غیبت گناه بزرگ
از جابر نقل است که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از غیبت برحذر باشید؛ چه غیبت بدتر از زناست . سپس فرمود: مردى که زنا کند و پس از آن توبه نماید، خدایش آمرزد، لیک غیبت کننده را تا غیبت شده نبخشاید نیامرزد.
******
پاورقی:1- پندهاى حکیمانه علامه حسن زاده آملى- عباس عزیزى
برتر از انبیاء
آورده اند که در آن وقت که شاه مردان را ضربت زده بودند، صعصعه بن صوحان پیش وى آمد و گفت : یا امیر المومنین ! مدتى است که مسائلى چند در خاطر من مى گردد. من خواستم که از حضرتت سئوال کنم ، هیبت تو مرا مانع شد. اگر اجازت فرمایى بپرسم ؟ گفت : بپرس . گفت : یا امیر! تو فاضلترى ، یا آدم ؟ گفت : یا صعصعه ! تزکیه امرء نفسه قبیح .(1) یعنى : قبیح است که مرد خود را بستاند اما چون مى پرسى ، (مى گویم ) آدم را از یک چیز نهى کردند، وى بدان نزدیک شد (و بخورد) و بسیار چیزها بر من مباح کردند و من آن نکردم و گرد آن نگشتم و بدان نزدیک نشدم .
گفت : تو فاضلترى ، یا نوح ؟ گفت : نوح بر قوم خود دعاى بد کرد و من نکردم ؛ و پسر نوح کافر بود و پسران من سیدان جوانان اهل بهشتند.
گفت : تو فاضلترى ، یا ابراهیم ؟ گفت : ابراهیم گفت : رب ارنى کیف تحیى الموتى (2) و من گفتم : لو کشف بى الغطاء ما ازددت یقینا .(3)
گفت : تو فاضلترى ، یا موسى ؟ گفت : حق تعالى وى را به رسالت فرستاد پیش فرعون ، گفت : من مى ترسم که مرا بکشند - که من یکى را از ایشان کشته ام . برادرم هارون را با من بفرست . و چون رسول صلى الله علیه و آله و سلم مرا فرمود که سوره برائت بر اهل مکه خوانم - و من صنادید(4) قریش را کشته بودم - نترسیدم و برفتم و بر ایشان خواندم و تهدید و عیدشان (5) کردم .
گفت : تو فاضلترى ، یا عیسى ؟ گفت : مریم در بیت المقدس بود، چون وضع حملش شد، آواز آمد که برون رو که این خانه عبادت است نه خانه ولادت ، و مادر مرا چون وضع حمل شد برون کعبه ، آواز آمد که به اندرون کعبه آى و من در اندرون کعبه در وجودم آمدم . گفت : راست گفتى یا امیر المومنین .
*******
1- الانوار النعمانیه ، 1/ 28.
2- (خدایا! به من نشان بده که چگونه مردگان را زنده مى کنى ؟) سوره بقره ، آیه 260
3- یعنى : (اگر حجابها برایم برداشته شوند یقینم (ذره اى ) افزایش نمى یابد). غرر الحکم ، 5/108.
4- جمع صندید، مرد شجاع و دلاور.
5- وعده بد؛ بیم دادن .
داستان عارفان: کاظم مقدم
دعاى اصحاب کهف
داستان اصحاب کهف را خوانده و شنیده ایم . گروهى از جوانان موحد و خداپرست که از جو کفرآمیز جامعه و حکومت پلید زمان نفرت دارند و به خشم آمده اند راهى کوه و بیابان مى شوند تا بتوانند با آزادى خدا را عبادت کنند و با حق تعالى انس گیرند. وقتى که مسیر را پیمودند و به غار پناه بردند، در آن جا دست به دعا برداشتند و چنین گفتند:
ربنا اتنا من لدنک رحمة و هیى ء لنا من امرنا رشدا
بارالها از نزد خودت به ما رحمت ده و رشد و پیشرفت در کار براى ما مهیا کن .
طالبان رحمت الهى و راهیان رشد و ایمان و نیکبختى و هدایت الهى ، شایسته است این دعا را زمزمه کنند.
