شفایافتگان
شفای زن سرطانی در مسجد جمکران
خانم « نسرین پورفرد» 27 ساله، متأهل. ساکن: تهران خیابان سرآسیاب، خیابان .....
همسر: آقای « اسماعیل زاهدی »، سرپرست مکانیک ماشینهای سنگین در شرکت « هپکو».
بیماری: سرطان کبد و طحال.
پزشک معالج: دکتر « کیهانی» متخصص سرطان در بیمارستان آزاد.
نقل از پدر یشان آقای « عنایت الله پورفرد. » در سال 1371
« مدتی بود که روز به روز، دخترم لاغر و نحیف می شد تا ینکه موجب ناراحتی ما شد و ابتدا او را نزد دکتر « سید محمد سه دهی » بردیم. یشان پس از انجام معاینات فرمودند: « کار من نیست، باید او را نزد دکتر کیهانی ببرید. » چون به آقای دکتر کیهانی مراجعه کردیم، ایشان بلافاصله مریض را در بیمارستان آزاد، بستری کردند.
عکسبرداریهای متعدد صورت گرفت و از جمله تکه برداری توسط دکتر «کلباسی» به عمل آمد. دکتر کلباسی گفتند:
« متأسفانه، کار تمام شده و زخم سرطان، طحال و کبد را پر کرده و معالجات نتیجه ای ندارد و در صورت انجام عمل یا انجام نشدن عمل، مریض شش ماه بیشتر زنده نخواهد بود، شما بی جهت خرج نکنید، ولی برای دلخوشی شما، پنجاه جلسه، شیمی درمانی می کنیم. »
من همان شب خدمت، آقای «میر حجازی» که از اعضای هیأت امنای « مسجد مقدس جمکران » است، زنگ زدم و تقاضای دعا نمودم و هفته بعد هم به اتفاق آقای « حاج جواد محترم زاده» و « حاج خلیل» که با آقای میرحجازی، آشنایی و همکاری داشتند، در مسجد ماندیم و من از حضرت مهدی (علیه السلام) شفای دخترم را خواستم و هیات « محبان پنج تن آل عبای تهران » نیز بودند، علاوه بر توسل، نذر گوسفند و ولیمه ای را در « مسجد جمکران» نمودم.
پرونده بیماری ایشان را توسط مسافری به نام «حاج آقا محسن رزاقی» به « آمریکا» نزد فرزندم که آنجاست، فرستادم و ایشان به چند تن از متخصصین سرطان نشان دادند، با دیدن عکسبرداریها و جواب آزمایشات همه اطباء نظریه دکتر کیهانی را تایید نمودند و خلاصه هر چه توانستم در این راه جد و جهد کردم، از جمله بیمارستانی که « مکزیک» با داروهای گیاهی درمان می کند، نیز داروهای گیاهی دادند و مثمر ثمر واقع نشد.
آنچه مهم بود اینکه توسلات به ائمه هدای و معصومین (علیهم السلام) را قطع نکردم و به نذر و نیازها ادامه دادم، مخصوصاً توسلم را به حضرت حجت (علیه السلام) ادامه دادم.
در جلسه هشتم شیمی درمانی بود که آقای دکتر کیهانی، با تعجب به من گفت:
«حاج آقا پورفرد چکار کردی که دیگر اثری از زخمها وجود ندارد. »
عرض کردم: « به کسی پناه بردم که همه درماندگان به آن پناه می آورند، توسل به مولایم صاحب الزمان (علیه السلام) پیدا کردم. »
ایشان بری اطمینان، مجدداً عکسبرداری کردند و آزمایشات لازم را به عمل آوردند و شفای او را تایید کردند و گفتند: « آثاری از مرض وجود ندارد. » و الان به لطف امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ حالشان خوب و کاملاً شفا پیدا کردند. »
*****
منبع : سایت صالحین
تسلیم شدن در برابر نماز
بچّه ها داشتند منطقه را پاکسازى مى کردند. صبح عملیّات (قدس پنج ) بود. نماز نخوانده بودم . رفتم و وضو گرفتم . ایستادم به نماز، کنار پاسگاه الیچ . هنوز رکعت اوّل را تمام نکرده بودم که دو نفر عراقى از توى آب بیرون آمدند. نتوانستم باقى نماز را بخوانم . حفظ جان واجب بود. با اسلحه به طرفشان رفتم . لباسهایشان خیس بود. مى لرزیدند. اسلحه نداشتند. رفتم برایشان لباس آوردم . به عربى پرسیدم : ((شما زیر آب چکار مى کردید؟))
گفتند: ((دیشب وقت عملیّات ، قایقهاى ما را عقب بردند تا نتوانیم فرار کنیم . از ترس رفتیم توى نیزارها. وقتى دیدیم دارى نگاهمان مى کنى ، از ترس خود را تسلیم کردیم .))
امّا من اصلا به نیزار نگاه نکردم ، فقط نماز مى خواندم .(1)
×××××
پاورقی:1- غلامرضا لطفى ، مسؤ ول گردان در هورالعظیم از میبد یزد، مقاله در روزنامه اطلاعات مهر 72 .
شیخ مرتضى انصارى ونان وحلوا
مرحوم (شیخ مرتضى انصارى ) با برادر خود از کاشان به مشهد مقدس مسافرت نمود، پس از آن به تهران آمد، در مدرسه مادرشاه در حجره یکى از طلاب منزل گرفت .
روزى شیخ به همان محصل مختصر پولى داد تا نان خریدارى کند، وقتى برگشت شیخ دید حلوا هم گرفته و بر روى نان گذاشته است .
به او گفت : پول حلوا را از کجا مى آورى ؟ گفت : به عنوان قرض گرفتم . شیخ فقط آنچه از نان ، حلوائى نبود برداشت و فرمود: من یقین ندارم براى اداء قرض زنده باشم .
