ده هزار نیرو در مقابل میلیاردها
حضرت عبدالعظیم حسنی رحمة اللّه علیه حکایت کند:
روزی خدمت حضرت جواد الا ئمّه علیهم السلام عرض کردم: یاابن رسول اللّه! امیدوارم که شما قائم از اهل بیت محمّد صلی الله علیه و آله باشید.
امام جواد علیه السلام فرمود: ای ابوالقاسم! هر یک از ما ائمّه، در زمان و موقعیّت خود، قائم و مجری احکام الهی و هدایت گر مردم به سوی دین خدا می باشیم.
ولیکن آن قائمی که خداوند به وسیله او زمین را از شرک و فساد پاک می گرداند و عدل و داد را می گستراند، ولادتش مخفی و پنهان می باشد و از دید انسان ها غایب و نامعلوم خواهد بود، بردن نام او در زمان غیبتش حرام است.
او هم نام و هم کُنیه با حضرت رسول، محمّد صلی الله علیه و آله می باشد؛ طیّ الا رض می نماید و زمین برایش می چرخد، تمام مشکلات برایش آسان می گردد و سختی ها و ناملایمات در مقابل حضرتش ذلیل و متواضع می باشند.
به تعداد اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله در جنگ بدر یعنی سیصد و سیزده نفر از دورترین سرزمین ها برایش احضار و اجتماع می نمایند که خداوند متعال در قرآن، نیز به آن اشاره نموده: أیْنَ ما تَکُونُوا یَاْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمیعا إنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیٍّْءٍ قَدیرٌ. [1] .
یعنی؛ هر کجا باشید، خداوند شما را حاضر می گرداند، زیرا که او بر هر کاری قادر و توانا است.
و چون این تعداد نفرات تکمیل گردد، با حضرت قائم عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف عهد و پیمان ببندند، ده هزار نیروی کمکی دیگر برایش می رسد و با اذن خداوند متعال قیام و خروج می نماید؛ و دشمنان و مخالفان خداوند را به قدری به هلاکت می رساند تا خدا از او راضی گردد.
حضرت عبدالعظیم حسنی گوید: اظهار داشتم: ای مولا و سرورم! چگونه به رضایت و خوشنودی پروردگار، علم پیدا می کند؟
فرمود: خداوندِ توانا، در قلب و درونش رحمت و رأفت ایجاد می گرداند.
و چون امام زمان علیه السلام داخل مدینه منوّره شود، دو بُت لات و عُزّی را خارج نماید و آن ها را در حضور افراد به آتش می کشد. [2] .
*****
پاورقی:[1] سوره بقرة: آیه 148.
[2] احتجاج طبرسی: ج 2، ص 481، ح 324، إعلام الوری: ج 2، ص 242، إ کمال الدّین: ص 377، ح 2، کفایة الا ثر: ص 281، با مختصر تفاوتی در الفاظ.
چهل داستان وچهل حدیث ازامام زمان(ج)-عبدالله صالحی
آشنایی به درون و استجابت دعا
قاسم بن العلاء حکایت کند:
روزی مشکلات خود را در نامه ای نوشتم و اظهار داشتم که مدّتی از عمر من سپری گشته و فرزندی ندارم، سپس آن نامه را برای حضرت صاحب الزّمان علیه السلام فرستادم.
پس از مدّتی کوتاه جواب نامه آمد ولی اشاره ای نسبت به فرزند نفرموده بود؛ پس نامه ای دیگر برای حضرت نوشتم و تقاضا کردم تا دعائی نماید که خداوند، فرزندی پسر به من عنایت فرماید و نامه را ارسال کردم؛ در حالی که هیچ خبری از وضعیّت همسرم نداشتم.
و چون جواب نامه آمد، نوشته بود: خداوندا! فرزندی پسر، عطایش فرما که چشمش به آن روشن گردد و وارث او باشد.
