&گریه امام زمان(عج)براسیری حضرت زینب(س) &
?حاج ملّاسلطانعلی، که ازجمله عابدان وزاهدان بودمی گوید:
«درخواب به محضرمبارک امام زمان(عج)مشرّف شدم،عرض کردم:مولای من!آنچه درزیارت ناحیهمقدّسه ذکرشده است که«فَلانذُبَنَّکَ صباحاًوَمَساءًولابکِیّنّ عینَکَ بَدَل الدموعِ دَماء»صحیح است؟فرمود:آری!گفتم:آن مصیبتی که درسوگ آن،به جای اشک خون گریه می کنید،کدام است؟آیامصیبت علیّ اکبر(ع)است؟فرمودند:نه!اگرعلیّ اکبر(ع)زنده بود،اوهم دراین مصیبت،خون گریه می کرد!
گفتم:آیامقصودمصیبت حضرت عبّاس(ع)است؟فرمود:نه!بلکه اگرحضرت عبّاس(ع)هم درحیات بود،اونیزدراین مصیبت خون گریه می کرد!
عرض کردم:آیامصیبت حضرت سیّدالشهداء(ع)است؟فرمود:نه!اگر حضرت سیّدالشهداء(ع)هم بود،دراین مصیبت،خون گریه می کرد!
پرسیدم:پس این کدام مصیبت است؟فرمود:مصیبت اسیری عمّه ام زینب(س)است.»1
«یازینب کبری(س)»
××××××××
پاورقی:1-شیفتگان حضرت مهدی(عج)،ج1،ص145
روز دهم محرم- سال شصت و یکم هجری قمری
شهادت امام حسین علیه السلام و بیش از هفتاد تن از یارانش در کربلا.
پس از آن که امام حسین بت علی علیه السلام به دعوت اهالی کوفه، از مکه عازم عراق شده بود، پیش از رسیدن به کوفه از سوی نیروهای نظامی عبیدالله بن زیاد به فرماندهی حر بن یزید ریاحی، مورد تعقیب قرار گرفت و از ورود آن حضرت به کوفه، ممانعت به عمل آمد.
پس از چند روز گفت و گو و ادامه ضمنی حرکت کاروان امام حسین علیه السلام، سرانجام حر بن یزید آن حضرت را در صحرای کربلا فرود آورد و در آن جا دو سپاه در برابر یک دیگر خیمه های خویش را بر پا کردند.
ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا، مصادف با دوم سال 61 قمری بود. آن حضرت، نه روز در این زمین سکونت نمود و در روز دهم محرم که معروف به عاشورا است، به همراه یاران فداکارش به دست سپاهیان جنایت کار عمر بن سعد و با دستور مستقیم عبیدالله بن زیاد (عامل یزید بن معاویه در کوفه و بصره) به شهادت رسید.
سپاه کم تعداد امام حسین علیه السلام که به روایتی 72 تن و به روایتی دیگر 145 تن سواره و پیاده بودند، [1] به خاطر برخورداری از روحیه فداکاری و ایمان به مبارزه با طاغوت و رفع منکر از جامعه، با رهبری های پیشوای نمونه خود، یعنی اباعبدالله الحسین علیه السلام از بامداد روز عاشورا تا عصر آن در برابر سپاه حجیم و پر تعداد عمر بن سعد که بنا به روایتی 30000 تن بودند، مقاومت کرده و سرانجام مظلومانه و آزاد مردانه جام شهادت را سرکشیدند. از همه مظلومتر پیشوای شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که پس از مبارزه های زیاد، تمام بدنش از زخم شمشیر، نیزه و تیرهای دشمن مجروح و خون آلود شده بود و سرانجام به دست شمر بن ذی جوشن به شهادت رسید.
