پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
در آستانه مرگ
در آن نفس که بمیرم در آرزوى تو باشم - - بدان امید دهم جان که خاک کوى تو باشم
خبر دارى اى استخوانى قفس - - که جان تو مرغى است نامش نفس
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید - - دگر ره نگردد به سعى تو صید
نگه دار فرصت که عالم دمیست - - دمى پیش دانا به از عالمى است
چرا دل بر این کار وانگه نهیم - - که یاران برفتند و ما بر رهیم
((سعدى))
در آستانه مرگ بر انسان چه مىگذرد؟ روح او چگونه از زندان کالبدش رهایى مىیابد؟ انسان محتضر در این لحظههاى بسیار حساس و هراسانگیز چه حالتى دارد؟ و به چه چیزهایى مىاندیشد؟ و دهها پرسش دیگر که انسان در این دنیا مىخواهد درباره لحظه مرگ خود پیش از فرا رسیدن موعد آن بداند. على علیهالسلام در ضمن سخنان خود به برخى از این پرسشها پاسخ لازم را مىدهد:
1- در آنجا که از انسانهاى دل بسته به دنیا، و غرق در خواستههاى نفسانى سخن مىگوید، اینگونه داد سخن مىدهد:
اجتمعت علیهم سکرة الموت و حسرة الفوت، فقترت لها أطرافهم و تغیرت لها الوانهم، ثم ازداد الموت فیهم و لوجا، فحیل بین أحدهم و بین منطقه، و انه لبین أهله ینظر ببصره، و یسمع بأذنه على صحة من عقله و بقاء من لبه یفکر فیم أفنى عمره، و فیم أذهب دهره، و یتذکر أموالا جمعها، و أغمض فى مطالبها، و أخذها من مصرحاتها و مشتبهاتها، قد لرمته تبعات جمعها، و أشرف على فراقها، تبقى لمن و راءه ینعمون فیها و یتمتعون بها فیکون المهنا لغیره، و العبء على ظهره و المرء قد غفلت رهونه بها، فهو یعض یده ندامة على ما أصحر له عند الموت من أمره، و یزهد فیما کان یرغب فیه أیام عمره و یتمنى أن الذى کان یغبطه بها و یحسده علیها قد حازها دونه، فلم یزل الموت یبالغ فى جسده حتى خالط لسانه سمعه، فصار بین أهله لا ینطق بلسانه، و لا یسمع بسمعه، یردد طرفه بالنظر فى وجوههم، یرى حرکات ألسنتهم، و لا یسمع رجع کلامهم، ثم ازداد الموت التیاطا، فقبض بصره کما قبض سمعه و خرجت الروح من جسده فصار جیفة بین أهله، قد أوحشوا من جانبه، و تباعدوا من قربه، لا یسعد باکیا، و لا یجیب داعیا، ثم حملوه الى مخط فى الأرض، فأسلموه فیه الى عمله، و انقطعوا عن زورته .(1)
ترجمه:
((...مستى سختى و بىهوشى مرگ و حسرت از دست رفتن دنیا آنان را فرا مىگیرد، اندام هایشان سست، و رنگ هایشان دگرگون مىشود سپس مرگ بیش از پیش آنان را در کام خود قرار داده تا آنجا که میان هر یک از آنان که مىمیرند و سخن او فاصله مىاندازد توان سخن گفتن را از وى ستانده و در حالتى قرار مىگیرد که اهل منزل او را در میان خود گرفته و او با چشمش به آنان نگاه افکنده و در حالى که هنوز عقل او در جاى خود قرار دارد، و به هزیان نیفتاده است با گوش خود سخنان آنان را مىشنود، و در این اندیشه قرار مىگیرد که عمر خود را در چه راهى تباه نموده، و روزگار خود را در چه مسیرى سپرى کرده است! و اموالى را به یاد مىآورد که آنها را گرد آورده و براى به دست آوردن آنها از حلال و حرام چشم پوشیده و آنها را از راه درست و یا مشکوک و مشتبه فراهم ساخته و در نتیجه، دچار پیامدهاى نادرست و زیانبار گردآورى آنها گردیده و اکنون آماده جدایى از آنها شده است، و همه آنها براى وارثان او باقى خواهد ماند، و آن وارثان به وسیله آن اموال در ناز و نعمت قرار گرفته و از آنها بهرهمند مىگردند، پس بهرهمند شدن از اموال بدون رنج و زحمت از آن جز او بوده و سنگینى بار گناه آنها بر روى دوش او قرار مىگیرد و او گروگان آن اموال مىشود، و با یاد آورى اعمالش هنگام مرگ آنچنان پشیمانى به او دست مىدهد که در اثر آن دست خود را به دندان مىگیرد، و به آنچه که در روزهاى زندگى خود به آن دلبستگى داشت بىمیل مىشود، و آرزو مىکند که اى کاش کسى آن اموال را گرد مىآورد که در زمان زندگى او به سبب داشتن آن اموال به او رشک و حسادت مىورزید، پس مرگ همچنان کالبد او را در بر مىگیرد تا آنجا که گوش او نیز در نارسایى از انجام وظیفه شریک زبان او مىشود، که در پى آن به گونهاى در میان اهل منزل قرار مىگیرد که نه زبانش توانایى سخن گفتن را دارد و نه با گوشش یاراى شنیدن را، در چنین حالتى چشم خود را به صورتهاى آنان مىفکند، حرکت زبانهاى آنان را مىبیند، ولى سخن آنان را نمىشنود، سپس مرگ او را بیشتر در کام خود فرو مىگیرد و به همانگونه که گوش او از کار افتاده، چشم او نیز بسته مىشود و روح از کالبد او جدا گردیده، و در میان اهل منزل خود بسان مردارى مىشود، و با ترس و وحشت از اطراف او پراکنده و از نزد او دور مىشوند، نه توانایى بر یارى گریه کنندهاى را دارد و نه مىتواند پاسخ خوانندهاى را بدهد که او را به خود مىخواند، پس از آن، پیکر بىجان او را برداشته و به سوى منزلى در زمینبه نام گور مىبرند و در آنجا او را به عملش وامى گذارند، و از آن پس رخسارش را نمىبینند.))
