حدیث روز
ملکی سوار بر ابر ندا میدهد : این خلیفة الله ( جانشین خداوند ) است پیرویش کنید
متن حدیث
- " یخرج المهدی على رأسه غمامة ، فیها مناد ینادی :
هذا المهدی خلیفة الله فاتبعوه "
* * *
* ( محمد بن عبد الله بن عمرو مى گوید رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود :)
حضرت مهدى ( علیه السلام ) ظهور مىنماید ودر بالاى سر او ابرى است که
در آن ابر منادى فریاد مىکند : این مهدى جانشین خداوند است ، از او پیروى نمایید .
منبع حدیث
- المصادر :
* : الطبرانی : على ما فی الفصول المهمة ، ونور الابصار .
* : أربعون أبی نعیم : على ما فی بیان الشافعی ، وکشف الغمة .
* : مناقب المهدی : على ما فی عقد الدرر ، وبیان الشافعی .
* : بیان الشافعی : ص 511 ب 15 - أخبرنا الحافظ أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن
أحمد المقدسی بجبل قاسیون قال : أخبرنا أبو الفرج یحیى بن محمود بن سعد الثقفی بدمشق والصیدلانی بأصبهان قالا : أخبرنا أبو علی الحسن ، أخبرنا أبو نعیم الحافظ ، أخبرنا أبو أحمد العطریفی ، أخبرنا محمد بن محمد بن سلیمان الباغندی ، حدثنا عبد الوهاب بن الضحاک ، حدثنا إسماعیل بن عیاش ، عن صفوان بن عمرو ، عن
عبد الرحمن بن جبیر ، عن کثیر بن مرة ، عن عبد الله بن عمرو قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : - وقال " هذا حدیث حسن ما رویناه إلا من هذا الوجه ، أخرجه أبو نعیم فی مناقب المهدی علیه السلام " .
* : عقد الدرر : ص 135 ب 6 - کما فی بیان الشافعی بتفاوت یسیر ، وقال " أخرجه أبو نعیم الأصبهانی فی مناقب المهدی " وفیه " . . وعلى رأسه عمامة " .
* : فرائد السمطین : ج 2 ص 316 ب 61 ح 566 - 569 - أخبرنی الشیخ شهاب الدین أبو عبد الله ( محمد بن ) یعقوب بن أبی الفرج إجازة ، أخبرنا یحیى بن أسعد بن یونس التاجر ، وأبو الفرج عبد المنعم بن عبد الوهاب بن کلیب ، وأبو جعفر بن أحمد بن نصر إجازة ، وأخبرنا شیخنا أبو عمرو بن الموفق بقرائتی علیه بروایته ، عن عبد الحمید بن محمد بن إبراهیم إجازة قال : أخبرنا الحافظ أبو العلاء الحسن بن أحمد بن الحسن العطار ، بروایتهم عن أبی علی الحسن بن أحمد بن الحداد الأصفهانی رحمه الله ، عن أبی نعیم ، ثم بقیة سند بیان الشافعی : - کما فی بیان الشافعی بتفاوت یسیر ، وفیه " . . وعلى رأسه . . هذا المهدی فاتبعوه " .
* : الفصول المهمة : ص 298 ف 12 - کما فی عقد الدرر ، وقال " روته الحفاظ کأبی نعیم ، والطبرانی ، وغیرهما " .
* : عرف السیوطی ، الحاوی : ج 2 ص 61 - کما فی بیان الشافعی ، عن أبی نعیم ، وفیه " عمامة " .
* : تاریخ الخمیس : ج 2 ص 288 - کما فی بیان الشافعی ، عن أبی نعیم فی مناقب المهدی .
* : الفتاوى الحدیثیة : ص 27 - کما فی بیان الشافعی ، عن أبی نعیم ، وفیه " . . عمامة ومعه مناد " .
* : القول المختصر : ص 6 ب 1 ح 23 - کما فی بیان الشافعی ، ملخصا ، مرسلا .
* : نور الابصار : ص 188 - 189 - کما فی بیان الشافعی ، وقال " أخرجه أبو نعیم ، والطبرانی ، وغیرهما " وفیه " غمامة " .
