غلام تیزهوش
یکى از غلامان امام حسن علیه السلام خلافى را مرتکب شد. حضرت قصد داشت او را مجازات کند. غلام براى خلاصى از تنبیه ، این آیه را خواند و گفت :
سرورم ! ((الکاظمین الغیظ.(1))
حضرت فرمود:- خشم خودم را فرو خوردم .
غلام گفت :
مولایم ! ((والعافین عن الناس .( 2))
حضرت فرمود:- از گناه تو در گذشتم .
غلام در آخر گفت :- ((والله یحب المحسنین .(3))
حضرت فرمود: تو را آزاد کردم و دو برابر آنچه پیشتر از من مى گرفتى براى تو مقرر مى سازم !( 4)
×××××
پاورقی:1-فرو خورندگان خشم .
2- عفو کنندگان مردم .
3- خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
4- بحارالانوار، ج 43، ص 352
حدیث روز
بهشت مشتاق حسن
جابر بن عبدالله انصاری میگوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«ان الجنة تشتاق الی اربعة من اهلی قد احبهم الله و امرنی بحبهم، علی بن ابیطالب و الحسن و الحسین و المهدی الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم» [1] .
ترجمه:
بهشت مشتاق چهار نفر از اهل بیت من میباشد که خداوند متعال آنان را دوست دارد و مرا (نیز) به دوستی آنان دستور داده است. (آنان عبارتند از) حضرت علی، امام حسن، امام حسین و حضرت مهدی قائم آل محمد علیهمالسلام که در هنگام ظهورش حضرت عیسی بن مریم به او اقتدا نموده و در پشت سر او نماز خواهد خواند.
××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج43،ص304
حدیث روز
قال الحسن مجتبی (علیه السّلام):
«فی المائدة اثنتی عشرة خصلة یجب علی کلّ مسلم ان یعرفها اربع منها فرض و اربع منها سنة و اربع منها تأدیب فامّا الفرض فالمعرفة و الرضا و التسمیة و الشکر و امّا السنة فالوضوء قبل الطعام و الجلوس علی الجانب الایسر و الاکل به ثلاث اصابع و سعق الاصابع و امّا التأدیب فالاکل مما یلیک و تصغیر اللقمه و المضغ الشدید و قلّة النظر فی وجوه النّاس». [1] .
یعنی بر هر مسلمانی لازم است که سر سفره دوازده دستور را عملی کنند که چهار دستور آن واجب است و چهار دستور آن سنّت و مستحب است و چهار دستور دیگر ادب است.
امّا آنچه فرض و واجب است این است که: اوّلا باید غذا و طعامت را بشناسی و بدانی آیا حلال است یا حرام و آیا برای بدنت مضر است یا مفید. دوّم باید به آنچه خدا روزیت کرده راضی باشی. سوّم «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» بگوئی. و چهارم آنکه شکر نعمت الهی را بنمائی.
امّا آنچه مستحب است: اوّل وضو و شستشوی دستها قبل از غذا است. دوّم نشستن در وقت غذا خوردن در حالی که به طرف چپ تکیه کرده باشد. سوّم آنکه با سه انگشت غذا بخورد اگر با دست غذا می خورد (و تمام دستت را آلوده نکنی) چهارم لیسیدن انگشتها و نگذاشتن آنکه انگشتها آلوده بماند.
امّا آنچه از ادب سفره است این است که:از جلوی خودت غذا بخوری و لقمه را کوچک برداری و خوب بجوی و کمتر به صورت دیگران نگاه کنی.
×××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج 66 ، ص413
زیارت حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام)
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِفْوَةَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمینَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِراطَ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَیانَ حُکْمِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دینِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّیِدُ الزَّکِیُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِیُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْقائِمُ الاَْمینُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأْویلِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْهادِی الْمَهْدیُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِیُّ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیقُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّد الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ.
پاسخ نیکی
انس بن مالک گوید:
«یکی از کنیزان امام حسن علیهالسلام شاخهی گلی را به آن حضرت اهدا کرد.
امام علیهالسلام آن گل را گرفت و به او فرمود:
«تو را در راه خدا آزاد ساختم.»
