هفتاد و دو آذرخش
هفتاد و دو کوکب فروزان
تابنده در آسمان اسلام
رفتند زلال عشق نوشند
از چشمهی تابناک الهام
هفتاد و دو آذرخش سوزان
از دامن ابر خاک رستند
رفتند به سوی چشمهی نور
تا دور زمانه هست، هستند
هفتاد و دو آفتاب تابان
بر بام سپیده سر کشیدند
ققنوسصفت میان آتش
در گلشن شعله پر کشیدند
در سوگ حسینیان عاشق
گل خیمه به وادی عدم زد
بر طارم بیکران هستی
منظومهی ما درفش غم زد
بر بام بلند روشنائی
خورشید، برهنه سر برآمد
بر لشکریان شب خروشید
خون از نفس سحر برآمد
رفتند و به دشت تیرهی شب
تخم گل آفتاب کشتند
معنای چگونه زیستن را
با سرخی خون خود نوشتند
×××××××
شعراز:نصرالله مردانی
آرامش حقیقی، میوهی بندگی خدا
(... انا لله و انا الیه راجعون).[1] .
ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم.
امام حسین علیهالسلام از قصر بنیمقاتل، که یکی از منازل بین راه بود، کوچ کرد. شخصی به نام عقبة بن سعمان نقل میکند که ساعتی با آن حضرت رفتیم. در این هنگام، آن حضرت، همانگونه که بر پشت اسب بود، خواب مختصری بر ایشان چیره شد و سپس بیدار شده، فرمود:«انا لله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین»و دو یا سه بار این جمله را تکرار کرد. فرزند آن حضرت، علی بن الحسین علیهالسلام هم چنان که سوار بر اسب بود، رو به پدر کرد و گفت: پدرم! برای چه حمد خدا و استرجاع کردی(انا لله و انا الیه راجعون گفتی)؟ آن حضرت فرمود:«ای فرزندم! مختصر خوابی بر من چیره شد. در آن حال، سواری برای من ظاهر شد و گفت: این گروه میروند و مرگ به همراه آنان میرود.دانستم که خبر مرگ ما را میدهد».
علی بن الحسین عرض کرد: خداوند برای شما نگرانی پیش نیاورد. آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود:«آری، سوگند به کسی که بازگشت بندگان به سوی اوست(ما بر حقیم)». علی بن الحسین گفت: در این هنگام، هیچ باکی نداریم که مرگمان در راه حق فرارسد. امام حسین علیهالسلام فرمود:«خداوند، بهترین پاداشی که به فرزندی از سوی پدرش میدهد، به تو عطا کند». [2] .
در این ماجرا میبینیم که امام حسین علیهالسلام آیه شریفه(انا لله و انا الیه راجعون) را خواند و آن را تکرار کرد. اکنون باید دید که مضمون این آیه چیست و چرا امام علیهالسلام آن را زمزمه میکرد؟
خداوند در معرفی صابران میفرماید:«آنانی که چون دچار حادثهای تلخ و ناگوار شوند، میگویند: ما از آن خداییم و ما به سوی او بازگشت خواهیم کرد».
این کلمه، رمز توحید و مملوکیت انسان، در برابر خدا است؛ چنان که مشتمل بر اقرار به گذشتن از این جهان و رفتن به جهان ابدی است.
امام حسین علیهالسلام از سخن سواری که در خواب دید، خبر مرگ و شهادت خود، برادران و یاران را دریافت کرد. اکنون بنگریم کسی که خبر هجوم هزاران بلا و گرفتاری، از جمله، کشته شدن خود و همه عزیزانش را دریافت میکند، چه حالی به او دست خواهد داد و چگونه خود را میبازد و به وحشت و ضطراب میافتد؛ ولی از امام حسین علیهالسلام جز متانت و آرامش، چیزی دیده نشد و با قرائت آیه کریمه، اعلان کرد که ما مملوک خدا و از آن خداییم. او هر گونه خواست، در ما تصرف میکند و ما هم پذیرای تصرفات و تقدیرات او هستیم؛ زیرا او خیر و صلاح بندهی خود را میداند. بنابراین، آرامش و متانت خود را در پرتو الهام از قرآن کریم و نشأت گرفته از آن میداند.
