عزاداری در روایات
آیا در مورد برپایی مراسم عزاداری برای اهل بیتعلیهم السلام روایتی وجود دارد؟
روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد؛ به سه روایت در خصوص توصیه ائمّهعلیهم السلام به برپایی مراسم عزاداری برای اهل بیتعلیهم السلام بسنده میکنیم:
1. امام صادقعلیه السلام فرمودند:
رَحِمَ اللَّهُ شِیعَتَنَا، شِیعَتُنا وَ اللَّهِ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ فَقَدْ وَ اللَّهِ شَرَکُونَا فِی الْمُصِیبَةِ بِطُولِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَةِ؛[1] .
خداوند شیعیان ما را مشمول رحمت خویش سازد. به خدا قسم، شیعیان ما همان مؤمنیناند، آنان به خدا قسم! با حزن و حسرت طولانی خویش [در عزای ما] شریک و همدرد مصیبتهای ما خاندانند.
2. امام رضاعلیه السلام میفرماید:
مَنْ تَذَکَّرَ مُصَابَنَا وَ بَکَی لِمَا ارْتُکِبَ مِنَّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ مَنْ ذَکَرَ بِمُصَابِنَا فَبَکی وَ اَبْکی لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِی الْعُیُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیی فِیهِ أُمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ؛[2] .
کسی که متذکر مصایب ما شود و به جهت ستمهایی که بر ما وارد شده، گریه کند، در روز قیامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و کسی که مصیبتهای ما را بیان کند و خود بگرید و دیگران را بگریاند؛ در روزی که همه چشمها گریان است، چشم او نگرید و هر کسی در مجلسی بنشیند که در آن مجلس، امر ما را زنده میکنند؛ روزی که قلبها میمیرند، قلب او نخواهد مرد.
3. امام صادقعلیه السلام به فضیل فرمود:
تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ؟ قَالَ: نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ، قَالَ: إِنَّ تِلْکَ الْمَجَالِسَ اُحِبُّهَا فَأَحْیُوا أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ، فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْیی أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ مَنْ ذَکَرَنَا أَوْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ مِثْلُ جَنَاحِ الذُّبابِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْرِ؛[3] .
آیا مجالس عزا برپا میکنید و از اهل بیت و آنچه بر آنان گذشته است، صحبت میکنید؟ فضیل گفت: آری قربانت گردم، امام فرمود: اینگونه مجالس را دوست دارم. پس امر ما را زنده گردانید که هر کس امر ما را زنده کند، مورد لطف و مرحمت خدا قرار میگیرد. [ای] فضیل: هر کس از ما یاد کند یا نزد او از ما یاد کنند و به اندازه بال مگسی اشک بریزد، خدا گناهانش را میآمرزد، اگرچه بیش از کف دریا باشد.
×××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج43،ص222
2- همان،ص278
3- همان،ص282و289
برترین بهشتیان
گر چه نوع فضایل سبطین حسن و حسین مشترک است و در کتاب امام حسن علیه السلام لگوی زندگی بسیاری از این عنوان تحقیق شده است، لیکن دریغ است که این فضیلت های برجسته که آنان را مهتر و برترین همگان معرفی می نمایند در کتاب مربوط به امام همام نیاید.
بهشتیان همه پاک و همه در سن جوانی هستند. همان گونه که افراد آلوده به بهشت راه ندارند، درهای بهشت به رخ پیران نیز گشوده نخواهد شد.
بهشت منزلگاه پاکان الهی است، و بهشتان در جوار حق می آرمند، الی ربک یومئذ المستقر. [1] و تا انسان پاک و مطهر نگردد به جوار حق و بهشت برین راه نمی یابد.
تا انسان اندک آلودگی دارد به وادی پاکان راهش نمی دهند. انسان باید در تلاش کند خود را به رفتارهای الاینده آلوده نکند و اگر در دامن وی اندکی آلودگی فراهم شد، باید فورا با اب زلال توبه شستشو دهد. و اگر نداد از راه دیگر مانند شفاعت و... و اگر نشد با عذاب و احیانا سوزاندن آلودگی پاک می شود. در حال جان دادن، در شب اول قبر، در عالم برزخ در عالم قیامت، اگر تمام این مراحل طی شد و هنوز آلودگی باقی باشد، در جهنم که از مظاهر و نعمت های الهی است، شستشو داده می شود، و آلودگی ها پاک و زدوده می گردد، تا به بهشت راه پیدا می کند.
