏رو تنگدست نمى‏شود

پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه

میانه‏رو تنگدست نمى‏شود

مأ أعال من اقتصد. -ح /140

ترجمه:

کسى که در خرج کردن میانه‏روى کند، تنگدست نمى‏شود.

شرح:

بهترین راه، براى داشتن یک زندگى آسوده و راحت، میانه‏روى در خرج کردن است. و این، راهى هست که در اسلام و قرآن به ما مى‏آموزند. خداوند، در قرآن کریم، به مؤمنان میفرماید: که در زندگى میانه‏رو باشند. نه آنقدر خسیس باشند و کم خرج کنند که حتى آسایش خود و خانواده‏شان خراب شود. و نه آنقدر ولخرج باشد و مال خود را دور بریزند که به فقر و تنگدستى دچار شوند.

سخن امام علیه‏السلام نیز به ما مى‏آموزد: انسان، هر قدر هم که در آمد زیاد داشته باشد، اگر در خرج کردن اندازه نگه ندارد، در آمدش تمام مى‏شود، و خودش نیز تنگدست و محتاج مى‏شود، اما کسى که عقل معاش دارد پولش را به اندازه خرج مى‏کند، هیچگاه تنگدست و محتاج نخواهد شد.

×××××××××

پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهج‏البلاغه

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( شنبه 91/8/6 :: ساعت 8:51 عصر )
»» نجات از سرگردانی در پیام امام زمان

 

 

نجات از سرگردانی در پیام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)

کسانی که درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دچار شک و تردید و سرگردانی شده اند، در حقیقت می توان آنها را بر دو قسم تقسیم کرد.

  1 - بر اساس بی اعتقادی.

  2 - بر پایه دیر کرد ظهور آن حضرت.

که این دو مطلب را می توان پایه های اساسی شک و تردید و حیرت قرار داد، لذا حضرت ولی عصر علیه السلام در این رابطه به بعضی از علماء چنین پیام فرستاده است.

متن پیام

یا هولاء ما لکم فی الریب تترددون و فی الحیره تنعکسون؟ او ما سمعتم الله یقول. (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم). او ما علمتم ما جائت به الاثار مما یکون و یحدث فی ائمتکم علی الماضین و الباقین منهم علیهم السلام. (1) ای مردم چرا دچار شک و تردید شده و در وادی حیرت و سرگردانی گیج می خورید؟ آیا نشنیده اید که خداوند می فرماید:

ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را اطاعت کنید و رسول خدا صلی الله علیه و آله و صاحبان امر خود را اطاعت نمائید. آیا آنچه که در اخبار و روایات درباره رویدادهائی که در زندگی پیشوایان شما بر گذشتگان و آیندگانشان بوده رخ داده و می دهد نمی دانید؟

نگارنده گوید: اشاره حضرت به گذشتگان روشن است، زیرا حاکمان بنی امیه و بنی عباس صفحات تاریخ را لکه دار کردند. و اما کلمه باقین یک خبر غیبی است زیرا بعد از گذشت حکومت امویین و عباسیین افرادی بر مسلمین حکومت کردند که از آنها جز ظلم و ستم چیزی دیده نشد، مثل خاندان پهلوی.

******

پاورقی:(1) کلمه الامام المهدی علیه السلام جلد 1 صفحه 302 نقل از غیبت شیخ طوسی و بحار جلد 53.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( جمعه 91/8/5 :: ساعت 12:9 عصر )
»» گریه‏ی امام زمان(عج) در صحرای عرفات

گریه‏ی امام زمان(عج) در صحرای عرفات

جناب حجة الاسلام آقای قاضی زاهدی گلپایگانی می‏فرماید: من در تهران از جناب آقای حاج محمد علی فشندی که یکی از اخیار تهران است، شنیدم که می‏گفت: من از اول جوانی مقید بودم که تا ممکن است گناه نکنم و آن قدر به حج، بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیة الله روحی فداه مشرف گردم! لذا سالها به همین آرزو به مکه معظمه مشرف می‏شدم.

در یکی از این سالها که عهده‏دار پذیرائی جمعی از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل به صحرای عرفات رفتم تا بتوانم یک شب قبل از آنکه حجاج به عرفات می‏روند، برای زواری که با من بودند جای بهتری تهیه کنم. تقریبا عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی که برای ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمنا متوجه شدم که غیر از من هنوز کسی به عرفات نیامده است. در آن هنگام یکی از شرطه‏هایی که برای محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آورده‏ای؟ مگر نمی‏دانی ممکن است سارقین در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمده‏ای، باید تا صبح بیدار بمانی و خودت از اموالت محافظت بکنی. گفتم: مانعی ندارد، بیدار می‏مانم و خودم از اموالم محافظت می‏کنم.

آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آنکه نیمه‏های شب دیدم سید بزرگواری که شال سبز به سر دارد، به در خیمه‏ی من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمد علی، سلام علیکم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعی از جوانها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند. من ابتدا مقداری از آنها ترسیدم، ولی پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جای گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوانها بیرون خیمه ایستاده بودند ولی آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود. ایشان به من رو کرد و فرمود: حاج محمد علی خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟

فرمودند: شبی در بیابان عرفات بیتوته کرده‏ای که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین علیه‏السلام هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز می‏خوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل هوالله بخوان.

لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند. که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم! حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو آن را فراموش خواهی کرد! سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلائل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن سئوال کردم که: به نظر شما الان حضرت امام زمان علیه‏السلام در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است!