من به حضرت گفتم: «ای پسر رسول خدا! آیا به راستی به خاطر اهداء یک
شاخه گل ناچیز، او را آزاد کردید؟!»
امام علیهالسلام فرمود:
«کمال الجود بذل الموجود.»
«نهایت بخشش آن است که تمام هستی خود را ببخشی.»
و آن کنیز از مال دنیا جز آن شاخهی گل را نداشت. خداوند در قرآنش فرموده:
«و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها.»[1] .
«هر گاه کسی به شما تحیت گوید او را همان گونه و بلکه بهتر پاسخ دهید.»
پاسخ بهتر بخشش او، همان آزاد کردنش بود.»[2] .
*******
پاورقی:1-سوره نساء ،آیه86----2- مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب،ج4ٌ18
وصایای امام حسن مجتبی (علیه السلام) به جناده
جنادة بن ابیامیه گوید: در آن بیماری که امام حسن (ع) به دنبال آن از دنیا رحلت فرمود: به دیدار آن حضرت رفتم و در پیش روی آن حضرت طشتی بود پر از خون که در اثر زهر معاویه لعنة الله آن خونها در طشت ریخته بود. من که آن حضرت را به آن حال مشاهده کردم عرض کردم: ای مولای من چرا معالجه نمیکنید؟
در پاسخ فرمود:
«یا عبدالله بماذا اعالج الموت»؟
(ای بندهی خدا مرگ را به چه چیز درمان کنم؟)
من که این سخن را شنیدم گفتم:
«انا لله و انا الیه راجعون»
در این وقت آن بزرگوار به من رو کرده، فرمود:
«والله لقد عهد الینا رسول الله صلی الله علیه و آله ان هذا الامر یملکه اثناعشر اماما من ولد علی و فاطمة، ما منا الا مسموم او مقتول، ثم رفعت الطست و بکی صلوات الله علیه و آله»
(به خدا سوگند رسول خدا (ص) به ما سفارش فرموده که این امر خلافت را دوازده نفر امام از فرزندان علی و فاطمه مالک گردند، و هیچ یک از ما نیست جز آنکه یا مسموم گردد و یا کشته شود، آنگاه طشت را برداشتند و آن حضرت گریست.)
جناده گوید: من عرض کردم: ای فرزند رسول خدا مرا موعظه کن!
فرمود: آری.
«استعد لسفرک، و حصل زادک قبل حلول أجلک …… ».
(خود را برای سفری که در پیش داری آماده کن و توشهی خود را تهیه کن پیش از آنکه اجل تو فرارسد، و بدانکه تو دنیا را میطلبی و مرگ نیز تو را طلب میکند، و اندوه آن روزت را که نرسیده بر آن روزی که در آن هستی بار مکن، و بدان که تو چیزی از مال را که بیش از روزی توست به دست نمیآوری جز آنکه نسبت به آن خزینه دار دیگری هستی.
و بدانکه در حلال مال دنیا حساب است و در حرام آن کیفر و عقاب، و در شبهه ناکهای آن نیز عتاب و سرزنش، پس دنیا را به منزلهی گوشت مرداری قرار ده (که فقط در مورد اضطرار و ناچاری از آن برگیری) و از آن به مقداری که تو را کفایت کند برگیر، پس اگر آن مقدار حلال بود که تو در آن زهد ورزیدهای، و اگر حرام بود که وزر و گناهی در آن مقدار بر تو نیست، چون همانند آن است (که در وقت اضطرار) از مردار گرفتهای، و اگر عتابی هم باشد اندک است.
و برای دنیای خود به گونهای کار کن که گویا همیشه زندگی میکنی، و برای آخرتت به گونهای کار کن که گویا فردا خواهی مرد، و اگر عزتی خواهی بدون وسیلهی فامیل و بزرگی، و هیبتی خواهی بیآنکه از طریق سلطنت باشد، پس خود را از خواری و ذلت نافرمانی و معصیت خداوند به عزت و بزرگی اطاعت پروردگار عزوجل درآور.