2 - فان الموت هادم لذاتکم و مکدر شهواتکم، و مباعد طیاتکم زائر غیر محبوب و قرن غیر مغلوب و واتر غیر مطلوب، قد اعلقتکم حبائله و تکنفتکم غوائله، و اقصدتکم معابله، و عظمت فیکم سطوته، و تتابعت علیکم، عدوته، و قلت عنکم نبوته، فیوشک أن تغاشکم دواجى ظلله، و احتدام علله، و حنادس غمراته، و غواشى سکراته، وألیم ازهاقه، و دجو أطباقه و جشوبة مذاقه، فکان قد أتاکم بغته فأسکت نجیکم و فرق ندیکم و عفى اثارکم و عطل دیارکم و بعث و رائکم یقتسمون تراثکم، بین حمیم خاص لم ینفع، و قریب مخزون لم یمنع و آخر شامت لم یجزع . (2)
ترجمه:
((...پس راستى چنین است که مرگ تباه کننده لذتهاى شما، و تیره کننده خواستههاى شما و دور کننده اندیشههاى شما و دیدار کنندهاى نادوست داشتنى و رقیبى چیره ناپذیر و جنایتکارى نامطلوب است، که دامهاى خود را بر شما افکنده و رنج و مصیبتهاى او گرداگرد شما را فرا گرفته و پیکان تیر آن شما را هدف قرار داده و توانایى و چیرگى او در میان شما بسیار بزرگ و دست درازى او به سوى شما پى در پى و خطاى شمشیر او نسبت به شما اندک است، سپس نزدیک است که تاریکى ابر تیرهاش و دشوارى دردهایش و تاریکى شدید لحظهاى سخت جان ستاندنش و بىهوشى مستى هایش و درد جان گرفتن با عجلهاش و تاریک نمودن هاى پى در پىاش و دشوارى و خشکى چشیدنش شما را فرا بگیرد، به گونهاى که گویا ناگهانى بر شما فرود آید و زمزمه شما را فرو خواباند و جمع شما را پراکنده و نشانههاى شما را پایمال نموده و شهرهاى شما را به تعطیلى کشانیده و وارثان شما را براى تقسیم آنچه را که به ارث گذاردهاید برانگیخته است تا آن را در میان دوست ویژهاى که براى شما سودى نداشته و خویشاوند اندوهگینى که مرگ را از تو باز نداشته و خویشاوند دیگرى که از مرگ تو اندوهگین نگردیده است، تقسیم نمایند.))
جهان اى برادر نماند به کس - - دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت - - که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاک - - چه بر تخت مردن چه بر روى خاک
((سعدى))
آنچه نقل شده است تصویر لحظه جان دادن کسانى است که دنیا را براى خود لذت و سعادت و خوشبختى دانسته و تلاش خود را براى بهرهگیرى از آن به کار گرفته و آخرت و زندگى بسیار خوب و جاوید بهشت و بهشتیان را به وادى فراموشى بسپارند. ولى در نگاه انسانهاى پارسا و بریده از دنیا، نه تنها مرگ، چیزى ناخواسته نیست، بلکه لحظه انتظار دیدار معشوق و پیوستن به معبود است. دنیا براى او بسان قفسى تنگ و تاریک براى پرنده بلند پرواز است که همواره در آرزوى شکستن این قفس، و پرواز بر فراز جهان بىانتها و جاوید لحظه شمارى مىکند. از این رو هر چند سکرات مرگ براى او سخت و دشوار باشد، انتظار زندگى جاوید و آسایش ابدى در لحظه جان دادن او را آرامش بىاندازه مىبخشد، اینگونه انسانها دنیا را سراى لذت خود نپنداشتهاند تا مرگ تباه کننده لذتهاى آنان باشد.(3)
×××××××
پاورقی:1- - نهج، فیض، خ 108، صبحى، خ 109.
