چند گفتار از امام رضا علیه السلام
براى تبرک و نیز بهرهورى از دانش امام على بن موسى الرضا علیهما السلام،برخى سخنان آن عزیز بزرگوار را ذکر مىکنیم:
1- «المرء مخبوء تحت لسانه»مرد زیر زبانش پنهان است و چون سخن بگوید شناخته مىشود.1
2- «التدبیر قبل العمل یؤمنک من الندم»تدبیر و اندیشه پیش از انجام کار تو را از پشیمانى ایمن مىدارد. 2
3- «مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخیار»همنشینى با اشرار و بدکاران موجب بدبینى نسبتبه نیکان و درستکاران مىشود. 3
4- «بئس الزاد الى المعاد العدوان على العباد»دشمنى با بندگان خدا بد توشهیى استبراى آخرت. 4
5- «ما هلک امرء عرف قدره»شخصی که قدر و منزلتخویش را بشناسد هلاک نمىگردد. 5
6- «الهدیة تذهب الضغائن من الصدور»هدیه کینهها را از دلها مىزداید. 6
7- «اقربکم منى مجلسا یوم القیمة احسنکم خلقا و خیرکم لاهله»در قیامت آنکس به من نزدیکتر است که در دنیا خوش اخلاقتر و نسبتبه خانوادهى خود نیکوکارتر باشد.7
8- «لیس منا من خان مسلما»کسى که به مسلمانى خیانت کند از ما نیست. 8
9- «المؤمن اذا غضب لم یخرجه غضبه عن حق»مؤمن چون خشمگین شود خشمش او را از رعایتحق بیرون نمىبرد. 9
-«ان الله یبغض القیل و القال و اضاعة المال و کثرة السؤال»خداوند قیل و قال و ضایع کردن مال و پرسش بسیار (و بى مورد) را دشمن مىدارد. 10
11- محبت کردن با مردم نصف عقل است. 11
12- سختترین کارها سه چیز است:انصاف و حقگویى اگر چه علیه خود باشد-در همه حال بیاد خدا بودن-با برادران ایمانى در اموال مواسات کردن. 12
13- شخص با سخاوت از غذایى که مردم برایش آماده کردهاند مىخورد تا دیگران نیز از غذایى که او آماده مىسازد بخورند .13
14- قرآن کلام و سخن خداست از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجوئید که گمراه مىشوید .14
*********
1-2-3-4-5-6- مسند الامام الرضا (ع) ج 1 ص 294- 291
7-8-9- مسند الامام الرضا (ع) ج 1 ص 305- 294
10-11-12- مسند الامام الرضا (ع) ج 1 ص 290- 285
13- مسند الامام الرضا (ع) ج 1 ص 305- 294
14- مسند الامام الرضا (ع) ج 1 ص 305- 294
داستان دوستان
هیجده خرما یا مدّت عمر
بسیارى از بزرگان در کتاب هاى مختلف حکایت کرده اند:
شخصى به نام محمّد قرظى گوید:
در سفر حجّ وارد مسجد جُحفه شدم ؛ و چون بسیار خسته بودم ، خوابیدم ، در عالم خواب رسول خدا صلى الله علیه و آله را دیدم ، پس نزد آن حضرت رفتم .
همین که نزدیک حضرت رسیدم ، به من خطاب کرد و فرمود: با کارى که نسبت به فرزندانم انجام دادى ، خوشحال شدم .
در همین اثناء طبق خرمائى که جلوى حضرت رسول صلى الله علیه و آله بود، مرا جلب توجّه کرد، لذا از آن حضرت تقاضا کردم تا مقدارى از آن ها را به من عنایت نماید؟
حضرت رسول صلى الله علیه و آله نیز با دست مبارک خویش مقدارى خرما از درون آن طبق ، برداشت و به من داد.
چون آن خرماها را شمردم ، هیجده عدد بود، با خود گفتم : بیش از هیجده سال از عمر من باقى نمانده است .