و اگر حاجت و نیازی تو را به مصاحبت مردان مجبور کرد (و ناچار شدی تا دوستی و مصاحبی برای خود بگیری) پس با کسی مصاحبت کن که چون مصاحب او گشتی (مصاحبت او) تو را بیاراید (نه آنکه سبب شرمساری تو گردد) و هر گاه خدمت او را کردی تو را بپوشاند، واگر از او کمکی درخواست کردی کمک کند، و اگر سخنی گفتی گفتارت را تصدیق کند، و اگر حمله افکندی پشتت را محکم کند، و اگر دست کمک به سویش دراز کردی تو را مدد کند، واگر شکستی در کار تو پیدا شد آن را برطرف سازد، و اگر کار نیکی از تو دید آن را فراموش نکند و به حساب آرد، و اگر از او درخواستی کردی به تو بدهد، و اگر به زبان نیاوردی او آغاز کند، و اگر مصیبت دردناکی به او روآورد، تو را ناراحت کند.
کسیکه از ناحیهی او به تو گزندی نرسد، و راهها از سوی او بر تو پراکنده نشود، و در برابر مشکلات زندگی دست از یاری تو بر ندارد، و اگر بر سر تقسیم چیزی با هم به نزاع برخاستید، تو را بر خویشتن مقدم دارد.)
جنادة گوید: در این وقت نفس امام (ع) به شماره افتاد و رنگ مبارکش زرد شد به طوری که من ترسیدم، و بر آن بزرگوار بیمناک گشتم، که دیدم حسین (ع) و اسود بن اسد داخل شدند و حسین (ع) خود را بر روی بستر آن حضرت انداخت و سر و صورت او را بوسید، و شروع کردند آهسته با یکدیگر گفتند.
ابوالاسود گفت: «انا لله...» حسن (ع) خبر از مرگ خود میدهد![1] .
××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج44،ص138-140— الانصاف ،ص121
شیعه یادوست !
«قال له رجل: یابن رسول الله انی من شیعتکم
فقال الحسن علیهالسلام: یا عبدالله ان کنت لنا فی أوامرنا و زواجرنا مطیعا فقد صدقت و ان کنت بخلاف ذلک فلا تزد فی ذنوبک بدعواک مرتبة شریفة من أهلها، لا تقل أنا من شیعتکم و لکن قل أنا من موالیکم و محبیکم و معادی أعداءکم و أنت فی خیر و الی خیر.» [1] .
مردی خطاب به امام حسن مجتبی علیهالسلام گفت: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله من شیعهی شما هستم. امام علیهالسلام فرمود: ای بندهی خدا، اگر در انجام واجبات و خودداری از محرمات (گناهان) پیرو ما هستی و تبعیت میکنی که راست میگویی و چنانچه این گونه نیستی با این ادعای دروغ بر گناهان خود افزودی، زیرا شیعه و پیرو ما از مقام والا و بلندی برخوردار است و تو اهل آن نیستی، مگو که من شیعهی تو هستم، بلکه بگو من از دوستان و هواداران و نیز از بدخواهان دشمنان شمایم، در این صورت تو در خیر و نیکی به سر میبری و در مسیر خیرخواهی قرار داری.
و در حدیثی دیگر آمده است:
مردی از امام حسن علیهالسلام خواست که دوست و همنشین وی باشد. امام علیهالسلام سه شرط را برایش مطرح نمود:
«قال علیهالسلام: ایاک أن تمدحنی فأنا أعلم بنفسی منک أو تکذبنی فانه لا رأی لمکذوب أو تغتاب عندی أحدا، فقال له الرجل: ائذن لی فی الانصراف فقال - علیهالسلام - نعم اذا شئت.»
فرمود: 1) آن که از من ستایش و تعریف نکنی، زیرا من نسبت به خودم از تو آگاهترم.
2) مرا دروغگو ندانی، زیرا دروغگو رأی و عقیدهی درستی ندارد.
3) مبادا در برابر من از کسی غیبت کنی.
چون آن مرد شرایط دوستی با آن حضرت را دشوار دید گفت: میخواهم از درخواست خود منصرف شوم؟
امام علیهالسلام فرمود: هر طور که میخواهی انجام بده. [2] .
××××××××
پاورقی:1- مجموعه ی ورام،ص 113
2- تحف العقول، ص 236
داستان دوستان
مسائل حضرت خضر و جواب امام حسن مجتبی علیه السلام
حضرت جوادالا ئمّه صلوات اللّه علیهم حکایت فرماید :
روزى امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام به همراه فرزندش ، ابو محمّد حسن مجتبى ؛ و نیز سلمان فارسى وارد مسجد شدند و چون در گوشه اى نشستند مردمنزد ایشان اجتماع کرده ؛ و مردى خوش چهره بالباس هاى آراسته ، نیز در میان آنانحضور داشت .
