آب دادن امیرالمؤ منین علیه السلام به علامه امینى از حوض کوثر
آقاى عبداللّه چایچى از قول مرحوم حجة الاسلام دکتر محمّد هادى امینى فرزند علاّمه امینى رحمه الله نقل مى کند: وقتى پدرم را دفن کردیم مرحوم علاّمه بحرالعلوم آمد و به من تسلیت گفت و معانقه نمود. سپس فرمود: (من در این فکر بودم ببینم مولا امیرالمؤ منین علیه السلام چه مرحمتى در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امینى مى نمایند. در عالم خواب دیدم : حوضى است آقا امیرالمؤ منان علیه السلام بر لب آن ایستاده اند. افراد مى آیند و مولا از آن حوض آب به آنها مى دهند. گفتند: این حوض کوثر است . در این حال آقاى امینى به نزدیک حوض رسید ت ظرف را گذاشتند، آستینها را بالا زده و دستان مبارکشان را پر از آب کردند و به علامه آب خورانیدند و خطاب به او فرمودند: بَیّضَ اللّه وَجهک کما بَیَّضت وجهى (پروردگار رو سفید کند تو را کما اینکه مرا رو سفید کرد). مولا در این عبارت دو حقیقت را بیان کردند. علامه نسبت به حضرات معصومین علیهم السلام بسیار ادب داشت . وقتى وارد حرم مطّهر حضرت امیر علیه السلام مى شد از پایین به بالاى سر نمى رفت . روبروى حضرت مى ایستاد و گریه شدیدى مى نمود. خود ایشان به من فرمودند: (از آن وقتى که در نجف هستم از سمت بالاى سر حرم نرفته ام .) از پایین وارد شده و از همان سمت خارج مى شدند.(1)
(اِنّما یَخشى اللّهَ مِن عِبادِهِ العُلَماءُ)
همانا تنها مردمان عالِم خداترسند.
سوره فاطر: آیه 28
******
پاورقی: 1- احیاگر حماسه غدیر: ص 60.
داستانهائى از علماء : علیرضا خاتمى
شرط استجابت دعاى امت پیامبر
شخص یهودى خدمت امیر المؤ منین على - علیه السلام - آمد، و از فضل خاتم الا نبیاء - صلى الله علیه و آله - بر سایر انبیاء - علیهم السلام - سؤ ال نمود، و گفت که حق تعالى ملایکه را به سجده آدم - علیه السلام - امر کرد.
آن حضرت فرمود: افضل از آن را به محمد - صلى الله علیه و آله - کرامت نموده ؛ زیرا که خود بر او صلوات فرستاد، و به ملایکه امر فرمود که بر او صلوات فرستند، و عبادت عباد را تا روز قیامت ، در صلوات بر آن حضرت قرار داد، و فرمود که : ان الله و ملائکته یصلون على النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما و هر که در حال حیات یا بعد از وفات آن حضرت ، بر او صلوات فرستد، حق تعالى به هر صلواتى ده صلوات بر آن کس مى فرستد، و ده حسنه به او عطا مى فرماید.
و هر که بعد از وفات آن جناب ، بر او صلوات فرستد، آن حضرت مطلع مى شود و بر آن کس صلوات و سلام مى فرستد، مثل صلواتى که فرستاده است و حق سبحانه و تعالى ، دعاى امت او را، در هر چه از پروردگار سؤ ال نمایند، موقوف مى دارد و به اجابت نمى رساند، تا آن که بر آن حضرت صلوات فرستند. و این برزگ تر و عظیم تر است از آن چه به آدم - علیه السلام - عطا فرمود.
******
آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت -عباس عزیزى
پندهای کوتاه از نهج البلاغه :
مردم دنیا، کارگرانند. گروهى در دنیا و براى دنیا کار کنند. چنان که دنیاشان ، آنان را از کار آخرت باز داشته است . از نیازمندى بازماندگان خود بیمناکند و بر خویش بیمى ندارند. و زندگى خویش در راه سود دیگران مى بازند.
و گروهى دیگر، در دنیا، براى آخرت خویش کار مى کنند. چنان که کار دنیاشان ، به خودى خود، ساخته مى آید و از دنیا و آخرت بهره مند مى شوند و موجه در پیشگاه خدا حاضر مى آیند و پروردگار، دست نیاز آنان را کوتاه نمى کند.
دعای داعیان را امام زمان(عج) آمین می گوید
طبق روایات وارده هنگامی که موالیان و دوستان خاندان عصمت و طهارت دعا می کنند، اولیای خدا آمین می گویند، و چه ارزشمند است دعایی که حضرت اباصالح المهدی علیه السلام آمینش را بگوید. برای اثبات گفتارمان به بیان یک روایت بسنده می کنیم:
محمد بن الحسن الصفار در بصائر الدرجات به سند خود از ابوالربیع شامی آورده است که گفت: به حضرت ابوعبدالله صادق علیه السلام عرضه داشتم: از عمرو بن اسحاق حدیثی به من رسیده. فرمود: آن را عرضه کن. گفتم: وی بر امیرالمومنین علی علیه السلام داخل شد، پس
آن حضرت آثار زردی بر صورتش دید، فرمود: این زردی چیست؟. پس بیماریی که در او بود، توضیح داد.