******
پاورقی:1- دعاهاى قرآن - حسین واثقى
تعجب فرشتگان
شبى رسول صلى الله علیه و آله و سلم چون از نماز خفتن (1) فارغ شد، یکى از صف برخاست و گفت : یا رسول الله ! غریبم و درویش .
خواجه صلى الله علیه و آله و سلم گفت : کیست که این درویش را طعامى دهد؟
شاه مردان برخاست و دست درویش گرفت و به خانه برد و فاطمه علیهما السلام را گفت : در کار این درویش نظرى کن . فاطمه علیهما السلام گفت : اى على ! در خانه اندک طعامى است که یک کس را کفایت نبود؛ و تو روزه دارى و افطار نکرده اى و حسن و حسین گرسنه اند، اما ایثار کنیم . طعام بیاورد و به شاه مردان داد. شاه مردان در پیش درویش بنهاد و با خود گفت : نیکو نبود که با مهمان طعام نخورم و اگر بخورم وى را کفایت نبود، دست به چراغ دراز کرد - که اصلاح کنم - و چراغ را فرونشاند و فاطمه علیهما السلام را گفت : چراغ در گیر و در گرفتن چراغ درنگ کن تا که مهمان از طعام فارغ شود؛ و دست به طعام مى برد و دهن مى جنباند و چنان مى نمود که طعام مى خورد و نمى خورد - تا که مهمان از طعام فارغ شد. فاطمه علیهما السلام چراغ را درگرفت . امیرالمؤمنین علیه السلام نگاه کرد آن طعام همچنان باقى بود. گفت : اى درویش ! چرا طعام نخوردى ؟ گفت : سیر خوردم - اما حق تعالى بر این طعام برکت کرده است . دیگر روز مرتضى علیه السلام به حضرت مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم شد. خواجه صلى الله علیه و آله و سلم گفت : اى على ! دوش فرشتگان آسمان از آن تعجب کردند که تو کردى و حق تعالى در حق تو این آیت فرستاد که : و یؤ ثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة .( 2)
******
پاورقی:1- نماز عشا.
2- ( و دیگران را بر خود مقدم مى دارند هر چند که خودشان بسیار نیازمند باشند). سوره حشر، آیه 9.
داستان عارفان: کاظم مقدم
دعاى سربازان طالوت
یکى از داستانهاى قرآنى داستان طالوت و جالوت است . بنى اسرائیل پس از دوره حضرت موسى علیه السلام به پیغمبر خود مى گویند: فرماندهى را بر ما بگمار تا به فرمان او در راه خدا پیکار کنیم . از جانب حق تعالى ، طالوت به فرماندهى آنان گماشته مى شود. در آغاز آنان از این انتصاب رخ برمیتابند و نمى پذیرند. سرانجام با تاءکید پیامبر الهى به آن تن مى دهند و در رکاب او براى نبرد با جالوت کافر تبهکار و لشکر او حرکت مى کنند.
دو لشکر مقابل یکدیگر صف آرایى مى کنند و آماده نبرد مى شوند. سربازان موحد طالوت در این هنگام دست به دعا برمیدارند و مى گویند:
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الکافرین
بارالها، صبر و پایدارى بر ما فرو ریز، و گامهاى ما را استوار دار و ما را بر کافران پیروز فرما.
و سپس به کارزار مى پردازند، موحدان پیروز، و کافران فرارى مى شوند.
******
پاورقی:1- دعاهاى قرآن - حسین واثقى
مکتب عشق
انس مالک گفت : روزى رسول صلى الله علیه و آله و سلم بر حصیر لیفین (1) خفته بود و آن لیف در پهلوى آن حضرت اثر کرده . یکى از صحابه در آمد. آن بدید و بگریست و گفت : یا رسول الله ! کسرى (2) و قیصر(3) بر حریر(4) و دیبا(5) خسبند از تنعم ، و تو بر حصین لیفین ؟ گفت : نمى دانى که لهم الدنیا و لنا الاخرة . ایشان را دنیاست و ما را آخرت ، و الاخرة خیر و ابقى . (6)
******
پاورقی:1- حصیرى که با برگ درخت خرما بافته مى شود.
2- لقب پادشان ایران .
3- لقب پادشاه روم .
4- ابریشم .
5- ابریشم .
6- (در حالى که آخرت بهتر و پایدارتر است ). سوره اعلى ، آیه 17.
داستان عارفان: کاظم مقدم
دعاى حضرت ایوب علیه السلام
ایوب یکى از پیامبران الهى است که به خاطر صبرش زبانزد همگان است خداوند به ایوب نعمت بسیار داده و او هم به طاعت الهى کمر بسته و شکرگزار نعمت هاى الهى بود. شیطان به بندگى ایوب حسد برد و گفت : خداوندا، اگر ایوب فرمانبر است به خاطر نعمتهایى است که به او داده اى ، وگرنه فرمان نمى برد.
سرانجام ، زمینه و زمان آزمایش ایوب فرا رسید و گرفتار امتحان الهى شد.
ایوب ثروت و مکنت و فرزندان را یکى پس از دیگرى از دست داد. در تمام مراحل این آزمایش بزرگ ، صبر ایوب بر حوادث و پیشامدهاى تلخ چیره شد و آن گاه که نیمه جانى بیش برایش نمانده بود دست به دعا برداشت و چنین گفت :
انى مسنى الضر وانت ارحم الراحمین
بارالها، ضرر و زیان به جان من رسید و تو ارحم الراحمین هستى .
شیخ طبرسى گوید: این سخن ایوب ، کنایه اى ظریف براى طلب حاجات است .
در آیه دیگر آمده است که ایوب چنین گفت :
انى مسنى الشیطان بنصب و عذاب
پروردگارا، شیطان باسختى و رنج و عذاب به سراغ من آمد.
به هر حال دعاى ایوب مستجاب شد و از این امتحان بزرگ سربلند برآمد و بر شیطان و پیروانش روشن شد که ایوب در شادى و غم ، دارایى و ندارى ، تندرستى و بیمارى خداپرست و خدا دوست است .
ندا رسید: با پایت زمین را بخراش ، چشمه اى برمى آید، که آبش بیمارى هاى تو را مداوا مى کند و هم نوشیدنى گوارا براى تو است . خداوند سلامتى را به او برگرداند و از فرزندان و خاندان دو چندان به او عنایت کرد. ثروت و مکنت رفته باز آمد و زندگى او بیش از پیش رونق یافت .
درباره تفسیر از فرزندان دو چندان به او عنایت کرد از امام صادق علیه السلام پرسیدند، آن حضرت فرمود: علاوه بر فرزندانى که در این امتحان بزرگ از دنیا رفته بودند، فرزندانى که پیش از آن هم از ایوب وفات یافته بودند، زنده شدند .
******
پاورقی:1- دعاهاى قرآن - حسین واثقى
پیراهن نبوت بر تن على علیه السلام
ام سلمه (1) گفت : روزى سه کس از مشرکان نزد خواجه دو جهان آمدند.یکى گفت : اى محمد! تو دعوى کرده اى که از ابراهیم فاضلترى . ابراهیم خلیل بود و تو خلیل نه اى .
خواجه صلى الله علیه و آله و سلم گفت : ابراهیم خلیل بود و من حبیب و صفى ام ؛ و حبیب و صفى بهتر باشد.
دیگرى گفت : تو گفتى که از موسى بهترم . موسى کلیم بود و با حق تعالى سخن گفت و تو با حق سخن نگفتى .
گفت : موسى سخن گفت در زمین و من وراء الحجاب (2)، و من بر بالاى هفت آسمان بر سرادق (3) عرش با حق سخن گفت (بى حجاب ).
دیگرى گفت : تو گفتى که من از عیسى بهترم . عیسى مرده زنده کرد و تو نکردى . خواجه صلى الله علیه و آله و سلم دست بر هم زد و گفت : یا على ! یا على ! در حال على علیه السلام از در درآمد. گفت : اى على ! کجا بودى ؟
در فلان خرماستان (4) آواز تو به من رسید، بیامدم . گفت : بیا و این پیراهن نبوت من درپوش و با این سه تن به گور یوسف بن کعب شو و ما را از بهر ایشان زنده کن - تا علامت نبوت و کرامت امامت بینند. امیر المومنین علیه السلام پیراهن در پوشید و با ایشان رفت . ام سلمه گفت : من نیز از رسول اجازت خواستم و برفتم . شاه مردان در گورستان بقیع بر سر گور مدروس (5) مطموس (6) بایستاد و کلمه اى بگفت و گفت : اى صاحب گور! برخیز به فرمان حق تعالى تصدیق دعوى رسول کن . گور در جنبش آمد. بار دیگر بگفت : گور شکافته شد. پیرى برخاست و خاک از سر خود دور مى کرد.
شاه مردان گفت : تو کیستى ؟ گفت : منم یوسف بن کعب صاحب الاخدود، و سیصد سال است که بمردم . این ساعت آوازى شنیدم که اى یوسف بن کعب ! برخیز از براى تصدیق دعوى سید اولین و آخرین .
آن مشرکان به یکدیگر نگریستند و گفتند: مبادا که قریش بدانند که به سبب خواست ما محمد را، چنین معجز ظاهر شد. گفتند: اى على ! بگو تا به مقام خود رود. امیر المومنین علیه السلام بفرمود، در زمان در گور خود رفت و گور بر وى راست شد.
******
پاورقی:1- یکى از زنان پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم .
2- (از پس پرده (و حجاب )).
3- سراپرده ، خیمه .
4- نخلستان .
5- اثر آن از بین رفته و کهنه شده .
6- فرو رفته .
داستان عارفان: کاظم مقدم
پیراهن نبوت بر تن على علیه السلام ام سلمه (1) گفت : روزى سه کس از مشرکان نزد خواجه دو جهان آمدند.یکى گفت : اى محمد! تو دعوى کرده اى که از ابراهیم فاضلترى . ابراهیم خلیل بود و تو خلیل نه اى . خواجه صلى الله علیه و آله و سلم گفت : ابراهیم خلیل بود و من حبیب و صفى ام ؛ و حبیب و صفى بهتر باشد. دیگرى گفت : تو گفتى که از موسى بهترم . موسى کلیم بود و با حق تعالى سخن گفت و تو با حق سخن نگفتى . گفت : موسى سخن گفت در زمین و من وراء الحجاب (2)، و من بر بالاى هفت آسمان بر سرادق (3) عرش با حق سخن گفت (بى حجاب ). دیگرى گفت : تو گفتى که من از عیسى بهترم . عیسى مرده زنده کرد و تو نکردى . خواجه صلى الله علیه و آله و سلم دست بر هم زد و گفت : یا على ! یا على ! در حال على علیه السلام از در درآمد. گفت : اى على ! کجا بودى ؟ در فلان خرماستان (4) آواز تو به من رسید، بیامدم . گفت : بیا و این پیراهن نبوت من درپوش و با این سه تن به گور یوسف بن کعب شو و ما را از بهر ایشان زنده کن - تا علامت نبوت و کرامت امامت بینند. امیر المومنین علیه السلام پیراهن در پوشید و با ایشان رفت . ام سلمه گفت : من نیز از رسول اجازت خواستم و برفتم . شاه مردان در گورستان بقیع بر سر گور مدروس (5) مطموس (6) بایستاد و کلمه اى بگفت و گفت : اى صاحب گور! برخیز به فرمان حق تعالى تصدیق دعوى رسول کن . گور در جنبش آمد. بار دیگر بگفت : گور شکافته شد. پیرى برخاست و خاک از سر خود دور مى کرد. شاه مردان گفت : تو کیستى ؟ گفت : منم یوسف بن کعب صاحب الاخدود، و سیصد سال است که بمردم . این ساعت آوازى شنیدم که اى یوسف بن کعب ! برخیز از براى تصدیق دعوى سید اولین و آخرین . آن مشرکان به یکدیگر نگریستند و گفتند: مبادا که قریش بدانند که به سبب خواست ما محمد را، چنین معجز ظاهر شد. گفتند: اى على ! بگو تا به مقام خود رود. امیر المومنین علیه السلام بفرمود، در زمان در گور خود رفت و گور بر وى راست شد. ****** پاورقی:1- یکى از زنان پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم . 2- (از پس پرده (و حجاب )). 3- سراپرده ، خیمه . 4- نخلستان . 5- اثر آن از بین رفته و کهنه شده . 6- فرو رفته . داستان عارفان: کاظم مقدم
دعاهاى حضرت نوح علیه السلام
1. نوح یکى از پیامبران الهى بود که عمرى دراز یافت به گونه اى که عمر او ضرب المثل شده است .