از این بخش نتیجه فراهم است که بهشت جای پاکان است. و نیز بر اساس رهنمودهای وحیانی چون بهشت مکانی است که انواع تلذذ و کامیابی ها به بهترین شیوه در آنجا فراهم است و چون بهترین مرحله لذت جویی و کامیابی دوران جوانی است، بهشتیان همه جوان خواهند بود و در آنجا کسی نه پیر وارد می شود و نه در بهشت فرسودگی و پیری راه پیدا می کند. دلیل های این ادعا در جای دیگر آورده شده و تکرار نمی گردد. [2] .
بر این اساس بهشتیان همه جوانند. و حسین همانند برادرش حسن سید و سالار و برتر و مهتر جوآنان بهشت است یعنی سید و سالار همه بهشتیان است، که الحسن و الحسین سید اشباب اهل الجنه. [3] .
از روایات متواتری است که از رسول الله (ص) درباره این دو مهتر صادر شده است.
×××××
پاورقی:1- سوره قیامت،آیه12
2- امام حسین(ع) ا لگوی زندگی،ص81
3- بحار،ج3،ص303 -اسدالغابه،ج2،ص25 - ینابیع الموده،ص194-196
حسین همتای قرآن
ارزشمندترین سند در اندیشه و رفتار قرآن کلام زیبای خداست، که از هر خطر مصون مانده و می ماند. قرآن منبع اندیشه و معارف و حیانی است که معیار اندیشه و رفتار صحیح در همه عرصه ها می باشد. تمام اندیشه ها و رفتارها در ارزیابی باید با این محک سنجیده شوند، که در صورت نا ساز واری با ان، اندیشه، نخواهند بود.
از میان انسان ها نیز انسان هایی نیز همتای قرآن با ویژگی های قرآن تجلی یافته اند، که همانند قرآن معیار اندیشه و رفتار می باشند.
انگیزه این انتخاب، شاید این باشد که بهانه ها را از دست بهانه جویان بگیرد که نمی توان تمام شوون زندگی را همساز و هماهنگ با حقیقت وحی ساخت. خدای سبحان از میان انسان ها برخی را به عنوان معیار و الگو بر گزیده است، که تمام شوون زندگی را همساز و هماهنگ با حقیقت وحی ساخت. خدای سبحان از میان انسان ها برخی را به عنوان معیار و الگو برگزیده است، که تمام شوون زندگی اندیشه و رفتار همگون با وحی است و هیچ گونه کژ راهگی در اندیشه و رفتار آنان وجود ندارد همانند قرآن حق محض در ابعاد انسانی اند.
رسول الله (ص) عترت خویش را عدل و همتای قرآن معرفی نمود: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله عزوجل و عترتی. [1] و منظور خود را از عترت نیز شفاف توضیح داد. من العتره، فقال انا و الحسن و الحسین و الائمه التسعه من ولد الحسین تاسعهم مهدیم. [2] از حضرت سوال نمودند منظور از عترت چه کسانی می باشند، فرمودند، منظور من و حسن و حسین و نه امام از فرزندان حسین علیه السلام که نهمین آنان مهدی آنان است می باشد. که حسین علیه السلام همتای قرآن است.
×××××××
پاورقی:1- معانی الاخبار،ص190
2- همان،ص91
کربلا زیارتگاه انبیاء
امام صادق علیهالسلام فرمود: «هیچ پیامبری در آسمانها نیست جز آن که از خدای عزوجل درخواست میکند که به او اجازه داده شود تا به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام رود. پس فوجی از آنها فرود آمده و جمع دیگری به بالا برمیگردند» [1] .
و فرمود: «در هر شب جمعه، فرشتگان و پیامبران و اوصیا علیهمالسلام و بهترین انبیا حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله، و برترین اوصیا که ما هستیم، به زیارت امام حسین علیهالسلام میرویم» [2] .
