توصیف علی(ع) از زبان پیامبر(ص)
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، سواره بیرون آمد در حالی که امیرالمؤمنین علیهالسلام همراه او پیاده میرفت، فرمود: یا ابالحسن! یا سواره بیا یا برگرد؛ زیرا خداوند مرا امر کرده که هرگاه سوارهام تو هم سوار شوی، و پیاده باشی، هرگاه پیادهام و بنشینی، چون نشستهام، مگر در حدی از حدود الهی که به ناچار نشست و برخاست کنی؛ خداوند به من کرامتی نداده، مگر آنکه مثل آن را به تو عطا فرموده است؛ مرا به نبوت اختصاص داده و تو را در آن ولی (سرپرست امت) قرار داده، تا حدودش را به پاداری و در سختی امورش قیام نمایی؛ قسم به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله وسلم را به حق به نبوت برانگیخته، هر که تو را انکار کند به من ایمان نیاورده، و هر که به تو کفر بورزد ایمان به خدا نیاورده است؛ فضل تو از فضل من و فضل من برای تو و آن فضل پروردگار است و این است معنی قول خداوند: (قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفر حوا هو خیر مما یجمعون) .«1»
(ای پیامبر! به مردم بگو شما به فضل و رحمت خدا شادمان شوید که آن از ثروتی که اندوخته میکنید، بهتر است.)
فضل خدا، نبوت رسول و رحمتش ولایت علی علیهالسلام است؛ پس شیعه باید به نبوت و ولایت، خوشحال باشد و این برای آنان بهتر است از آنچه دشمنان از مال و فرزند و اهل در دنیا جمع مینمایند؛ قسم به خدا، یا علی! تو خلق نشدی مگر برای پرستش پروردگارت؛ و به تو معالم دین شناخته میشود و راه کهنه به تو اصلاح میگردد. هر کس از تو گمراه شد، گمراه است و خداوند هدایت نمیکند کسی را که ولایت تو ندارد و هدایت به تو نشده است، و این است معنی قول خداوند عزوجل:(و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی). «2»
(من زیاد آمرزندهام کسی را که بازگردد و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد و به راه آید)، یعنی به ولایت تو آید. خداوند مرا امر کرده است که هر حقی که بر من فرض کرده برای تو مقرر کنم؛ حق تو واجب است بر کسی که ایمان آورد؛ اگر تو نبودی حزب الله شناخته نمی شد، به تو دشمن خدا شناخته میشود، هر که با ولایت تو خدا را ملاقات نکند چیزی ندارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند این آیه را بر من نازل کرد:(یا أیها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته): «3» (ای پیامبر)! آنچه به تو از خداوند، نازل شد برسان، «که آن ولایت تو یا علی علیهالسلام بوده است، اگر آن را نرسانی رسالت او پروردگار را انجام ندادهای»؛ من پیامبر، اگر ولایت تو را نمیرساندم، همه اعمالم از بین میرفت؛ هر که خداوند را به غیر ولایت تو ملاقات کند، عملش باطل است و این وعدهای است که برایم ثابت شده است؛ و نگویم چیزی را مگر آنکه پروردگار گوید، و آنچه گویم از خداست که درباره تو نازل کرده است. «4»
××××
پاورقی:1-یونس،آیه58 2-طه،آیه82 3-مائده،آیه67
4-امالی،الصدوق،ص399وداستانهایی اززندگی حضرت علی(ع)،ص23-
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
آنچه بر خود نمىپسندى بر دیگران مپسند
فأحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها. - نامه /31
ترجمه:
آنچه که براى خود دوست میدارد، براى خود نمىپسندى، براى دیگران هم مپسند.
شرح:
یک ضربالمثل فارسى مىگوید ((آنچه به خود نمىپسندى، به دیگران روا مدار)). و ضربالمثل دیگرى مىگوید:((یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به مردم)). این دو ضربالمثل، و دهها ضربالمثل دیگر، و شعرها، و کلمات کوتاه و بلند بسیارى که در زبان و ادبیات ما، در باره همین موضوع صحبت میکند، همه، با الهام گرفتن از سخن امام علیهالسلام، و در توضیح و تشریح آن گفته شده و رواج پیدا کرده است.