2- - نهج، فیض، خ 221، صبحى، خ 23.
3- معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى
نماز در تمام ادیان بوده است
قبل از حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله در آئین حضرت عیسى هم نماز بوده که قرآن از زبان او نقل مى کند که خداوند مرا به نماز سفارش کرده است : ((واوصانى بالصلوة ))(1) وقبل از او موسى بوده که خداوند به او خطاب مى کند: ((اقم الصلوة لذکرى ))(2) و قبل از موسى پدر زن او حضرت شعیب بوده که نماز داشته است : ((یا شعیب اصلاتک تاءمرک ))(3) و قبل از همه آنها ابراهیم بوده که از خداوند براى خود و ذریّه اش توفیق اقامه نماز را مى خواند: ((ربّ اجعلنى مقیم الصلوة و من ذریّتى ))(4) و این لقمان است که به فرزندش مى گوید:
((یا بنىّ اقم الصلوة و اءمربالمعروف و انه عن المنکر))(5)
پسر من نماز را بپا دار و امر به معروف و نهى از منکر کن .
جالب آن است که معمولا در کنار نماز سفارش به زکات مى شود ولى از آنجا که نوجوان معمولا پول ندارد، در این آیه در کنار نماز به جاى زکات به امر به معروف ونهى ازمنکر سفارش شده است .(6)
×××××
پاورقی:1- مریم ، 31.
2- طه ، 24.
3- هود، 87.
4- ابراهیم ، 40.
5- لقمان ، 17.
6- یکصد و چهارده نکته در باره نماز: حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ محسن قرائتى
شیوه هاى تهاجم فرهنگى(مبحث سوم)
ارائه الگوها و نمونه ها
اصولا کارکرد اساسى تحمیل فرهنگ و وظیفه اصلى استعمار فکرى این است که افراد و ملتهاى زیر سلطه ، شخصیت اصلى خویش را از دست داده و به صورت زائده و فرعى از کشور استعمارگر در آیند؛ آن هم زائده و فرعى که اصول تفکر و فرهنگ اصل (استعمارگر) را به صورت بهترین ارمغان و یا حتى به شکل وحى منزل آسمانى پذیرا شده و آن را معلم مطلق فرهنگ ، دانش ، آداب و... آن اعتراف نماید. (1)
بر همین اساس است که استعمار با ارائه الگوهایى براى افراد جوامع مختلف ، در جهت وابستگى فرهنگى آنان مى کوشد و فرهنگ خود را بگونه اى القا مى کند که ملل استعمار شده فرهنگ اصیل خویش را رها کرده و مجذوب فرهنگ او شوند. از این جهت ، کشور ما نیز مد نظر و مورد توجه اسعمارگران کهنه کار و هزار چهره بوده و هست .
حضرت امام خمینى (ره ) در این باره مى فرماید:
از جمله نقشه ها، که مع الاءسف تاءثیر بزرگى در کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادى به جا مانده ، بیگانه نمودن کشورهاى استعمار زده از خویش و غرب زده و شرق زده نمودن آنان است ؛ به طورى که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق - دو قطب قدرتمند را - نژاد برتر و فرهنگ آنان را والا تر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگى به یکى از دو قطب را از فرایض غیر قابل اجتناب معرفى کردند. (2)
آرى اینکه مدهاى فصل به فصل لباس و کفش و کلاه و آرایش ، شکلهاى مختلف دکوراسیون و تزئین منازل ، ویلاها و باغها و گلخانه ها و مدلهاى پیشرفته لوکس و گران قیمت اتومبیلهاى غربى براى کشورهاى زیر سلطه ، این گونه جذاب و فریبنده است به این علت است که فرهنگ غرب راه ورود این نوع اجناس لوکس و تجملى را به وسیله کتاب ، مجله ، روزنامه ، رادیو و تلویزیون ، کلاسهاى درس و خلاصه تمام رسانه هاى گروهى آنچنان باز کرده که توانستند آمال و آرزوهاى هزاران پیر و جوان و زن و مرد از خود بیگانه و غربزده به دلخواه خود تنظیم نماید؛ بر اساس این تفکر و فرهنگ تحمیلى ، یک زن هر چند از نیکویى صورت و سیرت برخوردار باشد، فقط آنگاه زیبا محسوب مى شود که سر تا پا غرق در آرایش به شیوه غربى باشد. و یا ساختمانى آنگاه کامل به حساب مى آید که به طور دقیق بر اساس متدهاى مهندسى غرب ساخته شده باشد؛ - هر چند منطبق بر نیازهاى واقعى صاحبان آن نباشد. فرد متشخص متمدن آن کسى است که بخوبى بتواند راه و رسم معاشرت و غذا خوردن و صحبت کردن اروپایى را تقلید کند. یا یک فرد درس خوانده و صاحب فکر و نظر، آنگاه روشنفکر محسوب مى شود که یک دو زبان اروپایى را بداند و با ادبیات و فلسفه غرب آشنا باشد، هر چند زبان مردم خویش را نفهمد، و دردهاى آنان را لمس نکند. (3)
اما با تاءسف کشور ما نیز یکى از بهترین هدفهاى این القائات فرهنگى بوده و هست .
بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران در این باره مى فرماید:
ما را جور بار آورده بودند که باید فرنگى مآب باشیم یا هیچى . یک نفر جوان ، یک نفر خانم اگر سر تا پایش فرنگى مآب است ، این معلوم مى شود خیلى عالى مقام است و اگر چنانچه مثل سایر مسلمانهاست ، این خیلى عقب افتاده است ... آدم بودن را به کلاه و کفش و لباس و بزک و امثال ذلک مى دانستند. (4)
مصرف گرایى : یکى از الگوهاى ارائه شده از سوى استکبار در کشور ما، الگوى مصرف گرایى است . چرا که براى تسلط بر کشور، چاره اى جز وابستگى اقتصادى جامعه به خارج نیست . و چون حیات جامعه به کالاهاى خارجى وابسته گردید، با ورود کالا از خارج ، فرهنگ غرب نیز همراه آن وارد خواهد شد. و در نتیجه منابع کشور هم به غارت خواهد رفت . از این رو شاهد بودیم که در رژیم پهلوى ، تبلیغات وسیعى جهت تغییر الگوى مصرف و رواج فرهنگ مصرفى صورت مى گرفت و با ایجاد نیازهاى کاذب در مردم ، آنان را به استفاده از کالاها و اجناسى که چندان ضرورتى نداشتند عادت داده و در ایشان نیازهاى کاذب به وجود مى آورند. به عنوان مثال ناگهان شایع شد که فلان نوشابه چنین و چنان است و لذا ملت مظلوم باید نفت - این سرمایه با ارزش - را در اختیار سلطه گران قرار دهد، تا آدامس بادکنکى ، پپسى و سیگار خریدارى کند. (5)
×××××××
1-محمد على جاودان ، در تحلیل استعمار فرهنگى ، ص 12.
2-وصیت نامه سیاسى الهى امام خمینى (ره ).
3-در تحلیل استعمار فرهنگى ، ص 13، با اندکى تصرف و تلخیص .
4-صحیفه نور، ج 16، ص 64.
5-تلخیص از توسعه اقتصاد جهان سوم ، سال سوم اقتصاد، ص 75.
تهاجم فرهنگى : معاونت انتشارات مرکز فرهنگى سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
درباره عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر
تحمله حفذة الولدان، وحشدة الاخوان الى دار غربته، و منقطع زورته، حتى اذا انصرف المشیع و رجع المضجع أقعد فى حفرته نجیا لبهتة السؤال، و عثرة الامتحان .(1)
ترجمه:
((او انسان را پس از جان دادن در داخل تابوتى نهاده و فرزندان و فرزند زادگان و گروه برادران بر روى دستها و دوشهاى خود گرفته، و به خانه تنهایى و غربت، جایگاهى که راه ملاقات دیگران با او بسته مىشود مىرسانند، تا آن هنگام که تشییع کننده به سوى خانه خود رهسپار، و شخص مصیبت دیده از مرگ او نیز از او جدا گردیده و راه بازگشت را در پیش مىگیرد، در آن هنگام او را در گودال گور او مىنشانند در حالى که از ترس سؤال و لغزش در امتحان، آهسته سخن مىگوید.))
آنچه از این سخن به دست مىآید این است که پس از به گور سپردن انسان، فرشتگان سؤال نکیر و منکر مىآیند و از او درباره برخى از باورها و امور زیر بنایى مربوط به دین و مذهب پرسش مىنمایند و به هنگام پرسش او را مىنشانند. ولى بىتردید، این نشاندن در داخل گور، نشاندن پیکر مادى نیست زیرا چنین چیزى با توجه به کوتاهى سقف لحد گور امکانپذیر نیست، بلکه مراد از آن، نشاندن یک نوع پیکر برزخى مثالى، پیکرى مجرد از ماده، و همانند پیکر مادى است و پس از پایان پرسش، انسان نادرست بىپاسخ مىماند و سرانجام او آتش سوزان دوزخ خواهد بود. (2)
×××××
پاورقی:1- - نهج البلاغه، فیض، خ 82، صبحى، خ 83.
2- معاد در نهج البلاغه:احمد باقریان ساروى
هیچ عبادتى به اندازه نماز تبلیغات ندارد
در هر شبانه روز پنج نماز واجب داریم ودر هرنمازى سفارش به اذان واقامه شده است . در این دو نداى آسمانى جمعا:
بیست مرتبه ((حىّ على الصلوة ))
بیست مرتبه ((حىّ على الفلاح ))
بیست مرتبه ((حىّ على خیرالعمل ))
و ده مرتبه ((قد قامت الصّلوة )) مى گوئیم .
