یا مولا
تو آن عاشق ترین مردی که در تاریخ می گویند
تو آن انسان نایابی که با فانوس می جویند
تمام باغ ها در فصل لب های تو می خندند
تمام ابرها در شط چشمان تو می مویند
قناری های عاشق از گلوگاه تو می خوانند
و قمری های سالک کو به کو راه تو می پویند
تو آن رود زلالی صاف و روشن از ازل جاری
که پاکی های عالم دست و رو را در تو می شویند
به شوق سجده ات هفت آسمان خم می شود در خاک
به نام نامی ات خورشید ها از خاک می رویند
تو تمثال تمام غنچه های بی ریا هستی
که تصویر تو را عشاق در آیینه می بویند
تمام موج ها در حلقه یاد تو می چرخند
تمام بادها نام تو را سرگرم هوهویند
+++++++
شعر:سیدحسن حسینی
پندروزگار
یک سره مردى ز عرب هوشمند
گفت به عبدالملک از روى پند
روى همین مسند و این تکیه گاه
زیر همین قبه و این بارگاه
بودم و دیدم بر ابن زیاد
آه چه دیدم که دو چشمت مباد
تازه سرى چون سپر آسمان
طلعت خورشید ز رویش عیان
بعد ز چندى سر آن خیره سر
بد بر مختار به روى سپر
بعد که مصعب سر و سردار شد
دستخوش او سر مختار شد
وین سر مصعب به تقاضاى کار
تا چه کند با تو دگر روزگار
کوثروصل هرکه شیدای توشدازدل ودین می گذرد شورعشق ست که ازآن وازین می گذرد نکهت یاد تو درخاطرمن پیچیده ست گویی ازباغ دلم نافه ی چین می گذرد خضرازکوثروصل تواگرنوش کند ترک جان می کند، ازماء معین می گذرد هرکه رادولت دیداربهشت رُخ توست دیگرازنعمت فردوس برین می گذرد روزگاریست که در حسرت دیدار توایم حیف ازاین عمرکه بیهوده چنین می گذرد ای صبا ازسرکوی وی اگر می گذری گوچه برحال من زاروحزین می گذرد ******* شعراز:سیدمهدی حسینی
یا صادق آل محمد«علیه السلام»
غم نپایدکه دگرموکب یارآمده است
گلعذاری که بودرشک بهاآرمده است
موج دریای کرم گوهری آورده برون
کزفروغش همه دلها بقرارآمده است
ازگلستان بقا، یک گل بی خاردگر
ازره لطف به منزلگه خارآمده است
نوراوپیش ترازخلقت این عالم بود
عالم ازیُمن قدومش چوغبارآمده است
لیک درهفدهم ماه ربیع الاّول
پرده ازچهره این مه بکنارآمده است
نورزهراست که پرتوفکندباردگر
شاخ طوبی است ، دگربارببارآمده است
آمدآن شاه که از قدرت دانایی او
لشکرکفروجهالت به فرارآمده است
نورزهراوعلی را«مَرَجَ البَحرین »است؟
یابُوَدروح محمد(ص)که دوبارآمده است
بهرآزادی وخوشبختی ابناء بشر
ششمین اخترمسعودتبارآمده است
«صابر»و«فاضل»و«طاهر»لقب مشهورش
لیک بیش ازهمه «صادق»بشمارآمده است
«جعفری»نام شده مذهب «اثنی عشری»
چونکه اومظهری ازهفت وچهارآمده است
غرق امواج گُنه کی شوداین کشتی دل
که چنین موج شکن کوه وقارآمده است
وقت آن شدکه«حسان» عرض کند حاجت خویش
چونکه سلطان کرم بهرنثارآمده است
××××××
شعراز:حسان
Sms میلاد
به مناسبت میلاد پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)وحضرت امام صادق(علیه السلام)
امروز صفابادل وجان، همراه است
هنگام طلوع آفتاب وماه است
هم جشن ولادت امام صادق(ع)
هم عیدمحمدبن عبدالله(ص) است
××××××
درهفدهم ربیع جلّ ا لخا لق
کزمشفق دین مدددوصبح صادق
هم جشن ولادت رسول مدنی(ص)
هم عیدولادت امام صادق(ع)
××××××××
زدخیمه به دل ، مهرومحبت باهم
تارفت زدل ، غصّه وماتم باهم
امشب به سپهرمعرفت جلوه گرند
خورشید نبوت وولایت باهم
××××××××
امشب که گل ستاره ، چیدن دارد
درسینه ، دلم شوق طپیدن دارد
ای خواب ! میابه دیدة من کا مشب
خورشید ، کنارماه دیدن دارد
×××××××
امشب که فلک ، کون ومکان افروزست
ازنوردومهر آسمان افروزست
آن ، مهر امامت ، که فلک روشن ازاوست
وین ، مهرنبّوت، که جهان افروزست
«لَولاکَ لِما خَلَقتُ الاَفلاک»
ای پرچم توببام افلاک
ای تکیة توبه تخت «لولاک»
روح توکه بیکرانه دریاست
عالم همه پیش توست خاشاک
رویت چوبدیدماه زیبا
ازرشک توکرد سینه راچاک
خوی تو بُود نکوترازخوب
قلب تو بود زهربدی پاک
هنگام سخن وزین ومحکم
دروقت عمل،دلیروچالاک
درصحبت دوستان ، ملایم
بادشمن خویش سخت وبی باک
اثنا عشرند ، شهدانگور
«زهرا» وتوساق وریشه تاک
دل جام و ، محبت شما می
زین می ، که تواندآخرامساک
شدمایة آبروی انسان
جسمت چوپدیدآمدازخاک
جبریل صلا زند که«صلّوا»
آردبه توازبهشت پوشاک
فرمود خداچوآفریدت
«لَولاکَ لِما خَلَقتُ الاَفلاک»
مدح تو(حسان)چگونه گوید
چون شأن توهست فوق ادراک
×××××
شعرازحسان
بهارراچه کند....