آن حضرت به او فرمود: ما خوشحال می شویم به خوشحالی شما، و اندوهگین می گردیم به حزن شما، و بیمار می شویم به بیماری شما، و دعا می کنیم برای شما، و شما که دعا می کنید ما آمین می گوییم.
عمرو به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد: آنچه فرمودید دانستم، ولی چگونه ما دعا می کنیم شما آمین می گویید؟.
آن حضرت فرمود: بر ما یکسان است حاضر و دور. امام صادق علیه السلام فرمود: عمرو راست گفته است. [1] .
*******
پاورقی
[1] بصائر الدرجات، ص 260.
نامى از سوى خدا
آورده اند که روزى رسول صلى الله علیه و آله و سلم و جبرئیل با یکدیگر در حدیث بودند که امیر المومنین بگذشت و سلام نکرد، جبرئیل گفت : یا رسول الله ! چیست حال امیر المومنین که بر ما بگذشت و سلام نکرد؟ رسول گفت : اى جبرئیل ! چون است که وى را امیر المومنین خواندى ؟ گفت : حق تعالى وى را بدین نام خوانده است در فلان غزا(1) و مرا گفت که به نزدیک رسول من برو و بگو تا امیر المومنین را فرماید تا در میان دو صف جولان کند که فرشتگان مى خواهند جولان او را ببینند.
پس دگر روز رسول گفت : یا امیر المومنین ! چگونه بود که دیروز بر من و جبرئیل بگذشتى و سلام نکردى ؟
گفت : یا رسول الله ! دحیة الکلبى (2) را دیدم که با یکدیگر در حدیث بودید، نخواستم که حدیث شما بر شما بریده شود. یا رسول الله ! چگونه است که مرا امیر المومنین خواندى ؟ - و پیش از آن رسول وى را امیر المومنین نخوانده بود - گفت : جبرئیل مرا خبر داد که پادشاه عالم تو را امیر المومنین نام نهاده است .
گفت : یا رسول الله ! در حال حیات تو من امیر المومنین باشم ؟ گفت : آرى ، انت امیر من فى السماء و امیر من فى الارض و امیر من مضى و امیر من بقى الى یوم القیامة .(3) تو امیر اهل آسمانى و امیر اهل زمینى و امیر کسانى که بگذشته اند و امیر آنان که باقى اند تا روز قیامت .
*******
پاورقی:1- جنگ .
2- نام یکى از صحابه است که جبرئیل به شکل او در آمده بود.
3- اثبات الهداة ،2/238.
داستان عارفان: کاظم مقدم
برتر از انبیاء
آورده اند که در آن وقت که شاه مردان را ضربت زده بودند، صعصعه بن صوحان پیش وى آمد و گفت : یا امیر المومنین ! مدتى است که مسائلى چند در خاطر من مى گردد. من خواستم که از حضرتت سئوال کنم ، هیبت تو مرا مانع شد. اگر اجازت فرمایى بپرسم ؟ گفت : بپرس . گفت : یا امیر! تو فاضلترى ، یا آدم ؟ گفت : یا صعصعه ! تزکیه امرء نفسه قبیح .(1) یعنى : قبیح است که مرد خود را بستاند اما چون مى پرسى ، (مى گویم ) آدم را از یک چیز نهى کردند، وى بدان نزدیک شد (و بخورد) و بسیار چیزها بر من مباح کردند و من آن نکردم و گرد آن نگشتم و بدان نزدیک نشدم .
گفت : تو فاضلترى ، یا نوح ؟ گفت : نوح بر قوم خود دعاى بد کرد و من نکردم ؛ و پسر نوح کافر بود و پسران من سیدان جوانان اهل بهشتند.
گفت : تو فاضلترى ، یا ابراهیم ؟ گفت : ابراهیم گفت : رب ارنى کیف تحیى الموتى (2) و من گفتم : لو کشف بى الغطاء ما ازددت یقینا .(3)
گفت : تو فاضلترى ، یا موسى ؟ گفت : حق تعالى وى را به رسالت فرستاد پیش فرعون ، گفت : من مى ترسم که مرا بکشند - که من یکى را از ایشان کشته ام . برادرم هارون را با من بفرست . و چون رسول صلى الله علیه و آله و سلم مرا فرمود که سوره برائت بر اهل مکه خوانم - و من صنادید(4) قریش را کشته بودم - نترسیدم و برفتم و بر ایشان خواندم و تهدید و عیدشان (5) کردم .