روزى همان طلبه پس از سالها به نجف آمده بود و خدمت شیخ عرض کرد: چه عملى انجام دادید که به این مقام رسیدید و خداوند شما را موفق نمود اینک در راءس حوزه علمیه قرار گرفته اید و مرجع همه شیعیان جهان شدید؟
شیخ فرمود: چون جراءت نکردم حتى نان زیر حلوا را بخورم ، ولى تو با کمال جراءت نان و حلوا را تناول نمودى .(1)
×××××
پاورقی:1- داستانها و پندها 1/ 151- زندگى و شخصیت شیخ انصارى ص 70.
صفت برادران
(محمد بن عجلان ) گوید: خدمت امام صادق علیه السلام بودم که مردى آمد و سلام کرد. حضرت از او پرسید: حال برادرانت که از آنها جدا شدى چطور بود؟
او ستایش نیکو و مدح بسیار نمود. امام فرمود: ثروتمندان فقراء را عیادت مى کنند؟ گفتم : خیلى کم . فرمود: دیدار و احوالپرسى ثروتمندان از فقراء چگونه است ؟ عرض کردم : اندک .
فرمود: دستگیرى توانگران از بینوایان چگونه است ؟ عرض کردم : شما اخلاق و صفاتى را ذکر مى کنید در میان مردم ما کمیاب است ، فرمود: چگونه اینان خود را شیعه مى دانند (که نسبت برادرى میان پولداران با فقراء وجود ندارد).(1)
×××××
پاورقی:1- اصول کافى ج 2، باب حق المؤ من على اخیه ج 10.
اعتماد به ساقى
جبرئیل در زندان نزد حضرت یوسف آمد و گفت : اى یوسف چه کسى ترا زیباترین مردم قرار داد؟ فرمود: پروردگار.
گفت : چه کسى ترا نزد پدر محبوب ترین فرزندان قرار داد؟ فرمود: خدایم .
گفت : چه کسى کاروان را به سوى چاه کشانید؟ فرمود: خداى من .
گفت : چه کسى سنگى که اهل کاروان در چاه انداختند از تو باز داشت ؟ فرمود: خدا.
گفت : چه کسى از چاه ترا نجات داد؟ فرمود: خدایم .
گفت : چه کسى ترا از کید زنان نگه داشت . فرمود: خدایم .
گفت اینک خداوند مى فرماید: چه چیز ترا بر آن داشت که به غیر من نیاز خود را باز گوئى ، پس هفت سال در میان زندان بمان (به جرم اینکه به ساقى سلطان اعتماد کردى و گفتى : مرا نزد سلطان یاد کن )
و در روایت دیگر دارد که خداوند به وى وحى کرد: اى یوسف چه کسى آن رؤ یا را به تو نمایاند؟ گفت : تو اى خدایم .
فرمود: از مگر زن عزیز مصر چه کسى ترا نگه داشت ؟ عرض کرد: تو اى خدایم .
فرمود: چرا به غیر من استغاثه کردى و از من یارى نجستى ، اگر به من اعتماد مى کردى از زندان ترا آزاد مى کردم به خاطر این اعتماد به خلق ، هفت سال باید در زندان بمانى .
یوسف آن قدر در زندان ناله و گریه کرد که اهل زندان به تنگ آمدند، بنا شد یک روز گریه کند و یک روز آرام بگیرد.(1)
××××××
پاورقی:1- نمونه معارف 3/280 - لئالى الاخبار ص 92.
دعبل مردى که دار خود را به دوش مى کشید
از دانشمندان و شاعران و ادیبان بزرگ و توانا و زبردست و با شهامتى که همواره در پیشانى تاریخ مى درخشد، و او را با شهامت ترین شاعر تاریخ در حقگوئى خوانده اند، دعبل خزاعى است .( 1)دعبل بسال 148 هجرى در کوفه متولد شد، و بیشتر سکونتش در بغداد بود، و در سن 98 سالگى به شهادت رسد.او از شیعیان بنام و آگاه به علم کلام بود و درباره طبقات شعرا کتابى تاءلیف کرد و دیوان شعراء 300 صفحه است .
دعبل مسافرتهاى زیادى کرد از حجاز و یمن گرفته تا رى و خراسان و قم و نقاط دیگر مى گشت ، به گفته ابوالفرج دراغانى (ج 18 ص 36) گاهى دعبل سالها از مردم پنهان مى شد و دور دنیاى آن روز به گردش مى پرداخت .زبان او چون شمشیرى بران ، همواره براى بزرگداشت حق و کوبیدن باطل ، در جولان بود، او هرگز ستمگران را مدح نمى کرد بلکه به عکس با اشعار پر مغز به شرح ستمکاریهاى آنان مى پرداخت ، قدرت شعر و بیان او به اندازه اى بود که بر اندام ستمگران و زمامداران خودکام لرزه مى انداخت .
شما درباره رادمردى که مى گفت :((من چوبه دارم را مدت پنجاه سال است بدوش مى کشم ولى آن کس که مرا به دار بزند نیافته ام .))چه تصور مى کنید؟
به محمد بن عبدالملک (وزیر) گفتند:
چرا دعبل را بخاطر قصیده اش که در آن از تو بدگوئى کرده ، مجازات نمى کنى ؟
در پاسخ گفت :((دعبل دار خود را به گردن نهاده و با آن گردش مى کند و مدت سى سال است که در جستجوى کسى است تا او را با آن به دار زند، او باکى ندارد.)) (2)
دعبل اشعارى در هجو ابراهیم بن مهدى (عموى ماءمون ) سرود، ابراهیم سخت ناراحت شد و به ماءمون شکایت کرد و گفت :من و تو از یک منسب و ریشه ایم ، دعبل مرا هجو کرده است ، انتقام مرا از او بگیر.
ماءمون گفت :شاید آن شعر معروفش را مى گوئى ؟
ابراهیم گفت :این بعضى از آنها است ، مرا به بدتر از آن نکوهش کرده است .
ماءمون گفت :تودر این باره ازمن پیروى کن ، او مرا هجو کرده و من نادیده گرفتم .