نیز آن حضرت، آیه مبارکه(الحمد لله رب العالمین) را خواند و خدای متعال را بر آن همه بلا و مصیبت، حمد و ستایش کرد. این آیات روحبخش توحیدی بود که آن همه طمأنینه و سکون را در جان امام حسین علیهالسلام ایجاد میکرد و آن حضرت، با استناد به این آیات و مضامین بلند آنها، آنگونه خویشتن داری از خود نشان میداد.
××××××
پاورقی:1-بقره،آیه156
2-ارشاد،ج2،ص82—روضه الواعظین،ص180
منبع:کتاب امام حسین(ع)آینه آیه های قرآن
حبیب بن مظاهر اسدی
او از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که در کوفه اقامت گزید و در روزگار خلافت امیرمؤمنان علیهالسلام، آن امام را همراهی کرد و به عنوان یک یار خاص در تمام جنگها شرکت جست. حبیب از شخصیتهای بزرگ کوفه بود که برای دعوت از امام حسین علیهالسلام به ایشان نامه نوشت.چون مسلم بن عقیل وارد کوفه شد و در منزل مختار مأوای گرفت و شعیان نزد او رفتند. حبیب از کسانی بود که سخنانی کوتاه در حمایت از امام ایراد نمود.
حبیب به همراه مسلم بن عوسجه برای امام حسین علیهالسلام از مردم کوفه بیعت ستاند و چون ابنزیاد وارد شهر کوفه شد و مردم را از اطراف سفیر امام پراکند، آن دو متواری شده، سپس مخفیانه خود را به امام حسین علیهالسلام رساندند.
حبیب چون کمییاران امام در کربلا را در برابر فراوانی سپاه دشمن دید، از آن حضرت درخواست کرد تا خود نزد قبیله بنیاسد رفته، از ایشان برای یاری امام کمک بجوید. حضرت به او اجازه داد.حبیب نزد قوم بنیاسد رفت و با ایشان سخن گفت؛ برخی برای حضور، اظهار تمایل کردند که با خبرچینی گروهی، تعداد بسیاری از سپاه ابنسعد در محل قبیله حاضر شده، با درگیری از حرکت آن جمع اندک ممانعت کردند. در آن حال، حبیب تنها به خیمهی امام برگشت و ماجرا را برای حضرت بیان کرد.
در روز عاشورا حبیب فرماندهی میسره (جناح چپ) سپاه بود و زهیر، فرماندهی میمنه را به عهده داشت.
چون دوست دیرین حبیب، مسلم بن عوسجه، به زمین افتاد، حبیب همراه امام به بالین مسلم رفت و به او گفت:
مسلم! افتادنت بر من سنگین است؛ مژده باد بر تو بهشت.
مسلم در حالی که به امام اشاره کرد، گفت: خدا تو را حمت کند. به تو سفارش میکنم که در کنارش جان دهی. حبیب در پاسخ گفت: به خدای کعبه، چنین خواهم کرد.
امام حسین علیهالسلام چون برای ادای نماز ظهر از دشمن مهلت خواست،
حصین گفت: نماز از تو پذیرفته نمیشود. حبیب در پاسخ این گستاخی، لب به سخن گشود و بانگ زد: ای چهار پا (خر) از تو پذیرفته میشود و از آلرسول پذیرفته نمیشود؟ در آن حال، حصین به حبیب حمله کرد و او نیز به حصین حمله برد و ضربهای به صورت اسب او زد و حصین را بر زمین افکند. یاران آن ستم پیشه، برای نجات او از معرکه مداخله کردند و حبیب نیز با دلیری بسیاری را کشت در آن حال، بدیل بن صریم، با شمشیر ضربهای به حبیب زد و دیگری با سر نیزه بدو حمله برد و او را به زمین انداخت. حبیب چون میخواست برخیزد، حصین شمشیری بر سر او زد و او را به شهادت رساند. برخی بدیل بن صریم را قاتل حبیب میشمارند. کشته شدن حبیب، امام حسین علیهالسلام را بسیار متأسف ساخت؛ زیرا او در نزد امام منزلتی والا داشت. آن حضرت فرمود: خودم و یاران مدافعم را به حساب خدا میگذارم.
حبیب هنگام شهادت 75 سال داشت.