* : العطر الوردی : ص 54 - کما فی بیان الشافعی ، عن أبی نعیم .
* : فرائد فوائد الفکر : ص 8 ب 3 - کما فی بیان الشافعی ، عن أبی نعیم .
* *
* : کشف الغمة : ج 3 ص 260 - کما فی بیان الشافعی ، عن أربعین أبی نعیم .
وفی : ص 276 - عن بیان الشافعی .
* : إثبات الهداة : ج 3 ص 594 وص 602 ب 32 ف 2 ح 23 و ح 80 - عن کشف الغمة .
* : غایة المرام : ص 700 ب 141 ح 88 - کما فی بیان الشافعی ، عن أربعین أبی نعیم ، وفیه " عمامة " .
وفی : ص 703 ب 141 ح 144 - عن کشف الغمة ، ظاهرا .
* : حلیة الأبرار : ج 2 ص 716 ب 54 ح 108 - عن بیان الشافعی .
* : البحار : ج 51 ص 81 وص 95 ب 1 ح 37 و ح 38 - عن کشف الغمة .
* : منتخب الأثر : ص 448 ف 6 ب 4 ح 4 - عن بیان الشافعی .
حدیث روز
قالَ الا مامُ ا بُومُحَمَّدٍ الْحَسَنِ الْعَسْکَرى صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ :
إنَّکُمْ فى آجالِ مَنْقُوصَةٍ وَیّامٍ مَعْدُودَةٍ، وَالْمَوْتُ یَتی بَغْتَةً، مَنْ
یَزْرَعُ شَرّاً یَحْصَدُ نِدامَةً.1
ترجمه :
فرمود: همانا شما انسان ها در یک مدّت و مهلت کوتاهى به سر
مى برید که مدّت زمان آن حساب شده ومعیّن مى باشد ومرگ،
ناگهان و بدون اطلاع قبلى وارد مى شود وشخص رامى رباید،
پس متوجّه باشید که هرکس هر مقدار در عبادت و بندگى و
انجام کارهاى نیک تلاش کند فرداى قیامت غبطه مى خورد که
چرا بیشترانجام نداده است و کسى که کار خلاف و گناه انجام
دهد پشیمان وسرافکنده خواهد بود.
**********
اءعیان الشّیعة : ج 2، ص 42، س 2، بحارالا نوار: ج 75، ص 373، ح 19.
داستان دوستان
سخنانى تکان دهنده در کودکى
بسیارى از تاریخ نویسان آورده اند :
روزى یکى از بزرگان شهر سامراء به نام بهلول از محلّى عبور مى کرد، بچّه هائى را دید که مشغول بازى هستند.
و حضرت ابومحمّد حسن بن علىّ عسکرى علیه السلام را دید - در حالى که کودکى خردسال بود - کنارى ایستاده و گریه مى کند.
بهلول گمان کرد که چون این کودک ، اسباب بازى ندارد، نگاه به بچّه ها مى نماید و با حسرت گریه مى کند؛ به همین جهت جلو آمد و اظهار داشت : اى فرزندم ! ناراحت مباش و گریه نکن ، من هر نوع اسباب بازى که بخواهى ، برایت تهیّه مى کنم .
حضرت در همان موقعیّت و با همان زبان کودکى لب به سخن گشود و بهلول را مخاطب قرار داد و اظهار نمود: اى کم عقل ! مگر ما انسان ها براى سرگرمى و بازى آفریده شده ایم ، که با من این چنین سخن مى گوئى .
بهلول سؤال کرد: پس براى چه چیزهائى آفریده شده ایم ؟
حضرت علیه السلام در پاسخ به او فرمود: ما بندگان خدا، براى فراگیرى دانش و معرفت و سپس عبادت و ستایش پروردگار متعال آفریده شده ایم .
بهلول گفت : این مطلب را از کجا و چگونه آموخته اى ؟!
و آیا براى اثبات آن دلیلى دارى ؟
حضرت فرمود: از خداوند سبحان و از گفتار حکیمانه او آموخته ام ، آن جائى که مى فرماید:
أفَحَسِبْتُمْ أنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أنَّکُمْ إلَیْنا لا تُرْجَعُونَ.(1)
یعنى ؛ آیا شما انسان ها گمان کرده اید که شما را بیهوده و بدون هدف آفریده ام ، و نیز گمان مى کنید براى بررسى اعمال و گفتار به سوى ما بازگشت نمى کنید!؟.
