ترس از مرگ به جهت تخریب خانه
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم حکایت فرماید:
امام حسن مجتبى علیه السلام دوستى شوخ طبع داشت که مرتّب به ملاقات و دیدار آن حضرت مى آمد و نیز در جلسات شرکت مى کرد، تا آن که مدّتى گذشت ؛ و هیچ خبرى از این شخص نشد.
حضرت از این جریان متعّجب شد و از اطرافیان جویاى احوال او گردید، تا آن که پس از گذشت چند روزى ، مجدّدا آن شخص به ملاقات امام علیه السلام آمد.
حضرت جویاى احوال او شد و به او فرمود: چند روزى است که به این جا نیامده اى ، در چه حالت و وضعیّتى هستى ؟ آیا مشکل و ناراحتى خاصّى برایت پیش آمده بود؟
آن شخص در پاسخ اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! در حالتى قرار گرفته ام که آنچه را دوست دارم ، به آن دست نمى یابم ؛ و آنچه را خداوند دوست دارد انجام نمى دهم ؛ و آنچه را هم که شیطان مى خواهد برآورده نمى کنم .
امام حسن مجتبى علیه السلام تبسّمى نمود و فرمود: یعنى چه ؟ منظورت چیست ؟ توضیح بده .
آن شخص گفت : چون خداوند متعال دوست دارد که من بنده و مطیع و فرمان بر او باشم و معصیت او را نکنم ؛ و من چنین نیستم .
و شیطان دوست دارد که من در همه کارهایم معصیت خدا را نمایم و نسبت به دستورات خداوند مخالفت و سرپیچى کنم و من چنین نیستم .
و همچنین من مرگ را دوست ندارم ؛ بلکه علاقه دارم همیشه سالم و زنده باشم ، که هرگز چنین نخواهد بود.
در این هنگام یکى از اشخاصى که در آن مجلس حضور داشت ، گفت : یاابن رسول اللّه ! چرا ما از مرگ ترسناک هستیم و آن را دوست نداریم ؛ و گریزان هستیم ؟
امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود: چون شما دنیاى خود را تعمیر و آباد کرده اید و آخرت را تخریب و ویران ساخته اید.
و سپس افزود: این امر طبیعى است که چون هیچ انسانى دوست ندارد از منزل و محلّى که آن را آباد کرده و به ظاهر آراسته و مجهّز است ، از آن دست برداشته و چشم پوشى کند و به محلّى خراب و نامساعد برود، چون خود را در زمره مؤ منین و مقرّبین الهى نمى بیند.(1)
*****
پاورقی:1- معانى الا خبار: ص 289، ح 29.
سیره معصومین در فرستادن صلوات
صلوات و دعاى امام جواد (ع )
امام جواد - علیه السلام در دعاى هر روزه ماه مبارک رمضان عرضه مى دارد:
اى آن که پیش از همه چیز بوده ؛ سپس همه چیز را آفریده ؛ سپس باقى مى ماند، در حالى که همه چیز فانى مى شود.
اى آن که چیزى مانندش نیست ؛ و اى آن که نه در آسمان هاى فراتر، و نه در زمین هاى فرو تر، و نه روى آنها، و نه زیر آنها، و نه در میان آنها معبودى جز او نیست ، که پرستیده شود.
تو را حمد مى کنم ، حمدى که هیچ کس - جز تو - را یاراى شمردن آن نباشد.
پس درود فرست بر محمد و آل محمد، درودى که هیچ کس - جز تو - را یاراى شمردن آن نباشد.
صلوات و دعاى امام عسکری(ع)
امام عسگرى علیه السلام قبل از طلوع خورشید این دعا را مى خواند:
اى اولى که قبل از او نیست : و اى آخرى که غیر او آخرى نیست ، اى قیومى که انتهایى براى قدمتش نیست ، اى عزیزى که براى عزتش انقطاعى نیست ، اى چیره و قادرى که در سلطنتش ضعفى نیست ، اى کریمى که نعمتش دایمى است .
در پیشگاه تو نیازهایم را تقدیم مى دارم و مى خواهم که بر محمد و اهل بیتش علیه السلام درود فرستى .
