نیایش امام سجادعلیه السلام، در وداع ماه مبارک رمضان
وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ فِی وَدَاعِ شَهْرِ رَمَضَانَ:
ترجمه :
خدایا اى کسى که در برابر احسان به خلق مزد نمىخواهى، و اى کسى که از بخشش پشیمان نمىشوى، و اى کسى که مزد بنده خود را افزون از عمل مىبخشى و برابر نمىدهى، نعمتت بىسابقه استحقاق، و عفوت به آئین تفضل، و عقوبتت عدل، و قضایت خیر است اگر عطا کنى عطایت را به منت آلوده نمىسازى، و اگر منع کنى منعت از روى ستم نیست. هر که ترا شکر گزارد جزاى شکر مىدهى، و حال آنکه تو خود او را به شکر ملهم ساختهاى و هر که سپاس ترا بجا آورد پاداش مىبخشى در صورتى که تو خود سپاس به او آموختهاى، پرده مىپوشى بر آنکه اگر مىخواستى او را رسوا مىساختى، و بخشش مىکنى بر کسى که اگر مىخواستى از او دریغ مىداشتى، در حالى که آن دو از جانب تو سزاوار رسوائى و منعند. ولى تو کارهاى خود را بر پایه تفضل بنا نهادهاى، و قدرتت را بر آئین گذشت روان ساختهاى، و آنکه را عصیان تو کرده به حلم تلقى نمودهاى، و آنکه را در باره خود قصد ستم کرده مهلت دادهاى. تو ایشان را به مداراى خود مهلت مىدهى تا مگر باز گردند، و در مؤاخذه ایشان شتاب نمىکنى تا مگر توبه کنند تا کسى از ایشان که بر خلاف رضاى تو مستوجب هلاک شده به مهلکه در نیفتد، و کسى از ایشان که به سوء استفاده از نعمت تو سزاوار بدبختى شده بدبخت نگردد مگر بعد از آنکه راه هر بهانه بر او بسته شود و حجت از هر حجت بر او تمام گردد.
و این اتمام حجت پر تو کرمى از آفتاب عفو تو است - اى خداى کریم - و میوه منفعتى از بوستان شفقت تو است - اى خداى حلیم - توئى که براى بندگانت درى بسوى عفو خود گشودهاى، و آن را توبه نامیدهاى و بر آن در راهنمائى از وحى خود قرار دادهاى تا آن را گم نکنند، پس تو خود که منزه و جاوید است نامت، فرمودهاى «بسوى خدا توبهاى خالص و پیراسته از نفاق کنید. تا مگر پروردگارتان گناهانتان را محو کند، و شما را به بهشتى که نهرها از زیر درختان آن روان است در آورد.».
در آن روز که خدا پیغمبر خود را و آنان را که به او ایمان آوردهاند خوار نمىگذارد، و در حالى که نورشان پیش رویشان و از سمت راستشان روان است مىگویند: اى پروردگار ما، نور ما را براى ما کامل ساز و ما را بیامرز، زیرا که تو بر هر چیز توانائى پس بعد از گشودن در، و به پا داشتن راهنما، عذر آن کس که از ورود به آن منزل غفلت ورزد چه خواهد بود؟! «گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟» .
و توئى که در معامله، بر عطاى خود به بندگان، افزودهاى؛ تا در تجارتهاشان، با تو سود برند، و در کوچ کردن بسوى تو کامیاب گردند، و از تو بهرهاى افزون یابند و به همین سبب تو خود که مبارک نام و بلند مقامى - فرمودهاى: «هر که کار نیکى بجا آورد پس مزدش ده برابر آن است و هر که کار بدى را مرتکب شود پس جز بمانند کارش کیفر داده نمىشود» و نیز فرمودهاى: «مثل کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مىکنند؛ مانند دانهاى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه صد دانه باشد، و خدا این شمار را براى هر که بخواهد مضاعف مىسازد» و نیز فرمودهاى: «کیست آنکه به خدا قرض الحسنهاى دهد تا خدا آن را برایش چندین برابر سازد؟» و همچنین نظائر این وعدهها از افزایشهاى حسنات که در قرآن نازل فرمودهاى. و توئى که بوسیله تشویقت که متضمن بهره بندگان است آنان را به امورى هدایت فرمودهاى که اگر آن را از ایشان مىپوشیدى چشمهاشان آن را درک نمىکرد، و گوشهاشان آن را فرا نمىگرفت، و دست اندیشه ایشان به آن نمىرسید از این رو فرمودهاى: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم، و مرا سپاس بگزارید و کفران مکنید» و نیز فرمودهاى: «هر آینه اگر شکر کنید شما را فزونى دهم، و اگر کفران کنید همانا که عذاب من سخت است.» و نیز فرمودهاى: «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنانکه از خواندن من کبر مىورزند زود است که به خوارى به دوزخ در آیند.».