ابراهیم گفت :اى خلیفه ! خدا حلمت را زیاد کند، ما هم از حلم تو پیروى مى کنیم (3)
احمد بن اسحاق مى گوید:دعبل را دیدم و به او گفتم :تو شجاعترین و پرجراءت ترین مردم هستى ، زیرا آن اشعار کوبنده و رسوا کننده را درباره ماءمون گفتى ، آن هم در دوران حکومت و قدرت بى نظیر او، دعبل پاسخ گفت :((اى ابااسحاق ! من چهل سال است که دار خود را به دوش مى کشم ولى آن کس که مرا دار بزند نمى یابم .))
قصیده معروف ((مدارس آیات ))
دعبل شنید حضرت رضا (ع ) به خراسان آمده است ، قصیده تکان دهنده و پرشور ((مدارس آیات )) را که به قصیده ((تائیه )) معروف است ، سرود و به قصد ((مرو)) خراسان براى شرفیابى به حضور حضرت رضا علیه السلام عازم گردید، وقتى که خدمت حضرت رسید، عرض کرد:اى فرزند پیامبر! قصیده اى در شاءن شما گفته ام و با خود عهد کرده ام که پیش از شما نزد هیچکس نخوانم ، حضرت فرمود:بخوان ، او آن قصیده را (که بسیار مفصل است ).از اینجا شروع کرد:
مدارس آیات خلت من تلاوة××× و مخزن وحى مقفر العرصات (4)
اءرى فیئهم فى غیرهم متقسما××× و ایدیهم من فیئهم صفرات (5)
تا به اینجا رسید:
و قبر ببغداد لنفس زکیة××× تضمنها الرحمن فى الغرفات
((و قبرى در بغداد است که مربوط به جان پاک (امام موسى بن جعفر) است خداوند مهربان او را در غرفه هاى بهشت جاى داده است .))
وقتى که دعبل به اینجا رسید، حضرت رضا (ع ) فرمود: آیا شعرى به قصیده ات اضافه نکنم ؟ دعبل عرض کرد: نهایت افتخار است ، امام فرمود بگو:
و قبر بطوس یالها من مصیبة××× توقد بالاحشاء فى الحرقات (6)
الى الحشر حتى یبعث الله قائما××× یفرج عناالهم و الکربات (7)
دعبل گفت : اى فرزند پیامبر! این قبرى که در خراسان است ، آنرا نمى شناسم از کیست ؟امام فرمود: آن ، قبر من است .
پیراهن امام و اهل قم
امام هشتم پس از شنیدن قصیده دعبل ، به او فرمود همینجا باش کارى دارم ، سپس وارد خانه شد، پس از چند لحظه ، خادم حضرت نزد دعبل آمد و گفت :مولایم فرمود: این کیسه صد دینار را بگیر و در راه معاش خود مصرف کن .
دعبل گفت : به خدا سوگند، من به خاطر طمع به اینجا نیامدم ، کیسه پول را رد کرد و گفت به مولایم عرض کنید، من بسیار علاقمندم که لباسى از شما را داشته باشم تا به عنوان تیمن و تبرک ببرم .
خادم پیام دعبل را به حضرت رضا (ع ) رساند، حضرت پیراهنى مخصوص که خود آنرا مى پوشید، با همان کیسه براى دعبل فرستاد و فرمود: به دعبل بگو پولها را قبول کن زیرا مورد احتیاج تو خواهد شد خادم سخن امام (ع ) را به دعبل رساند.
دعبل پیراهن و پول را گرفت و روانه وطن شد، در راه با قافله اى همسفر گردید، وقتى که به ((قوهان )) رسیدند، دزدان و راهزنان سر رسیدند و به غارت قافله پرداختند، دعبل نیز از دستبرد آنها در امان نماند. سپس دزدان آن اموال را بین خود تقسیم کردند... اما وقتى که دعبل را شناختند تمام اموال مسروقه را به صاحبانشان پس دادند.
دعبل به راه خود ادامه داد تا به قم رسید، شیعیان قم دور دعبل را گرفتند، و از او درخواست کردند که قصیده معروف خود را براى آنان بخواند، دعبل آنها را به مسجد جامع قم برد، و بالاى منبر رفت و اشعار حماسه اى خود را در زمان اقتدار ماءمون خواند. (8)
مردم ارادت خود را نسبت به خاندان پیامبر (ص ) و بغض خود را از قدرتهاى ظالم به صورت پول و صله شعر جلو دعبل مى ریختند.
و چون شنیده بودند که حضرت رضا (ع ) لباس خود را به او بخشیده است ، خواستند با التماس آنرا از او به هزار دینار بخرند، او قبول نکرد و سرانجام با اصرار و اجبار قطعه اى از آنرا به هزار دینار گرفتند.
دعبل از قم عازم وطن شد، ولى وقتى که به وطن رسید، دید خانه او را دزدان غارت کرده اند در این هنگام پى به سخن حضرت رضا (ع ) برد که هنگام عطاى کیسه دینار به او فرمود:اینها را داشته باش که روزى به آن نیاز پیدا مى کنى !
دعبل سکه ها را که نام امام بر آن بود به شیعیان عراق فروخت و در برابر هر دینار، صد درهم گرفت و وضع زندگى خود را دوباره مرتب کرد.( 9)
ماءمون عمامه را به زمین مى کوبد
دعبل همچنان با عزمى ثابت ، و هدفى خلل ناپذیر با شمشیر بیان با دشمنان اهلبیت (ع ) پیکار مى کرد، تا هنگامى که خبر شهادت امام هشتم (ع ) به گوشش رسید، با این خبر در دنیائى از التهاب و سوز و گداز فرو رفت ، به این مناسبت قصیده اى در مصیبت آنحضرت و بدگوئى از دشمنان آن بزرگوار سرود که بنام قصیده ((رائیه )) معروف است ، ماءمون از این قصیده اطلاع پیدا کرد، براى دعبل امان نامه اى نوشت تا دعبل نزد ماءمون برود و آن قصیده را بخواند.
