هرکس دانش اندوزد و به آن عمل نکند، خداوند روز قیامت وی را نابینا برانگیزد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ خطاب به ابن مسعود ـ]
قطره ای ازدریا
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» یمنی هاو تشخیص جانشین پیامبر(ص)

 

یمنی هاو تشخیص جانشین پیامبر(ص)

  از جابر بن عبد اللَّه انصارىّ نقل شده که گفت:

«مردم یمن به مدینه آمدند که خدمت رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله برسند، آن حضرت (به حاضران) فرمود: یمنى‏ها با شتاب بسیار (یا با روى خوش) بر شما وارد مى‏شوند، و هنگامى که آنان بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله وارد شدند فرمود:

گروهى هستند که دلهایشان نرم و ایمانشان استوار است، منصور از میان آنان است که با هفتاد هزار تن قیام مى‏کند، جانشین من و جانشین وصیّ مرا یارى خواهد کرد، بند شمشیرهایشان از چرم است.

آنان پرسیدند اى رسول خدا وصى شما کیست؟

فرمود: آن کسى که خداوند ملازمت راه او را به شما امر کرده و فرموده: «همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و متفرّق نشوید»

 پس عرض کردند اى رسول خدا براى ما روشن فرما که این ریسمان چیست؟ فرمود: آن عبارت از گفته خداوند است در این آیه:

إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ:(مگر به ریسمانى از خدا و ریسمانى از مردم) امّا ریسمان خدا کتاب او (قرآن) است، و ریسمانى از مردم منظور وصیّ من است،

پرسیدند اى رسول خدا وصىّ تو کیست؟ پاسخ داد: کسى است که خداى تعالى در باره او این آیه را فرو فرستاده: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ (که کسى بگوید اى دریغ و افسوس بر آنچه در (راه) قرب خدا (دستور خدا) کوتاهى کردم)

آنان عرض کردند: اى رسول خدا مراد از این قرب خدا چیست؟

فرمود: همان است که خداوند در باره‏اش مى‏فرماید: یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا (روزى که ستمکار دستهاى خود به دندان گزیده گوید اى کاش با پیامبر راهى را در پیش گرفته بودم» او همان وصیّ من است و پس از من راه رسیدن به من است.

پس گفتند: اى رسول خدا بحقّ آنکه تو را براستى به پیامبرى برگزیده او را بما نشان بده که ما به دیدار او مشتاق شدیم،

پس آن حضرت فرمود: او همان کسى است که خدا او را براى مؤمنین چهره‏شناس و با فراست نشانه‏اى قرار داده، اگر شما مانند صاحبدل یا ناظر آگاهى که گوش فرا مى‏دارد به او بنگرید خود خواهید دانست همان گونه که من پیامبر شما هستم او نیز وصىّ من است، حال به میان صفها بروید و چهره‏ها را از نظر بگذرانید پس هر کس که دلهاى شما به جانب او گرایش پیدا کند حتما خود اوست، زیرا خداى عزّ و جلّ در کتاب خود مى‏فرماید: فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ (دلهاى پاره‏اى از مردم را به جانب آنان بگرایان) یعنى به جانب او (اسماعیل) و تبارش علیهم السّلام.

سپس راوى گوید: پس ابو عامر اشعرىّ از میان اشعریان برخاست، و در میان خولانیان أبو غرّه خولانی، و در میان بنى قیس، ظبیان و عثمان بن قیس، و در میان دوسیان عرنه دوسى و لا حق بن علاقه برخاستند و به میان صفها رفتند و چهره‏ها را از نظر گذرانیده و بعد دست مردى را گرفتند که دو طرف پیشانى و جلو سرش بى‏مو بود و شکمى بزرگ داشت و گفتند:

اى رسول خدا دلهاى ما به جانب این شخص گرائید،

پس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: شما بندگان بزرگوار خدائید که جانشین رسول خدا را پیش از آنکه به شما معرّفى شود شناختید، اکنون بگوئید چگونه دانستید او همان شخص است؟

پس همه در حالى که به صداى بلند گریه مى‏کردند گفتند: اى رسول خدا ما به جمعیّت نگاه کردیم، دلهاى ما به هیچ کدام از آنان تمایلى نشان نداد، ولى وقتى او را دیدیم دلهاى ما به طپش افتاد و سپس آرامشى در ما پدید آمد و کبدهایمان تکان خورد و اشک از دیدگانمان سرازیر شد و قلبهایمان آرامش یافت تا آنجا که گوئى او پدر ما است و ما فرزندان اوییم.

پس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله این آیه را تلاوت کرد که وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ- الآیة (تأویل قرآن را جز خدا و آنان که در دانش ثابت قدمند کسى نمى‏داند» و فرمود شما از آن جمله (ثابت قدمان در علم) محسوب مى‏شوید به جهت جایگاه و مقامى که از قبل براى شما به نکوئى مقدّر فرموده و شما از آتش بدور خواهید بود.

راوى گوید: گروه یاد شده همچنان در مدینه ماندند تا در رکاب امیر المؤمنین علیه السّلام در جنگهاى جمل و صفّین حاضر شدند و بالأخره در صفّین کشته شدند، خدایشان رحمت کند. رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به آنان بشارت بهشت داده و به آنان خبر داده بود که در رکاب امیر المؤمنین علیه السّلام به شهادت مى‏رسند».

×××××××

غیبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 59/



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 91/5/19 :: ساعت 11:7 صبح )
»» درخواستهای حضرت موسی( ع) و شب قدر

                      درخواست‌های حضرت موسی( ع) و شب قدر

وسائل‏الشیعة ج : 8 ص : 20/ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ قَالَ مُوسَى

إِلَهِی أُرِیدُ قُرْبَکَ: قَالَ قُرْبِی لِمَنِ اسْتَیْقَظَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ

قَالَ إِلَهِی أُرِیدُ رَحْمَتَکَ:   قَالَ رَحْمَتِی لِمَنْ رَحِمَ الْمَسَاکِینَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ

قَالَ إِلَهِی أُرِیدُ الْجَوَازَ عَلَى الصِّرَاطِ: قَالَ ذَلِکَ لِمَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ لَیْلَةَ الْقَدْرِ

قَالَ إِلَهِی أُرِیدُ مِنْ أَشْجَارِالْجَنَّةِ وَثِمَارِهَا:قَالَ ذَلِکَ لِمَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَةً فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ

قَالَ إِلَهِی أُرِیدُ النَّجَاةَ مِنَ النَّارِ: قَالَ ذَلِکَ لِمَنِ اسْتَغْفَرَ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ

قَالَ إِلَهِی أُرِیدُ رِضَاکَ: قَالَ رِضَایَ لِمَنْ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ

ترجمه:

- خداوندا! مى‏خواهم به تو نزدیک شوم.فرمود: قرب من از آن کسى است که شب قدر بیدار شود،

- گفت: خداوندا! رحمتت را مى‏خواهم. فرمود: رحمتم از آن کسى است که در شب قدر به مسکینان رحمت کند

- گفت: خداوندا! جواز گذشتن از صراط را از تو مى‏خواهم .فرمود: آن، از آن کسى است که در شب قدر صدقه‏اى بدهد.