با توجّه به اینکه مراد از ((فلاح )) و ((خیرالعمل )) در اذان همان نماز است ، هر مسلمانى در هر شبانه روز هفتاد مرتبه با کلمه ((حىّ)) به خود و دیگران ، تلقین شتاب به سوى نماز مى کند و براى انجام هیچ عبادتى این همه هیاهو و تشویق وارد نشده است . به خصوص که سفارش شده اذان را بلند بگوئید و با صداى زیبا بگوئید.
اذان ، شکستن سکوت است ، اذان ، یک دوره ایدئولوژى و تفکّرات ناب اسلامى است ،
اذان ، سرود مذهبى است با عباراتى کوتاه و پرمحتوا،
اذان ، هشدار به غافلان است ، اذان ، نشانه باز بودن جوّ مذهبى است و اذان ، نشانه حیات معنوى است .(1)
×××××
پاورقی:1- یکصد و چهارده نکته در باره نماز: حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ محسن قرائتى
آزادى تفکر و گزینش در اسلام
اسلام براى انسانها آزادى فکر و گزینش قائل شده است . قرآن کریم در ضمن دهها آیه ، مردم را بر مى انگیزد تا در مسائل مختلف اخلاقى ، اجتماعى و اصول و قواعد بیندیشد و در پرتو علم و اندیشه و بینش صحیح ، آرمانى را پذیرا گردند و هیچ گاه چشم بسته ، به مسلکى پاى در نبندند . اسلام هنگامى درخشید که شعار ادیان دیگر، به ویژه مسیحیت این بود که :چراغ عقلت را خاموش نگهدار و آنچه به شما گفته مى شود کورکورانهایمان بیاور(1).
ولى قرآن با صراحت کامل بیان مى دارد:لا اکراه فى دین قد تبین الرشد من الغى(2).اجبارى در دین نیست ، راهنیکبختى از گمراهى آشکار است. قرآن در دهها آیه ، انسان مقلد را که چشمبسته به مسائل پوچ و خرافى ، پاى در مى بندد و از عقاید بى اساس پدران خود، کورکورانه و بدونه دلیل تقلید مى کند نکوهش مى کند که چرا در این اعتقادات ، نمىاندیشند: هنگامیکه به پیروى از خدا و رسول فراخوانده مى شوید،مى گویند روش پدران ما براى ما کافى است ، هر چند پدرانشان چیزى نمى دانستند وهدایت نیافته بودند(3).
قرآن عزیز مى فرماید:آنانکه از پیامبر امى (درس نخوانده ) - که چگونگى اش را درتورات و انجیل خود نوشته مى یابید - پیروى کنند، رستگارند. پیامبرى که ایشان را بهمعروف وامى دارد و از زشتیها و پلشتیها باز مى دارد و پاکیزه را حلال ، و پلیدى راحرام مى کند، پیامبرى که بندهاى سنگین اسارت را از گردن هاى ایشان برمى دارد....(4)
××××××
پاورقی:1- فلاسفه شیعه ص 23
2-سوره بقره آیه 256
3-سوره مائده آیه 104
4- سوره اعراف آیه 157
5-تقلید، اقتباس : هیئت تحریریه موسسه در راه حق
شیوه هاى تهاجم فرهنگى(مبحث دوم)
اعزام مستشاران خارجى و شرکتهاى چند ملیتى
مستشاران خارجى اعم از نظامى ، اقتصادى و با هدایت سیاستهاى داخلى و خارجى دولتهاى خود، از عوامل و مجارى گسترش غرب گرایى و ایجاد وابستگى به غرب بوده اند، مستشاران نظامى غرب در کشورهایى چون ایران قبل از انقلاب ، کنترل ارتش را در دست داشتند، مانع شکوفایى و نضج گرفتن جنبش اسلامى و عامل مهم سیاستهاى غرب گرایانه دولت بوده اند. بر طبق گزارش سناى امریکا در سال 1975 م . شانزده هزار امریکایى در نیروهاى مسلح شاه کار مى کردند که تا اواخر سقوط حکومت پهلوى این رقم به پنجاه هزار نفر رسیده بود.
مجلس شوراى ملى در سال 1329 دلیل مخالفت خود را با قرار داد شرکت نفت ایران و انگلیس در سال 1312 چنین بیان مى کند:
1 - مخالفت اجتماعى : در دنیا دو عامل قوى سرنوشت ممالک عقب افتاده را تعیین مى کند، یکى پول و یکى زور. شرکت نفت ایران و انگلیس که هر دو عامل را در اختیار دارد و در شؤ ون اجتماعى کشور رخنه کرده و مانع رشد ملت ایران شده است . در مظاهر مختلف زندگى اجتماعى ایران نفوذ مخرب شرکت ، مشهود است . مثلا در برنامه هاى دروس و تعلیم و تربیت ، در امور بهداشت ، در اخلاق عمومى ، در وضع مناطقى که شرکت در آن عمل مى کند و خلاصه در تضعیف روحیه عمال دولت . (1)
روحیه این شرکتها در مدت طولانى اقامت خویش در کشور، با شیوه هاى مختلف سعى در القاى فرهنگ خود داشتند. و آنچه که به مردم معرفى مى نمودند چیزى جز تباهى انسان و رو آوردن به مادیات و دور شدن معنویات و اخلاق نبود.
