نامهاى شهر عشق
کربلا، با نامهاى زیادى نامیده شده که به بیش از بیست اسم مى رسد:
1- کربلا، کلمه اى که اسم هیچ مکانى در شهرت وقداست به پایش ، نمى رسد و در تفسیر این کلمه کمال آفرین چه حرفها که گفته نشده است !؟
الف : بعضى معتقدند ریشه کربلا از کلمه کربله گرفته شد و کربله یعنى به سستى گام برداشتن ، یا سست شدن گادمها.
و عربها زمانى که بخواهند از بى حالى و با کسالت راه رفتن کسى حکایت کنند مى گویمد جاد یمشى مکربلا یعنى فلانى آمد در حال که به سستى گام بر مى داشت (1) تو گویى سرزمین کربلا چنان بوده است که هر کسى که به آنجا مى رسید احساس خاصى برایش دست مى داد و گامهایش سست مى شد چنان که کمیت قلم ، تا به ساحت مقدس کربلا مى رسد مى لنگد و خود را مى بازد.
در کتب مقاتل نیز داستانهاى زیادى نقل شده که هر یک از پیامبران گذشته که گذرش به کربلا مى افتاد بى اختیار اندوهناک و غمگیمن مى شد و به امت خویش خبر مى داد که در این سرزمین حادثه اى بس بزرگ و بسیار غمبار رخ خواهد داد.
ب : کربلا از کلمه کربال گرفته شده و کربال یعنى غربال کردن و تمیز و پاک کردن ، گفته مى شود: کربلت الحنطة ، یعنى گندم را غرباب کردم و آن را از خاک و خاشاک پاک گردانیدم .
به کربلا نیز به خاطر این کربلا گفته اند که زمینى بود خالى از ریگ و سنگ و بدون درخت یا گیاهان هرز و مزاحم ، مثل اینکه کشاورزى آن را پاک کرده و براى کشته آماده کرده باشد. (2)
راستى که اسم با مسمایست ! کربلا یعنى غربال تاریخ غربال که همیشه و در طول تاریخ شریف را از ضعف و مردان میدان را از رجز خوانان دروغین به خوبى جدا کرده و مى کند چنان که بیدل دهلوى مى گوید:
کیست در این انجمن ، محرم عشق غیور ما همه بى غیرتیم ، آینه در کربلاست .
ج : کربلا از دو واژه کرب و ابلا ترکیب یافته است یعنى حرم خدا و خانه خدایگان . (3)
د: این کلمه در اصل فارسى بوده و از دو کلمه کار و بالا گرفته شده است یعنى کار آسمانى و ارزشمند به عبارتى جایگاه نمارش و نیایش .(4)
ه : در اصل کور بابل بوده است یعنى در روستاى شهر بابل (5)
و توسط خود حضرت سیدالشهداء و پدرش على علیهماالسلام و جدش رسول اکرم صلى الله علیه و آله کربلا وکرب و بلاء یعنى درد و بلا و امتحان و ابتلاء تفسیر شده است . (6) ادباء و شعراى شیعه نیز همین تفسیر را برگزیده اند به عنوان نمونه سالار شهیدان شیعى سید اسماعیل حمیرى از کربلا چنین یاد مى کنند:
کربلا یا دار کرب بلا (7)
و بزرگ اندیشمند شیعى ، مرحوم سید شریف رضى چنین مى گوید:
کربلا! لا زلت کربا و بلاد
ما لقى عندک آل المصطفى
کم على تربک لما صرعوا
من دم سال و من دمع جرى (8)
اى کربلا تو همیشه انبوهى از اندوه و بلا را به یاد مى آورى به سبب آنچه که در خاک تو به آل پاک محمد مصطفى صلى الله علیه وآله رسید.هنگامى که کشته شدند چه خونها که ریخته شد و چه اشکها که جارى شد.
2- حایر: پس از کربلا، حایر بیش از دیگر نامها حائز اهمیت بوده است و کربلا در کتابهاى فقهى بیشتر با همین نام عنوان مى شود و فقهاء مسائل خاصى را که در خصوص حائر و احکام و حدود آن مى باشد در ذیل همین عنوان بحث و بررسى مى کنند.
3- حیر، مخفف همان حایر است ، حیریا حائر یعنى جایى که آب در آنجا حیران مى ماند و به دور مى پیچد و گودال قتلگاه امام حسین علیه السلام در همین مکان مقدس واقع شده است و جسد انورش نیز در آنجا مدفون است .
