نصیحت پیامبر (ص ) به زهرا (س ) و على (ع )
ازازدواج حضرت زهرا (س ) با حضرت على (ع ) چندان نگذشته بود پیامبر (ص ) به دیدار آن ها آمد به آن ها مبارکباد گفت و پس از ساعاتى على (ع ) براى کارى از خانه بیرون رفت . پیامبر (ص ) به فاطمه (س ) فرمود: ((حالت چطور است ؟شوهرت را چگونه یافتى ؟))
فاطمه (س ): پدر جان شوهرم را به بهترین شوهر یافتم ولى جمعى از زنان قریش نزد من آمدند و به من گفتند: ((رسول خدا (ص ) تو را همسر یک نفر مرد فقیر و تهیدست نموده است ))
پیامبر: دخترم !نه پدرت فقیر است ، و نه شوهرت ، خداوند گنجینه هاى طلا چو نقره تمام زمین را در اختیار من نهاده است ولى من از آنها چشم پوشیدم ، و پاداشى را که در پیشگاه خدا است برگزیدم . دخترم ! اگر آنچه را که پدرت مى داند، مى دانستى دنیا در نظرت ناچیز جلوه مى کرد، سوگند به خدا در نصیحت و آموزش تو کوتاهى نکردم .شوهر تو در تقدم به اسلام و در علم و حلم از همه مقدمتر و بهتر است ، دخترم وقتى که خداوند بر سراسر زمین نگاه کرد دو مرد را برگزید یکى از آن دو را پدر تو قرار داد و دیگرى را شوهر تو.
یا بنته نعم الزوج زوجک لا تعصى له امرا :
((دختر عزیزم ! شوهر تو، نیکو شوهرى است همواره در همه امور، از او اطاعت کن ))
سپس پیامبر (ص ) على (ع ) را به حضور طلبید و در شاءن و مقام فاطمه (س ) مطالبى گفت ، از جمله فرمود: فاطمه (س ) پاره تن من است هر که او را برنجاند مرا رنجانده و هر کس او را شاد کند مرا شاد کرده است .امام على (ع ) در شاءن زهرا (س ) مى گوید:
((سوگند به خدا هیچگونه فاطمه (س ) را خشمگین و مجبور به کارى نکردم تا آن زمان که خداوند روح او را به سوى خود قبض کرد، و او نیز هیچگاه مرا ناراحت نکرد و از من نافرمانى ننمود، هر زمان به او نگاه مى کردم همه اندوهها و حزنها و رنجهایم برطرف مى شد))1
*********
پاورقی:1- بیت الاحزان ، ص 62، و 63
حدیث روز
استراحت قلب
امام على علیه السلام :
مَنْ وَثِقَ بِاَنَّ ما قَدَّرَ ا للّه لَهُ لَنْ یَفوتَهُ اسْتَراحَ قَلْبُهُ؛(1)
ترجمه
هر کس اطمینان داشته باشد که آنچه خداوند برایش تقدیر کرده است به او مى رسد، دلش آرام مى گیرد.
********
پاورقی :1- غررالحکم، ح 8763 .
اولین مؤمن
از على علیه السلام نقل شده که مى فرمود: من بنده خدا و برادر رسول خدایم من صدیق اکبرم ، به غیر از من هر کس این دعا را بکند دروغگو و افتراگر است ، هفت سال پیش از مردم با رسول خدا نماز خواندم .
ابن عباس می گفت : اولین کسى که با پیغمبر نماز خواند على بود.
جابر بن عبدالله مى گفت : رسول خدا روز دوشنبه مبعوث شد و على روز سه شنبه با او نماز خواند، زیدبن ارقم میگفت : على اولین مسلمان است . مدرک کتاب الکامل ج 2 ص 37.
«على علیه السلام شش ساله بود که رسول خدا او را بخانه خود برد و مانند یگانه پسر خانواده زیر تربیت خود قرار داده تمام اخلاق و روحیات خود را در مدت چهار و پنج سال به او منتقل ساخت ، خود آن حضرت در خطبه قاصعه میفرماید: وضعنى فى حجره و انا ولد یضمنى الى صدره و یکنفنى فى فراشه و یمسنى جسده : مرا در آغوش خود قرار مى داد در حالى که من پسر بچه بودم بسینه خود مى چسباند، در بستر خود مرا جا میداد بدن شریف خود را در تماس من قرار میداد.»
با این وضع نارسا است اگر بگوییم : على ایمان آورد چون کافر نبود که ایمان بیاورد، بلکه از اول مؤمن بود، خود حضرت در خطبه چهارم نهج البلاغه میفرماید: ما شککت فى الحق مذاریته در حق شک نکردم از روزى که آنرا بمن نشان دادند .
********
عبداله بن عباس که بخاطر وسعت علم و اطلاعاتش به«حبر الامه »معروف و از شاگردان و ارادتمندان امیر المومنین علیه السلام ، مادرش لبابه کبرى بود، موقعى که رسول خدا و بنى هاشم در شعب ابوطالب محصور بودند بدنیا آمد، موقع وفات رسول خدا سیزده سال داشت و بقولى پانزده سال ، در سال 68 هجرى در طائف از دنیا رفت .
جابر بن عبداله انصارى از طائفه خزرج و یکى از بزرگان اصحاب رسول خدا و از دوستداران خاندان عصمت و طهارت بود، خدمت على علیه السلام و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین و امام باقر علیهم السلام را درک نمود، 94 سال در دنیا عمر کرد، بسال 74 یا 77 وفات یافت . زید بن ارقم از طائفه خزرج و از سابقین در اسلام است ، در اکثر غزوات رسول اکرم شرکت داشت ، وى از علاقمندان على علیه السلام بود و در جنگ صفین شرکت کرد، بعدا ساکن کوفه شد و در آنجا خانه بنا نمود تا در سال 68 در زمان مختار از دنیا رفت .
بزغاله آدم کش
حضرت على (ع ) در ذیل خطبه اى فرمود: هنوز که دستتان از دامن من کوتاه نشده هر چه مى خواهید از من بپرسید سوگند به خدا از عده مردمى که صد نفر آنها گمراه کننده دیگران و صد نفرشان هدایت کننده آنان باشند سؤ ال نکنید جز اینکه از خواننده و رهنماى آنها که تا فرداى قیامت پایدارند اطلاع خواهم داد. مردى همانوقت از جاى برخاست پرسید: بر سر و روى من چند تار مو روئیده ؟ على (ع ) فرمود: سوگند به خدا دوست من رسول خدا (ص ) از پرسش تو به من اطلاع داد و اضافه کرد که همانا بر هر تار موى سر تو فرشته موکل است که ترا لعنت مى کند و بر هر تار موى ریش تو شیطانى موکل است که اسباب سرگردانى و بیچارگى تو را فراهم مى سازد و همانا در منزل تو بزغاله ایست که فرزند رسول خدا مى کشد و نشانه این پیشامد صحت و درستى سخن من است ...
توضیح اینکه پسر او در آن روزگار خردسال بود و تازه مى توانست بنشیند و در جریان کربلا جزو سپاهیان ابن زیاد و کشنده حضرت حسین (ع ) بود و قضیه چنان بود که حضرت على خبر داد.
******
ارشاد شیخ مفید ص 320.
به مناسبت عید سعید غدیر خم
از خُم رسیده مژده که جشن ولایت است
لبریز خم ز باده لطف و عنایت است
خُمِ خانه ولایت مولا گشوده شد
ساقی ز جای خیز که وقت سقایت است
در صحنه غدیر به فرمان کبریا
در اهتراز پرچم شاه ولایت است
آری علیّ، پسر عمّ و داماد مصطفی
شایسته ولایت و امر وصایت است
زان چشمه زلال که جوشید در غدیر
أنهار معرفت همه جا در سرایت است
گفتار او شکوفه باغ فضیلت است
رخسار او طلیعه صبح هدایت است
از زهد و جود و فضل و جوانمردی علیّ
در صفحه وجود هزاران حکایت است
اسلام آبرو ز دم ذوالفقار یافت
دین را نشان نصر درخشان، ولایت است [1] .
×××××
1-شعرازدکتررسا.
داستان غدیر خم
حضرت پیغمبر در راه برگشت به مدینه به جایی که غدیرخم نامیده میشد رسید. همان جایی که قبایل عرب از هم جدا میشدند تا به منازل خود رهسپار گردند.
در اینجا یک آیهی قرآن از آسمان نازل گشت: «ای پیغمبر، آنچه که از پروردگارت به تو نازل شده (به خلق) برسان، اگر نکنی پیغام او را نرساندهای، خدا تو را از شرّ مردم، حفظ میکند که خدا گروه کافران را هدایت نمیکند.» (سورهی 5، آیهی 66)
از معنای آیه چنین استفاده میشود که قبلاً مأموریت مهمی بر عهده پیغمبر بوده ولکن از فتنه و شرارت مردم میترسیده تا آن را آشکار سازد.
طبق فرمان پیغمبر آنها که جلو رفته بودند ناگزیر بودند برگشته منتظر قافلههای عقبی باشند تا به آن مکان برسند.
وقتی که تمام زوّار دور هم جمع شدند، پیغمبر گرامی بالای منبری که از جهاز شتر ساخته بودند بالا رفتند و اول شروع کردند به حمد و ستایش حضرت باریتعالی و سپس فرمودند: «آیا من از آنچه که شما بر خود حق (اختیار) دارید من بیشتر اختیار ندارم؟»
این فرمایش دلالت دارد بر آیهای از قرآن کریم که میگوید: «پیغمبر اختیار تام دارد بر مسلمین بیش از آنچه آنها بر خود دارند.» (سورهی 33، آیهی 5)
تمام حاضران گفتند: «صحیح است.»
سپس پیغمبر بازوی حضرت علی را گرفت و فرمود: «اینک حضرت علی، هر که را من صاحب اختیار هستم علی (ع) هم اختیاردار او است.» سپس او به درگاه خدا دعا کرد و چنین فرمود: «پروردگارا دوست باش با کسی که او را دوست دارد و دشمنی کن با کسی که با او دشمنی کند و دست یاری ده به کسی که او را یاری کند و خوار و ذلیل کن هر که او را حقیر شمارد.»
سپس اضافه فرمود: «من و علی از یک اصل و ریشه به وجود آمدهایم و سایر مردم از طبیعتهای مختلف خلق شدهاند.»
بدین وسیله حضرت علی به عنوان جانشین پیغمبر معرفی شد و تمام حاضران که بیش از یکصد هزار نفر بودند با او بیعت کردند. مخصوصاً عمربنخطّاب بیش از دیگران خوشحالی میکرد و مرتباً میگفت: «بهبه، آفرین بر تو یا علی، تو صاحب اختیار من و هر مؤمن از زن و مرد هستی.»
بیش از سیصدوپنجاه نفر از دانشمندان بزرگ [1] (سنّی) این روایت را نقل کردهاند و بعضی از آنها کتابهای جداگانهای (دربارهی این موضوع) نوشتهاند.
وقتی که تشریفات به پایان رسید آیهی دیگر از قرآن این چنین نازل شد: «آن کسانی که کافر شدند از دین شما نومید گشتند، از آنها نترسید و از من بترسید و از گناهان دوری کنید. دین را برای شما به کمال آوردم (تکمیل کردم) و نعمت خویش بر شما تمام نمودم و مسلمانی را دین شما انتخاب کردم.» (5-3)
تعدادی از دانشمندان را عقیده بر این است که این آیه موقعی که آیین حج در مکه تمام شد (در حضور پیغمبر) نازل گردید اما تعدادی از علمای [2] دیگر عقیده دارند که این آیه در روز غدیرخم بر پیغمبر گرامی وحی گردید تا خواست و ارادهی خدا را مبنی بر تعیین و نصب امام علی به عنوان پیشوای مسلمانان بعد از رحلت حضرت پیغمبر به مردم بفهماند.
به عقیدهی شیعیان، امامت (خلافت بعد از پیغمبر) مقامی است الهی (خدا تعیین میکند) و همان طور که پیغمبران توسط خدا از بین بهترین و داناترین مردم انتخاب میشوند، امام هم به همین طریق بایستی میان مردان پاک و معصوم انتخاب شوند.
او باید قادر باشد تا مسایل مبهم را روشن و سؤالات علمی را که برای بحث پیش کشیده میشود بدون اینکه در اشتباه افتد پاسخ گوید، زیرا امامت جز کامل کننده نبوت است. بنابراین خدا بهتر میداند چه کسی مرد این کار است.
روایتی که در بالا گفته شد و داستان کوتاه ذیل در اثبات خلافت بلافصل امام علی بعد از پیغمبر برای شیعیان دلایل قانع کنندهای میباشد.
روزی گدایی وارد مسجد پیغمبر شد و تقاضای کمک کرد. او درخواست خود را چند دفعه تکرار نمود اما کسی التفاتی در حق او نکرد. امام علی وقتی در رکوع نماز بود با انگشت دستش اشارهای فرمود تا به گدا بگوید انگشتری را از انگشتش بیرون کشد. درست همان وقت یک آیه از قرآن نازل شد: «سرپرست و صاحب اختیار شما خدا و پیغمبر خدا است و مؤمنینی که مداومت به نماز میکنند و در آن حال که رکوع میگزارند زکات میدهند.» [3] .
××××××
پاورقی:1- امام فخرازی درکتاب مفاتیح الغیب- امام احمدثعلبی درکتاب کشف البیان- جلال الدین سیوطی درکتاب المنصور- حافظ ابونعیم اصفهانی درکتاب حلیه الاولیاء- امام احمدحنبل درکتاب مسندوبسیاری دیگر
2- حافظ ابونعیم حسکانی درکتاب شواهدالتنزیل-سبط ابن جوزی درکتاب خواص الامه- ابوسعید سجستانی درکتاب الولایه
3- امام فخررازی درتفسیرجلدسوم،ص431- ابواسحاق ثعلبی درکتاب کشف البیان- جارالله زمخشری درکتاب کشاف ،ج1،ص422- طبری درتفسیر،ج6،ص186وبسیاری دیگر
حدیث غدیر
حدثنا عبدالله حدثنی ابیثنا ابوالنضر محمد بن طلحه عن الاعمش عن عطیه العوفی عن ابیسعید الخدری عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم قال: انی اوشک ان ادعی فاجیب و انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله عز و جل و عترتی کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و ان اللطیف الخبیر اخبرنی انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظرونی بم تخلفونی فیهما.[1] .
«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به زودی از سوی حق دعوت خواهم شد و اجابت میکنم، من در میان شما دو گوهر گرانبها بر جای میگذارم، کتاب خدا و عترت خویش، کتاب خدا ریسمانی کشیده از آسمان به زمین است. و عترتم اهلبیت من است.
خدای لطیف و دانا به من خبر داد که این دو، تا کنار حوض از یکدیگر جدا نمیشوند، بنگرید با آنها چگونه رفتار میکنید».
در برخی منابع اهل سنت «کتاب الله و سنتی» آمده است. در کنزالعمال 20 حدیث به این مضمون نقل شده [2] . که از میان آنها چهار حدیث «سنتی» یا «سنه نبیه» دارد. سه حدیث را ابوهریره نقل کرده که در یک مورد گفته:(ابونصر السجزی فی الابانه و قال غریب جدا عن ابیهریره). و حدیث چهارم از ابنعباس نقل شده است.
لیکن این دو طایفه تعارضی ندارند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کتاب خدا و عترت و سنت خود را به یادگار گذاشت و مردم را به حفظ و نگهداری از آنها توصیه نمود.
· به تعبیر عالمان اصول، اینها دو مضمون مثبت هستند که در کنار یکدیگر قابل جمعاند.
نحوهی استدلال به این حدیث شریف آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عترت و اهلبیت خود را همتای قرآن قرار داد. و فرمود آنها از یکدیگر جدا نمیشوند و راه نجات مسلمانان در تمسک جستن به این دو گوهر گرانبها است.
همه میدانند که قرآن دارای اوصافی از قبیل: نور، شفاء، رحمت، تبیان، بیان، فصل الخطاب، موعظه، هدایت و... میباشد، اگر همتا و قرین قرآن دارای این ویژگیها نباشد چگونه معقول و روا است که عدل قرآن قرار گیرد و راه نجات شود ؟! مگر نور با ظلمت میتوانند صراط حق شوند ؟ مگر تبیان و بیان و قرینی که چنین نیست توان هدایت دارند ؟ مگر هادی و مضل میتوانند هدایت کنند ؟
بنابراین از این قرین قرار دادن استفاده میشود که: همانگونه که کتاب الهی حجت بر خلق است، عترت و اهلبیت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز حجت بر خلق میباشند و کلام و فعل آنان دلیل و سند برای مسلمین است.
به طور یقین از مصادیق اهلبیت در این حدیث شریف، حضرت علی علیهالسلام است که در واقعه غدیر به مقام خلافت و ولایت منصوب شد. و اگر حجیت فعل و سخن یک امام و پیشوا ثابت شد، حجیت سنت دیگر پیشوایان را میتوان از گفتههای او ثابت کرد. گرچه در سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نام دیگر امامان علیهمالسلام نیز آمده است.
این فراز از حدیث از جهت محتوا و دلالت مانند این حدیث شریف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که: اخبرنا محمد بن عبدالله الحفید ثنا احمد بن محمد بن نصر ثنا عمرو بن طلحه القناد الثقه المامون ثنا علی بن هاشم بن البرید عن ابیه قال حدثنی ابوسعید التمیمی عن ابیثابت مولی ابیذر قال کنت مع علی علیهالسلام.... قال صلی الله علیه و آله و سلم: علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض.[3] . قال الحاکم: هذا صحیح الاسناد.
«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی علیهالسلام همراه قرآن است و قرآن با علی علیهالسلام است، این دو، تا کنار حوض از یکدیگر جدا نمیشوند ».
×××××××
پاورقی:1-مسنداحمد،ج3،ص14و17،ج4،ص367و371- السنن الکبری،ج2،ص148وج7،ص30وج10،ص114
2- کنزالعمال،ج1،ص185-188،ش943-955وص172-173،ش870-876
3- المستدرک ،ج2،ص124
لقب قضم برای امام علی(ع)
جنگ احد بود طلحة بن ابى طلحه قهرمان و پرچمدار غول پیکر دشمن به میدان تاخت . امام على (علیه السلام ) به میدان او رفت و درگیرى شدیدى پدید آمد و سرانجام طلحه بدست على (علیه السلام ) کشته شد. هنگامى که طلحه با (على علیه السلام ) روبرو شد فریاد زد یا قضم و به نقل دیگر گفت : یا قضیم . شخصى از امام صادق (علیه السلام ) پرسید: چرا دشمن ، على را با این لقب (قضم ) خواند؟ امام صادق (علیه السلام ) فرمود: این لقب را براى این به على (علیه السلام ) گفت .
در آغاز بعثت در مکه مشرکان به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آزار مى رساندند ولى تا ابوطالب پدر على (علیه السلام ) همراه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود کسى جراءت جسارت به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را نداشت . تا اینکه مشرکان عده اى از کودکان را واداشتند تا به سوى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سنگ بیندازند. هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از خانه خود بیرون مى آمد، کودکان سنگ و خاک به طرف پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مى انداختند. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از این جریان رنج آور (با توجه به اینکه موضوع به میان کودکان کشیده شده بود) به على (علیه السلام ) (که در آن زمان حدود سیزده سال داشت ) شکایت کرد.
على (علیه السلام ) عرض کرد: پدرم و مادرم به فدایت اى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هر گاه از خانه بیرون رفتید مرا نیز با خود بیرون ببرید. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم همراه على (علیه السلام ) از خانه بیرون آمدند کودکان مشرکین ، طبق معمول خود، به سوى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سنگ انداختند. على (علیه السلام ) به سوى آنها حمله مى کرد و هر گاه به آنها مى رسید گوش و بینى و عضله صورت آنها را مى گرفت و فشار مى داد و در هم مى کوبید کودکان بر اثر درد شدید گریه مى کردند و به خانه خود باز مى گشتند، پدرانشان مى پرسیدند چرا گریه مى کنى ؟ در پاسخ مى گفتند: قضمنا على قضمنا على على (علیه السلام ) ما را گوشمال و... داد از این رو على (علیه السلام ) را به عنوان قضم یاد کردند (یعنى گوشمال دهنده و درهم کوبنده(
******
پاورقی: بحار،، ج 20.
پیشگوئیهای حضرت علی(ع)
زنی در نکاح فرزندش
در زمان خلافت عمر، جوانی به نزد او آمد و از مادرش شکایت کرد و ناله سر میداد که:
خدایا بین من و مادرم حکم کن.
عمر از او پرسید:
مگر مادرت چه کرده است؟ چرا درباره او شکایت میکنی؟
جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نیز شیر داده.. اکنون که بزرگ شدهام و خوب و بد را تشخیص میدهم، مرا طرد کرده و میگوید تو فرزند من نیستی! حال آنکه او مادر من و من فرزند او هستم.
عمر دستور داد زن را بیاورند. زن که فهمید علت احضارش چیست، به همراه چهار برادرش و نیز چهل شاهد در محکمه حاضر شد.
عمر از جوان خواست تا ادعایش را مطرح نماید.
جوان گفتههای خود را تکرار کرد و قسم یاد کرد که این زن مادر من است.
عمر به زن گفت:
شما در جواب چه میگویید؟
زن پاسخ داد: خدا را شاهد میگیرم و به پیغمبر سوگند یاد میکنم که این پسر را نمیشناسم. او با چنین ادعایی میخواهد مرا در بین قبیله و خویشاوندانم بیآبرو سازد. من زنی از خاندان قریشم و تابحال شوهر نکردهام و هنوز هم باکرهام.
در چنین حالتی چگونه ممکن او فرزند من باشد؟!
عمر پرسید: آیا شاهد داری؟
زن پاسخ داد: اینها همه گواهان و شهود من هستند.
آن چهل نفر شهادت دادند که پسر دروغ میگوید و نیز گواهی دادند که این زن شوهر نکرده و هنوز هم باکره است.
عمر دستور داد که پسر را زندانی کنند تا درباره شهود تحقیق شود. اگر گواهان راست گفته باشند، پسر به عنوان مفتری مجازات گردد.
مأموران در حالی که پسر را به سوی زندان میبردند، با حضرت علی علیهالسلام برخورد نمودند. پسر فریاد زد:
یا علی! به دادم برس، زیرا به من ظلم شده و شرح حال خود را بیان کرد. حضرت فرمود: او را نزد عمر برگردانید. چون بازگردانده شد، عمر گفت: من دستور زندان داده بودم. برای چه او را آوردید؟
گفتند: علی علیهالسلام دستور داد برگردانید و ما از شما مکرر شنیدهایم که با دستور علی بن ابیطالب علیهالسلام مخالفت نکنید.
در این وقت حضرت علی علیهالسلام وارد شد و دستور داد مادر جوان را احضار کنند. او را آوردند. آنگاه حضرت به پسر فرمود: ادعای خود را بیان کن.
جوان دوباره تمام شرح حالش را بیان نمود.
علی علیهالسلام رو به عمر کرد و گفت:
آیا مایلی من درباره این دو نفر قضاوت کنم؟
عمر گفت: سبحان الله! چگونه مایل نباشم و حال آنکه از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدهام که فرمود:
علی بن ابیطالب علیهالسلام از همه شما داناتر است.
حضرت به زن فرمود: درباره ادعای خود شاهد داری؟
گفت: بلی! چهل شاهد دارم که همگی حاضرند. در این وقت شاهدان جلو آمدند و مانند دفعه پیش گواهی دادند.علی علیهالسلام فرمود: طبق رضای خداوند حکم میکنم. همان حکمی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من آموخته است.
سپس به زن فرمود: آیا در کارهای خود سرپرست و صاحب اختیار داری؟
زن پاسخ داد: بلی!
این چهار نفر برادران من هستند و در مورد من اختیار دارند. آنگاه حضرت به برادران زن فرمود:
آیا درباره خود و خواهرتان به من اجازه و اختیار میدهید؟
گفتند: بلی! شما درباره ما صاحب اختیار هستید.
حضرت فرمود: به شهادت خدای بزرگ و به شهادت تمامی مردم که در این وقت در مجلس حاضرند این زن را به عقد ازدواج این پسر در آوردهام و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را میپردازم. (البته عقد صورت ظاهری داشت).حضرت فرمود: به شهادت خدای بزرگ و به شهادت تمامی مردم که در این وقت در مجلس حاضرند این زن را به عقد ازدواج این پسر در آوردم و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را میپردازم. (البته عقد صورت ظاهری داشت).
سپس به قنبر فرمود: سریعا چهارصد درهم حاضر کن.
قنبر چهارصد درهم آورد. حضرت تمام پولها را در دست جوان ریخت.
فرمود: این پولها را بگیر و در دامان زنت بریز و دست او را بگیر و ببر و دیگر نزد ما بر نگرد مگر آنکه آثار عروسی در تو باشد، یعنی غسل کرده برگردی.
پسر از جای خود حرکت کرد و پولها را در دامن زن ریخت و گفت:
برخیز! برویم.
در این هنگام زن فریاد زد «ألنار! ألنار!» (آتش! آتش!)
ای پسر عموی پیغمبر آیا میخواهی مرا همسر پسرم قرار دهی؟!
به خدا قسم! این جوان فرزند من است. برادرانم مرا به شخصی شوهر دادند که پدرش غلام آزاد شدهای بود. این پسر را من از او آوردهام. وقتی بچه بزرگ شد به من گفتند:
فرزند بودن او را انکار کن و من هم طبق دستور برادرانم چنین عملی را انجام دادم ولی اکنون اعتراف میکنم که او فرزند من است. دلم از مهر و علاقه او لبریز است.
مادر دست پسر را گرفت و از محکمه بیرون رفتند.
عمر گفت: «واعمراه، لولا علی لهلک عمر»- «اگر علی نبود من هلاک شده بودم.» [1] .
+++++++
پاورقی:1- بحار,ج40,ص306نقل ازداستانهای بحارالانوار,ج2,ص51
جملات پایانی تورات
علی (علیه السلام) فرمود: در خاتمه ی تورات پنج جمله است که من دوست دارم هر بامداد آن را مطالعه کنم:
عالم بی عمل با شیطان برابر است، سلطان بی عدالت با فرعون یکسان است، فقیر طمعکاری که در برابر توانگران خضوع کند با سگ همانند است، ثروتی که از آن سودی نبرند با آجر مساوی است، وزنی که بدون ضرورت و احتیاج از خانه بیرون رود باکنیز هم ردیف است. [1] .
××××××
پاورقی:1- نصایح ،ص233