چه آنکه هدف آنان کشاندن جامعه به سوى بى بند و بارى جنسى و وابستگى فکرى بود.
رهبر بیدار و ارجمند انقلاب اسلامى ایران حضرت آیت الله خامنه اى در این باره مى فرمایند:
وقتى اروپاییها تهاجم فرهنگى را به کشور شروع کردند، روحیه وقت شناسى ، شجاعت ، خطر کردن در مسائل و تجسس و کنجکاوى علمى را براى ما نیاوردند و سعى نکردند تا با تعلیمات و تبلیغات پیگیر، ملت ایران یک ملت داراى وجدان کار و وجدان علمى بشود. آنها فقط بى بند و بارى جنسى را وارد کشور ما کردند. (2)
×××××
پاورقی:1- برداشت از کتاب روز شمار تاریخ ایران از مشروطیت تا انقلاب اسلامى ، باقر عاقلى ، ج 1، ص 320.
2-روزنامه جمهورى اسلامى ، 22/5/71.
تهاجم فرهنگى : معاونت انتشارات مرکز فرهنگى سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران
معاد(مبحث سوم)
نبود مانع
بار دیگر متذکّر مى شویم که براى معاد و امرى سه شرط لازم است : یکى امکان شدن و دیگرى علّت شدن که این دو مرحله گذشت و اکنون نوبت شرط و مرحله رسید که نبود مانع است که براى معاد و زنده شدن هیچ مانعى نیست .
معمولا مانع براى قدرت هاى محدود است . فرض کنید ماشینى که مجبور است روى فلان جاده حرکت کند و چاره اى هم جز آن ندارد، وجود یک قطعه سنگ بزرگ در جادّه مى تواند مانع حرکت آن باشد، امّا این سنگ براى پرنده اى که مجبور نیست از یک جادّه خاصّى عبور کند، مانع نیست .
آرى ، هر چه قدرت و علم بیشتر باشد کمتر چیزى مى تواند به عنوان مانع و مزاحم قرار گیرد، زیرا زنده شدن مردگان و جمع ذرّات پخش شده دو شرط دارد: یکى علم بى نهایت و دیگرى قدرت بى نهایت .
با علم بى نهایت الهى که مى داند هر ذرّه اى از کجا و در کجا و در چه شرایطى است ، چه مانعى مى توان فرض کرد؟ قَد عَلِمنا ما تَنقُص الاَرضَ مِنهم و عِندَنا کتابٌ حَفیظ(1) ما مى دانیم که زمین چقدر مستهلک مى کند و نزد ما کتابى است که همه خصوصیات در آن هست .
و باقدرت بى نهایتى که مى تواند ذرّات پخش شده را یکجا جمع کند، مانعى قابل تصوّر نیست چنانکه قرآن حدود چهل مرتبه مى فرماید: اِنّ اللّه على کلّ شَى ءٍ قَدیر
همین الا ن خود ما از ذرّات خاک پخش شده هستیم ، زیرا ما در همین دنیا از گندم فلان منطقه و برنج ، سبزى و میوه منطقه دیگر ترکیب شده و مدّتى به صورت نطفه پدر و پس از آن در رحم مادر قرار گرفته و سپس به دنیا آمدیم . آرى الا ن هم هر سلول بدن ما از یک منطقه اى از زمین است . همان قدرتى که در این جهان از ذرات خاک هاى پخش شده ما را درست کرد، روز قیامت هم از ذرات پخش شده همان استخوان هاى پوسیده دوباره ما را زنده مى کند.
البتّه گاهى شیطان ما را به وسوسه مى اندازد که این کار بسیار مشکلى است ، امّا قرآن این وسوسه را با آیات متعدّدى نظیر اِنّ ذلِکَ على اللّهِ یَسیر(2) که براى خداوند زنده کردن مردگان کار آسان و ساده اى است ، پاسخ داده است .