نوح مردم را به خداپرستى و معرفت فرا مى خواند و از بت پرستى و جهالت باز مى داشت . مردم که با عقاید پدران خویش خو گرفته بودند و از اندیشه و تفکر به دور بودند نوح را تهدید کردند که اى نوح اگر از کارت دست برندارى تو را سنگباران مى کنیم .
نوح دست به دعا برداشت و گفت :
رب ان قومى کذبون# فافتح بینى و بینهم فتحا و نجنى و من معى من المؤ منین
پروردگارا! قوم من مرا تکذیب کردند. بین من و آنان داورى کن ، و مرا و کسانى که با من ایمان آورده اند از دست آنان نجات بخش .
خداوند در قرآن کریم مى فرماید: ما نوح و همراهان او را نجات دادیم و دیگران را غرق کردیم .
2. در قرآن کریم یک سوره به نام حضرت نوح آمده است و تمام این سوره مربوط به داستان آن حضرت است . خداى متعال مى فرماید: ما نوح را به سوى قومش فرستادیم پیش از آن که عذاب دردناک به سراغشان آید. او به مردم گفت : من شما را هشدار مى دهم ، خدا را بپرستید و تقواى الهى را پیشه گیرید و مرا اطاعت کنید اگر چنین کنید خداوند شما را مى آمرزد و اجل شما را به تاءخیر مى اندازد .
این پیام و تبلیغ ، مردم را بیدار نکرد و به همین سبب نوح از سر درد با خداوند چنین گفت : بارالها، شب و روز مردم را دعوت کردم و هرچه بیشتر فراخواندم مردم بیشتر گریزان شدند هر گاه آنان را به آمرزش تو دعوت مى کنم انگشت به گوش مى کنند، لباس بر سر مى کشند تا پیام مرا نشنوند و بر کردار خود اصرار مى ورزند. به طور علنى و پنهانى آنان را خواندم و گفتم از پروردگارتان طلب آمرزش کنید چرا که او آمرزنده است اوست که باران بر شما فرو مى فرستد و اموال و پسران به شما مى دهد و باغ ها و نهرها برایتان فراهم مى آورد .
نوح سپس آیات و نشانه هاى حق تعالى را در عالم آفرینش برایشان بازگو کرد. اما باز هم بیدار نشدند و به یکدیگر سفارش مى کردند که از بت هاى خود دست برندارید. آنان در گناهان غوطه ور شدند و سرانجام اهل جهنم گشتند.
در این هنگام نوح دست به دعا برداشت و به پروردگار عرضه داشت :
رب لاتذر على الارض من الکافرین دیارا # انک ان تذرهم یضلوا عبادک ولایلدوا الا فاجرا کفارا # رب اغفرلى ولوالدى و لمن دخل بیتى مؤ منا و للمؤ منین و المؤ منات و لاتزد الظالمین الا تبارا .
بارالها، از کافران بر روى زمین هیچ کسى باقى نگذار. اگر آنان را رها کنى بندگان تو را گمراه مى کنند و به جز تبه کار کافر فرزندى نیاورند. بارالها، مرا و پدر و مادرم و هر مؤ منین را که به خانه ام وارد شود و همه مردان و زنان با ایمان را بیامرز و بر نابودى ستمگران بیفزا.
3. خداوند در سوره قمر مى فرماید: در دوران گذشته قوم نوح بنده ما را تکذیب کردند و گفتند او دیوانه و جن زده است . نوح هم دست به دعا برداشت و خداوند را خواند و چنین گفت :
این مغلوب فانتصر
بارالها، من در هدایت مردم شکست خوردم ؛ تو خود مرا یارى فرما.
4. در سوره مؤ منون آمده است : ما نوح را به سوى قومش فرستادیم ، او به مردم گفت : اى قوم من خداوند را بپرستید به جز او براى شما خدایى نیست ، آیا پروا نمى کنید؟ .
گروه کافران گفتند: نوح چون شما بشر است که مى خواهد بر شما برترى جوید؛ اگر خداوند مى خواست پیامبرى بفرستد فرشتگانى را به پیامبرى مى فرستاد نوح دیوانه است .
