امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در دیدگاه اهل سنت
سبط ابن جوزی (م 654 ه) صاحب کتاب «تذکره الخواص» در زمینه ی امام مهدی علیه السلام می نویسد:
«فصل فی ذکر الحجه المهدی. هو محمد بن الحسن بن علی بن موسی الرضا... کنیته ابو عبدالله و ابو القاسم و هو الخلف الحجه صاحب الزمان، القائم المنتظر و التالی و هو آخر الائمه انبانا عبدالعزیز بن محمود بن البزاز عن ابن عمر قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یخرج فی آخر الزمان رجل من ولدی اسمه کاسمی و کنیته ککنیتی یملا الارض عدلا کما ملئت جورا. فذلک هو المهدی، و هذا حدیث مشهور و قداخرج ابوداود و الزهری عن علی بمعناه و فیه لو لم یبق من الدهر الا یوم واحد لبعث الله من اهل بیتی من یملا الارض عدلا و ذکره فی روایات کثیره» (1) .
«فصلی در ذکر حجت مهدی: او محمد فرزند حسن بن علی بن موسی الرضا... است کنیه اش ابوعبدالله و ابوالقاسم و القابش: خلف، حجت، صاحب الزمان، قائم، منتظر و تالی است و او آخر ائمه ی دوازده گانه است. عبدالعزیز محمود بن بزاز از ابن عمر روایت کرد که می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در آخر الزمان مردی از فرزندان من قیام می کند که نام و کنیه اش مانند نام و کنیه ی من است زمین را از عدالت پر می کند چنانکه پر از ظلم و ستم شود. و او همان مهدی است. و این حدیث مشهوری است که آن را ابوداود و زهری به همین معنی از علی علیه السلام نقل کرده اند و در روایت آنان این جمله هم وجود دارد که اگر از عمر دنیا جز یک روز بیشتر نمانده باشد، خداوند مردی از اهل بیت مرا برانگیزد تا زمین را از عدالت پر کند. و این مضمون در روایات زیادی ذکر شده است».
×××××
پاورقی
(1) تذکره الخواص، ص 363 -4.
دیدار حضرت یک ساعت به اذان صبح!
آقای قاضی زاهدی نقل کردند:
« سال 1354 هجری شمسی، صبح جمعه ای، بعد از دعای ندبه در منزل خود در قم، با یکی از رفقای موثق اهل علم به نام « آقای حسینی » نشسته بودیم و صحبت در پیرامون مقام حضرت مهدی ارواحنا فداه به میان آمد.
ایشان گفتند: « من منتظر بودم ماشینی برسد و به خیابان آذر بیایم، ناگهان یک سواری آمد و جلو من ایستاد و گفت: آقا بفرمایید. سوار شدم. کم کم تعریف کرد و گفت: من از تهران می آیم و به جمکران می روم، متوجه شدم حالی دارد و زمزمه ای و به نام امام می گرید.
گفتم: این هفته آمدی یا تمام هفته ها؟ گفت: خیر، مدتی است می آیم. گفتم:آیا حضرت هم توجهی نموده و داستانی داری؟
گفت: آری. گفتم: اگر ممکن است بگو. گفت: من بر دردی در کتف و شانه مبتلا شدم، مثل اینکه آن موضع را آتش نهاده باشند، دائماً می سوخت. نزد اغلب دکترهای تهران رفتم و علاج درد نشد؛ تا اینکه عده ای از اطباء تشخیص مرض دادند و گفتند: فلان مرض است ( البته نام مرض را گفته بود ولی ایشان فراموش کرده بود ) که قابل معالجه نیست.
تصمیم گرفتم بری زیارت امام رضا (علیه السلام) به مشهد بروم با ماشین خودم حرکت کردم تا به مشهد رسیدم، برای زیارت به حرم رفتم و زیارتی انجام داده، بیرون آمدم. در بین راه که می رفتم، دیدم مجلس روضه ای است و واعظی بالای منبر به ارشاد مردم مشغول است گفتم: چند لحظه ی بنشینم و استفاده کنم.