××××××
منبع:کتاب چهره هادرحماسه کربلا
روز پنجم محرم در این روز که مطابق با روز یکشنبه بوده است، عبیدالله بن زیاد مردی را به دنبال شبث بن ربعی فرستاد که در دارالاماره حضور یابد، شبث بن ربعی خود را به بیماری زده بود و می خواست که ابن زیاد او را از رفتن به کربلا معاف دارد، ولی عبیدالله بن زیاد برای او پیغام فرستاد که: مبادا از کسانی باشی که خداوند در قرآن فرموده است: «چون به مؤمنان رسند گویند: از ایمان آورندگانیم، و هنگامی که به نزد یاران خود - که همان شیاطینند - روند، اظهار دارند: ما با شماییم و مؤمنین را به سخره می گیریم» [1] و به او خاطر نشان ساخت که اگر بر فرمان ما گردن می نهی و در اطاعت مائی، در نزد ما باید حاضر شوی. شبث بن ربعی، شبانگاه نزد عبیدالله آمد تا رنگ گونه ی او را نتوان به خوبی تشخیص داد! ابن زیاد به او مرحبا گفته و در نزد خود بنشاند و گفت: باید به کربلا روی، پس شبث قبول کرد و عبیدالله او را به همراه هزار سوار به سوی کربلا گسیل داشت. [2] . سپس عبیدالله بن زیاد به شخصی به نام زحر بن قیس با پانصد سوار مأموریت داد که بر جسر صراة [3] ایستاده و از حرکت کسانی که به عزم یاری امام حسین علیه السلام از کوفه خارج می شوند، جلوگیری کند، فردی به نام عامر بن ابی سلامه که عازم بود برای پیوستن به امام حسین علیه السلام از برابر زحر بن قیس و سپاهیانش گذشت، زحر بن قیس به او گفت: من از تصمیم تو آگاهم که می خواهی حسین را یاری کنی، بازگرد، ولی عامر بن ابی سلامه بر زحر بن قیس و سپاهیانش حمله ور شد و از میان سپاهیان گذشت و کسی جرأت نکرد تا او را دنبال کند. عامر خود را به کربلا رساند و به امام حسین علیه السلام محلق شد تا به درجه شهادت نایل آمد، و از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام بود که در چندین جنگ در رکاب آن حضرت شمشیر زده است. [4] . ×××××× پاورقی:1-سوره بقره آیه14----2-عوالم العلوم،ج17،ص237 3-نام پلی است که مردم کوفه برای رفتن به کربلا ازروی آن عبورمی کردند. 4-مقتل الحسین،مقرم،ص199
ندای ابوالفضل سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل ماه کجا، جلوهی لقای ابوالفضل میرهد از رنج و غم به دنیی و عقبا در دل هر کسی بود ولای ابوالفضل ای دل عاشق طلب کن از سر اخلاص جرعهای از چشمهی صفای ابوالفضل هستی خود در ره عقیده فدا کرد ای همه هستی من فدای ابوالفضل در دل غمدیدهام ولای حسین است در سر شوریدهام هوای ابوالفضل میرسد اینک بگوش دل هله بشنو نغمهی آزادی از ندای ابوالفضل روز وفای بعهد در صف هیجا گفت زمین و زمان ثنای ابوالفضل خصم به وحشت شد از رشادت عباس دوست به حیرت شد از وفای ابوالفضل دست اگر شد جدا ز پیکر پاکش هست بپا تا ابد لوای ابوالفضل چشم امیدش بود بحشر، که «قاضی» عفو نماید مرا خدای ابوالفضل
اشعار امام حسین علیهالسلام
هنگامى که امام حسین علیهالسلام طفل شیرخوار را دفنکرد، بپاخاست و این اشعار را قرائت کرد:
«اینان به خدا کافر شدند، و از ثوابالهى از دیر زمان اعراض کردند؛ على را در گذشته کشتند، و فرزندش حسن، زاده بهترینخلق را شهید کردند؛ و این نتیجه کینه اینان بود، آنگاه گفتند: الان بر حسین به طورجمعى یورش بریم، اى واى بر گروهى که پست هستند، جمعیت را گرد آورند براى اهل دوحرم؛ سپس حرکت کردند و یکدیگر را سفارش نمودند بر کشتن من براى خشنودى دو ملحد )عبیدالله و یزید)؛ از خدا بر ریختن خونم نترسیدند، به امر عبیدالله که زاده دوکافر است؛ ابن سعد با لشکرش همانند قطرات باران بر من تیر زدند؛ مرا جرم و گناهى ازگذشته نبود، جز این که فخر مىکردم به نور فرقدین (دو ستاره): على بهترین خلق بعداز پیامبر، و پیغمبر که والدین او هر دو از قریشند؛ برگزیده خدا از خلق پدرم علىاست، سپس مادرم، پس من فرزند دو برگزیده هستم؛ نقرهاى که از طلا خالص گردیده، منهمان نقره هستم و فرزند دو طلا؛ چه کسى همانند جد من در دنیا دارد، یا همانند پدرم،پس من فرزند دو