عاشوراازنگاه دیگران(1)
عاشورا در نگاه برخی مستشرقین ، بزرگان و علما
شیخ جعفر شوشتری _ گاندی _ جناح _ الشّاطی _ علی خان _ عقّاد _ صُبحی _ زُغلول پاشا _ شرقاوی _ طه حسین _ جَودهُ السحّار _ طنطاوی _ العُبیدی
شیخ جعفرشوشتری : ازعظمت بلکه معجزه قرآن، آن است که برخلاف دیگر کتابها تکرارش ملال آور نیست، بلکه لطفش بیشتر می گردد، مصیبت امام حسین (ع) هم همینطور است. هرچه خوانده یا شنیده شود باز تازه است. دیگرآنکه نگاه کردن به خط قرآن عبادتست، تلاوت و گوش دادن به آن عبادتست، مرثی? امام حسین(ع) ، هم چنین است، خواندنش و گوش دادنش عبادتست، گریاندنش و گریه کردنش نیز عبادتست .
« مَنْ بَکی اَوْ بَکی اَوْ تَباکی وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةِ » ازجمله آنکه قرآن مجید به جمیع شئون معجزه است و ... و حسین (ع) هم به سربریده اش ، به اعضایش، به بدنش همه معجزه است. « بخشی ازکتاب سرای دیگر»
مَهاتما گاندی (رهبر استقلال هند) : من زندگی امام حسین(ع)، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خواندم و توجّه کافی به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امـــام حسین(ع) پیروی کند.
محمّد علی جناح (قاعد اعظم پاکستان) : هیچ نمونه ای از شجاعت، بهتر از آنکه امام حسین(ع) از لحاظ فداکاری و تهوّر نشان داد در عالم پیدا نمی شود. به عقیدهء من تمام مسلمین باید از سرمشق این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروی نمایند.
بنتُ الشّاطی (نویسنده مصری) : زینب، خواهر حسین(ع) لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی امیّه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت، در همهء حوادث سیاسی پس از عاشورا، همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویان و برپایی حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب، قهرمان کربلاف نقش برانگیزنده داشت.
لیاقت علی خان (نخستین نخست وزیر پاکستان) : این روز محرّم، برای مسلمانان سراسر جهان معنی بزرگی دارد. در این روز، یکی از حزن آورترین و تراژدیک ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد،شهادت حضرت امام حسین(ع) در عین حزن، نشانهء فتح نهایی روح واقعی اسلامی بود، زیرا تسلیم کامل به ارادهء الهی به شمار می رفت. این درس به ما می آموزد.
که مشکلات و خطرها هر چه باشد، نبایستی ما پروا کنیم و از حق و عدالت منحرف شویم.
عبّاس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری) : جنبش حسین(ع)، یکی از بی نظیرترین جنبش های تاریخی است که تاکنون در زمینهء دعوت های دینی یا نهضت های سیاسی پدیدار گشته است ... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نکرد و از شهادت حسین(ع) تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت.
احمد محمود صُبحی : اگر چه حسین بن علی(ع) در میدان نظامی یا سیاسی شکست خورد، امّا تاریخ، هرگز شکستی را سراغ ندارد که مثل خون حسین(ع) به نفع شکست خوردگان تمام شده باشد. خون حسین(ع)، انقلاب پسر زبیر و خروج مختار و نهضت های دیگر را در پی داشت، تا آنجا که حکومت اموی ساقط شد و ندای خونخواهی حسین(ع)، فریادی شد که آن تخت ها و حکومت ها را به لرزه درآورد.
محمد زُغلول پاشا (در مصر، در تکیهء ایرانیان) : حسین(ع) در این کار به واجب دینی و سیاسی خود قیام کرده و اینگونه مجالس عزاداری، روح شهادت را در مردم پرورش می دهد و مایهء قوّت اراده آنها در راه حق و حقیقت می گردد.
عبد الرحمن شرقاوی (نویسنده مصری) : حسین(ع)، شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین(ع) ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.
طه حسین (دانشمند و ادیب مصری) : حسین(ع) برای به دست آوردن فرصت و از سرگرفتن جهاد و دنبال کردن از جایی که پدرش رها کرده بود، در آتش شوق می سوخت. او زبان را دربارهء معاویه و عمّالش آزاد کرد، تا به حدّی که معاویه تهدیدش نمود. امام حسین(ع)، حزب خود را وادار کرد در طرفداری حق سختگیر باشند.
