روزششم محرم
با فرا رسیدن روز ششم، کربلا پرجمعیتترین منطقهی عراق شده بود. عبیدالله در نامهای تهدیدآمیز به عمر بن سعد نوشت: اکنون تو را با سپاهی فراوان از سواره و پیادهگان، با تجهیزاتی تمام مسلح کرده تو بر آنها فرمانده ساختهام. آگاه باش که هر ساعت از روز و شب کارهای تو را به من گزارش میکنند. [1] حبیب بن مظاهر از امام (ع) اجازه گرفت تا نزد بنیاسد رفته و آنها را به یاری امام دعوت کند. پس از اذن امام (ع)، حبیب مخفیانه در تاریکی شب به نزد بنیاسد رفت و گفت: بهترین بشارت را که نمایندهای میتواند برای قوم خویش بیاورد برایتان آوردهام؛ شما را به یاری فرزند پیامبر دعوت میکنم. او را یارانی است که هر کدام از هزار مرد جنگی برترند، و هرگز
او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمنانش تسلیم نخواهند کرد. عمر بن سعد با انبوهی از کوفیان او را محاصره کرده است. چون شما را با من خویشاوندی است به این راه خیر راهنمایتان میشوم، امروز از من فرمان برید و به یاری او شتاب کنید تا شرف دنیا و آخرت برای شما باشد. به خدا سوگند! اگر یک نفر از شما در راه خدا در اینجا با پسر دختر پیامبر کشته شود، و صبر پیشه سازد و امید پاداش از خداوند داشته باشد، رسول خدا (ص) در بهشت یار و همنشین او خواهد بود.
در این هنگام عبیدالله بن بشیر اسدی از جا برخاست و گفت: هنگامی که این مردم آمادهی جنگ شوند و سواران از سنگینی و شدت پیکار بهراسند، من رزمندهای شجاع و دلاور، همانند شیری غرنده و جنگنده هستم. پس از آنکه نود تن از مردان بنیاسد با وی همراه شدند و به سوی امام شتافتند، جاسوسان، عمر بن سعد را از این موضوع آگاه کردند، و او، ارزق بن الحرث صیداوی را با چهارصد نفر به مقابلهی آنها فرستاد. در نزدیکی فرات دو گروه در مقابل هم قرار گرفتند. جنگ سختی در گرفت و عدهای کشته شدند. چون بنیاسد دریافتند که توانایی مقاومت ندارند، به سوی قبیلهی خود بازگشتند و شبانه از آنجا کوچ کردند تا از غضب عمر بن سعد در امان بمانند. امام (ع) پس از آنکه شرح ماجرا را از حبیب بن مظاهر شنید فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله». [2]
×××××
پاورقی:1-بحارالانوار،ج44،ص387
2- بحارالانوار،ج44،ص386،خوارزمی،مقتل الحسین،ج1،ص242
منبع:کتاب بعثت بدون وحی
حادثه کربلا و پیامبران الهی
عبور حضرت عیسى (ع)از کربلا
روایت شده است که حضرت عیسى علیه السلام در ایام سیاحت با حواریین گذرش به کربلا افتاد ناگاه شیر غرانى بر سر راه ایشان آمد و راه را برایشان بست عیسى علیه السلام پیش رفت و فرمود: چرا سر راه بر ما گرفته و نمى گذارى که ما عبور کنیم ؟شیر به زبان فصیح گفت : نمى گذارم شما درگذرید مگر این که یزید را کشنده حسین علیه السلام است لعن کنید.
عیسى علیه السلام فرمود:حسین چه کسى است ؟شیر گفت : سبط محمد النبى الامى و ابن على الولى ، فرزند زاده پیغمبر امى و پسر على ولى است .
حضرت عیسى علیه السلام فرمود: قاتل او کیست ؟
شیر گفت : قاتل وى ملعون وحوش بیابان ها و گرگان و درندگان صحراهاست ، به خصوص در روز عاشورا، پس حضرت عیسى علیه السلام دست برداشت و لعن و نفرین کرد بر یزید، و حواریین آمین گفتند و شیر از راه دور شد و ایشان به مقصد خود رفتند. (1)
×××××
پاورقی:1- وقایع الایام خیابانى ، ص 160. - چهره درخشان حسین بن على علیه السلام : على ربانى خلخالى
حادثه کربلا و پیامبران الهی
حضرت سلیمان (ع) و کربلا
سلیمان بن داود علیه السلام بر فرش خود مى نشست و در هوا سیر مى کرد.
روزى گزارش به زمین برسد باد فرش ، او را سه بار روانه کرد و برگردانید و سلیان ترسید از در آمدن به زمین باد ساکت شد، به سرزمین کربلا نزول کرد.
سلیمان به باد گفت : چرا ساکت شدى ؟باد گفت : در این سرزمین حسین علیه السلام کشته مى شود سلیمان گفت : حسین کیست ؟گفت : سبط محمد مختار صلى الله علیه و آله و پسر على کرار. گفت : قاتلش که باشد ؟گفت : لعن انس به دعایش آمین گفته ، باد ورزید و فرش را برداشت .
ریان بن شبیب از حضرت امام رضا علیه السلام نقل مى کند که ایشان فرمود: اى پسر شبیب اگر خوش باشى ، به سکونت قصرهاى بهشتى با پیغمبر صلى الله علیه و آله ، لعن کن به کشندگان امام حسین علیه السلام . (1)
×××××××
پاورقی:1- الدار المنفصود، ص 151 . - چهره درخشان حسین بن على علیه السلام : على ربانى خلخالى
روز پنجم محرم در این روز که مطابق با روز یکشنبه بوده است، عبیدالله بن زیاد مردی را به دنبال شبث بن ربعی فرستاد که در دارالاماره حضور یابد، شبث بن ربعی خود را به بیماری زده بود و می خواست که ابن زیاد او را از رفتن به کربلا معاف دارد، ولی عبیدالله بن زیاد برای او پیغام فرستاد که: مبادا از کسانی باشی که خداوند در قرآن فرموده است: «چون به مؤمنان رسند گویند: از ایمان آورندگانیم، و هنگامی که به نزد یاران خود - که همان شیاطینند - روند، اظهار دارند: ما با شماییم و مؤمنین را به سخره می گیریم» [1] و به او خاطر نشان ساخت که اگر بر فرمان ما گردن می نهی و در اطاعت مائی، در نزد ما باید حاضر شوی. شبث بن ربعی، شبانگاه نزد عبیدالله آمد تا رنگ گونه ی او را نتوان به خوبی تشخیص داد! ابن زیاد به او مرحبا گفته و در نزد خود بنشاند و گفت: باید به کربلا روی، پس شبث قبول کرد و عبیدالله او را به همراه هزار سوار به سوی کربلا گسیل داشت. [2] . سپس عبیدالله بن زیاد به شخصی به نام زحر بن قیس با پانصد سوار مأموریت داد که بر جسر صراة [3] ایستاده و از حرکت کسانی که به عزم یاری امام حسین علیه السلام از کوفه خارج می شوند، جلوگیری کند، فردی به نام عامر بن ابی سلامه که عازم بود برای پیوستن به امام حسین علیه السلام از برابر زحر بن قیس و سپاهیانش گذشت، زحر بن قیس به او گفت: من از تصمیم تو آگاهم که می خواهی حسین را یاری کنی، بازگرد، ولی عامر بن ابی سلامه بر زحر بن قیس و سپاهیانش حمله ور شد و از میان سپاهیان گذشت و کسی جرأت نکرد تا او را دنبال کند. عامر خود را به کربلا رساند و به امام حسین علیه السلام محلق شد تا به درجه شهادت نایل آمد، و از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بود که در چندین جنگ در رکاب آن حضرت شمشیر زده است. [4] . ×××××× پاورقی:1-سوره بقره آیه14----2-عوالم العلوم،ج17،ص237 3-نام پلی است که مردم کوفه برای رفتن به کربلا ازروی آن عبورمی کردند. 4-مقتل الحسین،مقرم،ص199
روز چهارم محرم
در این روز عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گردآورد و خود به منبر رفت و گفت: ای مردم! شما آل ابی سفیان را آزمودید و آنها را چنان که می خواستید، یافتید! و یزید را می شناسید که دارای سیره و طریقه ای نیکو است و به زیر دستان احسان می کند! و عطایای او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینک یزید دستور داده است که بهره ی شما را از عطایا بیشتر کنم و پولی را نزد من فرستاده که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.
سپس از منبر به زیر آمد و برای مردم شام نیز عطایایی مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم برای حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوی نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعی و شمر بن ذی الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمر بن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند. [1] .
پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا، شمر بن ذی الجوشن اولین فردی بود که با چهار هزار نفر سپاهی آزموده برای جنگ با امام حسین علیه السلام اعلام آمادگی کرد و بعد یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر و مضایر بن رهینه ی مازنی با سه هزار نفر و نصر بن حرشه با دو هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر می شدند.[2] .
××××××××
پاورقی:1-الاخبارالطوال،ص254
2-بحارالانوار،ج44،ص386
منبع:کتاب چهره درخشان حسین(ع)
سوختگان غمت با غم دل خرمند
اى که به عشقت اسیر خیل بنىآدمند
سوختگان غمت با غم دل خرمند
هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت
با خبران غمت بىخبر از عالمند
در شکن طرهات بسته دل عالمى است
و آن همه دل بستگان عقدهگشاى همند
یوسف مصر بقا در همه عالم توئى
در طلبت مرد و زن آمده با درهمند
تاج سر بوالبشر خاک شهیدان تست
کاین شهدا تا ابد فخر بنىآدمند
در طلب اشک ماست رونق مرآت دل
کاین درر با فروغ پرتو جام جمند
چون به جهان خرمى جز غم روى تو نیست
بادهکشان غمت مست شراب غمند
عقد عزاى تو بست سنت اسلام و بس
سلسلهی کائنات حلقهی این ماتمند
گشت چو در کربلا رایت عشقت بلند
خیل ملک در رکوع پیش لوایت خمند
خاک سر کوى تو زنده کند مرده را
زانکه شهیدان او جمله مسیحا دمند
هر دم از این کشتگان گر طلبى بذل جان
در قدمت جانفشان با قدمى محکمند
سرّ خداى ازل غیب در اسرار تست
سرّ تو با سرّ حق خود ز ازل توأمند
محرم سرّ حبیب نیست به غیر از حبیب
پیک و رسل در میان محرم و نامحرمند
در غم جسمت فؤاد اشک نبارد چرا
کاین قطرات عیون زخم ترا مرهمند
حادثه کربلا و پیامبران الهی
خداوند شهادت را خبر مى دهد
بزرگ بنى سلیم از مشایخ خود نقل کرده است که سالى به جنگ ساکنان روم رفتیم و بر ایشان غالب شدیم پس به یکى از کلیساهاى آن جا رفتیم و دیدیم این بیت بر دیوار آن نوشته است :
اتر جوا امه قتلت حسینا ×××× شفاعه جده یوم الحساب
آیا گروهى که امام حسین علیه السلام را کشتند، به شفاعت جدش رسول خدا صلى الله علیه وآله در روز جزا امید دارند !
پس از آنها پرسیدم چه وقت این را در جا نوشته اند ؟گفتند: سیصد سال پیش از بعثت پیامبر شما.
در کتاب یاقوت از عبدالله بن صفار روایت شده که سالى با نصارا جنگ کردیم و بسیارى از ایشان را اسیر نمودیم در میان اسیران پیرى دانا بود او را اکرام نمودیم آن پیر براى ما حکایت کرد که سیصد سال پیش از مبعوث شدن محمد عربى صلى الله علیه وآله ، گروه نصارا در بلاد روم گودالى کندند، ناگاه سنگى پیدا شد به زبان فرزندان حضرت شیث که در آن نوشته شده بود:
اترجوا عصبة قتلت حسینا ××× شفاعة جده یوم الحساب
شیخ جعفر ابن نما در مثیر الاحزان به سند خود از سلیمان اعمش روایت کرده است : سالى در ایام موسم حج مشغول طواف کعبه بودم ناگاه مردى را دیدم که مى گوید: خداوندا مر ا بیامرز، اگر چه مى دانم که مرا نمى آمرزى پس از سبب ناامیدى آن مرد پرسیدم گفت : من یکى از آن چهل نفر هستم که موکل به سر مبارک جناب امام حسین علیه السلام بودند، هنگامى که آن سر مبارک را براى یزید پلید به شام بردند، چون از کربلا بیرون رفتیم منزل اول دیر نصارا بود در آن جا فرود آمدیم و سر مبارک آن حضرت را بر نیزه بلندى نصب کردیم و به خوردن مشغول شدمیم ناگاه دیدم که دستى از دیوار پیدا شد و با قلم آهنى سطرى با خون به دیوار نوشت :
اترجوا امة قتلت حسیناز ××× شفاعة جده یوم السحاب
پس ما بسیار ترسیدیم یکى از رفیقان ما برخاست که آن دست را بگیرد، اما دست غایب شد .( 1)
آدم ابوالبشر با احترام به حضرت محمد صلى الله علیه وآله واهل بیتش نجات یافت
(فتلقى آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم ). (2)
آدم از پروردگار خویش کلمایت را بیاموخت که سبب پذیرفتن توبه او شد براى این که خداى مهربان توبه پذیر است .
از پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله درباره کلماتى که بر آدم علیه السلام القا شد و موجب پذیرش توبه اش گردید، سوال شد حضرت فرمود:
ساله بحق محمد و على و فاطمه و حسن و حسین فتاب علیه و غفرله .
آدم خدا را به حق محمد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم الصلاة و السلام خواند، پس خدا توبه او را پذیرفت و گناهى که از او سر زده بود بخشود.( 3)
روزى که به چنگ مرگ افتد بدنم ××× در کنج لحد اجل نماید وطنم
از بهر شهادتین من بنویسید ××× الله محمد و على بر کفنم
×××××××
پاورقی:1- محن الابرار، ص 38، اربلى در کشف الغمه ، ج 2، ص 237 این شعر ار نقل کرده است .چهره درخشان حسین بن على علیه السلام : على ربانى خلخالى
2- سوره بقره ، آیه 35.
3- ینابیع المودة ، باب 24، ص 95، حقاق الحق ، ج 9، ص 102، فضائل الخمسه ، ج 1، ص 170، الغدیر ج 7، ص 235، و فضائل الخمسه ، ج 1، ص 170، اثبات الوصیة ، چاپ قدیم ، ص 7.- چهره درخشان حسین بن على علیه السلام : على ربانى خلخالى
حادثه کربلا و پیامبران الهی
حضرت زکریا علیه السلام سه روز از مسجد خارج نشد
در حدیث طویل از سعد بن عبدالله اشعرى در حکایت شرفیاب شدن به حضور حضرت مهدى علیه السلام گفت : خبر ده مرا از تاویل کهیعص .
حضرت فرمود: این حروف از خبرهاى غیبى است که خداوند بنده خود زکریا را از آن آگاه کرد و حکایت آن را براى محمد صلى الله علیه و آله بیان فرمود و آن چنان است که زکریا از خداوند خواست نام پنج تن را به وى آموزد جبرئیل فرود آمد و او را بیاموخت و زکریا هر گاه نام محمد صلى الله علیه و آله و على و فاطمه و حسن علیهم السلام را مى برد اندوهش برطرف مى شد و غمش زایل مى گشت و هرگاه نام حسین علیه السلام مى برد گریه گلوى او را مى گرفت و نفسش به شمار مى افتاد روزى گفت : اى پروردگار من ! چون است که وقتى نام چهار کس از آنها را مى برم از اندوه تسلیت مى یابم و هر گاه یاد حسین مى کنم اشکم ریزان مى شود و ناله ام بیرون مى آید ؟
خداوند تبارک و تعالى او را خبر داد و فرمود: کهیعص پس کاف نام کربلاست و ها هلاکت عترت است و یا یزید است که بر امام حسین علیه السلام ستم مى کند و عین عطش حسین است و صاد و صبر و شکیبایى آن حضرت چون زکریاى این بشنید، سه روز از مسجد خود جدا نگشت و مردم را از داخل شدن به محضر خود منع فرمود و به گریه و ناله پرداخت . (1)
و او را رثا مى گوید: که خداوندا! آیا بهترین خلق خود را به مصیبت فرزند وى مبتلا مى کنى آیا چنین بلایى بر خانه او فرود مى آورى ؟آیا على و فاطمه علیهماالسلام را لباس سوگوارى مى پوشانى و اندوه آن را در منزل آنها مى آورى ؟
آن گاه گفت : اى خداى من ، مرا فرزندى روزى کن که در پیریم چشم من به وى روشن شود و چون روزى کردى ، مفتون کن مرا به دوستى او آنگاه به مرگ او اندوهناکم ساز چنان که رسول خدا صلى الله علیه و آله حبیب را به فرزندش اندوهناک ساختى پس خداوند یحیى را به وى بخشید و او را مبتلا کرد و حمل یحیى شش ماه بود چنان که حمل حسین علیه السلام چنین بود. (2)
××××××
پاورقی:1- نفس المهوم ، ص 20 .
2- نفس المهوم ، ص 20 . - چهره درخشان حسین بن على علیه السلام : على ربانى خلخالى
وه !شگفتا از تو اى خاک اسرارآمیز!
هرثمه بن مسلم مى گوید: در جنگ صفین در رکاب على بن ابى طالب کارزار کردیم ،هنگامى که از آن جا بازگشتم ، در سرزمین کربلا پیاده شده و نماز صبح در آن جا خواندیم حضرت را خاک آن جا کفى برداشت و بویید، گویى در تعقیب نماز خاک شهیدان را بویید، سپس گفت :
وه !شگفتا از تو اى خاک اسرارآمیز! از تو در رستاخیز گروه گروه بر مى خیزند و بى حساب داخل بهشت خواهند شد.
××××××
پاورقی:1- چهره درخشان حسین بن على علیه السلام : على ربانى خلخالى