در این هنگام نوح دست به دعا برداشت و گفت :
رب انصرنى بما کذبون
خداوند مى فرماید: به نوح وحى کردیم که زیر نظر و راهنمایى ما کشتى ساز، و هر گاه فرمان رسید و آب از تنور فوران کرد از هر یک از حیوانات دو عدد و خانواده ات را سوار بر کشتى کن ، و هر گاه تو و همراهان در کشتى مستقر شدید بگو:
الحمدلله الذى نجینا من القوم الظالمین # و قل رب انزلنى منزلا مبارکا و انت خیرالمنزلین
حمد براى خدایى است که ما را از دست ستمکاران نجات داد وبگو: بارالها، مرا در منزلگاهى مبارک جاى ده (زیرا) تو بهترین فرود آورندگانى .
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله به حضرت على علیه السلام فرمود: اى على هرگاه در جایى منزل کردى بگو: اللهم انزلنى منزلا مبارکا و انت خیر المنزلین ؛ چرا که خیر و خوبى آن منزل روزى تو مى شود و شر و بدى آن از تو دور مى شود
در حدیث اربع مائة که على علیه السلام چهارصد سخن کوتاه و نغز در آداب زندگى و بندگى براى یارانش بیان فرمود، آمده است : هرگاه جایى منزل کردید بگویید: اللهم انزلنا منزلا مبارکا و انت خیرالمنزلین
5. نوح 950 سال در میان مردم تبلیغ یکتا پرستى و پاکى و درستى کرد. اما ده قرن تبلیغ و دعوت آن مردم خفته جاهل را بیدار نکرد و به هوش نیاورد. و از همه بذر توحید و خداپرستى به جز بسیار اندک در دل سخت تر از سنگ آنان جوانه نزد و به بار ننشست افزون بر آن پیامبر الهى را به باد استهزاء مى گرفتند و تهمت هایى که خود شایسته آن بودند به او مى بستند و مؤ منان همراه او را مردمانى پست مى خواندند...
با چنین پیشینه عصیان و تبه کارى است که بفرمان الهى از آسمان باران شدید باریدن مى گیرد و از جاى جارى زمین چشمه ها مى جوشد و سیل و طوفان همه جا را فرا میگیرد.
نوح که از پیش آماده چنین شرایطى است ؛ به مؤ منان و همراهان خود مى گوید تا بر کشتیى که به دست خود او ساخته شده است سوار شوند. نوح به هنگام سوار شدن بر کشتى مى گوید:
بسم الله مجریها و مرسیها ان ربى لغفور رحیم
به نام خداست حرکت و توقف کشتى ؛ به درستى که پروردگارم آمرزنده و مهربان است .
در این هنگام ، آب از آسمان و زمین به هم مى پیوندد و همه جا را مى گیرد و همه نابکاران سیه روز را در کام خود فرو مى کشد در حالى که نوح و همراهانش بر کشتى نجات سوارند و بر سطح آب در حرکتند. وقتى که آب همه جا را فرا گرفت و همه گمراهان لجوج را به کام مرگ کشید فرمان الهى بر توقف باران و جوشش زمین صادر مى شود و کشتى نوح بر کوه (جودى ) آرام مى یابد. در این میانه نوح که پسر نادرستش را در میان غرق شدگان مى بیند دست به دعا برمیدارد و مى گوید:
رب ان ابنى من اهلى و ان وعدک الحق و انت احکم الحاکمین
بارالها، پسرم از خانواده من است (و تو وعده داده بودى که خانواده مرا نجات دهى ) و وعده تو حق است و تو احکام الحاکمین هستى .
خداوند فرمود: اى نوح ، او از خاندان تو نیست ، او ناشایست است آنچه را که به آن آگاهى ندارى از من مخواه ، من تو را پند میدهم ، مبادا از جاهلان باشى .
نوح به خود آمد و گفت :
رب انى اعوذ بک ان اسئلک ما لیس لى به علم ، و ان لاتغفر لى و ترحمنى اکن من الخاسرین
بارالها، من به تو پناه مى برم از این که چیزى را که به آن آگاهى ندارم از تو بخواهم اگر مرا نیامرزى و به من رحم نکنى از زیانکاران خواهم بود.
******
پاورقی:1- دعاهاى قرآن - حسین واثقى