4- نواویس ، در اصل و پیش از اسلام نام گورستانى بود که مسیحیان مردگان خود را در آنجا مدفون مى کردند جالب این که پیشواى شهیدان حضرت اباعبدالله امام حسین علیه السلام در ضمن یکى از خطبه هاى معروفش این کلمه را به کار برده است آنگاه که حضرتش از حریم جدش خارج شده بود و در ظاهر به سوى کوفه و در واقع رو به سوى ابدیت مى رفت ، که قیامت تاریخ را بر پا کند و قیام عشق را قنوت جاودانه بخشد و هنگامى که از مدینه حرکت کرده بود تا هنگامه حماسه هاى همیشه جاوید و ماندگارش را بیافریند،چنین فرمود:
خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جید الفتاة ، و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف و خیر لى مصرع انا لا قیه ، کانى باوصالى ، تقطعها، غسلان الفوات ، بین النو اویس و کربلاء و... (9)
مرگ براى فرزندان آدم چه زیبا نوشته شده است ؟ نوشتارى که در لطافت به نقشى مى ماند که گردن بند، در گردن دختر کان جوان مى کشد و من براى سر کشیدن جام جان بخش شهادت و به دیدار سلف همانقدر مشتاقم که یعقوب به دیدار پسرش یوسف ، دست تقدیر الهى ، براى من قتلگاهى برگزیده است که من به دیدارش خواهم شتافت ، مى بینم که به همین زودیها گرگهاى گرسنه نواویس و کربلا مرا در محاصره انداخته بند بند اعضاى بدنم را از هم جدا مى کنند...
5- طف الفرات ، کنار فرات .
6- طف .
7- شاطى الفرات ، این هر سه اسم تقریبا به یک معنى است و طف به زمینهاى که مشرف دریا باشند یا در لب رودخانه قرار داشته باشند اطلاق مى شود سرزمین کربلا را به خاطر چند چشمه اى که در آن بوده و کربلا را در کنار خویش گرفته بوند طف گفته اند چشمه هاى مانند: قطقطانیه ، رهیمه ، عین الجمل و نهر علقم .(10)
8- نینوا، از اسمهاى معروف و قدیمى کربلاست .
9- موضع البلاء، یا موضع الابتلاء.
10- محل الوفاء
11- غاضریه .
12- ماریه .
13- قصر بنى مقاتل .
14- عقر بابل .
15- عمورا.
16- صفورا.
17- نوائح ، یعنى ناله ها و نوحه ها.
18- شفائا، که در عرف مردم شثاثه خوانده مى شود.(11)
19- مدینه الحسین علیه السلام ، شهر حسین علیه السلام .
20- مشهد الحسین علیه السلام .
21- بقعه مارکه (12)و دیگر اسمهایى که در کتابها نقل شده اند، و کربلا را مى شود حیرت آباد حماسه ها، عرش عشق ، قربانگاه عاشقان ، مسلخ عشق ، شهر شهادت ، مشهد شقایق ها، کعبه آلاله ها و... خواند.(13)
×××××××
پاورقی:1-موسوعة العتبات المقدسه ، قسم کربلا ، ص 9.
2- همان ، ص 9.
3- مدینة الحسین ، ص 11.
4- همان ، ص 1.
5- نهضة الحسین علیه السلام ،ص 66.
6- نهضة الحسین علیه السلام ، ص 58
7- دیوان السید الحمیرى ، ص 58
8- دیوان سید رضى ، ج 1، ص 44.
9- بلاغة الحسین علیه السلام ، خطبه 23، ص 144، نقل از لهوف سید ابن طاووس ره.
10- شهر حسین علیه السلام ، ص 12.
11- بعضى شفیه نقل کرده اند، بنگرید: تراث کربلا، ص 20.
12- تراث کربلاء، ص 21، 20، 19.