به تناسب روز جمعه، واعظ مطالبی پیرامون مقام حضرت حجت (علیه السلام) بیان کرد تا به این جمله رسید که خطاب به جمعیت فرمود:
ای زائرینی که برای زیارت ثامن الحجج آمده اید! بدانید بری شفای دردها و رفع گرفتاریها لازم نیست به مشهد بیایید و درد دل به آقا علی بن موسی (علیه السلام) کنید؛ بلکه ما امام حی و زنده داریم!
ما امام زمان داریم که هر کجا با حقیقت توسل به او پیدا کنید به داد می رسد.
این جمله چنان در دل من اثر گذاشت که تصمیم گرفتم از درد، خدمت امام هشتم (علیه السلام) حرفی نزنم. و گفتم: این واعظ، راست می گوید. من هم برمی گردم و با امام زمان(ع) در میان می گذارم.
پس از زیارت دیگر و بازگشت به تهران و خانه، یک شب در حالی که تنها بودم توسل به امام زمان پیدا کردم و درد دل به آقا گفتم. مرا خواب درگرفت.
در عالم رؤیا دیدم که به قم آمده ام. وارد صحن شدم ناگاه از درب دیگر دیدم آقایی وارد صحن شد. گفتند: این آقا «مقدس اردبیلی» است. من نام او را شنیده بودم و می دانستم او خدمت امام زمان (علیه السلام) زیاد رسیده است؛ به عجله خودم را به او رساندم و بعد از سلام، مقدس اردبیلی را قسم دادم به ائمه(ع) که به من توجه کند.
فرمود: به خود آقا و امام حی چرا نمی گویی؟
گفتم: من که نمی دانم آقا کجاست؟
فرمود: یکساعت به اذان صبح همیشه در مسجدِ خودش تشریف دارد. ( یعنی: مسجد جمکران در قم).
من نگاه به ساعت کردم دیدم یک ساعت و نیم به اذان صبح است، پیش خود گفتم: اگر الان به آنجا بروم نیم ساعته می رسم. به طرف مسجد جمکران رفتم، تا وارد صحن مسجد شدم، از پله ها بالا رفتم؛ (الان بنا را تغییر داده اند) پشت شیشه ها دیدم چند نفر رو به قبله نشسته و مشغول ذکراند.
داخل مسجد شدم. دیدم یکی از آنها مقدس اردبیلی است که الان در صحن بود، سلام کردم. مقدس اشاره کرد: بیا، بعد به یکی از آن آقایان گفت: این مرد از من خواست و من آدرس داده ام تا به این جا آمده. فهمیدم آن آقا امام زمان است.
شروع کردم به گریه کردن و آقا را قسم دادن به حق جدش امام حسین (علیه السلام) که درد مرا شفا بده.
آقا، بدون اینکه بگویم، دردم کجاست، موضع درد را مستقیم دست گذاشت و فرمود: شما، سالم شدی.
از شوق شفا یافتن از خواب بیدار شدم و از آن موقع تا حال مثل اینکه من چنان مرضی نداشتم و شفا گرفتم.
لهذا به عشق و علاقه به حضرتش و این که این مسجد اینقدر مورد توجه امام زمان (ارواحنا فداه) می باشد از تهران هر شب جمعه می آیم و پس از خاتمه مراسم مسجد به تهران بر می گردم. »
آگاهی به اخبار جهان در پیام امام زمان (عجل الله تعالی)
اطلاع و آگاهی از اوضاع جهان بر اساس تغییر زمان متفاوت است، مثلا یک روزی به وسیله قاصدی که فرسنگها راه را طی می کرده کسب اطلاع می کردند. روز دیگر کبوترهائی را به عنوان پیام رسانی تربیت می نمودند و با نصب نامه به پای کبوتر خبر را به طرف مقابل می رساندند. امروز هم رسانه های گروهی به انحاء مختلفه به نشر اخبار می پردازند، مخصوصا به وسیله ماهواره و عکسهای ماهواره ای و از همه بالاتر دستگاههای استراق سمع که اکثرا در جبهه های جنگ استفاده می شود. ولی تا کنون نشنیده ایم و ندیده ایم یک شخص عادی بدون وسائط عادی از اخبار جهان با خبر شود، مگر افرادی که از دریچه وحی و الهام می بینند و اوضاع جهان را زیر نظر دارند. تاریخ زندگانی امامان و پیشوایان ما بیانگر و نشان دهنده چنین مطلبی است که در کتابهای گوناگون آمده.