البتّه اشکال اصلى کار ما آن است که ما قدرت و علم خدا را از روزنه دید خود نگاه مى کنیم و چون خود ما محدود هستیم ، نمى توانیم بى نهایت را تصوّر کنیم ، در سرتاسر داستان هاى قرآن این حقیقت به چشم مى خورد که خداوند مى خواهد فکر ما را از انحصار این چهار چوب مادّى بیرون کند و لذا اگر مى گوید: ما به زن بى شوهرى به نام مریم نوزاد دادیم .( 3)
اگر مى گوید: ما به نوزاد در گهواره قدرت سخن گفتن دادیم .( 4)
اگر مى گوید: ما توسّط پرندگانى به نام ابابیل ، فیل سواران را نابود کردیم .( 5)
اگر مى گوید: با زدن یک عصا، دوازده چشمه آب از سنگها بیرون آوردیم .( 6)
اگر مى گوید: ما با نَفَس حضرت عیسى علیه السّلام مردگان را زنده کردیم .( 7)
اگر مى گوید: ما به زکریاى پیرمرد و همسر نازاى او فرزندى به نام یحیى دادیم .( 8)
واگر مى گوید: ما موسى را در دامن خودِ فرعون تربیت کردیم .( 9)
و صدها نمونه دیگر، همه و همه به خاطر آن است که چشم انداز فکر انسان از چهارچوب آنچه با او در شبانه روز ماءنوس شده وسیع تر گردد و کمى هم به ماوراى طبیعت بیندیشد، چنانکه سفارش به تلاوت قرآن براى تذکّر و مرور این قبیل خاطرات است . آرى ، ما باید با کمال احترامى که به قوانین حاکم بر طبیعت مى نهیم ، هرگز فکر خود را در چهارچوب آنان محدود نکنیم و بدانیم که خداوند هر چه را بخواهد همان مى شود.
کوتاه سخن آنکه در برابر قدرت نامتناهى و علم بى نهایت الهى ، هیچ مانعى قابل فرض نیست .(10)
××××××
پاورقی:1- سوره ق ، آیه 4.
2-سوره عنکبوت ، آیه 19 ؛ ق ، آیه 44 و تغابن ، آیه 7.
3-سوره مریم ، آیه 20.
4-سوره مریم ، آیه 30.
5-سوره فیل ، آیه 4.
6-سوره بقره ، آیه 60.
7-سوره مائده ، آیه 110.
8-سوره هود، آیه 72.
9-سوره قصص ، آیه 9.
10- معاد: استاد قرائتى
نماز در راءس همه عبادات
در ایام ویژه مثل شب قدر، اعیاد اسلامى ، و هر شب و روزى که داراى فضلیت و ارزشى است و براى آن دعا و مراسمى مخصوص وارد شده است ، مثل شب مبعث ، شب میلاد پیامبر، شب جمعه ، معمولا نمازهاى مخصوصى هم وارد شده است . شاید نتوان ایّام مقدّسى را پیدا کرد که در آن برنامه نماز نباشد.
نماز پر تنوّع ترین عبادت است
اگر جهاد وحج چند نوع است ، ولى نماز صدها نوع است .
با یک نگاه ساده به کتاب مفاتیح الجنان علاّمه محدّث حاج شیخ عباس قمى ، مى توان انواع نمازهاى مستحبّى را که براى مکان و زمان هاى خاص وارد شده است ، مرور نمود که البتّه در یک کتاب مستقل به نام ((نمازهاى مستحبّى )) جمع آورى و عرضه گردیده است .(1)
××××××
پاورقی:1- یکصد و چهارده نکته در باره نماز: حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ محسن قرائتى
بهترین و مؤ ثرترین راه مبارزه با نفس اماره
سؤ ال :
نفس انسان طبق فرمایش قرآن فرمان به بدى مى دهد و رذائل نفسانى بعنوان حجابى جدى ، ما را از محضر حق دور نگه داشته ، حال این سؤ ال مطرح است که چگونه باید نفس اماره را منقاد کرد و چگونه رذائل اخلاقى و نفسانى را از جان معنوى خود باید دور بریزیم ؟ و چگونه بر صراط حق پایدار میتوان ماند؟
پاسخ امام خمینی(قدس سره):
باید وارد مجاهده با قصد خالص شد. البتّه آن وقت نفس اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانیّه قابل اصلاح است ، لیکن در اوّلِ امر، کمى زحمت دارد. آن هم بعد از ورود در اصلاح ، سهل و آسان مى شود. عمده به فکر تصفیه و اصلاح افتادن است و از خواب بیدار شدن است منزل اوّل انسانیّت ((یقظه )) است . و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است ، و فهمیدن این که انسان مسافر است . و هر مسافر، زاد و راحله مى خواهد. زاد و راحله انسان ، خصال خود انسان است . مرکوب این سفر پرخوف و خطر، و این راه تاریک و باریک و صراطِ اَحَدِّ از سیف ، و ادَّقِ از شَعْر، همّت مردانه است . نور این طریق مُظِلم ، ایمان و خصال حمیده است . اگر سستى کند و فتور نماید، از این صراط نتواند گذشت ، به رو در آتش افتد و با خاک مذلّت یکسان شده ، به پرتگاه هلاکت افتد. و کسى که از این صراط نتواند گذشت ، از صراطِ آخرت نیز نتواند گذشت .(1)