******
آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت -عباس عزیزى
دعاهاى قرآن
دعاى مسیحیانى که مسلمان شدند
از آغاز ظهور اسلام ، یهود و نصارا هر کدام به شیوه اى با اسلام برخورد مى کردند، یهود از روى حسد ورزى و کینه و دشمنى با اسلام و پیامبر و مسلمین ، سر ناسازگارى و عناد داشتند و از هیچ زمینه اى براى ضربه به اسلام چشم پوشى نمى کردند.
در مقابل نصارا روشى منطقى و معقول ، و برخوردهاى مهرآمیز و دوستانه با اسلام و مسلمین داشتند. قرآن کریم از این دو برخورد، متفاوت یاد مى کند و بارها به نشانه قدرشناسى ، از حق گرایان مسیحى تمجید مى کند و از برخوردهاى معقول و سنجیده آنان ستایش مى کند.
گروهى از آنان که از زهاد و عباد و دانشمندان مسیحى بودند وقتى که با قرآن و پیام آن آشنا شدند و آن را حق یافتند، مسلمان شدند و از شادمانى گریستند و چنین گفتند:
ربنا امنا فاکتبنا مع الشاهدین
بارالها، ایمان آوردیم ، ما راهم در زمره گواهان (و مسلمین ) قرار ده .
دعا براى پدر و مادر
پدر و مادر حقوق بسیارى بر فرزندان دارند. خداوند کریم در چند جاى قرآن فرزندان را بر اداى حق پدر و مادر سفارش کرده است .
در سوره اسراء مى فرماید: پروردگارت حکم کرد که به جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو در نزد تو به سن پیرى رسیدند، به آنان اف نگو و تندى مکن و با آن به ملایمت و نرمى سخن گو، در برابر آنان تواضع و مهربانى پیشه کن و براى آنان دعا کن و بگو:
رب ارحمهما کما ربیانى صغیرا
بارالها، آن دو را رحمت کن ، چنان کن مرا در کودکى پروراندند .
دعاى آنان که به سلطه ستمگران گرفتارند
یک وظیفه اساسى و همیشگى مؤ منان این است که در راه خدا پیکار کنند و براى نجات مستضعفان ، از چنگال حکومت کفر و ظلم تلاش کنند. چرا که ستمگران و زورگویان براى آنان قدرتى باقى نگذاشته اند تا بتوانند از خود دفاع کنند به همین جهت دست به عامر مى دارند و مى گویند:
ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا واجعل لنا من لدنک نصیرا
بارالها، ما را از این سرزمین ستمگران بیرون بر، خود براى ما سرپرستى قرار ده ، وبراى ما یارى کننده و پشتیبان بفرست
******
دعاهاى قرآن - حسین واثقى
زن شدن مردى در قبال توهین
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه حکایت نموده است :
روزى امام حسن مجتبى علیه السلام در جمعى از اقشار مختلف مردم حضور داشت ، که یکى از افراد آن مجلس گفت :
یابن رسول اللّه ! شما که این قدر قدرت دارید و مى توانید با دعا معاویه را نابود کنید و زمین عراق و شام را جابه جا نمائید؛ و حتّى کارى کنید که زن تبدیل به مرد شود؛ و یا مرد، زن گردد، چرا این همه ظلم هاى معاویه را تحمّل کرده و سکوت مى نمایید؟!
ناگاه یکى از دوستان معاویه که در آن جمع حاضر بود؛ با حالت تمسخر و توهین گفت : این شخص - یعنى ؛ امام حسن مجتبى علیه السلام - کارى نمى تواند انجام دهد، چون او توان چنین کارهائى را ندارد.
در همین حال حضرت به آن دوست معاویه که از اهالى شام بود خطاب کرد و فرمود: تو خجالت نمى کشى که در بین مردها نشسته اى ، بلند شو و جاى دیگر بنشین .
امام صادق علیه السلام در ادامه فرمایش خود افزود: ناگهان مرد شامى متوجّه شد که به هیئت زنان در آمده است ؛ و دیگر علامت مردى در او نیست .
سپس امام حسن مجتبى علیه السلام به آن مرد شامى که تبدیل به زن شد، فرمود: اینک همسرت به جاى تو مرد گردید؛ و او با تو همبستر مى شود و تو یک فرزند خنثى آبستن خواهى شد.
چند روزى پس از گذشت از این ماجرا، هر دوى آن مرد و زن شامى نزد امام حسن مجتبى علیه السلام آمدند و از کردار و رفتار خود پشیمان شده و توبه کردند.