دفع اشکال
اگر بگویند: علم غیب مخصوص خداوند متعال است و بس، در جواب می گوئیم علم خدا ذاتی است، مثل چربی نسبت به روغن و یا رطوبت نسبت به آب و یا شوری نسبت به نمک، ولی علم غیب برای انبیاء و امامان ارادی است، یعنی هر وقت اراده کنند که بدانند، آن گاه می دانند، لذا امامان ما صلوات الله علیهم اجمعین از این طریق کسب فیض می کردند و بدون هر گونه واسطه ای از هر چه که می خواستند با خبر می شدند. چنانچه در نامه ای که حضرت مهدی علیه السلام به جناب شیخ مفید علیه الرحمه مرقوم فرمود آمده است:
متن پیام
فانا یحیط علمنا بانبائکم و لا یعزب عنا شی ء من اخبارکم. (1) ما از اخبار و اوضاع شما کاملا آگاهیم و هیچ یک از آنها بر ما پوشیده نیست. بنابر این خوشا به حال کسانی که در زندگی برنامه های شایسته ای دارند و گفتار و رفتارشان بر اساس موازین اسلام است. و چقدر شرم آور است کسانی که برنامه ننگین دارند و زندگانی آنها آمیخته با معصیت است در صورتی که امام زمان علیه السلام کاملا از اخبار جهان آگاهی دارد.
*****
پاورقی:(1) بحار جلد 53 صفحه 175.
امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در دیدگاه اهل سنت
ابوبکر محمد بن علی معروف به محیی الدین عربی (560- 638 ه) مولف «الفتوحات المکیه» درباره ی «مهدی موعود» علیه السلام می نویسد:
«... ان لله خلیفه یخرج و قد امتلات الارض جورا و ظلما فیملوها قسطا و عدلا لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد طول الله ذلک الیوم حتی یلی هذا الخیفه من عتره رسول الله من ولد فاطمه، یواطی اسمه اسم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم...»
«خداوند را خلیفه ای است که روزی ظاهر می شود و ظهورش زمانی اتفاق می افتد که دنیا پر از جور و ستم باشد و او دنیا را پر از عدل وقسط می فرماید و اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر نماند، خداوند آن روز را طولانی می گرداند تا این خلیفه که از عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم واز اولاد فاطمه زهرا علیهاالسلام است و نامش با نام رسول خدا یکی باشد، حکومت روی زمین را به دست گیرد».
«محیی الدین» به دنبال این عبارت پس از ذکر شمائل و فضائل مهدی و وصف یارانش و شرح شروع و پایان کارش چنین می افزاید:
الا ان ختم الاولیاء شهید
و عین امام العالمین فقید
هو السید المهدی من آل احمد
هو الصارم الهندی حین یبید
هو الشمس یجلو کل غم و ظلمه
هم الوابل الوسمی حین یجود (1) .
*****
پاورقی:(1) الفتوحات المکیه، ج 3، ص 327 - 328.
شفایافتگان
به دو عالم ندهم لذت بیماری را!
حجت الاسلام علی قاضی زاهدی ( والد آقای قاضی زاهدی نویسنده کتاب شیفتگان حضرت مهدی - عج ) که از علمای بزرگ گلپایگان است و داری تألیفات زیادی می باشند، نقل کردند:
« در عنفوان شباب و سال اول ازدواج، که گویا سنین عمرم از هجده سال تجاوز نمی کرد، مبتلا به مرض حصبه سیاه ( تیفوئید) شدم؛ دکتر مرض را تشخیص نداد و گمان کرد نوبه و مالاریا است.
با ظنّ خود به معالجه پرداخت و چون داروها مفید نبود، مرض شدت یافت به نحوی که مشرف به مرگ شدم. پدر و مادر و دیگران دست از من شسته و به انتظار مرگم نشسته بودند. در هر شبانه روز چند مرتبه در شهر خبر مرگم انتشار می یافت.