دعبل نزد ماءمون رفت ، نخست چنین قصیده اى را انکار کرد، ولى وقتى که از امان دادن ماءمون کاملا مطمئن شد، به خواندن آن قصیده شروع کرد تا به اینجا رسید:
یا امة السوء ما جازیت احمد من××× حسن البلاء على الایات و السور
خلفتموه على الابناء حتى مضى××× خلافة الذئب فى النفاد ذى بقر
((اى امت حق ناشناس ! حق پیامبر را مراعات نکردید در مورد پاداش ابلاغ او آیات و سوره ها را، و پس از رحلت او خلافت او را تغییر دادید تا گرگها بر مسند خلافت نشستند...))
همچنان اشعار را خواند تا به اینجا رسید:
قبران فى طوس خیر الناس کلهم ××× و قبر شرهم هذا من العبر
ما ینفع الرجس فى قرب الزکى ولا ××× على الزکى بقرب الرجس من ضرر
هیهات کل امرء رهن بما کسبت ××× له یداه فخذ ما شئت او تذر
((در خراسان دو قبر است که یکى از آنها از بهترین همه مردم (قبر حضرت رضا) و دیگرى قبر بدترین همه مردم (قبر هارون ) است ، و این از پندهاى روزگار است ، پلیدى در جوار پاکى ، نفعى نمى برد، و پاک از پلید ضرر نمى بیند، هر کسى در گرو عمل خودش مى باشد، اى شنونده هر کدام خوبست بگیر و هر کدام پلید است واگذار.))
قصیده دعبل به پایان رسید، او در این قصیده ماءمون و پدرانش را گرگ معرفى کرد و با ظرافت شاعرانه ، آنانرا پلیدترین مردم خواند.
ماءمون چاره اى در ظاهر ندید جز اینکه سخن دعبل را تصدیق کند و لذا عمامه را از سر گرفت و به زمین کوبید و گفت :به خدا راست گفتى !
شهادت پیرمرد 98 ساله
98 سال از عمر دعبل گذشت ، ولى اشعار و بیانات پرتوان او آن چنان کینه و انتقام دشمن را بر ضد او برانگیخته بود که همین موضوع سرانجام موجب مرگ او شد، و او را به کام مرگ فرو برد.
او براى نجات خود از چنگال دشمن به اهواز گریخت ، مالک بن طوق (یکى از حکام جور که دعبل با اشعار خود او را هجو کرده بود) مرد زیرک ولى پول پرستى را ماءمور قتل دعبل کرد، به او براى اجراى این امر ده هزار درهم داد، او به خاطر ده هزار درهم در تعقیب دعبل شب و روز نمى شناخت ، تا اینکه دعبل را در قریه اى از نواحى ((سوس )) پیدا کرد، سرانجام شبى او را غافلگیر نمود، و بعد از نماز شام سرنیزه مسمومى را به پاى او فرو برد، و این ضربه آنچنان کارى بود، که دعبل در همان شب در آن قریه شهید شد، قبرش (طبق قول بعضى ) در همانجا است .
او با یک دنیا شهامت و افتخار از این جهان فانى درگذشت ، اما اشعار تکان دهنده او هنوز به دلها و جانها روح مى دمد و الهام مى بخشد.
پس از شهادتش او را در خواب دیدند که لباس سفید پوشیده ، از علت آن پرسیدند، جواب داد:
اشعارم را براى پیامبر (ص ) خواندم ، آنحضرت مرا تحسین و شفاعت کرد و لباسهائى که بر تن مبارکش بود به من بخشید.(10)
××××××
پاورقی:1- دعبل (به کسر دال و سکون عین و بکسر باء و سکون لام ) لقب او است و درباره نام اصلى او چند قول است ، جمعى گفته اند که نام او محمد بوده است او از طایفه خزاعى منسوب به بدیل بن ورقاء که از اصحاب رسول اکرم (ص ) بود، میباشد، این طایفه بدوستى آل محمد (ص ) معروفند، معاویه مى گفت : خزاعیان در دوستى على بن ابیطالب به آنجا رسیده اند که اگر زنانشان نیز مى توانستند با ما پیکار مى کردند.
2- طبقات الشعراء لابن المعتز ص 125 - الغدیر ج 2 ص 369368 - تاءسیس الشیعه العلوم الاسلام ص 193.
3- تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 197.
4- محل درس آیات (ائمه اطهار) از تدریس خالى شده و محل نزول وحى چون بیابان خالى گشته است .
5- حق آنانرا در دست دیگران مى بینم ، دستشان از حقشان تهى است .
6- قبرى هم در طوس است ، وه چه مصیبت بزرگى که اعماق وجود انسان را با شعله هاى خود مى سوزاند.
7- این قبرها همچنان برقرارند، تا خداوند قائم (ع ) را ظاهر سازد، همان کسى را که حزن و غم را از ما محو مى کند.
8- به این ترتیب او هر جا قدم مى گذاشت ، براى بزرگداشت اهلبیت (ع ) با بیان خود تلاش مى کرد.
9- سفینة البحار ج 2 ص 447 - عیون اخبار الرضا ج 2 ص 266263.
10- الغدیر ج 2 ص 385 - تاءسیس الشیعه لعلوم الاسلام ص 194.
صله ارحام از دید گاه آیات و روایات
اما از آیات سوره نسا آیه 1 مى فرماید:(و اتقواللّه الذى تساءلون به و الارحام)
ترجمه :
واز خدایى بپرهیزید که همگى به عظمت او معترفید و هنگامى که چیزى از یکدیگر مى خواهید نام او را مى برید ونیز از قطع رابطه با خویشاوندان خود پرهیز کنید.
مفسر عظیم الشان مرحوم طبسى صاحب تفسیر شریف مجمع البیان در ذیل آیه شریفه مى فرماید آیه دلالت مى کند بر وجوب صله ارحام .