امام سجاد و امام صادق علیهماالسلام فرمودند: «هرکس دوست دارد صد و بیست و چهار هزار پیامبر علیهمالسلام با او مصافحه کنند، در نیمهی شعبان به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام برود، زیرا ارواح پیامبران علیهمالسلام پس از رخصت از خداوند متعال به زیارت آن بزرگوار مشرّف میشوند. در میان آنان پیامبران اولوالعزم: حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی علیهمالسلام و حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله نیز هستند» [3] .
کعب الأحبار از حضرت عیسی علیهالسلام نقل کرده که فرمودند: «هیچ پیامبری نبوده مگر اینکه به زیارت کربلا رفته و در آنجا ایستاده و فرموده: تو زمین پر خیر و برکتی هستی، که در تو ماه تابان به خاک سپرده خواهد شد» [4] .
خطیب خوارزمی از حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل میکند که فرمودند: «حضرت موسی علیهالسلام برای زیارت قبر امام حسین علیهالسلام از خداوند اجازه میگیرد و با هفتاد هزار فرشته به زیارت آن حضرت میرود» [5] .
حسین نوهی دختری ابوحمزه ثمالی میگوید: در اواخر حکومت بنیمروان مخفیانه به قصد زیارت امام حسین علیهالسلام به راه افتادم. هنگامی که به کربلا رسیدم پنهان شدم تا شب از نیمه گذشت. سپس به طرف قبر مطهر رفتم و دیدم مردی به سوی من آمد و گفت: «خدا به تو اجر عنایت کند، برگرد که نمیتوانی به زیارت مشرف شوی». من با ترس برگشتم و نزدیک طلوع فجر دوباره به طرف قبر مطهر رفتم.باز همان شخص آمد و گفت: «تو نمیتوانی به زیارت بروی». گفتم: خدایت به سلامت بدارد، چرا نتوانم؟ من از کوفه به قصد زیارت آمدهام، مرا از زیارت محروم مکن، میترسم اگر تا صبح اینجا بمانم شامیان مرا دستگیر کرده و به قتل برسانند.
او در جواب گفت: کمی صبر کن. حضرت موسی بن عمران علیهالسلام از خدای تعالی اجازه گرفته که به زیارت امام حسین علیهالسلام مشرف شود، و پس از اجازه همراه با هفتاد هزار از فرشتگان به زمین فرود آمده است. از اول شب تا حال به زیارت آن حضرت مشغولند و منتظر طلوع فجر میباشند، و پس از آن باز به آسمان عروج خواهند کرد.
گفتم: تو کیستی؟ گفت: من یکی از فرشتگانی هستم که مأمور حفظ و حراست حرم امام حسین علیهالسلام و درخواست آمرزش برای زایرین آن حضرت هستند.
حسین گوید: از شنیدن این سخنان چنان متحیر شدم که نزدیک بود عقل خود را از دست بدهم، و بالاخره پس از طلوع فجر به زیارت آن حضرت مشرف شده و از ترس شامیان به سرعت برگشتم [6] .
مرحوم علامه مجلسی، در ضمن روایتی از سلیمان اعمش نقل میکند که گوید: همسایهای داشتم از اهل سنت که زیارت امام حسین علیهالسلام را بدعت و گمراهی میدانست و زایران آن حضرت را اهل جهنم میشمرد. در شب جمعهای رؤیای صادقهای دید و موجب توبه و بازگشت او شد. او در رؤیا دید که حضرت رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و امیرالمؤمنین و امام حسن و حضرت زهرا و حضرت خدیجه (علیهالسلام) به زیارت آن حضرت آمده و امان نامههایی از آسمان پخش میشد که «هر کس شب جمعه به زیارت آن حضرت موفق شود، از آتش جهنم در امان خواهد بود» [7] .
شایان ذکر است که طبق نقل حاج علی بغدادی، امام زمان علیهالسلام حکم به صحت این روایت کردهاند [8] .
××××××
1- کامل الزیارات،ص111وبحارالانوار،ج1،ص59
2- کامل الزیارات،ص113وبحارالانوار،ج1،ص60
3- کامل الزیارات،ص180وبحارالانوار،ج11،ص32و58
4- کامل الزیارات،ص67وبحار،ج44،ص391
5- مقتل خوارزمی،ج2،ص169(فصل چهاردهم)
6- کامل الزیارات،ص111-112- بحارالانوار،ج1،ص59
7- بحارالانوار،ج45،ص401- نجم الثاقب،ص324-325
8- مفاتیح الجنان،حکایت حاج علی بغدادی
محتشم سرآمد عاشورا سرایان
«مولانا کمال الدین محتشم کاشانی» از جمله بازاریانی بود که به شاعری روی آورد او در بازار کاشان به بزازی مشغول بود.