- گفت‏خداوندا! از درختان بهشت و از میوه‏هایش مى‏خواهم .فرمود: آنها از آن کسى است که در شب قدر تسبیحش را انجام دهد

- گفت: خداوندا! رهایى از جهنم را مى‏خواهم، فرمود: آن، از آن کسى است که در شب قدر استغفار کند

- گفت‏خداوندا خشنودى تو را مى‏خواهم، فرمود: خشنودى من از آن کسى است که در شب قدر دو رکعت نماز بگذارد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 91/5/19 :: ساعت 11:1 صبح )
»» انت صراط المستقیم یاعلی

 

توصیف علی(ع) از زبان پیامبر(ص)

   روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، سواره بیرون آمد در حالی که امیرالمؤمنین علیه‏السلام همراه او پیاده می‏رفت، فرمود: یا ابالحسن! یا سواره بیا یا برگرد؛ زیرا خداوند مرا امر کرده که هرگاه سواره‏ام تو هم سوار شوی، و پیاده باشی، هرگاه پیاده‏ام و بنشینی، چون نشسته‏ام، مگر در حدی از حدود الهی که به ناچار نشست و برخاست کنی؛ خداوند به من کرامتی نداده، مگر آنکه مثل آن را به تو عطا فرموده است؛ مرا به نبوت اختصاص داده و تو را در آن ولی (سرپرست امت) قرار داده، تا حدودش را به پاداری و در سختی امورش قیام نمایی؛ قسم به خدایی که محمد صلی الله علیه و آله وسلم را به حق به نبوت برانگیخته، هر که تو را انکار کند به من ایمان نیاورده، و هر که به تو کفر بورزد ایمان به خدا نیاورده است؛ فضل تو از فضل من و فضل من برای تو و آن فضل پروردگار است و این است معنی قول خداوند: (قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفر حوا هو خیر مما یجمعون) .«1»

 (ای پیامبر! به مردم بگو شما به فضل و رحمت خدا شادمان شوید که آن از ثروتی که اندوخته می‏کنید، بهتر است.)

فضل خدا، نبوت رسول و رحمتش ولایت علی علیه‏السلام است؛ پس شیعه باید به نبوت و ولایت، خوشحال باشد و این برای آنان بهتر است از آنچه دشمنان از مال و فرزند و اهل در دنیا جمع می‏نمایند؛ قسم به خدا، یا علی! تو خلق نشدی مگر برای پرستش پروردگارت؛ و به تو معالم دین شناخته می‏شود و راه کهنه به تو اصلاح می‏گردد. هر کس از تو گمراه شد، گمراه است و خداوند هدایت نمی‏کند کسی را که ولایت تو ندارد و هدایت به تو نشده است، و این است معنی قول خداوند عزوجل:(و انی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدی). «2» 

(من زیاد آمرزنده‏ام کسی را که بازگردد و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد و به راه آید)، یعنی به ولایت تو آید. خداوند مرا امر کرده است که هر حقی که بر من فرض کرده برای تو مقرر کنم؛ حق تو واجب است بر کسی که ایمان آورد؛ اگر تو نبودی حزب الله شناخته نمی شد، به تو دشمن خدا شناخته می‏شود، هر که با ولایت تو خدا را ملاقات نکند چیزی ندارد.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند این آیه را بر من نازل کرد:(یا أیها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته): «3» (ای پیامبر)! آنچه به تو از خداوند، نازل شد برسان، «که آن ولایت تو یا علی علیه‏السلام بوده است، اگر آن را نرسانی رسالت او پروردگار را انجام نداده‏ای»؛ من پیامبر، اگر ولایت تو را نمی‏رساندم، همه اعمالم از بین می‏رفت؛ هر که خداوند را به غیر ولایت تو ملاقات کند، عملش باطل است و این وعده‏ای است که برایم ثابت شده است؛ و نگویم چیزی را مگر آنکه پروردگار گوید، و آنچه گویم از خداست که درباره تو نازل کرده است. «4»

×××× 

پاورقی:1-یونس،آیه58        2-طه،آیه82    3-مائده،آیه67     

4-امالی،الصدوق،ص399وداستانهایی اززندگی حضرت علی(ع)،ص23-



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 91/5/18 :: ساعت 12:50 عصر )
»» نام نیکویش، حسن، خلقش حسن، خویش حسن

 

نام نیکویش، حسن، خلقش حسن، خویش حسن

ماه ما در نیمه ماه خدا پیدا شده 

بنگرش ماه خدا روشن ز ماه ما شده

                       گشته در این ماه یک ماه مبارک تابناک 

                       زین سبب ماه مبارک ماه بی همتا شده

آفتاب و ماه از نور جمالش مستنیر 

قامت چرخ از قیام قامت او تا شده

                    روح و ریحان محمد سرو بستان علی 

                    زینت آغوش ناز زهره زهرا شده

سبط اکبر، سرور جمع جوانان بهشت 

کز ازل فرمان فرمانداری اش امضاء شده

                   خسرو شیرین زبان و شهد لب شکر سخن 

                   نوبر و نوشین روان و نوگل و زیبا شده

نام نیکویش حسن، خلقش حسن، خویش حسن 

حسن سر تا سر، ز پا تا سر، ز سر تا پا شده

                  آن چه خوبان جهان دارند از حسن و جمال 

                  جمله در وجه حسن بر وجه احسن جا شده

شه شده شهزاد گشته، ره شده رهبر شده 

سر شده سردار گشته، مه شده، مولی شده

                   مجمع اسماء حسنی را که «فادعوه بها» ست 

                   مظهر نص «له الاسماء والحسنی» شده

لمعه ای از پرتو روی نکویش «والضحی» 

تار مویش لام «و اللیل اذا یغشی» شده

                       از نگاه چشم مستش حور حیران در قصور 

                       قهرمان «یعمل الجهر و ما یخفی» شده

بر دم عیسی دمیده تا مسیحا دم شده 

دست موسی را گرفته تا ید بیضا شده

                     همچو جدش مصطفی پیشانی نورانی اش 

                     نقش نور «سبح اسم ربک الاعلی» شده

همچو بابش مرتضی چون ماه در شبهای تار 

نور بخش بی چراغان شب یلدا شده

                   خوان جودش «ربنا انزل علینا مائده» 