از خواب بیدار شدم و پس از گذشت مدّتى از این جریان ، دیدم در محلّى جمعیّت بسیارى در حال رفت و آمد هستند، سؤ ال کردم اینجا چه خبر است ؟
گفتند: حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام تشریف فرما شده است و مردم جهت زیارت و دیدار با آن حضرت اجتماع کرده و رفت و آمد مى کنند.
پس جلو رفتم ، حضرت را مشاهده کردم که در همان جایگاه پیغمبر اسلام صلوات اللّه علیه ، که در خواب دیده بودم ، نشسته است ؛ و نیز جلوى حضرت رضا علیه السلام طبقى از همان خرما وجود داشت .
کنار حضرت رفتم و تقاضا کردم تا مقدارى از آن خرماها را به من عطا نماید؟
و امام علیه السلام مقدارى از آن ها را با دست مبارک خود برداشت و به من داد؛ و چون آن ها را شمردم هیجده عدد بود، خواهش کردم که چند عددى دیگر بر آن ها بیفزاید؟
امام علیه السلام در جواب فرمود: چنانچه جدّم ، رسول اللّه صلى الله علیه و آله بیش از آن مقدار داده بود، من نیز بر آن مى افزودم.1
×××××××××
1- مستدرک الوسائل : ج 12، ص 374، ح 3، الثّاقب فى المناقب : ص 482، ح 412، إ علام الورى طبرسى : ج 2، ص 54، مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 242، ینابیع المودة : ص 121.
حدیث روز
سه ویژگى برجسته مؤمن
قالَ الاِْمامُ الرِّضا(علیه السلام):
لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:
1ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. 2ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. 3ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ.
فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ.
وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.
مؤمن، مؤمن واقعى نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد:
سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پیامبرش و سنّتى از امامش.
امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پیغمبرش،
مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان
تنگدستى و پریشان حالى است.
حجت الاسلام فقیهی اصفهانی از اساتید حوزه علمیه قم : یکی از رفقا ما به نام آقای رجالی ، که خیلی رفت و آمد داشت از قدیم با حضرت آیت الله بهجت و درس ایشان را خیلی شرکت می کرد و خیلی آدم با صفا و سالم و خوبی است، ایشان چند مورد از ایشان را برای ما نقل می کرد .
یکی اینکه می گفت ، آیت الله بهجت ، به این راحتی هر کسی را راه نمی دادند برای ملاقات ، آن هم برای ملاقات های طولانی و این حرف ها .
ولی آیت الله خامنه ای مرتب خدمت آیت الله بهجت می رسیدند و این ها یک رابطه صمیمی داشتند . زیاد و به طور مخفیانه آقا می آمدند قم و می رفتند خدمت آیت الله بهجت .
یکی از زمان هایی که ایشان می گفت زمان ملاقات این دو بزرگوار بوده است ، سحر بود دو ساعت مانده به اذان صبح . ایشان می گفت که آیت الله خامنه ای گاهی سحر می آمدند . در آن موقعیت حساس می آمدند خدمت آیت الله بهجت و می رفتند . خوب این نشانه علاقه شدید آیت الله بهجت به مقام معظم رهبری است که در این موقع شب و سحر آقا را می خواستند و با هم بودند و صحبت می کردند .
بعد باز ایشان می گفتند چند سال پیش که آیت الله خامنه ای یک هفته ای تشریف آوردند قم ، جمعیت زیادی برای استقبال آمده بودند در خیابان ها .
آیت الله بهجت هم آمدند جزء جمعیت استقبال کنندگان . حالا یک مرجعی در سن حدود نود سال ! ایشان هم آمدند در جمع استقبال کنندگان آیت الله خامنه ای . ایشان می گفت که یک شخصی به ایشان گفت که حاج آقا شما با این سن و سال آمدید وسط این جمعیت استقبال کنندگان ؟
آیت الله بهجت فرمودند : " اگر مردم می دانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمی نشست " .
این تعبیر خیلی زیباست که اگر مردم می دانستند استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس تو خانه نمی نشست .