گمان مکن که رذایل نفسانى و اخلاق روحى ممکن الزوال نیست . این ها خیال خامى است که نفس اماره و شیطان القاء مى کند و مى خواهد تو را از سلوک راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد انسان تا در این دار تغیّر و نشاءه تبدّل است ، ممکن است در تمام اوصاف و اخلاق تغییر پیدا کند، و هر چه ملکات محکم هم باشد تا در این عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدّت و ضعف ، زحمت تصفیه تفاوت مى کند.(2)
انسان مدّتى با کمال دقّت ، مواظبت کند از حرکات و سکنات خود، و کاملاً مداقّه در اعمال خویش کند، و برخلاف خواهش و آرزوى نفس ، اقدام کند و مجاهده نماید، و اعمال و اقوال خود را در ظاهر و باطن خوب کند، و تظاهرات و تدلیسات را عملاً کنار گذارد، و از خداى متعال در خلال این احوال ، توفیق طلب کند، که او را بر نفس امّاره و هواهاى آن مسلّط کند، و در این اقدام و علاج با او همراهى فرماید. خداوند تبارک و تعالى ، فضل و رحمتش بر بندگان بى پایان است .(3)
خداوندا ما را از این خواب طولانى بیدار کن ، و از مستى و بى خودى هشیار فرما، و دل ما را به نور ایمان صفا بده ، و به حال ما ترحّم فرما. ما مرد این میدان نیستیم . تو خود ما را دستگیرى نما و از چنگال شیطان و هواى نفس نجات ده . بحقّ اولیائک محمّد و آله الطاهرین - صلوات اللّه علیهم اجمعین - .(4)
راه اسلام و خدا را طى کنید که صراط انسانیت است . راه همین است ، راه مستقیم همین است . آن راهى را که شما در سوره حمد در نماز مى خوانید که : ((اهدانا الصراط المستقیم ، صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغضوب علیهم و لاالضالیّن )). صراط مستقیم همین صراط اسلام است که صراط انسانیت است ، که صراط کمال است که راه به خداست . سه راه هست ، یک راه مستقیم و یک راه شرقى مغضوب علیهم و یک راه غربى ضالین ...
راه مستقیم ، منتهى به خدا مى شود آن صراطى که تا جهنم کشیده شده است ، اگر مستقیم در این عالم حرکت کنید، از آن صراط، مستقیماً رد مى شوید. جهنم باطن این دنیاست . اگر مستقیم از این راه رفتید و طرف چپ یا طرف راست منحرف نشد، از صراط در این عالم هم مستقیم عبور مى کنید و به چپ یا راست متمایل نمى شوید، که اگر به چپ متمایل بشوید به جهنم است و اگر به راست متمایل شوید جهنم است . راه خدا مستقیم است .(5)
خداوند شما را به همین صراط مستقیم راهبر باشد و هدایت کند و ما همه را هدایت کند به راه مستقیم و از چپ و راست منحرف کند.(6)
انسان اگر هر انحرافى پیدا کند، انحراف عملى ،انحراف روحى ، انحراف عقلى ، برگرداندن این انحرافات را به معناى خودش ، این ایجاد عدالت است در انسان ، اگر اخلاقش اخلاق منحرفى باشد، از این انحراف وقتى به اعتدال برگردد، این عدالت در او تحقّق پیدا کرده است . اگر در عقاید یک انحرافاتى و کجى هایى باشد، برگرداندن آن عقاید کج به یک عقیده صحیح و صراط مستقیم ، این ایجاد عدالت است در عقل انسان .(7)
آیا نیامده وقت آن که در صدد اصلاح نفس برآئیم ، و براى علاج امراض آن قدمى برداریم ؟
سرمایه جوانى را به رایگان از دست دادیم ، و با غرور نفس و شیطان ، جوانى را که باید با آن سعادتهاى دو جهان را تهیه کنیم از کف نهادیم اکنون نیز در صدد اصلاح برنمى آئیم تا سرمایه حیات هم از دست برود و با خسران تّام و شقاوت کامل از این دنیا منتقل شویم ... چه خسرانى بالاتر از آن که سرمایه سعادت ابدى را در شقاوت ابدى خرج کند و مایه حیات و نجات ، در هلاکت و فناىِ خود به کار اندازد، و تا آخر عمر از غفلت و مستى به خود نیاید.(8)
××××××
پاورقی:1- چهل حدیث ، ص 97 - 98.
2- چهل حدیث ، ص 94.
3- چهل حدیث ، ص 137.
4- چهل حدیث ، 141 - 140.
5- صحیفه نور، ج 12، ص 131.
6- صحیفه نور، ج 12، ص 150.
7- همان مدرک ، ص 207.
8- - شرح حدیث جنود و عقل ، ص 345 و 346.-خورشید عرفان :شامل : چهل سؤ ال عرفانى و اخلاقى از امام خمینى -نگارش و تدوین : محمد رضا رمزى اوحدى