                   نان بی من و اذایش «من والسلوی» شده

طاق ابروی خمش، بر آن خم ابر و قسم 

در ره معراج ما چون «مسجد الاقصی» شده

                    نسل پاک احمد و حیدر حسین است و حسن 

                    این دو دریا بار دیگر باز یک دریا شده

جای پیغمبر حسن، جای علی باشد حسین 

زین دو نور انوار نیکان جهان انشا شده

                   هر که در حُسن حَسن حُسن خداوندی ندید 

                   روز دید از دیدن دادار نابینا شده

×××××××

«فکرت خراسانی»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 91/5/12 :: ساعت 12:15 عصر )
»» مناظره‏ی امام حسن مجتبی(علیه السلام) با معاویه و یارانش

 

مناظره‏ی امام حسن مجتبی(علیه السلام) با معاویه و یارانش

روزی گروهی از یاران و مشاوران پلید معاویه نزد او گرد آمدند و به او گفتند: «حسن بن علی به مناسبتهای مختلف، نام و یاد پدرش را زنده می‏کند و هرچه می‏گوید مردم می‏پذیرند و فرمان می‏برند. صدای کفشهای انبوهی که به سراغش می‏روند بلند است و کم کم دارد به مقامی که سزاوار آن نیست می‏رسد! و در این باره خبرهای بدی به ما می‏رسد. بنابراین از تو می‏خواهیم او را نزد خود فراخوانی تا ما او را سرزنش کنیم و با زبان زشت بیازاریم و به او بگوییم که پدرش، «عثمان» را به قتل رسانده است و او را وادار به اقرار کنیم.»

معاویه از این کار خودداری کرد و گفت: «هرگز نشده که من با حسن بن علی در جایی بنشینم، مگر این که از مقام او ترسیده و بیم آن را داشته‏ام که مورد عیبجویی او قرار بگیرم. او زبان‏آورترین و فصیح‏ترین فرد «بنی‏هاشم» است. در ضمن بدانید که اهل‏بیت رسول الله را هیچ کس نمی‏تواند سرزنش کند و به آنان ننگی را نسبت دهد یا از آنان عیبجویی کند.»

اما یاران معاویه بر خواسته‏ی خود پافشاری کردند. بالاخره معاویه تسلیم شد و قاصدی را به دنبال امام حسن فرستاد، و او را به نزد خود دعوت کرد.

وقتی پیغام به حضرت رسید، آن بزرگوار به خداوند متعال پناهنده شد وعرض کرد: «بارالها! از بدیهای این گروه به تو پناه می‏برم و از تو می‏خواهم که زشتیهای آنان را به خودشان بازگردانی. من برای رسوا کردن آنان به یاری تو امیدوارم، پس هرگونه و هرگاه که می‏خواهی شر آنها را برطرف فرما، به نیرو و توان تو ای بخشنده‏ترین بخشندگان.»

آنگاه امام به مجلس معاویه و یارانش رفت. معاویه، حضرت را گرامی داشت و بزرگ شمرد و نزد خود نشاند. در این هنگام، یارانش وارد شده به ساحت مقدس امام حسن و پدر والا مرتبه‏اش حضرت علی اهانت کردند.

وقتی صحبتهای آنان به پایان رسید، حضرت گفتار خود را آغاز کرد. ابتدا به درگاه خدا سپاس گزارد و قادر متعال را ستایش کرد و بر پیامبر بزرگوار اسلام درود فرستاد و سپس فرمود: «ای معاویه! این گروه به من ناسزا نگفتند، بلکه تو به من ناسزا گفتی، چرا که تو به زشت‏خویی انس گرفته‏ای، بدخواهی تو شناخته شده است، اخلاق ناپسند در جانت ریشه گرفته است. با محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خاندان او دشمنی می‏ورزی و بر ما ستم روا می‏داری... شما را به خدا سوگند می‏دهم، آیا می‏دانید آن کسی که به او دشنام دادید، به سوی هر دو قبله نماز گزارده است؛ در حالی که تو ای معاویه، نسبت به هر دو قبله کافر بوده‏ای. او در دو بیعت با پیامبر شرکت داشته است، در حالی که تو نسبت به یکی از آن دو کفر ورزیده‏ای و دیگری را شکسته‏ای... علی نخستین مردی است که به رسول الله ایمان آورد، اما تو و پدرت را پیامبر با بذل مال به اسلام متمایل ساخت. تو و پدرت نفاق در سینه داشتید و ظاهرا دم از اسلام می‏زدید. علی در روز بدر پرچم پیامبر را بر دوش خود حمل می‏کرد، ولی تو و پدرت پرچم مشرکین را به دست داشتید و بدینگونه نیز بود در نبردهای احد و احزاب. اما در هر سه جنگ، او بود که شاهد پیروزی را در آغوش کشید و حجت الهی آشکار گردید و خدای متعال دین خود را یاری داد و گفتار پیامبرش را تصدیق کرد. در همه‏ی جنگها رسول خدا از او خرسند بود و از تو و پدرت غضبناک. علی کسی بود که شب را در بستر پیغمبر آرمید تا حضرتش از چنگال مشرکین به سلامت بگریزد و خداوند درباره‏ی او فرمود: «از میان مردم، کسی هست که جان خود را برای جلب خشنودی خدا خالصانه می‏فروشد.»[1] .

همچنین خداوند درباره او فرمود: «همانا سرپرست شما، خداست و رسول او و آنان که نماز می‏گزارند و در حین رکوع زکات می‏پردازند.»[2] .

و رسول گرامی درباره او فرمود: «نسبت تو به من، مانند هارون است نسبت به موسی، و تو برادر من در دنیا و آخرت هستی.»

اما تو ای معاویه! پدرت در روز نبرد احزاب بر شتری قرمزرنگ سوار بود و مردم را به جنگ با مسلمانان تشویق می‏کرد، در حالی که تو آن شتر را می‏راندی و برادرت مهارش را می‏کشید. وقتی پیامبر شما را دید بر هر سه نفر نفرین فرستاد و فرمود: «خدایا سواره، راننده و مهارگیرنده را از رحمت خود دور گردان.»

به یاد داری که روزی پیامبر ترا برای نوشتن نامه‏ای احضار کرد و تو که در حال خوردن بودی، از آمدن سرباز زدی و رسول اکرم در حقت چنین نفرین فرمود: «خدایا او را هرگز سیر مگردان.» و پدرت را نیز پیامبر هفت بار در هفت جا لعنت فرمود.

اما ای عمروعاص! پنج نفر از مردان قریش ادعای پدری تو را داشتند و در میان آنها، آن کسی که نژادش از همه پست‏تر و جایگاهش از همه فرومایه‏تر بود بر سایرین پیروز گردید و ترا به خود نسبت داد. بدین گونه تو بر بستری مشترک به دنیا آمدی... خود تو در تمام جنگها رویاروی رسول الله ایستادی، در مکه او را آزردی، به وی سخنهای زشت گفتی و به او نیرنگ زدی. تو برای بازگرداندن «جعفر طیار» و همراهانش به حبشه رفتی؛ ولی خدای یگانه ترا ناامید بازگرداند. تو در شعری هفتاد بیتی به پیغمبر ناسزا گفتی و آن بزرگوار در این مورد فرمود: «بارالها، بر او به ازای هر حرف از این اشعار هزار بار لعنت فرما.»