و منظور از تمام این سخنان، آن است که درباره یکى از دستورات عمیق و پر معنى اسلام، به شکلهاى گوناگون، توضیح داده شود. بر اساس این دستور والا و زندگى ساز اسلام، ما انسانها وظیفه داریم که در هر کارى، رعایت حال دیگران را نیز بکنیم. یعنى همیشه خودمان را به جاى دیگران بگذاریم، و با مردم طورى رفتار کنیم، که دوست داریم دیگران با ما همانطور رفتار کنند.
کسیکه به مشکلات و ناراحتیهاى دیگران اهمیت نمىدهد، باید حساب کند که آیا خودش مىتوان همان مشکلات و ناراحتیها را تحمل کند، یا نه، به زبان سادهتر باید گفت: هر کس راضى شود که یک جوالدوز به تن دیگرى فرو رود، باید با انصاف و مروت حساب کند که آیا خودش حاضر است یک سوزن به تنش فرو رود، یا نه؟
مسلمان مومن واقعى، کسى است که براى دیگران نیز به اندازه خودش، راحت و آسایش و حق استفاده از مواهب زندگى را بخواهد و اصولا آسایش و خوشبختى خود را، در آسایش و خوشبختى دیگران جستجو کند.
××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
جامعیت قرآن
و فى ا لقرآن نبا ما قبلکم و خبر ما بعدکم و حکم و ما بینکم. - ح / 313
ترجمه:
سرگذشت نسلهاى پیشین شما، و خبرهاى مربوط به نسلهاى آینده شما، و احکام و دستورات به امورى که بین شما جارى است، همه در قرآن آمده است.
شرح:
آنچه انسان، در زندگى این جهانى خود به آن نیازمند است، بطور کلى، خارج از این سه مورد نیست:
* نخست، میخواهد بداند که پدران و مادران و نیاکان او، در گذشته، چگونه بودهاند، چگونه زیستهاند، چهها مىاندیشیدهاند،
* آن گاه مىخواهد بداند پس از مرگ او، دنیا چه صورتى خواهد داشت، و نسلهاى آینده در چه اوضاع و شرایطى خواهند زیست، و احوال آنها، در دنیاى آینده چگونه خواهد بود.
* و سپس مىخواهند بداند: در حال حاضر، در دوران بین گذشته و آینده، که خود در آن زندگى میکند، با مردم چگونه باید رفتار کند، و امورى را که بین او و دیگران جارى است، چگونه سر و سامان دهد، تا به راه نادرست نرود و به طریق آسایش و رستگارى گام بردارد
قرآن مجید، کلام الهى و آسمانى ما مسلمانان، کتاب سازنده و روشنگرى است که این سه موضوع مهم و حیاتى را، براى ما، به روشنى و بدون تردید یا ابهام، توضیح داده است.
پس ما، اگر مىخواهیم با درک و آگاهى زندگى کنیم و در منجلاب و گمراهیها فرو نرویم، و به سوى سعادت گام برداریم، باید قرآن را به دقت بخوانید، معنى آن را درک کنیم، و مفاهیم آن را دستور زندگى خویش قرار دهیم، و احکام آن را به کار بندیم.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
حق یکى است
ما اختلفت دعوتان الا کا نت احدا هما ضلا لة - ح / 183
ترجمه:
هر گاه در مورد امرى واحد، دو ادعاى مختلف وجود داشته باشد، ناچار، یکى از آن دو گمراهى (باطل) است.
شرح:
بسیار دیده مىشود که دو شخص، یا دو گروه، بر سر یک مسئله اختلاف دارند. به این معنى که هر کدام، در مورد آن مسئله، ادعایى دارد که با ادعاى دیگرى مخالف است، و هر یک نیز، ادعاى خود را صحیح و بر حق میداند و ادعاى دیگرى را غلط و باطل میشمارد.
اما، از آنجا که همیشه حق یگانه است، و هر چیزى که بر حق باشد، نمىتواند دو صورت و دو شکل جداگانه داشته باشد و هر دو نیز، درست و بر حق باشند، ناگزیر باید قبول کرد که دستکم، یکى از آن دو ادعا، باطل و گمراهانه است.
روشنتر بگوییم: نمىشود که دو نفر، در مورد یک موضوع دو ادعاى مختلف بکنند، و هر دو نیز درست گفته باشند. یعنى اگر، در چنین مواردى، یقین داشته باشیم که هر دو نفر در اشتباه نیستند، پس باید مطمئن باشیم که بطور قطع، فقط یکى از آنها ((حق)) میگوید و دیگرى بر باطل است.