اطبا و دکترهای دیگر را بری معالجه ام آوردند و آنها می گفتند: در اثر اشتباه دکتر اولی و معالجات ناصحیح نجاتش ممکن به نظر نمی رسد ولی در عین حال برای بهبودم تلاش می کردند. اما بهبود نمی یافتم.
عوالمی را سیر می کردم که وصف کردنی نیست. غالباً در آن حالتی که بودم منزل را از علما و دانشمندان مشحون می یافتم که مشغول بحثهای علمی بودند و من هم با آنها در بحث شرکت می کردم و گفته هایم مورد قبول آنان قرار می گرفت.
دوران ابتلا به طول انجامید؛ مردم دسته دسته به عیادتم می آمدند و با چشم گریان بیرون می رفتند. تا گاهی که به کلی از حیاتم مایوس شده و دست و پایم را به جانب قبله کشیده و به انتظار مرگم نشسته بودند؛ والد بزرگوارم با اندوه فراوان در کنار بسترم قرار داشت و والده ام در خارج خانه به گریه و ناله مشغول بود. من هم در انتظار مرگ بوده و خانه را پر از مردم می دیدم.
ناگاه درب اطاق باز شد و شخصی وارد شد و به حاضرین گفت: مؤدب باشید که آقا تشریف می آورند.
پس رفت و برگشت و گفت: قیام کنید و صلوات بفرستید.
همه از جای جستند و صلوات فرستادند.
در آن حال آقایی بزرگوار و سیدی عالیمقام وارد شد و در نزدیکی بستر من نشست. بنا کردم به او توسل جستن و از او یاری خواستن، عرض کردم: آقا جان! قربانت؛ آقا جان! به فریادم برس؛ علیل و مریضم؛ آقا جان! نجاتم بده.
چنانچه بعداً برایم نقل کردند مدتی بوده که زبان گفتار نداشتم و زبانم بند آمده بوده اما در آن حال زبانم گشوده شده و حاضرین سخن گفتنم را می شنیدند. پس آن بزرگوار به اندازه خواندن سوره توحید آهسته دعایی خواند و به من دمید و من پیوسته جمله « آقا جان به دادم برس » را تکرار می کردم. مرحوم والد به تصورا ینکه ایشان را می خواهم، می گفتند: بابا من ا ینجا هستم چه می خواهی؟ هر چه می خواهی بگو.
پس من به خود آمدم و آن آقا را ندیدم و بنا کردم به گریه کردن هر چه از من سؤال می کردند، قادر به جواب نبودم پس از گریه بسیار، آنچه را که دیده بودم، بیان کردم و مایه خورسندی همگان شد و به برکت عنایت آن بزرگوار حیات تازه یافتم. »
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم به دو عا لم ندهم لذت بیماری را
حدیث روز
قال ا لا مام ا لمهدی ،صاحب ا لعصروا لزّمان سلام ا للّه علیه وعجّل ا للّه تعا لى فرجه ا لشّریف :
مااءُرْغَمَ اءنْفَ ا لشَّیْطانِ بِشَیْى ءٍ مِثُلِ ا لصَّلاةِ.(1)
ترجمه :
فرمود: هیچ چیزى و عملى همانند نماز، بینى شیطان را به خاک ذلّت نمى ما لد و او را ذلیل نمى کند.
×××××××
پاورقی:1- بحارالا نوار: ج 53، ص 182، ضمن ح 11.
هفده نوع اطّلاعات
مرحوم کلینى - صاحب کتاب شریف کافى - به نقل از برادرش ، اسحاق بن یعقوب حکایت نماید:
سؤال هاى مختلفى را نوشتم و خدمت وکیل خاصّ امام زمان عجّل اللّه تعال فرجه الشّریف ، به نام ابوجعفر محمّد بن عثمان عَمرى رفتم و از او تقاضا کردم تا جواب سؤال هاى مرا از حضرت حجّت علیه السلام دریافت نماید.