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: صلو ارحامکم وان قطعوکم یعنى با خویشاوندانتان پیوند برقرار کنید گرچه آنها از شما قطع رابطه کنند. (1)
علامه و مفسر کبیر قرآن مجید مرحوم طباطبایى صاحب تفسیر شریف المیزان مى فرماید: مراد از تسائلون به و الارحام یعنى از آن جایى که خداوند در پیش انسانها عظیم و بزرگ است و محبوب آنهاست و لذا وقتى از همدیگر سوال مى کنند طرف را به خداوند قسم مى دهند چون انسان وقتى مى خواهد قسم بخورد به چیزى که در پیش او عظیم و بزرگ است و محبوب اوست قسم مى خورد و ظاهر اینست که ارحام عطف است به کلمه اللّه آن وقت معنى این مى شود انسانها وقتى از طرف چیزى مى خواهند طرف را به خداوند و به ارحام (خویشاوند) قسم مى دهند. (2)
راوى مى گوید: از امام صادق علیه السلام سوال کردم از قول خداوند که مى فرماید: و اتقوا الذى تسائلون به و الارحام (3) یعنى و بترسید از آن خدایى که به نام او از یکدیگر مسئلت و درخواست مى کنید و درباره ارحام کوتاهى مکنید.
امام علیه السلام فرمودند مراد از آیه شریفه که درآن و الارحام ذکر شده است خویشاوندان مردم است به درستى که خداوند عزوجل امر کرده به پیوند خویشاوندان و بزرگ شمرده آنها را آیا نمى بینى اینکه خداوند قرار داده خویشاوندان را در کنار نام مبارک خودش است . (4)
علامه طباطبائى ره در ذیل آیه شریفه و اتقوا الذى تسائلون به و الارحام روایتى نقل مى کند از ابن عباس که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمودند خداوند مى فرماید: صلو ارحامکم فانه ابقى لکم فى حیات دنیا و خیر لکم فى آخرتکم (5) یعنى با خویشاوندانتان پیوند برقرار کنید به درستى که این پیوند نگهدارنده شماست در این زندگى دنیا و براى روز رستاخیزتان هم عمل به نیکى محسوب مى شود و ممکن است مراد از(ابقى لکم ) به لحاظ اثر صله ارحام باشد چون صله ارحام بین اقارب و نزدیکان وحدت را تقویت مى کند بوسیله تقویت وحدت بین انسانها آن وقت است که انسانها در مقابل حوادث و دشمنان مى توانند استقامت کنند و حیات و زندگى خود را حفظ کنند صله ارحام از قویترین اسباب آرامش محسوب مى شود و قویترین اثر مثبت را بین اقوام و قبیله خواهد داشت و لذا نتیجه اى که از اعمال نیک بین اقوام گرفته مى شود قویتر است از نتیجه اى که از عمل خوب بین بیگانگان گرفته مى شود در طرف اعمال زشت هم مطلب همینطور است یعنى اثر یک عمل زشت در بین قبیله و نزدیکان شدیدتر است از عمل زشت بین اجانب و بیگانگان .
یکى از عوامل مهمى که افراد یک قبیله را به هم اتصال مى دهد صله ارحام است براى صله ارحام آثار حقیقى وجود دارد که در روحیه انسانها و اخلاق آنها و حتى در جسم انسانها یک نوع آرامش بوجود مى آورد و این قابل انکار نیست گرچه گاهى عواملى پیدا مى شود آثار صله ارحام را ضعیف مى کند یا او را باطل مى کند اما به طور کلى آثار بوجود آمده دراثر صله ارحام را از بین نخواهد برد.
آیه دوم : و الذین یصلون ما امرا به ان یوصل و یخشون ربهم و یخافون سو الحساب (6)
و آنها که پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آنها داده برقرار مى دارند واز پروردگارشان مى ترسند واز بدى (روز قیامت ) بیم دارند.
مرحوم طبرسى در مجمع البیان در ذیل آیه شریفه در ما امر اللّه چند قول نقل مى کند، 1- مراد ایمان آوردن به تمام انبیاء و کتب آسمانى . 2- مراد صله رحم و پیوند خویشاوندى است .
3- مراد پیوند مومنین با همدیگر دوست داشتن و کمک کردن همدیگر را و در آن خویشاوند هم داخل مى شود.
و در اینجا چند روایتى که مراد از آیه را روشن مى کند و بر لزوم سله رحم دلالت دارد مى آوریم .
1- عن عمر بن یزید قال : سالت ابا عبداللّه علیه السلام عن قول اللّه عزوجل (الذین یصلون ما امر اللّه به ان یوصل ) (7)فقال قرابتک . (8)
امام صادق علیه السلام در جواب سائلى که از معنى آیه شریفه سوال کرد فرمودند: مراد از آیه نزدیکان و خویشاوندانت است .
2- عن عمر بن یزید قال : قلت لابى عبداللّه علیه السلام الذین یصلون ما امرا به ان یوصل ) قال نزلت فى رحم آل محمد علیه و آله السلام ، و قد تکون فى قرابتک ثم قال فلا تکونن ممن یقول للشیئى ، انه فى شیئى واحد. (9)
راوى مى گوید خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم درباره آیه شریفه (الذین یصلون ماامر اللّه به ) امام علیه السلام فرمودند در قرابت و پیوند آل محمد صلى اللّه علیه و آله نازل شده است و گاهى هم در خویشاوندان تو مى باشد، سپس فرمود از کسانى مباش که یک آیه را منحصر مى کنند در یک معنى .
توضیح : یعنى آیه قرآنى را دریک معنى منحصر نکنید در صورتى که از معصوم معانى متعددى براى آن آیه رسیده باشد چون براى قرآن معانى متعددى وجود دارد معنى آشکار (ظاهرى ) و معنى پنهان (باطنى ) و موید اینکه یک آیه را نباید منحصر کرد به یک معنى در صورتى که احتمال معانى دیگر هم داده شود آیه مودت است مى فرماید: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى (10)
بگو من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم در خواست نمى کنم جز دوستى نزدیکانم (اهل بیتم ) ملاحظه مى فرمایید که آیه شریفه در مقام در خواست دوستى اهل بیت علیهم السلام است در عین حال دوستى اهل بیت علیهم السلام از صله ارحام است .