تو برای عثمان آتش برافروختی، آنگاه خود گریختی و دینت را به دنیای معاویه فروختی...اما ای ولید! من ترا به خاطر کینه‏ای که به علی بن ابی‏طالب داری سرزنش نمی‏کنم، زیرا او پدرت را در روز بدر و به فرمان خدا به قتل رساند و تو را نیز به خاطر حضور در نماز با حالت مستی، هشتاد ضربه شلاق زد. خدای تعالی در قرآن تو را فاسق نامیده است...

اما تو ای عقبه! به خدا سوگند نه مرد صاحب رأیی هستی تا پاسخی به تو بگویم و نه از خرد بهره‏ای داری که با تو گفتگو نمایم و سرزنشت کنم. عقل تو و کنیزت به یک اندازه است. اما این که مرا از کشتن می‏ترسانی؛ چرا آن مرد غریبه را که بر بسترت خوابیده بود به قتل نرساندی؟ راستی من چگونه درباره کینه‏ات نسبت به علی سرزنشت کنم؟ در حالی که او در جنگ بدر، دایی و برادرت را به خاک افکند و به همراه «حمزه» جدت را به قتل رساند.

اما ای مغیره! شایستگی آن را نداری که در چنین مناظراتی شرکت کنی. حدی که به خاطر زنا باید درباره‏ی تو اجرا گردد و «عمر» از آن صرفنظر کرد، هنوز درباره‏ات ثابت است و عمر را خداوند در این باره بازخواست خواهد فرمود و پیامبر نیز از پیش تو را زناکار می‏دانسته است.

و اما ای کسانی که در این مجلس جمع شده‏اید! به خاطر حکومتی که به چنگ آورده‏اید، بر ما فخر نفروشید و بدانید که خداوند می‏فرماید: «چون بخواهیم مردم سرزمینی را نابود کنیم، تبهکاران را بر آنها مسلط می‏کنیم و آنها فسق می‏ورزند و شایسته‏ی عذاب می‏شوند و آنگاه سرنگونشان می‏سازیم.»

پس از آن، امام حسن برخاست، لباس خود را تکان داد و خارج شد. آنگاه معاویه به یارانش گفت: «من قبل از آمدن او به شما گفتم که یارای مقاومت در برابر او را ندارید، اما شما مرا به این کار وادار کردید. به خدا سوگند، حسن بن علی از این جا برنخاست، مگر این که تاریکی این جا را فراگرفت. برخیزید و از اینجا بروید، خدا شما را خوار و رسوا گرداند!»[3] .

××××××

پاورقی:1- قرآن کریم،سوره بقره ،آیه207

2- قرآن کریم،سوره مائده،آیه55

3- علامه سیدمحسن امین،درآستان اهل بیت ،ص81-91به نقل ازسبط ابن جوزی-تذکرة الخواص



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 91/5/12 :: ساعت 12:3 عصر )
»» کرامت و بزرگواری امام مجتبی (علیه السلام)

کرامت و بزرگواری امام مجتبی (علیه السلام)

وجود مبارک حضرت امام مجتبی (علیه السّلام) منشأ خدمات بسیاری در راه توسعه ی اسلام به ممالک مختلف جهان بوده است. در زمان «عمر» و «عثمان» حضرت مجتبی (علیه السّلام) سمت فرماندهی لشکر اسلام را داشت و عمده ی فتوحات بوسیله ی آن حضرت انجام می شد. «ابن خلدون» در کتاب «العبر» جلد 2 می نویسد:

امام حسن مجتبی (علیه السّلام) از افسران و فرماندهان لشکر اسلام در جنگهای آفریقا و مازندران بوده و فتوحاتی بوسیله ی آن حضرت انجام می گرفته است.

او در زمان خلافت پدرش در جنگ صفّین و جمل و نهروان شرکت فرمود و از خود شجاعت بی نظیری ابراز نمود.

او با «عمّار یاسر» قبل از جنگ جمل به کوفه رفت و با سخنرانی و کلمات آتشینش مردم کوفه را به سوی بصره بسیج نمود و آنها را وادار کرد که با ایمان کامل به علی بن ابیطالب (علیه السّلام) کمک کنند.

در جنگ جمل پس از آنکه «محمّد بن حنفیه» نتوانست به مرکز فرماندهی لشکر عایشه ضربه بزند و شتر او را از پا درآورد و هودج او را سرنگون کند، امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، امام مجتبی (علیه السّلام) را مأمور حمله ی به دشمن کرد. امام مجتبی (علیه السّلام) با یک حمله ی شجاعانه خود را به صفوف دشمنان ولایت و امامت زد و در مدّت کوتاهی به نزدیک هودج عایشه رسید و با پی کردن شتر عایشه هودج او را سرنگون کرد و لشکر عایشه شکست خوردند و آنها متفرّق شدند.

در جنگ صفّین حضرت امام حسن (علیه السّلام) آن چنان حملات سختی بر لشکر معاویه وارد می کرد که یک روز امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به اصحابشان فرمودند : بجای حفظ من مواظب این جوان باشید زیرا ممکن است او با شهادتش مرا شکست دهد و من نمی خواهم این دو نفر (یعنی حسن و حسین) کشته شوند زیرا با مرگ آنها ذریّه ی رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) قطع می شود. [1] .

حضرت امام مجتبی (علیه السّلام) به قدری با هیبت و جلالت بودند که معاویه می گفت:

هیچگاه نشد که من «حسن بن علی» (علیه السّلام) را ببینم و از او و از جلالت مقامش مرعوب نشوم و همیشه از او می ترسیدم که به من عیب و ایرادی بگیرد.

روزی در کوچه های مدینه در حالی که لباسهای فاخری پوشیده و بر اسب قیمتی سوار شده و عدّه ای از غلامان در خدمتش در حرکت بودند عبور می کردند.

یک مرد یهودی مفلوکی هم در کنار مردم مسلمان سر راه آن حضرت ایستاده و جلالت و عظمت آن حضرت را نگاه می کرد امّا طاقت نیاورد و چند قدم جلو آمد و گفت: از شما سؤالی دارم. امام مجتبی (علیه السّلام) فرمودند: بپرس. یهودی گفت: جدّ شما فرموده که دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و حال آنکه شما که مؤمنید و در

دنیا که زندان شما است! با این راحتی زندگی می کنید و من که کافرم و در دنیا در بهشت هستم با این فلاکت زندگی می کنم؟! آیا این سخن چه معنی دارد؟!