13- چهره درخشان حسین بن على علیه السلام : على ربانى خلخالى
کاروان کربلا
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبهی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا بجائی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ورنه این بیحرمتیها کی روا دارد حسین
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راهپیمای عراق
مینماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون بدل از کوفیان بیوفا دارد حسین
دشمنانش بیامان و دوستانش بیوفا
با کدامین سر کند، مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلا
هر زمان از ما، یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت میکند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب میبندد بروی اهلبیت
داوری بین با چه قومی بیحیا دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمهای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گوبیا بنشین به چشم «شهریار»
کاندرین گوشه عزائی بیریا دارد حسین
××××××
محمدحسین شهریار
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
در دوستى و دشمنى اندازه نگهدار
أحبب حبیبک هونا ما، عسى أن یکون بغیضک یوما ما، و أبغضک هونا ما، عسى أن یکون حبیبک یوماما. -ح /268
ترجمه:
در دوستى با دوست خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید روزى با تو دشمن شود،
و در دشمنى با دشمن خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید او نیز، شاید با تو دوست شود.
شرح:
در دوستى و دشمنى نیز، همچون مسائل دیگر، باید میانه روى کرد و اندازه نگهداشت. چون زیاده روى در دشمنى و یا دوستى نیز، ممکن است زیانهائى متوجه ما سازد، که دیگر قابل جبران نباشد.
وقتى با کسى دوست میشویم، نباید در معاشرت با او آنقدر زیاده روى کنیم، که بیش از اندازه به حریم زندگى ما نزدیک شود، و تمام اسرار ما را بداند. زیرا ممکن است روزى بین ما اخلافى پیدا شود و آن دوست، بصورت دشمن ما درآید. درانصورت، او، چون تمام اسرار ما را میداند و از آنچه در حریم خانواده ما میگذرد آگاه است، میتواند از دانستههاى خود، بر ضد ما سؤ استفاده کند، و ضربههایى به ما بزند، که دیگر قابل جبران نباشد.
در دشمنى نیز باید میانه روى باشیم و اندازه نگه داریم. یعنى نباید دشمن را آنقدر اذیت و آزار کنیم، و آنقدر دربارهاش سخنان زشت و زننده بگوئم، که اگر روزى بایکدیگر دوست شدیم، به خاطر کارها و حرفهاى خود، شرمنده و خجل باشیم.
×××××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
امتحان الهی در پیام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)
یکی از مطالب اجتناب ناپذیر امتحان خداوند متعال است که هر فرد مسلمان در جریان این امر قرار می گیرد و در حدیث شریف از بیان حضرت خاتم الانبیاء صلوات الله و سلامه علیه آمده که چند دعا مستجاب نمی شود. از جمله دعای کسی است که از خداوند متعال بخواهد امتحانش نکند. شایان ذکر است که امتحان خداوندی برای آن نیست که خدا شخص امین و خائن را بشناسد، بلکه برای اتمام حجت بندگان است. مثل محصلی که امتحان می شود و چنین امتحانی در پرونده اش منعکس می گردد تا در صورت عدم قبولی حق اعتراض نداشته باشد. و چون چنین است حضرت ولی عصر علیه السلام در این رابطه پیامی دارد که آمیخته با نگرانی است.
متن پیام
و انا اعوذ بالله من العمی بعد الجلاء، و من الضلاله بعد الهدی و من موبقات الاعمال و مردیات الفتن، فانه عز وجل یقول: الم، احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون. (1) من از کوری بعد از بینائی و از گمراهی، پس از هدایت و رفتار هلاکت بار و فتنه های خطرناک به خدا پناه می برم. خداوند متعال می فرماید: آیا مردم پنداشته اند که رها شده اند، همین که بگویند ایمان آورده ایم، آیا امتحان نمی شوند.
******
پاورقی:(1) کلمه الامام المهدی جلد 1 صفحه 312 نقل از بحار جلد 53.
لطایف
مردى صاحب خانه خود را گفت : چوب هاى این سقف را اصلاح کن که صدا مى دهد. صاحب خانه گفت : نترس که تسبیح مى گوید. مستاءجر گفت : از آن مى ترسم که او را رقت قلب دست دهد و به سجده افتد .
×××××××
پادشاهى ، وزیر خویش را گفت : از آن ها که خدا روزى بنده کرده است ، کدام بهتر است؟ گفت : خردى که با آن زیست کند. گفت : اگر نبود؟ گفت : مالى که عیوبش را بپوشاند. گفت : اگر نبود؟ گفت : صاعقه اى که او را بسوزاند و مردم را از او برهاند.
×××××××
سور چرانى ، فرزند را گفت : پسرکم ! اگر در مجلسى ، جا، بر تو تنگ بود، کسى را کهدر کنار تست ، بگو: مبادا جاى شما را تنگ کرده باشم ! و او، از جاى خود مى جنبد وجا بر تو باز مى شود.