گفت : تو فاضلترى ، یا عیسى ؟ گفت : مریم در بیت المقدس بود، چون وضع حملش شد، آواز آمد که برون رو که این خانه عبادت است نه خانه ولادت ، و مادر مرا چون وضع حمل شد برون کعبه ، آواز آمد که به اندرون کعبه آى و من در اندرون کعبه در وجودم آمدم . گفت : راست گفتى یا امیر المومنین .
*******
1- الانوار النعمانیه ، 1/ 28.
2- (خدایا! به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده مى کنى ؟) سوره بقره ، آیه 260
3- یعنى : (اگر حجابها برایم برداشته شوند یقینم (ذره اى ) افزایش نمى یابد). غرر الحکم ، 5/108.
4- جمع صندید، مرد شجاع و دلاور.
5- وعده بد؛ بیم دادن .
داستان عارفان: کاظم مقدم
تعجب فرشتگان
شبى رسول صلى الله علیه و آله و سلم چون از نماز خفتن (1) فارغ شد، یکى از صف برخاست و گفت : یا رسول الله ! غریبم و درویش .
خواجه صلى الله علیه و آله و سلم گفت : کیست که این درویش را طعامى دهد؟
شاه مردان برخاست و دست درویش گرفت و به خانه برد و فاطمه علیهما السلام را گفت : در کار این درویش نظرى کن . فاطمه علیهما السلام گفت : اى على ! در خانه اندک طعامى است که یک کس را کفایت نبود؛ و تو روزه دارى و افطار نکرده اى و حسن و حسین گرسنه اند، اما ایثار کنیم . طعام بیاورد و به شاه مردان داد. شاه مردان در پیش درویش بنهاد و با خود گفت : نیکو نبود که با مهمان طعام نخورم و اگر بخورم وى را کفایت نبود، دست به چراغ دراز کرد - که اصلاح کنم - و چراغ را فرونشاند و فاطمه علیهما السلام را گفت : چراغ در گیر و در گرفتن چراغ درنگ کن تا که مهمان از طعام فارغ شود؛ و دست به طعام مى برد و دهن مى جنباند و چنان مى نمود که طعام مى خورد و نمى خورد - تا که مهمان از طعام فارغ شد. فاطمه علیهما السلام چراغ را درگرفت . امیرالمؤمنین علیه السلام نگاه کرد آن طعام همچنان باقى بود. گفت : اى درویش ! چرا طعام نخوردى ؟ گفت : سیر خوردم - اما حق تعالى بر این طعام برکت کرده است . دیگر روز مرتضى علیه السلام به حضرت مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم شد. خواجه صلى الله علیه و آله و سلم گفت : اى على ! دوش فرشتگان آسمان از آن تعجب کردند که تو کردى و حق تعالى در حق تو این آیت فرستاد که : و یؤ ثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة .( 2)
******
پاورقی:1- نماز عشا.
2- ( و دیگران را بر خود مقدم مى دارند هر چند که خودشان بسیار نیازمند باشند). سوره حشر، آیه 9.
داستان عارفان: کاظم مقدم
بیرون کشیدن تیر از پاى على علیه السلام
واقعه امیرالمومنین علیه السلام و پیکان در جنگ احد را مرحوم ملا فتح الله کاشانى در تفسیر منهج الصادقین در ضمن آیه الذین هم فى صلوتهم خاشعون در اول سوره مبارکه مؤ منون قرآن کریم نقل کرده است که :
در اخبار صحیحه آمده که در روز احد پیکان مخالفین در بدن مبارک امیرالمؤ منین علیه السلام نشست و از غایت وجع نتوانستند که آن را بیرون آورند؛ صورت حال را به حضرت رسالت صلى الله علیه و آله و سلم عرض کردند، فرمود که در وقتى که وى در نماز باشد پیکان را از بدن او بیرون بکشید چه توجه او در این حال به حضرت عزّت بر وجهى است که خود را فراموش مى کند و از ما سوى بى خبر مى شود، پس چون به نماز مشغول شد جّراح را آوردند و پیکان را از بدن اطهر او بیرون آوردند و خون بسیار بر سجّاده آن حضرت ریخته شد، و چون از نماز فارغ شد و آن خون را مشاهده نمود پرسید که این خون چیست ؟
گفتند که در حینى که پیکان از بدن شما بیرون آوردیم این خون از آن جراحت بیرون آمد، فرمود: به خدایى که جان على در قبضه قدرت اوست که درنیافتم و واقف نشدم که شما در چه وقت بدن مرا شکافتید و پیکان را بیرون آوردید.