محتشم از کسانی بود که به سفارش شاه طهماسب صفوی به اشعار دینی رویآورد. در ادب فارسی کم نیستند شاعران عارفی که لطف خداوندی شامل آنان گشته از گرداب مدح و ستایش به تعالی عرفان رسیدهاند «سنایی غزنوی» شاعر و عارف قرنششم که چهل سال از عمرش به بطالت گذشت و سرانجام به عرفان روی آورد و از شاعران عارف معروف گشت. او اولین شاعری است که عرفان در شعر او جلوه گری میکند. «ناصر خسرو قبادیانی» که به قول خودش با دیدن خوابی از خواب چهل سالهبیدار میشود و عطار نیشابوری یکباره وابستگیهای دنیا را رها میکند. «محتشم» نیزیکی از شاعرانی است که لطف خداوندی شامل او گشت او که ابتدا شاعری قصیده پرداز و مدیحه سرا بود با سرودن ترکیب بند معروف عاشورایی خویش خورشید درخشان آسمان مرثیه سرایی گردید تا جایی که شاعران صاحب ذوقی چون «صباحی بیدگلی»، «وصالشیرازی» و «میرزا محمود فدایی مازندرانی» که طولانیترین ترکیب بند عاشورایی ادبفارسی را در بیش از چهار هزار بیت سروده است از سبک او پیروی کردهاند.
او در مرثیه سرایی بهترین قالب را برگزید و با سرودن دوازده بند معروف عاشورایی والاترین مرثیه سرای شعر پارسی گشت که هر چه دارد. همه از دولت اقبال حسین (ع)دارد و بس.
«محتشم» در این شعر واقعه کربلا را به قیامتی مانند کرده است که بدون آنکه اصرافیل در صور بدمد قیامتی به پا میشود او چون بر احادیث اسلامی احاطه کامل دارد حالتهای پدیدار شدن قیامت را شرح میدهد «آفتاب از مشرق طلوع میکند و در تمام عالم شور قیامت پدید میآید و زلزله بزرگی در زمین رخ میدهد».
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا عجیب نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
و در قسمتی دیگر:
عرش آنزمان بلرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
وانگه زکوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
او شاعری است که هر واژه را در جای مناسب خویش بکار برده است کمتر شاعری مانند او اینگونه از واژهها در نهایت سلاست و صلابت استفاده میکند و از آن بهرهمند میگردد.
بر خوان غم چون آدمیان را صلا زدنداول صلا به سلسله انبیا زدند اصلیترین معنی واژه «صلا زدن» دعوت کردن برای غذا است، لذا، او در ابتدا خوان را گسترده سپس آدمیان را صلا زده است:
در بیتی دیگر:
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
در این بیت واژه «عیوق» را آورده است. عیوق ستارهای است سرخ و آتشین که در سمت راست دورترین قسمت آسمان است با تشنگی و سوزندگی ارتباط خاصی دارد راهنمای تشنگان در بیابانهاست، لذا فریاد العطش کودکان به عیوق میرسد.
و یا:
بهر خسی که بار درخت شقاوت است
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای
واژه «خس» را بالاترین بار معنایی به کاربرده است.
در بیت:
ای زاده زیاد نکرده است هیچگاه
نمرود این علم که تو شداد کردهای
واژه «زاده» در کنار «زیاد» و «نمرود» و «شداد» در نهایت سلاست در اوج معنا به کار برده است.