×××××××
پاورقی:1-منتهی الآمال،ج1،ص342
منبع:کتاب روزشمارتاریخ اسلام
ندای ابوالفضل
سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل
ماه کجا، جلوهی لقای ابوالفضل
میرهد از رنج و غم به دنیی و عقبا
در دل هر کسی بود ولای ابوالفضل
ای دل عاشق طلب کن از سر اخلاص
جرعهای از چشمهی صفای ابوالفضل
هستی خود در ره عقیده فدا کرد
ای همه هستی من فدای ابوالفضل
در دل غمدیدهام ولای حسین است
در سر شوریدهام هوای ابوالفضل
میرسد اینک بگوش دل هله بشنو
نغمهی آزادی از ندای ابوالفضل
روز وفای بعهد در صف هیجا
گفت زمین و زمان ثنای ابوالفضل
خصم به وحشت شد از رشادت عباس
دوست به حیرت شد از وفای ابوالفضل
دست اگر شد جدا ز پیکر پاکش
هست بپا تا ابد لوای ابوالفضل
چشم امیدش بود بحشر، که «قاضی»
عفو نماید مرا خدای ابوالفضل
&یاقاسم بن الحسن(ع) &
عموجان!
شتاب کن تایادگاربرادرت رابی سرنبینی!
شتاب کن که مهمان ناخوانده ی شمشیرهاشده ام !
زودبه یاری ام بیاکه این تن کوچک تاب شنیدن گفت وگوی نیزه وشمشیرراندارد.زودبیاوسرم رابه دامان گیر،پیش ازآن که نعل اسبان رابربوم سینه ام نقش کنند.
دشمنت دید که قامتم کوتاه است وشمشیرم برزمین کشیده می شود،ولی اینک توببین که آن قدنارسا،زیرسم اسب هاچه رشید شده است.ببین که لباس سفیدم،رنگ پروازبه خودگرفته!
ببین که ازمرغک زندگی ام جزمشتی پر،زیرپای عدو،چیزی باقی نمانده !ودرتب پائیزازگلت ،گلاب گرفته اند.
بااین حال دلخوشم که قامت توراخم ندیدم.
خوشم که دستان زینب (س)رادربندنمی بینم وچشمم،تصویرگرتازیانه های ستم نیست که درآسمان زبانه خواهدکشیدوجسم کودکان راخاکسترخواهدکرد.
زبان شمشیر،زبان مردانگی وسخن تازیانه،بی رحمی ونابرابری است.
شنیده بودم که یتیم کشی رسم نیست ،ولی دیدم که برای شکستن این رسم ازهمه ی مرزها گذشته اند.
این راوقتی دریافتم که گفتم :آمده ام تاانتقام مدینه رابگیرم ؛انتقام چادرخاکی وتابوت تیرباران شده را...نگذاشتندسخنم پایان گیرد.
عقل می گفت:زیادست عدو،ولی عشق می گفت:غریب است عمو.
من ازمیان این دو،سخن عشق رابرگزیده ام تانشان عاشقی رابه گردن آویزم وبربلندترین قله ی عاشقی بایستم.
هرچه پابه زمین می کشم،توان ایستادن دربرابرت راندارم.
تنهاآرزودارم تااین استخوان شکسته هارادرسینه ات بفشاری وبدنم راکناربدن بی سرعلی اکبر(ع)گذاری تابگویم:«من هم فدای حسین»
«السلام علیک یاثارالله»
روز هشتم محرم
مرحوم خیابانی در «وقایع الایام» جریان حفر چاه را در پشت خیام از وقایع روز هشتم محرم ذکر کرده است. (وقایع الایام 275).
چون تشنگی امام حسین و اصحابش را سخت آزرده کرده بود، آن حضرت کلنگی برداشت و در پشت خیمهها به فاصلهی نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی بس گوارا بیرون آمد، همه نوشیدند و مشگها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید گردید و دیگر نشانی از آن دیده نشد.
خبر این ماجرای شگفتانگیز و اعجازآمیز توسط جاسوسان به عبیدالله رسید، و پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه میکند و آب بدست میآورد، و خود و یارانش مینوشند! به محض اینکه نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین و اصحابش بیشتر سخت بگیر و با آنان چنان رفتار کن که با عثمان کردند!!