پس به منزل رفته و از همسرم جویا شدم که آیا آبستن می باشد؟
پاسخ داد: بلی، ناراحتی و مانعی که وجود داشت برطرف شد و در حال حاضر آبستن می باشم؛ و خداوند متعال به برکت دعای حضرت، فرزندی پسر به من عنایت فرمود. [1] .
****
پاورقی:[1] اثبات الهداة: ج 3، ص 701، ح 141، مدینة المعاجز: ج 8، ص 106، ح 2721، بحارالا نوار: ج 51، ص 303، س 20.
چهل داستان وچهل حدیث ازامام زمان(ج)-عبدالله صالحی
تلخى گوش و شورى آب چشم
ابن ابى لیلى - که یکى از دوستان امام جعفر صادق علیه السلام است - حکایت نماید:
روزى به همراه نعمان کوفى به محضر مبارک آن حضرت وارد شدیم ، حضرت به من فرمود: این شخص کیست ؟
عرض کردم : مردى از اهالى کوفه به نام نعمان مى باشد، که صاحب راءى و داراى نفوذ کلام است .
حضرت فرمود: آیا همان کسى است که با راءى و نظریّه خود، چیزها را با یکدیگر قیاس مى کند؟
عرض کردم : بلى .
پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان ! آیا مى توانى سرت را با سایر اعضاء بدن خود قیاس نمائى ؟
نعمان پاسخ داد: خیر.
حضرت فرمود: کار خوبى نمى کنى ، و سپس افزود: آیا مى شناسى کلمه اى را که اوّلش کفر و آخرش ایمان باشد؟
جواب گفت : خیر.
امام علیه السلام پرسید: آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى ؟
اظهار داشت : خیر.
ابن ابى لیلى مى گوید: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم : فدایت شوم ، شما خود، پاسخ آن ها را براى ما بیان فرما تا بهره مند گردیم .
بنابراین حضرت صادق علیه السلام در جواب فرمود: همانا خداوند متعال چشم انسان را از پیه و چربى آفریده است ؛ و چنانچه آن مایع شور مزّه ، در آن نمى بود پیه ها زود فاسد مى شد.
و همچنین خاصیّت دیگر آن ، این است که اگر چیزى در چشم برود به وسیله شورى آب آن نابود مى شود و آسیبى به چشم نمى رسد؛ و خداوند در گوش ، تلخى قرار داد تا آن که مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.
و بى مزّه بودن آب دهان ، موجب فهمیدن مزّه اشیاء خواهد بود؛ و نیز به وسیله رطوبت حلق به آسانى اخلاط سر و سینه خارج مى گردد.
و امّا آن کلمه اى که اوّلش کفر و آخرش ایمان مى باشد: جمله (لا إ له إ لاّ اللّه ) است ، که اوّل آن (لا اله ) یعنى ؛ هیچ خدائى و خالقى وجود ندارد و آخرش (الاّ اللّه ) است ، یعنى ؛ مگر خداى یکتا و بى همتا.(1)
******
پاورقی:1- بحارالا نوار: ج 2، ص 295، ح 14، به نقل از علل الشّرایع .
معجزه حیات چهار پرنده
یکى از اصحاب حضرت ابا عبداللّه ، امام جعفر صادق علیه السلام حکایت کند:
روزى به همراه بعضى از دوستان به مجلس شریف و مبارک آن حضرت شرفیاب شدم ؛ و من از محضر مقدّسش پیرامون این آیه شریفه قرآن :
خُذْ أ رْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إ لَیْکَ سؤ ال کردم بر این که آیا آن پرندگان از یک جنس و یک نوع ؛ و یا آن که از انواع پرندگان متفاوت بودند؟
امام صادق علیه السلام فرمود: آیا دوست دارید تا همانند آن را به شما ارائه و نشان دهم ؟
همگى در پاسخ گفتیم : بلى .
حضرت در همان حالتى که نشسته بود صدا زد: طاووس !
