تابوت مرد عاصی و غبار کربلا
مرحوم تاج الدّین حسن سلطان محمد(رضوان اللّه تعالی علیه) در کتاب خود مینویسد:
در بغداد مرد فاسقی بود که هنگام احتضار وصیّت کرده بود که مرا ببرید نجف اشرف دفن کنید شاید خداوند مرا بیامرزد و بخاطر حضرت امیر المومنین علیه السلام ببخشد.
چون وفات کرد قوم و خویشان او حسب الوصیّة او را غسل داده و کفن نمودند و در تابوتی گذاردند و بسوی نجف حمل کردند.
شب حضرت امیر علیه السلام به خواب بعضی از خدّام حرم خود آمدند، و فرمودند: فردا صبح نعش یک فاسق را از بغداد می آورند که در زمین نجف دفن کنند، بروید و مانع این کار شوید! و نگذارید او را در جوار من دفن کنند.
فردا که شد خدّام حرم مطهّر یکدیگر را خبر کردند، رفتند و در بیرون دروازه نجف ایستادند، که نگذارند که نعش آن فاسق را وارد کنند، هر قدر انتظار کشیدند کسی را نیاوردند.
شب بعد باز در خواب دیدند حضرت امیر علیه السلام را که فرمود: آن مرد فاسق را که شب گذشته گفتم نگذارید وارد شوند فردا میآیند، بروید و به استقبال او، و او را با عزّت و احترام تمام بیاورید و در بهترین جاها دفن کنید. گفتند: آقا شب قبل فرمودید نگذارید و حالا میفرمائید بهترین جا دفن شود!؟
حضرت فرمود: آنهایی که نعش را می آوردند، شب گذشته راه را گم کردند، و عبورشان به زمین کربلا افتاد، باد وزید خاک و غبار زمین کربلا را در تابوت او ریخته از برکت خاک کربلا و احترام فرزندم حسین علیه السلام خداوند از جمیع تقصیرات او گذشت او را آمرزید و رحمت خود را شامل حالش گردانیده است. [1] .
سرزمین کربلا گنجینه اسرار دارد
اندر آن دار الشفا مکنونه احرار دارد
آن قمر باشد حسین و دور او اصحاب و یاران
و آن نگین باشد علی دردانه اسرار دارد
کربلا شد لاله زار و بوستان آل طه
اشک چشم شیعیانش راه بر گلزار دارد
راه و رسمش تا قیامت رهنمای شیعیان شد
کربلاهایش در ایران غنچه بی خار دارد
×××××××
پاورقی:1- تحفة المجالس،انوارآسمانی،ص104
آیاتی که به قیام امام مهدی (ع) تأویل شدهاند
به گزارش شیعه آنلاین به نقل از فارس،
رسول خدا فرمود: «هر کس منکر قائم از فرزندانم در زمان غیبتش بشود، و در همان حال بمیرد، قطعاً به مرگ جاهلیت مرده است».
همانگونه که میدانیم، قرآن منبع اصلی تمامی قوانین و احکام و اعتقادات اسلامی است و اگر چه به صورت مستقیم یا بالفعل به بسیاری از اعتقادات و چگونگی اجرای بسیاری از احکام اشاره نکرده است.
با این حال دارای آیاتی است که در آنها برخی از معارف اسلامی به صورت کلی و مجمل بیان شده است و تفسیر و توضیح آن به عهده پیامبران (ص) نهاده شده است.
درباره مهدویت نیز چنین است. ریشه اصلی این تفکر قرآن است که در چند آیه نابودی ستم را پیشبینی کرده است و پیروزی صالحان و پارسایان و مستضعفان را بشارت داده است و سرانجام کار را از آن پرهیزکاران دانسته و بشارت داده که در پایان جهان، نیکوکاران حاکم خواهند شد. در تفسیر این آیات روایات فراوانی بر پیامبر (ص) و ائمه (ع) نقل شده است، که بنابر آنها، حکومت امام مهدی (ع) در آخرالزمان همان حکومت مستضعفان و صالحانی است که در قرآن بشارت به آنها داده شده است.
خداوند در 365 آیه که در 80 سوره آمده است به صورت کلی درباره مهدویت سخن گفته است. بیش از 500 روایت از پیامبر و ائمه (ص) و ائمه (ع) در تفسیر این آیات نقل شده است که در ادامه به چند نمونه اشاره میشود.