و حضرت در حقّ آن ها دعا کرد و از خداوند متعال ، براى آنان در خواست مغفرت نمود؛ و هر دوى آن ها به دعاى حضرت ، به حالت اوّلشان باز گشتند.( 1)
*****
پاورقی:1- - بحالا نوار: ج 43، ص 327، إ ثبات الهداة : ج 2، ص 56، ج 51، مدینة المعاجز: ج 3، ص 260، ح 880، با مختصر تفاوت .
نتیجه خوشحال کردن سگ
روزى امام حسن مجتبى علیه السلام در یکى از باغستان هاى شهر مدینه قدم مى زد، که ناگاه چشمش به یک غلام سیاه چهره افتاد که نانى در دست دارد و یک لقمه خودش مى خورد و یک لقمه هم به سگى که کنارش بود مى داد تا آن که نان تمام شد.
حضرت با دیدن چنین صحنه اى ، به غلام خطاب کرد و فرمود: چرا نان را به سگ دادى و مقدارى از آن را براى خود ذخیره نکردى ؟
غلام به حضرت پاسخ داد: زیرا چشم هاى من از چشم هاى ملتمسانه سگ خجالت کشید و من حیا کردم او این که من نان بخورم و آن سگ گرسنه بماند.
امام حسن علیه السلام فرمود: ارباب تو کیست ؟
پاسخ گفت : مولاى من ابان بن عثمان است .
حضرت فرمود: این باغ مال چه کسى است ؟
غلام جواب داد: این باغ مال ارباب و مولایم مى باشد.
پس از آن حضرت اظهار داشت : تو را به خدا سوگند مى دهم که از جایت برنخیزى تا من باز گردم .
سپس حضرت حرکت نمود و به سمت ارباب غلام رفت ؛ و ضمن گفتگوهایى با اءبان بن عثمان ، غلام و همچنین باغ را از او خریدارى نمود؛ و سپس به جانب غلام بازگشت و به او فرمود: اى غلام ! من تو را از مولایت خریدم .
پس ناگاه غلام از جاى خود برخواست و محترمانه ایستاد.
سپس حضرت در ادامه سخنان خود اظهار نمود: این باغ را هم خریدارى کردم ؛ و هم اکنون تو را در راه خداوند متعال آزاد نموده ؛ و این باغ را نیز به تو بخشیدم .(1)
*******
پاورقی:1- تاریخ ابن عساکر ترجمة الا مام الحسن علیه السلام : ص 148، ح 249، احقاق الحقّ: ج 11، ص 146.
مناجات یارب ازابرهدایت برسان بارانی پیشترزان که چوگردی زمیان برخیزم ای خدای محمد! توگفتی که گنهکاران،باشفاعت واستغفاررسول،آمرزیده می شوند.ماعقب ماندگان ازعصرظهورپیامبر،چه کنیم اگرمصطفای جاودانه تاریخ،برایمان دست استغفاربرنیاورد؟! ای خدای مرتضی! گردی ازگامهای فتوّت مرتضی رابرسرجهانیان بپاش تاریشه نامردی درجهان بخشکد. ای خدای علی! اگرخلق عالم،علی رامی شناختند،دوستش می داشتندواگرخلق عالم،علی رادوست می داشتند،جهنم آفریده نمی شد. حضورمان رادربهشت عشق علی جاودان بدار. ای خدای فاطمه! اگردست آرمان زنان،به گردگامهای زهرامی رسید،جهان گلستان می شد.جهان راگلستان کن! ای خدای مجتبی! روح مارابه حلم،زیباترین فضیلت انسان بیارای تاچشمه ای ازتشیع مجتبوی درماظهورکند. ای خدای حسین! ائمه معصوم،ابواب رحمت اند وکشتی نجات،ماراازبازترین باب وسریعترین کشتی نجات،محروم مساز. ای خدای سجاد! چه بزرگی توکه باوجودسجّاد،دیگران رانیزبنده می شماری، عبادتشان رابه حساب می آوری وبرسرشان سایه خدایی می گستری. ماهرچه بندگان بدیم،توخدای خوبی!