سئوال کردم: روز عرفه، که می‏گویند حضرت ولی عصر علیه‏السلام در عرفات هستند، در کجای عرفات می‏باشند؟ فرمود: حدود جبل ا لرحمة. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می‏بیند؟ فرمود: بله، او را می‏بیند ولی نمی‏شناسد!

گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر علیه‏السلام به خیمه‏های حجاج تشریف می‏آورند و به آنها توجهی دارند؟ فرمود: به خیمه‏ی شما می‏آید، زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوا لفضل علیه‏السلام متوسل می‏شوید!

در این موقع، آقا به من فرمودند: حاج محمد علی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده‏ام! ولی چای نیاورده‏ام! عرض کردم: آقا اتفاقا چای نیاورده‏ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید! زیرا فردا می‏روم و برای مسافرین چای تهیه می‏کنم.

آقا فرمودند: حالا چای با من! از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چای‏های دنیا نمی‏باشد، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری، بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمی‏خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.

سپس به من فرمودند: حاج محمد علی، به تو صد ریال (سعودی) می‏دهم، تو برای پدر من یک عمره بجا بیاور؟ عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی! من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتی خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبائی روی گونه‏ی راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روی آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم.

پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن را نگاه کردم کسی را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بوده‏اند، بخصوص که اسم مرا می‏دانستند و فارسی حرف می‏زدند! نامشان مهدی علیه‏السلام بود و پسر امام حسن عسکری علیه‏السلام بودند!

بالاخره نشستم و زار زار گریه کردم. شرطه‏ها فکر می‏کردند که من خوابم برده است و سارقین اثاثیه‏ی مرا برده‏اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه‏ام شدید شد!

فردای آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من برای روحانی کاروان قضیه را نقل کردم، او هم برای اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شوری پیدا شد.

اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آنکه من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده‏اند: «فردا شب من به خیمه‏ی شما می‏آیم، زیرا شما به عمویم حضرت عباس علیه‏السلام متوسل می‏شوید» خود به خود روحانی کاروان روضه‏ی حضرت ابوالفضل علیه‏السلام را خواند و شوری برپا شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند. ولی من دائما منتظر مقدم مقدس حضرت بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا بودم.

بالأخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه‏ی صبرم لبریز شد! از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی عصر علیه‏السلام بیرون خیمه ایستاده‏اند و به روضه گوش می‏دهند و گریه می‏کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم! من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیة الله روحی فداه آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل علیه‏السلام گریه می‏کردم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به طرف حضرت ولی عصر علیه‏السلام حرکت کنم. بالاخره وقتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند. [1] .

×××××××

پاورقی:1-کرامات الحسینیه،ج2،ص191---شیفتگان حضرت مهدی(عج)،ج1،ص149

ملاقات امام زمان(عج)،ج2،ص164

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 91/8/3 :: ساعت 7:16 عصر )
»» زیارت عرفه جعفر نعلبند اصفهانی

زیارت عرفه جعفر نعلبند اصفهانی

آقای حاج میرزا محمد علی گلستانه اصفهانی (ره) فرمودند: عموی من، آقاسید محمد علی (ره) برای من نقل کردند: در زمان ما در اصفهان شخصی به نام جعفر که شغلش نعلبندی بود، بعضی حرفها رامی زد که موجب طعن و رد مردم شده بود، مثل آن که می گفت: با طی الارض به کربلارفته ام.

یا می گفت: مردم را به صورتهای مختلف دیده ام.

و یا خدمت حضرت صاحب الامر (ع) رسیده ام.

او هم به خاطر حرفهای مردم، آن صحبتها را ترک نمود.

تا آن که روزی برای زیارت مقبره متبرکه تخت فولاد می رفتم.

در بین راه دیدم جعفرنعلبند هم به آن طرف می رود.

نزدیک او رفتم و گفتم: میل داری در راه با هم باشیم؟ گفت: اشکالی ندارد، با هم گفتگو می کنیم و خستگی راه را هم نمی فهمیم.

قدری با هم گفتگو کردیم، تا آن که پرسیدم: این صحبتهایی که مردم از تو نقل می کنند، چیست؟ آیا صحت دارد یا نه؟ گفت: آقا از این مطلب بگذرید.

اصرار کردم و گفتم: من که بی غرضم، مانعی ندارد بگویی.

گفت: آقا من بیست و پنج بار از پول کسب خود، به کربلا مشرف شدم و در همه سفرها، برای زیارتی عرفه می رفتم.

در سفر بیست و پنجم بین راه، شخصی یزدی بامن رفیق شد.

چند منزل که با هم رفتیم، مریض شد و کم کم مرض او شدت کرد، تا به منزلی که ترسناک بود، رسیدیم و به خاطر ترسناک بودن آن قسمت، قافله را دو روزدر کاروانسرا نگه داشتند، تا آن که قافله های دیگر برسند و جمعیت زیادتر شود.

ازطرفی حال زائر یزدی هم خیلی سخت شد و مشرف به موت گردید.

روز سوم که قافله خواست حرکت کند، من راجع به او متحیر ماندم که چطور او را بااین حال تنها بگذارم و نزد خدای تعالی مسئول شوم؟ از طرفی چطور این جا بمانم واز زیارت عرفه که بیست و چهار سال برای درک آن، جدیت داشته ام، محروم شوم؟ بالاخره بعد از فکر بسیار، بنایم بر رفتن شد، لذا هنگام حرکت قافله، پیش او رفتم وگفتم: من می روم و دعا می کنم که خداوند تو را هم شفا مرحمت فرماید.