بهارراچه کند آن دلی که خرم نیست
مرا ندیدن روی توازخزان کم نیست
غم ، آشنای دل وخانه زاد سوته دلست
برای هردلی اسباب غم فراهم نیست
درانزوای غم انگیز وسرد تنهایی
اگرکه آتش یاد توباشدم ، غم نیست
من از گناه محبت چگونه توبه کنم
کسی که مهر ندارد ، زنسل آدم نیست
به پشت گرمی عشقت ، براستی سوگند
به غیر دوست سرم پیش هیچکس خم نیست
اگر چه زخمی آن اولین نگاه توام
مرا به غیر نگاه تو هیچ مرهم نیست
حرام باد مرا بی تو لحظه ای شادی
که بی تو عیدبرایم کم از محرم نیست
بیا بیا گل نرگس که بی تو گاه بهار
بهار را چه کندآن دلی که خرم نیست
××××××
ناصرفیض
به ره ولای مهدی
چه خوش است من بمیرم به ره ولای مهدی!
سروجان بها ندارد که کنم فدای مهدی
همه نقد ِ هستی خود ، بدهم به صاحب جان
که یکی دقیقه بینم رخ دلگشای مهدی
چه کنم چه چاره سازم که دل ِ رمیده ی من
نکند هوای دیگر به جز از هوای مهدی
نه هوای کعبه دارم ، نه صفا و مروه خواهم
که ندارد این مکان ها به خدا صفای مهدی
من دل شکسته هر دم، به امید در نشستم
که مگر عیان ببینم ، قد دلربای مهدی
دل من تپد به سینه ، به امید روزگاری
" که گذشت گاه محنت" ، شنوم ز نای مهدی
به گداییش " فصیحی"، همه فخر می فروشم
که ز پادشاست برتر به جهان، گدای مهدی
××××××
فصیحی
به مناسبت عید سعید غدیر خم
از خُم رسیده مژده که جشن ولایت است
لبریز خم ز باده لطف و عنایت است
خُمِ خانه ولایت مولا گشوده شد
ساقی ز جای خیز که وقت سقایت است
در صحنه غدیر به فرمان کبریا
در اهتراز پرچم شاه ولایت است
آری علیّ، پسر عمّ و داماد مصطفی
شایسته ولایت و امر وصایت است
زان چشمه زلال که جوشید در غدیر
أنهار معرفت همه جا در سرایت است
گفتار او شکوفه باغ فضیلت است
رخسار او طلیعه صبح هدایت است
از زهد و جود و فضل و جوانمردی علیّ
در صفحه وجود هزاران حکایت است
اسلام آبرو ز دم ذوالفقار یافت
دین را نشان نصر درخشان، ولایت است [1] .
×××××
1-شعرازدکتررسا.
ابن الرضا تو....
طوبای تو میان دلم قد کشیده است
بین من و خیال خودم سد کشیده است
احساس می کنم به تو نزدیک می شوم
جذر مرا نگاه تو مد کشیده است
این جذبه طلایی بالا نشین تو
بال مرا حوالی گنبد کشیده است
دست خدای عز و جل روی قلب ما
این بار سوم است محمد کشیده است
نوری رئوف در حرمت موج می زند
الطاف کاظمین به مشهد کشیده است
بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
بگذار خاک پای تو نقاشی ام کنند
سجاده ی دعای تو نقاشی ام کنند
بگذار بر کنار قدم های هر شبت
با رشته عبای تو نقاشی ام کنند
بال و پرم بده که شبیه کبوتری
امروز در هوای تو نقاشی ام کنند
بگذار از زمان ازل تا همیشه ها
آقای من برای تو نقاشی ام کنند
وقتی میان خانه دعا پخش میکنی
مسکین ترین گدای تو نقاشی ام کنند
بخشنده تو ، خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
ای بالش تو دست امام رئوف ما
ای سایه بان روی تو بال فرشته ها
تا آمدی امام رضا گریه اش گرفت
ای مستجاب چله سجاده دعا
تا یک تبسمی نکنی پا نمی شود
خورشید از مقابل گهواره شما
اینگونه بی نقاب نظر می خوری عزیز
اینقدر در مقابل آیینه ها نیا
آقا قرار ما سر میدان کاظمین
ای اولین زیارت ما بعد کربلا
بخشنده تو ، خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
هر صبح چهارشنبه مقیم تو می شوم
از زائران صبح نسیم تو می شوم
روزی اگر به طور مرا راهیم کنند
سوگند میخورم که کلیم تو می شوم
وقتی که از محله ما میکنی عبور
کوچه نشین دست کریم تو می شوم
بر پشت بام گنبد زرد و طلائیت
مثل کبوتران حریم تو می شوم
کم کم در ابتدای خیابان کاظمین
دارم همان گدای قدیم تو می شوم
بخشنده تو ،خدای کرم تو ، جواد تو
ابن الرضا تو ، حضرت باب المراد تو
*****
علی اکبر لطیفیان