وظیفه کسى هم که با چنین افراد یا گروههایى روبرو میشود، آن است که سخن و عقیده و ادعاى هر دو را، به دقت بررسى کند، تا آنچه را که بر حق است دریابد، و با انتخاب و پذیرش حق، از باطل دورى کند.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
خشنودى از کار بدکاران
ا لراض بفعل قوم کا لداخل فیه معم و على کل داخل فى باطل أثمان اثم ا لعمل به و اثم ا لرض به. – ح / 154
ترجمه:
هر کس که به کار گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آنها همراهى کرده است، هر کس در کار نادرست همراهى کند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همکارى در آن کار نادرست، و گناه رضایت دادن به انجام آن.
شرح:
اسلام، دینى است که پیرامون خود را، همواره از زندگى کردن و حصارهاى خلوت و تنهائى و سر بردن در چهار دیواریهاى در بسته، باز میدارد. و در مقابل، همه را به زندگى اجتماعى دعوت میکند. براى یک چنین زندگى اجتماعى برادرانهایى، که در آن همه نسب به یکدیگر وظایف و مسئولیتهایى دارند قوانین کاملى نیز قرار داده، که جلوههاى گوناگون آن، در تعالیم درخشان اسلامى دیده مىشود.
بر اساس این قوانین، خوب بودن و خوب زیستن، تنها این نیست که ما، خود را از همه کنار بکشیم، و در خلوت و تنهایى مشغول عبادت شویم و کارى به کار دیگران و سایر افراد جامعه نداشته باشیم. چه، در این صورت، حتى اگر هیچ گناهى از ما سر نزند، باز در گناهى که دیگران، در کنار ما و مقابل چشمان ما انجام میدهند، شریک و سهیم خواهیم بود. به بیان دیگر، یک مسلمان مؤمن واقعى، نباید در برابر کارهاى باطل و نادرست دیگران نیز، ساکت بنشیند و هیچ اقدامى نکند.چون این سکوت، دلیل آن است که او، با انجام آن کارهاى باطل مخالفتى ندارد و کسى که مخالف امرى نباشد، بطور طبیعى، به انجام آن امر، رضایت داده است. و راضى بودن به انجام کار دیگران نیز مانند آن است که خود او هم در آن کار، شرکت و دخالت داشته است.
از این روست که امام علیهالسلام میفرماید: مسلمانان مؤمن حق ندارد ساکت بنشیند و شاهد و تماشاگر کارهاى باطل دیگران باشد.چون در آنصورت، از او دو گناه سرزده است. یک گناه همان رضایت دادن به انجام آن کار است، و گناه دیگر آن است که با چنین رضایتى، خود او نیز، در آن کار نادرست بصورت همکار و همراه در آمده و در حقیقت مثل آن است که خود نیز، در انجام آن گناه، شرکت و همکارى داشته است.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
فتح خیبر
درباره فتح خیبر مورخان و سیره نویسان اسلام مطالب زیادى نوشته اند، در این جا مى آوریم . سپس به تجزیه و تحلیل آن مى پردازیم . متون و صفحات تاریخ اسلام در این غزوه نشان مى دهد که اگر جانبازى و دلاورى خارق العاده امیرمؤ منان نبود، دژهاى خطرناک خیبر گشوده نمى شد. اگر چه برخى از نویسندگان دچار تحریف حقایق شده اند و افسانه اى را در ردیف حقایق جلوه داده اند ولى عده قابل ملاحظه اى از نویسندگان محقق شیعه و اهل تسنن سهم على (ع ) را در این مبارزه ادا نموده اند اینک متن این واقعه تاریخى به طور فشرده از کتب تاریخى نقل مى شود:
هنگامى که امیرمؤ منان (ع ) از ناحیه پیامبر ماءموریت یافت دژهاى (وطیح ) و (سلالم ) را بگشاید. (دژهایى که دو فرمانده قبلى موفق به گشودن آنها نشده بودند و با فرار کردن ضربه جبران ناپذیرى بر حیثیت ارتش اسلام زده بودند) زره محکى را بر تن کرد و شمشیر مخصوص خود (ذوالفقار) را حمایل نموده و (هروله ) کنان و با شهامت خاصى که شایسته قهرمانان ویژه میدانهاى جنگ است به سوى دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را که پیامبر (ص ) به دست او داده بود، در نزدیکى خیبر بر زمین نصب نمود در این لحظه در خیبر باز گردید، و دلاوران یهود از در بیرون ریختند، نخست برادر مرحب ، جلو آمد هیبت و نعره او چنان مهیب بود که سربازانى که پشت سر على (ع ) بودند، بى اختیار عقب رفتند ولى على (ع ) مانند کوه پاى بر جا ماند، لحظه اى نگذشت که جسد مجروح حارث بر روى خاک افتاده و جان سپرد. مرگ برادر، مرحب را سخت غمگین و متاءثر ساخت . او براى گرفتن انتقام برادر در حالى که غرق سلاح بود و زره یمانى بر تن و کلاهى که از سنگ مخصوص تراشیده شده بود بر سر داشت در حالى که کلاه خود را روى آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب اشعار زیر را به عنوان رجز مى خواند:
قد علمت خیبر انى مرحب ××× شاکى السلاح بطل مجرب
یعنى در و دیوار خیبر گواهى مى دهد که من مرحبم ، قهرمان کارآزموده و مجهز با سلاح جنگى هستم .