از جهت تصویر اگر چه اغلب شاعران تصویر سازی را فقط به خاطر زیبایی در شعر آوردهاند محتشم کوشش کرده است تصویر را وسیلهای برای القاء حالتها و نمایش جوانب گوناگون قرار دهد لحظه لحظه این حماسه را احساس کرده است. گویی او در متن واقعه بوده و آنچه تصور میکند نه تنها با چشم دیده است بلکه ضربههای سلاحها و سوز و گداز تشنگی را چشیده است و این همان هم دردی با مظلومان دشت کربلاست:
این کشته فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پازده در خون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
و یا:
هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای ضربه تیر و سنان فتاد
یکی از ویژگیهای بارز «محتشم» هوشیاری عجیب او در شناخت نقشهای مختلف واژه هاست او جای آریهها را میداند هیچگاه به طرف افراط و تفریط نمیرود همه را در حد اعتدال به کار میبندد تشبیهها و استعارهای بیتهای زیر بیان گر این مطلب است:
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
این خیمه بلند ستون بی ستون شدی
و:
این نخلتر کز آتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون دون شدی
واژه «نخل» را به تنهایی به کار نبرده است بلکه صفت «تر» را در کنار آن قرار داده تا با تشنگی مناسبت داشته باشد.
و «خشک لب» در کنار فرات قرار گرفته شده است:
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
پرنده خیال او تا مرز حیرت پرواز میکند او میتواند از رهگذر تصویرهای استعاره و تشبیهبگذارد و به نهایت صور خیال برسد.
در ترکیب بند «محتشم» وسیعترین صور خیال اغراق شاعرانه است. اغراق در شعر او ویژگیهایی دارد که از نظر برتری با اشعار شاعران قابل قیاس نیست اغراقهای او شامل رمز و رازهایی است که جلوه گر حقیقت هاست «فردوسی» در بیت:
شود کوه آهن چو دریای آب اگر بشنود نام افراسیاب به غیر از شکوه و عظمت افراسیاب هدفی دیگر ندارد اما محتشم از اغراق نه تنها برای بیان عظمت فاجعه کربلا بلکه هدفی فراتر از آن دارد:
باز این چه رستخیز عظیم است در زمینبی نفخ صور خواسته تا عرش اعظم است اگر «فردوسی» در محسوسات قدم میگذارد و میگوید:
چو فردا برآید بلند آفتاب
من و گرز و میدان و افراسیاب
چنانش بکوبم به گرز گران
که فولاد کوبند آهنگران
او از این مرحله پا فراتر مینهد و در نامحدود کرانه جای میگیرد او در اغراقها نیز آنچه فقه شیعی به او آموخته مدد میجوید «قیامت، بارگاه قدس، ملک...»
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
و یا:
شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
و یا:
چون خون زحلق تشنه او بر زمین رسید
جوشید از زمین و به عرش برین رسید
و یا:
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
«محتشم» در این ترکیب بند به غیر از مرثیه و ندبه هدف دیگری دارد او بیان کننده حقیقتها و واقعیت هاست یکی از اهداف یزیدیان و خاندان بنی امیه گمنام نگه داشتن این نهضت بود تا جایی که کاروان اُسرا را خارجی لقب دادند، «محتشم» در این مرثیه بیان گر آن است که امام حسین کیست و چه مقامی دارد؟ لذا فریاد بر میآورد:
آن سر که بود که بر سرودش نبی مدام
اکنون بیا بر سر این نیزهها ببین
آن تن که بود که پرورشش در کنار
تو غلطان به خون به معرکه کربلا ببین
که بیان گر: «حسین منی و انا من حسین» است
بی اختیار نعره هذا حسین اوسرزد چنان که آتش از او در جهان زدند و نا گاه خواننده خود را در شام و کوفه خطبه کوبنده زینب را به یاد میآورد که:
خورشید و آسمان و زمین نور مشرقینپرورده کنار رسول خدا حسین او در بیت دیگر مقام و عزت امام حسین (ع) را چنین بیان میکند:
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
و باز کینه این قوم را به گذشته بر میگرداند که با مادرش حضرت زهرا (س) چهکردند:
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
این حدث معروف «ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» را «محتشم» در اینترکیب دو بار بیان کرده است:
کشتی شکست خورده طوفان کربلا
بر خاک و خون تپیده به میدان کربلا
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
او بیان کننده آن است که یزید کیست و از چه خاندانی است، لذا، بهترین تعبیر را که برگفته از قرآن است انتخاب کرده:
بهر خسی که بار درخت شقاوت است در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای «درخت شقاوت» این همان تفسیر آیه «مثل کلمه خبیثه کشجره خبیثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار»که تفسیر نویسان نقل کردهاند منظور از شجره خبیثه که به قول محتشم، همان درخت شقاوت میباشد بنی امیه است.