این مطلب را که شنید، اشکش سرازیر شد و گفت: من یک ساعت دیگر می میرم، صبرکن، وقتی از دنیا رفتم، خورجین و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با این الاغ به کرمانشاه و از آن جا هم هر طوری که راحت باشد، به کربلا برسان.

وقتی این حرف را زد و گریه او را دیدم، دلم به حالش سوخت و همان جا ماندم.

قافله رفت و مدت زمانی که گذشت، آن زائر یزدی از دنیا رفت.

من هم او را بر الاغ بسته و حرکت کردم.

وقتی از کاروانسرا بیرون آمدم، دیدم از قافله هیچ اثری نیست،جز آن که گرد و غبار آنها از دور دیده می شد.

تا یک فرسخ راه رفتم، اما جنازه را هر طور بر الاغ می بستم، همین که مقداری راه می رفتم، می افتاد و هیچ قرار نمی گرفت.

با همه اینها به خاطر تنهایی، ترس بر من غلبه کرد.

بالاخره دیدم، نمی توانم او را ببرم، حالم خیلی پریشان شد.

همان جاایستادم و به جانب حضرت سیدالشهداء (ع) توجه نمودم و با چشم گریان عرض کردم: آقا من با این زائر شما چه کنم؟ اگر او را در این بیابان رها کنم، نزد خدا و شمامسئول هستم.

اگر هم بخواهم او را بیاورم، توانایی ندارم.

ناگهان دیدم، چهار نفر سوار پیدا شدند و آن سواری که بزرگ آنها بود، فرمود: جعفربا زائر ما چه می کنی؟ عرض کردم: آقا چه کنم، در کار او مانده ام! آن سه نفر دیگر پیاده شدند.

یک نفر آنها نیزه ای در دست داشت که آن را در گودال آبی که خشک شده بود فرو برد، آب جوشش کرد و گودال پر شد.

آن میت را غسل دادند.

بزرگ آنان جلو ایستاد و با هم نماز میت را خواندیم و بعد هم او را محکم بر الاغ بستند و ناپدید شدند.

من هم براه افتادم.

ناگاه دیدم، از قافله ای که پیش از ما حرکت کرده بود، گذشتم و جلوافتادم.

کمی گذشت، دیدم به قافله ای که پیش از آن قافله حرکت کرده بود، رسیدم.

وبعد هم طولی نکشید که دیدم به پل نزدیک کربلا رسیده ام.

در تعجب و حیرت بودم که این چه جریان و حکایتی است! میت را بردم و در وادی ایمن دفن کردم.

قافله ما تقریبا بعد از بیست روز رسید.

هر کدام از اهل قافله می پرسید: تو کی وچگونه آمدی! من قضیه را برای بعضی به اجمال و برای بعضی مشروحا می گفتم وآنها هم تعجب می کردند.

تا آن که روز عرفه شد و به حرم مطهر مشرف شدم، ولی با کمال تعجب دیدم که مردم را به صورت حیوانات مختلف می بینم، از قبیل: گرگ، خوک، میمون و غیره و جمعی را هم به صورت انسان می دیدم! از شدت وحشت برگشتم و مجددا قبل از ظهر مشرف شدم.

باز مردم را به همان حالت می دیدم.

برگشتم و بعد از ظهر رفتم، ولی مردم را همان طور مشاهده کردم! روز بعد که رفتم، دیدم همه به صورت انسان می باشند.

تا آن که بعد از این سفر، چندسفر دیگر مشرف شدم، باز روز عرفه مردم را به صورت حیوانات مختلف می دیدم ودر غیر آن روز، به همان صورت انسان می دیدم.

به همین جهت، تصمیم گرفتم که دیگر برای زیارتی عرفه مشرف نشوم.

چون این وقایع را برای مردم نقل می کردم، بدگویی می کردند و می گفتند: برای یک سفر زیارت، چه ادعاهایی می کند.

لذا من، نقل این قضایا را به کلی ترک کردم، تا آن که شبی با خانواده ام مشغول غذاخوردن بودیم.

صدای در بلند شد، وقتی در را باز کردم، دیدم شخصی می فرماید:حضرت صاحب الامر (ع) تو را خواسته اند.

به همراه ایشان رفتم، تا به مسجد جمعه رسیدم.

دیدم آن حضرت (ع) در محلی که منبر بسیار بلندی در آن بود، بالای منبر تشریف دارند و آن جا هم مملو از جمعیت است.

آنها عمامه داشتند و لباسشان مثل لباس شوشتری ها بود.

به فکر افتادم که دربین این جمعیت، چطور می توانم خدمت ایشان برسم، اما حضرت به من توجه فرمودند و صدا زدند: جعفر بیا.

من رفتم و تا مقابل منبر رسیدم.

فرمودند: چرا برای مردم آنچه را که در راه کربلا دیده ای نقل نمی کنی؟ عرض کردم: آقا من نقل می کردم، از بس مردم بدگویی کردند، دیگر ترک نمودم.

حضرت فرمودند: تو کاری به حرف مردم نداشته باش، آنچه را که دیده ای نقل کن تامردم بفهمند ما چه نظر مرحمت و لطفی با زائر جدمان حضرت سیدالشهداء (ع) داریم. [1] .

