تفکر قال الله الحکیم : (اءولم یتفکروا فى اءنفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمى ) :آیا در نفس خود تفکر نکردند که خدا آسمانها و زمین و هر چه در بین آنهاست همه را به حق و معین آفریده است .(1) امام على علیه السلام : (التفکر یدعو الى البر و العمل به ) :تفکر انسان را به کار نیک و عمل به آن مى خواند(2) شرح کوتاه : تفکر بحال خویش و احوال اهل عالم ، آئینه ایست که بوسیله آن خوبیها نمودار مى شود، و کفاره گناهان مى گردد، قلب روشن مى شود و موجب اصلاح معاد مى شود، و به عاقبت امر خویش متوجه مى گردد و عملش افزون مى شود. تفکر خصلتى است که مانند این عبادت ، خدابندگى نشود چنانچه پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: (یک ساعت فکر کردن بهتر از عبادت یکسال است ). به مرتبه تفکر نمى رسد مگر کسى که خداوند به قلبش نظر کرده باشد و به نور معرفت منور نموده باشد؛ پس با چشم عبرت دنیا را مى نگرد و غافل از حق نمى گردد(3) ******* پاورقی 1:- (سوره روم ، آیه ، 8). 2- (جامع السعادات ، 1/ 166). 3- (تذکرة الحقایق ، ص 29).
دو رکعت نماز حاجت
در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى که در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف ایام در اسم و فعل و حرف بودم و محو فراگرفتن صرف و نحو، در سحر خیزى و تهجد عزمى راسخ و ارادتى ثابت داشتم . در رؤ یاى مبارک سحرى ، به ارض اقدس رضوى تشرف حاصل کرده ام و به زیارت جمال دل آراى ولى الله اعظم ثامن الحجج على بن موسى الرضا - علیه و على آبائه آلاف التحیة والثناء - نایل شدم . در آن لیله مبارکه قبل از آن که به حضور باهرالنور امام علیه السلام مشرف شوم ، مرا به مسجدى بردند که در آن مزار حبیبى از احباءالله بود و به من فرمودند: در کنار این تربت دو رکعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه که برآورده است . من از روى عشق و علاقه مفرطى که به علم داشتم ، نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم .
سپس به پیشگاه والاى امام هشتم سلطان دین رضا - روحى لتربته الفداء، و خاک درش تاج سرم - رسیدم و عرض ادب نمودم . بدون این که سخنى بگویم امام که آگاه به سرّ من بود و اشتیاق و التهاب و تشنگى مرا براى تحصیل آب حیات علم مى دانست ، فرمود: نزدیک بیا، نزدیک رفتم و چشم به روى امام گشودم دیدم آب دهانش را جمع کرد و بر لب آورد و به من اشارت فرمود که بنوش امام خم شد و من زبانم را در آوردم و با تمام حرص و ولع که گویى خواستم لبهاى امام را بخورم ، از کوثر دهانش آن آب حیات را نوشیدم و در همان حال به قلبم خطور کرد که امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود: پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم که هزار علم و از هر درى هزار در دیگرى بر روى من گشوده شد.
پس از آن امام علیه السلام طى الارض را عملا به من بنمود، که از آن خواب نوشین شیرین که از هزاران سال بیدارى من بهتر بود، به در آمدم . به آن نوید سحرگاهى امیدوارم که روز به گفتار حافظ شیرین سخن به ترنم آیم که :
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند(1)
************
پاورقی :1- مجله مسجد، ص 88.- داستانهاى عارفانه در آثار (علامه حسن زاده آملى)-عباس عزیزى
از من بپرسید
صدوق ... به اسنادش .. از ((اصبغ بن نباته )) نقل مى کند: وقتى امیرمؤ منان علیه السلام به خلافت نشست و مردم با او بیعت کردند، عمامه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را بر سر بست و برد آن حضرت را بر تن و نعلین ایشان را به پا کرد و شمشیر پیامبر را بر کمر بست و به سوى مسجد روانه شد و بالاى منبر رفت و نشست و دستانش را برهم گره زد و فرمود:
اى مردم ! پیش از این که مرا از دست بدهید، از من بپرسید! این انبوه علم است و لعاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که به من تزریق کرده است . بپرسید، پس همانا نزد من علم اولین و آخرین است به خدا سوگند! اگر کرسى براى من گذاشته شود، بر آن مى نشینم و به اهل تورات با توراتشان فتوا مى دهم و تا آن جا که تورات به نطق آید و بگوید: راست مى گوید؛ با آن چه که خدا در من نازل کرده فتوا داد. و به اهل انجیل به انجیلشان فتوا مى دهم تا این که انجیل به سخن آید و بگوید: راست مى گوید و با آن چه در من نازل شده فتوا داد و به اهل قرآن با قرآنشان فتوا مى دهم تا این که به زبان آید و بگوید: راست گفت و با آن چه در من نازل شده فتوا داد.