پس دعاى خود را عبادت و ترکش راتکبر نامیدهاى، و بر ترک دعا به دخول دوزخ با خوارى تهدید فرمودهاى. و به این سبب بندگان ترا به نعمتت یاد کردند، و به فضیلت شکر گزاردند، و بر حسب فرمانت ترا خواندند، و براى افزودن احسانت در راه تو صدقه دادند، و تنها راه نجاتشان از خشم تو و دست یافتنشان بر رضاى تو در آن بود. و اگر مخلوقى مخلوق دیگر را بمانند آنکه تو بندگانت را به خود راهنمائى کردهاى، بسوى خود راهنمائى مىکرد مورد ستایش مىبود. پس ترا سپاس تا آنجا که راهى در سپاس تو یافت شود، و تا آنجا که براى سپاس لفظى که در ستایش تو بکار رود و معنائى که به سپاس منصرف گردد باقى باشد. اى کسى که احسان و فضل را بر بندگانت انعام فرمودهاى، و ایشان را به نعمت و عطا فرا گرفتهاى، چه آشکار است در زندگى ما نعمت تو! و چه سرشار است بر ما احسان انعام تو! و چه بسیار ما را به نیکى و احسان خود اختصاص دادهاى ما را به دین برگزیده و آئین پسندیده و راه آسان خود رهبرى فرمودهاى، و به تقرب نزد خویش، و رسیدن به کرامت خویش بینا ساختهاى.
خدایا و تو ماه رمضان را از جمله آن وظائف ممتاز و فرائض مخصوص قرار دادهاى: همان ماه رمضان که آن را از همه ماهها اختصاص بخشیدهاى، و از همه زمانها و روزگارها برگزیدهاى، و بر همه اوقات سال برترى دادهاى، به سبب قرآن و نورى که در آن فرو فرستادهاى و به سبب آنکه ایمان را در آن ماه مضاعف ساختهاى، و روزه را در آن ماه واجب کردهاى، و بپا خاستن براى عبادت را در آن ترغیب فرمودهاى، و شب قدر را در آن تجلیل نمودهاى: آن شب قدر را که خود از هزار ماه بهتر است. ما را به سبب آن بر سایر امتها تفضیل دادهاى، و به فضیلت آن بجاى اهل ملتها برگزیدهاى از این رو روزش را - بفرمان تو - روزه داشتیم. و شبش را - بیارى تو - به عبادت برخاستیم. در حالى که بوسیله صیام و قیامش خود را در معرض آن رحمتى که ما را بر آن عرضه کردهاى در آوردیم، و آن را وسیله ثواب تو قرار دادیم. و تو به عطاى خواستهها قادرى و به آنچه از فضل و احسانت مسئلت شود بخشندهاى و به هر کس که آهنگ قرب تو کند نزدیکى. و این ماه در میان ما ستوده زیست، و با ما پسندیده مصاحبت کرد و بهترین سودهاى جهانیان را بهره ما ساخت، و آنگاه به هنگام پایان یافتن وقت و سرآمدن مدت و کامل شدن شمارهاش از ما جدا شد، پس ما آن را مانند کسى وداع مىکنیم که فراقش بر ما دشوار آمده و روى بر تافتنش ما را به وحشت افکنده، و او را بر ذمه ما پیمانى نگاه داشتنى، و حرمتى رعایت کردنى، و حق گزاردنى لازم شده. از این رو همگى مىگوئیم: سلام بر تو اى بزرگترین ماه خدا، و اى عید دوستان خدا - سلام بر تو - اى گرامىترین مصاحب از میان اوقات، و اى بهترین ماه در ایام و ساعات. سلام بر تو. اى ماهى که بر آمدن کامها در آن آسان و اعمال نیک در آن منتشر و فراوان است.
سلام بر تو اى همنشینى که چون پدید آید احترامش بزرگ، و چون ناپدید شود فقدانش دردناک است. و اى مایه امیدى که فراقش رنج افزا است. سلام بر تو اى همدمى که چون رو آورد مایه انس شد، و شادى انگیخت، و چون سپرى شد، وحشت افزود، و متألم ساخت. سلام بر تو اى همسایهاى که دلها در جوار آن رقت گرفت، و گناهان در آن کم شد.
سلام بر تو اى یارى دهندهاى که ما را در مبارزه شیطان یارى داد، و اى رفیقى که راههاى احسان را هموار ساخت.
سلام بر تو، چه بسیارند آزاد شدگان خدا در دوران تو، و چه نیکبخت است به سبب تو کسى که احترامت را منظور داشته است. سلام بر تو که چه زداینده بودى گناهان را! و چه پوشنده بودى انواع عیبها را!
سلام بر تو، چه طولانى بودى بر گناهکاران! و چه با هیبت بودى در دلهاى مؤمنان. سلام بر تو اى ماهى که روزها با تو سر همسرى ندارند، سلام بر تو که از هر جهت موجب سلامتى. سلام بر تو، که همنشینیت مکروه، و معاشرتت نکوهیده نیست. سلام بر تو، همچنانکه با ارمغان برکات بر ما وارد شدى، و آلودگى گناهان را از ما فرو شستى. سلام بر تو، که وداع با تو از روى خستگى، و ترک روزهات از سر ملالت نیست. سلام بر تو، که پیش از آمدن در آرزوى تو بودیم، و پیش از رفتن از اندیشه فراقت محزونیم.
سلام بر تو، چه بسا بدیها که به یمن تو از جانب ما گشته، و چه خوبیها که به برکت تو بر ما روان شده!
سلام بر تو، و بر شب قدرى که از هزار ماه بهتر است. سلام بر تو، دیروز چه سخت به تو دل بسته بودیم، و فردا چه بسیار بتو مشتاق خواهیم بود!
سلام بر تو، و بر فضیلتت که از آن محروم شدیم، و برکات گذشتهات که از ما ربوده شد .