پس از گذشت مدّتى کوتاه ، جواب کلّیه آن سؤ ال ها را به عنوان توقیع آن حضرت - به این شرح - دریافت کردم :
آنچه پیرامون منکرین و مخالفین من از خویشان من و پسر عمویم سؤ ال کردى ، پس بدان که بین خداوند متعال و هیچ یک از بندگانش خویشاوندى وجود ندارد؛ و هر که منکر من باشد، من نیز از او بیزار هستم و باید بداند که راه او همچون راه پسر حضرت نوح علیه السلام مى باشد.
و امّا نسبت به عمویم جعفر و فرزندانش ، همانند راه و روش برادران یوسف علیه السلام است .
و امّا نسبت به فقّاع ، حرام مى باشد؛ ولى آب جو - که در منازل گرفته مى شود - مانعى ندارد.
و آنچه از اموال - به عنوان خمس ، زکات و دیگر وجوهات شرعیّه را که از شما - دریافت مى کنیم ، جهت تطهیر و تزکیه - نفوس و ثروت خود - شما است ، هر که مایل بود بپردازد و هر که مایل نبود نیازى به آن نیست .
و نسبت به زمان ظهور و فرج ، مربوط به خداوند متعال است و هر که تعیین وقت نماید، دروغ گفته است .
و کسانى که معتقد باشند که امام حسین علیه السلام زنده است و کشته نشده ، کافر و گمراه خواهند بود.
و حوادث و مسائلى که رخ مى دهد به علماء و فقهاء - راویان احادیث ما مراجعه کنید، چون که آن ها حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر آن ها هستم .
امّا محمّد بن عثمان عَمرى ، خداوند از او و از پدرش راضى و خوشنود باشد؛ او مورد وثوق من و نوشته هاى او همانند نوشته من مى باشد.
و امّا محمّد بن علىّ بن مهزیار اهوازى ، خداوند دل او را نورانى و روشن نماید و شکّهاى او را زایل گرداند.
و آن مقدار پولى را - که طبق وصیّت اسحاق با فروش کنیزانِ آوازه خوانش - براى ما فرستاده ، مورد قبول نیست ؛ مگر آن که طاهر گردد، چون اُجرت و قیمت غنا و آوازه خوانى حرام است .
امّا محمّد بن شاذان ، مردى از شیعیان و دوستان ما مى باشد.
و ابوالخطّاب محمّد بن ابو زینب ، ملعون - و خبیث است و نیز اصحاب و یاران او ملعون هستند، با آن ها هم نشین و هم سخن مباش ، چون که من و پدران من از آن ها بیزار مى باشیم .
و آن هائى که اموال ما را - و آنچه مربوط به ما باشد - بى جهت حلال و مباح بدانند و مصرف کنند - آن اموال برایشان - همچون آتش دوزخ خواهد بود.
و امّا خمس - یعنى سهم امام و سهم سادات - را براى شیعیان و دوستان خود حلال و مباح کرده ایم و تا هنگام ظهور، مى توانند مورد استفاده قرار دهند.
و آن هائى که در دین و شریعت خداوند متعال و یا نسبت به ما - اهل بیت عصمت و طهارت - شکّ دارند، اگر توبه کنند پذیرفته است و نیازى نداریم که براى ما چیزى ارسال نمایند.
و نسبت به علّت وقوع غیبت : اوّلا که خداوند متعال در قرآن فرموده است : وَ لا تَسْئَلُوا عَنْ اءشْیاءَ إنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ.( 1) یعنى ؛ از بعضى مسائل سؤال نکنید، چون که موجب ناراحتى شما خواهد شد.
و ثانیا هر یک از ائمّه اطهار و پدرانم در حکومتِ یکى از ظالمان قرار گرفته بودند؛ ولى من هنگامى ظهور مى نمایم که هیچ ظالمى قدرت و اراده اى ندارد.
امّا این که چگونه از وجود من در زمان غیبت استفاده و بهره گیرى شود؟
همانا جریان و موضوع غیبت من همانند خورشید است که ابر جلوى آن را پوشانیده باشد، بدانید که من براى موجودات زمینى وسیله امنیّت و آسایش هستم ، همان طورى که ستارگان براى اهل آسمان امان هستند.