به مالیاقت بندگی ات راعنایت کن! ای خدای باقر! علم نیست آنچه درنزدمردمان است.علم،آن است که مظهرش،باقرالعلوم است.ماراسنگریزه ای ازسلسله جبال علوم باقری عنایت کن! ای خدای صادق! ماراچنان تفقّهی دردین عنایت کن که سره ازناسره بازشناسیم وتحریف وانحراف والتقاط راازحقیقت محض،تمیزدهیم وشیعه راستین امام صادق باشیم. ای خدای صابر! ظرف صبوری وتحملمان راوسعت بخش وجانهایمان رابرای پذیرش ابتلاء خودت سرشارازرضایت واشتیاق کن! ای خدای علی بن موسی الرضا! اماممان بی تردیدشنوای سلاممان هست.ماراشنوای پاسخ ایشان قرارده وارتزاقمان رابرخوان سرشارازبرکتش،مستدام وروزافزون کن. ای خدای جواد! باران کرامت جوادالائمه شایستگی نمی طلبدوبرشوره زاروگلستان می بارد.ماراشناسای این کرامت بی نظیر قرارده. ای خدای هادی! آنگاه که خورشیدهدایت درمحاق مظلومیت مستتر می شود،برای دریافت انوارولایت،ماراچشم بصیرت،عنایت کن. ای خدای حسن بن علی العسکری! اززمان حضورآخرین امام حاضر،جهان همچنان تاوان بی لیاقتی اش راپس می دهد.به مالیاقت دیدارفرزندعسکری راعنایت فرما. ای خدای مهدی! درجهان کیست که ریزه خوارسفره امام نیست. چشمی عنایت کن که ولی نعمت خویش رابازشناسیم. *** منبع:مناجات-سیدمهدی شجاعی
بانگ رحیل
سنجشى بخردانه
خداى رحمان به مردمان مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. أَطیعُونی بِقَدْرِ حَوائِجِکُمْ إِلَیَّ.
2. وَاعْصُونی بِقَدْرِ صَبْرِکُمْ عَلَى النّارِ.
3. وَ تَزَوَّدُوا مِنَ الدُّنْیا بِقَدْرِ مَسْکَنِکُمْ فیها.
4. وَ تَزَوَّدُوا لِلاْ خِرَةِ بِقَدْرِ مَسْکَنِکُمْ فیها.
5. وَ لا تَنْظُرُوا إِلى آجالِکُمُ الْمُتَأَخِّرَةِ وَأَرْزاقِکُمُ الْحاضِرَةِ وَذُنُوبِکُمُ الْمَسْتُورَةِ.
6. وَکُلُّ شىْء هالِکٌ إِلاّ وَجْهی.
7. وَلَوْ خِفْتُمْ مِنَ النّارِ کَما خِفْتُمْ مِنَ الْفَقْرِ، لاََ غْنَیْتُکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَحْتَسِبُونَ.
8. وَلَوْ رَغِبْتُمْ فِی الْجَنَّةِ کَما رَغِبْتُم فِی الدُّنْیا، لاََ سْعَدْتُکُمْ فِی الدّارَیْنِ.
9. وَلا تُمیتُوا قُلُوبَکُمْ بِحُبِّ الدُّنْیا، فَزَوالُها قَرِیبٌ.
اى فرزندان آدم!
1. به قدر نیازهاتان به من، مرا اطاعت کنید.
2. و به اندازه صبر و تحمّلتان بر آتش دوزخ، مرا معصیت کنید.
3. و به اندازه ماندنتان در این جهان، از دنیا توشه برگیرید [و ذخیره کنید].
4. و به اندازه بودنتان در جهان دیگر، براى آخرت توشه بیندوزید.
5. و به مهلت هاى داده شده تان و روزی هاى آماده تان و گناهان پوشیده تان منگرید [و دستخوش غرور و غفلت نشوید، زیرا ناگهان اجل فرامى رسد و فرصت جبران را از کفتان مى رباید].
6. و همه چیز و همه کس، هلاک شونده و فناپذیر است، مگر وجه و وجود من.
7. و اگر آن گونه که از «فقر» مى ترسید، از «آتشِ» [دوزخ و کیفر من نیز] مى هراسیدید، شمایان را از راه هایى [و به گونه هایى ]که نمى پنداشتید بى نیاز مى کردم.