ماه هستم؛ مادرم فاطمه زهرا، و پدرم شکننده سپاه کفر است در بدر وحنین؛ ریسمان محکم دین على مرتضى است، و پراکنده کننده لشکر دشمن و نمازگزار و بهدو قبله؛ براى او در جنگ احد واقعهاى است که حرارت آن فروکش کرد با گرفتن دو سپاه؛سپس در احزاب و فتح، که در آن نابودى دو سپاه عظیم بود؛ در راه خدا چه کردند، امتزشت کردار با عترت پیامبر و على؛ عترت نیکوکردار نبى مصطفى، و على بزرگوار و شجاعهنگام مقابله با سپاه؛ او خدا را در کودکى پرستید، در حالى که قریش دو بت رامىپرستیدند؛ او بتها را رها کرد و آنها را سجده نکرد، با قریش هرگز حتى به مقدارطرفة العین.» 1
آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ و آیاخداپرستى در میان شما وجود دارد که درباره ظلمى که بر ما رفته است از خدا بترسد؟ ویا کسى هست که به فریادرسى ما به خدا دل بسته باشد؟ و یا کسى هست که در کمک کردن بهما چشم امید به اجر و ثواب الهى دوخته باشد؟ زنان حرم وقتى که این را از امامعلیهالسلام شنیدند صداى آنها به گریه بلند شد. استغانه امام علیهالسلام در دل دشمن اثرى نگذاشت، از همین رو امامعلیهالسلام مقابل اجساد مطهر یارانش آمد و فرمود: اى حبیب بن مظاهر! و اى زهیر بن قین! و اى مسلم بن عوسجه! اى دلیران و اى پا در رکابان روز کارزار! چرا شما را ندامىکنم ولى کلام مرا نمىشنوید؟! و شما را فرا مىخوانم ولى مرا اجابت نمىکنید؟! شما خفته و من امید دارم که سر از خواب شیرین بردارید که اینان پردگیان آل رسولندکه بعد از شما یاورى ندارند، از خواب برخیزید اى کریمان و در برابر این عصیان وطغیان از آل رسول دفاع کنید.
***************
پینوشتها: 1- الاحتجاج 2/101
روز چهارم محرم
در این روز عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گردآورد و خود به منبر رفت و گفت: ای مردم! شما آل ابی سفیان را آزمودید و آنها را چنان که می خواستید، یافتید! و یزید را می شناسید که دارای سیره و طریقه ای نیکو است و به زیر دستان احسان می کند! و عطایای او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینک یزید دستور داده است که بهره ی شما را از عطایا بیشتر کنم و پولی را نزد من فرستاده که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.
سپس از منبر به زیر آمد و برای مردم شام نیز عطایایی مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم برای حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوی نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعی و شمر بن ذی الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمر بن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند. [1] .
پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا، شمر بن ذی الجوشن اولین فردی بود که با چهار هزار نفر سپاهی آزموده برای جنگ با امام حسین علیه السلام اعلام آمادگی کرد و بعد یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر و مضایر بن رهینه ی مازنی با سه هزار نفر و نصر بن حرشه با دو هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر می شدند.[2] .
××××××××
پاورقی:1-الاخبارالطوال،ص254
2-بحارالانوار،ج44،ص386
منبع:کتاب چهره درخشان حسین(ع)
روزسوم محرم
1. عمر بن سعد" یک روز پس از ورود امام علیهالسلام به سرزمین کربلا یعنی روز سوّم محرم با چهار هزار جنگجو از اهل کوفه وارد کربلا شد.1
2. امام حسین علیهالسلام قسمتی از زمین کربلا که قبر مطهرش در آن واقع میشد را از اهالی نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی نموده و زوّار او را تا سه روز میهمان کنند.2
3. در این روز "عمر بن سعد" مردی بنام "کثیر بن عبداللّه" ـ که مرد گستاخی بود ـ را نزد امام علیهالسلام فرستاد تا پیغام او را به حضرت برساند. کثیر بن عبداللّه به عمر بن سعد گفت: اگر بخواهید در همین ملاقات حسین را به قتل برسانم؛ ولی عمر نپذیرفت و گفت: فعلاً چنین قصدی نداریم.