سپس بهلول با آن موقعیّت و شخصیّتى که داشت از آن کودک عظیم القدر تقاضاى موعظه و نصیحت نمود.
حضرت در ابتداء چند شعرى حکمت آمیز را سرود؛ و بعد از آن بهلول را مخاطب خود قرار داد و فرمود: اى بهلول ! عاقل باش ، من در کنار مادرم بودم ، او را دیدم که مى خواست براى پختن غذا چند قطعه هیزم ضخیم را زیر اُجاق روشن کند؛ ولى آن ها روشن نمى شد تا آن که مقدارى هیزم باریک و کوچک را روشن کرد و سپس آن هیزم هاى بزرگ و ضخیم به وسیله آن ها روشن گردید.
و گریه من از این جهت است که مبادا ما جزئى از آن هیزم هاى کوچک و ریز دوزخیان قرار گیریم .
با بیان چنین مطالبى ، بهلول ساکت ماند و دیگر حرفى نزد.2
********
1- سوره مؤمنون : آیه 115.
2- إحقاق الحقّ: ج 19، ص 620، صواعق المحرقه : ص 205، نورالا بصار: ص 166.
شهادت امام حسن عسکری تسلیت باد
حدیث روز
قالَ الا مامُ اءبو الحسن ، علىّ الهادى صلوات اللّه و سلامه علیه :
مَنِ اتَّقىَ اللّهَ یُتَّقى ، وَمَنْ اءطاعَ اللّهَ یُطاعُ، وَ مَنْ اءطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ
سَخَطَ الْمَخْلُوقینَ، وَمَنْ اءسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ اءنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقینَ.
ترجمه :
فرمود: کسى که تقوى الهى را رعایت نماید و مطیع احکام و مقرّرات الهى باشد،
دیگران مطیع او مى شوند.
و هر شخصى که اطاعت از خالق نماید، باکى از دشمنى و عداوت انسان ها نخواهد
داشت ؛ و چنانچه خداى متعال را با معصیت و نافرمانى خود به غضب درآورد،
پس سزاوار است که مورد خشم و دشمنى انسان ها قرار گیرد.
تشرف شیخ محمد رشتی
تشرف شیخ محمد رشتى
شـیـخ مـحمد رشتى از ذاکرین با تقوا و شیفته اهل بیت عصمت علیهم السلام خصوصا حضرت ولى عصر عـجل اللّه تعالى فرجه الشریف است. و به خاطر آن که نام مقدس امام زمان (عج) را در منبر و غیر آن زیاد مى برد، معروف به شیخ محمد صاحب الزمانى شده است و حتى کتابى در احوالات آن حضرت نوشته است.
ایشان فرمود: در سال 1338، به حج بیت اللّه الحرام مشرف شدم . در شهر جده خرجى مرا دزدیدند.
رفقا به خاطر ایـن کـه مـجـبور به کمک کردن من نشوند، از من دورى نمودند، لذا از هر جهت ناامید و بیچاره مـاندم .
از کشتى خارج و مُحرم شدم و بعد هم متوجه به مکه معظمه شدم و از در بنى شیبه داخل مـسـجد الحرام گردیدم و براى هر چه بر سرم مى آید، آماده شدم، چون چارهاى نداشتم .
در مسیر رفـت و آمـد حـجـاج، با حال تضرع به خداى تعالى، ایستاده و عرض مى کردم: پروردگارا اگر در مـشـهـد مـقدس این معامله با من مى شد به حضرت رضا علیه السلام شکایت مى کردم آیا در بین این همه حاجى خرجى من باید سرقت شود؟ نـاگـاه مـردى خوشرو که چشمهاى سیاهى داشت و هیچ کس را به آن خوشرویى و خوش قامتى نـدیـده بـودم و در لباس اهل یمن بود به من فرمود: خیر است چه بسیار خرجى ها که سرقت شده است . خرجى فلان سید را هم بردهاند داخل طواف شو و خود را مشغول کن .
گـفـتم: یا اخى ما ترید منى دعنى و اذهب عنى؛
اى برادر، از من چه مىخواهى؟مرا بگذار و برو.بـه رویـم تـبـسم نمود و من هم مشغول طواف شدم .
چند قدمى که رفتم، دو مرتبه آمد و گوشه احـرام مـرا کـشـید و گفت:
تعال اعطیک من الدراهم و تتشرف ان شاءاللّه الى المدینة و تروح الى الـزیـنـبـیـة و تـرجع من طریق الشام الى النجف ان شاءاللّه تعالى فتنفد نفقتک و یصلک هناک ما یوصلک الى خراسان بحال حسن؛
بیا به تو مقدارى پول بدهم ان شاءاللّه به مدینه مشرف مى شوى و بـه زیـنبیه مى روى و از راه شام به نجف اشرف برمى گردى، خرجى تو تمام مى شود و آن جا ان شاءاللّه به قدرى که به راحتى به خراسان برسى، پول مى رسد.
وقـتـى گـوشه احرام مرا گرفت، صد و چهارده لیره عثمانى شمرد و در احرام من ریخت .
یکى از آنـهـا روى زمین افتاد فرمود: احرام را محکم ببند تا پولت را ندزدند.
من خم شدم تا لیرهاى را که افـتـاده بـود از روى زمین بردارم و با خود گفتم: ببینم این لیرهها چیست که به من داده است؟ سـرم را بـلـند کردم، ولى کسى را ندیدم .
آن وقت دانستم که این شخص حضرت حجت عجل اللّه تعالى فرجه الشریف بوده است . بـعدا که به نجف اشرف رسیدم، خرجى من تمام شد و از آن جا به کربلاى معلى شرفیاب شدم .
این سفر من، سال آخر عمر مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى (ره) و در دهه عاشورا بود. ایشان شبهاى دهه را روضه خوانى و اطعام مى کردند. منبرى هم تنها من بودم .
بعد از دهه عاشورا، آن قدر به من پول دادند که مرا با کمال راحتى به خراسان رسانید.
منبع:
کتاب العبقرى الحسان که داراى پنج بخش است که جلد اول آن سه بخش و جلد دوم دو بخش است. مطالب ارائه شده مربوط به جلد اول، بخش دوم (المسک الاذفر) و جـلـد دوم، بـخـش اول (الـیـاقوت الاحمر) مىباشد.
وصایای جالب و آموزندهی امام حسن (ع) به جناده
جنادة بن ابیامیه گوید: در آن بیماری که امام حسن (ع) به دنبال آن از دنیا رحلت فرمود: به دیدار آن حضرت رفتم و در پیش روی آن حضرت طشتی بود پر از خون که در اثر زهر معاویه لعنة الله آن خونها در طشت ریخته بود. من که آن حضرت را به آن حال مشاهده کردم عرض کردم: ای مولای من چرا معالجه نمیکنید؟
در پاسخ فرمود:
«یا عبدالله بماذا اعالج الموت»؟
(ای بندهی خدا مرگ را به چه چیز درمان کنم؟)
من که این سخن را شنیدم گفتم:
«انا لله و انا الیه راجعون»
در این وقت آن بزرگوار به من رو کرده، فرمود:
«والله لقد عهد الینا رسول الله صلی الله علیه و آله ان هذا الامر یملکه اثناعشر اماما من ولد علی و فاطمة، ما منا الا مسموم او مقتول، ثم رفعت الطست و بکی صلوات الله علیه و آله»
(به خدا سوگند رسول خدا (ص) به ما سفارش فرموده که این امر خلافت را دوازده نفر امام از فرزندان علی و فاطمه مالک گردند، و هیچ یک از ما نیست جز آنکه یا مسموم گردد و یا کشته شود، آنگاه طشت را برداشتند و آن حضرت گریست.)
جناده گوید: من عرض کردم: ای فرزند رسول خدا مرا موعظه کن!
فرمود: آری.
«استعد لسفرک، و حصل زادک قبل حلول أجلک …… ».
(خود را برای سفری که در پیش داری آماده کن و توشهی خود را تهیه کن پیش از آنکه اجل تو فرارسد، و بدانکه تو دنیا را میطلبی و مرگ نیز تو را طلب میکند، و اندوه آن روزت را که نرسیده بر آن روزی که در آن هستی بار مکن، و بدان که تو چیزی از مال را که بیش از روزی توست به دست نمیآوری جز آنکه نسبت به آن خزینه دار دیگری هستی.