××××××××

پاورقی:برکات حضرت ولی عصر(عج)«خلاصه کتاب العبقری الحسان»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 91/8/3 :: ساعت 7:5 عصر )
»» حدیث روز

حدیث روز

حافظ، ابو عبداللَّه، محمّد بن یزید قزوینی، مشهور به: « ابن ماجه » متولّد 207 ه" . و متوفّای 275 ه" . در سنن خود، مشهور به « سنن ابن ماجه » که یکی از صحاح ششگانه اهل سنّت است، بابی را به حضرت مهدی علیه السّلام اختصاص داده، و احادیثی را در این زمینه آورده است، از آن جمله است حدیثی که از رسول اکرم - صلّی اللَّه علیه و آله - روایت کرده که فرمود:

  « یَخْرُجُ ناسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ، فَیُوَطِّئُونَ لِلْمَهْدِیِّ »:

  « گروهی از خاور زمین برمی خیزند و راه را برای مهدی علیه السّلام هموار می کنند ».

  * * *

 - سنن ابن ماجه، ج 2 ص 1368 ( حدیث 4088 ).

با توجّه به احادیثی که در آنها از «خراسان» به «مشرق» تعبیر شده است، می توان این حدیث را با خروج سیّد حسنی تطبیق نمود که طبق روایات شیعه از خراسان برمی خیزد و سپاهی را فراهم می سازد و همه را یکجا به محضر مقدّس حضرت بقیّة اللَّه - ارواحنا فداه - تقدیم می کند

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( سه شنبه 91/8/2 :: ساعت 10:37 عصر )
»» تفکر در استخوانها و رگهاى بدن

تفکر در استخوانها و رگهاى بدن

اگر ترا دیده بصیرت بینا باشد، تفکر کن در اندکى از عجایب و حکمتهائى که دربعضى از این اعضاست، نظر کن در استخوانها، که چگونه آنها را از نطفه روان در میان‏آب و خون صلب، محکم خلق کرده، و آنها را ستون بدن قرار داده، به مقدار مختلف‏و شکل متفاوت، بزرگ و کوچک، بلند و کوتاه، راست و کج، پهن و باریک، و مجوف‏و مصمت، (1) به نحوى که مقتضاى حکمت و مصلحت‏بود.

و نظر به آنکه انسان، گاه محتاج به حرکت تمام بدن، و زمانى محتاج به حرکت‏بعض اعضا بود، او را از یک استخوان خلق نکرد، بلکه استخوانهاى بسیار از براى اوقرار داد، و میان آنها مفاصل مقرر کرد تا هر نوع حرکتى که خواهد از براى او میسرباشد، و هر استخوانى که در حرکت‏به آن محتاج نبود آن را مصمت آفرید، و آنچه درحرکت‏به آن محتاج بوده مجوف، خلق کرد تا سبک بوده و به سهولت‏حرکت نماید.وهر کدام که احتیاج به استحکام آن بیشتر، تجویف آن را کمتر، و هر یکى که سبکى آن‏مطلوبتر تجویف آن را بیشتر قرار داد.و غذاى هر استخوانى را که مخ بوده باشد، درجوف آن معین کرد تا استخوان به جهت‏حرکت‏خشک نشود، و از هم پاشیده نگردد.

و مفاصل استخوانها را به یکدیگر به اوتار وصل نموده، و در بعضى از آنها زیادتى خلق‏کرد، و در بعضى دیگر گودى به هیئت آن زیادتى، تا داخل شده به یکدیگر منطبق‏گردند، و چون استخوان صلب و گوشت رخو بود، و اتصال آنها به یکدیگر متعذر، میان‏گوشت و استخوان جسمى دیگر آفرید از استخوان نرم‏تر و از گوشت صلب‏تر که آن راغضروف نامند تا گوشت متصل به آن و آن ملصق به استخوان گردد.

تامل کن در رگها، و عجایب حکمتهائى که در آنهاست.و بدان که آنها بر دونوع‏اند: یکى رگهاى متحرک و دیگرى ساکنه که اولى را «شرائین‏» و دومى را «اورده‏» (2) مى‏باشد.

اما شرائین: رگهاى زننده متحرکه هستند، که از دل روئیده و به سایر اعضاء منتشرگشته‏اند، و شغل آنها آن است که: روح حیوانى را از دل که شرچشمه حیات و منبع روح‏حیوانى و حرارت غریزى است، به سایر اعضاء و جوارح برسانند، و دل را از بخارات‏دخانیه، که از معده متصاعد مى‏شود، محافظت نموده و نسیم صافى را از خارج به آنجابرسانند، و دل را از بخارات جذب کنند.و آنها را دو حرکت است: یکى انقباضى که‏واسطه آن بخارات را از اطراف دل مى‏افشاند.و دیگرى انبساطى، که از آن، نسیم را به‏سوى دل جذب مى‏کند.و چون که این رگها باید همیشه متحرک باشند خداوند حکیم - جل شانه - آنها را دو پوسته آفرید تا محکم بوده و به جهت‏حرکت، شکافته نگردند، وروح رقیق از خلل و فرج آنها بیرون نرود.و پوست داخل را چون ملاقى حرارت‏غریزیه و مورد حرکت روح بود غلیظتر و محکم‏تر گردانند تا حرارت از آن بیرون نرودو قوه حرکت آن را نشکافد.و چون غذاى شش از دل باید برسد یکى از این رگها که آن‏را «شریان وریدى‏» نامند به آن عمل مامور، و یک سر آن در دل و سرى دیگر در شش‏فرو رفته و در آنجا فروع و شعب از براى آن حاصل تا غذا را از او برداشته به جمیع‏اعضاى شش رساند، و چون شش نرم و پوست آن نازک بود این رگ را یک پوسته‏آفرید تا از صلابت و حرکت آن، شش متاذى نشود.