و از آنچه برایتان مفید نیست و سودى ندارد، سؤ ال نکنید و خود را به زحمت نیندازید، و سعى نمائید براى تعجیل ظهور و فرج من بسیار دعا کنید.
و در خاتمه ، اى اسحاق ! سلام بر تو و بر کسانى باد که از نور هدایت ما اهل بیت عصمت و طهارت پیروى کنند.(2)
××××××
پاورقی:1- سوره مائدة : آیه 101.
2- غیبة شیخ طوسى : ص 176، ح 247، إ کمال الدّین :ص 483، ح 4، الخرایج والجرایح : ج 3، ص 1113، ح 30، احتجاج طبرسى :ج 2، ص 542، ح 344، إعلام الورى :ج 2، ص 270.
شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)
درجسم جهان ، باردگرروح دمیدند
دلها همه از جلوه دلدار طپیدند
بر چهره شب ، پرده ای ازنور کشیدند
هنگام سحر ، نیمه شعبان معظم
شور و طرب و، نور وسروراست به هرجا
چون مهدی موعود ، نهد پای به دنیا
پور حسن عسکری و ، نرگس والا
دردانه زهرا که به خوبان شده خاتم
احمد رخ و، حیدرصفت و، فاطمه رفتار
حُسن حسنین است درآن قامت ورخسار
پیوسته شکوفان و بهار آن گل بی خار
مقصود خدا ،زآب وگل وخلقت آدم
غایب زنظرهاست ، ولی حاضردائم
با علم خداداد ، بود شاهد و عالم
همنام پیمبر ، لقبش حجت و قائم
ازقامت او ، پایه خلقت شده محکم
آلودگی ما سبب غیبت دلدار
جز پرده عصیان نَبُوَد مانع دیدار
غایب نبود هیچگه از مردم بیدار
بسیار کسان را شده ، دیدار فراهم
با دیده جان ، دلبردلخواه توان یافت
چون ابرگناهان رَوَد، آن ماه توان یافت
با پاکدلی در حرمش راه توان یافت
لطفش همه جا ، بر همه کس ، بوده دمادم
روزی که بشر می شود آزرده وخسته
روزی که شود راه امید همه بسته
دلها ز ستمهای جهانگیر شکسته
آن روز دگر ، روز ظهور است مسلّم
تا جلوه کند یار، دل آماده او کن
پاکیزه دل آئینه آن روی نکو کن
بااشک (حسان) چهره بیارای ووضوکن
شاید که بخدمت کند احضارتوراهم
میلاد خورشید
مورّخین و محدّثین بسیارى در کتاب هاى خود آورده اند:
حکیمه دخترامام محمّد جواد و عمّه امام حسن عسکرى علیهماالسلام حکایت کند:
روزى منزل حضرتابومحمّد، امام حسن عسکرى علیه السلام بودم ، چون خورشید غروب کرد، از جاى برخاستمتا به منزل خودمان بروم .
امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: اى عمّه ! امشب رادر منزل ما باش ، در این شب نوزادى کریم و عزیز به دنیا مى آید، نوزادى که خداوندزمین را به وسیله او حیات مى بخشد، او حجّت خداوند متعال خواهد بود.
چون نگاهىبه مادرش نرجس کردم ، آثار حمل در او ندیدم ؛ وقتى موضوع را براى امام حسن عسکرىعلیه السلام اظهار داشتم ، حضرت فرمود: نزدیک طلوع فجر وعده الهى ، عملى خواهد شد وسپس افزود: داستان حمل و زایمان او همانند حضرت موسى علیه السلام مخفى و ناگهانىاست .آن روز را روزه بودم ، بعد از نماز مغرب و عشاء در منزل حضرت افطار کردم ودر رختخواب دراز کشیدم ، نیمه شب براى نماز شب برخاستم ، نرجس نیز بلند شد و نمازشب خواند، حضرت مرا صدا کرد و فرمود: اى عمّه ! مشیّت الهى نزدیک است .