عمر بن سعد طبق فرمان عبیدالله بیش از پیش بر امام علیه السلام و یارانش سخت گرفت تا به آب دست نیابند [1] .
××××××
پاورقی:1-مقتل الحسین خوارزمی،ج 1،ص244
منبع:کتاب قصه ی کربلا
حادثه کربلا و پیامبران الهی
خبر حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله از شهادت امام حسین علیه السلام
حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله در منزل ام سلمه بود، فرمود: نگذار کسى داخل شود، حسین علیه السلام آمد زمانى که طفل بود ام سلمه نتوانست جلو او را بگیرد، حسین علیه السلام بر جدش وارد شد دید حسین علیه السلام بر بالاى سینه پیامر صلى الله علیه و آله قرار گرفته است و حضرت رسول گریه مى کند ام سلمه سبب گریه حضرت را پرسید؟حضرت فرمود: اى ام سلمه ، جبرئیل به من خبر داد که حسین تو کشته مى شود، (1)
این تربت را هم به تو بدهم در نزد تو باشد که جبرئیل برایم آورده است در شیشه اى بگذار، زمانى که خون شد آن وقت حسین من کشته مى شود. (2)
لعن رسول خدا صلى الله علیه و آله بر یزید پلید
دو سال از ولادت امام حسین علیه السلام گذشت پیغمبر به سفرى رفت و در رهگذرى ایستاد و فرمود: انا الله و انا الیه راجعون (سوره بقره ، آیه 152 )و اشک از دیدگان حضرت سرازیر شد، از علت این حال سوال شد، فرمود:
اینک جبرئیل است ، مرا خبر مى دهد از زمینى که در کنار شط فرات واقع شده و کربلایش گویند که فرزند من حسین ، پسر فاطمه علیها السلام در آن سرزمین کشته مى شود عرض شد: یا رسول الله که او را مى کشد؟ فرمود: مردى به نام یزد، خدایش لعنت کند و گویى جایى را که حسین علیه السلام در آن جان مى دهد و محلى که در آن دفن مى شود مى بینم .
سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله با حالتى اندوهناک از این سفر بازگشت و بر منبر شد و مردم را پند داد و حسن و حسین نیز در مقابل آن حضرت بودند.
چون از خواندن خطبه فارغ شد دست راستش بر سر حسن علیه السلام نهاد و دست چپ بر سر حسین علیه السلام و سر به سوى آسمان برداشت و عرض کرد:
پروردگارا! همانا محمد پیغمبر تو و بنده تو است و این دو پاک ترین فرد خاندان من و برگزیده فرزندان من و خانواده من هستند که پس از خود این دو را در میان امتم به جاى مى گذارم جبرئیل مرا خبر داد که این پسرم کشته و خوار خواهد شد بار الها، این جانبازى را بر او مبارک فرما و او را از سروران شهیدان قرار بده بار الها بر کشنده اش و آن که او را خوار مى کند بر کت عطا نکن مردمى که در مسجد بودند یکباره ناله از دل برکشیدند وهاى هاى گریستند رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: آیا بر حسینم گریه مى کنید و او را یارى نمى کنید ؟
سپس آن حضرت با رنگى افروخته و چهره اى سرخ بازگشت (3) و خطبه کوتاه دیگرى خواند و اشک از هر دو دیده آن حضرت به شدت فرو ریخت ، سپس فرمود: اى مردم ، همانا که دو یادگار نفیس در میان شما به جاى گذاشتم و آن دو کتاب خداست و عترت من ، یعنى خاندان من ، آنان که با آب و گل من آمیخته شده و میوه دل من و جگر گوشه من اند و این دوازدهم هرگز جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند هان که من در انتظار ملاقات با آنان هستم و من درباره این دو هیچ از شما نمى خواهم به جز آنچه پرودرگار من به فرمان داده است پروردگار من به من امر فرموده : من دوستى خویشان و نزدیکان خود را از شما خواستار شوم ، مراقب باشید فرداى قیامت که در کنار حوض مرا ملاقات مى کنید مبادا خاندان مرا دشمن داشته و به آنان ستم روا داشته باشید.