8. و اگر به همان سان که به دنیا رغبت مى ورزید، به بهشت ـ نیز ـ میل و شوق مى داشتید، در دو جهان، سعادت مندتان مى کردم.
9. و دل هاتان را با دوستى دنیا و[دنیازدگى] نمیرانید; زیرا فناى دنیا، نزدیک است!
یافتن معیارهاى مطمئن براى ارزیابى پدیده هاى هستى، شرط خردمندى است. در ارزیابى پدیده ها و اهمیت دادن به آنها، باید معیار و سنجشى خردمندانه داشت و بهاى هرچیز را به اندازه ارزشمندى اش پرداخت; نه کمتر و نه بیشتر.
آدمى امّا، گاهى براى پاره اى از اشیا، بهایى بسیار بیش از ارزش حقیقى شان مى پردازد و سخت زیان مى بیند، و از سویى، در اِزاى اشیاى پربها، منزلتى قائل نمى شود و براى تحصیل آنها تلاشى در خور و شایسته به عمل نمى آورد.
زندگى ناپایدار این جهان و حیات جاودانه جهان دیگر و نیز کیفر و پاداش خداوند، از مقولاتى هستند که ارزیابى و تفکّر و تأمّلى جدّى را مى طلبند; باید نگریست که کدام عمل، طاعت است و سعادت مى آفریند و کدامین کردار، معصیت است و شقاوت مى افزاید.
نگرشى فکورانه و عالمانه به مسیر حیات آدمیان و اندیشیدن در باب سرنوشت انسان در جهان بى انتهاى آخرت، رُعبى عظیم در دلهاى بیدار مى افکند و تعجّبى بهت آور بر جان عاقبت اندیشان مى نشاند، و آن گاه این رعب و تعجّب فزونى مى یابد که فراوان مردمانى را مى نگریم که تمامى همّت و فرصت و توان خویش را تنها مصروف این جهان مى کنند و گویا از حیات جاودانه آخرت، پاک بى خبرند! و نیز برخى را مى بینیم که چنان از طاعت خداوند گریزانند و به معصیت او شادمان، که گویى هیچ نیازى به یپروردگارشان ندارند و از کیفر و عقاب وى کام در امانند!
«عاقل آن است که اندیشه کند پایان را»!
«عاقبتْ بینان» بُوَند اهل رشاد**در نگر، وَاللّهُ اَعْلَم بِالسَّداد
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
سیره معصومین در فرستادن صلوات
سیره امام سجاد (ع )درفرستادن صلوات
اللهم صل على محمد و آله ، فى کل اوان وقت و کل و على کل حال عدد ما صلیت على من صلیت علیه ، و اضعاف ذلک کله بالاضعاف التى لا یحصیها غیرک ، انک فعال لما ترید. ؛
بار خدایا! بر محمد و آل او درود فرست ، در هر هنگام و هر زمان و بر هر حال ، به شماره درودى که فرستاده اى بر هر که درود فرستاده اى . و چندان برابر همه آنها، به چندان برابرى که جز تو آنها را نتواند شمرد؛ زیرا تو هر چه بخواهى ، به جا آورنده اى .
صلوات هم وزن عرش
رب صل علیهم زنة عرشک و مادونه ، و ملاء سمواتک و ما فوقهن ، و عدد ارضیک و ما تحتهن و ما بینهن ، صلوة تقربهم منک زلفى ، و تکون لک و لهم رضى ، و متصلة بنظائرهن ابدا. ؛
پروردگارا! برایشان درود فرست ، هم وزن عرش خود و آن چه زیر عرش است (همه عالم )؛ و مقدار آن چه آسمان هایت و آن چه در بالاى آن هاست را پر گرداند؛ و مقدار شماره زمین هایت و آن چه در زیر آنها و میان آنهاست (را پر سازد)؛ درودى که ایشان را به کمال قرب تو رساند؛ و براى تو و ایشان خوشنودى ؛ و همیشه به مانندهاى آن ، درودها پیوسته باشد.