ناگهان طاووسى پروازکنان جلوى حضرت آمد، بعد از آن صدا زد: کلاغ ! و کلاغى هم نزد حضرت آمد؛ و سپس یک کبوتر و یک باز شکارى را صدا نمود و آن دو نیز نزد حضرت حاضر شدند.
بعد از آن امام علیه السلام دستور داد تا سر آن چهار پرنده را بریدند؛ و پر و بال آن ها را کَنْدند و بدن هاى آن ها را قطعه قطعه کردند و سپس تمام گوشت و پوست آن ها را درهم آمیختند.
پس از آن امام علیه السلام سر طاووس را به دست خود گرفت و آن را صدا زد.
ناگهان دیدم مقدارى از استخوان ها، گوشت ها و پرها حرکتى کردند و از مابقى جدا گشته و به هم پیوستند.
بعد از آن ، حضرت سر طاووس را رها نمود و آن سر به بدن متّصل شد؛ و طاووس حرکت کرد و صحیح و سالم جلوى امام صادق علیه السلام ایستاد.
سپس حضرت کلاغ و باز شکارى و کبوتر را یکى پس از دیگرى صدا زد و جریان را به همان شکل انجام داد؛ و آن ها هم زنده شدند و در مقابل حضرت سر پا ایستادند.(1 (
*****
پاورقی:1- اثبات الهداة : ج 3، ص 114، ح 135.
رفع حاجت بوسیله جنّ
محمّد بن مسلم به نقل از دربان امام صادق علیه السلام به نام مفضّل بن عمر حکایت کند:
روزى دو نفر از دوستان و اصحاب آن حضرت مقدارى پول نقد و دیگر اجناس از خراسان به سوى مدینه مى آوردند؛ در بین راه ، عبورشان به شهر رى افتاد.
در آنجا یکى دیگر از دوستانشان نیز کیسه اى پول تحویل آن ها داد تا خدمت امام صادق علیه السلام تحویل دهند؛ و مرتّب از آن کیسه محافظت و نگه دارى مى کردند، که مبادا مفقود شود.
همین که وارد مدینه منوّره شدند، قبل از آن که به حضور امام صادق علیه السلام شرفیاب شوند، به جستجوى اموال و اشیاء پرداختند، ناگاه با حالت تعجّب دیدند، که تمام آن ها موجود است ؛ مگر کیسه اءمانى آن مردى که در بین راه براى حضرت فرستاده بود، هر چه تلاش کردند، آن کیسه را نیافتند.
یکى از آن دو نفر به دیگرى گفت : خدا به فریاد ما برسد، چه جوابى به حضرت بدهیم ؟
دیگرى پاسخ داد: آن حضرت کریم و بزرگوار است ، عذر ما را مى پذیرد، او مى داند که ما مقصّر نیستیم .
به هر حال اموال و پول ها را برداشتند و به محضر مبارک امام صادق علیه السلام شرفیاب شدند؛ و سپس آن اموال را به خدمت حضرتش تقدیم کردند.
حضرت پیش از آن که آن اموال را بررسى و محاسبه نماید که چیست و چقدر است ، فرمود: کیسه آن مرد رافضى ، که از شهر رى براى ما فرستاده بود کجا است ؟
آن ها جریان خود را تعریف کردند.
امام علیه السلام فرمود: اگر آن را ببینید، مى شناسید؟
گفتند: بلى ، آن را مى شناسیم .
حضرت پیش خدمت خود را صدا زد و فرمود: آن کیسه را بیاور، همین که کیسه را آورد، گفتند: این همان کیسه است .
و در این لحظه امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: شبان گاه به مقدارى پول محتاج شدم ، یکى از جنّیان را که از دوستان و شیعیان ما بود فرستادم تا کیسه را از بین اموال بردارد و بیاورد.(1)
******
پاورقی:1- بحارالا نوار: ج 47، ص 65، ح 5، به نقل از بصائرالدّرجات : ج 2، ب 18، ص 27.