خدایا، ما اهل این ماهیم که ما را به آن تشریف بخشیدى، و ما را براى حقشناسى آن توفیق دادى. در آن زمان که بدبختان قیمت وقتش را نشناختند. و به علت بدبختى خود از فضل آن محروم ماندند. و توئى سرپرست ما در شناختن فضیلتش، که ما را براى آن برگزیدى، و وظائفش که ما را به آن رهبرى کردى. و ما - با اعتراف به تقصیر - به توفیق تو صیام و قیامش را عهدهدار شدیم. و اندکى از بسیار را بجا آوردیم .
خدایا، پس از سر اعتراف به بدکردارى و به آیین اقرار بر سهل انگارى حمد تو مىگوئیم و پشتیمانى قطعى دلها، و عذر صادقانه زبانهامان را بتو اختصاص مىدهیم پس ما را بر تقصیرى که بما اصابت کرده، اجرى عطا کن که به نیروى آن خیرى را که دلخواه ما است دریابیم و اندوختههائى را که مورد علاقه شدید ما است به عوض بستانیم. و عذر ما را در تقصیر از پرداخت حق خود بپذیر، و آینده عمر ما را به ماه رمضان دیگر برسان. و چون ما را به ماه رساندى بر انجام عبادتى که زیبنده تو باشد یارى ده، و بر قیام به طاعتى که لایق موجب تدارک حق تو در آن دو ماه که از ماههاى زمان است، بدست ما جارى کن.
خدایا، هر معصیت صغیره یا کبیرهاى که در این ماه پیرامون آن گشتهایم، یا گناهى که به آن آلوده شدهایم، یا خطائى که مرتکب گشتهایم: از روى عمد یا فراموشى، به ستم کردن بر خود یا به هتک حرمت دیگرى، پس بر محمد و آلش رحمت فرست، و ما را از آن در پرده ستارى خود بپوشان، و به عفوت از ما در گذر، و ما را در آن ماه نصب العین شماتت کنندگان مساز. و زبان طعنه زنندگان را بر ما مگشاى، و ما را به مهربانى بىپایان و فضل کاستى ناپذیرت به کارى بگمار که سبب فرو نهادن و پوشاندن آن چیز شود که در آن ماه بر ما نمىپسندى .
خدایا، بر محمد و آلش رحمت فرست، و مصیبت رفتن ماه ما را جبران کن، و روز عید و روزه گشودنمان را بر ما مبارک ساز و آن را از بهترین روزهائى قرار ده که بر ما گذشته است: جالبترین روزها براى عفو، و پاک کنندهترین روزها براى گناه و گناهان پنهان و آشکار ما را بیامرز.
خدایا، با بیرون رفتن این ماه، ما را از گناهانمان بیرون آور، و همراه خارج شدنش ما را از بدیهامان خارج ساز. و ما را از خوشبختترین اهل این ماه بوسیله این ماه، و از پرنصیبترین ایشان در این ماه و از بهرهمندترین ایشان در این ماه قرار ده .
خدایا، هر کس که این ماه را چنانکه شایسته رعایت است رعایت کرده، و حرمتش را چنانکه شرط نگهدارى است نگاه داشته، و به حدودش چنانکه شایسته قیام است بپاخاسته، و از گناهان خود، چنانکه حق پرهیزکارى است، پرهیز کرده، یا بوسیله تقربى بتو نزدیکى جسته: که تو را از خود راضى، و رحمتت را به او معطوف ساخته، پس مانند آنچه به او بخشیدهاى از توانگرى خود بما ببخش، و چندین برابر آن را از فضل خود بما عطا کن. زیرا که فضل تو کاستى نمىگیرد، و خزانههایت نقصان نمىپذیرد، بلکه افزون مىشود، و کانهاى احسان تو، فانى نمىشود، و همانا که بخشش گوارا، بخشش تو است.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مانند ثوابهاى آن کس را براى ما بنویس که تا روز رستاخیز در آن ماه روزه داشته، یا در عبادت تو کوشیده است .
خدایا، در این روز که آن را براى مؤمنان عید و شادى، و براى اهل ملت خود روز اجتماع و تعاون قرار دادى، پیش تو توبه مىکنیم: از هر گناهى که مرتکب شدهایم، یا هر کار بدى که از پیش فرستادهایم، یا اندیشه بدى که در دل داشتهایم: توبه کسى که خیال بازگشت به گناه در دل ندارد، و پس از توبه به خطا باز نمىگردد: توبه خالصى که از شک و ریب پیراسته باشد. پس آن را از ما بپذیر، و از ما خشنود شو، و ما را بر آن ثابت بدار .
خدایا،ترس از عذاب وعید، و شوق به ثواب موعود را روزى ما ساز، تا لذت آنچه را که از تو مسألت مىکنیم و شدت اندوه آنچه را که از آن بتو پناه مىبریم در یابیم. و ما را نزد خود از توبه کنندگانى قرار ده که محبتت را بر ایشان لازم ساختهاى، و بازگشتشان را به طاعت خود، پذیرفتهاى. اى عادلترین عادلان.