حاج آقا صدیقی هم که خوب تو مراسم آیت الله بهجت نقل کردند که چقدر آقا برای سلامتی آیت الله خامنه ای نذر می کردند و گوسفند نذر می کردند و کارهایی انجام می دادند . خوب این باز نشانه شدت علاقه بود به آقا .
بعد چیزی که نقل کردند این که شش ماه قبل از فوت آیت الله بهجت ایشان فرموده بودند که : " آقا را بگویید بیایند اینجا با ایشان کار دارم " .
آقا را خواسته بودند و آیت الله خامنه ای آمده بودن این جا قم . صحبت هایی با هم داشتند از جمله آیت الله بهجت فرموده بودند : " خطری به سمت شما دارد می آید و من این خطر را احساس می کنم و من آن چه باید برای شما انجام بدهم ، برای سلامتی شما انجام داده ام (حالا نذر باشد یا هر چیز دیگر) " .
و فرموده بودند : " خودتان هم هر کاری می توانید انجام بدهید " .
البته کاملش را حاج آقای صدیقی روی منبر نگفتند .
ولی بعدها یکی از دفتری های آیت الله بهجت که اطلاع داشتند و کامل تر گفتند .
گفتند چند روزی گذشت و باز دوباره حضرت آیت الله بهجت گفتند که : " آیت الله خامنه ای را بگویید یک نفر بفرستند من با ایشان کار دارم " . حاج آقا محمدی گلپایگانی را آیت الله خامنه ای فرستادند پیش آیت الله بهجت .
آیت الله بهجت دومرتبه تأکید کردند: " که من برای سلامتی شما هرکاری می توانستم انجام دادم . خودتان هم یک کاری انجام بدهید " . برای بار دوم بعد از چند روز این تأکید را آیت الله بهجت داشتند که به واسطه آقای محمدی گلپایگانی به آقا خبرش رسید و خود آیت الله خامنه ای هم هرکاری باید انجام بدهند انجام داده بودند .
آقا زاده آیت الله بهجت نیز می گفت که یک موقعی آیت الله خامنه ای تشریف آوردند قم ، بعد آیت الله بهجت فرمودند : " همه از اطاق بروند بیرون " . حالا هر کس می آمد ملاقات آیت الله بهجت ، پسر آقا و بعضی های دیگر هم حضور داشتند .
بعد می گفت : یک موقعی آیت الله خامنه ای که آمدند ، آیت الله بهجت فرمودند : " هیچ کسی نماند ، همه بروند بیرون من با آقا حرف خصوصی دارم " و بعد تا مدتی با هم بودند و به طور خصوصی و ما همه رفته بودیم بیرون از اطاق ، این قدر با هم صمیمی بودند .
والسلام
سرداب قبل مرمت
سرداب بعد از مرمت
حدیث روز
حُسن ظنّ به خدا
قالَ الاِْمامُ الرِّضا(علیه السلام):
بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیَسیرُ مِنَ الْعَمَلِ. وَ مَنْ رَضِىَ بِالْیَسیرِ مِنَ
الْحَلالِ خَفَّتْ مَؤُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَبَصَّرَهُ اللّهُ دارَ الدُّنْیا وَ دَواءَها وَ أَخْرَجَهُ
مِنْها سالِمًا إِلى دارِالسَّلامِ.»:
گمانِ خوشِ او همراه است، و هر که به رزق و روزى اندک خشنود
باشد، خداوند به کردار اندک او خشنود باشد،
و هرکه به اندک ازروزى حلال خشنود باشد،بارش سبک و خانواده اش
در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را
از دنیا به سلامت به دارالسّلامِ بهشت رساند.
نماز باران و بلعیدن دوشیرِ در پرده
در زمان حکومت مأمون - خلیفه عبّاسى - در یکى از سال ها خشک سالى شد و زراعت هاى مردم در کم آبى سختى قرار گرفت ، ماءمون در یکى از روزهاى جمعه به حضرت علىّ بن موسى الرّضاعلیهما السلام پیشنهاد داد تا آن حضرت جهت بارش باران و رفاه مردم چاره اى بیندیشد.
امام علیه السلام فرمود: بایستى مردم سه روز - شنبه ، یک شنبه ، دوشنبه - را روزه بگیرند و در سوّمین روز جهت دعا و نیایش به درگاه پروردگار متعال عازم بیابان گردند.
پس چون روز سوّم فرا رسید، حضرت به همراه جمعیّتى انبوه به صحراء رفتند و سپس امام علیه السلام بر بالاى بلندى رفت و پس از حمد و ثناى الهى اظهار داشت :
پروردگارا، تو حقّ ما اهل بیت را عظیم و گرامى داشته اى ، اینک مردم به تبعیّت از فرمانت به تو روى آورده و متوسّل شده اند؛ و به امید رحمت و فضل تو به اینجا آمده اند و آرزوى بخشش و احسان تو را دارند.
خداوندا! بر آن ها باران رحمت و برکت خود را فرود فرست تا سیراب و بهره مند گردند.
در همین لحظه ، ناگهان باد، شروع به وزیدن گرفت و ابرى ظاهر گشت و صداى رعد و برق عجیبى در فضا پیچید و مردم حالتى شادمانه به خود گرفتند.
حضرت جمعیّت را مخاطب قرار داد و فرمود: آرام باشید، این ابر براى شما نیامده است ، ماءموریت او جاى دیگرى است .
و پس از آن ، ابر دیگرى نمایان شد و این بار نیز مردم شادمان شدند، همچنین امام علیه السلام فرمود: آرام باشید، این ابر ماءموریّتش براى جمعیّت و سرزمینى دیگر است .
و به همین منوال تا دَه مرتبه ابر آمد و حضرت چنین مى فرمود.
تا آن که در یازدهمین مرحله ، امام علیه السلام اظهار نمود: این ابر براى شما آمده است ، اکنون شکرگزار خداوند متعال باشید و برخیزید به خانه هایتان بازگردید، که تا به منازل خود وارد نشوید، باران نخواهد بارید.
امام جواد علیه السلام در ادامه روایت فرمود: تا زمانى که مردم به خانه هایشان نرفتند، ابر از باریدن خوددارى کرد؛ امّا به محض آن که مردم داخل خانه هاى خود شدند، باران به قدرى بارید که تمام رودها و نهرها پر از آب شد و مردم مى گفتند: این از برکت وجود مقدّس فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله است .
بعد از آن ، امام رضا علیه السلام در جمع مردم حضور یافت و ضمن سخنرانى مهمّى فرمود:
اى مردم ! احکام و حدود الهى را رعایت کنید؛ و همیشه در تمام حالات ، شکرگذار نعمت ها و رحمت هاى خداوند باشید، معصیت و گناه مرتکب نشوید، اعتقادات و ایمان خود را نسبت به خداوند و رسول و ائمّه اطهار علیهم السلام تقویت نمائید.
و نسبت به حقوقى که بر عهده یکدیگر دارید بى توجّه نباشید و آن ها را رعایت کنید، نسبت به یکدیگر دلسوز و یارى ، مهربان باشید؛ و بدانید که دنیا وسیله اى است براى عبور به جهانى دیگر، که أبدى و جاوید مى باشد.
سپس امام جواد علیه السلام افزود: بعد از این جریان ، عدّه اى از سخن چینان دنیاپرست و چاپلوس نزد مأمون رفتند و گفتند: این شخص - بعنى امام رضا علیه السلام - با این سحر و جادویش همه را شیفته خود گردانیده است و مردم را بر علیه خلیفه و دستگاهِ حکومت تحریک مى کند.
لذا مأ مون شخصى را فرستاد تا حضرت رضا علیه السلام را نزد وى آورد؛ و چون حضرت وارد مجلس ماءمون شد، یکى از وزراى حکومت به امام خطاب کرد و گفت : تو با آمدن باران ، ادّعاهائى کرده اى ؛ چنانچه در کار خود صادق و مطمئنّ هستى ، دستو بده تا این دو شیرى که بر پرده خلیفه نقاشى شده اند، زنده شوند.
امام رضا علیه السلام بانگ برآورد: اى دو شیر درّنده ! این شخص فاجر را نابود کنید، که أثرى از او باقى نماند.
ناگهان آن دو عکس به شکل دو شیر حقیقى در آمدند و آن وزیر سخن چین دروغ گو را دریده و بدون آن که قطره خونى از او بریزد، او را بلعیدند.
و آن گاه اظهار داشتند: یاابن رسول اللّه ! اجازه مى فرمائى تا مأمون را نیز به دوستش ملحق گردانیم ؟
مأمون با شنیدن این سخن بیهوش شد و روى زمین افتاد و چون او را به هوش آوردند، دو مرتبه آن دو شیر گفتند: اجازه بفرما تا او را نیز نابود کنیم ؟
حضرت فرمود: خیر، مقدّرات الهى باید انجام پذیرد و سپس به آن دو شیر دستور داد تا به جاى خود بازگردند و آن ها نیز به حالت اوّلیه خویش بازگشتند.
و مأمون به امام رضا علیه السلام گفت : الحمدللّه ، که مرا از شرّ این شخص - حمید بن مهران - نجات بخشیدى .1
××××××××××
1- عیون اءخبارالرّضا علیه السلام : ج 2، ص 170، الخرایج والجرایح : ج 2، ص 658، ح .1
میلادهشتمین اخترآسمان امامت وولایت مبارک باد
...**>
داستان دوستان
خبر از غیب و خرید کفن
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است - حکایت کند:
روزى به قصد خراسان عازم مسافرت شدم و چون بار سفر بستم ،
دخترم حُلّه اى آورد و گفت : این پارچه را در خراسان بفروش و با پول
آن انگشتر فیروزه اى برایم خریدارى نما.
پس آن حُلّه را گرفتم و در میان لباس ها و دیگر وسائل خود قرار دادم
و حرکت کردم ، وقتى به شهر مرو رسیدم در یکى از مسافرخانه ها
اتاقى گرفتم و ساکن شدم .
هنوز خستگى راه از بدنم بیرون نرفته بود که دو نفر نزد من آمدند و
اظهار داشتند: ما از طرف حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام
آمده ایم ، چون یکى از دوستان ما فوت کرده و از دنیا رفته است ،
براى کفن او نیاز به حُلّه اى داریم که شما همراه آورده اى ؟
و من به جهت خستگى راه آن را فراموش کرده بودم ، لذا گفتم :
من چنین پارچه و حُلّه اى همراه ندارم و آن ها رفتند؛ ولى پس از
لحظاتى بازگشتند و گفتند: امام و مولاى ما، حضرت رضا علیه السلام
سلام رسانید و فرمود: حُلّه مورد نظر ما همراه تو است ، که دخترت
آن را به تو داده تا برایش بفروشى و انگشتر فیروزه اى تهیّه نمائى ؛
و تو آن را در فلان بسته ، کنار دیگر لباس هایت قرار داده اى .
هم قیمت آن حُلّه است ، که آورده ایم .
آن گاه با خود گفتم : باید مسائل خود را از آن حضرت سؤ ال نمایم و
سؤ ال هاى خود را روى کاغذى نوشتم و فرداى آن روز، جلوى درب
منزل حضرت رفتم که با جمعیّت انبوهى مواجه شدم و ممکن نبود که
بتوانم از میان آن جمعیّت وارد منزل حضرت شوم .
مى اندیشیدم که چگونه و از چه راهى مى توانم وارد شوم و نوشته
خود را تحویل دهم تا جواب آن ها را مرقوم فرماید؟
گذار امام رضا علیه السلام بود نزدیک من آمد و اظهار داشت :
که جواب آن ها را برایم ارسال نموده بود، بدون آن که آن ها را تحویل داده
باشم ،حضرت از آنها اطّلاع داشته است .1
×××××××
1- مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 341، کشف الغمّة : ج 2، ص 102، الثّاقب فى المناقب : ص 479، ح 406.