و روایت محمد بن فیضل هم موید این معنى است که براى آیات قرآنى معانى متعددى وجود دارد.
قال : سمعت العبد الصالح یقول : ( الذین یصلون ما امراللّه به ان یوصل ) قال هى رحم آل محمد معلقه باالعرش تقول : اللهم صل من وصلنى و اقطع من قطعنى و هى تجرى فى کل رحم . (11)
محمد بن فضیل مى گوید از امام موسى بن جعفر علیه السلام شنیدم که فرمودند مراد از چیزى که خداوند واجب فرموده است در این آیه شریفه : پیوند اهل بیت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است که از عرش الهى آویزان مى شود و مى گوید خداوندا پیوند کن با کسانى که با من پیوند کرده اند و قطع کن از کسانى که از من قطع ارتباط کرده اند در ادامه امام علیه السلام فرمود صله رحم اختصاص به رحم آل محمد صلى اللّه علیه و آله ندارد و در هر رحمى و خویشاوندى جارى مى شود.
3- جابر عن ابى جعفر علیه السلام قال : قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله : اوصى الشاهد من امتى و الغالب منهم و من فى اصلاب الرجال و ارحام النسا الى یوم القیامه ان یصل الرحم وان کانت منه على مسیره سنه فان ذلک من الدین . (12)
جابر از امام باقر علیه السلام نقل مى کند که امام علیه السلام فرمود رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمودند سفارش مى کنم امت حاضر و غائبم را و آنانى را که در صلب مردها رحم زنانند تا روز قیامت که صله رحم نکنند اگرچه به فاصله یکسال راه باشد زیرا صله رحم جزء دین است .
مرحوم علامه مجلسى ره در مورد (فان ذلک من الدین ) توضیحى دارند که مى فرماید به زیارت خویشاوندان رفتن ، اعم از رفتن یا نامه نوشتن یا هدیه فرستادن از دین است یعنى از چیزهایى است که خداوند به آن در قرآن مبین امر کرده است . (13)
4- امام صادق علیه السلام فرمود: مردى از(خثعم ) خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آمد، گفت یا رسول خدا به من خبر بده که در اسلام بهترین اعمال کدام است حضرت فرمودند اعتقاد داشتن به خداوند، گفت بعد از آن کدام عمل بهتر است ؟ حضرت فرمودند: صله رحم (پیوند خویشاوندى ) گفت بعد از آن کدام عمل بهتر است ؟ حضرت فرمود: امر کردن و دستور دادن به نیکى ها و باز داشتن از زشتى ها، مرد گفت یا رسول اللّه ، خبر دهید که مرا که خشم آورترین عمل در درگاه الهى کدام است حضرت فرمودند: به خدا شریک قرار دادن ، گفت بعد از آن کدام عمل خشم آورترین عمل است ؟ فرمود: قطع رحم ، بریدن از خویشاوندان . گفت بعد از آن کدام عمل مورد غضب خداوند است ؟ حضرت فرمود امر به زشتیها و نهى از نیکى ها.(14) 5- فى وصایا ابى ذر قال : اوصانى رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله ان اصل رحمى وان ادبرت . (15)
ابیذر گفت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله مرا امر فرمودند که پیوند کنم با خویشاوندانم اگر چه آنها بر من پشت کنند و قطع رابطه نمایند.
6- عن امیرالمومنین علیه السلام فى حدیث قال : صلوا ارحامکم وان قطعوکم .(16)
حضرت فرمود:
پیوند با خویشاوندانتان برقرار کنید اگر چه آنان از شما بریده باشند.
×××××
پاورقی:1- - بحارالانوار ج 74 ص 92--2 - المیزان ج 4 ص 137--3- سوره نساء آیه 1
4 - اصول کافى ج 2 ص 150--5- المیزان ج 4 ص 147--6- سوره رعد آیه 21
7 - سوره رعد آیه 21--8- اصول کافى ج 2 ص --1569- اصول کافى ج 2 ص 156
10 - سوره شورى آیه 23--11- المیزان ج 2 ص 349---12 اصول کافى ج 2 ص 151
13 - بحارالانوار ج 74 ص 114--14- وسائل الشیعه ج 11 ص 396--15- بحارالانوار ج 74 ص 91
16- وسائل الشیعه ج 11 ص 175
شفایافتگان
آقا امام زمان! من به وسیله شما شفا می خواهم!
آقای «خادمی» نوشته اند:
« اغلب شبها به اقتضای کار روابط عمومی، تا صبح بیدار می ماندم. اما آن شب به لحاظ خستگی زیاد برای استراحت رفتم، اما خوابم نبرد، بی اختیار به روابط عمومی مسجد برگشتم تا به اوضاع سرکشی کنم.
به مسجد مردانه که بنّایی می کردند، رفتم. زائری گفت: می گویند در مسجد زنانه (زیرزمین) کسی شفا پیدا کرده است. گفتم: بنده اطلاع ندارم.
پس از برگشتن به روابط عمومی، با تلفن با مسئول مسجد زنانه تماس گرفتم، تایید نمودند. گفتم:
« به هر وضعیتی هست، ایشان را بری مصاحبه به روابط عمومی راهنمایی کنید.»
چند دقیقه بعد، خانم شفا یافته در معیت چندین زن که محافظت او را می نمودند تا از هجوم جمعیت در امان باشد، به مرکز روابط عمومی هدایت شد و درب اطاق را بستیم و چند نفر را بیشتر راه ندادیم.
خانم شفایافته، به شدت خسته به نظر می رسید، چون جمعیت زیادی از خانمها بری تبرک به او هجوم آورده بودند. در عین حال که درهای روابط عمومی بسته بود، از دریچه کوچک، زائرین مرتب اشیای مختلفی را به عنوان تبرک پرداخت می کردند.
پس از نوشیدن مقداری آب، خانم شروع به صحبت کردند.
به ایشان گفتم: خود را معرفی کنید.
گفت: طاهره جعفریان، فرزند عبدالحسین، شماره شناسنامه 290، ساکن: مشهد مقدس.
آدرس: مشهد، خیابان خواجه ربیع، ...