امام مجتبی (علیه السّلام) فرمود:

تو اگر مقام و نعمتهائی که در قیامت خدا برای مؤمنین در نظر گرفته می دیدی و آن نعمتهای بهشتی را مشاهده می کردی متوجّه می شدی که من با همه ی این نعمتها بالنسبة به آن الطافی که خدای تعالی در قیامت به من خواهد داشت در زندان هستم و همچنین اگر آن عذابهائی را که خدا به کفّار وعده کرده می دیدی می فهمیدی که زندگی دنیا با همه ی فقر و پستی که دارد برای تو بهشت است. [2] .

تبلیغات معاویه مردمی را که امام مجتبی (علیه السّلام) را ندیده بودند آن چنان تحت تأثیر قرار داده بود که وقتی آن حضرت را در مدینه و یا در کوفه می دیدند بدون مقدّمه به آن حضرت فحّاشی می کردند.

روزی یکی از اهالی شام که تازه وارد مدینه شده بود، در خیابان چشمش به امام مجتبی (علیه السّلام) افتاد که سوار بر اسب است و می رود آن مرد بدون مقدّمه به آن حضرت فحّاشی کرد خیلی جسارت نمود، حضرت امام مجتبی (علیه السّلام) در ابتدا چیزی نفرمود و در حال سکوت چند قدمی هم از او دور شد. و سپس به سوی او برگشت و با لبانی پر از تبسّم و چهره ای باز به او فرمود:

سلام برادر، مثل اینکه شما در این شهر غریب هستید. شاید برای شما اشتباهی پیش آمده. اگر مشکلی دارید من مشکلتان را حل کنم. اگر غذا می خواهید بفرمائید با هم برویم منزل غذا بخوریم. اگر پولی می خواهید می دهم. اگر آدرسی می خواهید همراهتان می آیم و بالاخره اگر حاجتی دارید حاجتتان را بر می آورم و در منزل ما میهمان باشید تا وقتی در مدینه هستید.

مرد شامی که هیچ انتظار یک چنین محبّتی را از امام مجتبی (علیه السّلام) نداشت و بلکه فکر می کرد او حالا عکس العمل تندی نسبت به او خواهد داشت. خیلی خجالت کشید و اشک از گوشه های چشمش سرازیر شد و گفت: شهادت می دهم که تو جانشین واقعی پیغمبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله) و خلیفة اللّه هستی و خدا می داند که رسالتش را در کجا قرار دهد این را بدان که تا امروز در اثر تبلیغات معاویه تو و پدرت مبغوض ترین مردم در نظرم بودید ولی الآ ن تو و پدرت محبوب ترین آنها در نظر من هستید.

امام مجتبی (علیه السّلام) آن روز، او را در منزل پذیرائی کرد و این مرد شامی بعد از آن روز از ارادتمندان حقیقی آن حضرت گردید.

روزی امام مجتبی (علیه السّلام) از کنار باغی عبور می کردند چشمشان به غلام سیاهی افتاد که نان و غذا می خورد و سگی هم در مقابلش نشسته و این غلام به او مرتّب از غذای خود می دهد. یعنی یک لقمه خودش می خورد و یک لقمه هم به سگ می دهد. حضرت مجتبی (علیه السّلام) از او پرسیدند: تو چرا این کار را می کنی؟ عرض کرد: من خجالت می کشم که غذا بخورم و به او که با زبان حال از من غذا می خواهد ندهم حضرت مجتبی (علیه السّلام) به او فرمودند:از اینجا به جائی نرو تا من برگردم. سپس آن حضرت نزد صاحب باغ رفتند و غلام و باغ او را از او خریدند و سپس نزد غلام برگشتند و به او فرمودند: تو در راه خدا آزادی و این باغ هم مال تو باشد که سرمایه ی زندگی خود قرار دهی.

روزی مردی سراسیمه خدمت امام مجتبی (علیه السّلام) رسید و عرض کرد: آقا بین من و دشمنم منصفانه حکم بفرمائید.

امام مجتبی (علیه السّلام) فرمودند: دشمن تو کیست؟

عرض کرد: فقر و تنگدستی. امام مجتبی (علیه السّلام) به خادمشان فرمودند: چقدر موجودی داریم. عرض کرد: پنج هزار درهم. آن حضرت فرمودند: همه ی آنها را به این مرد بده. و سپس رو به آن مرد کردند و گفتند: باز هم اگر این دشمن بنای ظلم را بر تو گذاشت به من مراجعه کن تا شرّ او را از تو دفع کنم.

روزی امام مجتبی (علیه السّلام) سوار اسب بودند از جائی عبور می فرمودند دیدند جمعی از فُقرا روی زمین نشسته و غذا می خورند وقتی آنها چشمشان به آن حضرت افتاد تعارف کردند و از ایشان خواستند که با آنها غذا بخورند و گفتند:آقا بفرمائید. حضرت امام مجتبی (علیه السّلام) از اسب پیاده شدند و با خود می گفتند خدای تعالی متکبّران را دوست نمی دارد و در کنار آنها نشسته و با آنها غذا خوردند و ضمنا آنها را دعوت فرمودند که به منزل ایشان برای صرف غذا بروند. آنها اجابت کردند و آن حضرت برای آنها سفره ی مفصّلی انداختند و غذاهای خوبی به آنها دادند و به هر یک از آنها یک دست لباس فاخر هدیه کردند و آنها را مرخّص فرمودند.

حضرت امام مجتبی (علیه السّلام) با این تواضع که همه را متحیّر کرده بود آن چنان هیبتی داشت که «واصل بن عطاء بصری» درباره ی عظمت آن حضرت می گوید:

«کان علیه سیماء الانبیاء و بهاءالملوک» یعنی صورتش مثل صورت انبیاء (علیهم السّلام) می درخشید و سطوت و هیبتش مانند هیبت ملوک بود.

××××××

پاورقی:1- نهج البلاغه وبحارالانوار،ج32،ص562

2- بحارالانوار،ج43،ص346



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 91/5/12 :: ساعت 11:41 صبح )
»» آنچه بر خود نمى‏پسندى بر دیگران مپسند

 

پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه

آنچه بر خود نمى‏پسندى بر دیگران مپسند

فأحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها. - نامه /31

ترجمه:

آنچه که براى خود دوست میدارد، براى خود نمى‏پسندى، براى دیگران هم مپسند.

شرح:

یک ضرب‏المثل فارسى مى‏گوید ((آنچه به خود نمى‏پسندى، به دیگران روا مدار)). و ضرب‏المثل دیگرى مى‏گوید:((یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به مردم)). این دو ضرب‏المثل، و دهها ضرب‏المثل دیگر، و شعرها، و کلمات کوتاه و بلند بسیارى که در زبان و ادبیات ما، در باره همین موضوع صحبت میکند، همه، با الهام گرفتن از سخن امام علیه‏السلام، و در توضیح و تشریح آن گفته شده و رواج پیدا کرده است.