هنگامی که دختر امام حسین (ع) با سر بریده پدر رو به رو شد اولین سخنش این بود که ای پدر! چادر از سر ما برداشته و عمهام زینب را کتک زدند حضرت زینب (س) درخطبه معروفش به یزید فرمود: «شما کنیزکان خود را پنهان نگاه داشتهاید و خاندان پیامبر را به هر سو میبرید و چشمها آنها را مینگرند» محتشم از این سوگ با دلی پر دردمیگوید:
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی عماری و محمل شتر سوار
و سپس او با مهارتی تمام قیامتی را که در ابتداری این ترکیب نبد پدید آورده بود نابود میسازد زیرا حادثه عظیمتری رخ میدهد:
شد وحشتی که شور قیامت زیاد رفتچون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد او به خاطر اوج این فاجعه جمله معروف حضرت زینب «انت اخی» را بیان میکند:
این کشته فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست
ایـن خشـک لـب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
ایـن ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
و سرانجام:
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
تربت سرخ
امام باقر علیهالسلام میفرماید: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در خانه امّسلمه بود. سفارش کرد: کسی نزد من نیاید. طولی نکشید که حسین علیهالسلام در حالی که کودک بود، وارد شد و سراغ پیامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پیامبر رساند.
امّسلمه میگوید: به دنبالش دویدم (شاید مانع شوم). وقتی به او رسیدم، دیدم حسین صلی الله علیه و آله و سلم روی سینه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشسته است و پیغمبر گریه میکند و چیزی در دست دارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: امّسلمه! این جبرئیل است که به من خبر میدهد حسینم کشته خواهد شد. این هم خاک سرزمینی است که حسین در آنجا شهید میشود. آن را نزد خود نگهدار. هر وقت به خون تبدیل شد، حسینم کشته گردیده است.
امّسلمه عرض کرد: یا رسول اللّه! از خدا بخواه از او دفع کند.
فرمود: خواستم و خدا وحی کرد: این درجهای است که هیچ کس بدان نرسد (جز حسین علیهالسلام). حسین، هر یک از پیروان خود را که شفاعت کند، پذیرفته میشود. حضرت مهدی علیهالسلام فرزند او است. خوشا به حال کسی که از دوستان و پیروان حسین باشد! به خدا قسم آنها در روز قیامت رستگارند. [1] .
×××××
1- نفس المهموم،ص16
چشمهی فریاد
سر نی در نینوا میماند، اگر زینب نبود
کربلا در کربلا میماند، اگر زینب نبود
چهرهی سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا، میماند، اگر زینب نبود
چشمهی فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا میماند، اگر زینب نبود
زخمهی زخمیترین فریاد در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا میماند، اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بیسوار و بیلگام
در بیابانها رها میماند، اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنهها میماند، اگر زینب نبود
×××××××
شعراز:قادرطهماسبی(فرید
فریاد «یا خلیل» از ضریح مطهر امام حسین در هنگام عزاداری اهالی کرمانشاه
این قضیه را سید عطاء الله شمس دولت آبادی نقل فرمودهاند:
تقریبا شصت سال قبل که طفلی بودم، با مرحوم پدرم به عزم زیارت به کربلا مشرف شده بودیم. چون در آن زمان، هواپیما و ماشین مسافربری نبود، مردم با اسب و کجاوه به زیارت میرفتند.
در آن زمان مرسوم بود که از هر شهری، مردم به صورت قافلهی دست جمعی به راه میافتادند و در شبهای جمعه که زوار و اهل هر شهر به کربلا میرسیدند، برای خود هیئتی جداگانه تشکیل میدادند و به سینه زنی و عزاداری مشغول میشدند.
هر نقطه از حرم و رواق و ایوان، به یکی از شهرستانها اختصاص داشت و چون اهل کرمانشاه خیلی به کربلا نزدیکتر بودند و اغلب آنها با اهالی کربلا مربوط بودند و رفت و آمد داشتند، بهترین محل را (یعنی حرم مطهر و اطراف آن را) مخصوص اهل کرمانشاه معین کرده بودند. لذا از ساعت دوازده شب به بعد، سینه زدن و عزاداری کردن در حرم مطهر مخصوص زوار کرمانشاهی بود.