هنگامی که وی نزدیک خیمهها رسید، "ابو ثمامه صیداوی" (همان مردی که در ظهر عاشورا وقت نماز را به امام یاد آور شد و حضرت او را دعا کرد) نزد امام حسین علیهالسلام بود. همینکه او را دید رو به امام عرض کرد: این شخص که میآید، بدترین مردم روی زمین است. پس سراسیمه جلو آمد و گفت: شمشیرت را بگذار و نزد امام حسین علیهالسلام برو. گفت: هرگز چنین نمیکنم.
ابوثمامه گفت: پس دست من روی شمشیرت باشد تا پیامت را ابلاغ کنی. گفت: هرگز! ابوثمامه گفت: پیغامت را به من بسپار تا برای امام ببرم، تو مرد زشتکاری هستی و من نمیگذارم بر امام وارد شوی. او قبول نکرد، برگشت و ماجرا را برای ابن سعد بازگو کرد. سرانجام عمر بن سعد با فرستادن پیکی دیگر از امام پرسید: برای چه به اینجا آمدهای؟ حضرت در جواب فرمود:
"مردم کوفه مرا دعوت کردهاند و پیمان بستهاند، بسوی کوفه میروم و اگر خوش ندارید بازمیگردم..3
*******
1. ارشاد، شیخ مفید، ج2، ص84.
2. مستدرک الوسایل، ج14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص461.
3. تاریخ طبری، ج5، ص410.
فوکویاماوبازشناسی هویت شیعه
«فرانسیس فوکویاما» کتاب پایان تاریخ خود را در سه کنفرانس جهانی تورنتو، واشینگتن و اورشلیم ارائه کرد.
فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویّت شیعه» میگوید: شیعه، پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرندهای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ.
عاشورا و حماسة پر شکوه آن پدیدهای است که همواره رمز و راز نیروی پنهان و آشکار شیعیان و آزادی خواهان بوده است. قدرت این رمز و راز آن چنان است که دشمنان اسلام را همیشه در حیرت و شگفتی و سردرگمی فرو برده است. از همین رو، دشمنان، به ویژه صهیونیسم جهانی بر آنند تا با شبیهسازی و بهرهگیری از این واقعه، برای دنیای پوشالی و خیالی خود، جلوههای مقدّس و آسمانی بیافرینند. برای مثال، در سه کنفرانس جهانی تورنتو، واشینگتن و اورشلیم، «فرانسیس فوکویاما» کتاب پایان تاریخ خود را ارائه کرد. این کتاب در برابر کتاب برخورد تمدّنها اثر «ساموئل هانتینگتون» است.
فوکویاما مدّعی است که خرده تمدنها و فرهنگهای جزئی به دست فرهنگ غالب بلعیده میشوند و رسانهها، دنیا را به سمت دهکدة واحد پیش میبرند و به ناچار دنیا درگیر جنگی خانمانسوز خواهد شد. بنابراین، برای پیشگیری از این جنگ باید یکی را به عنوان کدخدایی بپذیریم و در ادامه ثابت میکند که کدخدا، امریکا است. فوکویاما میگوید: این نبرد حتمی است، ولی برندة آن غرب نخواهد بود و او با اسناد و مدارک ثابت میکند که برندة نبردِ آخرالزّمان، شیعیان هستند.
فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویّت شیعه» میگوید:
شیعه، پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست. پرندهای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ.
او بال سبز این پرنده را مهدویّت و عدالت خواهی و بال سرخ را شهادتطلبی که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است، معرفی میکند.
فوکویاما معتقد است شیعه بُعد سومی هم دارد که اهمیّتش بسیار است. او میگوید:
این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان میشود. شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین میبرند، بیشتر میشود.
وی جنگ عراق و ایران را مثال میزند و میگوید:
اینها فاو را تسخیر کردهاند، میروند کربلا را هم بگیرند و این، یعنی فتح قدس، اگر کربلا را بگیرند، اینجا را هم قطعاً میگیرند.
او برای دفع این خطر پیشنهاد میکند با امتیاز دادن به ایران، جنگ را متوقّف کنید.