هان که روز قیامت سه پرچم نزد من خواهد آمد، پرچم اولى پرچمى است سیاه و تاریک که فرشتگان از آن به وحشت خواهند بود و در نزد من مى ایستند، پس مى گویم : شماها کیانند ؟نام مرا از یاد ببرند، و گویند: ما خدا پرستان از عرب هستیم من به آنان گویم : نام من احمد و پبغمبر عرب و عجم هستم ، آن گاه گویند: یا احمد، ما از امت تو هستیم به آنان گویم : پس از من با عترت من و کتاب پروردگار من چگونه رفتار کردید ؟گویند: اما کتاب را که ضایعش نمودیم ، و اما عترت کوشیدیم که همگى شان را از صفحه زمین براندازیم ، آن هنگام من روى آن از آن بگردانم تشنه و دل سوخته و با روى سیاه از نزد من باز مى گردند.
سپس پرچم دیگرى سیاه تر از اولى بر من وارد شود به آنان که زیر پرچمند گویم :
پس از من با دو یادگار گرانبهاى من بزرگ و کوچک یعنى کتاب پروردگارم و عترتم چگونه بودید ؟
گویند: اما یادگار بزرگ را مخالف کردیم ، و اما یادگار کوچک را خوار نمودیم و تا آن جا که توانستم پاره پاره کردیم .
گویم : از من دور شوید پس تشنه و جگر سوخته و با روى سیاه از من دو شوند.
سپس پرچم دیگرى نزد من مى آید که نور صورت افراد زیر پرچم مى درخشد، به آنان گویم شما کیانند ؟
گویند: ما مردم یکتاپرست و پرهیزکار و از امت محمد صلى الله علیه و آله هستیم و ماییم باقیمانده اهل حق که کتاب حق را برداشتیم ، حلالش را حلال و حرامش را حرام دانستیم و دوستدار خاندان پیغمبر خویش محمد صلى الله علیه و آله بودیم ، از همه امکاناتى که در مورد یارى خویشتن داشتیم براى یارى آنان نیز استفاده نمودیم و در رکاب آنان با دشمنانشان جنگیدیم پس من به آنان گویم :
مژده باد شما را که من پیغمبر شمایم و راستى که شما در دنیا این چنین بودید که ستودید، سپس آنان را از حوض خود سیراب کنم و سیراب و خندان از نزد من بروند و سپس داخل بهشت شوند و براى همیشه در آن جاوید بمانند. (4)
شیخ سلیمان بخلى حنفى در ینابیع الموده (باب 60 ) نقل مى کند که رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: به درستى که این پسر من حسین علیه السلام کشته مى شود در زمین کربلا، پس هر کس از شما آن روز حاضر باشد،یارى کند امام حسین علیه السلام را.آنگاه نوشته است ، انس بن حارث به سوى کربلا رفت و به فرمان پیغمبر صلى الله علیه و آله عمل کرد و کشته شد با اباعبدالله الحسن علیه السلام . (5)
رسول خدا صلى الله علیه و آله حسین علیه السلام را در دامن خود نشانده بود، که جبرئیل آمد و گفت : این پسر تو است ؟ حضرت فرمود: آرى جبرئیل گفت : امت پس از تو او را خواهند کشت ؟
آن حضرت گریان شد، جبرئیل گفت : اگر بخواهى ، زمینى که در آن کشته مى شود به تو نشان بدهم فرمود: آرى .