واقعه یاد شده را عارف جامى نیز نیکو به نظم درآورده است و آن را شیخ بهایى در مجلد چهارم کشکول (طبع نجم الدوله ، ص 412)، بدین صورت نقل کرده است : مولانا جامى :
شیر خدا شاه ولایت على
صیقلى شرک خفى و جلىّ
روز احد چون صف هیجا گرفت
تیر مخالف به تنش جا گرفت
غنچه پیکان به گل او نهفت
صد گل محنت ز گل او شگفت
روى عبادت سوى محراب کرد
پشت بدرد سر اصحاب کرد
خنجر الماس چو بند آختند
چاک به تن چون گلش انداختند
غرقه به خون غنچه زنگارگون
آمد از آن گلشن احسان برون
گل گل خوش به مصلّى چکید
گشت چو فارغ ز نماز آن بدید
این همه گل چیست ته پاى من
ساخت گلزار مصلّاى من
صورت حالش چو نمودند باز
گفت که سوگند به داناى راز
کز الم تیغ ندارم خبر
گر چه زمن نیست خبردارتر
طایر من سدره نشین چه باک
گر شودم تن چو قفس چاک چا ک
جامى از آلایش تن پاک شو
در قدم پاک روان خاک شو
شاید از آن خاک به گردى رسى
گرد شکافى و به مردى رسى (1)
*********
پاورقی :1- داستانهاى عارفانه در آثار (علامه حسن زاده آملى) -هزار و یک کلمه ، ج 3، ص 279 - 278.
نماز اوّل وقت وسط جنگ
ابن عباس مى دید که حضرت على علیه السّلام گاهى در وسط جنگ به آسمان نگاه مى کند.
جلو آمد و پرسید: چرا به آسمان نگاه مى کنید؟
حضرت فرمود: براى اینکه نماز اوّل وقت از دستم نرود.
گفت : الا ن شما در حال جنگ هستید. حضرت فرمود:
از نماز اوّل وقت نباید غفلت شود، حتّى در میدان جنگ .(1)
******
پاورقی :1- سفینة البحار، ج 2، ص 44.. یکصد و چهارده نکته در باره نماز- حجة الاسلام محسن قرائتى
دعاى خضریادعای کمیل
کمیل مى گوید: با مولایم امیرالمؤ منین در مسجد بصره نشسته بودم و اصحابش با او بودند، به بعضى از آنان گفت : معنى قول خداى عزّوجلّ فیها یفرق کل امر حکیم چیست ؟
امام فرمود: شب نیمه شعبان است ، سوگند به کسى که جان على در دست او است هیچ بنده اى نیست مگر این که جمیع خیر و شر براى او در این شب تا همان شب آینده مقسوم است ، و هر بنده اى که این شب را احیاء کند و دعاى خضر علیه السلام را بخواند دعاى او به اجابت مى رسد، پس چون حضرت منصرف شد و مراجعت فرمود، شب به خدمت او رفتم همینکه مرا دید پرسید که اى کمیل چه مى خواهى و چه چیز سبب آمدن تو شده است ؟ گفتم : یا امیرالمؤ منین علیه السلام به طلب دعاى خضر آمده ام . فرمود: بنشین اى کمیل چون این دعا را حفظ کردى در هر شب جمعه یا در هر ماه یک بار و یا در سال یک بار و یا در عمر یک بار بخوان تا از بدى ها بازداشته شوى و یارى شده و روزى داده شوى و هرگز از آمرزش محروم نمانى ، اى کمیل طول صحبت تو با ما موجب شد که چنین نعمت و عطایى را به تو ببخشم .
چقدر کمیل همّت و عزم داشت ، چقدر عشق و شوق داشت ، چقدر تشنه و طالب بود که تا چیزى سراغ گرفت در راه تحصیل آن شد، و شب به خدمت امام رسید و دعاى خضر را از آن جناب طلب کرد و از آن حسن طلبش و صفاى سریره و هدف مقدسش چنین سفره پربرکت دعاى خضر علیه السلام را براى همه اهل حال و دعا و مردم صاحب دل گسترده است و چنین اثر قیم و قویم را از خود به یادگار گذاشته است و دعاى خضر را دعاى کمیل کرده است ، آرى باید گدایى کرد که جواد گدا مى خواهد.
بانگ مى آید که اى طالب بیا
جود محتاج گدایان چون گدا
جود محتاج است و خواهد طالبى
هم چنان که توبه خواهد تایبى
جود مى جوید گدایان و ضعاف
هم چو خوبان کاینه جویند صاف
روى خوبان ز آینه زیبا شود
روى احسان از گدا پیدا شود
و امام علیه السلام به کمیل فرمود: طول صحبت تو با ما موجب احسان چنین عطایى شده است پس پیدا است که کمیل خیلى ملازم آن حضرت بود.(1)
********
پاورقی :1- ولایت تکوینى ، ص 41 - 40. .- داستانهاى عارفانه در آثار (علامه حسن زاده آملى)-عباس عزیزى