و بدانکه در حلال مال دنیا حساب است و در حرام آن کیفر و عقاب، و در شبهه ناکهای آن نیز عتاب و سرزنش، پس دنیا را به منزلهی گوشت مرداری قرار ده (که فقط در مورد اضطرار و ناچاری از آن برگیری) و از آن به مقداری که تو را کفایت کند برگیر، پس اگر آن مقدار حلال بود که تو در آن زهد ورزیدهای، و اگر حرام بود که وزر و گناهی در آن مقدار بر تو نیست، چون همانند آن است (که در وقت اضطرار) از مردار گرفتهای، و اگر عتابی هم باشد اندک است.
و برای دنیای خود به گونهای کار کن که گویا همیشه زندگی میکنی، و برای آخرتت به گونهای کار کن که گویا فردا خواهی مرد، و اگر عزتی خواهی بدون وسیلهی فامیل و بزرگی، و هیبتی خواهی بیآنکه از طریق سلطنت باشد، پس خود را از خواری و ذلت نافرمانی و معصیت خداوند به عزت و بزرگی اطاعت پروردگار عزوجل درآور.
و اگر حاجت و نیازی تو را به مصاحبت مردان مجبور کرد (و ناچار شدی تا دوستی و مصاحبی برای خود بگیری) پس با کسی مصاحبت کن که چون مصاحب او گشتی (مصاحبت او) تو را بیاراید (نه آنکه سبب شرمساری تو گردد) و هر گاه خدمت او را کردی تو را بپوشاند، واگر از او کمکی درخواست کردی کمک کند، و اگر سخنی گفتی گفتارت را تصدیق کند، و اگر حمله افکندی پشتت را محکم کند، و اگر دست کمک به سویش دراز کردی تو را مدد کند، واگر شکستی در کار تو پیدا شد آن را برطرف سازد، و اگر کار نیکی از تو دید آن را فراموش نکند و به حساب آرد، و اگر از او درخواستی کردی به تو بدهد، و اگر به زبان نیاوردی او آغاز کند، و اگر مصیبت دردناکی به او روآورد، تو را ناراحت کند.
کسیکه از ناحیهی او به تو گزندی نرسد، و راهها از سوی او بر تو پراکنده نشود، و در برابر مشکلات زندگی دست از یاری تو بر ندارد، و اگر بر سر تقسیم چیزی با هم به نزاع برخاستید، تو را بر خویشتن مقدم دارد.)
جنادة گوید: در این وقت نفس امام (ع) به شماره افتاد و رنگ مبارکش زرد شد به طوری که من ترسیدم، و بر آن بزرگوار بیمناک گشتم، که دیدم حسین (ع) و اسود بن اسد داخل شدند و حسین (ع) خود را بر روی بستر آن حضرت انداخت و سر و صورت او را بوسید، و شروع کردند آهسته با یکدیگر گفتند.
ابوالاسود گفت: «انا لله...» حسن (ع) خبر از مرگ خود میدهد![1] .
××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج44،ص138-140— الانصاف ،ص121
زهر کشنده
«زهر کشندهای را که معاویه از پادشاه روم طلب کرد و برای جعده فرستاد»
طبرسی در کتاب احتجاج از سالم بن ابیالجعد از امام حسن (ع) روایت کرده که فرمود:
به من خبر رسیده که معاویه به پادشاه روم نامهای نوشته و خواسته است تا زهری کشنده برای او بفرستد، و پادشاه روم در پاسخ او نوشته: دین و آیین ما چنین اجازهای به ما نمیدهد که در کشتن کسیکه با ما نمیجنگد کمک کنیم!
و معاویه در پاسخ او نوشته: این مردی را که من میخواهم بکشم فرزند همان مردی است که در سرزمین تهامه خروج کرد، و او اینک قیام کرده، میخواهد سلطنت پدر خود را بازستاند، و من میخواهم دسیسهای کرده و این زهر را به وسیلهی کسی به خورد او بدهم و بندگان و شهرها را از او آسوده سازم!