صلوات شفاعت کننده
اللهم صل على محمد و اله ، کما هدیتنا به ، و صل على محمد و اله ، کما استنقذ تنابه ، و صل على محمد و اله صلوة تشفع لنا یوم القیمة و یوم الفاقة الیک ، انک على کل شى ء قدیر، و هو علیک یسیر ؛
بار خدایا! بر محمد و آل او درود فرست ، چنان که ما را به سبب او (به راه حق ) هدایت نمودى . و بر محمد و آل او درود فرست ، چنان که ما را به وسیله آن حضرت از (جهل و نادانى ) رهانیدى و بر محمد و آل او درود فرست ، درودى که ما را روز رستاخیز و روز نیازمندى به تو شفاعت نماید؛ زیرا تو بر هر چیز توانایى ، و آن بر تو آسان است .
******
آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت -عباس عزیزى
کرامات الرضویه (ع ) - 6
شفاى افلیج
شب جمعه هفتم ماه شوال سنه 1343 زنى ربابه نام دختر حاج على تبریزى ساکن مشهد مقدس که فلج شده بود شوهرش نقل مى کند:
من این زن را تزویج نمودم چند روزى بیش نگذشته بود که به مرض معروف به دامنه مبتلا شد و پس از مراجعه به طبیب و نه روز معالجه بهبودى حاصل شد. لکن به جهت پرهیز نکردن مرض برگشت و پس از مراجعه به طبیب و استعمال دوا دست راست و هر دو پاى او تا کمر شل شد و زمین گیر گردید.
قریب هفت ماه هر چند بعضى دکترها و اطباء در مقام علاج برآمدند فایده اى حاصل نشد ناچار به دکتر آلمانى مراجعه کردیم و او با آلات طبیبه او را معاینه نمود.
باعتقاد خود مرض را تشخیص داد و به معالجه پرداخت . لکن عوض بهبودى دندانهاى او روى هم و دهان او بسته شد بطوریکه قدرت بر خوردن چیزى نداشت . از این جهت دکتر آلمانى گفت مرض این زن دیگر علاج پذیر نیست مگر توسّل به طبیب روحانى .
پس هشت روز گذشت که فقط غذائیکه باو مى رسانیدیم آب گوشت بود آنهم بطریق حقنه . پس از روى اضطرار باز به بعضى دکترها رجوع نموده و ایشان به مشورت یکدیگر راءى بآمپول دادند و بعد از تزریق آمپول دهانش باز شد که مى توانست غذا بخورد لکن همانطور سابق دست و پاى او شل و بگوشه اى افتاده بود و از جهت اینکه دکترها عاجز از علاج بودند رجوع به دکتر را ترک کردیم .
شب پنجشنبه 6 شوال آن زن مرا نزد خود طلبید و با حال ناتوان زبان به عذرخواهى گشود که خیلى تو براى من زحمت کشیده اى و خیرى هم از من ندیده اى حال بیا و یک مِنّت دیگر بر من بگذار و فردا شب مرا بحرم مطهر حضرت رضا ثامن الائمه (ع ) برسان و آنجا مرا گذاشته خود برگرد و به خواب تا من شفا یا مرگ خود را از آنحضرت بگیرم و البته آن بزرگوار یکى از این دو مطلب را بمن مرحمت خواهد فرمود.
من خواهش او را قبول کرده و شب جمعه او را با مادرش بوسیله دُرُشکه تا نزدیک بست امام (ع ) رسانیدم پس او را به پشت خود گرفته و بحرم مطهر برده و نزدیک ضریح مقدس گذاشتم و خود بخانه برگشته خوابیدم .
تا اینجا از زبان شوهر او بود اما خود او. گفت : چون شوهرم رفت . مادرم گفت تو اینجا نزد ضریح مقدس باش و من مى روم مسجد زنانه قدرى استراحت کنم چون او رفت من توسل بآنحضرت جسته عرض کردم : یا مرگ یا شفا مى خواهم و گریه بسیارى کردم و بین خواب و بیدارى بودم که دیدم ضریح مقدس شکافته شد و سید جلیلى ظاهر گردید که لباسهاى سبز دربر داشت به زبان ترکى فرمود:
(در ایاقه ) برخیز جواب نگفتم دفعه دیگر فرمود جواب ندادم مرتبه سوم که فرمود عرض کردم (آقا من الم ایاقم یخد) یعنى اى آقا من دست و پا ندارم فرمود (در ایاقه ، مسجد گوهرشاد دست نماز آل نماز قل انر) یعنى برخیز به مسجد گوهرشاد برو وضو بساز و نماز بخوان آنوقت بیا اینجا بنشین . در این بین زنى از زوار که در حرم پهلوى من بود فریاد زد. من از فریاد او سر از ضریح مطهر برداشتم در حالیکه هیچ دردى در خود احساس نمى کردم پس برخواستم با خود گفتم اول بروم مادرم را بشارت دهم . سپس به مسجد زنانه رفتم مادرم را از خواب بیدار کردم .