پس او خطاب به امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام کرد و اظهار داشت : یا امیرالمؤ منین ! مى خواهم سه مسئله از شما سؤ ال نمایم ؟
حضرت امیرالمؤ منینعلیه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سؤ ال کن .آن مرد گفت :
اوّل این که انسان مىخوابد روحش کجا مى رود؟
دوّم آن که انسان چرا و چگونه فراموش مى کند؛ و یامتذکّر مى گردد؟
و سوّمین سؤ ال این است که به چه دلیل و علّتى فرزند شبیه بهعمو، یا شبیه به دائى خود مى شود؟
امام علىّ علیه السلام به فرزند خود - حضرتمجتبى سلام اللّه علیه - اشاره کرد و فرمود: اى ابو محمّد! جواب مسائل این شخص رابیان نما.
فرمود: جواب اوّلین سؤ الت ، این است که چون خواب انسان را فرا گیرد، روحاو در هوا بین زمین و آسمان در حال حرکت ، یا سکون مى باشد تا هنگامى که صاحبشحرکتى کند و بیدار شود؛ پس چنانچه خداى متعال اجازه فرماید روح به کالبد او باز مىگردد؛ وگرنه تا مدّت زمانى معیّن بین روح و جسد فاصله خواهد افتاد.
یادآورى وفراموشى ، که چگونه بر انسان عارض مى شود، بدان که قلب انسان همچون ظرفى سرپوشیدهاست ، پس اگر انسان بر فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد مداومت نماید، دریچه قلباو باز و روشن مى شود و آنچه بخواهد در سینه اش آشکار و هویدا مى گردد، ولى چنانچهصلوات نفرستد و خوددارى کند، قلبش تاریک مى گردد و فکرش خاموش خواهد ماند.
وامّا جواب سوّمین سؤ ال که گفتى فرزند چگونه شبیه به عمو و یا شبیه به دائى خود مىشود، این است که اگر مرد هنگام زناشوئى و مجامعت ، با آرامش خاطر و بدون اضطراب عملنماید و نطفه در رحم زن قرار گیرد، فرزند شبیه پدر یا مادر خود خواهد شد.
ولىچنانچه با اضطراب و تشویش زناشوئى و مجامعت انجام پذیرد، فرزند شبیه به عمو یا دائىمى گردد.
پس آن شخص اظهار نمود: من شهادت به یگانگى خداوند داده و مى دهم ، وشهادت بر بعثت و رسالت حضرت محمّد صلى الله علیه و آله داده و مى دهم و همچنینشهادت مى دهم که تو خلیفه و جانشین بر حقّ پیغمبر خدا خواهى بود.
و سپس ناممبارک یکایک ائمّه اطهار صلوات اللّه علهیم را بر زبان خود جارى ساخت ؛ و شهادت برامامت و ولایت آن ها داد و بعد از آن خداحافظى کرد و از مسجد خارج شد.
آن گاهامیرالمؤ منین علىّ علیه السلام به فرزند خود حضرت مجتبى سلام اللّه علیه فرمود: اىابو محمّد! به دنبال آن مرد حرکت کن ؛ و برو ببین چه خواهد شد.
حضرت امام حسنمجتبى سلام اللّه علیه از پدر خود اطاعت کرد و به دنبال آن شخص رفت ؛ و پس ازبازگشت چنین اظهار داشت : پدرجان ! مرد چون از مسجد خارج شد، ناگهان ناپدید گشت واو را ندیدم .
امام علىّ علیه السلام فرمود: آیا او را شناختى ؟
حضرت مجتبىسلام اللّه علیه اظهار درشت : شما بفرمائید، که چه کسى بود؟
آن گاه امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام فرمود: همانا او حضرت خضر پیغمبر صلى الله علیه و آله بود.(1)
××××××××
پاورقی:1- مدینة المعاجز: ج 3، ص 85، که نویسنده محترم ، این حدیث را از منابع مختلفومتعدّدى نقل نموده است .