و منظور از تمام این سخنان، آن است که درباره یکى از دستورات عمیق و پر معنى اسلام، به شکلهاى گوناگون، توضیح داده شود. بر اساس این دستور والا و زندگى ساز اسلام، ما انسانها وظیفه داریم که در هر کارى، رعایت حال دیگران را نیز بکنیم. یعنى همیشه خودمان را به جاى دیگران بگذاریم، و با مردم طورى رفتار کنیم، که دوست داریم دیگران با ما همانطور رفتار کنند.

کسیکه به مشکلات و ناراحتیهاى دیگران اهمیت نمى‏دهد، باید حساب کند که آیا خودش مى‏توان همان مشکلات و ناراحتیها را تحمل کند، یا نه، به زبان ساده‏تر باید گفت: هر کس راضى شود که یک جوالدوز به تن دیگرى فرو رود، باید با انصاف و مروت حساب کند که آیا خودش حاضر است یک سوزن به تنش فرو رود، یا نه؟

مسلمان مومن واقعى، کسى است که براى دیگران نیز به اندازه خودش، راحت و آسایش و حق استفاده از مواهب زندگى را بخواهد و اصولا آسایش و خوشبختى خود را، در آسایش و خوشبختى دیگران جستجو کند.

××××××

پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهج‏البلاغه

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 91/5/12 :: ساعت 11:15 صبح )
»» توصیه مدرس به دخترش

توصیه مدرس به دخترش

شهید آیة اللّه سیّد حسن مدرّس ، نابغه جهاد و افشاگرى بر ضّد ظلم و ستم و قهرمان شجاعت و شهامت ، در ماه رمضان 1356 هجرى قمرى در تبعیدگاه خود، کاشمر توسّط مزدوران رضاخان مسموم شد و به شهادت رسید، در حالى که حدود هفتاد سال داشت . قبر شریفش در کاشمر (از شهرهاى استان خراسان ) مزار مسلمین است . گفتنى ها و حکایات در رابطه با این مرد بزرگ بسیار است ، از جمله اینکه در پشت صفحه اوّل قرآنى که از او به یادگار مانده و در نزد نوه اش نگهدارى مى شود، به خطّ خود خطاب به دخترش چنین نوشته است .

((اى فاطمه بیگم ، تو را به سه مطلب توصیه مى کنم : 1) خواندن نماز و قرآن ، 2) دعا در حق پدر و مادرت ، 3) قناعت کردن در زندگى .))(1)

×××××××

پاورقی:1- داستان دوستان ، ج 4، ص 85  .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( پنج شنبه 91/5/12 :: ساعت 10:25 صبح )
»» دلاک و خدمت پدر

داستان دوستان

دلاک و خدمت پدر

عالم ثقه (شیخ باقر کاظمى ) مجاور نجف اشرف از شخص صادقى که دلاک بود نقل کرد که او گفت : مرا پدر پیرى بود که در خدمتگذارى او کوتاهى نمى کردم ، حتى براى او آب در مستراح حاضر مى کردم و مى ایستادم تا بیرون بیاید؛ و همیشه مواظب خدمت او بودم مگر شب چهارشنبه که به مسجد سهله مى رفتم ، تا امام زمان علیه السلام را ببینم . شب چهارشنبه آخرى براى من میسر نشد مگر نزدیک مغرب ، پس تنها و شبانه راه افتادم .

ثلث راه باقى مانده بود و شب مهتابى بود، ناگاه شخص اعرابى را دیدم که بر اسبى سوار است و رو به من کرد.

در نفسم گفتم : زود است این عرب مرا برهنه کند. چون به من رسید به زبان عربى محلى با من سخن گفت و از مقصد من پرسید!

گفتم : مسجد سهله مى روم . فرمود: با تو خوردنى همراه است ؟ گفتم : نه ، فرمود: دست خود را داخل جیب کن ! گفتم : چیزى نیست ، باز با تندى فرمود: خوردنى داخل جیب تو است ، دست در جیب کردم مقدارى کشمش یافتم که براى طفل خود خریده بودم و فراموش کردم به فرزندم بدهم .

آنگاه سه مرتبه فرمود: وصیت مى کنم پدر پیر خود را خدمت کن ، آنگاه از نظرم غائب شد.

بعد فهمیدم که او امام زمان علیه السلام است و حضرت حتى راضى نیست که شب چهارشنبه براى رفتن به مسجد سهله ، ترک خدمت پدر کنم .(1)

×××××

پاورقی:1- منتهى الامال 2/476 - نجم الثاقب .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 91/5/11 :: ساعت 11:45 صبح )
»» سلیمان وپندخارپشت

سلیمان وپندخارپشت :«عمر طولانى با بلاء همراه است»

آورده اند که وقتى جبرئیل به نزد (حضرت سلیمان ) آمد و کاسه آب حیات آورد و گفت : آفریدگار تو را مخیر کرد که اگر از این جام بیاشامى تا قیامت زنده باشى .

سلیمان علیه السلام این موضوع را با عده اى از انسانها و اجنه و حیوانات مشورت کرد. همگى گفتند: باید بخورى تا جاودانى باشى !

سلیمان فکر کرد که با خارپشت مشورت نکرده است . اسب را به نزدیک او فرستاد و او نیامد. پس سگ را فرستاد، خارپشت بیامد!

سلیمان علیه السلام گفت : پیش از آن که در کار خود با تو مشورت کنم ، بگو چرا اسب را که بعد از آدمى ، هیچ جانورى شریف تر از وى نیست ، به طلب تو فرستادم نیامدى ؟ و سگ که خسیس ترین حیوانات است فرستادم بیامدى ؟

گفت : اسب اگر چه حیوانى شریف است وفا ندارد؛ و سگ اگر چه پست ترین است اما وفادار است ، چون نانى از کسى یابد همه عمر او را وفادارى کند.

سلیمان علیه السلام گفت : مرا جامى آب حیات فرستاده اند و اختیار با من است قبول کنم یا نه ؟ همه گفتند: بیاشام تا حیات جاودانى بیابى .

گفت : این جام ، تو تنها خواهى آشامید یا فرزندان و اهل و دوستانت هم می خورند؟ گفت : تنها براى من است .