باز حضرت فرمود: پیش از این که از دستم بدهید، بپرسید!
در این هنگام مردى عصا به دست از گوشه مسجد برخاست و مردم را پامال کرد و جلو آمد تا به نزدیکى آن حضرت رسید و گفت : اى امیرمؤ منان ! مرا بر عملى راهنمایى کن که اگر انجام دهم ، از آتش نجات یابم .
حضرت به او فرمود: اى مرد! بشنو و بفهم ، سپس یقین پیدا کن که دنیا بر سه چیز استوار است : به عالم ناطقى که به عملش عمل مى کند، و به ثروتمندى که در مال خود نسبت به اهل دین بخل نمى ورزد و به فقیر صابر. پس وقتى که عالم ، علمش را پوشیده دارد و ثروتمند بخل ورزد و فقیر صبر نکند، واى به حال دنیا! در این هنگام است که عارفان به خدا مى فهمند که دنیا به ابتدایش برگشته است ؛ یعنى : کفر بعد از ایمان آغاز شده است .
اى سایل ! فریب زیادى مساجد و گردهمایى مردمى که جسدهایشان مجتمع است و قلوبشان متفرق ، را نخور.
بعد به امام حسن علیه السلام فرمود: برخیز و به منبر برو و طورى سخن بگو که قریش بعد از من به تو ایراد نگیرند و بگویند: حسن بن على علیه السلام نتوانست نیکو سخن گوید.
امام حسن علیه السلام فرمود: اى پدر! چگونه به منبر بروم و سخن بگویم ، در حالى که تو در میان مجلس هستى و مى شنوى و مى بینى ؟
على علیه السلام فرمود: پدر و مادرم فدایت ! خود را از تو پوشیده مى دارم و مى شنوم و مى بینم ، ولى تو مرا نمى بینى .
آنگاه امام حسن علیه السلام به منبر رفت و حمد و ثناى خدا را به شیوه بلیغ و شریفى به جا آورد و درود مختصرى بر پیامبر فرستاد و شروع به سخن کرد و فرمود:
اى مردم ! از جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: ((من شهر علم و على علیه السلام دروازه آن است ؛ هر کس بخواهد وارد شهرى شود، باید از دروازه آن وارد گردد)).
سپس از منبر پایین آمد. امیرمؤ منان او را در آغوش گرفت و به سینه چسباند.
بعد به امام حسین علیه السلام فرمود: پسر! برخیز و به منبر برو و طورى سخن بگو که قریش بعد از من بر تو ایراد نگیرند و بگویند: حسین بن على علیه السلام چیزى نمى داند، و باید سخت ادامه سخن برادرت باشد.
امام حسین علیه السلام بالاى منبر رفت و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و بر پیامبر درود مختصرى فرستاد و شروع به سخن کرد و فرمود:
اى مردم ! از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: ((على علیه السلام شهر هدایت است ؛ هرکس داخل آن شود، نجات مى یابد و هر کس از آن تخلف ورزد، هلاک مى گردد)).