«و نریدالله لمن علی الذّین استضعپفوا فیالارض و نجعلهم ائمه و نجعلتم ائمه و نجعلتهم الوارثین»
(ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم)
سلمان فارسی میگوید: رسول خدا فرمودند: (خداوند هیچ پیامبر و امامی را نفرستاد مگر آنکه برای او 12 نقیب قرار داد. پس نام امام را شمرد و فرمود: سپس فرزندش، محمد بن الحسن المهدی (ع) است که به امر پروردگار قیام میکند.
« لقد کتبانی الزبور من بعد الذکر إن الارض یرتها عبادی الصالحون»
(در زبور بعد از ذکر تورات نوشتیم. بندگان شایستهام وارث حکومت زمین خواهند شد)
در تفسیر این آیه، محمد بن عبدلله بن حسن از امام باقر (ع) نقل کرده که آن حضرت فرمودند: مراد از این آیه قائم آل محمد (ع) و یارانش میباشند.
«امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض ....»
(و یا کسی که دعای مضطر و گرفتار را اجابت میکند، هنگامی که او را میخواند و بلا و سختی را برطرف میسازد و شما را خلفای زمین قرار میدهد)....
امام باقر (ع)در تفسیر این آیه، ضمن حدیث مفصلی، سخنرانی امام عصر (عج) را در موقع ظهور در مکه بیان میفرماید: «اولین کسی که با او بیعت میکند، جبرییل است و سپس بیش از سیصد نفر با او بیعت میکنند».
همانگونه که گفته شد، بیش از 300 آیه از کلامالله مجید و بیش از 500 حدیث در تفسیر این آیات پیرامون مهدویت وجود دارد و آیات و احادیث بالا تنها برای نمونه بیان شده است.
این آیات و احادیث در حقیقت پلی برای شناخت امام زمان هستند. اما حال این سوال مطرح میشود که چرا باید امام مهدی (عج) را بشناسیم؟
به روایات بسیاری در کتابهای شیعه و اهل تسنن برمیخوریم که در آن مسلمانان موظف شدهاند تا امام زمان خود را بشناسند و از او پیروی کنند. بیشتر دانشمندان اهل سنت، منظور از امام زمان در این آیات را زمامداران و خلفا دانستهاند.
اما شیعه بر این باور است که منظور از امام زمان در روایات، امامان معصوم (ع) هستند. بدین جهت لزوم شناخت مهدی (عج) را جزئی از همین شناخت کلی نسبت دوازده امام میدانند. سلمان فارسی میگوید: «پیامبر (ص) فرمودند: امامان بعد از من دوازده نفر هستند. همه آنها از قریش میباشند ... بدانید که اینان عترت من هستند و از گوشت و خون من هستند، چرا برخی مردم مرا درباره آنها آزار میدهند؟ خداوند شفاعت من را نصیب آنها نکند».
همچنین در روایتی از امام حسن (ع) آمده است که فرمود: «امامان پس از رسول خدا دوازده نفر هستند، نه نفر از آنها از نسل برادرم حسین میباشند. مهدی این امت از آنهاست.»
پس از بیان اصل ضرورت وجود امامان، به بیان وظیفه مسلمانان در برابر آنها و اینکه چرا باید مسلمانان امام خویش را در هر زمانی بشناسند، میپردازیم.
به چند دلیل باید امام مهدی (عج) را بشناسیم:
(الف) جلوگیری از انحراف و گمراهی: ضرورت شناخت حضرت مهدی (عج) وقتی احساس میشود که انسانها در اثر فاصله گرفتن از امام خود به فساد و گمراهی کشیده میشوند، که برای رهایی از این دام خطرناک، راهی جز پیروی از امام نخواهد بود .
امام کاظم (ع) میفرماید: «امام، حجت بندگان است، هر که او را رها کند گمراه میشود و هرکه همراه او باشد، نجات مییابد و رستگار میشود.»
(ب) جلوگیری از ابطال عمل: پذیرش و قبولی اعمال و جلوگیری از بطلان عمل در گرو پذیرفتن امام معصوم است ....
امام باقر (ع) به زراره فرمود: «اسلام بر 5 چیز بنا شده است. نماز، زکات، حج ، روزه و ولایت.» زراره میگوید عرض کردم، کدام یک از آنها برتر است ، امام (ع) فرمود: «ولایت. زیرا کلید حاکم و حاکم و راهنمای آنها است. اگر مردی شب تا صبح را به نماز و صبح تا شب را به روزه سپری کند و و تمام ثروت خود را به صدقه بدهد و همه ساله به حج برود، امام و ولی خود را نشناخته باشد، تا از او پیروی کند و تمام کارهایش به راهنمایی او باشد، هرگز نزد خداوند اجر و ثوابی ندارد و از اهل ایمان نخواهد بود.»
(ج) رسیدن به حیات معنوی: پیامبر (ص) فرمودند: «ای مردم! هر که بخواهد در زندگی همانند من باشد و مانند من بمیرد، ولایت علی (ع) را بپذیرد و از امامان پس از او پیروی کند.»
(د ) برای فرار از مرگ جاهلیت: قال رسولالله (ص): «من مات لم یعرف امام زمان مالت میت جاهلیه» در روایتی که مورد پذیرش شیعه و سنی است، تصریح شده که هر کس امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا میرود.
امام باقر میفرماید: «هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد، مرگ او مرگ جاهلیت است و هیچ کس در این جهت معذور نیست تا امام خود را بشناسد.»
رسول خدا فرمود: «هر کس منکر قائم از فرزندانم در زمان غیبتش بشود، و در همان حال بمیرد، قطعاً به مرگ جاهلیت مرده است.»
حدیث روز
مهربانى با همنوعان
قال رسول الله(ص):
«ما آمَنَ بى مَنْ باتَ شَبْعانَ وَ جارُهُ جائِعٌ، وَ ما مِنْ أَهـْلِ قَرْیَة یَبیتُ
وَ فیهِمْ جائِعٌ لا یَنْظُرُ اللّهُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیمَةِ.»:
به من ایمان نیاورده کسى که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد،
و اهل یک آبادى که شب را بگذرانند و در میان ایشان گرسنه اى باشد،
خداوند در روز قیامت به آنها نظر رحمت نیفکند.
اخلاق و سیره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)
رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) کاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران
است.
در عظمت آن حضرت همین بس که خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر
«یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبى» مورد خطاب قرار مى دهد و او را به عنوان انسانى
الگو براى تمام جهانیان معرّفى مى نماید: «لَقَدْ کانَ لَکُم فی رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»;
«در{ سیره و سخن} پیامبر خدا براى شما الگوى نیکویى است.»او به حقّ داراى اخلاقى
کامل و جامعِ تمام فضایل و کمالات انسانى بود.
خدایش اوراچنین مى ستاید:«إِنّک لَعَلى خُلُق عَظیم»«اى پیامبرتوداراى بهترین اخلاق هستى.»
«وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»; «اگر تندخو و سخت دل مى بودى مردم
از اطرافت پراکنده مى شدند.» از این رو، یکى از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق
نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود.
در طول زندگانى او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند.
در مقام نیایش همیشه مى گفت: «خدایا از بیکارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه مى برم.»،
و مسلمانان را به کار کردن تحریض مى نمود.
او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت مىکرد و در تجارت به دروغ و تدلیس، متوسّل
نمى شد و هیچ گاه در معامله سختگیرى نمى کرد و با کسى مجادله و لجاجت نمى نمود و
کار خود را به گردن دیگرى نمى انداخت.
او صدق گفتار و اداى امانت را قوام زندگى مى دانست و مىفرمود: این دو در همه تعالیم
پیغمبران تأکید و تأیید شده است.
در نظر او همه افراد جامعه، موظّف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش
تماشاگر داشته باشند.
مى فرمود: برادرت را چه ظالم باشد و چه مظلوم، یارى نما! اصحاب گفتند: معنى یارى
کردن مظلوم را دانستیم، ولى ظالم را چگونه یارى کنیم؟ فرمود: دستش را بگیرید تا نتواند
به کسى ستم کند!خواننده گرامى! از آنجا که ما در روزگار تباهى اخلاق و غلبه شهوات و
آفات به سر مى بریم، مناسب است که در اینجا سیماىِ صمیمى پیامبرانِ الهى را عموماً و
چهره تابناک و حقیقتِ انسانىِ محمّد پیامبر اسلام را خصوصاً در تابلوىِ تاریخىِ مستند و
شکوهمندى بیابیم که به حقّ در عصر ما برترین تصویر انسانىِ نزدیک به حقیقت از آن
حضرات است.
منشور سه بُعدى تاریخ، سه چهره را نشان مى دهد: قیصران، فیلسوفان و پیامبران.