آن گاه جبرئیل مشتى از خاک سرزمین کربلا به آن حضرت نشان داد. (6)
خبر شهادت امام حسین علیه السلام از زبان جبرئیل
در کافى از حضرت ابى عبدالله علیه السلام روایت کرده اند که جبرئیل امین بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد و عرض کرد: خداوند سلام مى رساند و تو را بشارت مى دهد به این که فاطمه علیهاالسلام پسرى بیاورد و امت تو از روى جهل و نادانى او را خواهند کشت رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: از من به خداوند عالم سلام باد،به مولودى که امتم را او را شهید خواهند کرد نیازى ندارم .
جبرئیل علیه السلام به آسمان بازگشت و دیگر باره نزول فرمود و گفت : خداوندت سلام مى رساند که پاداش این ستمى که بر مولود تو مى رسد، وصایت و ولایت و امامت را در ذریه پاک او و اولادش خواهم گذاشت رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: به آن چیزى که پروردگار جهان خواسته است خشنودم .
پس نزد حضرت فاطمه علیها السلام رفته مژده آنچه از جانب خداوند شنیده بود باز گفت : حضرت زهراعلیها السلام عرض کرد: به چنین فردى که باید شهید شود نیازى ندارم . حضرت بار دیگر بیان فرمود که جبرئیل نازل شده و مى گوید که امامت و ولایت و صاحب در اولاد حسین علیه السلام است پس حضرت زهراعلیها السلام رضاى خویش را به پدر اظهار نمود. (7)
×××××
پاورقی:1- مقتل خوارزمى ، چاپ نجف ، ص 163، ینابیع الموده ، چاپ مصر، ص 319، اعیان الشیعه ، ج 4، ص 137، احقاق الحق ، این حدیث را به 190 طریق از کتب اهل سنت نقل کرده است .
2- احقاق الحق ،ج 11 ،ص 360 .
3- ترجمه لهوف ، زنجانى ، ص 18.
4- ترجمه لهوف ، زنجان ، ص 21.
5- شبهاى پیشاور، ص 535.
6- راه و روش ما، ص 123، مجمع الزوائد، ج 9، ص 188، الصواعق ، ص 115، خصائص ، ج 2، ص 125، کنز العمال ، ج 6، ص 223، جوهرة الکلام ، ص 1117.
7- کافى ، ج 1، ص 464، خصائص الحسینه ، ص 208. - چهره درخشان حسین بن على علیه السلام : على ربانى خلخالى
روز هفتم محرم
روز سه شنبه هفتم محرم از طرف ابن زیاد به عمر بن سعد مأموریت داده شد که بایستی حسین از من اطاعت کند و الا میان او و آب مانع شو. من آب را بر یهود و نصارا حلال کردم و بر حسین و اهل او حرام نمودم. عمر سعد طبق دستور ابن زیاد، عمرو بن حجاج با پانصد نفر را بر آب مأمور کرد که نگذارند امام حسین و کسانش از آب استفاده نمایند. [1] .
در این روز عبیدالله بن زیاد نامه ای به نزد عمر بن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه ی نوشیدن حتی قطره ای آب را به امام ندهد، همانگونه که از دادن آب به عثمان ابن عفان خودداری شد!![2] .
عمر بن سعد نیز فورا عمرو بن حجاج را با پانصد سوار در کنار شریعه ی فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانی سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه السلام صورت گرفت. در این هنگام مردی به نام عبدالله بن حصین ازدی که از قبیله ی بجیله بود فریاد برداشت که: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطره ای از آن را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!
امام حسین علیه السلام فرمود: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!
حمید بن مسلم می گوید: به خدا سوگند که پس از این گفت و گو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آن قدر آب می آشامید تا شکمش بالا می آمد، و آن را بالا می آورد و باز فریاد می زد: العطش! باز آب می خورد تا شکمش آماس می کرد ولی سیراب نمی شد! و چنین بود تا جان داد. [3] .