و اما اورده: رگهاى ساکنه هستند که شغل آنها رساندن غذاست از معده به جگر و ازآنجا به سایر اعضاء، و چون آنها ساکن هستند و صدمه بر آن‏ها وارد نمى‏شود یک‏پوسته خلق شده‏اند، مگر یکى از آنها که آن را «ورید شریانى‏» گویند که از جگرمنفصل شده و نفوذ در دل نموده و غذائى که باید به شش برسد از جگر به دل مى‏آوردو دل آن را به شریان وریدى مى‏سپارد که حمل و نقل به شش کند به این جهت آن رادو پوسته آفریده تا از صدمه حرکت دل معیوب نگردد.و زهى حکمت‏بالغه پروردگارآفریننده را ببین که چگونه حکمت را بکار برده و رگى را که حامل غذاى شش است تادر قلب نافذ است آن را دو پوسته آفریده که از صدمه حرکت، شق نگردد، و چون ازاو تجاوز نمود به جانب شش که طاقت نفوذ صلب را ندارد آن را یک پوسته گردانید.

فسبحانه سبحانه ما اجل شانه و اعظم برهانه.

×××××××

پاورقی:1- مجوف به معناى میان تهى و مصمت‏به معناى میان‏پر مى‏باشد.

2. شرائین جمع شریان به معناى سرخرگ و اورده جمع ورید به معناى سیاهرگ است

3- کتاب معراج السعاده-ملااحمدنراقی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( سه شنبه 91/8/2 :: ساعت 10:26 عصر )
»» تقوا و تسلیم در پیام امام زمان

تقوا و تسلیم در پیام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)

در پیام زیر که از حضرت ولی عصر می خوانیم سه مطلب مطرح است:

  1 - تقوی.

  2 - تسلیم.

  3 - تفویض.

ولی قبل از بیان پیام امام زمان علیه السلام لازم است یکایک مطالب نامبرده را معنا کنیم: اما تقوی: به معنای قدرت باز دارنده است که شخص با تقوی در مواقع لزوم خود را از گناه بازدارد و تنها راه رسیدن به چنین قدرتی ترس از مقام دادستانی خدا است. و اما تسلیم: به این معنا است که انسان بعد از شناخت خدا و رسول و ائمه اطهار خود را تسلیم خدا بداند و بدون چون و چرا از او و نمایندگانش بشنود، بهمان نحوه ای که بیمار از پزشک معالج می شنود و دوای تلخ را می خورد و چاقوی جراحی و پانسمان و دردهای سخت را تحمل می کند. و اما تفویض: به این معنا است که انسان تمام کارهای خود را واگذار به خدا کند، مثل شخصی که در دادگستری پرونده دارد و خودش نمی تواند از عهده دفاع بر آید، لذا متوسل به وکیل می شود و پرونده قضائی خود را به وکیل واگذار می نماید تا در محکمه قضا، مقابل قاضی سخن بگوید و از موکل خود دفاع کند. این وکیل گرفتن به معنای واگذار کردن کارهای قضائی است به وکیل که در صورت محکوم شدن، موکل حق اعتراض ندارد. با توجه به سه مطلب مطرح شده به پیام حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می پردازیم.

متن پیام

فاتقوا الله و سلموا لنا و ردوا الامر الینا، فعینا الاصدار کما کان منا الایراد و لا تحاولوا کشف ما غطی عنکم. (1) از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها را به ما بسپرید، پس بر ماست که شما را از سرچشمه سیراب برگردانیم، همان گونه که بردن شما به سوی چشمه به وسیله ما بوده است و در پی آنچه که از شما پوشیده شده نروید.

نگارنده گوید: ما از راهنمائی آقا امام زمان علیه السلام سپاسگزاریم، و در ضمن از حضرتش می خواهیم که توفیق رسیدن به این سه مقام شامخ را از خدای متعال برای ما بخواهد.

******

پاورقی:(1) بحار جلد 53 صفحه 179.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( سه شنبه 91/8/2 :: ساعت 10:16 عصر )
»» قدرت نمائى حق در خلقت انسان

قدرت نمائى حق در خلقت انسان

و اما انسان: پس این خود ظاهر است که: اول او قطره آبى بود گندیده که در تمام‏اجزاى بدن مستغرق بود و خداوند حکیم از حکمت‏بالغه محبتى میان مرد و زن قرارداد، و به کمند شهوت ایشان را به جانب مجامعت کشید تا به حرکت «وقاعیه‏» (1) نطفه ازمواضع مستغرقه، مستخرج شود.و آلت رجولیت را قوه دفع، و رحم زن را قوه جذب‏عطا کرد تا نطفه مرد را به جانب خود جذب نمود و با منى زن ممزوج شده و در رحم‏قرار گرفت.

و گاه باشد که: مزاج زن را قوتى تام، قریب به قوت ذکوریت‏بوده، مزاج جگرش راحرارتى کامل باشد، و منى که از کلیه راست جدا شود حرارت آن اشد از آنچه از کلیه‏چپ منفصل مى‏شود بوده باشد، به نوعى که آثار نطفه مرد از آن به ظهور رسد، و قائم مقام نطفه مرد شود و منفصل از کلیه چپ به جاى نطفه زن شود.و رحم در جذب وامساک، قوى باشد.در این صورت هم ممکن است که هر گاه از خارج هم قوتى به زن‏رسد، از نطفه او به تنهائى فرزند متکون گردد.همچنان که مریم بتول - علیها السلام - که‏بعد از آنکه روح القدس خود را در نزد او به صورت بشرى متمثل کرد، و امدادروحانى از او به جمیع قوایش رسید، حضرت مسیح - علیه السلام - به وجود آمد.