کرامات الرضویه (ع )-9
شفاى درد
شب جمعه چهاردهم ماه شوال سنه 1343 هجرى قمرى خانمى بنام فاطمه دختر فرج الله خان زوجه حاج غلامعلى جوینى ساکن سبزوار شفاء یافت چنانچه شوهرش نقل کرده :
زوجه ام بعد از وضع حمل بیمار شد تا گرفتار تب دائم گردید و تب او به 37 الى چهل درجه مى رسد و هرچه دکتران سبزوار در معالجه او سعى کردند فائده نبخشید بلکه بمرضهاى دیگر دچار گردید.
یکى از اطباء گفت خوب است او را به جهت تغییر آب و هوا بخارج شهر ببرى . مریضه چون این سخن را شنید به من گفت حال که دکتر چنین گفته است بیا و منّتى بر من گذار باینکه مرا بزیارت حضرت رضا (ع ) ببر تا شفاى خود را از آنحضرت درخواست کنم یا در آنجا بمیرم .
من راءى او را پسندیدم و حرکت نموده تا به مشهد مشرف شدیم و چهار روز نزد طبیبى که او را مؤ یدالاطباء مى گفتند براى معالجه رجوع کردیم لکن اثر بهبودى ظاهر نشد.
آنگاه به دکتر آلمانى رجوع نمودیم و او پس از معاینه گفت بایستى یکسال لااقل معالجه شود. پس بیست روز مشغول معالجه گردید. لکن عوض بهبودى مرض شدت کرد بنحویکه زمین گیر شد و نتوانست حرکت کند.
لذا من خودم نزد دکتر مى رفتم و دستور مى گرفتم تا روز سه شنبه یازدهم شوال وقتى که رفتم دیدم حاج غلامحسین جابوزى با جماعتى نزد دکتر آمدند و حاجى مذکور به دکتر گفت دیروز حضرت رضا (ع ) دختر مرا شفاء مرحمت فرموده و اینک او را آورده ام تا معاینه کنى همان قسمى که دیروز معاینه نمودى پس دکتر دست دختر را سوزن زد و فریاد او از سوزش بلند شد.
دکتر دانست که دستش صحت یافته خوش وقت شد و گفت : من تو را باین کار دلالت کردم . آنگاه بدیلماج خود گفت بنویس که من دیروز کوکب مشلوله را معاینه کردم و علاجى براى او نیافتم مگر به نظر پیغمبر یا وصى او. و امروز او را سلامت دیدم و شکى در شفاى او ندارم .
حاج غلامحسین مى گوید: بدیلماج گفتم به دکتر بگو چرا مرا به توسل بامام راهنمائى نکردى ؟ جواب داد که او مردى بود بیابانى و محتاج بدلا لت بود لکن تو مردى باشى تاجر و با معرفت احتیاج بدلا لت نداشتى .
پس من اجازه حمام براى او خواستم اذن نداد. گفتم براى بردن بحرم و توسل بامام چاره اى نیست از اینکه حمام رود و پاکیزه شود گفت پس بحمام معتدل الحراره رود. بالجمله نزد مریضه خود آمدم و حکایت شفاى کوکب را بوى گفتم و او بگریه در آمد من باو گفتم تو نیز شب جمعه شفاى خود را از امام هشتم (ع ) بگیر پس روز پنجشنبه بهمراهى زنى بحمام رفته و عصرى بحرم مطهر تشرف حاصل کرده و شفاى خودش را از حضرت گرفت . و اما خود آن زن گفته است چون خبر شفا یافتن کوکب را شنیدم دلم شکست با خود گفتم من بامید شفا به مشهد آمده ام لکن چه کنم که بمقصود نرسیدم تا اینکه پیش از ظهر روز چهارشنبه خوابیده بودم .