گفت : صواب این است که قبول نکنى ، چون زندگانى دراز یابى ، جمله فرزندان و دوستان و اقوام پیش از تو بمیرند و تو را هر روز غم و بلاء و رنجى رسد و زندگى بر تو ناگوار شود، و چون بلاء و غم ازدیاد شود، و جهان بى ایشان برایت خوش نشود! سلیمان علیه السلام این راءى را بپسندید و آب حیات را نپذیرفت و رد کرد.(1)

××××××

پاورقی:1- جوامع الحکایات ص 95.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » صادق ( چهارشنبه 91/5/11 :: ساعت 10:52 صبح )
<   <<   76   77   78   79   80   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حدیث روز
مثل شجره طیبه
در تفسیر مرج البحرین یلتقیان
فضایل حضرت زهرا(سلام الله علیها)
داستانهایى از زیارت عاشورا
مقامات مردان خدا
داستانهائى از علماء
فاطمه(س)بعدازرحلت پیامبر(ص)
مردى که بر قبر شیخ مى گریست
ای آخرین بهار
صلوات و درود فرشتگان
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 49
>> بازدید دیروز: 105
>> مجموع بازدیدها: 1547546
» درباره من

قطره ای ازدریا

» پیوندهای روزانه

داستانهای اصول کافی [193]
داستان وحکایت [175]
احکام بانوان [91]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه دختران [105]
احکام جوانان ونوجوانان ویژه پسران [89]
احکام روابط زن ومرد [194]
[آرشیو(6)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
امام زمان(عج)[221] . حدیث روز[159] . امام علی(ع)[135] . محرم[110] . داستان دوستان[103] . امام حسین(ع)[102] . شعر[97] . رمضان[81] . امام رضا(ع)[68] . حضرت محمد(ص)[67] . امام حسن مجتبی(ع)[48] . امام صادق(ع)[43] . یَابْنَ آدَمَ![37] . پندهاى کوتاه از نهج‏البلاغه[34] . حضرت زهرا(س)[31] . بانگ رحیل[31] . دعاهاى قرآن[31] . دعا[28] . صلوات[21] . عکسهای دیدنی[21] . پیام امام زمان[21] . شیطان[20] . امام جواد(ع)[17] . کرامات الرضویه (ع )[16] . اعجازخوراکیها[15] . امام باقر(ع)[15] . نکته ها[14] . امام سجاد(ع)[13] . علامه حسن زاده آملى[13] . امام حسن عسکری(ع)[12] . چیستان[12] . داستانهائى از علماء[10] . درسهایی ازنهج البلاغه[10] . شیوه هاى تهاجم فرهنگى[9] . مناجات[9] . امام مهدی امتحان الهی[9] . اربعین[8] . حادثه کربلا و پیامبران الهی[8] . پیشگوئیهای حضرت علی(ع)[8] . مراقبات ماه مبارک رمضان[8] . فاطمه سلام الله علیها از دیدگاه روایات[8] . زیارت عاشورا[8] . ذکرهای شگفت عارفان[8] . نماز[8] . داستانی ازصلوات[7] . شیطان شناسی[7] . غدیر[6] . دوستی[6] . حضرت معصومه(س)[6] . آیت الله بهاءالدینی[6] . ابزارهاى تهاجم فرهنگى[6] . امام زمان[6] . وادی السلام[6] . معاد[5] . بانگ رحیل![5] . حضرت زینب(س)[5] . حکایت[5] . دانستنی ها[5] . تمثیلات[5] . حدیث[5] . ره توشه[5] . شفایافتگان[5] . فاطمه سلام الله علیها از دیده گاه قرآن[5] . عکس دیدنی[5] . ماه رمضان[5] . لطیفه[4] . کشکول[4] . مقامات مردان خدا[4] . عیدفطر[4] . عیدنوروزدرشعرامام خمینی(ره)[4] . عکس[4] . فاطمه زهرا(س)[4] . شعر میلاد حضرت ولیعصر(عج)[4] . سلمان فارسی[4] . درسهایی ازعارف کامل مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی[4] . پیامهاونکته های قرآنی[4] . حکایت[4] . امام هادی(ع)[4] . امام خمینی(ره)[4] . امام کاظم(ع)[4] . اعجازخوراکیها[4] . آیامی دانید[4] . مقام حضرت زینب(س)[4] . یاصاحب الزمان(عج)[4] . یاعلی ابن موسی الرضا(ع)[3] . هجران غیبت[3] . نماز باران و بلعیدن دوشیرِ در پرده[3] . کشکول[3] . استغاثه به حضرت مهدی(عج)[3] . اسراف[3] . احترام به عزاداران امام حسین(ع)[3] . حضرت ابوالفضل(ع)[3] . جواب چهل مسئله مشکل از کودکی خردسال[3] . داستانهاى شگفت انگیز از زیارت عاشورا[3] . سیمای نصیحت وناصحین[3] . شوخ طبعیهای جبهه[3] . شیخ حسنعلی اصفهانی(نخودکی)[3] . شایعه[3] . فضایل حضرت زهرا[3] . شیطان درقرآن(مبحث هفتم)[3] . عیدنوروزمبارک باد[2] . فراق محبوب[2] . عیدمبعث[2] . غفلت چرا؟![2] . فضیلت ماه رمضان[2] . فرمان شگفت[2] . عکسهای دیدنی[2] . فلسفه روزه چیست؟[2] . قرآن[2] . فوکویاماوبازشناسی هویت شیعه[2] . شیطان درقرآن(مبحث دوم)[2] . عدس[2] . علل و عوامل عزت[2] . مکتب عشق[2] . مردم از نظر دعا کردن بر چند گروهند؟[2] . معجزات رسول خدا صلى اللّه علیه و آله[2] . ناله ستون مسجد[2] . قضاوتهای حضرت علی(ع)[2] . گریه امام زمان(عج)[2] . گریه پیامبر صلى الله علیه و آله ![2] . شب قدر[2] . شعر جانسوز[2] . شباهت علم اخلاق به علم طب[2] . شفاى پا[2] . شیخ مرتضى انصارى[2] . شعر-درمبعث حضرت رسول(ص)[2] . شهادت امام حسن علیه السلام[2] . سیما واهمیت روزه[2] . سرو کجا، قامت رسای ابوالفضل[2] . سفارش مؤ کّد امام زمان (عج ) به خواندن زیارت عاشورا[2] . روز پنجم محرم[2] . روز چهارم محرم[2] . روز دهم محرم[2] . روز هشتم محرم[2] . روز هفتم محرم[2] . زهر کشنده[2] . سخنى درباره نیمه شعبان[2] . زیارت عاشورا و برطرف شدن دشواریها[2] . دستورالعمل[2] . دعا از امتیازات شیعه[2] . دعاهایى که به حضرت محمد (ص) آموزش داد[2] . دعای امام صادق علیه السلام در روز آخر شعبان[2] . دعاى بندگان با کمال الهى[2] . دلیل قرآنی[2] . دیدار با مهدی در سایه قرآن[2] . دفاع ازحق[2] . دست بخشش گر[2] . دلیل اوّل معاد[2] . دو رکعت نماز حاجت[2] . روزسوم محرم[2] . روزششم محرم[2] . داستانهایى از زیارت عاشورا[2] . داستانی از صلوات[2] . حماسه عاشورا[2] . در خلوت هم از گناه بپرهیزید[2] . خاطره[2] . خطبه پیامبر گرامی اسلام(ص)درآخرماه شعبان المعظم[2] . چند گفتار از امام رضا علیه السلام[2] . چه کنم با شرم؟[2] . حدیث قدسی[2] . تلخى گوش و شورى آب چشم[2] . حد یث روز[2] . حدیث عید[2] . حضرت فاطمه(س)[2] . پیش صاحب نظران[2] . پیشنهاد ابلیس[2] . پیراهن نبوت بر تن على علیه السلام[2] . تأثیرتربیت خانوادگی[2] . تسلیم[2] . ترک جلسه به خاطر نماز[2] . تشرف آقا شیخ حسین نجفی[2] . به برکت حضرت زهرا(س)شیعه شدند[2] . پاسخ نیکی[2] . پند[2] . بهشت مشتاق حسن[2] . پر افتخارترین پیوند[2] . جمع شدن حیوانات و عزاداری آنها در کنار کوه الوند[2] . ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام)[2] . تو جان جهانی فدایت شوم[2] . توقیع حضرت ولیعصر(عج)[2] . تشرف اخوی آقاسیدعلی داماد[2] . تشریع روزه رمضان[2] . تعجب عزرائیل[2] . اسامی شیطان[2] . ارتحال رسول خداصلی الله علیه وآله[2] . اسلحه مسموم در توبره[2] . اشعار امام حسین علیه‏السلام[2] . اعتماد به ساقى[2] . الاکه راز خدایی[2] . آثار نیک و بد اعمال[2] . آه دل[2] . ابدال یا پیشکاران امام زمان (عجّ)[2] . آیت الله بهجت[2] . آیت الله خوشوقت[2] . آفرینش نور پیش از آفرینش خلق[2] . 1مام زمان(عج)[2] . آثارمتفاوت همنشینی باطبقات مختلف[2] . آخرین وظایف منتظران[2] . انجیر[2] . امام حسن عسکری(ع)[2] . امام حسن(ع)[2] . امام حسین (ع)[2] . امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در دیدگاه اهل سنت[2] . امام زمان (عج)[2] . آیت الله بهاء الدینی[2] . امام زمان(ع)[2] . امام کاظم(ع)[2] . اول آگاهی بعدعمل[2] . بعثت رسول خدا[2] . به ره ولای مهدی[2] . به من پناه آورید![2] . بهترین بندگان خدا[2] . بیهوده تان نیافریده ام![2] . اولین مؤمن[2] . یامهدی(عج)[2] . یونجه[2] . کرامات امام رضا علیه السلام به روایت اهل سنت[2] . کم کم غروب ماه خدا دیده می شود[2] . نکته[2] . نظراهل تسنن درباره حضرت مهدی(عج الله تعالی)[2] . مقام معظم رهبری[2] . موعودجهانی[2] . میلاد خورشید[2] . نماز لیله الرغائب[2] . نور نبوت[2] . هفته دفاع مقدس[2] . وصیت امام صادق علیه السلام به عمران بصری[2] . یاثامن الحجج(ع)[2] . نیکی به پدرومادر[2] . ویژه گیهای امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)[2] . یا صاحب الزمان(عج)[2] . یاامام رضا(ع)[2] . یاامام صادق(علیه السلام) . یاایهاالعزیز . یاایهالعزیز . یاباقرالعلوم . یا صادق آل محمد«علیه السلام» . یا علمدارحسین(ع) . یا قابض.... . یا مولا . یاامام جواد(ع) . یا اباصالح المهدی ادرکنی . یا ایها العزیز . یا بگو نه تا به خانه ام بروم .. . یا حسن مجتبی(علیه السلام) . یا رب زغمش . یا صاحب الزمان (عج) . نکته . نماز اوّل وقت وسط جنگ . یاجوادالائمه ادرکنی . یاحسن مجتبی(ع) . یاد دادن استخاره با تسبیح به خانمی که می‏خواست از راه حرام کسب م . یاد کردى دوسویه . یادی از گذشته . یادی ازشهیدثالث . یار آمدنی است . یاران مهدى علیه السلام بیشتر کجا هستند؟ . یاعلی بن موسی الرضا(ع) . یاعلی(ع) . یافاطمه معصومه(س) . یاقدوس . یامهدی . هارون مکی . هان اى مردم! دنیا... . یَابَنی آدَمَ! . وصیت نامه رهبر انقلاب در سال 42 . وصیت های حضرب زهرا(س) . وظیفه پدران . وفات سلمان فارسی . وقتى عمر از على علیه السلام مى گوید! . ولایت و درخت انار . ولترنت افشا کرد: . وه !شگفتا از تو اى خاک اسرارآمیز! . ویژگی های حزب الله . ویژگی های شیطان . ویژگی‌های ماه رجب . ویژگیهاى حضرت معصومه (س) . ویژگیهاى دهگانه عاقل . ویژگیهای میهمانی خداوند . هدایت واقفى در خواب خفته . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا . هدف امام حسین‌(ع)درنهضت عاشورا«2» . هرکه شیدای توشد . هشت خاصّیت زمین کربلا . هشتمین اختر امامت . هشدار پروردگار! . هفت خبر داغ . هفت سرور اهل بهشت . هفت سرور وسید اهل بهشت . هفتاد و دو آذرخش . هفتاد و دو آذرخش سوزان . وادی السلام از دیدگاه روایات . وادی السلام در آستانه ظهور . وادی السلام در شب معراج . وادی السلام در عهد امیرمؤ منان (ع) . وادی السلام در عهد کهن . وادی السلام و پیشینه آن . واقعه غدیرخم . والا ترین خصلت مومن . والشمس .
» آرشیو مطالب
صادق
صادق