مدح امام حسن مجتبی(علیه السلام)
آدم و نوح و سلیمان و مسیحا و خلیل
همه را مهر ولای تو به گردن رسن است
ثمر باغ رسالت، گهر بحر وجود
والی ملک ولایت، ولی مؤتمن است
اولین سبط، دوم عصمت و سوم سالار
چارمین حجت حق یکی از پنج تن است
نام نامیش حسن، خلق گرامیش حسن
یک جهان گوهر حسن است که در یک بدن است
مو حسن، بوی حسن، خلق حسن، روی حسن
فرق تا پای حسن بلکه حسن در حسن است
زهر کشنده
«زهر کشندهای را که معاویه از پادشاه روم طلب کرد و برای جعده فرستاد»
طبرسی در کتاب احتجاج از سالم بن ابیالجعد از امام حسن (ع) روایت کرده که فرمود:
به من خبر رسیده که معاویه به پادشاه روم نامهای نوشته و خواسته است تا زهری کشنده برای او بفرستد، و پادشاه روم در پاسخ او نوشته: دین و آیین ما چنین اجازهای به ما نمیدهد که در کشتن کسیکه با ما نمیجنگد کمک کنیم!
و معاویه در پاسخ او نوشته: این مردی را که من میخواهم بکشم فرزند همان مردی است که در سرزمین تهامه خروج کرد، و او اینک قیام کرده، میخواهد سلطنت پدر خود را بازستاند، و من میخواهم دسیسهای کرده و این زهر را به وسیلهی کسی به خورد او بدهم و بندگان و شهرها را از او آسوده سازم!
و همراه این نامه هدایایی نیز برای پادشاه روم فرستاده، و پادشاه روم و نیز تحت شرایطی این سم را برای او فرستاده است.[1] .
و از مروج الذهب نقل شده که معاویه آن سم کشنده را برای مروان بن حکم فرستاد و به او دستور داد آن زهر را به جعده بدهد، و وعدهی همسری یزید و یک صد هزار درهم پول نیز به او داد تا این جنایت را انجام دهد...
امام روزه بود
و بنا بر نقل راوندی در خرائج، جعده زهر را در شیری ریخت، و امام حسن (ع) در آن روز روزه بود، و روز گرمی هم بود، و چون به خانه بازگشت و هنگام افطار شد، جعده آن شربت شیر مسموم را نزد آن حضرت آورد، و امام (ع) آن را نوشید، و چون احساس زهر را کرد فرمود: ای دشمن خدا مرا کشتی، خدایت بکشد! و به خدا سوگند پس از من بدانچه میخواهی نخواهی رسید، و خدا تو را خوار خواهد کرد.[2] .
و از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود:
«ان الاشعث شرک فی دم امیرالمؤمنین و ابنته جعدة سمت الحسن، و ابنه شرک فی دم الحسین»[3] .
(به راستی که خود اشعث در خون امیرالمؤمنین شرکت جست، و دخترش جعده امام حسن را مسموم کرد، و پسرش (محمد بن اشعث) در خون حسین شرکت جست.)
و چون امام (ع) احساس درد شدید در امعاء خود کرد، گفت:
«انا لله و انا الیه راجعون، الحمدلله علی لقاء محمد سید المرسلین و ابی سید الوصیین، و امی سیدة نساء العالمین و عمی جعفر الطیار و حمزة سید الشهداء»
(همه از جانب خدا آمده و به سوی خدا باز میگردیم، سپاس خدای را بر دیدار سرور رسولان و پدرم آقای اوصیا، و مادرم بانوی زنان جهانیان، و عمویم جعفر طیار و حمزه سیدالشهدا و...!»
و در مورد تاثیر آن زهر کشنده از کتاب البدایة و النهایة[4] نقل شده که برای امام حسن (ع) پزشکی آوردند و آن پزشک پس از معاینهی دقیقی که کرد گفت:
«ان السم قد قطع امعاءه»
(به راستی که این زهر امعاء او را پاره کرده!).{5}
×××××××××
پاورقی :1- بحارالانوار،ج44،ص147
2- بحارالانوار،ج44،ص154
3- همان کتاب
4- البدایه والنهایه،ج8،ص143
5- کتاب زندگانی امام حسن(ع)