و بالجمله، بعد از استقرار نطفه مرد در رحم زن و ملصق شدن (2) آن به رحم، مانندخمیر که بر تنور زده شود، شروع به خلق جنین شود.پس خداى تعالى خون حیض را ازدفع شدن منع فرموده، و نطفه بى‏شعور را قوه داد، تا خون را از اعماق عروق به جانب‏خود کشیده، تا نقطه‏هاى دمویه (3) در آن ظاهر گشته و علقه (4) گردید.و بعد از آن، سرخى‏آن بیشتر و ظاهرتر گشت، تا شبیه به خون بسته شد، و باد گرمى در آن به هیجان آمده‏مضغه (5) شد.

پس، خالق بى‏چون، به قدرت کامله خود نشان جوارح و اعضاء در آن پیدا، و هیئت‏شکل و صورت در آن هویدا گردانید.و با وجود تشابه اجزاى آن، آن را به امورمختلفه، از رگ و پى و استخوان و گوشت و پیه و پوست منقسم کرد، و در آن اعضاى‏مختلف الشکل را ظاهر کرد، سر را مستدیر گردانید، و چشم و گوش و دهان و بینى وسایر منفذها را شکافت، و دست و پا را کشید و از براى هر یک پنج انگشت‏خلق فرمودهر انگشتى را سر انگشتى و ناخنى مقرر فرمود.و در باطن آن دماغ و دل و جگر وسپرز و شش و معده و رحم و مثانه و روده‏ها و غیر اینها، از اعضاء که هر یکى را هیئتى‏خاص و شکلى مخصوص است ایجاد نمود، و هر کدام را شغلى معین و عملى مشخص‏داد، و در جمیع این احوال در ظلمت رحم در کیسه‏اى محبوس، و به خون حیض فرورفته، و کفهاى دست‏بر دو طرف روى، و مرفقها بر تهیگاه نهاده، و دو زانوى خود را برسینه جمع کرده و زنخدان (6) را بر سر زانو گذاشته، و نافش به ناف مادر متصل و از آن‏غذا مى‏مکد.و پسر را روى به جانب پشت مادر، و دختر را روى به جانب روى مادر،نه او را از این نقشهاى بدیع که بر او وارد مى‏شود خبر، و نه پدر و مادر را اطلاعى، نه‏در اندرون نقاشى پیدا، و نه در بیرون مصورى هویدا، و زبان حال جنین در این حال باخداوند متعال به این مقال گویاست:

بالاتر از آنى که بگویم چون کن‏××× خواهى جگرم بسوز و خواهى خون کن

‏من صورتم و زخود ندارم خبرى‏××× نقاش توئى عیب مرا بیرون کن

××××××

پاورقی:1-. مؤنث وقاع: همبستر شدن

2. چسبیدن.

3. خونى.

4. خون بسته شده.

5. پاره از گوشت.

6. چانه

7-کتاب معراج السعاده-ملااحمدنراقی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( شنبه 91/7/22 :: ساعت 7:18 عصر )
<   <<   66   67   68   69   70   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حدیث روز
مثل شجره طیبه
در تفسیر مرج البحرین یلتقیان
فضایل حضرت زهرا(سلام الله علیها)
داستانهایى از زیارت عاشورا
مقامات مردان خدا
داستانهائى از علماء
فاطمه(س)بعدازرحلت پیامبر(ص)
مردى که بر قبر شیخ مى گریست
ای آخرین بهار
صلوات و درود فرشتگان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 20
>> بازدید دیروز: 105
>> مجموع بازدیدها: 1547517
» درباره من