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
در انتظار آفتاب
عکس و مطلب جالب و خنده دار
وبلاگ هیت متوسلین به آقا امام زمان ارواحنا فداء
بلوچستان
نغمه ی عاشقی
معیار عدل
.: شهر عشق :.
بادصبا
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
منطقه آزاد
اندیشه های من
عشق
سرباز حریم ولایت
شورای دانش آموزی شهرستان
ستاره طلایی
xXx عکسدونی xXx
نمی دونم بخدا موندم
عرفان وادب
پایــــــگاه اطــــــلاع رســــــــانی قـتــــلیــــش
صدای مردم نی ریز
مناجات با عشق
نوجوونی از خودتون
یا ذوالجلال و الاکرام
* امام مبین *
درجست وجوی حقیقت
دکتر علی حاجی ستوده
طلبه ایرانی
یه غریبه
حدائق ذات بهجة
نوری ازقرآن
تنهاصراط بندگی
مؤسسه فرهگی وهنری شهیدآوینی
پایگاه اطلاع رسانی دفترمقام معظم رهبری
سایت جامع دفاع مقدس
مسجدمقدس جمکران
فاطمیون قم
باشگاه شبانه
قطعه ای ازبقیع
گروه اینترنتی رهروان ولایت

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان
































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ

» طراح قالب