و همراه این نامه هدایایی نیز برای پادشاه روم فرستاده، و پادشاه روم و نیز تحت شرایطی این سم را برای او فرستاده است.[1] .
و از مروج الذهب نقل شده که معاویه آن سم کشنده را برای مروان بن حکم فرستاد و به او دستور داد آن زهر را به جعده بدهد، و وعدهی همسری یزید و یک صد هزار درهم پول نیز به او داد تا این جنایت را انجام دهد...
امام روزه بود
و بنا بر نقل راوندی در خرائج، جعده زهر را در شیری ریخت، و امام حسن (ع) در آن روز روزه بود، و روز گرمی هم بود، و چون به خانه بازگشت و هنگام افطار شد، جعده آن شربت شیر مسموم را نزد آن حضرت آورد، و امام (ع) آن را نوشید، و چون احساس زهر را کرد فرمود: ای دشمن خدا مرا کشتی، خدایت بکشد! و به خدا سوگند پس از من بدانچه میخواهی نخواهی رسید، و خدا تو را خوار خواهد کرد.[2] .
و از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود:
«ان الاشعث شرک فی دم امیرالمؤمنین و ابنته جعدة سمت الحسن، و ابنه شرک فی دم الحسین»[3] .
(به راستی که خود اشعث در خون امیرالمؤمنین شرکت جست، و دخترش جعده امام حسن را مسموم کرد، و پسرش (محمد بن اشعث) در خون حسین شرکت جست.)
و چون امام (ع) احساس درد شدید در امعاء خود کرد، گفت:
«انا لله و انا الیه راجعون، الحمدلله علی لقاء محمد سید المرسلین و ابی سید الوصیین، و امی سیدة نساء العالمین و عمی جعفر الطیار و حمزة سید الشهداء»
(همه از جانب خدا آمده و به سوی خدا باز میگردیم، سپاس خدای را بر دیدار سرور رسولان و پدرم آقای اوصیا، و مادرم بانوی زنان جهانیان، و عمویم جعفر طیار و حمزه سیدالشهدا و...!»
و در مورد تاثیر آن زهر کشنده از کتاب البدایة و النهایة[4] نقل شده که برای امام حسن (ع) پزشکی آوردند و آن پزشک پس از معاینهی دقیقی که کرد گفت:
«ان السم قد قطع امعاءه»
(به راستی که این زهر امعاء او را پاره کرده!).{5}
×××××××××
پاورقی :1- بحارالانوار،ج44،ص147
2- بحارالانوار،ج44،ص154
3- همان کتاب
4- البدایه والنهایه،ج8،ص143
5- کتاب زندگانی امام حسن(ع)
توبه نَبیره شیطان و ارتباط با انبیاء
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه علیهم حکایت فرماید:
روزى پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در بین کوه هاى مکّه قدم مى زد، چشمش افتاد به مردى بلند قامت ، به او فرمود: تو از جنّیان هستى ، اینجا چه مى کنى ؟
گفت : من هام فرزند هیثم فرزند قیس فرزند ابلیس هستم .
حضرت فرمود: بین تو و ابلیس دو پدر فاصله است ؟
گفت : آرى ؛ فرمود: چند سال عمر کرده اى ؟
پاسخ داد: به مقدار عمر دنیا، آن روزى که قابیل ، هابیل را کشت ، من نوجوان بودم و مى شنیدم که آن دو چه مى گویند؛ و کار من این بود که بین افراد تفرقه و دشمنى ایجاد مى کردم ، و بر بام خانه ها و سر دیوارها مى رفتم و شور و شیون به راه مى انداختم ، و سعى داشتم که افراد صله رحم نکنند، نیز خوراک و طعام انسان ها را فاسد مى گرداندم .
حضرت رسول صلوات اللّه علیه فرمود: کارهاى بسیار زشت و خطرناکى را انجام داده اى .
هام گفت : مدّتها است توبه کرده ام و توسّط حضرت نوح علیه السلام هدایت گشتم و سوار کشتى او شدم ، من همراه حضرت هود علیه السلام ، در مسجد هنگام عبادت با دیگر مؤ منین حضور داشتم ، و با حضرت إ لیاس علیه السلام در جریان ریگ هاى بیابان بودم ؛ و آن هنگامى که خواستند حضرت ابراهیم علیه السلام را در آتش بیندازند حضور داشتم ؛ و چون خواستند حضرت یوسف علیه السلام را به چاه افکنند کنارش بودم ، او را در بغل گرفته و آهسته در چاه نهادم ، هچنین در زندان ، مونس و همدم او بودم .
و نیز مدّتى با حضرت موسى علیه السلام بودم و مقدارى از تورات را به من تعلیم نمود و فرمود: چنانچه حضرت عیسى را ملاقات کردى ، سلام مرا به او برسان ، و حضرت عیسى علیه السلام مقدارى از انجیل را به من تعلیم داد و سپس فرمود: سلام مرا به حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله برسان .
پس یا رسول اللّه ! سلام حضرت عیسى بر تو باد.
رسول خدا صلوات اللّه علیه فرمود: سلام خدا بر او باد و نیز سلام بر تو که سلام رسان هستى ، اى هام ! چنانچه خواسته اى دارى ، بگو؟
هام گفت : آرزوى من آن است که خداوند تو را براى هدایت و نجات امّت نگه دارد و این که امّت ، صادقانه مطیع وصىّ و خلیفه ات باشند، چون که امّت هاى گذشته به جهت مخالفت و دشمنى با اوصیاى پیغمبرانشان هلاک شدند و تقاضاى دیگر من آن است که مقدارى از قرآن را به من بیاموزى تا در نماز بخوانم .
حضرت رسول به امام علىّ علیهماالسّلام فرمود: یا علىّ! هام راتعلیم ده و با او مدارا کن .
هام اظهار داشت : یا رسول اللّه ! این شخص کیست ؟ تا همدم او باشم ، چون جنّیان فقط تابع پیغمبر و یا خلیفه او هستند.
حضرت فرمود: اى هام ! خلیفه دیگر انبیاء چه کسانى بودند؟
گفت : خلیفه آدم فرزندش شیث بود، خلیفه نوح سام ، خلیفه هود یوحنّا پسر عموى هود بود و خلیفه ابراهیم اسماعیل ، خلیفه اسماعیل اسحاق ، خلیفه موسى یوشع ، خلیفه عیسى شمعون ، و این ها خلیفه پیغمبران خود گشتند، چون زاهدترین افراد نسبت به دنیا و راغب ترین آن ها در آخرت بودند.
پیامبر خدا فرمود: در کتاب هاى آسمانى چه کسى خلیفه من معرّفى شده است ؟ گفت : در تورات ، شخصى به نام ((ایلْیا)) ذکر شده ؛ پس حضرت فرمود: این شخص ، همان ((ایلیا)) است ؛ و یکى از نام هاى دیگر او، حیدر است .
سپس هام بر حضرت علىّ علیه السلام سلام کرد.
پس از آن حضرت علىّ علیه السلام بعضى از سوره هاى قرآن را به هام نبیره شیطان تعلیم نمود.1
××××××
پاورقی:1- خرایج راوندى : ج 2، ص 856 858، ح 72، بصائر الدّرجات : ص 121، ح 13.
حدیث روز
قال رسول اللهَ صلّى اللّه علیه و آله :
یُؤْتَى الرَّجُلُ فی قَبْرِهِ بِالْعَذابِ، فَإ ذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ
رَاءسِهِ دَفَعَتْهُ تِلاوَةُ الْقُرْآنِ، وَ إ ذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ یَدَیْهِ
دَفَعَتْهُ الصَّدَقَةُ، وَ إ ذا اُتِیَمِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ دَفَعَهُ مَشْیُهُ
إ لىَ الْمَسْجِدِ.
ترجمه :
فرمود: هنگامى که بدن مرده را در قبر قرار دهند،
چنانچه عذاب از بالاى سر بخواهد وارد شود تلاوت
قرآنش مانع عذاب مى گردد و چنانچه از مقابل وارد
شودصدقه و کارهاى نیک مانع آن مى باشد.
و چنانچه از پائین پا بخواهد وارد گردد، رفتن به سوى
مسجد مانع آن خواهد گشت .
شناسنامه جدید رهبر انقلاب