پیامبران «سیمایى دوست داشتنى دارند، در رفتارشان صداقت و صمیمیّت بیشتر از اُبّهت
و قدرت پیداست، از پیشانیشان پرتو مرموزى که چشمها را خیره مى دارد ساطع است ،
پرتویى که همچون «لبخندِ سپیده دم» محسوس است امّا همچون راز غیب مجهول.
ساده ترین نگاهها آن رابه سادگى مى بینندامّا پیچیده ترین نبوغها به دشوارى میتوانندیافت.
روحهایى که در برابرزیبایى و معنا ورازحسّاسند، گرما و روشنایى ورمز شگفت آن را
همچون گرماى یک «عشق»، برق یک «امّید» و لطیفه پیدا و پنهان زیبایى حس مى کنند و
آن را در پرتو مرموز سیمایشان، راز پرجذبه نگاهشان و طنین دامن گستر آوایشان، عطر
مستىبخش اندیشه شان ، راه رفتنشان، نشستنشان، سخنشان، سکوتشان و زندگى کردنشان
مى بینند، مى یابند و لمس مى کنند.
و به روانى وشگفتى،«الهام»دردرونشان جریان مى یابد واز آن پُر،سرشارولبریزمى شوند.
و این است که هرگاه بربلندى قلّه تاریخ برآییم انسانها راهمیشه وهمه جا درپى این
چهره هاى ساده امّا شگفت مى بینیم که «عاشقانه چشم به آنان دوخته اند.»ابراهیم،نوح،
موسى وعیسى،پیامبران بزرگِ تاریخ این چنین بوده اند،امّا محمّد(صلى الله علیه وآله)که
خاتم الانبیااست چگونه است؟«دربرابرکسانى که با وى به مشاجره برمى خاستند وى تنها
به خواندن آیاتى از قرآن اکتفا مى کردویا عقیده خویش را با سبکى ساده وطبیعى بیان
مى کردو به جدل نمى پرداخت.زندگى اش، پارسایان و زاهدان را به یاد مى آورد.
گرسنگى را بسیار دوست مى داشت و شکیباییش را بر آن مى آزمود.
گاه خود را چندان گرسنه مى داشت که بر شکمش سنگ مى بست تا آزارِ آن را اندکى
تخفیف دهد.
در برابر کسانى که او را مى آزردند چنان گذشت مى کرد و بدى را به مِهر پاسخ مى داد
که آنان را شرمنده مى ساخت.
هر روز، از کنار کوچه اى که مى گذشت، یهودى اى طشت خاکسترى گرم از بام خانه بر
سرش مى ریخت و او بى آنکه خشمگین شود، به آرامى رد مى شد و گوشه اى مى ایستاد
و پس از پاک کردن سر و رو و لباسش به راه مى افتاد.
روز دیگر با آنکه مى دانست باز این کار تکرار خواهد شد مسیر خود را عوض نمى کرد.
یک روز که از آنجا مى گذشت با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبرى نشد! محمّد با لبخند
بزرگوارانه اى گفت: رفیق ما امروز به سراغ ما نیامد! گفتند: بیمار است.
گفت: باید به عیادتش رفت.
بیمار در چهره محمّد که به عیادتش آمده بود چنان صمیمیّت و محبّت صادقانه اى احساس
کردکه گویى سالها است با وى سابقه دیرین دوستى و آشنایى دارد.
مرد یهودى در برابر چنین چشمه زلال و جوشانى از صفا و مهربانى و خیر، یکباره
احساس کرد که روحش شسته شد و لکّه هاى شومِ بدپسندى و آزارپرستى و میل به کجى
و خیانت از ضمیرش پاک گردید.
چنان متواضع بود که عرب خودخواه و مغرور و متکبّر را به اعجاب وامى داشت.
زندگى اش، رفتارش و خصوصیّات اخلاقى اش محبّت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندى
اندیشه و زیبایى روح را الهام مى داد.
سادگى رفتارش و نرمخویى و فروتنى اش از صلابت شخصیّت و جذبه معنویتش نمى کاست.
هر دلى در برابرش به خضوع مى نشست و هر غرورى از شکستن در پاى عظمتِ زیبا و
خوبِ او سیراب مى شد.
در هر جمعى برترى او بر همه نمایان بود.»1
××××××××
پاورقی:1- کتاب پیامبراکرم(ص)
اربعین
در مورد اربعین و بازگشت خاندان پیامبر به کربلا در میان مورخان اختلاف وجود دارد. بسیاری از آنها در کتابهای خود هیچگونه اشارهای به آمدن بازماندگان کاروان حسین به کربلا نداشتهاند که از جمله آنها میتوان به ابن اثیر، طبرسی، بلاذری، نویری، ابن حجر، ابن اعثم کوفی اشاره کرد و گروهی نیز به عزاداری اهل بیت در کربلا اشاره کرده و یا پرداختهاند، مانند: ابی مخنف، ابن نماحلی، جعفر النقدی، محسنالامین، سید بن طاووس.
در مجموع در مورد اربعین چهار احتمال وجود دارد:
1. در سال 61 پس از مراجعت از شام، اهل بیت امام حسین (ع) در روز بیستم صفر به کربلا وارد شدند و به سوگواری پرداختند.
2. اهل بیت پیامبر در روز بیستم ماه صفر سال 61، قبل از رفتن به شام از کربلا عبور کردند و بر مزار شهدا به عزاداری پرداختند. [1] این احتمال بسیار ضعیف به نظر میرسد.
3. اهل بیت رسول خدا در سال 62 یک سال بعد از واقعهی کربلا در بیستم ماه صفر به کربلا آمده باشند.
4. اهل بیت پیامبر بعد از بازگشت به مدینه به کربلا رفته باشند که در این صورت تعیین روز اربعین به عنوان روز رسیدن آنها به کربلا منتفی است، اما آنچه مسلم است خاندان رسالت به زیارت قبور شهدای بزرگ کربلا رفتند وتا سه روز به عزاداری پرداختند وبه قول سیدبن طاووس ماتمهای جگر خراش بر پا داشتند. [2] هنوز هم میتوان صدای سکینه را از کنار قبر پدر شنید که میگفت:
الا یا کربلا نودعک جسما
بلا کفن و لاغسل دفینا
الا یا کربلا نودعک روحا
لا حمد و الوصی مع الامینا
«ای کربلا، بدنی را در تو به ودیعه گذاشتهایم که بدون غسل و کفن مدفون شد.
ای کربلا، کسی را به یادگار در تو قرار دادیم که روح احمد (ص) و وصی اوست.»
همچنین آمده است چون کاروان به کربلا رسید جابربن عبدالله انصاری را دیدند که با تعدادی از بنیهاشم برای زیارت شهدا به کربلا آمده است. چون یکدیگر را ملاقات کردند بشدت گریستند و زنان روستاهای مجاور نیز به آنها پیوستند. [3] آنگاه زینب کبری در حالی که زنان اطرافش را گرفته بودند با صوتی حزین که جانها را میگداخت به امام سلام داد:
السلام علیک ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین و اناخت برحله اشهد انکم أقمتم الصلوة و آتیتم الزکوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم الملحدین و عبدتم الله حتی اتاکم الیقین.
××××××××
پاورقی:1- ناسخ التواریخ،احوالات امام حسین(ع)،ج3،ص176
2و3- الملهوف ،ص82
هیچکس را از کربلا به سوی جهنم نمی برد
آخوند ملا محمّد کاظم هزارجریبی (رضوان الله علیه) فرمود: شنیدم از آقا
میرزا محمّد شهرستانی که عالم جلیل القدری بود که بر جنازه سید بحرالعلوم نماز خواند فرمود:
من در اوایل جوانی مجاورت زمین کربلا را اختیار کرده بودم رفیقی داشتم صالح و متقی، مجاور نجف اشرف بود، از اهل خاتون آباد، اسمش حاج حسن علی بود مکرر مرا تکلیف می کرد به نجف بروم و در آنجا مجاورت نمائیم، زیرا در کربلا قساوت می آورد و مجاورت در نجف به مراتب بهتر است، تا شبی خواب دیدم در رواق حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می باشم و همان رفیقمان حاج حسن علی هم آنجا بود و بر من مجاورت کربلا را باز انکار می کرد.
ناگاه دیدم آقا امام زمان - (عجل اللّه فرجه الشریف) - در رواق تشریف دارند حاج حسن علی خدمت آن حضرت عرض کرد: یابن رسول اللّه، شما اینجا تشریف دارید و مردم به زیارت شما، به سامرا می آیند. فرمود:
آنجا هم هستم، پس بدست مبارک اشاره کرد بسوی ضریح و فرمود:
«بحقّ امیرالمؤمنین لا یقوّدون احد امن کربلا الی جهنّم»
یعنی: به امیرالمومنین قسم که هیچ کس را از کربلا به سوی جهنّم نمی برند سپس فرمود: به شرط این که شبی را در آنجا مانده باشد من گمان کردم، مقصود حضرت از بیتوته یعنی مشغول عبادت باشد.
من عرض کردم: ما شبها را می خوابیم تا هنگام طلوع آفتاب فرمود: اگر چه خوابیده باشد تا هنگام طلوع آفتاب به این جهت من هم مجاورت زمین کربلا را اختیار کردم.[1] .
×××××
پاورقی:1- ثمرات الحیوة،ص83
تفسیر چشم و گوش و قلب
حضرت عبدالعظیم حسنی از دهمین پیشوای مسلمین، امام علیّ هادی و آن حضرت از پدران بزرگوارش علیهم السّلام حکایت کند:
امام حسین علیه السّلام فرمود: روزی در حضور جدّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله نشسته بودم، که آن حضرت چنین فرمود: ابوبکر به منزله گوش من، و عمر به منزله چشم من، و عثمان به منزله قلب من هستند.
فردای آن روز نیز دوباره بر آن حضرت وارد شدم؛ و پدرم امیرمؤمنان علیّ علیه السّلام و همچنین ابوبکر، عمر و عثمان را نیز در آن مجلس مشاهده نمودم.
پس خطاب به جدّم کردم و گفتم: روز گذشته شنیدم که سخنی پیرامون بعضی از اصحاب خود که حضور دارند فرمودی، می خواهم بدانم که منظورتان چه بود؟
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود: بلی، و سپس به ایشان اشاره نمود و اظهار داشت:
به راستی ایشان گوش و چشم و قلب من خواهند بود، زیرا که به زودی درباره جانشینم علیّ علیه السّلام مورد سؤال قرار می گیرند.
و سپس آیه مبارکه قرآن إنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ اُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْئولا را تلاوت نمود، یعنی؛ همانا گوش و چشم و قلب، تمامی آن ها نسبت به او - یعنی امیرالمؤمنین علیّ علیه السّلام - مورد سؤال و بازخواست قرار خواهند گرفت.
و بعد از آن افزود: قسم به عزّت پروردگارم، که تمامی امّت مرا در روز قیامت متوقّف خواهند نمود و درباره ولایت امام علیّ علیه السّلام مورد سؤال قرار می دهند، همان طوری که خداوند متعال در قرآن حکیم به آن تصریح نموده است:
وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ یعنی؛ ایشان را نگه دارید، چون آن ها مسئول هستند و باید پاسخگوی اعمال و برخوردهای خویش باشند.[1] .
×××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج36،ص 77-نورالثقلین،ج3،ص164
حدیث روز
شوق زیارت
قال الامام باقر (علیه السلام):
لو یعلم الناس ما فی زیارة قبر الحسین (علیه السلام) من الفضل،
لماتوا شوقا.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: اگر مردم میدانستند که چه فضیلتی در
زیارت مرقد امام حسین (علیه السلام) است از شوق زیارت میمردند.
*******
ثواب الاعمال، ص 319؛ به نقل از کامل الزیارات.
عزاداری در روایات
آیا در مورد برپایی مراسم عزاداری برای اهل بیتعلیهم السلام روایتی وجود دارد؟
روایات فراوانی در این زمینه وجود دارد؛ به سه روایت در خصوص توصیه ائمّهعلیهم السلام به برپایی مراسم عزاداری برای اهل بیتعلیهم السلام بسنده میکنیم:
1. امام صادقعلیه السلام فرمودند:
رَحِمَ اللَّهُ شِیعَتَنَا، شِیعَتُنا وَ اللَّهِ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ فَقَدْ وَ اللَّهِ شَرَکُونَا فِی الْمُصِیبَةِ بِطُولِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَةِ؛[1] .
خداوند شیعیان ما را مشمول رحمت خویش سازد. به خدا قسم، شیعیان ما همان مؤمنیناند، آنان به خدا قسم! با حزن و حسرت طولانی خویش [در عزای ما] شریک و همدرد مصیبتهای ما خاندانند.
2. امام رضاعلیه السلام میفرماید:
مَنْ تَذَکَّرَ مُصَابَنَا وَ بَکَی لِمَا ارْتُکِبَ مِنَّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ مَنْ ذَکَرَ بِمُصَابِنَا فَبَکی وَ اَبْکی لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِی الْعُیُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیی فِیهِ أُمْرُنَا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ؛[2] .