خدایا، بر محمد پیغمبر ما و آل او رحمت فرست، همچنانکه بر فرشتگان مقرب خود رحمت فرستادى. و بر او و آلش رحمت فرست، همچنانکه بر پیغمبران مرسلت رحمت فرستادى و بر او و آلش رحمت فرست، همچنانکه بر بندگان صالحت رحمت فرستادى، و بهتر از آن اى پروردگار جهانیان: چنان رحمتى که برکتش بما برسد، و نفعش بما عاید شود و به موجب آن دعایمان مستجاب گردد، زیرا که تو کریمتر کسى هستى که بر او توکل کنند و بخشندهتر کسى هستى که از فضلش مسئلت نمایند. و تو بر هر چیز قدرت بىنهایت دارى.
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
پرهیز از دوستى بانادان
اباک و مصادقه الاحمق، فانه یرید ان ینفعک فیضرک و مصادقه البخیل، فانه یبعد عنک احوج ماتکون الیه، و ایاک و مصادقه الفاجر، فانه یبیعک بالتافه، و ایاک و مصادقه الکذاب، فانه کالسراب: یقرب علیک البعید و یبعد علیک القرب.-ح /38
ترجمه:
از دوستى با نادان بپرهیز، چون او میخواهد به تو سود برساند، ولى از روى نادانى زیاد میرساند، از دوستى با شخص تنگ نظر بپرهیز، چون او تو را، هنگامى که به شدت نیازمند او باشى رها میکند، از دوستى با شخص بد کاره بپرهیز، چون او به ناچیزترین قیمتها تو را مىفروشد، و از دوستى با دروغگو بپرهیز، چون او، مانند سراب، فریبت میدهد. دور را در نظرت نزدیک نشان میدهد، و نزدیک را دور جلوهگر میسازد.
شرح:
یکى از مهم اسلامى، که هم پیامبران اکرم (ص) و هم امام علیهالسلام، درباره آن بسیار سفارش کردهاند، مسئله انتخاب دوست و همنشین است. کسانى که خصوصیات زشت و ناپسند، و صفات بد و نامطلوب دارند، بر روى دوستان و معاشران خود نیز تأثیر منفى میگذارند، و به آنان، زیانهاى جبرانناپذیر مىزنند. از اینرو، در انتخاب دوست، باید کمال مراقبت را به عمل آوریم و دستکم، کسانى را که داراى چهار خصوصیت زشت((نادانى))،((بخل))،((بدکارى)) و((دروغگویى)) هستند، به عنوان دوست انتخاب نکنیم.
شخص نادان، هر چند هم که مهربان و صمیمى باشد، از آنجا که عقل کافى ندارد، موارد سود و زیان را نیز تشخیص نمیدهد. به همین جهت، حتى وقتى میخواهد به دوست خود، سودى برساند، از روى نادانى، کارى میکند که به زیان دوستش تمام شود.
شخص بخیل، یا تنگ نظر، نیز چون به مال دنیا بیش از هر چیز دیگرى دلبستگى دارد، و حاضر نیست ذرهاى از مال خود را از دست بدهد، تا زمانى به دوستى خود با دیگران ادامه میدهد، که به او نیازمند نباشد. اما همینکه یکى از دوستانش به او نیازمند شود، حتى اگر در اوج نیازمندى باشد و تمام زندگىاش به اندکى گذشت و بخشش از سوى او بستگى پیدا کند، باز حاضر به گذشت و چشم پوشى از مال دنیا نمىشود، و دوست خود را، در آن اوج احتیاج، رها میکند و به حال خود مىگذرد.
بد کاره، یا کسى که در روى زمین به فسق و فجور و فساد دست میزند، نیز از کسانى است که باید از دوستى با او پرهیز کرد. شخص بد کاره، عزت و شرافت انسانى خود، و سعادت و رستگارى آخرت خود را، در برابر کم ارزشىترین چیزها از دست مىدهد. بنابراین، مسلم است که چنین کسى، براى دوستان نیز، ارزشى قائل نخواهد شد، و آنها را در برابر اندک چیزى خواهد فروخت.
دروغگو نیز، شایسته دوستى نیست. چون او نیز، مانند سراب که از دور به شکل آب دیده میشود و از نزدیک چیزى جز خاک و ریگ بیابان نیست، همیشه به فکر فریب دادن است. شخص دروغگو، همیشه با دروغهاى خود، کارهاى خوب را به صورت کارهاى((بد)) وانمود میکند. و کارهاى بد را بصورت((خوب)) نشان میدهد. در نتیجه، کسیکه با شخص دروغگو دوستى کند، فریب حرفهاى او را میخورد، و دو عیب بزرگ در زندگى پیدا میکند: نخست آن که از کارهاى خوب رویگردان میشود، چون خیال میکند که آن کارها((بد)) است. و دیگر آنکه به انجام کارهاى بد مىپردازد، چون بخاطر حرفهاى دوست دروغگوى خود، گمان میکند که آن کارها((خوب)) است.
فرزند عزیز، وقتى میخواهى با کسى دوست شوى مراقب باش که او، جزو هیچکدام از این چهار گروه نباشد. چون امام علیهالسلام، به خاطر خیر و صلاح مسلمانان، سفارش کرده است که از دوستى با این گونه افراد، دورى کنند.
××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
دستور العملى از حضرت امام صادق (ع )
در حدیث ( عنوان بصرى ) که مورد توجه علماى اخلاق است ، دستورهایى از حضرت امام صادق علیه السلام براى سالکان الى الله آمده است که ما ترجمه روایت را ذکر مى کنیم .