امیر مؤ منان او را هم به سینه چسباند و بوسید و فرمود: اى مردم ! شاهد باشید که این دو، فرزندان رسول خدا و امانتهاى او هستند که به من سپرده و من هم به شما مى سپارم . اى مردم ! رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در مورد آن ها از شما خواهد پرسید)).(1)
*********
پاورقی :1- رساله حول الرویه ، ص 129 - 125. .- داستانهاى عارفانه در آثار (علامه حسن زاده آملى)-عباس عزیزى
نماز، جنگ با شیطان است
همه ما با کلمه محراب آشنا هستیم ، این کلمه در قرآن نیز درباره محلّ نماز زکریّا علیه السّلام آمده است . (( هو قائم یصلّى فى المحراب ))( 1)
محراب در لغت یعنى محلّ حرب وجنگ ، پس نماز وحضور در محرابِ عبادت ، قیام براى جنگ با ابلیس است .
اگر انسان هر روز چند بار در محلى قرار بگیرد که نامش محل جنگ باشد، جنگ با هوس ها و شیطان ها و طاغوت ها، القاى این کلمه چه تاءثیرى در فرد و جامعه دارد؟
بگذریم که امروز به خاطر فرهنگ غلط، محراب ها را تزیین مى کنند وگل بوته هاى کاشى کارى ها، صحنه را درست به عکس کرده وبه جاى فرار شیطان جولانگاه او قرار داده است .
روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به فاطمه علیها السّلام فرمود:
این پرده را از جلو دید من بردار، زیرا گلِ روى این پارچه ، در حال نماز توجّه مرا از بین مى برد.
ولى ما امروز مبلغ سنگینى خرج مى کنیم تا محراب را با انواع کاشى تزیین کنیم . نمى دانم چرا به اسم شعائر مذهبى و هنر معمارى ، از متن اسلام دور مى شویم ؟ اسلام هر چه عمیق ولى بى آلایش معرفى شود جاذبه بیشترى خواهد داشت . ما با این همه تزیینات چند نفر را به مسجد جذب کرده ایم و اگر بودجه این تشریفات را صرف نیازهاى ضرورى جوانان کنیم چقدر جذب خواهیم کرد؟
نماز و توحید
((انّنى انا اللّه لااله الاّ انا فاعبدنى واقم الصلوة لذکرى ))( 2)
رابطه نماز و توحید بسیار نزدیک است ، توحید ما را به سوى نماز مى کشاند و نماز روح توحید ما را زنده مى کند. نماز با تکبیر آغاز مى شود و در هر رکعت بعد از پایان سوره ، قبل و بعد از رکوع و هر سجده و در پایان هر نماز، مستحب است اللّه اکبر بگوئیم . در ذکر رکوع و سجود، سبحان اللّه مى گوئیم و در رکعت سوم وچهارم ((لااله الا اللّه )) مى گوئیم که همه مایه صیقل دادن روح توحید و جلوه دادن روح ایمان است .
بریدن از نماز، زمینه گرایش به مفاسد
((فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة واتّبعوا الشهوات ))( 3)
پس از انبیا گروهى جانشین آنها شدند که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروى نمودند.
این آیه ، ابتدا ضایع شدن نماز را مطرح کرده و سپس در دام شهوات قرار گرفتن را. چون نماز ریسمان ارتباط با خداست ، همین که پاره شد، افتادن در وادى تباهى حتمى است ، همچون گسستن بند تسبیح ، که همه دانه ها در اثر آن پخش و گم مى شوند.(4)
******
پاورقی :1- آل عمران ، 38 - 39.
2- طه ، 14.
3- مریم ، 59.
4- یکصد و چهارده نکته در باره نماز- حجة الاسلام محسن قرائتى
بهلول و قبرها
نقل کرده اند بهلول چوبى را بلند کره بود و بر قبرها مى زد، گفتند: چرا چنین مى کنى ، مى گفت صاحب این قبر دروغگوست ، چون تا وقتى در دنیا بودم دایم مى گفت : باغ من ، خانه من ،مرکب من و... ولى حالا همه را گذاشته و رفته است و هیچ یک از آنها، مال او نیست !!(1)
********
پاورقی :1- در محضر استاد، ص 73. .- داستانهاى عارفانه در آثار (علامه حسن زاده آملى)-عباس عزیزى
باغ هاى بهشت
در زبان و قلب و در همه حال به یاد خدا بودن .