نوع بیماری: فلج بودن انگشتان هر دو دست. یعنی بسته بودن سه انگشت دست راست و بسته بودن انگشتان دست چپ، که قادر به کاری نبودم.
علت این بیماری این بود که پانزده سال قبل، خبر مرگ برادرم «حسین جعفریان» را به من دادند، به حالت غشوه افتادم و چون به هوش آمدم، متوجه شدم دستهایم به این نحو فلج مانده است.
شوهرم که در مشهد فرد ملاکی بود، پس از این واقعه با زن دیگری ازدواج کرد و بچه هایم را نیز از من گرفت و این اوضاع به وضع جسمی و روحی من لطمه شدیدی وارد آورد.
در طول این پانزده سال، به دکترهای زیادی مراجعه کردم، از جمله دکتر «مصباحی» و دکتر «حیرتی» که مطب آنان در خیابان عشرت آباد است و دکتر «رحیمی» که در بنت الهدی کار می کند، در تهران برای فیزیوتراپی در بیمارستان شفا یحیائیان نوبت گرفته بودم که به علت کمبود بودجه نتوانستم بروم.
قبل از آمدن به قم، پیش دکتر « برزین نرواز» رفتم و چند بار دستم را زیر برق گذاشتم، ولی سودی نداشت و دردی هم همراه بی حسی بود که همیشه قرص مسکن می خوردم.
چند روز قبل، به اتفاق خانم « کلیائی»، « جاوید» و «کیانی» از مشهد عازم زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) و سپس برای زیارت به « قم» و « مسجد جمکران» به راه افتادیم و به منزل دامادم، آقای شهرستانی که اهل شروان و ساکن قم است، رفتیم تا به «مسجد جمکران» آمدیم و پس از بجا آوردن آداب مسجد، در مجلس جشنی که بمناسبت «عیدالزهراء (س)» بود، شرکت کردم.
مجلس، با شادی و سرور توأم بود و معنویت خاصی داشت و پس از اجرای برنامه و خواندن دعای توسل من حالت انقلابی در خود احساس کردم و بی اختیار عرض کردم:
« آقا امام زمان! من به وسیله شما شفا می خواهم. »
حالت عجیبی داشتم، ناگاه احساس کردم نورهای عجیب از دور و نزدیک می بینم، متوجه شدم که انگار دارند انگشتان و دستهایم را می کشند و دستم صدا می کرد، فهمیدم شفا یافتم.
یکی از خانمهایی که با او آمده بود، گفت: « من بغل دست این خانم بودم، متوجه شدم که ایشان سه مرتبه گفت: « یا صاحب الزمان! » و دستهایش را در هوا تکان داد و صورتش کاملاً برافروخته شد. »
موضوع را از خانم « زهرا کیانی » فرزند رضا، از همراهان ایشان که در خیابان خواجه ربیع، کوچه ... ، سکونت دارند، جویا شدیم. گفت:
« من ایشان را کاملاً می شناسم و پانزده سال است که دستشان فلج است. »
پس از تمام شدن مصاحبه، بطور ناشناس ایشان را از درب دیگری بیرون فرستادیم.
وقوع این قضیه، در تاریخ 30/7/68 بوده است.
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
لزوم شناخت رفیق راه و همسایه
سل من الرفیق قبل الطریق و عن الجار قبل الدار. - نامه /31
ترجمه:
پیش از آنکه درباره راه بپرسى، درباره((رفیق راه)) بپرس، و پیش از آنکه((خانه)) انتخاب کنى درباره((همسایه)) پرس و جو کن.
شرح:
بر اساس این فرمایش امام علیهالسلام، در زبان فارسى هم ضربالمثلى رواج یافته است که مىگویند:((بگو رفیقت کیست، تا بگویم چگونه آدمى هستى)). و شاعرى، همین معنى را به شعر در آورده است:
تو، اول بگو: با کیان زیستى؟ پس آنگه، بگویم که: تو، کیستى!
سخن امام، این هشدار را مىدهد که: انسان باید دقت کند و هنگام سفر، از رفیق راه و همسفر بد و فاسد، پرهیز و دورى جوید، و همچنین هنگام انتخاب خانه، مراقبت کند، تا با اشخاصى نادرست و گمراه، همسایه نشود. زیرا، همسفر فاسد و همسایه گمراه، علاوه بر زیانها و ناراحتیهایى که تولید مىکنند، بر اثر همراهى و همنشینى و معاشرت پى در پى، در روحیه انسان، تأثیر بد مىگذارند. و چه فاسد، خود نیز، اندک اندک و ندانسته، به فساد و گمراهى کشیده میشود. به همین دلیل، ما باید مراقب باشیم و در هر کارى که انجام میدهیم، با کسانى همراهى و همفکرى کنیم که مطمئن باشیم درستکار و با ایمان و پاک و نیک کردارند.
این سخن، میتواند ما را، در این جهت نیز راهنمائى کند که: هر گاه در انتخاب راهى و انجام کارى دچار شک و تردید شدیم، یا اگر دیدیم که خودمان، قادر به انتخاب راه درست نیستیم، بهتر است پیش از آنکه با چشم بسته به راهى برویم یا شروع به کارى کنیم، افراد دیگر را درنظر بگیریم. یعنى ببینیم کسانى که عقل و درایت و ایمان و پارسایى آنها ثابت شده است، چه کار میکنند و از کدام راه مىروند، تا ما نیز همان راه را در پیش گیرم. به این ترتیب، علاوه بر آنکه به گمراهى و فساد دچار نمىشویم، از وجود همراه و همنشین خوب هم بهرهمند مىگردیم.
×××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
عیدسعیدفطرمبارک باد
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود
صد حیف ازین بساط که برچیده میشود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت
خوشبخت آنکسی ست که بخشیده میشود
عید فطر یکى از دوعید بزرگ در سنت اسلامى است که درباره آن، احادیث و روایات بی شمار وارد شده است. مسلمانان روزه دار که ماه رمضان را به روزه دارى به پا داشته و از خوردن وآشامیدن و بسیارى از کارهاى مباح دیگرامتناع ورزیده اند، اکنون پس ازگذشت ماه رمضان درنخستین روز ماه شوال اجر و پاداش خود را از خداوند مىطلبند، اجر و پاداشى که خود خداوند به آنان وعده داده است.