( عنوان بصرى ) پیرمردى بود که هفتاد و چهار سال از عمرش مى گذشت ، او مى گوید.
من سالها با ( مالک بن انس ) رفت و آمد داشتم . هنگامى که جعفربن محمد الصادق علیه السلام به مدینه آمد، من رفت و و آمد با او را نیز شروع کردم و دوست داشتم همان گونه که از (مالک ) درس مى گیرم . از آن حضرت نیز درس بگیرم ، تا اینکه روزى حضرت به من فرمود: ( من شخص بدهکارى هستم (یعنى خداى تعالى وظایفى را از من به گونه وجوب خواسته که باید انجام دهم ) و علاوه بر این در هر ساعتى از ساعات شبانه روز اوراد و اذکارى دارم ، مرا از ورد و ذکرم باز ندار و از مالک درس بگیر و با او در رفت و آمد باش ، هم چنان که تا حال بودى .
من از این سخن امام غمناک شدم و از حضورش بیرون رفتم و در دل گفتم : اگر امام در من خیرى را به فراست در مى یافت . مرا از رفت و آمد به نزدش و فرا گرفتن علمش باز نمى داشت . از آنجا به مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله رفتم و به آن حضرت سلام کردم سپس - فرداى آن روز - به روضه مطهره بازگشتم و در آنجا دو رکعت نماز خواندم و عرض کردم : ( یاالله ! یا الله ! از تو مسالت دارم که دل جعفر را بر من مهربان سازى و از عملش آنچه را که به صراط مستقیم راه یابم ، روزى ام گردانى ) و غمناک به خانه ام بازگشتم و دیگر به نزد مالک نرفتم . دلم از محبت جعفر علیه السلام سیر شده بود و به جز براى نماز واجب از خانه بیرون نمى رفتم تا اینکه دلم تنگ شد، پس نعلین به پا کرده و عبا بر دوش گرفته و قصد محضر جعفر علیه السلام را کردم و این پس از آن بود که نماز عصر را خوانده بودم .
چون به خانه آن حضرت رسیدم ، اجازه ورود خواستم خدمتگزار حضرت بیرون آمد و گفت : ( چه مى خواهى ؟ گفتم : ( براى عرض سلام بر شریف (به فرزندان رسول الله صلى الله علیه و آله ) آمده ام .) گفت : ( به نماز ایستاده است .) من در مقابل خانه نشستم ، اندکى گذشت و خادم بیرون آمد و گفت : ( ادخل على برکه الله ) من داخل شدم و بر آن حضرت سلام کردم ، او جواب داد و فرمود: (بنشین ، خدایت بیامرزد) نشستم . پس اندکى امام سر به زیر انداخت و سپس سر برداشت و فرمود: (کنیه ات چیست ؟) گفتم : (ابو عبدالله .) فرمود: ( خدا کنیه ات را ثابت کند و موفقیت بدارد! اى ابو عبدالله ! سوالى داشتى ؟) در دلم گفتم : اگر در زیارت حضرت و عرض سلام بر او هیچ فایده اى نداشت جز همین دعا، بى شک زیاد بود، امام فرمود: (سوالى داشتى ؟) عرض کردم : (از خداى تعالى خواستم که دل شما را با من مهربان کند و از دانش ات بهره مندم فرماید، امیدوارم خداى تعالى درخواست مرا درباره شریف اجابت فرموده باشد.) فرمود: (اى ابا عبدالله ! دانشى که مخصوص ماست ، آموختنى نیست ، بلکه نورى است که خدا بر دل کسى که مى خواهد راهنماییش کند، مى افکند. پس اگر خواستى از چنین دانشى بهره مند گردى ، در آغاز باید حقیقت بندگى را در جان خود پیگیرى کنى و با به کار گرفتن دانش در طلب علم باشى و از خدا درخواست فهم کنى تا خداوند به تو بفهماند.)
گفتم : ( یا شریف !...) فرمود: (بگو یا ابا عبدالله )عرض کردم : ( یا ابا عبدالله ! حقیقت بندگى چیست ؟ فرمود ( سه چیز است :
اول ، آنکه بنده خدا در تمام آنچه خداى تعالى در اختیار او قرار داده است ، ملکیتى براى خود نبیند، زیرا بندگان حقیقى هیچ چیز نمى شوند و اموال را مال خدا مى بینند و هر جا که خداى تعالى دستور فرموده ، آن را قرار مى دهند. دوم آنکه بنده براى خودش تدبیر نداشته باشد. و سوم همه اشتغال و کارش در دستورات و امر و نهى الهى باشد.
پس هنگامى که بنده اى در نعمتهاى الهى مالکیتى براى خود ندید، انفاق کردن در موردى که خدا دستور داده ، بر او آسان مى شود و هرگاه بنده تدبیر امور خود را به مدبرش واگذار کرد، مصیبتهاى دنیا بر او آسان مى شود و هرگاه بنده اى به آنچه خداى تعالى امر و نهى فرموده ، مشغول شد، فراغتى به او دست نمى دهد تا به مجادله و مباهات با مردم بپردازد و اگر خداى تعالى بنده اى را گرامى داشت و به این سه صفت موفق فرمود، دنیا وشیطان و خلق همگى در نظر او خوار مى شوند، و او از روى زیاده طلبى و یا فخر فروشى دنیا را نمى طلبد و آنچه را که در نزد مردم است به خاطر عزت یافتن و برترى جستن طلب نمى کند و روزگار خود را به بطالت نمى گذراند و این اولین درجه تقوى است ، خداى تعالى مى فرماید: این خانه آخرت را ما براى کسانى قرار خواهیم داد که در زمین برترى و فساد نخواهند، و عاقبت نیکو از براى افراد با تقواست .)