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
تندخویى دیوانگى است
الحدة ضرب من الجون لان صاحبها یندم فاان لم یندم فجنونه مستحکم. -ح /255
ترجمه:
تندخوئى یک نوع دیوانگى است، زیرا تندخو پشیمان میشود، و اگر پشیمان نشود، دیوانگىاش پابرجا و پایدار شده است.
شرح:
شخصى تندخو، نمیتواند بر اعصاب خود مسلط باشد، و اعمال و رفتار خود را مهار کند. در نتیجه، هنگام خشم و تند خوئى، دست به کارهائى عقل سالم انجام آن را نمىپذیرد: زبان به بى ادبى و فحاشى مىگشاید، دست به شکستن و پاره کردن و دور ریختن چیزهاى مختلف مىزند. با دیگران نزاع و کتک کارى میکند و باعث زخم و جراحت خود یا دیگران مىشود چه بسا دیده شده که خشم و تند خوئى یک نفر. باعث نزاع دسته جمعى خانواده و دوستانش شده، و سرانجام در میان آنها جنایت و فاجعهئى رخ داده. یا زیان و خسارت جبرانناپذیر دیگرى پیش آمده است.
وقتى شخص تندخو، در حالت خشم به سر مىبرد و باعث ایجاد چنین مشکلات و مصیبتهائى میشود، حالت او شبیه نوعى دیوانگى است. زیرا او هم، در آن لحظات، مانند دیوانگان، بر اعصاب خود تسلط ندارد و متوجه نیست که مرتکب چه کارهائى میشود.
البته شخص تندخو، پس از فرونشستن خشم، از کارهایى که انجام داده پشیمان میشود و همین پشیمانى، نشان میدهد که وى، سر عقل آمده و متوجه زشتى آن کارهاى دیوانه وار خود شده است. یعنى خود او هم متوجه مىشود که در آن لحظات خشم، نوعى دیوانگى زود گذر گریبانش را گرفته و سپس رهایش کرده است.
اما اگر کسى باشد که پس از فرونشستن خشم نیز، از انجام آن کارهاى زشت پشیمان نشود، معلوم میشود که آن حالت دیوانگیش زودگذر و موقتى نیست، بلکه دیوانگى براى همیشه، در وجود او، باقى و پاورجا مانده است.
×××××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
نکته ها
در حدیث ، از پیامبر (ص ) آمده است که : در شگفتم از کسى که به ترس بیمارى ، از غذا مى پرهیزد و چگونه از ترس دوزخ از گناه نمى پرهیزد؟ !
×××××××
کسى از حکیمى پرسید : بدى دلخواه کدامست ؟ و او گفت : ثروتمندى .
×××××××
حکیمى به هنگام مرگ ، به حسرت بود. او را گفتند: ترا چه مى شود؟ گفت : چه مى اندیشید؟
درباره کسى که سفرى طولانى و بى توشه در پیش دارد و بى همدمى در گور خواهد ماند، و به داورى عدل مى رود و حجتى ندارد.
×××××××
ربیع بن خیثم گفته است : اگر بوى گناهان به مشام مى رسید، کسى نزد دیگرى نمى نشست .
×××××××
ابوحازم گفته است : از مردمى در شگفتم که براى دنیایى مى کوشند، که هر روزگامى از آن ، دور مى شوند و براى دنیایى نمى کوشند، که هر روز گامى به آن نزدیک مىشوند.
×××××××
هارون الرشید فضیل عیاض را گفت : چه بسیار زهد مى ورزى ! و فضیل گفت : زهد تو از منبیش است . چه ، من ، در این دنیاى ناپایدار مى پرهیزم و تو در دنیاى پایدار آخرت .
واقعه غدیرخم
واقعه غدیر حادثه ای تاریخی نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزی است که از تداوم خط نبوّت حکایت می کند. غدیر نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایه داران امامت است.
آری غدیر یک سرزمین نیست، چشمه ای است که تا پایان هستی می جوشد، کوثری است که فنا برنمی دارد، افقی است بی کرانه و خورشیدی است عالمتاب.
و غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت، روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت شناخته شد. روز نعمت، روز شکرگزاری، روز پیام رسانی، روز تبریک و تهنیت، روز سرور و شادی و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و تجدید میثاق، روز تکمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفی راه و رهبر، روز آزمون، روز یأس دشمن و امیدواری دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزی که پیروان واقعی مکتب حیات بخش اسلام آن را گرامی می دارند و به همدیگر تبریک می گویند.
... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا ...امروز (روز غدیر خم) دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین برای شما پسندیدم. سوره مائده آیه 3.
داستان غدیر خم
سال دهم هجرت بود و پیامبر از آخرین سفر حج خود باز می گشت، گروه انبوهی که تعدادشان را تا صد و بیست هزار رقم زده اند او را بدرقه می کردند تا این که به پهنه بی آبی به نام غدیر خم رسیدند.
نیم روز هیجدهم ذی الحجه بود که ناگهان پیک وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و از جانب خدا پیام آورده که: «ای رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنین نکنی رسالت او را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد کرد» پیامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بیابان بی آب و در زیر آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند و منبری از جهاز شتران برای پیامبر ساختند و رسول خدا بر فراز آن رفته و روی به مردم کردند. ابتدا خدای را سپاس فرموده و از بدیهای نفس اماره به او پناه جست و فرمود: ای مردم بزودی من از میان شما رخت بر می بندم، آنگاه می افزاید چه کسی بر مومنین در ارزیابی مصلحت ها و شناخت و تصرف در امور سزاوارتر است همه یک سخن می گویند خدا و پیامبر داناترند.
رسول گرامی می فرماید: آیا من به شما از خودتان اولی و سزاوارتر نیستم و همگان یک صدا جواب می دهند که چرا چنین است. آنگاه فرمود: من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم یکی ثقل اکبر که کتاب خداست و دیگری ثقل اصغر که اهل بیت منند. مردم، بر آنان پیشی نگیرید و از آنان عقب نمانید. آنگاه دست علی (ع) را در دست گرفت و آن قدر بالا برد که همگان او را در کنار رسول خدا دیدند و شناختند. سپس فرمود: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. ای مردم هر کس که من مولا و رهبر اویم این علی هم مولا و رهبر اوست و این جمله را سه بار تکرار کرد و چنین ادامه داد: پروردگارا، دوستان علی را دوست بدار و دشمنان او را خوار. خدایا علی را محور حق قرار ده و سپس فرمود: لازم است حاضران این خبر را به غایبان برسانند. هنوز اجتماع به حال خود باقی بود که دوباره آهنگ روح بخش وحی گوش جان محمد صلی الله علیه و آله را نواخت که: «امروز دینتان را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما به پایان رساندم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم» و بدین سان علی (ع) از جانب خداوند برای جانشینی پیامبر (ص) برگزیده شد.
&دروادی خم غدیر... &
?بمناسبت عیدسعیدغدیرخم،عیدامامت وولایت
آنروزاحمدرابه لب رازی مگوبود
رازی که بهرخلق مَجدِ آبرو بود
فرمان ابلاغ ازخدا گردید صادر
اسرارپنهانی باطن گشت ظاهر
دروادی خمِّ غدیرآن راست قامت
برطبق فرمان خدا کردی اقامت
قدری تحمّل کردآن میرسرافراز
تا رفتگان آیند وخیل ماندگان باز
شدازجهاز اُشتران آماده منبر
شدبرفرازآن پیمبر زاَمرِداور
احمدکه بودی ملک هستی پای بَستش
فرمان به لب،دستِ علی بودی به دستش
لعل لبش راهمچوگُل بگشوداحمد
روکرد برجمعیّت وفرمود احمد
من برشما پیغمبرم، گفتند آری
منصوب حیِّ داورم، گفتندآری
ازمن خطایی سرزده، گفتند هرگز
ظلم وجفایی سرزده، گفتند هرگز
گفتا که ازمن برشما حجّت تمام است
حجّت تمام وبرشما ازحق پیام است
هرکس مرا مولا وآقایش بخواند
باید علی را رهبرومولا بدا ند
جزاوکسی ملک ولایت را ولی نیست
ازبعد من مولاکسی،غیرازعلی نیست
ازپیش خودهرگزنکردم انتصابش
برخلق کرده ذات خالق انتخابش
هرکس که درحقّ علی حرمت گذارد
اورا بدون شک خدایش دوست دارد
هرکس که دشمن با امیرا لمؤمنین است
فردا حسابش باکرام ا لکا تبین است
(یاعلی مدد)
شناخت حق در پیام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
شناخت، یکی از مشکلات هر زمانی بوده و هست، و هیچ اختصاص به یک چیز خاصی ندارد. مثلا در امور مادی، شناخت هنر از قبیل خط و نقاشی و غیره و یا شناخت روح و عقل و قلب و نفس در معنویات. در این میان یکی از مشکلات (شناخت حق و باطل) است که به آسانی میسر نیست.
توجیه مطلب
برای توجیه مطلب و روشن شدن آن جریانی از جنگ جمل را در اینجا می آوریم تا بدانیم شناخت حق و باطل چه اندازه مشکل است. مردی از اصحاب حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در جریان جنگ جمل سخت در تردید قرار گرفته بود که حق باکی است زیرا او دو طرف را مورد توجه خویش قرار می داد، از یک طرف حضرت علی علیه السلام را می دید و شخصیتهای بزرگ اسلامی را که در رکاب علی بن ابی طالب علیه السلام شرکت دارند و شمشیر می زنند و می رزمند. و از طرف دیگر عایشه را می بیند، که قرآن مجید درباره زوجات آن حضرت می فرماید: و ازواجه امهاتهم. همسران پیامبر مادران مومنینند. اینک مادر مومنین با حضرت علی علیه السلام مشغول به جنگ است. در رکاب عایشه هم (طلحه) را می بیند که از پیشتازان اسلام و مرد خوش سابقه و تیرانداز ماهر در میادین جنگهای اسلامی و مردی که به اسلام خدمتهای ارزنده ای کرده است. و همچنین (زبیر) را می بیند که به اسلام خدمت کرده و خوش سابقه تر از طلحه می باشد، و از جمله کسانی است که در خانه حضرت علی علیه السلام متحصن شده که با ابابکر بیعت نکند زیرا او علی را شایسته می دانست. خلاصه این مرد در حیرت و سرگردانی عجیبی قرار گرفت و نمی داند چه کند؟ زیرا حضرت علی و طلحه و زبیر در راه اسلام فداکاری ها کرده اند و در سخت ترین دژها باهم بودند ولی اکنون رو در روی هم قرار گرفته اند، کدام حق است و کدام باطل؟!! در این گیرودار چه باید کرد؟
شایان توجه
توجه داشته باشید، نباید آن مرد را در حیرت و سرگردانی ملامت کرد، زیرا شخصیت و سابقه (طلحه و زبیر) خیره کننده بود، و ما هم اگر در آن زمان بودیم سرنوشت ما مشخص نبود. ما الان در این گونه امور مردد نمی شویم زیرا تاریخ خط مشی آنها را مشخص نموده است ولی در نظیر این مطلب ممکن است گرفتار سرگردانی شویم. در هر حال آن مرد نزد حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام شرفیاب شد و گفت: ا یمکن ان یجتمع زبیر و طلحه و عایشه علی باطل؟!! آیا ممکن است: طلحه و زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟
قضاوت دکتر طه حسین
حضرت علی علیه السلام در جواب آن مرد سخنی فرمود که (دکتر طه حسین) دانشمند و نویسنده مشهور مصری می گوید: سخنی محکمتر و بالاتر از این نمی شود، بعد از آن که وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع گردید: سخنی به این بزرگی شنیده نشده است، و آن این است: انک لملبوس علیک، ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال. اعرف الحق بالحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله.
یعنی: حقیقت بر تو مشتبه گردیده، حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی شود شناخت. این صحیح نیست که تو اول شخصیتهائی را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاس ها بسنجی. فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافق اند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالفند، نه، اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند، این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند. (1) حالا که دانستیم شناخت حق مشکل است و اشخاص را نباید ملاک قرار داد بلکه حق ملاک شخصیت است، چقدر زیبنده است از پیام حضرت ولی عصر علیه السلام استفاده کنیم.
متن پیام
و لیعلموا ان الحق معنا و فینا، لا یقول ذلک سوانا الا کذاب مفتر، و لا یدعیه غیرنا الا ضال غوی. (2) باید بدانند که حق با ما و در نزد ما است، و این سخن را کسی جز ما نمی گوید مگر دروغگوی تهمت زننده و جز ما کسی این ادعا را ندارد مگر گمراه و گمراه کننده. از بیان و پیام حضرت، دو فایده بدست می آید، یکی در رابطه با حق، و دیگر درباره مدعیان مهدویت که جملگی بر باطلند و گمراه کننده.
*******
پاورقی:(1) جاذبه و دافعه علی علیه السلام با مقدار تحریف.
(2) کمال الدین: صفحه 511.