در عالم رؤ یا سید بزرگوارى را دیدم که عمامه سیاه بر سر و قرص نانى بزیر بغل داشت آن نان را بیک طرفى گذارد و بآن علویه که پرستار من بود فرمود این نان را بردار این سخن را فرمود از نظر غائب شد چون بیدار شدم قدرت برخواستن و نشستن در خود یافتم و حال آنکه پیش از خواب حالت حرکت در من نبود.
پس فهمیدم که تب قطع شده و ساعت بساعت حالم بهتر مى شد تا شب جمعه که بحرم مطهر رفته توسل جستم و بامام اظهار درد دل مى نمودم که از سبزوار بامیدى بدربارت آمده ام نه بامید طبیب حال یا مرگ یا شفاء مى خواهم .
اتفاقا در حرم پهلوى زوجه حاج احمد بودم که شفاء یافت . من همین قدر دیدم نورى ظاهر شد که دلم روشن گردید. مانند شخص کورى که یکمرتبه چشمانش بینا گردد و در آنحال هیچ دردى و کسالتى در خود نیافتم به نظر مرحمت امام هشتم (ع ) و شوهرش حاج غلامحسین گفت : بعد از سه روز او را نزد دکترش بردم دکتر پرسید: در این چند روز گذشته کجا بودى .
گفتم به جهت اینکه امام ما، مریضه مرا شفا داده و او را آورده ام که مشاهده نمایى . سپس دکتر آلمانى او را معاینه کرد و گفت او را هیچ مرضى نیست . آنگاه گفتم خواهش دارم که در این خصوص چیزى بنویسى که براى ما حجتى باشد.
دکتر مضایقه نکرد و بدیلماج گفت بنویس فاطمه زوجه حاج غلامعلى سبزوارى مدت یکماه در تحت معالجه من بود و علاج نشد و امروز او را معاینه کردم و سلامت دیدم .(2)
با تو پیوستم و از غیر تو دل ببریدم
آشناى تو ندارد سر بیگانه و خویش
بعنایت نظرى کن که من دل شده را
نرود بى مدد لطف تو کارى از پیش
آخر اى پادشه حسن و ملا حت چه شود
گر لب لعل تو ریزد نمکى بر دل ریش
*******
کرامات الرضویه (ع ) - على میرخلف زاده
بانگ رحیل
اگر اینان نبودند!...
خداوند رحیم به غافلین مى فرماید:
یَابْنَ آدَمَ!
1. کَیْفَ لا تَجْتَنِبُونَ الْحَرامَ؟!
2. وَلاَ اکْتِسَابَ الاْ ثامَ؟!
3. وَلا تَخافُونَ النّیرانَ؟!
4. وَلا تَتَّقُونَ غَضَبَ الرَّحْمانِ؟!
فَلَوْلا:
1. مَشایِخُ رُکَّعٌ،
2. وَأَطْفالٌ رُضَّعٌ،
3. وَبَهائِمُ رُتَّعٌ،
4. وَشَبابٌ خُشَّعٌ;
لَجَعَلْتُ:
1. السَّماءَ فَوْقَکُمْ حَدیداً،
2. وَالاَْرْضَ صُفْراً،
3. وَالتُّرابَ جِماراً،
4. وَلاأَنْزَلْتُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ قَطْرَةً،
5. وَلاأَنْبَتُّ لَکُمْ مِنَ الاَْرْضِ حَبَّةً،
6. وَصَبَبْتُ عَلَیْکُمْ الْعَذابَ صَبّاً!
اى فرزندان آدم!
1. چراست [و شمایان را چه شده] که از «حرام» نمى پرهیزید؟!
2. و از «گناهان» دست نمى شویید؟!
3. و از «آتش» نمى هراسید؟!
4. و از «خشم خداوند رحمان» پروا نمى گیرید؟!
پس، [بدانید که] اگر اینان [در میان شمایان] نبودند:
1. پیران رکوع کننده [و عبادت پیشه]،
2. و کودکان شیره خواره [بى گناه]،
3. و چهارپایان چرنده [بى زبان و بى گناه]،
4. و جوانان خاشع [و پارسا و پاکدامن];
[اگر اینان در میانتان نبودند و به پاس حرمت اینان نبود، با شمایان چنین مى کردم] :
1. آسمان را فرازتان آهنین مى ساختم!
2. و زمین را مسین مى گرداندم!
3. و خاک را ریگزار مى کردم.
4. و قطرهاى آب از آسمان برایتان فرو نمى باریدم.
5. و هیچ دانه اى از زمین برایتان نمى رویاندم.
6. و بر شمایان عذاب فرو مى ریختم!
گرچه نزول رحمت خداوند و جارى شدن فیض الـهى بر جهانیان و پدیده هاى هستى، مقتضاى لطف بارى تعالى است; امّا وجود برخى از آفریدگان و نیز پاره اى از اعمال و اوصاف آدمیان، در بارش رحمت الـهى و یا پیشگیرى از جوشش قهر خداوندى، تأثیرى شایان دارند.
گناهکاران و تباهى پیشگان ـ به خودىِ خود ـ استحقاق رحمت خداوند را ندارند، امّا عواملى دیگر باعث نزول فیض بر آنان مى شود.
از مهمترین باعثان جلب رحمت و لطف خداوند: یکى وجود بندگان صالح در میان آدمیان است و دیگرى استغفار و تضرّع به درگاه الـهى است و سوم، بودن ضعیفان بى تقصیر در میان مخلوقات است.
هنگامى که خداوند، پیامبر عزیزش را نگران امّت دید و نگریست که آن بزرگوار مهربان، اندیشناک سرنوشت ملّت خویش است و از فرودآمدن عذاب الـهى بر آنان خائف است، وى را دلدارى و اطمینان قلب داد که:
«وَما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فیهِمْ وَما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ :
تا هنگامى که تو در میان آنانى و مادام که استغفار و توبه مى کنند، خداوند آنان را گرفتار عذاب نمى کند.»
اکنون نیز امام عصر ـ أَرْواحُنافِداهُ ـ باعث نزول رحمت و فیض و لطف خداوندند و همه هستى، طفیل وجود مبارک ایشان است. بودن مردمان پارسا و جوانان عفیف و پاک و تائبان و مستغفران راستین نیز در جوشش بیشتر چشمه هاى فیض ربوبى، تأثیرى به سزا دارد. ضعیفان و مستضعفان و مخلوقان بى تقصیر و بى تکلیف هم در تلاطم دریاى ترحّم الـهى، بى تأثیر نیستند.
شنیدم که در روز امید و بیم **بَدان را به نیکان ببخشد کریم
******
از اوج آسمان – على اکبرمظاهرى
ثواب ده هزار بار صلوات
شخصى نزد سلطان محمود سبکتکین آمد و گفت : مدتى بود که مى خواستم رسول خدا - صلى الله علیه و آله - را در خواب ببینم ، و عرضى که دارم به آن غمخوار بگویم . قضا را، سعادت مساعدت نمود و در شب گذشته ، به این دولت رسیدم . جمال با کمال آن عدیم المثال را در خواب دیدم . وقتى چون آن جناب را خوشحال یافتم ، قدم در بساط جراءت گذاشتم و گفتم : یا رسول الله ! هزار درهم قرض دارم ، و بر اداى آن قادر نیستم ، و مى ترسم که اجل رسد، و آن وام در گردن من بماند.
آن حضرت فرمود: برو به نزد محمود سبکتکین ، و آن مبلغ را از او بستان .
عرض کردم : شاید از من باور نکند و نشان طلبد.
فرمود: به او بگو به آن نشان که در اول شب چون تکیه مى کنى ، سى هزار مرتبه به من صلوات مى فرستى و در آخر شب که بیدار مى شوى ، سى هزار مرتبه دیگر بر من صلوات مى فرستى .