قطره ای ازدریا

» پیوندهای روزانه

داستانهای اصول کافی [193]
داستان وحکایت [175]
احکام بانوان [91]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه دختران [105]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه پسران [89]
احکام روابط زن ومرد [194]
[آرشیو(6)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
امام زمان(عج)[221] . حدیث روز[159] . امام علی(ع)[135] . محرم[110] . داستان دوستان[103] . امام حسین(ع)[102] . شعر[97] . رمضان[81] . امام رضا(ع)[68] . حضرت محمد(ص)[67] . امام حسن مجتبی(ع)[48] . امام صادق(ع)[43] . یَابْنَ آدَمَ![37] . پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه[34] . حضرت زهرا(س)[31] . بانگ رحیل[31] . دعاهاى قرآن[31] . دعا[28] . صلوات[21] . عکسهای دیدنی[21] . پیام امام زمان[21] . شیطان[20] . امام جواد(ع)[17] . کرامات الرضویه (ع )[16] . اعجازخوراکیها[15] . امام باقر(ع)[15] . نکته ها[14] . امام سجاد(ع)[13] . علامه حسن زاده آملى[13] . امام حسن عسکری(ع)[12] . چیستان[12] . داستانهائى از علماء[10] . درسهایی ازنهج البلاغه[10] . شیوه هاى تهاجم فرهنگى[9] . مناجات[9] . امام مهدی امتحان الهی[9] . اربعین[8] . حادثه کربلا و پیامبران الهی[8] . پیشگوئیهای حضرت علی(ع)[8] . مراقبات ماه مبارک رمضان[8] . فاطمه سلام الله علیها از دیدگاه روایات[8] . زیارت عاشورا[8] . ذکرهای شگفت عارفان[8] . نماز[8] . داستانی ازصلوات[7] . شیطان شناسی[7] . غدیر[6] . دوستی[6] . حضرت معصومه(س)[6] . آیت الله بهاءالدینی[6] . ابزارهاى تهاجم فرهنگى[6] . امام زمان[6] . وادی السلام[6] . معاد[5] . بانگ رحیل![5] . حضرت زینب(س)[5] . حکایت[5] . دانستنی ها[5] . تمثیلات[5] . حدیث[5] . ره توشه[5] . شفایافتگان[5] . فاطمه سلام الله علیها از دیده گاه قرآن[5] . عکس دیدنی[5] . ماه رمضان[5] . لطیفه[4] . کشکول[4] . مقامات مردان خدا[4] . عیدفطر[4] . عیدنوروزدرشعرامام خمینی(ره)[4] . عکس[4] . فاطمه زهرا(س)[4] . شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)[4] . سلمان فارسی[4] . درسهایی ازعارف کامل مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی[4] . پیامهاونکته های قرآنی[4] . حکایت[4] . امام هادی(ع)[4] . امام خمینی(ره)[4] . امام کاظم(ع)[4] . اعجازخوراکیها[4] . آیامی دانید[4] . مقام حضرت زینب(س)[4] . یاصاحب الزمان(عج)[4] . یاعلی ابن موسی الرضا(ع)[3] . هجران غیبت[3] . نماز باران و بلعیدن دوشیرِ در پرده[3] . کشکول[3] . استغاثه به حضرت مهدی(عج)[3] . اسراف[3] . احترام به عزاداران امام حسین(ع)[3] . حضرت ابوالفضل(ع)[3] . جواب چهل مسئله مشکل از کودکی خردسال[3] . داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا[3] . سیمای نصیحت وناصحین[3] . شوخ طبعیهای جبهه[3] . شیخ حسنعلی اصفهانی(نخودکی)[3] . شایعه[3] . فضایل حضرت زهرا[3] . شیطان درقرآن(مبحث هفتم)[3] . عیدنوروزمبارک باد[2] . فراق محبوب[2] . عیدمبعث[2] . غفلت چرا؟![2] . فضیلت ماه رمضان[2] . فرمان شگفت[2] . عکسهای دیدنی[2] . فلسفه روزه چیست؟[2] . قرآن[2] . فوکویاماوبازشناسی هویت شیعه[2] . شیطان درقرآن(مبحث دوم)[2] . عدس[2] . علل و عوامل عزت[2] . مکتب عشق[2] . مردم از نظر دعا کردن بر چند گروهند؟[2] . معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله[2] . ناله ستون مسجد[2] . قضاوتهای حضرت علی(ع)[2] . گریه امام زمان(عج)[2] . گریه پیامبر صلى الله علیه و آله ![2] . شب قدر[2] . شعر جانسوز[2] . شباهت علم اخلاق به علم طب[2] . شفاى پا[2] . شیخ مرتضى انصارى[2] . شعر-درمبعث حضرت رسول(ص)[2] . شهادت امام حسن علیه السلام[2] . سیما واهمیت روزه[2] . سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل[2] . سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا[2] . روز پنجم محرم[2] . روز چهارم محرم[2] . روز دهم محرم[2] . روز هشتم محرم[2] . روز هفتم محرم[2] . زهر کشنده[2] . سخنى درباره نیمه شعبان[2] . زیارت عاشورا و برطرف شدن دشواریها[2] . دستورالعمل[2] . دعا از امتیازات شیعه[2] . دعاهایى که به حضرت محمد (ص) آموزش داد[2] . دعای امام صادق علیه السلام در روز آخر شعبان[2] . دعاى بندگان با کمال الهى[2] . دلیل قرآنی[2] . دیدار با مهدی در سایه قرآن[2] . دفاع ازحق[2] . دست بخشش گر[2] . دلیل اوّل معاد[2] . دو رکعت نماز حاجت[2] . روزسوم محرم[2] . روزششم محرم[2] . داستانهایى از زیارت عاشورا[2] . داستانی از صلوات[2] . حماسه عاشورا[2] . در خلوت هم از گناه بپرهیزید[2] . خاطره[2] . خطبه پیامبر گرامی اسلام(ص)درآخرماه شعبان المعظم[2] . چند گفتار از امام رضا علیه السلام[2] . چه کنم با شرم؟