کسی که متذکر مصایب ما شود و به جهت ستمهایی که بر ما وارد شده، گریه کند، در روز قیامت با ما خواهد بود و مقام و درجه ما را خواهد داشت و کسی که مصیبتهای ما را بیان کند و خود بگرید و دیگران را بگریاند؛ در روزی که همه چشمها گریان است، چشم او نگرید و هر کسی در مجلسی بنشیند که در آن مجلس، امر ما را زنده میکنند؛ روزی که قلبها میمیرند، قلب او نخواهد مرد.
3. امام صادقعلیه السلام به فضیل فرمود:
تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ؟ قَالَ: نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ، قَالَ: إِنَّ تِلْکَ الْمَجَالِسَ اُحِبُّهَا فَأَحْیُوا أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ، فَرَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحْیی أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ مَنْ ذَکَرَنَا أَوْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ مِثْلُ جَنَاحِ الذُّبابِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْرِ؛[3] .
آیا مجالس عزا برپا میکنید و از اهل بیت و آنچه بر آنان گذشته است، صحبت میکنید؟ فضیل گفت: آری قربانت گردم، امام فرمود: اینگونه مجالس را دوست دارم. پس امر ما را زنده گردانید که هر کس امر ما را زنده کند، مورد لطف و مرحمت خدا قرار میگیرد. [ای] فضیل: هر کس از ما یاد کند یا نزد او از ما یاد کنند و به اندازه بال مگسی اشک بریزد، خدا گناهانش را میآمرزد، اگرچه بیش از کف دریا باشد.
×××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج43،ص222
2- همان،ص278
3- همان،ص282و289
داستانی بینهایت شگفت!
حاج محمدکاظم هزارچربی نقل میکند: «من در مجلس درس استاد اکمل آیةالله وحید بهبهانی که در مسجد پایین صحن مقدس کربلای معلی تشکیل میشد حاضر بودم. پس از پایان درس زائر غریبی که لباس اهالی آذربایجان را به تن داشت داخل مسجد شد و سلام کرد و دست استاد را بوسید.»
آنگاه دستمال بستهای را در مقابل استاد گذارد و گفت:
«این را به مخارجی که میخواهید مصرف کنید.»
مرحوم بهبهانی دستمال بسته را باز کرد. در میان آن جواهرات و زیورآلات زنانه بود. آنگاه فرمود:
«شما کیستید و داستان این زیورآلات چیست؟»
او گفت: «من قصهی عجیبی دارم. من مدتی به شیروان و دربند که از بلاد روسیه است سفر میکردم و در آنجا مشغول تجارت بودم و مردی صاحب ثروت بودم. در یکی از روزها چشمم به دختری زیبارو و صاحب جمال افتاد به گونهای که عشق او در سراسر وجودم نفوذ کرد و نتوانستم فکر او را لحظهای از خاطرم بیرون کنم. پس نزد کسان آن دختر که از اعیان و ثروتمندان مسیحیان بودند رفتم و رسما از دخترشان خواستگاری کردم.»
پدر و مادر دختر گفتند: «در تو هیچ عیب و نقصی نیست مگر اینکه به مذهب نصاری داخل نیستی و ما دختر به غیر مسیحی نمیدهیم. اگر به دین ما داخل شوی دختر را به تو تزویج میکنیم.»
پس من مهموم و غمناک از نزد آنان بیرون آمدم، چرا که آنان امر را معلق کرده بودند بر عملی که پذیرفتن آن از ناحیهی من محال بود.
چند روز گذشت و روز به روز محبت و عشق من به آن دختر زیادتر میشد تا آنجا که کار به جایی رسید که دست از تجارت و شغل خویش برداشتم و مانند دیوانگان گشتم و نزدیک بود که هلاک شوم.
عاقبت با خود گفتم: «چارهای نیست! اکنون میروم و به ظاهر دست از اسلام برمیدارم و به صورت مسیحی میشوم.»
صبحگاه از خواب برخاستم سریعا نزد کسان آن دختر رفتم و گفتم: «حاضرم که از اسلام بیزاری و برائت جویم و داخل در دین عیسی مسیح شوم.»
آنان نیز پس از گرفتن گواه پذیرفتند و دختر را به من تزویج کردند.