سلطان از شنیدن این داستان گریه کرد و آن مرد را تصدیق نمود و قرض او را ادا کرد و هزار درهم دیگر نیز به او بخشید.
ارکان دولت ، تعجب نموده ، گفتند: اى سلطان ! این مرد را در این سخن محال تصدیق مى کنى ؛ و حال آن که ما در اول شب و آخر شب با توییم .
نمى بینیم که به فرستادن صلوات اشتغال نمایى و اگر کسى در تمام اوقات شبانه روزى به فرستادن صلوات اشتغال نماید، نمى تواند که شصت هزار مرتبه صلوات فرستد. پس چگونه در این صورت در اول و آخر شب میسر مى گردد؟ سلطان گفت که : من از علما شنیده ام که هر که یک بار به صلوات مذکوره صلوات فرستد چنان است که ده هزار بار صلوات فرستاده ، و من در اول شب سه مرتبه ، و در آخر شب سه مرتبه این صلوات را مى خوانم و چنان مى دانم که شصت هزار بار صلوات فرستاده ام . پس این درویش که پیغام آن حضرت را آورده است ، راست مى گوید. و این گریه من از شادى است .
******
آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت -عباس عزیزى
هفده نوع اطلا عات
مرحوم کلینی - صاحب کتاب شریف کافی - به نقل از برادرش، اسحاق بن یعقوب حکایت نماید:
سؤال های مختلفی را نوشتم و خدمت وکیل خاصّ امام زمان عجّل اللّه تعال فرجه الشّریف، به نام ابوجعفر محمّد بن عثمان عَمری رفتم و از او تقاضا کردم تا جواب سؤال های مرا از حضرت حجّت علیه السلام دریافت نماید.
پس از گذشت مدّتی کوتاه، جواب کلّیه آن سؤ ال ها را به عنوان توقیع آن حضرت - به این شرح - دریافت کردم:
آنچه پیرامون منکرین و مخالفین من از خویشان من و پسر عمویم سؤ ال کردی، پس بدان که بین خداوند متعال و هیچ یک از بندگانش خویشاوندی وجود ندارد؛ و هر که منکر من باشد، من نیز از او بیزار هستم و باید بداند که راه او همچون راه پسر حضرت نوح علیه السلام می باشد.
و امّا نسبت به عمویم جعفر و فرزندانش، همانند راه و روش برادران یوسف علیه السلام است.
و امّا نسبت به فقّاع، حرام می باشد؛ ولی آب جو - که در منازل گرفته می شود - مانعی ندارد.
و آنچه از اموال - به عنوان خمس، زکات و دیگر وجوهات شرعیّه را که از شما - دریافت می کنیم، جهت تطهیر و تزکیه - نفوس و ثروت خود - شما است، هر که مایل بود بپردازد و هر که مایل نبود نیازی به آن نیست.
و نسبت به زمان ظهور و فرج، مربوط به خداوند متعال است و هر که تعیین وقت نماید، دروغ گفته است.
و کسانی که معتقد باشند که امام حسین علیه السلام زنده است و کشته نشده، کافر و گمراه خواهند بود.
و حوادث و مسائلی که رخ می دهد به علماء و فقهاء - راویان احادیث ما مراجعه کنید، چون که آن ها حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر آن ها هستم.
امّا محمّد بن عثمان عَمری، خداوند از او و از پدرش راضی و خوشنود باشد؛ او مورد وثوق من و نوشته های او همانند نوشته من می باشد.
و امّا محمّد بن علیّ بن مهزیار اهوازی، خداوند دل او را نورانی و روشن نماید و شکّهای او را زایل گرداند.
و آن مقدار پولی را - که طبق وصیّت اسحاق با فروش کنیزانِ آوازه خوانش - برای ما فرستاده، مورد قبول نیست؛ مگر آن که طاهر گردد، چون اُجرت و قیمت غنا و آوازه خوانی حرام است.