امیرالمؤمنین على علیه السلام دریکى ازاعیاد فطر خطبهاى خواندهاند و درآن مؤمنان را بشارت و مبطلان را بیم دادهاند.
اى مردم! این روز، روزى است که نیکوکاران درآن پاداش مىگیرند و زیانکاران و تبهکاران درآن مایوس و نا امید مىگردند واین شباهتى زیاد به روزقیامتتان دارد، پس با خارج شدن ازمنازل و رهسپار جایگاه نمازعید شدن به یاد آورید خروجتان از قبرها و رفتنتان را به سوى پروردگار، و با ایستادن درجایگاه نماز، به یاد آورید ایستادن در برابر پروردگارتان را. و با بازگشت به سوى منازل خود، متذکر شوید بازگشتتان را به سوى منازلتان در بهشت برین. اى بندگان خدا، کمترین چیزى که به زنان و مردان روزه دار داده مىشود این است که فرشتهاى درآخرین روز ماه رمضان به آنان ندا مىدهد و مىگوید:
«هان! بشارتتان باد، اى بندگان خدا که گناهان گذشته تان آمرزیده شد، پس به فکر آینده خویش باشید که چگونه بقیه ایام را بگذرانید.» 1
عارف وارسته ملکى تبریزى درباره عید فطر آورده است: «عید فطر روزى است که خداوند آن را از میان دیگر روزها برگزیده است و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته و آنان را اجازه داده است تا دراین روز نزد حضرت او گرد آیند و برخوان کرم او بنشینند وادب بندگى بجاى آرند، چشم امید به درگاه او دوزند واز خطاهاى خویش پوزش خواهند، نیازهاى خویش به نزد او آرند و آرزوهاى خویش از او خواهند ونیزآنان را وعده و مژده داده است که هر نیازى به او آرند، برآورد و بیش ازآنچه چشم دارند به آنان ببخشند و ازمهربانى و بنده نوازى، بخشایش و کارسازى در حق آنان روا دارد که گمان نیز نمىبرند.» (2)
***************
عید فطر در بیان مقام معظم رهبری
احکام فطریه
- واجب است که هر کس برای خود و هر کدام از عایلهاش، تقریباً به قدر سه کیلو از قوت غالب ادا کند. قوت غالب یعنی آن چیزی که مردم غالباً از آن برای تغذیه استفاده می کنند، مثلاً گندم.
از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم 6/2/69
شب عید فطر
- فطریه از غروب روز آخر ماه – یعنی شب عید فطر – به عهدهی مکلف می آید و احتیاط این است که آن را قبل از ادای نماز عید فطر برای کسی که در نماز عید فطر شرکت خواهد کرد و آن را به جا خواهد آورد تأدیه کند. بنابراین اگر شما امشب حساب کنید که چقدر به عهده شماست و پولش را کنار بگذارید و فردا صبح قبل از آن که به نماز عید بروید، آن را ادا کنید، بهترین وجه است. البته اگر در آن موقع ادا نکردید، بعد از نماز عید فطر هم ادا کنید، ایرادی ندارد.
از بیانات مقام معظم رهبری دیدار با مردم 6/2/69
نماز بافضیلت عید فطر
- نماز بسیار بافضیلتی است. در این نماز، دعا، تضرع، گریه و توجه به خداست. نماز عید فطر، خوب نمازی است.... تمام عبادات برای این است که تربیت بشویم و پیش برویم.
از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم 6/2/69
عید فطر
- ماه رمضان با همه عظمت و کرامت و فضای انباشته از رحمتش سپری شد و مردم مسلمان در سراسر عالم در این ماه به برکت روزه روزها و توسل و دعا و ذکر و تلاوت قرآن، دلها و جانهای خود را نورانی تر و به خدا نزدیک تر کردند.
عید فطر روز پاداش گرفتن و رویت رحمت الهی بعد از ماه رمضان
- عید فطر روز پاداش گرفتن و رؤیت رحمت الهی بعد از ماه رمضان است، بحمدالله ماه رمضان را که ماه صبر صلات بود، با عافیت گذراندید و خدای متعال، با دعا و ذکر و مناجات شما را به ادای فریضه روزه و توسل و خشوع در مقابل حضرت حق موفق کرد. امروز روزی است که انشاءالله خدای متعال پاداش شما را عنایت خواهد کرد. شاید یکی از بزرگترین پاداشهای الهی این باشد که خدا همه ما را موفق کند تا بتوانیم وسیله رحمت الهی را تا ماه رمضان آینده برای خودمان باقی بداریم.... درس ماه رمضان را برای دوره سال فرابگیریم، این میشود یکی از بزرگترین پاداشهای خداوند که توفیق این چنینی را به ما بدهد. رحمت و رضا و قبول و عفو و عافیت را از خدای متعال طلب کنیم این در حقیقت عید واقعی خواهد شد.
از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با کارگزاران 25/9/80
عید واقعی
- ... حدیثی از امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام برای شما عزیزان بنویسم. نقل شده است از ایشان (انّما هو عید) امروز عید واقعی است؛ (لمن قبل الله صیامه و شکر قیامه) برای آن کسی که خدا روزه و نماز و عبادت او را در ماه رمضان قبول کرده باشد (و کل یوم لا یعصی الله فیه فهو عید) هر روز خدا که در آن معصیت نشود آن روز عید است. عزیزان من با مرتکب نشدن معصیت الهی و اجتناب از محارم الهی، امروز را عید کنید، فردا را عید کنید، همه دوره سال را برای خود عید کنید.
پىنوشتها:
1- محمدى رى شهرى، میزان الحکمة،ج 7،صص131 -132.
2- میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، المراقبات فى اعمال السنه، تبریز، ص 167.