ان غلب الدهر فانى اغلب ××× و القرن عندى بالدماء مخضب
یعنى : اگر روزگار پیروز است ، من نیز پیروزم ، قهرمانانى که در صحنه هاى جنگ با من روبرو مى شوند، با خون خویشتن رنگین مى گردند.
على (ع ) نیز رجزى در برابر او سرود و شخصیت نظامى و نیروى بازوان خود را به رخ دشمن کشید و چنین گفت :
انا الذى سمتنى امى حیدره ××× ضرعام آجام و لیث قسوره
یعنى : من همان کسى هستم که مادرم من را حیدر (شیر) خواند، مرد دلاور و شیر بیشه ها هستم .
عبل الذارعین غلیظ القصره ××× کلیث غابات کریه المنظرة
یعنى : بازوان قوى و گردن نیرومند دارم ، در میدان نبرد مانند شیر بیشه ها صاحب منظرى مهیب هستم .
رجزهاى دو قهرمان پایان یافت . صداى ضربات شمشیر و نیزه هاى دو قهرمان اسلام و یهود وحشت عجیبى در دل ناظران به وجود آورد. ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام ، بر فرق مرحب فرود آمد، سپر، کلاه سنگى و سر را تا دندان دو نیم ساخت . این ضربت آنچنان سهمگین بود که برخى از دلاوران یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند پا به فرار گذارده به دژ پناهنده شدند و عده اى که فرار نکردند با على (ع ) تن به تن جنگیده و کشته شدند. على (ع ) یهودیان فرارى را تا در حصار تعقیب نمود، در این کشمکش یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر على (ع ) زد، سپر از دست وى افتاد، على (ع ) فورا متوجه در دژ گردید و آن را از جاى خود کند و تا پایان کارزار بحاى سپر به کار برد پس از آنکه آن را بر روى زمین افکند هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از آن جمله ابورافع سعى کردند که آن را از این رو به آن رو کنند، نتوانستند در نتیجه قلعه اى که مسلمانان ده روز پشت آن معطل شده بودند در مدت کوتاهى گشوده شد. یعقوبى در تاریخ خود مى نویسد: در حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهناى آن دو ذرع بود، شیخ مفید (ره ) در ارشاد به سند خاصى از امیرمؤ منان سرگذشت کندن در خیبر را چنین تعریف مى کند: من در خیبر را کنده به جاى سپر به کار بردم و سپس در پایان نبرد آن را مانند پل بر روى خندقى که یهودیان کنده بودند، قرار دادم سپس آن را میان خندق پرتاب کردم مردى پرسید آیا سنگینى آن را احساس نمودى ؟ فرمود: به همان اندازه سنگینى که از سپر خود احساس مى کردم .
نویسندگان سیره ، مطالب شگفت انگیزى درباره قلعه هاى خیبر و خصوصیات آن و رشادتهاى على (ع ) که در فتح این دژ انجام داده ، نوشته اند و این حوادث هرگز با قدرتهاى معمولى بشرى وفق نمى دهد ولى خود امیر مؤ منان در این باره توضیح داده و شک و تردید را از بین برده است ، زیرا آن حضرت در پاسخ شخصى چنین فرمود: (ما قلعتها بقوة بشریة و لکن قلعتها بقوة الهیة و نفس بلقاء ربها مطمئنة رضیة )یعنى : من هرگز آن در را با نیروى بشرى از جاى نکندم ، بلکه در پرتوى نیروى خداداى و با ایمانى راسخ به روز بازپسین این کار را انجام دادم .