نقل است که پیامبر اکرم فرمود: ((در باغهاى بهشت بخرامید!))
پرسیدند: ((باغهاى بهشت چیست ؟))
فرمود: ((ذکر خدا در صبح و شب . پس به یاد و ذکر خدا باشید. هر کس که خواهد بداند، چه قدر و منزلتى نزد خداى دارد، بنگرد که قدر و منزلت خداى نزد او چقدر است ؟ چون خداوند بنده اش را همان اندازه قدر مى نهد، که بنده او را. بدانید که بهترین و پاکیزه ترین و والاترین اعمالتان نزد خداوند، و بهتر از هر چیزى که خورشید بر آن تابیده است ، ذکر و یاد خداوند سبحان است . خداى تعالى فرموده است : من همنشین کسى هستم که به ذکر و یاد من باشد، و چه منزلت و ارزشى بالاتر از همنشینى با خداى سبحان ؟!)).(1) (2)
*******
پاورقی :1- دیلمى ، ارشاد القلوب ، باب سیزدهم .
2- رساله لقاء الله ، ص 199 - 198. .- داستانهاى عارفانه در آثار (علامه حسن زاده آملى)-عباس عزیزى
نماز، کلید قبولى تمام عبادات
در اهمیّت نماز، همین بس که در روایات مى خوانیم : اگر نماز، قبول شود، عبادات دیگر هم قبول مى شود، ولى اگر نماز مردود شود، کارهاى دیگر هم ردّ خواهد شد.(1)
پیوند پذیرش عبادات دیگر به قبولى نماز، نقش کلیدى آن را نشان مى دهد.
مثل آنکه اگر پلیس ، از شما گواهینامه رانندگى بخواهد، شما هر مدرک و کارت شناسایى معتبر دیگرى هم ارائه دهید، پذیرفته نیست . مجوّز رانندگى ، داشتن گواهینامه است ، و بدون آن ، تمام مدارک ، بى اثر خواهد بود.
در قیامت نیز مجوّز عبور از صراط، اقامه نماز است وبدون آن هیچ عبادتى قبول نمى شود.
نماز، اوّلین کلام و آخرین وصیّت
در بعضى روایات مى خوانیم که نماز، هم اوّلین سفارش انبیا بوده (2) و هم آخرین وصیّت اولیا.(3)
در تاریخ زندگى امام صادق آمده است که حضرت در آخرین لحظه هاى عمر مبارک خود چشم باز کرده و فرمود: تمام بستگانم را جمع کنید و سپس فرمود:
شفاعت ما شامل کسانى که نسبت به نماز سهل انگارى کنند نخواهد شد.(4)
نماز، وسیله آزمایش خود
در حدیث مى خوانیم که هر کس مى خواهد بداند مقام و ارزش او نزد خداوند چگونه است ، ببیند که خداوند نزد او چه مقامى دارد.(5) اگر اذان نماز نزد تو بزرگ و محترم بود، تو نیز نزد خداوند احترام دارى و اگر نسبت به انجام فرمان او بى تفاوت بودى ، مقام و ارزشى نزد او ندارى و همچنین اگر نماز ترا از فساد و فحشا بازداشت نشانه تاءثیر و قبولى نماز است .
نماز اوّلین سؤ ال در قیامت
در حدیث مى خوانیم اوّلین چیزى که در قیامت مورد سؤ ال و حساب قرار مى گیرد نماز است .(6)
آرى ، اوّلین واجب بر هر مکلّفى قبل از روزه و خمس و زکات و حج و... نماز است و طبیعى است که در قیامت نیز در اوّلین فرصت ، از اوّلین تکلیف سؤ ال شود.
نماز یاد خداست
خداوند به حضرت موسى مى فرماید: ((اقم الصلوة لذکرى ))(7) براى یاد من نماز به پا دار.