[2] . حدیث قدسی[2] . تلخى گوش و شورى آب چشم[2] . حد یث روز[2] . حدیث عید[2] . حضرت فاطمه(س)[2] . پیش صاحب نظران[2] . پیشنهاد ابلیس[2] . پیراهن نبوت بر تن على علیه السلام[2] . تأثیرتربیت خانوادگی[2] . تسلیم[2] . ترک جلسه به خاطر نماز[2] . تشرف آقا شیخ حسین نجفی[2] . به برکت حضرت زهرا(س)شیعه شدند[2] . پاسخ نیکی[2] . پند[2] . بهشت مشتاق حسن[2] . پر افتخارترین پیوند[2] . جمع شدن حیوانات و عزاداری آنها در کنار کوه الوند[2] . ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام)[2] . تو جان جهانی فدایت شوم[2] . توقیع حضرت ولیعصر(عج)[2] . تشرف اخوی آقاسیدعلی داماد[2] . تشریع روزه رمضان[2] . تعجب عزرائیل[2] . اسامی شیطان[2] . ارتحال رسول خداصلی الله علیه وآله[2] . اسلحه مسموم در توبره[2] . اشعار امام حسین علیه‏السلام[2] . اعتماد به ساقى[2] . الاکه راز خدایی[2] . آثار نیک و بد اعمال[2] . آه دل[2] . ابدال یا پیشکاران امام زمان (عجّ)[2] . آیت الله بهجت[2] . آیت الله خوشوقت[2] . آفرینش نور پیش از آفرینش خلق[2] . 1مام زمان(عج)[2] . آثارمتفاوت همنشینی باطبقات مختلف[2] . آخرین وظایف منتظران[2] . انجیر[2] . امام حسن عسکری(ع)[2] . امام حسن(ع)[2] . امام حسین (ع)[2] . امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در دیدگاه اهل سنت[2] . امام زمان (عج)[2] . آیت الله بهاء الدینی[2] . امام زمان(ع)[2] . امام کاظم(ع)[2] . اول آگاهی بعدعمل[2] . بعثت رسول خدا[2] . به ره ولای مهدی[2] . به من پناه آورید![2] . بهترین بندگان خدا[2] . بیهوده تان نیافریده ام![2] . اولین مؤمن[2] . یامهدی(عج)[2] . یونجه[2] . کرامات امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت[2] . کم کم غروب ماه خدا دیده می شود[2] . نکته[2] . نظراهل تسنن درباره حضرت مهدی(عج الله تعالی)[2] . مقام معظم رهبری[2] . موعودجهانی[2] . میلاد خورشید[2] . نماز لیله الرغائب[2] . نور نبوت[2] . هفته دفاع مقدس[2] . وصیت امام صادق علیه السلام به عمران بصری[2] . یاثامن الحجج(ع)[2] . نیکی به پدرومادر[2] . ویژه گیهای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)[2] . یا صاحب الزمان(عج)[2] . یاامام رضا(ع)[2] . یاامام صادق(علیه السلام) . یاایهاالعزیز . یاایهالعزیز . یاباقرالعلوم . یا صادق آل محمد«علیه السلام» . یا علمدارحسین(ع) . یا قابض.... . یا مولا . یاامام جواد(ع) . یا اباصالح المهدی ادرکنی . یا ایها العزیز . یا بگو نه تا به خانه ام بروم .. . یا حسن مجتبی(علیه السلام) . یا رب زغمش . یا صاحب الزمان (عج) . نکته . نماز اوّل وقت وسط جنگ . یاجوادالائمه ادرکنی . یاحسن مجتبی(ع) . یاد دادن استخاره با تسبیح به خانمی که می‏خواست از راه حرام کسب م . یاد کردى دوسویه . یادی از گذشته . یادی ازشهیدثالث . یار آمدنی است . یاران مهدى علیه السلام بیشتر کجا هستند؟ . یاعلی بن موسی الرضا(ع) . یاعلی(ع) . یافاطمه معصومه(س) . یاقدوس . یامهدی . هارون مکی . هان اى مردم! دنیا... . یَابَنی آدَمَ! . وصیت نامه رهبر انقلاب در سال 42 . وصیت های حضرب زهرا(س) . وظیفه پدران . وفات سلمان فارسی . وقتى عمر از على علیه السلام مى گوید! . ولایت و درخت انار . ولترنت افشا کرد: . وه !شگفتا از تو اى خاک اسرارآمیز! . ویژگی های حزب الله . ویژگی های شیطان . ویژگی‌های ماه رجب . ویژگیهاى حضرت معصومه (س) . ویژگیهاى دهگانه عاقل . ویژگیهای میهمانی خداوند . هدایت واقفى در خواب خفته . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا«2» . هرکه شیدای توشد . هشت خاصّیت زمین کربلا . هشتمین اختر امامت . هشدار پروردگار! . هفت خبر داغ . هفت سرور اهل بهشت . هفت سرور وسید اهل بهشت . هفتاد و دو آذرخش . هفتاد و دو آذرخش سوزان . وادی السلام از دیدگاه روایات . وادی السلام در آستانه ظهور . وادی السلام در شب معراج . وادی السلام در عهد امیرمؤ منان (ع) . وادی السلام در عهد کهن . وادی السلام و پیشینه آن . واقعه غدیرخم . والا ترین خصلت مومن . والشمس .
» آرشیو مطالب
صادق
صادق

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
در انتظار آفتاب
عکس و مطلب جالب و خنده دار
وبلاگ هیت متوسلین به آقا امام زمان ارواحنا فداء
بلوچستان
نغمه ی عاشقی
معیار عدل
.: شهر عشق :.
بادصبا
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
منطقه آزاد
اندیشه های من
عشق
سرباز حریم ولایت
شورای دانش آموزی شهرستان
ستاره طلایی
xXx عکسدونی xXx
نمی دونم بخدا موندم
عرفان وادب
پایــــــگاه اطــــــلاع رســــــــانی قـتــــلیــــش
صدای مردم نی ریز
مناجات با عشق
نوجوونی از خودتون
یا ذوالجلال و الاکرام
* امام مبین *
درجست وجوی حقیقت
دکتر علی حاجی ستوده
طلبه ایرانی
یه غریبه
حدائق ذات بهجة
نوری ازقرآن
تنهاصراط بندگی
مؤسسه فرهگی وهنری شهیدآوینی
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری
سایت جامع دفاع مقدس
مسجدمقدس جمکران
فاطمیون قم
باشگاه شبانه
قطعه ای ازبقیع
گروه اینترنتی رهروان ولایت

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان
































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب