حدیث روز
حدثنی محمد بن احمد بن ابراهیم، عن الحسین بن علی الزیدی، عن ابیه، عن علی بن عباس؛ و عبد السلام بن حرب جمیعا قال: حدثنا من سمع بکربن عبد الله المزنی، عن عمران بن الحصین قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله له لی: یا عمران ان لکل شی ء موقعا من القلب، و ما وقع موقع هذین الغلامین من قلبی شی قط، فقلت: کل هذا یا رسول الله؟ قال: یا عمران و ما خفی علیک اکثر ان الله امرنی بحبهما.
ترجمه حدیث
محمد بن احمد بن ابراهیم از حسین بن علی زیدی و او از پدرش و او از علی بن عباس و عبد السلام بن حرب جمیعا نقل کرده، عبد السلام بن حرب می گوید: کسی که حدیث را از بکر بن عبد الله مزنی شنیده برایم از عمران بن حصین نقل نموده که وی گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله بن من فرمودند:ای عمران:
هر چیزی در قلب جایگاهی دارد ولی جایگاه این دو کودک«حسن وحسین» از قلب من هرگز مکان خاصی نیست.
عمران می گوید: عرض کردم ای رسول خدا تمام قلب شما جایگاه این دو است؟
حضرت فرمودند: ای عمران: آنچه بر تو مخفی مانده بیش از آن است که دانسته ای، خداوند متعال من را به محبت ایشان امر فرموده است.
حدیث روز
دوست حسن را آتش نمیسوزاند
از ابوذر غفاری چنین نقل شده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم که حسینین علیهماالسلام را میبوسید و میفرمود:
«من احب الحسن و الحسین و ذریتهما لم تلفحه النار».
ترجمه:
هر کس حسن و حسین و فرزندان آنان را دوست دارد، آتش جهنم او را نخواهد سوزاند. [1]
××××××
پاورقی:1- ناسخ التواریخ ، زندگانی امام حسن(ع)،ج1، ص141
شیعیان کیستند و دوستان کدامند؟
«قال له رجل: یابن رسول الله انی من شیعتکم
فقال الحسن علیهالسلام: یا عبدالله ان کنت لنا فی أوامرنا و زواجرنا مطیعا فقد صدقت و ان کنت بخلاف ذلک فلا تزد فی ذنوبک بدعواک مرتبة شریفة من أهلها، لا تقل أنا من شیعتکم و لکن قل أنا من موالیکم و محبیکم و معادی أعداءکم و أنت فی خیر و الی خیر.» [1] .
مردی خطاب به امام حسن مجتبی علیهالسلام گفت: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله من شیعهی شما هستم. امام علیهالسلام فرمود: ای بندهی خدا، اگر در انجام واجبات و خودداری از محرمات (گناهان) پیرو ما هستی و تبعیت میکنی که راست میگویی و چنانچه این گونه نیستی با این ادعای دروغ بر گناهان خود افزودی، زیرا شیعه و پیرو ما از مقام والا و بلندی برخوردار است و تو اهل آن نیستی، مگو که من شیعهی تو هستم، بلکه بگو من از دوستان و هواداران و نیز از بدخواهان دشمنان شمایم، در این صورت تو در خیر و نیکی به سر میبری و در مسیر خیرخواهی قرار داری.
و در حدیثی دیگر آمده است:
مردی از امام حسن علیهالسلام خواست که دوست و همنشین وی باشد. امام علیهالسلام سه شرط را برایش مطرح نمود:
«قال علیهالسلام: ایاک أن تمدحنی فأنا أعلم بنفسی منک أو تکذبنی فانه لا رأی لمکذوب أو تغتاب عندی أحدا، فقال له الرجل: ائذن لی فی الانصراف فقال - علیهالسلام - نعم اذا شئت.»
فرمود: 1) آن که از من ستایش و تعریف نکنی، زیرا من نسبت به خودم از تو آگاهترم.
2) مرا دروغگو ندانی، زیرا دروغگو رأی و عقیدهی درستی ندارد.
3) مبادا در برابر من از کسی غیبت کنی.
چون آن مرد شرایط دوستی با آن حضرت را دشوار دید گفت: میخواهم از درخواست خود منصرف شوم؟
امام علیهالسلام فرمود: هر طور که میخواهی انجام بده. [2] .
××××××××
پاورقی:1- مجموعه ی ورام،ص 113
2- تحف العقول، ص 236
حدیث روز
قال الحسن مجتبی (علیه السّلام):
«عجبت لمن یتفکّر فی مأکوله کیف لایتفکّر فی معقوله فیجنب بطنه ما یؤذیه و یودع صدره ما یردیه». [1] .
ترجمه:
یعنی تعجّب می کنم از مردمی که به خوراکیهای خود فکر می کنند چگونه به معقولات و عقائد و روحیّات خود فکر نمی کنند شکمشان را از چیزی که برای آنها ضرر دارد نگه می دارند ولی روح خود را از چیزی که آنها را پست می کند نگه نمی دارند.
کنایه از آنکه چرا باید بشر به بدن و مادّیات و سلامتی آن بیشتر از روح خود فکر کند و در حفظ آن بیشتر کوشش کند، برای امراض بدنی اطبّاء و بیمارستانها و داروهائی با آن عریض و طویلی داشته باشد، برای شناختن غذاها و داروها و خواصّ آنها آن قدر بحث و گفتگو داشته باشد ولی برای غذای روح و امراض روحی و داروئی که برای تقویت و یا رفع امراض روحی لازم است و یا طبیب روح و یا استادی که بتواند امراض روحی او را از او برطرف کند تلاش نکند و اهمیّت به آن ندهد مگر روح که حقیقت انسان است اهمیّتش باید کمتر از بدنی که مانند لباسی برای انسان است باشد.
×××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج1 ، ص218
داستان دوستان
مسائل حضرت خضر و جواب امام حسن مجتبی علیهماالسلام
حضرت جوادالا ئمّه صلوات اللّه علیهم حکایت فرماید :
روزى امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام به همراه فرزندش ، ابو محمّد حسن مجتبى ؛ و نیز سلمان فارسى وارد مسجد شدند و چون در گوشه اى نشستند مردم نزد ایشان اجتماع کرده ؛ و مردى خوش چهره بالباس هاى آراسته ، نیز در میان آنان حضور داشت .
پس او خطاب به امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام کرد و اظهار داشت : یا امیرالمؤ منین ! مى خواهم سه مسئله از شما سؤ ال نمایم ؟
حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سؤ ال کن .آن مرد گفت :
اوّل این که انسان مى خوابد روحش کجا مى رود؟
دوّم آن که انسان چرا و چگونه فراموش مى کند؛ و یا متذکّر مى گردد؟
و سوّمین سؤ ال این است که به چه دلیل و علّتى فرزند شبیه به عمو، یا شبیه به دائى خود مى شود؟
امام علىّ علیه السلام به فرزند خود - حضرت مجتبى سلام اللّه علیه - اشاره کرد و فرمود: اى ابو محمّد! جواب مسائل این شخص را بیان نما.
فرمود: جواب اوّلین سؤ الت ، این است که چون خواب انسان را فرا گیرد، روح او در هوا بین زمین و آسمان در حال حرکت ، یا سکون مى باشد تا هنگامى که صاحبش حرکتى کند و بیدار شود؛ پس چنانچه خداى متعال اجازه فرماید روح به کالبد او باز مى گردد؛ وگرنه تا مدّت زمانى معیّن بین روح و جسد فاصله خواهد افتاد.
یادآورى و فراموشى ، که چگونه بر انسان عارض مى شود، بدان که قلب انسان همچون ظرفى سرپوشیده است ، پس اگر انسان بر فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد مداومت نماید، دریچه قلب او باز و روشن مى شود و آنچه بخواهد در سینه اش آشکار و هویدا مى گردد، ولى چنانچه صلوات نفرستد و خوددارى کند، قلبش تاریک مى گردد و فکرش خاموش خواهد ماند.
و امّا جواب سوّمین سؤ ال که گفتى فرزند چگونه شبیه به عمو و یا شبیه به دائى خود مى شود، این است که اگر مرد هنگام زناشوئى و مجامعت ، با آرامش خاطر و بدون اضطراب عمل نماید و نطفه در رحم زن قرار گیرد، فرزند شبیه پدر یا مادر خود خواهد شد.
ولى چنانچه با اضطراب و تشویش زناشوئى و مجامعت انجام پذیرد، فرزند شبیه به عمو یا دائى مى گردد.
پس آن شخص اظهار نمود: من شهادت به یگانگى خداوند داده و مى دهم ، و شهادت بر بعثت و رسالت حضرت محمّد صلى الله علیه و آله داده و مى دهم و همچنین شهادت مى دهم که تو خلیفه و جانشین بر حقّ پیغمبر خدا خواهى بود.
و سپس نام مبارک یکایک ائمّه اطهار صلوات اللّه علهیم را بر زبان خود جارى ساخت ؛ و شهادت بر امامت و ولایت آن ها داد و بعد از آن خداحافظى کرد و از مسجد خارج شد.
آن گاه امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام به فرزند خود حضرت مجتبى سلام اللّه علیه فرمود: اى ابو محمّد! به دنبال آن مرد حرکت کن ؛ و برو ببین چه خواهد شد.
حضرت امام حسن مجتبى سلام اللّه علیه از پدر خود اطاعت کرد و به دنبال آن شخص رفت ؛ و پس از بازگشت چنین اظهار داشت : پدرجان ! مرد چون از مسجد خارج شد، ناگهان ناپدید گشت و او را ندیدم .
امام علىّ علیه السلام فرمود: آیا او را شناختى ؟
حضرت مجتبى سلام اللّه علیه اظهار درشت : شما بفرمائید، که چه کسى بود؟
آن گاه امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام فرمود: همانا او حضرت خضر پیغمبر صلى الله علیه و آله بود.(1)
××××××××
پاورقی:1- مدینة المعاجز: ج 3، ص 85، که نویسنده محترم ، این حدیث را از منابع مختلف ومتعدّدى نقل نموده است .
مجتبی لؤلؤ پاک مرج البحرین است
رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این
مژده ای دیگر و لطف دگری بهتر از این
گر چه باشد سپر آتش دوزخ صومش
لیک با اینهمه دارد سپری بهتر از این
شب قدر رمضان اگر چه بسی پر قدر است
دارد این ماه ولیکن سحری بهتر از این
که در نیمه این مه پسری زاد بتول
کس نزاده ست و نزاید پسری بهتر از این
رمضان، ای که دهی مژده میلاد حسن
به خدا نیست به عالم خبری بهتر از این
مجتبی لؤلؤ پاک مرج البحرین است
نیست در رشته خلقت گهری بهتر از این
رست پیغمبر از آن تهمت ابتر بودن
نیست بر شاخه طوبی ثمری بهتر از این
گفت خالق «فتبارک» به خود از خلقت او
کلک ایجاد ندارد اثری بهتر از این
بگذر آهسته تر ای ماه حسن، ای رمضان
عمر ما را نبود چون گذری بهتر از این
اثر صلح حسن نهضت عاشورا بود
امتی را نبود راهبری بهتر از این
زنده شد باز از این صلح موقت اسلام
نیست در حسن سیاست هنری بهتر از این
گرچه مشمول عنایات تو بوده ست «حسان»
یا حسن کن به محبان نظری بهتر از این
لطف کن اذن زیارت که خدا می داند
بهر عشاق نباشد سفری بهتر از این
××××××××
«حبیب چایچیان (حسان)»
حدیث روز
بهشت مشتاق حسن
جابر بن عبدالله انصاری میگوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«ان الجنة تشتاق الی اربعة من اهلی قد احبهم الله و امرنی بحبهم، علی بن ابیطالب و الحسن و الحسین و المهدی الذی یصلی خلفه عیسی بن مریم» [1] .
ترجمه:
بهشت مشتاق چهار نفر از اهل بیت من میباشد که خداوند متعال آنان را دوست دارد و مرا (نیز) به دوستی آنان دستور داده است. (آنان عبارتند از) حضرت علی، امام حسن، امام حسین و حضرت مهدی قائم آل محمد علیهمالسلام که در هنگام ظهورش حضرت عیسی بن مریم به او اقتدا نموده و در پشت سر او نماز خواهد خواند.
××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج43،ص304
داستان دوستان
کُشتی دو برادر
امام باقر علیهالسلام در روایت میفرمایند: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مریض بود. فاطمه علیهاالسلام دست حسن و حسین را گرفت و به جهت عیادت پدر در منزل عایشه به راه افتادند. دیدند رسول خدا صلی الله علیه و آله خوابیده است. حسن در طرف راست پیامبر صلی الله علیه و آله و حسین در طرف چپ آن حضرت نشستند و بر بدن حضرت فشار میآوردند. چون حضرت از خواب بیدار نشد، خانم فاطمه زهرا علیهاالسلام به حسن و حسین علیهماالسلام فرمود: ای عزیزانم! جد شما در خواب است، اکنون برگردید و او را دعا کنید و به حال خود واگذارید. تا از خواب بیدار شود، آن گاه به سوی او بازگردید.
عرض کردند: مادر، ما از اینجا بیرون نمیرویم. حسن علیهالسلام بر بازوی راست و حسین علیهالسلام بر بازوی چپ آن حضرت خوابیدند، در این وقت فاطمه علیهاالسلام برخاست و به خانه خود رفت.
حسن و حسین علیهماالسلام کمی خوابیدند و زود بیدار شدند، ولی دیدند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در خواب است. به عایشه گفتند: مادرمان کجا رفت؟ گفت: به منزل خود.
سپس برخاستند و در آن شب تاریک و پر رعد و برق که آسمان به شدت میبارید بیرون آمدند. پس نوری از برای آنان درخشید. حسن علیهالسلام در آن نور با دست راست خود، دست چپ حسین علیهالسلام را گرفت و با هم صحبت میکردند تا به باغ بنینجار رسیدند. بنابراین، سرگردان شدند و نمیدانستند کجا بروند.
حسن علیهالسلام به برادرش گفت: ما سرگردانیم و نمیدانیم کجا میرویم، بهتر این است که در اینجا بخوابیم تا صبح شود. همدیگر را به آغوش کشیده و خوابیدند. از آن طرف چون رسول خدا صلی الله علیه و آله بیدار شد در جستجوی فرزندان به خانه فاطمه علیهاالسلام رفت ولی دید که آنجا نیستند. سپس سر پایی ایستاد و گفت:
«الهی و سیدی و مولای هذان شبلای خرجا من المخمصة و المجاعة اللهم انت وکیلی علیهما»
ای معبود، سید و مولای من! حسن و حسین فرزندان من هستند از گرسنگی بیرون رفتند. تو وکیل من بر آنان هستی.
سپس نوری درخشید و پیامبر صلی الله علیه و آله در روشنائی آن نور رفت تا به باغ بنینجار رسید و دید حسن و حسین علیهماالسلام در آغوش هم خوابیدند در حالی که باران تندی میبارید به طوری هرگز مردم مثل آن را ندیده بودند. ولی خداوند متعال در آن محلی که آن دو عزیز خوابیده بودند، آنان را از باران حفظ کرده به طوری که حتی قطرهای بر آنان نچکیده بود.
ماری کنار آنان بود که دو پر داشت که یکی را بر حسن علیهالسلام و دیگری را بر حسین علیهالسلام روپوش کرده، چون چشم پیامبر صلی الله علیه و آله به آنان افتاد، تنحنح کرد و مار متوجه شد و خود را کنار کشید و گفت:
«اللهم انی اشهدک و اشهد ملائکتک ان هذین شبلا نبیک قد حفظتهما علیه ودفعتهما الیه سالمین و صحیحین»
خدایا! تو و فرشتگانت را گواه میگیرم، این دو فرزندان پیامبر تواند، آنان را حفظ و حراست نموده، صحیح و سالم به پیامبر تو سپردم.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«ایتها الحیة ممن انت؟» ای مار! تو کیستی و از کجایی؟
عرض کرد: من فرستادهی جن به سوی تو هستم. فرمود: از کدام قبیله؟ عرض کرد: از جن نصیبین، عدهای از بنیملیح یک آیه از قرآن را فراموش کردهایم و مرا به خدمت شما فرستادهاند که آن آیه را بیاموزم. چوم اینجا رسیدم، شنیدم کسی ندا میکند «ایتها الحیة هذان شبلا رسول الله فاحفظهما من العاهات و الآفات و من طوارق اللیل و النهار» ای مار! این دو (حسن و حسین) فرزندان رسول خدایند، آنان را از آفات، ناگواریها، حوادث و بدیهای شب و روز حفظ کن. من هم از آنان نگهبانی کرده و صحیح و سالم به شما تحویل میدهم. مار آیه را یاد گرفت و برگشت.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حسن علیهالسلام را بر دوش راست و حسین علیهالسلام را بر دوش چپ گذاشت و آمد که جمعی از یاران به ایشان رسیدند. یکی از آنان گفت: یا رسول الله! پدر و مادرم فدای تو! یکی از فرزندانت را به من بده تا زحمت حمل تو سبک شود. حضرت فرمود: دست نگهدار، خداوند سخن تو را شنید و مقامت را شناخت. دیگری عرض کرد: یا رسول الله! اجازه فرمایید یکی را من حمل کنم، حضرت جواب شخص اول را به او فرمود.
حضرت علی علیهالسلام آمد و عرض کرد: یا رسول الله! پدر و مادرم فدای شما، اجازه بفرمایید یکی را من برادرم تا حمل تو سبک باشد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رو به حسن علیهالسلام فرمود: به دوش پدرت میروی؟ عرض کرد: «والله یا جداه! ان کتفک لأحب الی من کتف ابی» یا جدا! به خدا سوگند! دوش تو برایم محبوبتر است از دوش پدرم. آنگاه به حسین علیهالسلام فرمود: اگر میخواهی بر دوش پدر باش. عرض کرد: من نیز همان را میگویم که برادرم حسن گفت. خلاصه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آنان را به منزل فاطمه علیهاالسلام آورد. پیامبر چند دانه خرما برای آنان ذخیره کرده بود نزد آنان آورد، خوردند و شاد شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اکنون برخیزید کشتی بگیرید. برخاستند و کشتی گرفتند و حضرت فاطمه علیهاالسلام نیز برای انجام کاری بیرون رفت. وقتی وارد شد، شنید که
پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: ای حسن! بر حسین سخت گیر و او را بر زمین بزن، عرض کرد: پدر جان! واعجبا! بزرگ را بر کوچک دلیر میکنی و به آن نیرو میدهی؟ فرمود: دخترم! نمیپسندی بگویم حسن، حسین را بر زمین برن؟ این حبیبم جبرئیل است که میگوید: ای حسین! بر حسن سخت بگیر و او را بر زمین بزن. [1] .
××××××××
پاورقی:1- امالی شیخ صدوق، مجلس68،ح 8 – آمال الواعظین،ج2،ص468
حدیث روز
قال الحسن مجتبی (علیه السّلام):
«محمّد و علی ابوا هذه الامّة فطوبی لمن کان بحقهما عارفا و لهما فی کلّ احواله مطیعا یجعله اللّه من افضل سکان جنانه و سعّده بکراماته و رضوانه». [1] .
یعنی رسول اکرم و علی بن ابیطالب (علیهما السّلام) دو پدر این امّت اند خوشا بحال کسی که حقّ آنها را بشناسد و مطیع این دو در همه ی احوال باشد که اگر این چنین بود خدای تعالی او را از با فضیلت ترین ساکنین بهشت قرار می دهد و او را به کرامت و رضوانش خوشبخت می کند.
×××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج 23 ، ص 259
امام حسن مجتبی(ع) کریم اهل البیت
سال و روز ولادت
تاریخنویسان در تعیین سال و روز ولادت آن بزرگوار، اقوال زیادی دارند که به مشهور و صحیحترین آنها اشاره میشود.
شیخ جلیل مرحوم علی بن عیسی اربلی مینویسد: صحیحترین اقوال آن است که امام حسن علیهالسلام در نیمهی رمضان سال سوم هجرت در مدینه طیبه متولد شده است. [1] .
ولی مرحوم محمد تقی سپهر در ناسخ مینویسد: آنچه از احادیث مختلف تحقیق کرده و نظر نهایی را اختیار نمودهام، این است که ولادت امام حسن علیهالسلام در روز سهشنبه نیمهی ماه رمضان سال دوم هجری بوده است. [2] .
نامگذاری حضرت
نام: حسن علیهالسلام، این نام را خداوند متعال از نام خود که محسن است، جدا کرده و به حضرت عطا فرموده است.
مرحوم شیخ بن بابویه به سندهای معتبر از امام زینالعابدین علیهالسلام روایت کرده است: هنگامی که امام حسن علیهالسلام متولد شد، حضرت فاطمه علیهاالسلام به امیرمؤمنان علیهالسلام عرض کرد: او را نامی بگذار. حضرت امیر فرمود: در نامگذاری بر رسول خدا صلی الله علیه و آله سبقت نمیگیرم. زنانی که آنجا بودند، تازه مولود را با لباس زردی پیچیدند و به خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آوردند.
حضرت فرمود: مگر من شما را نهی نکردهام که او را با پارچه زرد نپیچانید؟ پس پارچهی زرد را کنار گذاشته، پس حضرت را به پارچهی سفیدی پیچانده به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آوردند.
حضرت زبان خود را به دهان نوزاد گذاشت و نوزاد هم شروع به مکیدن زبان پیامبر صلی الله علیه و آله کرد سپس از امیرمؤمنان علیهالسلام پرسید: او را نامی گذاشتهای؟ آن حضرت عرض کرد: من در نامگذاری بر شما سبقت نخواهم گرفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز فرمود: من هم از پروردگار خود سبقت نمیگیرم. خداوند به جبرئیل خبر داد که برای محمد صلی الله علیه و آله پسری متولد شده است. برو به او سلام و تهنیت برسان بگو علی علیهالسلام نسبت به تو مثل هارون است نسبت به موسی، او را به نام پسر هارون نام بگذار.
جبرئیل نازل شد و از طرف خدای بزرگ به او تبریک و تهنیت گفت و عرض کرد:
خداوند تبارک و تعالی به تو دستور داده که او را به نام پسر هارون نام بگذاری. حضرت فرمود: نام او چه بوده است؟ گفت شبر، فرمود: زبان من عربی است. جبرئیل گفت: نام او را حسن بگذار، پسر او را حسن نام گذاشت. [3] .
لقب حضرت
مرحوم خاتونآبادی (در جنات خلود) برای حضرت پانزده لقب نقل کرده است به ده مورد که اکثر تاریخنویسان به آنها متعرض شدهاند اشاره میشود: 1. تقی 2. طیب 3. زکی 4. سید 5. سبط 6. ولی 7. امین 8. مجتبی 9. حجت 10. زاهد.
مرحوم علی بن عیسی اربلی قدس سره میگوید: مشهورترین آنها تقی و بهترین آنها سید است که خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این لقب را به ایشان داده است راویان موثق چنین نقل کردند که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ابنی هذا سید» [4] .
کنیه حضرت
ابومحمد، این کنیه را پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به آن حضرت داده است و غیر از این برای حضرت کنیهی دیگری نقل نشده است.
نام پدر: حضرت امیرمؤمنان علی علیهالسلام.
نام مادر: فاطمه زهرا علیهاالسلام دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله.
مادر رضاعی (شیری) آن حضرت، امالفضل زن عباس بن عبدالمطلب که قبل از تولد امام حسن علیهالسلام به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: «یا رسول الله! رایت فی المنام کان عضوا من اعضائک سقط فی حجری» ای پیامبر خدا! در خواب دیدم گویا اینکه عضوی از اعضای تو به دامن من افتاد.
سپس حضرت فرمود: چه خواب خوبی را دیدهای، نزدیک است که از فاطمه علیهاالسلام را فرزندی متولد شود و تو متکفل آن شوی و به آن شیر دهی. بعد از چند روز امام حسن علیهالسلام متولد شد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله او را به امالفضل تحویل داد. امالفضل مدتی از شیر پسرش قثم بن عباس را به آن حضرت داد و مادر شیری حضرت گردید. [5] .
××××××
پاورقی:1- کشف الغمه فی معرفة الائمه
2- ناسخ التواریخ ، زندگانی امام حسن(ع) ،ج1، ص119
3- امالی شیخ صدوق، مجلس 28،حدیث3
4- کشف الغمه فی معرفة الائمه ، ج2، ص518
5- جنات خلود،جدول امام حسن(ع)،معالی السبطین، ج1 ،ص5
کتاب آمال الواعظین،ج2،ص 463