نماز، ذکرى است زبانى وقلبى ، با روشى مخصوص و شیوه اى ابتکارى که اعضاى بدن از موى سر تا نوک پا در آن نقش دارند. هنگام وضو، هم روى سر را مسح مى کنیم و هم روى پا را، هنگام سجده هم پیشانى بر زمین نهاده مى شود هم انگشت پا، در طول نماز هم زبان ذکر او مى گوید هم دل به یاد اوست . چشم ها باید خاشع باشد، کمر در رکوع خم شود، دست ها هنگام گفتن ((اللّه اکبر)) بالا بیاید، گردن ، صاف ودر رکوع کشیده شود، به هر حال در نماز همه اعضا به نحوى در خدمت یاد خدا هستند.(8)
******
پاورقی :1- بحار، ج 82، ص 236.
2- وسائل ، ج 3، ص 26.
3- مستدرک ، ج 1، ص 173.
4- بحار، ج 47، ص 2.
5- بحار، ج 75، ص 199.
6- بحار، ج 7، ص 267.
7- طه ، 14.
8- یکصد و چهارده نکته در باره نماز- حجة الاسلام محسن قرائتى
ده اندرز از امام صادق
1 - اگر خداوند عهده دار روزى تو است ،پس چرا غم روزى خود مى خورى ؟
2 - اگر روزى هر کس معین است ،پس چرا اینقدر حرص مى زنى ؟
3 - اگر حساب حق است ،براى چه این همه مال مى اندوزى ؟
4 - اگر پاداش خدا حق است ، چرا تااین اندازه بخل مى ورزى ؟
5 - اگر کیفر از آتش دوزخ است ، چرا این همه مرتکب گناه مى شوى ؟
6 - اگر مرگ حق است ، چرا اینقدر شاد مان هستى ؟
7 - اگر همه چیز در محضر خدا است ، براى چه مکر و حیله مى کنى ؟
8 - اگر گذشتن بر پل صراط حق است ، پس به چه چیز مى بالى و چرا به خود مغرورگشته اى ؟
9 - اگر همه چیز به قضا و قدر الهى است ، پس چرا اینقدر اندوهگین مى باشى ؟
10 - اگر دنیا فانى است ، پس دلبستگى به آن براى چیست ؟(1)
ما نصیحت به جاى خود کردیم
روزگارى در این بسر بردیم
گر نیاید به گوش رغبت کس
بر رسولان پیام باشد و بس (2)
****
پاورقی:1- خصال / ص 526.
2- کشکول جبهه
فرمایش پیامبر درباره خلفای دوازده گانه
امام احمد بن حنبل از جابر بن سمره نقل کرده می گوید: شنیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود:
«یَکُونُ بَعدی اِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُریْشٍ؛
یعنی:
بعد از من دوازده نفر خلیفه خواهند بود که همه آنان از قریش هستند». [1] .
این حدیث در سطح عجیبی از آن حضرت نقل شده که به هیچ وجه قابل شک و تردید نیست و اهل حدیث به متواتر بودن آن اذعان کرده اند؛ مثلاً احمد بن حنبل آن را در مسند خویش، ج 5، با 34 سند از جابر بن سمره نقل می کند بدین طریق: ج 5، ص 86 با یک سند، ص 87 با دو سند، ص 88 با دو سند، ص 89 با یک سند، ص 90 با سه سند، ص 92 با دو سند، ص 93 با سه سند، ص 94 با یک سند، ص 95 با یک سند، ص 96 با دو سند، ص 97 با یک سند، ص 98 با چهار سند، ص 99 با سه سند، ص 100 با یک سند، ص 101 با دو سند، ص 106 با دو سند، ص 107 با دو سند، ص 108 با یک سند و در بعضی از آنها به جای «خلیفه» کلمه «امیر» ذکر شده است. می شود گفت: مسند جابر بن سمره را در نقل احمد بن حنبل نوعاً این حدیث تشکیل می دهد [2] و در ینابیع المودّه [3] نقل شده است که «کُلُّهُمْ مِنْ بَنِی هاشِمٍ؛ همه آنان از بنی هاشم هستند».