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
در خلوت هم از گناه بپرهیزید
اتقوا معاصى الله فى ا لخلوات فان ا لشاهد هو ا لحاکم. - ح / 324.
ترجمه:
در خلوت و تنهایى هم، از گناه و نافرمانى بپرهیزید، زیرا همان کسى که گناه شما را مىبیند (یعنى خداوند) خودش نیز درباره آن، داورى خواهد کرد.
شرح:
گروهى از افراد کوته فکر هستند، که گمان مىکنند اگر در خلوت و تنهایى، مرتکب گناه شوند، و کسى شاهد گناه آنها نباشد، از کیفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنکه خداوند، در همه جا حاضر است، و در خلوت و تنهایى هم، شاهد اعمال بندگان خویش است.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: کسیکه در تنهایى مرتکب گناه مىشوند، مثل کسى است که در یک کشتى، داخل اطاقک خصوص خود، نشسته است و کف آن را سوراخ مىکند. گرچه کسى شاهد این عمل زشت و نادرست نیست، تا از آن جلوگیرى کند، یا آن شخص را به مجازات رساند، ولى چنین کسى، مجازات عمل خود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بلا خواهد آمد، و همه کشتى را، با تمام سرنشینان آن غرق خواهد کرد.
پس گناه، اگر در خلوت و تنهایى صورت گیرد، هم شخص گناهکار به مجازات خواهد رسانید، هم به روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت.
از سوى دیگر، انسان در رابطه با خدا، باید بداند که: هرچند در خلوت و تنهایى مرتکب گناه شود، و کسى شاهد او نباشد، ولى خداوند، او را مىبیند و شاهد گناهان اوست. به این ترتیب، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، از داورى خداوند توانا و بینا که خود آن گناه را دیده است - هیچ راه فرارى نخواهد داشت.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
در خلوت هم از گناه بپرهیزید
اتقوا معاصى الله فى ا لخلوات فان ا لشاهد هو ا لحاکم. - ح / 324.
ترجمه:
در خلوت و تنهایى هم، از گناه و نافرمانى بپرهیزید، زیرا همان کسى که گناه شما را مىبیند (یعنى خداوند) خودش نیز درباره آن، داورى خواهد کرد.
شرح:
گروهى از افراد کوته فکر هستند، که گمان مىکنند اگر در خلوت و تنهایى، مرتکب گناه شوند، و کسى شاهد گناه آنها نباشد، از کیفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنکه خداوند، در همه جا حاضر است، و در خلوت و تنهایى هم، شاهد اعمال بندگان خویش است.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: کسیکه در تنهایى مرتکب گناه مىشوند، مثل کسى است که در یک کشتى، داخل اطاقک خصوص خود، نشسته است و کف آن را سوراخ مىکند. گرچه کسى شاهد این عمل زشت و نادرست نیست، تا از آن جلوگیرى کند، یا آن شخص را به مجازات رساند، ولى چنین کسى، مجازات عمل خود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بلا خواهد آمد، و همه کشتى را، با تمام سرنشینان آن غرق خواهد کرد.
پس گناه، اگر در خلوت و تنهایى صورت گیرد، هم شخص گناهکار به مجازات خواهد رسانید، هم به روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت.
از سوى دیگر، انسان در رابطه با خدا، باید بداند که: هرچند در خلوت و تنهایى مرتکب گناه شود، و کسى شاهد او نباشد، ولى خداوند، او را مىبیند و شاهد گناهان اوست. به این ترتیب، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، از داورى خداوند توانا و بینا که خود آن گناه را دیده است - هیچ راه فرارى نخواهد داشت.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
خداشناسى على علیه السلام
امام باقر علیه السلام از جدّش امیرمؤ منان نقل مى فرماید که : مردى برخاست و گفت : اى امیر مؤ منان با چه چیز خدایت را شناختى ؟
فرمود: با شکسته شدن عزم ها و همّت ها؛ چون تصمیم به انجام کارى گرفتم ، مانع شد. و چون عزم کردم پس قضاى الهى با عزمم مخالفت نمود؛ پس دریافتم که مدّبر، کسى است جز من .