حدیث روز
به پنج کس امید نداشته باش
قالَ الاِْمامُ الرِّضا(علیه السلام):
«خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلا تَرْجُوهُ لِشَىْء مِنَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ:مَنْ
لَمْ تَعْرِفَ الْوَثاقَةَ فى أُرُومَتِهِ، وَ الکَرَمَ فى طِباعِهِ، وَ الرَّصانَةَ فى
خَلْقِهِ، وَ النُّبْلَ فى نَفْسِهِ، وَ الَْمخافَةَ لِرَبِّهِ.»:
پنج چیز است که در هر کس نباشد امید چیزى از دنیا و آخرت به
او نداشته باش:
1ـ کسى که در نهادش اعتماد نبینى
2ـ و کسى که در سرشتش کَرم نیابى
3ـ و کسى که در آفرینشش استوارى نبینى
4ـ و کسى که در نفسش نجابت نیابى
5ـ و کسى که از خدایش ترسناک نباشد.
قیامت و پرسش از مهم ترین نعمت ها
مرحوم شیخ صدوق به نقل از حاکم بیهقى حکایت کند:
نشسته بود، ضمن فرمایشاتى فرمود: در دنیا هیچ نعمت واقعى و
حقیقى وجود ندارد.
بعضى از دانشمندان حاضر در مجلس گفتند: یاابن رسول اللّه ! پس
این آیه شریفه قرآن ((لتسئلنّ یومئذٍ عن النّعیم )) که مقصود آب سرد
و گوارا مى باشد، را چه مى گوئى ؟
حضرت با آواى بلند اظهار نمود: شما این چنین تفسیر کرده اید؛
و عدّه اى دیگرتان گفته اند: منظور طعام لذیذ است ؛ و نیز عدّه اى
دیگر، خواب راحت و آرام بخش تعبیر کرده اند.
و سپس افزود: به درستى که پدرم از پدرش ، امام جعفر صادق
علیه السلام روایت فرموده است که : خداوند متعال نعمت هائى
را که در اختیار بندگانش قرار داده است ، همه به عنوان تفضّل و
لطف بوده است تا مورد استفاده و بهره قرار دهند.
و خداى رحمان اصل آن نعمت ها را مورد سؤ ال و بازجوئى قرار
نمى دهد و منّت هم برایشان نمى گذارد، چون منّت نهادن در
مقابل لطف و محبّت ، زشت و ناپسند است
.
بنابر این ، منظور از آیه شریفه قرآن ، محبّت و ولایت ما اهل بیت
رسول اللّه صلوات اللّه علیهم است که خداوند متعال در روز محشر،
پس از سؤ ال پیرامون توحید و یکتاپرستى ؛ و پس از سؤ ال از
نبوّت پیغمبر اسلام ، از ولایت ما ائمّه ، نیز سؤ ال خواهد کرد.
و چنانچه انسان از عهده پاسخ آن برآید و درمانده نگردد، وارد
بهشت گشته و از نعمت هاى جاوید آن بهره مى برد، که زایل
و فاسدشدنى نخواهد بود.
سپس امام رضا علیه السلام افزود: پدرم از پدران بزرگوارش
علیهم السلام حکایت فرمود، که رسول خدا صلى الله علیه و آله
خطاب به علىّ بن ابى طالب علیه السلام فرمود:
اى علىّ! اوّلین چیزى که پس از مرگ از انسان سؤ ال مى شود،
یگانگى خداوند سبحان ، سپس نبوّت و رسالت من ؛ و آن گاه از
ولایت و امامت تو و دیگر ائمّه خواهد بود، با کیفیّتى که خداوند
متعال مقرّر و تعیین نموده است
.
پس اگر انسان ، صحیح و کامل اقرار کند و پاسخ دهد، وارد بهشت
جاوید گشته و از نعمت هاى بى منتهایش بهره مند مى گردد.1
×××××××××
1- تفسیرالبرهان : ج 4، ص 502، ح 5، به نقل از توحید شیخ صدوق .