چون مدتی گذشت از این عمل ننگین پشیمان شدم و خود را سرزنش میکردم ولی نه روی بازگشت به سوی وطن داشتم و نه طاقت عمل به وظایف نصرانیت داشتم و از عمل به شرایع اسلام چیزی در من یافت نمیشد به غیر از گریستن بر مصائب حضرت سیدالشهداء علیه السلام، چرا که در آن لحظات حساس محبتم به آن حضرت افزون گشته بود و تفکراتم پیرامون مصائب آن حضرت بیشتر شده بود و گریهام برای آن حضرت افزون.
همسرم از مشاهدهی این حالت از من تعجب میکرد چرا که هیچ علتی برای گریههایم نمیدید و روز به روز بر حیرتش اضافه میشد ولی من علت گریهام را برای او نمیگفتم.
عاقبت پس از اصرارهای فراوان همسرم با توکل بر خدا حقیقت حال را به او گفتم که من به مذهب اسلام باقی هستم، هر چند به شرایع آن عمل نمیکنم و گریههای من در مصائب حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام است.
همین که همسرم نام «حسین علیه السلام» را شنید منقلب گشت. پس از مدتی گفتگو با من نور حقیقت در دلش ظاهر شد و به شریعت اسلام داخل گشت و او نیز با من در گریه و ناله و اقامهی عزا بر آن حضرت همراه شد.
یک روز به او گفتم: «اگر حاضر باشی مخفیانه از این شهر به سوی کربلا میرویم و علنا در کنار ضریح آن حضرت، اسلام خود را اظهار میکنیم.»
همسرم از صمیم قلب با من موافقت نمود. پس شروع کردیم به تهیهی لوازم سفر، اما هنوز قدری نگذشته بود که همسرم بیمار شد و به سبب همان بیماری مدتی بعد درگذشت.
پس اقارب و خویشان او جمع شدند و او را به طریقهی نصارا دفن نمودند و به اقتضای مذهبشان جمیع زیورآلات و جواهراتش را با او دفن کردند.
هنگامی که به خانه بازگشتم و جای خالی او را دیدم حزن و غم من زیاد شد و با خود گفتم: «امشب، مخفیانه قبر او را میشکافم و جسد او را بیرون میآورم و در اولین فرصت به سوی نزدیکترین شهر مسلمانان میبرم و در آنجا دفن میکنم.»
چون شب فرارسید و قبرش را نبش کردم با کمال تعجب دیدم که مردی با سبیلهای کلفت و بلند و ریش تراشیده در قبر همسرم مدفون است و خبری از همسرم در میان قبر نیست.
از مشاهدهی این قضیهی عجیب و شگفت عقل از سرم پرید و در تفکری عمیق فرورفتم به گونهای که در همان حال، خواب مرا ربود.
در عالم خواب دیدم که کسی میگوید:
«ای مرد دل خوش دار و شادمان باش که همسرت را ملائکه حمل نمودند و به سوی کربلا بردند و در حرم حسینی در طرف پایین پای آن حضرت نزدیک مناره کاشی دفن نمودند و این جسد که میبینی، جثهی فلان مرد عشار و رباخوار است که امروز او را در حرم حضرت سیدالشهدا دفن کرده بودند و ملائکه جای او را با همسرت معاوضه نمودند و زحمت حمل و نقل جنازه را از تو برداشتند.»
من خوشحال و شادمان از خواب برخاستم و فورا عازم کربلای معلی شدم و خداوند به من توفیق کرامت فرمود که به زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشرف شوم. سپس از خادمان حرم مقدس سؤال کردم که در فلان روز - همان روز که عیالم را دفن کرده بودند نام بردم - در پای منارهی کاشی سبز رنگ چه کسی را دفن کردند؟
گفتند که فلان مرد رباخوار را در آن موضع به خاک سپردهاند.
من قضیهی خویش را برای آنها نقل کردم. پس برای کشف حقیقت حال، آن قبر را شکافتند و من جهت معلوم شدن مطلب داخل قبر شدم و دیدم که همسرم در میان لحد خوابیده به همان صورتی که در ولایت خودش او را به خاک سپرده بودند!
پس زیورآلات و جواهراتش را از میان قبر برداشتم و اکنون به حضور شما آمدهام تا تقدیم نمایم.»
مرحوم وحید بهبهانی (ره) نیز دستور دادند تا آنها را میان فقرا و مستحقان تقسیم کنند.[1] .
××××××××
پاورقی:1- دره الواعظین؛خدایی؛ص604