این حدیث در صحیح بخاری [4] از جابر بن سمره چنین نقل شده است:
«قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ یَقُولُ: یَکُونُ اِثْنا عَشَرَ اَمِیراً فَقَالَ کَلِمَةً لَمْ اَسْمَعْها فَقالَ اَبِی اِنَّهُ قَالَ: کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ».
یعنی:
«شنیدم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: دوازده نفر امیر خواهند بود، کلمه دیگری فرمود که من نشیندم، پدرم گفت: پیامبر فرمود: همه آنان از قریش خواهند بود».
ابو میسای ترمذی آن را در صحیح [5] خود به عبارت: «یَکُونُ بَعْدِی اِثْنا عَشَرَ أَمِیراً... کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ» نقل کرده و اضافه می کند که حدیثی است حسن و صحیح و می افزاید که این حدیث از ابن مسعود و عبداللّه بن عمر نیز نقل شده است.
«مسلم بن حجاج نیشابوری» آن را در صحیح [6] خود با شش طریق نقل نموده است. و نیز ابو داوود آن را در سنن خود نقل می کند [7] همچنین حاکم نیشابوری [8] و صاحب کنزالعمّال [9] آن را با سه طریق از ضحاک بن قیس و جابر بن سمره و ابن مسعود نقل کرده اند.
سیوطی می گوید: «این حدیث با الفاظ مختلف منقول است و آنگاه آن را با نُه عبارت نقل می کند» [10] حافظ بن حجر از عبداللّه بن عمر نقل کرده می گوید: از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم شنیدم که می فرمود:
«یَکُونُ خَلْفِی اِثْنا عَشَرَ خَلِیفَةً، أبُو بَکْرٍ لا یَلْبَثُ اِلاّ قَلِیلاً؛
یعنی:
بعد از من دوازده نفر خلیفه خواهند شد، ابوبکر زندگی نمی کند مگر مدت کوتاهی».
بعد می گوید: قسمت اوّل این حدیث، متّفق علیه است، بخاری و مسلم و دیگران آن را با طرق عدیده نقل کرده اند. [11] .
نا گفته نماند که: لازم نیست بیشتر از این در باره این حدیث شریف صحبت شود؛ زیرا صحت و حتمی بودن آن جای بحث نیست و همه آن را قبول کرده و به صدورش از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم اذعان نموده اند، مهم این است که بدانیم منظور آن حضرت از این دوازده نفر چه اشخاصی هستند؟
یک اعتراف جالب
لازم است این سخن را از زبان یکی از برادران اهل سنّت بشنویم، حافظ قندوزی حنفی در ینابیع [12] می گوید: بعضی از محقّقین گفته اند که شرح زمان و تعریف کون و مکان نشان داده که مراد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از حدیث «اِثْنا عَشَرَ خَلِیْفةً» دوازده نفر از اهل بیت و عترت آن حضرت است؛ زیرا این حدیث بر خلفایی که از صحابه بودند حمل نمی شود؛ چون آنان از دوازده کمتر بودند، بر خلفای اموی نیز قابل حمل نیست؛ چون آنان از دوازده نفر بیشتر بودند، وانگهی همه ستمگر فاحش بودند بجز عمر بن عبدالعزیز؛ و نیز آنان از بنی هاشم نبودند و حال آنکه آن حضرت فرموده: «کُلُّهُمْ مِنْ بَنِی هاشِمْ» چنانکه در روایت جابر آمده است...
و نیز نمی شود بر ملوک عبّاسی حمل نمود؛ چون از دوازده نفر بیشتر بودند و آیه (... قُلْ لا أسئلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً...) [13] و حدیث کساء را مراعات نکردند. پس ناچار باید این حدیث بر دوازده نفر از اهل بیت آن حضرت حمل شود؛ چون آنان اعلم اهل زمان و اجلّ و اتقی و اورع از همه بودند و در نسب از همه بالاتر و در حسب افضل و در نزد خدا محترمتر بودند و علومشان به سبب وراثت و لدنی بودن، به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم متصل بود.
دلیل دیگر این حمل، حدیث ثقلین و احادیث دیگری است که به طور وافر در این کتاب (ینابیع المودّه) و در کتاب های دیگر نقل شده است... به عقیده نویسنده، تردیدی نیست که منظور رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از همه این احادیث، دوازده امام، یعنی: علی و اولاد او علیهم السّلام بوده است.{14}
********
[1] مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 92.
[2] نگارنده این مطلب را اوّل بار در کتاب منتخب الاثر، ص 12 دیدم، آنگاه به مسنداحمد مراجعه کرده ومحلهایش را شمردم، مطابق نقل منتخب الاثر، 34 طریق بود.
[3] ینابیع الموده، باب 77، ص 445.
[4] صحیح بخاری، ج 9، قبل از باب اخراج الخصوم، ص 101.
[5] صحیح ترمذی، ج 4، کتاب الفتن، باب ما جاء فی الخلفاء، ص 501.
[6] صحیح مسلم، ج 2، کتاب الاماره، باب اوّل، ص 121 و 122.
[7] سنن ابوداوود، ج 2، کتاب المهدی، ص 421.
[8] مستدرک حاکم، ج 3، کتاب معرفة الصحابه (ذکر جابر بن سمره) ص 617.
[9] کنزالعمّال، حاشیه، مسند احمد، ج 5، ص 312.
[10] سیوطی، تاریخ الخلفاء، فصل مدت خلافت در اسلام، ص 10.
[11] ابن حجر، صواعق محرقه، فصل ثالث از باب اوّل، ص 18.
[12] ینابیع المودّه، باب 77، ص 446.
[13] سوره انعام، آیه 90.
{14}اتفاق در مهدی موعود -سید علی اکبر قرشی اسلامی
نماز، میزان سنجش ایمان
قرآن مى فرماید: ((و انّها لکبیرة الاّ على الخاشعین ))(47) نماز بار سنگینى است مگر براى افراد خاشع .
بنابراین هرگاه احساس کردیم نماز براى ما سنگین است باید بفهمیم روح خشوع نسبت به پروردگارمان نداریم و رفتن خشوع زمینه بى تفاوتى و کبر است .
امام سجّاد علیه السّلام در دعاى سحر ماه رمضان که نامش دعاى ابوحمزه ثمالى است ، در ضمن مناجات هاى خود فلسفه سنگینى نماز را تحلیل مى کند و مى گوید:
خدایا! چرا هنگام نماز نشاط ندارم ؟
شاید مرا از درگاه خود رانده اى !
شاید بخاطر یاوه گوئى ها توفیقم کم شده !
شاید مرا صادق نمى دانى !
شاید رفیق بد در من اثر گذاشته و ...
به هر حال سنگینى نماز علامت خطر است .
نماز، درگاه لطف خدا
افراد دیگر غیر از خداوند، یا لطفى ندارند یا لطفشان ناچیز و محدود است ، یا لطف خود را به دیگران نمى رسانند و یا با هزار منّت ذرّه اى محبّت دارند و اگر لطفى کنند از بهره خودشان کم مى شود. امّا خداوند:
1- لطفش بى نهایت است .
2- باب لطف او همیشه به روى همه باز است .
3- دعوت به ورود هم کرده است .
4- از ورود دیگران در مدار لطفش شاد مى شود.
5 - مردم را بدون هدیه و رشوه و با دست خالى مى پذیرد.
6- رابطه با او و بهره گیرى از الطاف او نه زمان مى خواهد نه زمین ، نه واسطه مى خواهد، نه رابطه و نه هیچ شرطى دیگر، فقط صداقت قلبى کافى است . صادقانه به لغزش خود اقرار کنیم و به درگاه او رو آوریم .(2)
******
پاورقی :1- بقره ، 45.
2.. یکصد و چهارده نکته در باره نماز- حجة الاسلام محسن قرائتى