فوکویاما، مهندسی معکوسی را برای شیعه و مهندسی صحیحی را برای خودشان طراحی میکند و مینویسد:
مهندسی معکوس برای شیعیان این است که ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید. تا این را خط نزنید، نمیتوانید به ساحت قدسی کربلا و مهدویّت تجاوز کنید... برای پیروزی بر یک ملّت باید میل مردم را تغییر داد... ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید، در گام بعد، شهادت طلبی اینها را به رفاهطلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را خط زدید، خود به خود اندیشههای امام زمانی از جامعة شیعه رخت میبندد... شما بیایید برای غرب هم امام زمان و کربلا و ولی فقیه بتراشید.
فوکویاما برای این کار، مکتب جدیدی به نام اونجلیس عرضه کرد. مکتبی که قدمتش به 1987 میلادی بر میگردد. طرفداران این مکتب معتقدند عیسای ناصری خواهد آمد.
فوکویاما به آنها توصیه میکند در فیلمهایشان هر چه را شیعیان دربارة امام زمان میگویند، بر شخصیّت عیسای ناصری تطبیق بدهند. بر اساس دستور فوکویاما، فیلمهایی بر اساس مدل «روایت فتح» شهید آوینی، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگیری مؤلّفههای احساسی برنامههای شهید آوینی، با همان تیپها و همان دیالوگها که شهید آوینی میگفت.
فیلم نجات سرباز رایان با محتوای تجلیل از مادر سه شهید؛ فیلم نبرد پرل هاربر با محتوای جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم؛ فیلم زمانی سرباز بودیم با تئوری بازسازی کربلا و بر اساس الگوی عملیّات کربلای 5؛ فیلم سقوط شاهین سیاه، بازسازی صحنةکربلا، فیلم جنگیر که در آن از نمادهای اسلامی شیعه استفاده شده بود.
نکته:
در تمامی این فیلمها، بر اساس نظریة فوکویاما، امام حسین(ع) و کربلا، یک طرف و سوی دیگر، شمر است. لباس هم بر اساس الگوی شیعی انتخاب شده است. لباس سربازان امریکایی، سبز رنگ و لباس سربازان مقابل، قرمز است ؛ آن هم به دلیل تقدّس این رنگ در آرمانهای شیعی. هنر پیشهها تا پایان فیلم ناشناختهاند و همچنین تا آخر فیلم فقط نقشهای قدسی بازی میکنند.
*******
ماهنامه موعود شماره 72
هدف امام حسین(ع)درنهضت عاشورا«2»
اصلاح مفاسد
در وصیتی که آن حضرت برای برادرشان محمد حنفیّه مرقوم فرمودند، جملهی معروفی است که میفرمایند:«اِنّی لِمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً»[1] یعنی من نه برای گردش و تفریح از مدینه بیرون میروم و نه برای این که فسادی در زمین راه بیندازم و ظلمی بکنم«وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی صلی الله علیهو آله»فقط برای اصلاح در امت جدم خروج میکنم. اگر دقت کنیم، در تعبیر«لِطَلِب الْاِصْلاح»نکتهای وجود دارد. امام (ع) نفرمود:«انما خرجت للاصلاح»؛ بلکه فرمود:«اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاح»یعنی من در جستجو و در پی اصلاح هستم. نظیر این تعبیر در سخنرانی امام (ع) برای نخبگان و علما هم هست که فرموده بودند:«وَ لکِنْ لِنُرِیَ اْلَمعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ اْلاِصْلاحَ فی بِلادِک» [2] این خطبه زمانی ایراد شد که هنوز صحبت از خروج و مبارزه با یزید مطرح نبود. امام (ع) در آخر این خطبه دعا میکنند و خطاب به خدای متعال میگویند: پروردگارا! تو میدانی که هدف ما از این فعالیتهای سیاسی جز این نیست که معالم دین تو و معیارهای اسلامی را به مردم نشان دهیم؛ یعنی نشان دهیم دین چیست و نشانههای آن کدام است و چگونه و با چه معیاری میتوان افراد دیندار و افراد بیدین را شناخت؟ و نیز هدف ما این است که اصلاح را در بلاد تو ظاهر کنیم. کلمه «نُظْهِر» دو معنی میتواند داشته باشد؛ اول این که یعنی روشن کنیم اصلاح چیست، و دیگر آن که یعنی اصلاح را تحقق بخشیم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانیم.
××××××
پاورقی:1و2- بحارالانوار،ج44،ص329،باب37،روایت2
منبع:کتاب آذرخشی دیگرازآسمان کربلا