×××××××
پاورقی:1- بحار الانوار، ج 1، کتاب العلم ، باب 7، حدیث 17، ص 224 .
بخل سعید بن هارون
(سعید بن هارون ) کاتب بغدادى که معاصر ماءمون خلیفه عباسى بوده است به بخل معروف است . ابوعلى دعبل خزاعى شاعر مشهور (245 م ) گوید: با جمعى از شعراء بر سعید وارد شدیم و از صبح تا ظهر نزدش نشستیم ؛ و از گرسنگى چشمهاى ما تاریک شده بود و بیحال شده بودیم .
به پیر غلامى که داشت گفت : اگر خوردنى دارى بیاور. غلام رفت و تا ظهر پیدا نشد، بعد از مدتى سفره اى چرکین آورد که در آن یک دانه نان خشک بود، و کاسه کهنه لب شکسته اى پر از آب گرم ، که در آن پیر خروسى نپخته و بى سر بود!
چون کاسه را بر سر سفره نهاد، سعید نظر کرد و دید سر خروس بر گردنش نیست . کمى فکر کرد و گفت : غلام این خروس سرش کجاست ؟
گفت : انداختم ، گفت : من آن کس را که پاى خروس را بیندازد قبول ندارم تا چه رسد به سر خروس . این به فال بد مى باشد که رئیس را از راءس (سر) گرفته اند، و سر خروس را چند امتیاز است :
اول ، آن که از دهان او آوازى بیرون مى آید که بندگان خداى را وقت نماز معلوم کند، و خفتگان بیدار مى گردند، و شب خیزان براى نماز شب آماده شوند.
دوم ، تاجى که بر سر اوست نمودار تاج پادشاهان است و به آن تاج در میان مرغان ممتاز است .
سوم ، دو چشم که در کاسه سر اوست ، به آن فرشتگان را معاینه مى بیند؛ و شاعران شراب رنگین را بوى تشبیه مى کنند و در صفت شراب لعل مى گویند: این شراب مانند دو چشم خروس است .
چهارم ، مغز سر او دواى کلیه است ، و هیچ استخوانى خوش طعمتر از استخوان سر او نیست .
و اگر تو آن را به جهت این انداختى که گمان بردى که من نخواهم خورد خطاى بزرگ کردى . بر تقدیرى که من نخورم ، عیال و اطفال من مى خورند، و اینان هم نخورند، آخر میدانى مهمانان من که از صبح تا این وقت هیچ نخورده اند آنان مى خورند. از روى غضب غلام را گفت : برو هر جا انداختى آن را پیدا کن و بیار، اگر اهمال کنى ترا اذیت کنم .
غلام گفت : والله نمى دانم که کجا انداخته ام . سعید گفت : به خدا قسم من مى دانم کجا انداختى در شکم شوم خود انداختى !
غلام گفت : به خدا قسم من آن را نخورده ام و تو دروغ مى گوئى . سعید با حالت غضب بلند شد و یقه پیر غلام را گرفت تا وى را به زمین بیاندازد که پاى سعید به آن کاسه خورد و سرنگون شد و آن پیر خروس نپخته به زمین افتاد. گربه اى در کمین بود خروس را در ربود. ما نیز سعید و غلام را که بهم گلاویز بودند گذاشتیم و از خانه اش بیرون آمدیم (1).
××××××
پاورقی:1- لطائف الطوائف ص 341.
سرگذشت مباهله
بخش باصفاى نجران با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزى حجاز و یمن قرار گرفته است . در آغاز طلوع اسلام ، این نقطه تنها منطقه مسیحى نشین در حجاز بود که به عللى از بت پرستى دست کشیده و به آیین مسیح گرویده بودند. پیامبر اسلام (ص ) به موازات مکاتبه با سران دولتهاى جهان و مراکز مذهبى ، نامه اى به اسقف نجران (ابوحارثه ) نوشت و طى آن نامه ، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود.
جریان (مباهله ) پیامبر اسلام (ص ) با هیئت نمایندگى نجران از حوادث جالب ، تکان دهنده و شگفت انگیز تاریخ اسلام مى باشد. وقت مباهله فرا رسید قبلا پیامبر (ص ) و هیئت نمایندگى نجران توافقى کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه خارج از مدینه در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر (ص ) از میان مسلمانان و بستگان زیاد خود، فقط چهار نفر را انتخاب کرد که در این حادثه تاریخى شرکت نمایند. و این چهار تن عبارت بودند از: 1 - حضرت على (ع ) 2 - حضرت فاطمه (س ) 3 - امام حسن (ع ) 4 - امام حسین (ع ). زیرا در میان تمام مسلمانان نفوسى پاکتر و ایمانى استوارتر از نفس و ایمان این چهار تن وجود نداشت .