گفتم برخیز که ضامن غریبان مرا شفا مرحمت کرد مادرم سرآسیمه از خواب برخاست و مرا که به سلامت دید به گریه درآمد و هر دو از شوق یکساعت گریه مى کردیم تا کم کم مردم فهمیدند و بر سر من هجوم آوردند و بعضى خدام در همان ساعت عقب شوهر و پدرم رفتند و ایشان را خبر دادند و ایشان با نهایت خوشحالى آمده مرا سلامت دیدند.
شوهرم گفت حال برخیز تا برویم ، گفتم چگونه بیایم و حال آنکه حضرت به من فرموده است برخیز به مسجد گوهرشاد برو وضو ساخته نماز بخوان و بیا اینجا بنشین حال هنوز صبح نشده که مسجد بروم وضو ساخته نماز بخوانم لذا تا طلوع فجر در حرم مطهر بودم .
آنگاه به مسجد گوهرشاد رفته وضو ساختم و نماز خواندم و به حرم مطهر برگشتم تا طلوع آفتاب بودم بعد با شوهر خود به منزل آمدم .
ثقه معظم میرزاابوالقاسم خان فرمود: که حاج محمد برک فروش که صاحب خانه آن زن بود مى گفت من آنشب در منزل خوابیده بودم و اهل خانه نیز همه خواب بودند در حدود ساعت شش و هفت از شب ناگاه ملتفت شدم که در خانه را مى زنند. رفتم در را باز کردم دیدم چند نفر از خدام حرم مطهرند گفتم چه خبر است .
گفتن امشب کسى از منزل شما بحرم آمده است ؟ گفتم بلى زنى که هفت ماه است شل شده با مادرش او را براى استشفا بحرم برده اند. حال مگر در حرم مرده است . گفتند نه بلکه آقا حضرت رضا (ع ) او را شفا داده است .
ما براى تحقیق امر او آمده ایم .
این معجزه را در روزنامه مهر منیر درج کرده اند و دکتر لقمان الملک شهادت بر صحت این معجزه داده و صورت شهادت نامه او این است (در تاریخ هشتم ماه رجب بنده با دکتر سید مصطفى خان عیال مشهدى على اکبر نجار را که تقریبا شانزده سال دارد معاینه نمودیم نصف بدن او با یکدستش و صورتش مفلوج و متشنج بود. یکهفته بود که امکان یک قاشق آب خوردن را نداشت بعد از چندین روز معالجه موفق به باز شدن دهان او شدیم که خودش مى توانست غذا بخورد ولى سایر اعضاء به همان حال باقى بود و دو ماه بود که کسان مریضه مشارالیها از بهبودى او ماءیوس و متروک گذاشته بودند.
بنده هم تقریبا ماءیوس از معالجه بودم حال که شنیدم بعد از استشفاى از دربار اقدس طبیب الهى و التجاء بخاک مطهر بقعه سنیه رضویه ارواح العالمین له الفداء در کمتر از لحظه اى بهبودى حاصل کرده حقیقتا به غیر از اعجاز چیزى به نظر نمى رسد و از قوه طبیعیه بشریه طبقات رعیت خارج است والله متم نوره و لوکره المشرکون (دکتر عبدالحسین لقمان الملک )
گداى کوى شمائیم و حاجتى داریم
روا مدار که محروم از آستان برویم
*******
کرامات الرضویه (ع ) - على میرخلف زاده
بانگ رحیل
دین تو، هستى تو
خداوند به آدمى مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. دینُکَ، لَحْمُکَ وَ دَمُکَ; فَإِنْ صَلُحَ دینُکَ، صَلُحَ لَحْمُکَ وَ دَمُکَ وَإِنْ فَسَدَدینُکَ، فَسَدَ لَحْمُکَ وَ دَمُکَ.
2. فَلا تَکُنْ کَالْمِصْباحِ: یُضیىءُ لِلنّاسِ وَ یُحْرِقُ نَفْسَهُ بِالنّار.
3. وَأَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا عَنْ قَلْبِکَ، فَإِنّی لا أَجْمَعُ حُبّی وَ حُبَّ الدُّنْیا فی قَلْب واحد أَبَداً، کَما لا یَجْتَمِعُ الْماءُ وَالنّارُ فی إِناء واحِد.
4. وَارْفَقْ بِنَفْسِکَ فی جَمْعِ الرِّزْقِ، فَإِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ.
5. وَالْحَریصَ مَحْرُومٌ.
6. وَالْبَخیلَ مَذْمُومٌ.
7. وَالنِّعْمَةَ لاتَدُومُ.
8. وَالأَْجَلَ مَعْلُومٌ.
9. وَخَیْرُ الْحِکْمَةِ خَشْیَةُ اللّهِ تَعالى.
10. وَخَیْرُ الْغِنَى الْقَناعَةُ.
11. وَخَیْرُ الزّادِ التَّقْوى.
12. وَشَرُّ صَلا حِکُمُ الْکِذْبُ.
13. وَشَرُّ نَصیحَتِکُمُ النَّمیمَةُ.
14. وَما رَبُّکَ بِظَلاّم لِلْعَبیدِ.
اى فرزندآدم!
1. دین تو، [همانند] گوشت و خون تو [و همه هستى تو] است; پس اگر دینت صلاح یابد [و دیندارى ات استوار و سلامت گردد] گوشت و خونت [و روح و حیاتت] نیز صلاح مى یابند، و اگر دینت فـاسد شـود، گوشت و خونت [و تمامى هستى ات] فاسد مى گردند.
2. پس، مانند چراغ مباش که بر مردمان نور مى افکند و خود را به آتش مى سوزاند [چونان کسى که در اصلاح دیگران مى کوشد، امّا در اندیشه اصلاح خویشتن نیست!].
3. و محبت دنیا را از قلبت بیرون افکن; زیرا من محبّت خودم و محبّت دنیا را هرگز در یک قلب، فراهم نمى آورم; همان گونه که آب و آتش در یک ظرف جمع نمى شوند.
4. و در جمع آورى روزى [و مال دنیا] با خویشتن مدارا کن [و خود را به رنج و مشقّت نیفکن] زیرا رزقِ [مردمان، میانشان] تقسیم شده است [و هرکس به روزى اش مى رسد].
5. و انسان حریص و آزمند، محروم است.
6. و بخیل، ملامت شده و ناپسند است.
7. و نعمتِ [این جهان،] ناپایدار است.
8. و اجل [و مدت عمر هر کس نزد خداوند] معلوم و معیّن است.
9. و بهترین حکمت، خشیت خداوند متعال است.
10. و نیکوترین ثروت و بى نیازى، قناعت است.
11. و پسندیده ترین [و کارسازترین] توشه، تقواست.
12. و بدترین مصلحت اندیشی هاتان، دروغ گفتن است.
13. و بدترین نصیحت گفتن هاتان، سخن چینى است.
14. و پروردگارت، ستمگر به بندگان نیست [بلکه برابر کردار آنان، پاداش و یا کیفرشان می دهد].
آفرینش آدمى، بر اساس «فطرت الهى» است. از این روى، در بینش توحیدى، «انسان» موجودى «خدا محور» و «دیانت مدار» است و سعادت او تنها در این محور و مدار، قابل تفسیر وتأمین است. زندگى فردى و اجتماعى و همه شؤون حیات طیّبه آدمیان، در پرتو ایمان عقلى وقلبى به خداوند و بر پایه دیانت، معنا مى یابند; همچنان که باختن این «بُنمایه» گرانسنگ ودورى گزیدن از این «محورِ» استوار، هلاکت و تباهى را در پى دارد.
در این شب سیاهم، گم گشته راه مقصود**از گوشه اى برون آى، اى کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود**زنهار از این بیابان، وین راه بى نهایت
اى آفتاب خوبان! مى جوشد اندرونم **یک ساعتم بگنجان، در سایه عنایت
* * *
خم ابروى کجت، قبله محراب من است **تاب گیسوى تو خود، راز تب و تاب من است[...]
حاشَ لِلَّهْ که جز این ره، رهِ دیگر پویم **عشق روى تو سرشته به گِل و آب من است
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى