نکته ها
ابن مسعود گفت : بهشت را هشت در است ، که همه آنها باز و بسته شود. مگر در توبه که فرشته اى بر آن گمارده است و هیچگاه بسته نشود.
××××××
اسطرخس صامت را از علت سکوتش پرسیدند. گفت : از آن رو که هیچگاه ، بر خاموشى خویش پشیمانى نخوردم و چه بسیار که از سخن گفتن پشیمان شدم .
××××××
بزرگمهر گفت : بزرگ ترین عیب دنیا آنست که به اندازه شایستگى ، به کسى نبخشد. یا بیش از حد دهد و یا کمتر. و نظیر همین مضمونست شعر خاقانى که گوید:
هر مائده اى که دست ساز فلکست××× یا بى نمکست ، یا سراسر نمکست
××××××
گفته اند: درمانده ترین مردم ، کسى ست که از یافتن دوست درمانده و درمانده تر از او کسى ست که به دوست دست یابد، و نتواند که او را نگاه دارد.
××××××
بادیه نشینى را گفتند: چگونه اى ؟ گفت : جامه دینم را به گناهان ، پاره مى کنم و با آمرزش خواهى ، آن را وصله مى دوزم.
و شاعرى همین مضمون را گفته است :
دنیایمان را با پاره کردن دینمان وصله مى دوزیم و بدین سان ، نه دینمان مى ماند و نه آنچه را دوخته ایم . خوشا به حال آن بنده اى ! که خدا را برترى دهد و دنیا را فداى آخرت سازد .
×××××××
از امثال عرب است که گویند: بزغاله اى بر پشت بامى ، به گرگى که از پایین مى گذشت دشنام داد. گرگ گفت : تو مرا دشنام نمى دهى ، بل جاى تست که مرا دشنام مى دهد.
××××××
کشکول شیخ بهایی
جریح عابدودعای مادر
در بنى اسرائیل عابدى بود که او را (جریح ) مى گفتند در صومعه خود عبادت خدا مى کرد. روزى مادرش به نزد او آمد در وقتى که نماز مى خواند، او جواب مادر را نگفت . با دوم مادر آمد و او جواب نگفت . بار سوم مادر آمد و او را خواند جواب نشنید.
مادر گفت از خداى مى خواهم ترا یارى نکند! روز دیگر زن زناکارى نزد صومعه او آمد و در آنجا وضع حمل نمود و گفت : این بچه را از جریح بهم رسانیده ام .
مردم گفتند: آن کسى که مردم را به زنا ملامت مى کرد خود زنا کرد. پادشاه امر کرد وى را به دار آویزند.
مادر جریح آمد و سیلى بر روى خود مى زد. جریح گفت : ساکت باش از نفرین تو به این بلا مبتلا شده ام .
مردم گفتند: اى جریح از کجا بدانیم که راست مى گوئى ؟ گفت : طفل را بیاورید، چون آوردند دعا کرد و از طفل پرسید پدر تو کیست ؟ آن طفل به قدرت الهى به سخن آمد و گفت : از فلان قبیله ، فلان چوپان پدرم است .
جریح بعد از این قضیه از مرگ نجات پیدا کرد و سوگند خورد که هیچگاه از مادر خود جدا نشود و او را خدمت کند.(1)
××××××
پاورقی:1- نمونه معارف 2/548 - حیوة القلوب 1/482.
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
جامعیت قرآن
و فى ا لقرآن نبا ما قبلکم و خبر ما بعدکم و حکم و ما بینکم. - ح / 313
ترجمه:
سرگذشت نسلهاى پیشین شما، و خبرهاى مربوط به نسلهاى آینده شما، و احکام و دستورات به امورى که بین شما جارى است، همه در قرآن آمده است.
شرح:
آنچه انسان، در زندگى این جهانى خود به آن نیازمند است، بطور کلى، خارج از این سه مورد نیست:
* نخست، میخواهد بداند که پدران و مادران و نیاکان او، در گذشته، چگونه بودهاند، چگونه زیستهاند، چهها مىاندیشیدهاند،
* آن گاه مىخواهد بداند پس از مرگ او، دنیا چه صورتى خواهد داشت، و نسلهاى آینده در چه اوضاع و شرایطى خواهند زیست، و احوال آنها، در دنیاى آینده چگونه خواهد بود.
* و سپس مىخواهند بداند: در حال حاضر، در دوران بین گذشته و آینده، که خود در آن زندگى میکند، با مردم چگونه باید رفتار کند، و امورى را که بین او و دیگران جارى است، چگونه سر و سامان دهد، تا به راه نادرست نرود و به طریق آسایش و رستگارى گام بردارد
قرآن مجید، کلام الهى و آسمانى ما مسلمانان، کتاب سازنده و روشنگرى است که این سه موضوع مهم و حیاتى را، براى ما، به روشنى و بدون تردید یا ابهام، توضیح داده است.
پس ما، اگر مىخواهیم با درک و آگاهى زندگى کنیم و در منجلاب و گمراهیها فرو نرویم، و به سوى سعادت گام برداریم، باید قرآن را به دقت بخوانید، معنى آن را درک کنیم، و مفاهیم آن را دستور زندگى خویش قرار دهیم، و احکام آن را به کار بندیم.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
سلمان فارسى (وفات 36 ق ) پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: سلمان منا اهل بیت . امام باقر علیه السلام مى فرماید: عده اى با هم نشسته بودند و نسب خود را یاد مى نمودند و افتخار مى کردند که سلمان نیز در میان آنان حاضر بود. عمر به سلمان گفت : اى سلمان اصل و نسب تو چیست ؟ فقال سلمان انا سلمان بن عبدالله کنت ضالا فهد انى الله بمحمد صلى الله علیه و آله و کنت عائلا فاغنانى الله بمحمد صلى الله علیه و آله و کنت مملوکا فاعتقنى الله تعالى بمحمد صلى الله علیه و آله فهذا حسبى و نسبى یا عمر.(1) سلمان فرمود: من سلمان پسر عبدالله ، گمراه بودم که خداوند بوسیله حضرت محمد صلى الله علیه و آله مرا هدایت کرد و بنده بودم که خداوند بوسیله حضرت محمد صلى الله علیه و آله مرا آزاد فرمود، پس اى عمر این است حسب و نسب من ! در روایتى آمده وقتى امام امیر مؤ منان علیه السلام بر سر جنازه سلمان حاضر شد پارچه اى که بر صورت سلمان بود برداشت . سلمان به صورت آن حضرت تبسمى کرد، امام علیه السلام فرمود: مرحبا یا ابا عبدالله اذا لقیت رسول الله صلى الله علیه و آله فقل له مامر على اخیک من قومک .(2) سلمان موعظه سودمند به جریر مى کند، مى فرماید: اى جریر نسبت به خدا فروتن باش ، زیرا هر کس که براى خدا تواضع کند، روز قیامت مقام بلندى دارد. اى جریر میدانى علت تاریکى و ظلمات قیامت چیست ؟ جریر گفت : نه سلمان گفت : ظلم کردن به دیگران در دنیا سبب ظلمات روز قیامت است .(3) پس از وفات پیغمبر صلى الله علیه و آله گروهى از اصحاب آن حضرت مسئله خلافت پیامبر صلى الله علیه و آله را از سلمان سؤ ال کردند: آیا چه کسى لیاقت جانشینى پیامبر اسلام را دارد؟ سلمان گفت : گمان نمى کنم این مقام بغیر از على علیه السلام زیبنده دیگرى باشد! مگر ابوالحسن علیه السلام اول کسى نیست که به قبله مسلمانان نماز خواند و احکام دین و سنت پیغمبر اسلام را از دیگران بهتر مى داند؟! در میان بنى هاشم هر چه خوب و نیک شمرده شود، على علیه السلام کانون تمام خیرات است و آنچه را على علیه السلام دارد دیگران ندارند! در زمان خلیفه اول حذیقة بن یمان فرماندار مدائن بود، بعد از او سلمان به سمت رهبرى آن شهر انتخاب شد و در زمان خلیفه دوم سلمان همچنان بر حکومت خویش برقرار بود. اما رفتارش بر اساس عدل و انصاف بود، از این جهت مورد انتقاد و یا سرزنش خلیفه دوم قرار گرفت . چرا همچون حذیقه رفتار نمى کند؟ سلمان در پاسخ نامه انتقاد آمیز خلیفه نوشت : بسم الله الرحمن الرحیم نامه سلمان غلام پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به عمر بن خطاب : موضوع سخن اینکه در جواب نامه خشن و ملامت آمیزى که به من نوشته و عتاب کرده اى که چون امیر مدائن هستم چرا به شیوه حذیقه رفتار نمى کنم ؟ آگاه باش : خداى متعال مرا از کار زشت باز داشته است ، و در قرآن کریم فرموده : هان مؤ منین از گمان بد بردن سخت دورى جوئید، بدرستى که قسمتى از گمانها گناه و معصیت است ! و پیرامون دیگران تجسس نکنید، و در غیاب و نبود دیگران از آنها سخن نرانید! آیا دوست دارید گوشت مرده برادر مسلمان خود را بخورید؟! این عمل پیش شما تنفر آمیز است از خدا بترسید.(4) من پیروى ترا نمى کنم و به دنبال اعمال زشت حذیقه و نافرمانى خدا نخواهم رفت ! نوشته اى که چرا حصیر مى بافم و نان جو مى خورم این کار براى مؤ من عار نیست تا سبب ملامت شود! خدا بر من مبارک کند که حصیر ببافم و نان جو بخورم و از دیگران بى نیاز باشم نه اینکه غذاى خوب بخورم و مؤ منى را غضبناک کرده و بنا حق حکم کنم ! این کار به پارسائى نزدیک تر و در پیشگاه پروردگار محبوب تر است ، خود بارها دیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله هر گاه نان جو مى یافت مى خورد و سپاسگزارى مى کرد و از این نحوه خوراک هیچگاه خشمناک نمى شد! مرا ملامت کرده اى که چرا به مردم بخشش مى کنم ؟ این عیبى نیست عطا را براى خدا و روز فقر و تهیدستى خویش انجام مى دهم . براى من فرقى ندارد غذائى که جویده شد و در گلویم رسید شیره گندم و مغز قلم یا سبوس جو باشد! در نامه نوشته اى من : چون تشکیلات و دم دستگاه ندارم سلطنت خدا را ضعیف کرده و سبک شمرده ام . و مردم مدائن هم براى مقام خلافت احترام قائل نمى شوند تا جائى که در کارهاى شخصى از من کمک مى گیرند و این رفتار باعث ذلتى و سستى حکومت الهى است ! وه ، چه لغزشى این طور که تو فکر کرده اى نیست . مطمئن باش این شیوه که به نظر تو ذلت است در صورتى که مطیع خدا باشم براى من از عزت و بزرگى که در طغیان و معصیت باشد محبوب تر است ؟ تو خود کردار رسول اکرم صلى الله علیه و آله سفیر الهى را دیدى که در عین حال همچون پدرى مهربان با مردم گرم و دمساز بود، با این وصف لباس خشن مى پوشید و غذاى نامطبوع مى خورد و قرشى و عربى ، سیاه و سفید و بالاخره همه افراد در نظرش یکسان بودند.(5) ×××××× پاورقی:1 منتهى الآمال : 146. 2) منتهى الآمال : 147. 3) صفة الصفوة : 1/221. 4) حجرات : 49. 5) احتجاج طبرسى : 65.
دعاى بعد از هر نماز که انسان را وارد بهشت مى کند
شیبه هذیل خدمت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله آمد و گفت : مراکلامى تعلیم فرمایید که خدا مرا به آن سود دهد و آسان باشد. فرمود: در پس هر نمازبگوى :
ا للهم ا هدنى من عندک و ا فض على من فضلک و ا نشرعلى من رحمتک و ا نزل على من برکاتک.
بعد رسول خدا صلى اللّه علیه وآله فرمودند: آگاه باش اگر با آن روز قیامت آید و آن را عمدا ترک نکرده باشد خدابرایش هشت در بهشت را باز نماید از هر یک که خواهد داخل شود.
اسماء ا لحسنى
در کتاب عده الداعى از حضرترضا علیه السلام و آن بزرگوار از آباء گرام خود نقل فرموده اند: خداوند متعال نود ونه اسم است که هر که خدا را به آن اسمها بخواند دعایش مستجاب مى شود و هر که حفظنماید آنها را داخل بهشت مى گردد و در خبر دیگر به این مضمون از حضرت صادق علیهالسلام از جناب رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت نموده است و آن اسماء مبارکهاین است :
اللّه ، الواحد، الاحد، الصمد، الاول ،الاخر، المسیع ، البصیر، القدیر، القاهر، الاعلى ، الباقى ، العلى البدیع ، البارىء، الاکرم ، الظاهر، الباطن ، الحى ، الحکیم ، العلیم ، الحلیم ، الحفیظ، الحق ،الحسیب الحمید، الحفى ، الرب ، الرحمن ، الرحیم ، الذارى ء، الرازق ، الرقیب ،الرووف ، الرائى ، السلام ، المومن المهیمن ، العزیز، الجبار، المتکبر، السید،السبوح ، الشهید، الصادق ، الصانع ، الطاهر، العدل ، العفو الغفور، الغنى ، الغیاث، الفاطر، الفرد، الفتاح ، الفالق ، القدیم ، الملک ، القدوس ، القوى ، القریبالقیوم ، القابض ، الباسط، القاضى ، المجید، الولى ، المنان ، المحیط، المبین ،المقیت ، المصور، الکریم الکبیر، الکافى ، کاشف الضر، الوتر، النور، الوهاب ،الناصر، الواسع ، الودود، الهادى ، الوفى الوکیل ، الوارث ، البر، الباعث ، التواب، الجلیل ، الجواده الخبیر، الخالق ، خیر الناصرین ، الدیان ، الشکور، العظیم ،اللطیف ، الشافى .
پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه
حق یکى است
ما اختلفت دعوتان الا کا نت احدا هما ضلا لة - ح / 183
ترجمه:
هر گاه در مورد امرى واحد، دو ادعاى مختلف وجود داشته باشد، ناچار، یکى از آن دو گمراهى (باطل) است.
شرح:
بسیار دیده مىشود که دو شخص، یا دو گروه، بر سر یک مسئله اختلاف دارند. به این معنى که هر کدام، در مورد آن مسئله، ادعایى دارد که با ادعاى دیگرى مخالف است، و هر یک نیز، ادعاى خود را صحیح و بر حق میداند و ادعاى دیگرى را غلط و باطل میشمارد.
اما، از آنجا که همیشه حق یگانه است، و هر چیزى که بر حق باشد، نمىتواند دو صورت و دو شکل جداگانه داشته باشد و هر دو نیز، درست و بر حق باشند، ناگزیر باید قبول کرد که دستکم، یکى از آن دو ادعا، باطل و گمراهانه است.
روشنتر بگوییم: نمىشود که دو نفر، در مورد یک موضوع دو ادعاى مختلف بکنند، و هر دو نیز درست گفته باشند. یعنى اگر، در چنین مواردى، یقین داشته باشیم که هر دو نفر در اشتباه نیستند، پس باید مطمئن باشیم که بطور قطع، فقط یکى از آنها ((حق)) میگوید و دیگرى بر باطل است.
وظیفه کسى هم که با چنین افراد یا گروههایى روبرو میشود، آن است که سخن و عقیده و ادعاى هر دو را، به دقت بررسى کند، تا آنچه را که بر حق است دریابد، و با انتخاب و پذیرش حق، از باطل دورى کند.
×××××××
پاورقی:1- پندهاى کوتاه از نهجالبلاغه- هئیت تحریریه بنیاد نهجالبلاغه
امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در دیدگاه اهل سنت
سبط ابن جوزی (م 654 ه) صاحب کتاب «تذکره الخواص» در زمینه ی امام مهدی علیه السلام می نویسد:
«فصل فی ذکر الحجه المهدی. هو محمد بن الحسن بن علی بن موسی الرضا... کنیته ابو عبدالله و ابو القاسم و هو الخلف الحجه صاحب الزمان، القائم المنتظر و التالی و هو آخر الائمه انبانا عبدالعزیز بن محمود بن البزاز عن ابن عمر قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یخرج فی آخر الزمان رجل من ولدی اسمه کاسمی و کنیته ککنیتی یملا الارض عدلا کما ملئت جورا. فذلک هو المهدی، و هذا حدیث مشهور و قداخرج ابوداود و الزهری عن علی بمعناه و فیه لو لم یبق من الدهر الا یوم واحد لبعث الله من اهل بیتی من یملا الارض عدلا و ذکره فی روایات کثیره» (1) .
«فصلی در ذکر حجت مهدی: او محمد فرزند حسن بن علی بن موسی الرضا... است کنیه اش ابوعبدالله و ابوالقاسم و القابش: خلف، حجت، صاحب الزمان، قائم، منتظر و تالی است و او آخر ائمه ی دوازده گانه است. عبدالعزیز محمود بن بزاز از ابن عمر روایت کرد که می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در آخر الزمان مردی از فرزندان من قیام می کند که نام و کنیه اش مانند نام و کنیه ی من است زمین را از عدالت پر می کند چنانکه پر از ظلم و ستم شود. و او همان مهدی است. و این حدیث مشهوری است که آن را ابوداود و زهری به همین معنی از علی علیه السلام نقل کرده اند و در روایت آنان این جمله هم وجود دارد که اگر از عمر دنیا جز یک روز بیشتر نمانده باشد، خداوند مردی از اهل بیت مرا برانگیزد تا زمین را از عدالت پر کند. و این مضمون در روایات زیادی ذکر شده است».
×××××
پاورقی
(1) تذکره الخواص، ص 363 -4.
دیدار حضرت یک ساعت به اذان صبح!
آقای قاضی زاهدی نقل کردند:
« سال 1354 هجری شمسی، صبح جمعه ای، بعد از دعای ندبه در منزل خود در قم، با یکی از رفقای موثق اهل علم به نام « آقای حسینی » نشسته بودیم و صحبت در پیرامون مقام حضرت مهدی ارواحنا فداه به میان آمد.
ایشان گفتند: « من منتظر بودم ماشینی برسد و به خیابان آذر بیایم، ناگهان یک سواری آمد و جلو من ایستاد و گفت: آقا بفرمایید. سوار شدم. کم کم تعریف کرد و گفت: من از تهران می آیم و به جمکران می روم، متوجه شدم حالی دارد و زمزمه ای و به نام امام می گرید.
گفتم: این هفته آمدی یا تمام هفته ها؟ گفت: خیر، مدتی است می آیم. گفتم:آیا حضرت هم توجهی نموده و داستانی داری؟
گفت: آری. گفتم: اگر ممکن است بگو. گفت: من بر دردی در کتف و شانه مبتلا شدم، مثل اینکه آن موضع را آتش نهاده باشند، دائماً می سوخت. نزد اغلب دکترهای تهران رفتم و علاج درد نشد؛ تا اینکه عده ای از اطباء تشخیص مرض دادند و گفتند: فلان مرض است ( البته نام مرض را گفته بود ولی ایشان فراموش کرده بود ) که قابل معالجه نیست.
تصمیم گرفتم بری زیارت امام رضا (علیه السلام) به مشهد بروم با ماشین خودم حرکت کردم تا به مشهد رسیدم، برای زیارت به حرم رفتم و زیارتی انجام داده، بیرون آمدم. در بین راه که می رفتم، دیدم مجلس روضه ای است و واعظی بالای منبر به ارشاد مردم مشغول است گفتم: چند لحظه ی بنشینم و استفاده کنم.
به تناسب روز جمعه، واعظ مطالبی پیرامون مقام حضرت حجت (علیه السلام) بیان کرد تا به این جمله رسید که خطاب به جمعیت فرمود:
ای زائرینی که برای زیارت ثامن الحجج آمده اید! بدانید بری شفای دردها و رفع گرفتاریها لازم نیست به مشهد بیایید و درد دل به آقا علی بن موسی (علیه السلام) کنید؛ بلکه ما امام حی و زنده داریم!
ما امام زمان داریم که هر کجا با حقیقت توسل به او پیدا کنید به داد می رسد.
این جمله چنان در دل من اثر گذاشت که تصمیم گرفتم از درد، خدمت امام هشتم (علیه السلام) حرفی نزنم. و گفتم: این واعظ، راست می گوید. من هم برمی گردم و با امام زمان(ع) در میان می گذارم.
پس از زیارت دیگر و بازگشت به تهران و خانه، یک شب در حالی که تنها بودم توسل به امام زمان پیدا کردم و درد دل به آقا گفتم. مرا خواب درگرفت.
در عالم رؤیا دیدم که به قم آمده ام. وارد صحن شدم ناگاه از درب دیگر دیدم آقایی وارد صحن شد. گفتند: این آقا «مقدس اردبیلی» است. من نام او را شنیده بودم و می دانستم او خدمت امام زمان (علیه السلام) زیاد رسیده است؛ به عجله خودم را به او رساندم و بعد از سلام، مقدس اردبیلی را قسم دادم به ائمه(ع) که به من توجه کند.
فرمود: به خود آقا و امام حی چرا نمی گویی؟
گفتم: من که نمی دانم آقا کجاست؟
فرمود: یکساعت به اذان صبح همیشه در مسجدِ خودش تشریف دارد. ( یعنی: مسجد جمکران در قم).
من نگاه به ساعت کردم دیدم یک ساعت و نیم به اذان صبح است، پیش خود گفتم: اگر الان به آنجا بروم نیم ساعته می رسم. به طرف مسجد جمکران رفتم، تا وارد صحن مسجد شدم، از پله ها بالا رفتم؛ (الان بنا را تغییر داده اند) پشت شیشه ها دیدم چند نفر رو به قبله نشسته و مشغول ذکراند.
داخل مسجد شدم. دیدم یکی از آنها مقدس اردبیلی است که الان در صحن بود، سلام کردم. مقدس اشاره کرد: بیا، بعد به یکی از آن آقایان گفت: این مرد از من خواست و من آدرس داده ام تا به این جا آمده. فهمیدم آن آقا امام زمان است.
شروع کردم به گریه کردن و آقا را قسم دادن به حق جدش امام حسین (علیه السلام) که درد مرا شفا بده.
آقا، بدون اینکه بگویم، دردم کجاست، موضع درد را مستقیم دست گذاشت و فرمود: شما، سالم شدی.
از شوق شفا یافتن از خواب بیدار شدم و از آن موقع تا حال مثل اینکه من چنان مرضی نداشتم و شفا گرفتم.
لهذا به عشق و علاقه به حضرتش و این که این مسجد اینقدر مورد توجه امام زمان (ارواحنا فداه) می باشد از تهران هر شب جمعه می آیم و پس از خاتمه مراسم مسجد به تهران بر می گردم. »
آگاهی به اخبار جهان در پیام امام زمان (عجل الله تعالی)
اطلاع و آگاهی از اوضاع جهان بر اساس تغییر زمان متفاوت است، مثلا یک روزی به وسیله قاصدی که فرسنگها راه را طی می کرده کسب اطلاع می کردند. روز دیگر کبوترهائی را به عنوان پیام رسانی تربیت می نمودند و با نصب نامه به پای کبوتر خبر را به طرف مقابل می رساندند. امروز هم رسانه های گروهی به انحاء مختلفه به نشر اخبار می پردازند، مخصوصا به وسیله ماهواره و عکسهای ماهواره ای و از همه بالاتر دستگاههای استراق سمع که اکثرا در جبهه های جنگ استفاده می شود. ولی تا کنون نشنیده ایم و ندیده ایم یک شخص عادی بدون وسائط عادی از اخبار جهان با خبر شود، مگر افرادی که از دریچه وحی و الهام می بینند و اوضاع جهان را زیر نظر دارند. تاریخ زندگانی امامان و پیشوایان ما بیانگر و نشان دهنده چنین مطلبی است که در کتابهای گوناگون آمده.
دفع اشکال
اگر بگویند: علم غیب مخصوص خداوند متعال است و بس، در جواب می گوئیم علم خدا ذاتی است، مثل چربی نسبت به روغن و یا رطوبت نسبت به آب و یا شوری نسبت به نمک، ولی علم غیب برای انبیاء و امامان ارادی است، یعنی هر وقت اراده کنند که بدانند، آن گاه می دانند، لذا امامان ما صلوات الله علیهم اجمعین از این طریق کسب فیض می کردند و بدون هر گونه واسطه ای از هر چه که می خواستند با خبر می شدند. چنانچه در نامه ای که حضرت مهدی علیه السلام به جناب شیخ مفید علیه الرحمه مرقوم فرمود آمده است:
متن پیام
فانا یحیط علمنا بانبائکم و لا یعزب عنا شی ء من اخبارکم. (1) ما از اخبار و اوضاع شما کاملا آگاهیم و هیچ یک از آنها بر ما پوشیده نیست. بنابر این خوشا به حال کسانی که در زندگی برنامه های شایسته ای دارند و گفتار و رفتارشان بر اساس موازین اسلام است. و چقدر شرم آور است کسانی که برنامه ننگین دارند و زندگانی آنها آمیخته با معصیت است در صورتی که امام زمان علیه السلام کاملا از اخبار جهان آگاهی دارد.
*****
پاورقی:(1) بحار جلد 53 صفحه 175.