پیامبر اکرم (ص ) فاصله منزل و نقطه اى را که قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام بگیرد با وضع خاصى طى نمود. او در حالى که حضرت امام حسین (ع ) را در آغوش ، دست حضرت امام حسن (ع ) را در دست داشت ، فاطمه (س ) به دنبال آن حضرت و على بن ابى طالب (ع ) پشت سر وى حرکت مى کردند. گام به میدان مباهله نهاد و پیش از ورود به میدان مباهله به همراهان خود گفت : من هر موقع دعا کردم شما دعاى مرا با گفتن آمین بدرقه کنید. سران هیئت نمایندگى نجران پیش از آنکه با پیامبر (ص ) روبرو شوند. به یکدیگر مى گفتند هرگاه دیدید که محمد (ص ) افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، شکوه مادى و قدرت ظاهرى خود را نشان ما داد. در این صورت وى یک فرد غیر صادق بوده اعتمادى به نبوت خود ندارد ولى اگر با فرزندان و جگر گوشه هاى خود به (مباهله ) بیاید و با یک وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادى ، رو به درگاه الهى گذارد، پیداست که یک پیامبر راستگو است و به قدرى به خود، ایمان و اعتقاد دارد که نه تنها حاضر است خود را در معرضر نابودى قرار دهد بلکه با جراءت هر چه تمامتر حاضر است عزیزترین و گرامى ترین افراد نزدیک خود را در معرض فنا و نابودى واقع سازد.
هنوز هیئت نمایندگى در این گفتگو بودند، که ناگهان قیافه نورانى پیامبر (ص ) با چهار تن دیگر که سه تن از آنها شاخه هاى شجره وجود او بودند، براى مسیحیان نجران نمایان گردید و همگى با حالت بهت زده و متحیر به چهره یکدیگر نگاه کردند و از این که او جگر گوشه هاى معصوم ، بى گناه و یگانه دختر و یادگار خود را به صحنه مباهله آورده است ، انگشت تعجب به دندان گرفتند و همگى گفتند که این مرد به دعوت و دعاى خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلاى آسمانى و عذاب الهى قرار نمى دهد.
اسقف نجران گفت : من چهره هایى را مى بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهى بخواهند که بزرگترین کوهها را از جاى بکند فورا کنده مى شوند، هرگز صحیح نیست ما با این قیافه هاى نورانى و با این افراد با فضیلت ، مباهله نماییم ، زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند، همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روى زمین یک نفر مسیحى باقى نماند.
هیئت نمایندگى نجران از مباهله منصرف مى شوند
هیئت نمایندگى با دیدن وضع یاد شده وارد مشورت شدند. به اتفاق آراء تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند، حاضر شدند که هر ساله مبلغى به عنوان (جزیه ) (مالیات سالانه ) بپردازند و در برابر آن حکومت اسلامى موظف است از جان و مال آنان دفاع کند. پیامبر (ص ) رضایت خود را اعلام کرد و قرار شد هر سال در برابر پرداخت مبلغ جزئى ، از مزایاى حکومت اسلامى برخوردار گردند. سپس پیامبر فرمود: عذاب سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه (همدیگر را لعنت کردن ) و مباهله (همدیگر را نفرین کردن ) وارد مى شدند، صورت انسانى خود را از دست داده ، از آتشى که در بیابان افروخته مى شد، مى سوختند و دامنه عذاب به سرزمین (نجران ) کشیده مى شد.
سه فضیلت حضرت على(علیه السلام)
روزى معاویه به سعدوقاص اعتراض نمود که چرا به على (ع ) ناسزا نمى گویى ؟
او در پاسخ وى چنین گفت : من هر موقع به یاد سه فضیلت از فضایل على (ع ) مى افتم آرزو مى کنم اى کاش من یکى از این سه فضیلت را داشتم :
1 - روزى که پیامبر (ص ) او را در مدینه جانشین خود قرار داد و خود به جنگ تبوک رفت و به على چنین گفت : تو نسبت به من همان منصب را دارى که هارون نسبت به موسى داشت جز این که پس از من پیامبرى نخواهد آمد.
2 - روز خیبر، پیامبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسى مى دهم که خدا و پیامبر، او را دوست دارند افسران و فرماندهان عالى قدر اسلام با گردنهاى کشیده در آرزوى نیل به چنین مقامى بودند، در فرداى آن روز پیامبر (ص )، على (ع ) را خواست و پرچم را به او داد و خدا در پرتو جانبازى على (ع ) پیروزى بزرگى نصیب ما نمود.
3 - روزى که قرار شد پیامبر (ص ) با سران نجران به مباهله بپردازد، پیامبر دست على ، فاطمه ، حسن و حسین (ع ) را گرفت و گفت :(اللهم هؤ لاء اهلى ) یعنى خدایا اینها اهل بیت من هستند.
اس ام اس عیدسعیدفطر
عید واقعی آن روزی است که در آن معصیت خدا نکنیم.
×××××
عید سعید فطر بر عاشقان الله و یاران مهدی(عج) مبارک باد.
×××××
عید فطر روز پاداش گرفتن و رویت رحمت الهی بعد از ماه رمضان است. (مقام معظم رهبری)
×××××
استشمام عطر خوش بوی عید فطر از پنجره ملکوتی رمضان گوارای وجود پاکتان.
×××××
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
×××××
کم کم غروب ماه خدا دیده می شود
صد حیف ازین بساط که برچیده می شود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت
خوشبخت آن کسی ست که بخشیده می شود
عید شما مبارک
×××××
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
آیا چیزی قابل درو در این رمضان کاشته ایم؟
×××××
تا ز رویت گرفته ام روزه
جز به یادت نکرده ام افطار
چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم…
اللهم عجل لولیک الفرج
×××××
عید است و دلم خانه ویرانه ، بیا / این خانه تکاندیم ز بیگانه ، بیا
یک ماه تمام میهمانت بودیم / یک روزه به مهمانی این خانه بیا . . .
×××××
چه زود رفت این رمضان عمر ما
پس ، بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین . . .
×××××
وقتی یادم میاد خیلی ها بودن که پارسال آخرین ماه رمضونشون رو تجربه کردن
دلم میگیره آخه شاید این بار نوبت من باشه که آخرین مهمونی ماه رمضون رو تجربه کنم .
×××××
خدایا ، خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده
آمین
(عید شما مبارک)
سفرزیارتی ، سیاحتی وهمیشگی آخرت
به نام خداوند بخشنده مهربان
فرم ثبت نام
نام:انسان نام خانوادگی:آدمی زاد نام پدر:آدم نام مادر:حوا
لقب:اشرف مخلوقات نژاد:خاکی صادره: ازدنیا
ساکن:کهکشان راه شیری،منظومه شمسی،زمین
مقصد:برزخ
ساعت حرکت وپرواز:هروقت خداصلاح بداند
مکان :بهشت اگرنشدجهنم
وسایل موردنیاز:
1.دومترپارچه سفید2.عمل نیک 3.انجام واجبات وترک محرّمات 4.امربه معروف ونهی ازمنکر 5.نمازاوّل وقت 6.دعای والدین ومؤمن 7.ولایت ائمه اطهار8.اعمال صالح ، تقوی وایمان
توجه:
1.خواهشمنداست جهت رفاه خودخمس وذکات راقبل ازپروازپرداخت نمائید.
2.ازآوردن ثروت ، مقام ، منزل وماشین حتی داخل فرودگاه جداًخودداری نمائید.
3.حتماًقبل ازحرکت به بستگان خودتوضیح دهیدتاازآوردن دسته گلهای سنگین ، سنگ قبرگران وتجملاتی ونیزمراسمهای پرخرج وغیره خودداری نمایند.
4.جهت یادگاری قبل ازپروازاموال خودرابین فرزندان وامورفقراومستضعفین مشخص نمائید.
5.ازآوردن باراضافی ازقبیل حق النّاس ، غیبت ، تهمت ، وغیره خودداری نمائید.
برای کسب اطلاعات بیشتربه قرآن وسنت پیامبر(ص)مراجعه نمائید.
تماس ومشاوره شبانه روزی،رایگان،مستقیم وبدون وقت قبلی می باشد.
درصورتیکه قبل ازپروازبامشکلاتی برخوردکردیدباشماره های زیرتماس حاصل فرمائید.
186سوره بقره-45سوره نساء-129سوره توبه-55سوره اعراف-2و3سوره طلاق
امیدوارم سفرآسوده ای درپیش داشته باشید
سرپرست کاروان حضرت عزرائیل
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
بزرگترین فضیلت امام علی علیه السلام
سلیم بن قیس گوید: مردى از على بن ابیطالب علیه السلام پرسید: بزرگترین فضیلت خود را برایم بگو؟
حضرت فرمود: آنچه خداوند در قرآن نازل نموده است ، پرسید: خداوند در مورد شما چه نازل نموده است ؟ فرمود: سخن خدا کهفرمود:
«و یقول الذین کفرو الستمرسلا قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب «منظور خداوند از کسى که داراى علم و کتاب است من هستم .( 1)
از اهل سنت صاحب کتاب ینابیع المودة ، شیخحافظ قندوزى حنفى در باب 30 از کتاب خود احادیث متعددى در همین مورد روایت کرده است .
×××××××
پاورقی:1- تفسیر نور الثقلین ، ج 2، ص 521.
حدیث روز
قال الحسن مجتبی (علیه السّلام):
«عجبت لمن یتفکّر فی مأکوله کیف لایتفکّر فی معقوله فیجنب بطنه ما یؤذیه و یودع صدره ما یردیه». [1] .
ترجمه:
یعنی تعجّب می کنم از مردمی که به خوراکیهای خود فکر می کنند چگونه به معقولات و عقائد و روحیّات خود فکر نمی کنند شکمشان را از چیزی که برای آنها ضرر دارد نگه می دارند ولی روح خود را از چیزی که آنها را پست می کند نگه نمی دارند.
کنایه از آنکه چرا باید بشر به بدن و مادّیات و سلامتی آن بیشتر از روح خود فکر کند و در حفظ آن بیشتر کوشش کند، برای امراض بدنی اطبّاء و بیمارستانها و داروهائی با آن عریض و طویلی داشته باشد، برای شناختن غذاها و داروها و خواصّ آنها آن قدر بحث و گفتگو داشته باشد ولی برای غذای روح و امراض روحی و داروئی که برای تقویت و یا رفع امراض روحی لازم است و یا طبیب روح و یا استادی که بتواند امراض روحی او را از او برطرف کند تلاش نکند و اهمیّت به آن ندهد مگر روح که حقیقت انسان است اهمیّتش باید کمتر از بدنی که مانند لباسی برای انسان است باشد.
×××××××
پاورقی:1- بحارالانوار،ج1 ، ص218