مرد گفت : چه باعث شد شکر نعمتهاى او را به جاى آورى ؟
حضرت علیه السلام فرمود: به بلایا نگریستم که خداوند، آنها را از من دور نمود و غیر مرا دچار آن ساخت ؛ از این رو دریافتم که او به من نعمت ارزانى داشته است ، پس شکرش را بر خود لازم دانستم .
مرد پرسید: چرا لقایش را دوست دارى ؟
فرمود: چون دریافتم که براى من دین فرشتگان و فرستادگان و پیامبرانش را برگزیده ؛ دانستم که مرا گرامى داشته و فراموشم نکرده است . پس مشتاق لقایش شدم .(1)
×××××
پاورقی:1- داستانهاى عارفانه - در آثار استاد علامه آیة الله حسن زاده آملى
پندهای مولا
امام على (ع ) به مردى که از او خواهش پند دادن داشت ، فرمود: از آنان مباش ! که بى آن که نیکى کنند، امید رستگارى آخرت دارند. و با طول آرزو امید توبه دارند. در دنیا، همچون وارستگان سخن مى گویند و همچون دلبستگان عمل مى کنند. اگر بدانان بخشیده شود، سیرى ندارد و اگر از آنان باز داشته شود، خرسند نمى شود. نهى مى کنند و نهى نمى پذیرند و دیگران را فرمان مى دهند به آن چه که خود، عمل نمى کنند. نیکوکاران را دوست دارند. اما همچون آنان عمل نمى کنند. گناهکاران را دشمن مى دارند و خود، یکى از آنانند. مرگ را به سبب بسیارى گناه ، ناخوش دارند. چون بیمار شوند، از کارهاى ناپسند خود، پشیمان مى شوند و چون سلامتى را بازیابند، به کار ناپسند مى پردازند
اگر در آسایش باشند، خودپسند مى شوند. و چون مبتلا شوند، ماءیوس مى گردند. چون آنان را بلایى رسد، دست به دعا بردارند و چون آسایشى یابند، مغرورانه سرپیچى کنند. گمانشان بر آنان چیره است و آن چه یقین است ، بر آنان دسترسى ندارد. بر دیگرى به کوچکترین گناه ، ترسان شوند و خود، به بیش از آن چه که او دست زده است ، دست یازند. چون بى نیاز شوند، سرمستى و فتنه انگیزى کنند. و چون نیازمند شوند ماءیوس و خوار گردند. چون دست به کارى زنند، کوتاهى کنند و چون چیزى خواهند، زیاده روى کنند. چون شهوت بدانان روى آورد، گناه را پیش اندازند و توبه را پس . چون درد و رنجى روى آور شود، از چارچوب دین فراتر روند. پند را به توصیف مى نشینند، و خود، پند نمى گیرند. در نصیحتگرى مبالغه مى کنند و خود موعظه نمى شوند. در گفتار، راهنمایند و در کردار، اندک ورزند. به ناپایدار همچشمى دارند و در پایدار، سهل انگارند. غنیمت را غرامت مى شمرند و غرامت را غنیمت مى دانند. بر مرگ ، ترسانند و به چاره اى دست نمى زنند. گناه کوچک دیگران را بزرگ شمرند و بزرگ تر از آن را که خود ورزیده اند، کوچک . طاعت کوچکتر خویش را بزرگ شمارند و بزرگ تر از آن را که دیگران داشته اند، کوچک . مردم را طعنه زنند و عیب خویش پوشند. به بیکارگى گذراندن با ثروتمندان را بهتر از همنشینى نیک با نیازمندان دانند. به سود خویش بر دیگران حکم کنند. و به سود دیگرى ، بر خود حکم نکنند. دیگران را راهنمایى کنند، و خود را گمراه . فرمانبرى شان مى کنند و سرکش مى شوند. وفادارى مى خواهند. و وفا نمى کنند. بر مردم ، به چیزى جز خداى ترسانند و از خدا بر مردم نترسند.
جامع (نهج البلاغه ) گفت : این سخن ، پندى گوارا و سخنى بلیغ است که بینندگان را بینایى مى دهد و نگرنده اندیشمند را به عبرت وا مى دارد.
×××××××
پاورقی:1- کشکول شیخ بهایی