عبد المجید جَودهُ السحّار (نویسنده مصری) : حسین(ع) نمی توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت، بر فسق و فجور، صحّه می گذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم می کرد و بر فرمانروایی باطل تمکین می نمود. امام حسین(ع) به این کارها راضی نمی شد، گر چه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.
علامه طنطاوی (دانشمند مصری) : (داستان حسینی) عشق آزادگان را به فداکاری در راه خدا بر می انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار می آورد، چنانکه رای شتاب به قربانگاه، بر یکدیگر پیشی جویند.
العُبیدی (مفتی موصل) : فاجعهء کربلا در تاریخ بشر نادره ای است، همچنان که مسبّبین آن نیز نادره اند ... حسین بن علی(ع) سنّت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیامبر اکرم(ص) وظیفهء خویش دید و از اقدام به آن تسامحی نورزید. هستس خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و به این سبب نزد پروردگار، "سرور شهیدان" محسوب می شود و در تاریخ ایام، "پیشوای اصلاح طلبان" به شمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن، کامیاب گردید.
ندای ابوالفضل
سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل
ماه کجا، جلوهی لقای ابوالفضل
میرهد از رنج و غم به دنیی و عقبا
در دل هر کسی بود ولای ابوالفضل
ای دل عاشق طلب کن از سر اخلاص
جرعهای از چشمهی صفای ابوالفضل
هستی خود در ره عقیده فدا کرد
ای همه هستی من فدای ابوالفضل
در دل غمدیدهام ولای حسین است
در سر شوریدهام هوای ابوالفضل
میرسد اینک بگوش دل هله بشنو
نغمهی آزادی از ندای ابوالفضل
روز وفای بعهد در صف هیجا
گفت زمین و زمان ثنای ابوالفضل
خصم به وحشت شد از رشادت عباس
دوست به حیرت شد از وفای ابوالفضل
دست اگر شد جدا ز پیکر پاکش
هست بپا تا ابد لوای ابوالفضل
چشم امیدش بود بحشر، که «قاضی»
عفو نماید مرا خدای ابوالفضل
گریهی امام زمان(عج) در مصیبت حضرت اباالفضل(ع)
جناب حجة الاسلام آقای قاضی زاهدی گلپایگانی میفرماید: من در تهران از جناب آقای حاج محمد علی فشندی که یکی از اخیار تهران است، شنیدم که میگفت: من از اول جوانی مقید بودم که تا ممکن است گناه نکنم و آن قدر به حج، بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیة الله روحی فداه مشرف گردم! لذا سالها به همین آرزو به مکه معظمه مشرف میشدم.
در یکی از این سالها که عهدهدار پذیرائی جمعی از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل به صحرای عرفات رفتم تا بتوانم یک شب قبل از آنکه حجاج به عرفات میروند، برای زواری که با من بودند جای بهتری تهیه کنم. تقریبا عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی که برای ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمنا متوجه شدم که غیر از من هنوز کسی به عرفات نیامده است. در آن هنگام یکی از شرطههایی که برای محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آوردهای؟ مگر نمیدانی ممکن است سارقین در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمدهای، باید تا صبح بیدار بمانی و خودت از اموالت محافظت بکنی. گفتم: مانعی ندارد، بیدار میمانم و خودم از اموالم محافظت میکنم.
آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آنکه نیمههای شب دیدم سید بزرگواری که شال سبز به سر دارد، به در خیمهی من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمد علی، سلام علیکم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعی از جوانها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند. من ابتدا مقداری از آنها ترسیدم، ولی پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جای گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوانها بیرون خیمه ایستاده بودند ولی آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود. ایشان به من رو کرد و فرمود: حاج محمد علی خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟
فرمودند: شبی در بیابان عرفات بیتوته کردهای که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین علیهالسلام هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز میخوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل هوالله بخوان.
لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند. که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم! حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو آن را فراموش خواهی کرد! سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلائل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن سئوال کردم که: به نظر شما الان حضرت امام زمان علیهالسلام در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است!
سئوال کردم: روز عرفه، که میگویند حضرت ولی عصر علیهالسلام در عرفات هستند، در کجای عرفات میباشند؟ فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را میبیند؟ فرمود: بله، او را میبیند ولی نمیشناسد!
گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر علیهالسلام به خیمههای حجاج تشریف میآورند و به آنها توجهی دارند؟ فرمود: به خیمهی شما میآید، زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل علیهالسلام متوسل میشوید!
در این موقع، آقا به من فرمودند: حاج محمد علی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آوردهام! ولی چای نیاوردهام! عرض کردم: آقا اتفاقا چای نیاوردهام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید! زیرا فردا میروم و برای مسافرین چای تهیه میکنم.
آقا فرمودند: حالا چای با من! از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چایهای دنیا نمیباشد، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری، بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمیخورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.
سپس به من فرمودند: حاج محمد علی، به تو صد ریال (سعودی) میدهم، تو برای پدر من یک عمره بجا بیاور؟ عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی! من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتی خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبائی روی گونهی راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روی آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم.
پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن را نگاه کردم کسی را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیة الله ارواحنا فداه بودهاند، بخصوص که اسم مرا میدانستند و فارسی حرف میزدند! نامشان مهدی علیهالسلام بود و پسر امام حسن عسکری علیهالسلام بودند!
بالاخره نشستم و زار زار گریه کردم. شرطهها فکر میکردند که من خوابم برده است و سارقین اثاثیهی مرا بردهاند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریهام شدید شد!
فردای آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من برای روحانی کاروان قضیه را نقل کردم، او هم برای اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شوری پیدا شد.
اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آنکه من به آنها نگفته بودم که آقا فرمودهاند: «فردا شب من به خیمهی شما میآیم، زیرا شما به عمویم حضرت عباس علیهالسلام متوسل میشوید» خود به خود روحانی کاروان روضهی حضرت ابوالفضل علیهالسلام را خواند و شوری برپا شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند. ولی من دائما منتظر مقدم مقدس حضرت بقیة الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا بودم.
بالأخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسهی صبرم لبریز شد! از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی عصر علیهالسلام بیرون خیمه ایستادهاند و به روضه گوش میدهند و گریه میکنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم! من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیة الله روحی فداه آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل علیهالسلام گریه میکردم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به طرف حضرت ولی عصر علیهالسلام حرکت کنم. بالاخره وقتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند. [1] .
×××××××
پاورقی:1-کرامات الحسینیه،ج2،ص191---شیفتگان حضرت مهدی(عج)،ج1،ص149
ملاقات امام زمان(عج)،ج2،ص164
جمع شدن حیوانات و عزاداری آنها در کنار کوه الوند
عالم جلیل و کامل نبیل، صاحب کرامات باهره و مقامات ظاهره آخوند زین العابدین سلماسی (اعلی الله مقامه) فرمود: چون از سفر زیارت حضرت امام رضا علیهالسلام مراجعت کردیم؛ عبور ما به کوه الوند افتاد که در نزدیکی همدان واقع شده است. پس در آنجا فرود آمدیم و موسم بهار بود.
همراهان مشغول خیمه زدن شدند و من به دامنهی کوه نظر میکردم. ناگاه چشمم به چیز سفیدی افتاد، چون تأمل کردم پیرمرد محاسن سفیدی را دیدم که عمامهی کوچکی بر سر داشت و بر سکویی که قریب به چهار ذرع ارتفاع داشت، نشسته بود و بر دور آن سنگهای بزرگی چیده بود که به جز سرش چیزی نمایان نبود.
پس نزدیک او رفتم وسلام کردم و مهربانی نمودم. با من انس گرفت و از جای خود فرود آمد و مرا خبر داد که از گروه ضاله (صوفیه) نیست که به جهت بیرون رفتن از عهدهی تکالیف، اسمهای مختلف بر خود گذاشتهاند و با قیافههای عجیب بیرون
میآیند! بلکه برای او اهل و اولاد بوده است و پس از اصلاح امور ایشان، برای فراغت در عبادت، از آنها عزلت اختیار کرده است. و در نزد او رسالههای علمیه از علمای آن عصر بود و میگفت هیجده سال است که در آنجا ساکن شده است.
او میگفت: اول آمدن من به اینجا ماه رجب بود، چون پنج ماه و اندی گذشت؛ شبی مشغول نماز مغرب بودم، ناگاه صدای ولولهی عظیمی آمد و آوازهای غریبی شنیدم! پس ترسیدم و نماز را کوتاه کردم و در این دشت نگاه کردم. دیدم بیابان از حیوانات پر شده است و همهی آنها رو به من میآیند! اضطراب و خوفم زیاد شد و از آن اجتماع حیوانات تعجب کردم. و چون دیدم در میان ایشان حیوانات مختلفه و متضاده چون شیر و آهو و گاو کوهی و پلنگ و گرگ با هم مختلط هستند و با صداهای عجیبی صیحه میزنند! سپس در این محل دور من جمع شدند و سرهای خود را به سوی من بلند کرده و فریاد میزدند!
با خود گفتم: دور هم جمع شدن این وحوش و درندگانی که با هم دشمن هستند. برای دریدن من نیست. زیرا اگر برای دریدن من بود، باید همدیگر را میدریدند. پس این اجتماع برای امر بزرگی میباشد! باید یک حادثهی عجیبی در دنیا رخ داده باشد.
وقتی خوب فکر کردم، فهمیدم امشب شب عاشورای حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام میباشد و این فریادها و سر و صداها و فغان و اجتماع و نوحه گری و گریه و ناله برای مصیبت حضرت سیداالشهداء علیهالسلام است. وقتی مطمئن شدم، عمامه را از سر برداشتم و با دست بر سر خود زدم و خود را از این مکان انداختم و میگفتم: «حسین، حسین، شهید کربلا حسین» و امثال این کلمات را میگفتم. پس حیوانات در میان خود جایی برایم خالی کردند و دورم حلقه زدند. بعضی از حیوانات سر به زمین میزدند و بعضی خود را در خاک میانداختند و همین طور تا طلوع فجر عزاداری میکردیم!
سپس آنها که وحشیتر از همه بودند، رفتند و به همین ترتیب یک یک حیوانات رفتند و متفرق شدند. از آن سال تا به حال که مدت هیجده سال است، این عادت آنها است و هر وقت که من محرم را فراموش میکنم و یا بر من مشتبه میشود، آنها با جمع شدنشان به من توجه میدهند [1] .
×××××
اورقی:1-داستانهای شگفت ،ص285—کرامات الحسینیه،ج2،ص127—ترجمه دارالسلام نوری،ج4،ص360—منتهی الآمال ،ج1،ص840
&یا علمدارحسین(ع) &
...آن روزچه دیرمی گذشت.
گویی زمین وزمان چشم برهم نهاده بودتاگذران واقعه،مُهرشرمندگی رابرپیشانی شان بکوبد.
جهان درسکوت غریبی فرورفته بودومظلومیت رانظاره می کرد؛مظلومیتی به بلندای تاریخ.
کربلابرای کاروان،غمکده ای شده بودکه برهررهگذری،محشررامی نمایاند.
دراین محشرخاکی،توگویی حیات آسمانی درشاه رگ ها،سله بسته بود.
تلخی فرارلحظه ها،کودکان نینوارابی تاب کرده بودوقهقهه ی بی رحمی،برقلب کوچک شان فشارمی آورد.
آرامش کودکانه به یغمارفته بودونگاه های معصومانه،ذره ای ترحم می جست.
وآیادراین دشت بی کسی،آیابرای مردانگی جایی مانده بود؟
دست های کوچک درپی جرعه ای آب،خاک راکنارمی زد،تاشایدماننداسماعیل(ع)تشنه،چشمه ایاززمین بجوشد،ولی این بارآزمونی سخت ترازقصّه ی ابراهیم(ع)وفرزندش پیش روی آنان بود.
لب های ترک خورده،حکایت ازجگری تفتیده داشت که داغ ناجوانمردی رابرگرده می کشید.
کودکان،پیراهن های شان رابالازده بودندوشکم های شان راروی خاک مرطوب زیرمشک های خالی گذاشته بودندتاکمی ازسوزعطش بکاهند.
دیگرمشک نیزنای باریدن نداشت تادل بی قرارکودکان راآرامش بخشد.ودراین میان، علمدار،چه پرهیبت می نمود!
ازجاری دستانش،طپش آب به گوش می رسید.نگاهش به همه،امیدرانویدمی داد.همه ی دیدگان به ضریح دستان آب آوراودخیل بسته بودندواوخوب می دانست که ازاوچه می خواهند.
این چنین بودکه علم داربه پیشگاه امیرآمدواذن خواست تاساقی باشد،ولی امرآمدکه سقّاباش!
واین گونه شدکه سنگینی مشک بردوش علم دارافتادوبه سوی آب شتافت.ساعتی نگذشته بودکه شقاوت،مشک رادریدوآب ازشرمندگی آب شد.خیال سبزسیراب شدن کودکان،درپیش چشمان خون گرفته ی علم داردودشدوبه هوابرخاست.اینک سقّابودکه درخون وخجالت،غوطه می خوردوپایان این شرمندگی راازدست فرشته ی مرگ می طلبید.1
چشمم ازآب پرومشک من ازآب تهی است
جگرم غرقه به خون وتنم ازتاب تهی است
به روی اسب،قیامم،به روی خاک سجود
این نمازره عشق است،زآداب تهی است
«یاقمربنی هاشم ادرکنی»
پاورقی:نسیم محرم،ص321-322
احترام به عزاداران امام حسین(ع)
«امام حسین به خادم فرمودند: امشب عزیزترین میهمان مرا از حرم بیرون کردی»
آقای حاج سید عبدالرسول خادم، این قضیه را از سید عبدالحسین، کلیددار حضرت سیدالشهداء علیهالسلام و پدر کلیددار فعلی نقل فرمود:
مرحوم سید عبدالحسین شبی در حرم مطهر میبیند که عربی با پای برهنه و خون آلود، پای خونین و کثیف خود را به ضریح زده است و عرض حال میکند. آن مرحوم او را نهیب میدهد و بالاخره امر میکند که او را از حرم بیرون نمایند!
در حال بیرون رفتن، آن عرب رو به ضریح حضرت امام حسین علیهالسلام کرد و گفت: یا حسین، من گمان میکردم که اینجا خانهی شما است، اما حالا معلوم شد که خانهی شخص دیگری است، و سپس با حال منقلب از حرم بیرون رفت.
در همان شب، آن مرحوم در خواب میبیند که حضرت امام حسین علیهالسلام روی منبر در صحن مقدس تشریف دارند و ارواح مؤمنین در خدمت ایشان هستند و حضرت از خادم خود شکایت میکنند. کلیددار میایستد و عرض میکند: یا جداه! مگر چه خلاف ادبی از ما صادر شده است؟
حضرت علیهالسلام میفرمایند: امشب عزیزترین مهمان مرا از حرم من، با زجر بیرون کردی و من از تو راضی نیستم و خدا هم از تو راضی نیست! مگر اینکه او را راضی کنی. عرض میکند: یا جداه، او را نمیشناسم و نمیدانم کجاست؟
حضرت فرمودند: الان در خان حسین پاشا (نزدیک خیمهگاه) خوابیده است و دیشب به حرم ما آمده بود، زیرا او را با ما کاری بود که برایش انجام دادیم! حاجت او شفای فرزند مفلوجش بود. او فردا همراه با قبیلهاش میآید. پس تو از آنان استقبال کن.
چون سید عبدالحسین بیدار میشود، با چند از خادمها به سوی «خان حسین پاشا» میرود و آن غریب را در همانجا که حضرت فرمودند، مییابد و دستش را میبوسد و او را با احترام به خانهی خود میآورد و از او به خوبی پذیرایی مینماید.
فردا هم به اتفاق سی نفر از خدام به استقبال میرود، چون مقداری راه میرود، میبیند که جمعی هوسه کنان (شادی کنان) میآیند و آن بچهی مفلوج را که شفا یافته بود، همراه خود آوردهاند و به اتفاق به حرم مطهر آقا امام حسین علیهالسلام مشرف میشوند. [1] .
×××××
پاورقی:1-داستانهای شگفت،ص237---کرامات الحسینیه،ج1،ص80
کربلا زیارتگاه انبیاء
امام صادق علیهالسلام فرمود: «هیچ پیامبری در آسمانها نیست جز آن که از خدای عزوجل درخواست میکند که به او اجازه داده شود تا به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام رود. پس فوجی از آنها فرود آمده و جمع دیگری به بالا برمیگردند» [1] .
و فرمود: «در هر شب جمعه، فرشتگان و پیامبران و اوصیا علیهمالسلام و بهترین انبیا حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله، و برترین اوصیا که ما هستیم، به زیارت امام حسین علیهالسلام میرویم» [2] .
امام سجاد و امام صادق علیهماالسلام فرمودند: «هرکس دوست دارد صد و بیست و چهار هزار پیامبر علیهمالسلام با او مصافحه کنند، در نیمهی شعبان به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام برود، زیرا ارواح پیامبران علیهمالسلام پس از رخصت از خداوند متعال به زیارت آن بزرگوار مشرّف میشوند. در میان آنان پیامبران اولوالعزم: حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی علیهمالسلام و حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله نیز هستند» [3] .
کعب الأحبار از حضرت عیسی علیهالسلام نقل کرده که فرمودند: «هیچ پیامبری نبوده مگر اینکه به زیارت کربلا رفته و در آنجا ایستاده و فرموده: تو زمین پر خیر و برکتی هستی، که در تو ماه تابان به خاک سپرده خواهد شد» [4] .
خطیب خوارزمی از حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل میکند که فرمودند: «حضرت موسی علیهالسلام برای زیارت قبر امام حسین علیهالسلام از خداوند اجازه میگیرد و با هفتاد هزار فرشته به زیارت آن حضرت میرود» [5] .
حسین نوهی دختری ابوحمزه ثمالی میگوید: در اواخر حکومت بنیمروان مخفیانه به قصد زیارت امام حسین علیهالسلام به راه افتادم. هنگامی که به کربلا رسیدم پنهان شدم تا شب از نیمه گذشت. سپس به طرف قبر مطهر رفتم و دیدم مردی به سوی من آمد و گفت: «خدا به تو اجر عنایت کند، برگرد که نمیتوانی به زیارت مشرف شوی». من با ترس برگشتم و نزدیک طلوع فجر دوباره به طرف قبر مطهر رفتم.باز همان شخص آمد و گفت: «تو نمیتوانی به زیارت بروی». گفتم: خدایت به سلامت بدارد، چرا نتوانم؟ من از کوفه به قصد زیارت آمدهام، مرا از زیارت محروم مکن، میترسم اگر تا صبح اینجا بمانم شامیان مرا دستگیر کرده و به قتل برسانند.
او در جواب گفت: کمی صبر کن. حضرت موسی بن عمران علیهالسلام از خدای تعالی اجازه گرفته که به زیارت امام حسین علیهالسلام مشرف شود، و پس از اجازه همراه با هفتاد هزار از فرشتگان به زمین فرود آمده است. از اول شب تا حال به زیارت آن حضرت مشغولند و منتظر طلوع فجر میباشند، و پس از آن باز به آسمان عروج خواهند کرد.
گفتم: تو کیستی؟ گفت: من یکی از فرشتگانی هستم که مأمور حفظ و حراست حرم امام حسین علیهالسلام و درخواست آمرزش برای زایرین آن حضرت هستند.
حسین گوید: از شنیدن این سخنان چنان متحیر شدم که نزدیک بود عقل خود را از دست بدهم، و بالاخره پس از طلوع فجر به زیارت آن حضرت مشرف شده و از ترس شامیان به سرعت برگشتم [6] .
مرحوم علامه مجلسی، در ضمن روایتی از سلیمان اعمش نقل میکند که گوید: همسایهای داشتم از اهل سنت که زیارت امام حسین علیهالسلام را بدعت و گمراهی میدانست و زایران آن حضرت را اهل جهنم میشمرد. در شب جمعهای رؤیای صادقهای دید و موجب توبه و بازگشت او شد. او در رؤیا دید که حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین و امام حسن و حضرت زهرا و حضرت خدیجه (علیهالسلام) به زیارت آن حضرت آمده و امان نامههایی از آسمان پخش میشد که «هر کس شب جمعه به زیارت آن حضرت موفق شود، از آتش جهنم در امان خواهد بود» [7] .
شایان ذکر است که طبق نقل حاج علی بغدادی، امام زمان علیهالسلام حکم به صحت این روایت کردهاند [8] .
××××××
1- کامل الزیارات،ص111وبحارالانوار،ج1،ص59
2- کامل الزیارات،ص113وبحارالانوار،ج1،ص60
3- کامل الزیارات،ص180وبحارالانوار،ج11،ص32و58
4- کامل الزیارات،ص67وبحار،ج44،ص391
5- مقتل خوارزمی،ج2،ص169(فصل چهاردهم)
6- کامل الزیارات،ص111-112- بحارالانوار،ج1،ص59
7- بحارالانوار،ج45،ص401- نجم الثاقب،ص324-325
8- مفاتیح الجنان،حکایت حاج علی بغدادی
اشعار امام حسین علیهالسلام
هنگامى که امام حسین علیهالسلام طفل شیرخوار را دفن کرد، بپاخاست و این اشعار را قرائت کرد:
«اینان به خدا کافر شدند، و از ثواب الهى از دیر زمان اعراض کردند؛ على را در گذشته کشتند، و فرزندش حسن، زاده بهترین خلق را شهید کردند؛ و این نتیجه کینه اینان بود، آنگاه گفتند: الان بر حسین به طور جمعى یورش بریم، اى واى بر گروهى که پست هستند، جمعیت را گرد آورند براى اهل دو حرم؛ سپس حرکت کردند و یکدیگر را سفارش نمودند بر کشتن من براى خشنودى دو ملحد )عبیدالله و یزید)؛ از خدا بر ریختن خونم نترسیدند، به امر عبیدالله که زاده دو کافر است؛ ابن سعد با لشکرش همانند قطرات باران بر من تیر زدند؛ مرا جرم و گناهى از گذشته نبود، جز این که فخر مىکردم به نور فرقدین (دو ستاره): على بهترین خلق بعد از پیامبر، و پیغمبر که والدین او هر دو از قریشند؛ برگزیده خدا از خلق پدرم على است، سپس مادرم، پس من فرزند دو برگزیده هستم؛ نقرهاى که از طلا خالص گردیده، من همان نقره هستم و فرزند دو طلا؛ چه کسى همانند جد من در دنیا دارد، یا همانند پدرم، پس من فرزند دو ماه هستم؛ مادرم فاطمه زهرا، و پدرم شکننده سپاه کفر است در بدر و حنین؛ ریسمان محکم دین على مرتضى است، و پراکنده کننده لشکر دشمن و نمازگزار و به دو قبله؛ براى او در جنگ احد واقعهاى است که حرارت آن فروکش کرد با گرفتن دو سپاه؛ سپس در احزاب و فتح، که در آن نابودى دو سپاه عظیم بود؛ در راه خدا چه کردند، امت زشت کردار با عترت پیامبر و على؛ عترت نیکوکردار نبى مصطفى، و على بزرگوار و شجاع هنگام مقابله با سپاه؛ او خدا را در کودکى پرستید، در حالى که قریش دو بت را مىپرستیدند؛ او بتها را رها کرد و آنها را سجده نکرد، با قریش هرگز حتى به مقدار طرفة العین.» 1
***************
پینوشتها: 1- الاحتجاج 2/101
آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ و آیا خداپرستى در میان شما وجود دارد که درباره ظلمى که بر ما رفته است از خدا بترسد؟ و یا کسى هست که به فریادرسى ما به خدا دل بسته باشد؟ و یا کسى هست که در کمک کردن به ما چشم امید به اجر و ثواب الهى دوخته باشد؟ زنان حرم وقتى که این را از امام علیهالسلام شنیدند صداى آنها به گریه بلند شد.
استغانه امام علیهالسلام در دل دشمن اثرى نگذاشت، از همین رو امام علیهالسلام مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و فرمود: اى حبیب بن مظاهر! و اى زهیر بن قین! و اى مسلم بن عوسجه! اى دلیران و اى پا در رکابان روز کارزار! چرا شما را ندا مىکنم ولى کلام مرا نمىشنوید؟! و شما را فرا مىخوانم ولى مرا اجابت نمىکنید؟! شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان پردگیان آل رسولند که بعد از شما یاورى ندارند، از خواب برخیزید اى کریمان و در برابر این عصیان و طغیان از آل رسول دفاع کنید.
نخستین تصاویر منتشرشده از کربلا
حدیث روز
شوق زیارت
قال الامام باقر (علیه السلام):
لو یعلم الناس ما فی زیارة قبر الحسین (علیه السلام) من الفضل،
لماتوا شوقا.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: اگر مردم میدانستند که چه فضیلتی در
زیارت مرقد امام حسین (علیه السلام) است از شوق زیارت میمردند.
*******
ثواب الاعمال، ص 319؛ به نقل از کامل الزیارات.