بعد ازآن مشغول قرائت قرآن گشتم ، ناگهان نرجس ناله اى کرد، سریع نزد او رفتم ، و ملاّفهاى روانداز روى آن مخدّره انداختم و پس از ساعتى کوتاه صدائى شنیدم ، همین کهملاّفه را کنار زدم ، چشمم افتاد به نوزادى که در حال سجده بود.
او را در بغلگرفتم ، بسیار تمیز و خوشبو بود، در همین بین امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: اىعمّه ! فرزندم را بیاور.
هنگامى که نوزاد خود را در برگرفت ، اظهار داشت : اىعزیزم ! سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و با زبان فصیح گفت : ((أشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لا شریک له ، و أشهد أنّمحمّداً رسول اللّه ))، سپس نام یازده امام را یکى پس از دیگرى بر زبان آورد و بر آن ها صلوات و تحیّت فرستاد.
چون صبح شد خدمت امامحسن عسگرى علیه السلام آمدم تا نوزاد را بار دیگر بنگرم ولى او را نیافتم ، گفتم : اى مولاى من ! نوزاد عزیز کجاست ؟
فرمود: همان طور که حضرت موسى علیه السلام بهودیعه رفت ، نوزاد ما هم به ودیعه رفته است .
و چون روز هفتم شد و بر آن حضرتوارد شدم ، فرمود: اى عمّه ! نوزادم را بیاور، وقتى به اتاق درونى رفتم ، نوزاد رامشاهده کردم و او را در بغل گرفته و بوسیدم .
همین که او را نزد پدر بزرگوارشآوردم ، همانند روز اوّلى که به دنیا آمده بود، شهادتین را گفت ، پس از آن امامعسکرى علیه السلام زبان مبارک خود را در دهان نوزاد عزیز قرار داد و نوزاد، زبانپدر را همانند شیر و عسل مى مکید.
پس از آن ، امام علیه السلام فرمود: عزیزم ! سخن بگو.
نوزاد مجدّدا، همانند قبل پس از شهادتین ، یکایک ائمّه علیهم السلام رانام بُرد و صلوات و سلام بر آن ها فرستاد.
سپس این آیه شریفه قرآن را تلاوتنمود:
وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاْ رْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ وَ نُمَکِّنَ لَهْمُ فِى الاْرْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوایَحْذَرُونَ.
وبعد از آن ، نام کتاب هائى را که بر حضرت شیث ، ابراهیم ، ادریس ، نوح ، هود، صالح، موسى و عیسى علیهم السلام نازل شده بود، بر زبان شیرین و مبارک خویش جارى نمود.1
*******
پاورقی:چهل داستان وحدیث ازامام زمان(عج)
الاکه راز خدایی
الاکه راز خدایی خدا کند که بیایی/تو نور غیب نمایی خدا کند که بیایی
شب فراق توجانا خداکند که سرآید/ سرآیدو تو بیایی خدا کندکه بیایی
دمی که بی توبرآیدخدا کندکه نباشد/الاکه هستی مایی خداکندکه بیایی
به گفتگوی تودنیابه جستجوی تودلها/ توروح صلح وصفایی خداکندکه بیایی
به هردعاکه توانم تورا همیشه بخوانم/الا که روح دعایی خداکندکه بیایی
نظام نظم جهانی امام عصرو زمانی / یگانه راهنمایی خدا کند که بیایی
دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته/تومروه ای توصفایی خداکندکه بیایی
تومشعری عرفاتی توزمزمی توفراتی/ تو رمز آب بقایی خدا کند که بیایی
بیاوپرده برافکن به ظلم شعله درافکن/که نورعدل خدایی خدا کندکه بیایی
الا که جان جهانی جهان جان و نهانی/ نهان ز دیده ی مایی خدا کند که بیایی
به سینه ها توسروری به دیده ها همه نوری/به دردها تودوایی خدا کندکه بیایی
اسیر بند جفا را دچار رنج وبلا را/ به دست توست رهایی خدا کند که بیایی
توبگذرازسفرخودببین به پشت سرخود/چه محشری!چه بلایی!خدا کندکه بیایی
قسم به عصمت زهرا بیا ز غیبت کبری
دگر بس است جدایی خدا کند که بیایی
××××××
اثر آقای سید رضا موید