در یکی از شبهای جمعه، در حدود دو ساعت بعد از نصف شب، جمعی از اهالی کرمانشاه که اتفاقا عدهی زیادی از متدینین نیز با آنها به زیارت مشرف شده بودند، در حرم جمع گشته و مشغول عزاداری شدند.
غیر از این عده، احدی در حرم مطهر رفت و آمد نمیکرد. وضع عجیبی بود! رجال و متدینین و بزرگان اطراف حرم نشسته و در میان آنها یعنی دور ضریح مقدس، عدهای مشغول سینه زدن بودند و سید پیرمرد بزرگواری هم - که خیلی مورد توجه مردم بود و صاحب نفس هم بود - مرثیه خوان آن دستهی سینه زنی بود.
ناگاه مرثیه خوان سکوت نمود و از سینه زنان فقط صدای زدن دستها به سینه، شنیده میشد. در همان حال که سکوت محض حرم مطهر را فراگرفته بود؛ ناگهان از ضریح مطهر صدایی حزین شنیده شد که فرمود: «یا خلیل!» یعنی ای دوست! جمعیت یک مرتبه دستهایشان سست شده و نفسها در سینهها قطع گردید و زمزمهها متوقف شد و همگی متوجه شدند که این صدا از کجا بلند شد.
بار دیگر همین جملهی «یا خلیل» شنیده شد و همگی فهمیدند که بدون تردید این صدا از ضریح مطهر آقا سیدالشهداء علیهالسلام است. گویا همه سینه زنان انتظار داشتند که بار دیگر این صدا را که به منزلهی معجزهای بود، بشنوند.
ناگهان برای مرتبه ی سوم آن صدا از ضریح مطهر شنیده شده و جمعیت از هر سو خود را به طرف ضریح پرتاب نمودند. در همین بین سرپایی به شدت به پهلوی من رسید و فورا غش کردم.
وقتی که به هوش آمدم، خود را روی دست پدر مشاهده کردم که با چشمهای گریان به من مینگریست و چون دید من به هوش آمدم و سالم هستم، صدا زد: عزیزم! بگو ببینم تو چه دیدی؟ چرا به این حال افتادی؟ گفتم: من در حرم متوجه سینه زدن جمعیت و زمزمهی گوشه و کنار حرم بودم، ناگاه صدائی از میان ضریح شنیدم که گفت: «یا خلیل!» بار دوم که این جمله را شنیدم، دیدم تمام این جمعیت متوجه ضریح طمهر گردیدند.
اما مرتبهی سوم که آن صدا از ضریح مطهر بلند شد،یک مرتبه دیدم جمعیت ازجای خود کنده شدند و خود را به ضریح پرتاب نمودند، ولی ناگهان لگدی به پهلوی من خورد و دیگر چیزی نفهمیدم.
مرحوم پدرم گفت: عزیزم میدانی که گویندهی آن جمله و صدا، چه کسی بود؟ گفتم: نه. گفت: او خود آقا اباعبدالله علیهالسلام بودند که چون وضع اخلاص و عزاداری بیریای آن جمع را به طور مخصوصی احساس کردند، ناگهان از شدت شوق، سه بار فرمودند: «ای دوست!» و این کلمه اظهار تشکری از عزاداران بود. [1] .
××××××××
پاورقی:1- کرامات الحسینیه،ج1،ص280به نقل ازکشکول شمس-امدادهای ائمه اطهاربرای رونق عزای امام حسین(ع)
جمع شدن حیوانات و عزاداری آنها در کنار کوه الوند
عالم جلیل و کامل نبیل، صاحب کرامات باهره و مقامات ظاهره آخوند زین العابدین سلماسی (اعلی الله مقامه) فرمود: چون از سفر زیارت حضرت امام رضا علیهالسلام مراجعت کردیم؛ عبور ما به کوه الوند افتاد که در نزدیکی همدان واقع شده است. پس در آنجا فرود آمدیم و موسم بهار بود.
همراهان مشغول خیمه زدن شدند و من به دامنهی کوه نظر میکردم. ناگاه چشمم به چیز سفیدی افتاد، چون تأمل کردم پیرمرد محاسن سفیدی را دیدم که عمامهی کوچکی بر سر داشت و بر سکویی که قریب به چهار ذرع ارتفاع داشت، نشسته بود و بر دور آن سنگهای بزرگی چیده بود که به جز سرش چیزی نمایان نبود.
پس نزدیک او رفتم وسلام کردم و مهربانی نمودم. با من انس گرفت و از جای خود فرود آمد و مرا خبر داد که از گروه ضاله (صوفیه) نیست که به جهت بیرون رفتن از عهدهی تکالیف، اسمهای مختلف بر خود گذاشتهاند و با قیافههای عجیب بیرون
میآیند! بلکه برای او اهل و اولاد بوده است و پس از اصلاح امور ایشان، برای فراغت در عبادت، از آنها عزلت اختیار کرده است. و در نزد او رسالههای علمیه از علمای آن عصر بود و میگفت هیجده سال است که در آنجا ساکن شده است.
او میگفت: اول آمدن من به اینجا ماه رجب بود، چون پنج ماه و اندی گذشت؛ شبی مشغول نماز مغرب بودم، ناگاه صدای ولولهی عظیمی آمد و آوازهای غریبی شنیدم! پس ترسیدم و نماز را کوتاه کردم و در این دشت نگاه کردم. دیدم بیابان از حیوانات پر شده است و همهی آنها رو به من میآیند! اضطراب و خوفم زیاد شد و از آن اجتماع حیوانات تعجب کردم. و چون دیدم در میان ایشان حیوانات مختلفه و متضاده چون شیر و آهو و گاو کوهی و پلنگ و گرگ با هم مختلط هستند و با صداهای عجیبی صیحه میزنند! سپس در این محل دور من جمع شدند و سرهای خود را به سوی من بلند کرده و فریاد میزدند!
با خود گفتم: دور هم جمع شدن این وحوش و درندگانی که با هم دشمن هستند. برای دریدن من نیست. زیرا اگر برای دریدن من بود، باید همدیگر را میدریدند. پس این اجتماع برای امر بزرگی میباشد! باید یک حادثهی عجیبی در دنیا رخ داده باشد.
وقتی خوب فکر کردم، فهمیدم امشب شب عاشورای حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام میباشد و این فریادها و سر و صداها و فغان و اجتماع و نوحه گری و گریه و ناله برای مصیبت حضرت سیداالشهداء علیهالسلام است. وقتی مطمئن شدم، عمامه را از سر برداشتم و با دست بر سر خود زدم و خود را از این مکان انداختم و میگفتم: «حسین، حسین، شهید کربلا حسین» و امثال این کلمات را میگفتم. پس حیوانات در میان خود جایی برایم خالی کردند و دورم حلقه زدند. بعضی از حیوانات سر به زمین میزدند و بعضی خود را در خاک میانداختند و همین طور تا طلوع فجر عزاداری میکردیم!
سپس آنها که وحشیتر از همه بودند، رفتند و به همین ترتیب یک یک حیوانات رفتند و متفرق شدند. از آن سال تا به حال که مدت هیجده سال است، این عادت آنها است و هر وقت که من محرم را فراموش میکنم و یا بر من مشتبه میشود، آنها با جمع شدنشان به من توجه میدهند [1] .
×××××
پاورقی:1-داستانهای شگفت ،ص285—کرامات الحسینیه،ج2،ص127—ترجمه دارالسلام نوری،ج4،ص360—منتهی الآمال ،ج1،ص840
از جای خیز!
زینب چو دید پیکر آن شه بروی خاک
از دل کشید ناله به صد آه سوزناک
کای خفته خوش به بستر خون! دیده باز کن
احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن
از وارث سریر امامت! ز جای خیز
بر کشتگان بیکفن خود نماز کن
طفلان خود به ورطهی بحر بلا نگر
دستی به دستیگری ایشان، دراز کن
سیرم ز زندگانی دنیا، یکی مرا
لب بر گلو رسان و زجان بینیاز کن
برخیز! صبح، شام شد ای میر کاروان
ما را سوار بر شتر بی جهاز کن
یا دست ما بگیر و ازین دشت پرهراس
بار دگر روانه بسوی حجاز کن
×××××××
شعراز:نیرتبریزی