امّا محمّد بن شاذان، مردی از شیعیان و دوستان ما می باشد.
و ابوالخطّاب محمّد بن ابو زینب، ملعون - و خبیث است و نیز اصحاب و یاران او ملعون هستند، با آن ها هم نشین و هم سخن مباش، چون که من و پدران من از آن ها بیزار می باشیم.
و آن هائی که اموال ما را - و آنچه مربوط به ما باشد - بی جهت حلال و مباح بدانند و مصرف کنند - آن اموال برایشان - همچون آتش دوزخ خواهد بود.
و امّا خمس - یعنی سهم امام و سهم سادات - را برای شیعیان و دوستان خود حلال و مباح کرده ایم و تا هنگام ظهور، می توانند مورد استفاده قرار دهند.
و آن هائی که در دین و شریعت خداوند متعال و یا نسبت به ما - اهل بیت عصمت و طهارت - شکّ دارند، اگر توبه کنند پذیرفته است و نیازی نداریم که برای ما چیزی ارسال نمایند.
و نسبت به علّت وقوع غیبت: اوّلا که خداوند متعال در قرآن فرموده است: وَ لا تَسْئَلُوا عَنْ أشْیاءَ إنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ. [1] یعنی؛ از بعضی مسائل سؤال نکنید، چون که موجب ناراحتی شما خواهد شد.
و ثانیا هر یک از ائمّه اطهار و پدرانم در حکومتِ یکی از ظالمان قرار گرفته بودند؛ ولی من هنگامی ظهور می نمایم که هیچ ظالمی قدرت و اراده ای ندارد.
امّا این که چگونه از وجود من در زمان غیبت استفاده و بهره گیری شود؟
همانا جریان و موضوع غیبت من همانند خورشید است که ابر جلوی آن را پوشانیده باشد، بدانید که من برای موجودات زمینی وسیله امنیّت و آسایش هستم، همان طوری که ستارگان برای اهل آسمان امان هستند.
و از آنچه برایتان مفید نیست و سودی ندارد، سؤ ال نکنید و خود را به زحمت نیندازید، و سعی نمائید برای تعجیل ظهور و فرج من بسیار دعا کنید.
و در خاتمه، ای اسحاق! سلام بر تو و بر کسانی باد که از نور هدایت ما اهل بیت عصمت و طهارت پیروی کنند. [2] .
*****
پاورقی:[1] سوره مائدة: آیه 101.
[2] غیبة شیخ طوسی: ص 176، ح 247، إ کمال الدّین:ص 483، ح 4، الخرایج والجرایح: ج 3، ص 1113، ح 30، احتجاج طبرسی:ج 2، ص 542، ح 344، إعلام الوری:ج 2، ص 270.
چهل داستان وچهل حدیث ازامام زمان(ج)-عبدالله صالحی
دعاهاى قرآن
دعاى همیشگى مؤ منان
سوره حمد، خلاصه و چکیده قرآن کریم است در عظمت آن همین بس است که کتاب خدا با آن سوره آغاز مى شود و روزانه دست کم ده نوبت آن را در نماز قرائت مى کنیم و هیچ نمازى بدون آن صحیح نیست . نیمى از سوره حمد، ثنا و سپاس و ستایش خداوند متعال است و نیمه دیگر آن خواسته بنده است از مولا و پروردگارش .
ما سوره حمده را در نماز به نیت آن که قرآن است مى خوانیم نه به عنوان دعا، اما این منافاتى ندارد با این که در بخشى از آن خداوند دعا را به ما تعلیم کند. در این سوره مى خوانیم :
اهدنا الصراط المستقیم # صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین ؛
بارالها، ما را به راه راست هدایت فرما راه کسانى که بر آنها نعمت داده اى راه کسانى که گرفتار غضب و عذاب تو شدند و نه راه گمراهان .
******
دعاهاى قرآن - حسین واثقى