×××××××
پاورقی:1-ناسخ،ج2،ص192
2-انساب الاشراف،ج3،ص180
3-ارشاد،شیخ مفید،ج2،ص86
منبع:کتاب چهره درخشان امام حسین(ع)
عزاداری در روایات
آیا در مورد برپایی مراسم عزاداری برای اهل بیتعلیهم السلام روایتی وجود دارد؟
روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد؛ به سه روایت در خصوص توصیه ائمّهعلیهم السلام به برپایی مراسم عزاداری برای اهل بیتعلیهم السلام بسنده میکنیم:
1. امام صادقعلیه السلام فرمودند:
رَحِمَ اللَّهُ شِیعَتَنَا، شِیعَتُنا وَ اللَّهِ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ فَقَدْ وَ اللَّهِ شَرَکُونَا فِی الْمُصِیبَةِ بِطُولِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَةِ؛[1] .
خداوند شیعیان ما را مشمول رحمت خویش سازد. به خدا قسم، شیعیان ما همان مؤمنیناند، آنان به خدا قسم! با حزن و حسرت طولانی خویش [در عزای ما] شریک و همدرد مصیبتهای ما خاندانند.
2. امام رضاعلیه السلام میفرماید:
مَنْ تَذَکَّرَ مُصَابَنَا وَ بَکَی لِمَا ارْتُکِبَ مِنَّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ مَنْ ذَکَرَ بِمُصَابِنَا فَبَکی وَ اَبْکی لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِی الْعُیُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیی فِیهِ أُمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ؛[2] .
کسی که متذکر مصایب ما شود و به جهت ستمهایی که بر ما وارد شده، گریه کند، در روز قیامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و کسی که مصیبتهای ما را بیان کند و خود بگرید و دیگران را بگریاند؛ در روزی که همه چشمها گریان است، چشم او نگرید و هر کسی در مجلسی بنشیند که در آن مجلس، امر ما را زنده میکنند؛ روزی که قلبها میمیرند، قلب او نخواهد مرد.
3. امام صادقعلیه السلام به فضیل فرمود:
تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ؟ قَالَ: نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ، قَالَ: إِنَّ تِلْکَ الْمَجَالِسَ اُحِبُّهَا فَأَحْیُوا أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ، فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْیی أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ مَنْ ذَکَرَنَا أَوْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ مِثْلُ جَنَاحِ الذُّبابِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْرِ؛[3] .
آیا مجالس عزا برپا میکنید و از اهل بیت و آنچه بر آنان گذشته است، صحبت میکنید؟ فضیل گفت: آری قربانت گردم، امام فرمود: اینگونه مجالس را دوست دارم. پس امر ما را زنده گردانید که هر کس امر ما را زنده کند، مورد لطف و مرحمت خدا قرار میگیرد. [ای] فضیل: هر کس از ما یاد کند یا نزد او از ما یاد کنند و به اندازه بال مگسی اشک بریزد، خدا گناهانش را میآمرزد، اگرچه بیش از کف دریا باشد.
×××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج43،ص222
2- همان،ص278
3- همان،ص282و289
حادثه کربلا و پیامبران الهی
خبر حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله از شهادت امام حسین علیه السلام
در کتاب ((طبقات )) از ابن عباس ذکر نموده به روایت او از عبداللّه بن بکر بن حبیب سَهْمى که گفت : خبر داد مرا حاتَم بن صَنعه بر آنکه ((اُمُّ الْفَضْل ))زوجه عباس بن عبدالمطلب -رضوان اللّه علیهما-
گفت : پیش از آنکه امام حسین علیه السّلام متولد گردد، شبى در خواب دیدم که گویا پاره اى از گوشت بدن حضرت خاتم الانبیاء صلّى اللّه علیه و آله بریده شد و در دامن من قرار گرفت ؛ پس این خواب خود را به حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله عرض نمودم . آن جناب فرمود: که همانا اگر خواب تو راست باشد فاطمه زهرا علیها السّلام پسرى خواهد زائید و من آن طفل را به تو مى سپارم تا او را شیر دهى .
ام الفضل گفت : که به همان قسمى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده بود واقع گردید و حسین علیه السّلام را به من سپرد و دایه او بودم تا اینکه روزى آن طفل را به خدمت جدّ بزرگوارش آوردم و او را در دامان پیغمبر نهادم و آن حضرت ، نور دیده خود را مى بوسید ناگاه طفل بول کرد و قطره اى از بول او بر جامه پیغمبر رسید. من گوشت بدنش را نشگون گرفتم ، امام حسین علیه السّلام به گریه افتاد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مانند شخصى خشمناک به من فرمود: ((آرام باش ، اى ام الفضل ! اینک جامه را به آب مى توان شست ، تو فرزند دلبند مرا آزردى .))
ام الفضل گفت : او را در دامان پیغمبر گذاردم و خود رفتم تا آنکه آب آورده جامه رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله را بشویم ، چون برگشتم دیدم که جناب پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله گریان است . عرض کردم : یا رسول اللّه ! چه چیز شما را گریانید؟
فرمود: اینک جبرئیل بر من نازل گردید و مرا خبر داد که این فرزند را، اُمّت من به قتل مى آورند!
راویان حدیث چنین گفته اند که چون یک سال تمام از عمر شریف آن جناب گذشت ، دوازده فرشته بر رسول مجید نازل گردید؛ یکى به صورت شیر، دومى به صورت گاو، سومى به صورت اژدها، چهارمى به صورت انسان و هشت مَلَک دیگر هم به شکل هاى مختلف بودند با روهاى قرمز و بالهاى خود را پهن نموده و مى گفتند: یا محمد! زود باشد که به فرزند دلبند تو حسین بن فاطمه علیهاالسّلام نازل شود مانند آنچه که به هابیل از قابیل نازل گردید؛ و زود باشد که اجر و مزد شهادت فرزند تو را،خداى متعال بدهد مانند آن اجر ثوابى که به هابیل بخشیده و به گردن قاتل او بگذارد مانند گناهى را که بر گردن قابیل است . و هیچ فرشته مقرّبى در آسمانها باقى نماند مگر آنکه بر پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله نازل گردیدند و آن جناب را در قتل فرزند، تعزیه مى گفتند و خبر مى دادند آن رسول مکرّم را به آن ثوابى که خداى به امام حسین علیه السّلام خواهد داد و خاک قبر مطهر او را به رسول خداصلّى اللّه علیه و آله نشان مى دادند و آن حضرت نفرین بر قاتلان فرزند، مى نمود و عرض مى کرد که پروردگارا، مخذول گردان کسى را که فرزند مرا خوار نماید و بکُش کشنده او را و او را از رسیدن به مراد خود بهره مند مگردان .
××××××
پاورقی:1- سوگنامه کربلا(لهوف) -مؤ لف : سیّد بن طاوس-مترجم:مترجم :محمّدطاهر دزفولى
هفتاد و دو آذرخش
هفتاد و دو کوکب فروزان
تابنده در آسمان اسلام
رفتند زلال عشق نوشند
از چشمهی تابناک الهام
هفتاد و دو آذرخش سوزان
از دامن ابر خاک رستند
رفتند به سوی چشمهی نور
تا دور زمانه هست، هستند
هفتاد و دو آفتاب تابان
بر بام سپیده سر کشیدند
ققنوسصفت میان آتش
در گلشن شعله پر کشیدند
در سوگ حسینیان عاشق
گل خیمه به وادی عدم زد
بر طارم بیکران هستی
منظومهی ما درفش غم زد
بر بام بلند روشنائی
خورشید، برهنه سر برآمد
بر لشکریان شب خروشید
خون از نفس سحر برآمد
رفتند و به دشت تیرهی شب
تخم گل آفتاب کشتند
معنای چگونه زیستن را
با سرخی خون خود نوشتند
×××××××
شعراز:نصرالله مردانی